صفحه نخست > دیدگاه > طنازی های ملا نیازی و رهبر برتر اشرف غنی!

طنازی های ملا نیازی و رهبر برتر اشرف غنی!

احمد بهار چوپان
شنبه 28 مارچ 2015

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

نکته ی نخست اینکه این « طناز » را دوستان با همان مفهوم مجرد « طنز گو» در نظر گیرند، و از کنار مفاهیم دیگرش بگذرند، چون اثری از آن صفات نه در وجود مبارک و مبرا از خطای حضرت « شیخ شهر » است و نه هم در شان « رهبربرتر».

نکته دوم اینکه خدا نخواهد که در شمار « اسلام ستیزان » و محاربین با «دین » قرار گیرم؛ امروزه ملایان و مفتیان آن خراب آباد مرز میان یک انسان صاحب خرد دین باور که نقد سخن نادرست و بیرون از قانون شرع « شیخ شهر » را حق خویش میداند را با « محارب » و دین ستیز درهم کرده اند، و پشت هر دو را با تازیانه ی « تکفیر» سیاه و خونین میکنند. من به این باورم که _ نه الزامن همه _ عده یی از متولیان دینی جامعه ما بگونه ی با مقتدیان و اهالی ایمان و مسایل و معضل ها و پسند و ناپسند آنها برخورد و موضع گیری می کنند که میتوانم گفت جماعت ملا و روحانی گریزان از جامعه « مدنی » تکلیف اندیش محض، شده اند « شمشیر داموکلس» برفرق مسلمانان آن دیار. تفاوتی اگر هست در این هست که شمشیر داموکلس با تار مویی از دم اسپ آویخته بود، اما شمشیر بالای سر ما از « رگ جان » ها و تار ایمان ما آویخته است. تا چهره باز کنی بخندی، و قد راست کنی که از زیر آوار کهنگی و باور های نادرست برخیزی « شمشیر » آخته ی آویخته برفرقت میخورد و ناچار از خم شدن و دو باره نشستن میشوی. تا دلت میشود همقدم « شگوفه » ها شوی و « نو » شوی و پیرامونت را « جور » دیگر بینی و باز گل کنی، شمشیر آخته ی آویخته برفرق سرت میخورد و ناچار می پذیری « بهار » و « شگوفه » و « نو » شدن و « آرزوی » های نو بدل پروردن و خندیدن و درکل زندگی کردن « حرام » اند و باید با همان که هست خو کنی و همانی که هستی بمانی. تا در و پنجره دلت را بروی آفتاب مهر و الفت و هستی و همدگر پذیری باز میکنی شمشیر آخته ی آویخته برفرق سرت می خلد و میدانی که پنجره را ‌باید ببندی و این جهان و آن جهان را از چشم حضرت ملا و فقیه و شیخ شهر ببینی و عقل خدا داد فارغ از وحی را تعطیل کنی ! ولو آن کسی که به زور همان شمشیر آویخته از تو‌ فرمانبری بی چون و چرا می طلبد « یک چشم » و یا « یک پا » باشد. میگویند :« حقیقت نزد ماست و در مشت ماست.» بیاید از ما بگیرید و رستگار شوید. اگر آن « حقیقت » شما را اقناع نکرد، و پاسخ سوالهایتان را در منظومه ی معرفتی آن نیافتید،و پرسش و کنکاشی کردید آنگاه شمشیر آویخته که سهل است باید پشت و پهلو را آماده ی فرود آمدن تازیانه ی « تکفیر » کنید و « فرخنده » وار به « نافرخنده » مرگی بمیرید که عبرت بقیه « دین ستیزان » و « محاربان » با دین و متولیان دینی شوید. این که میگویند دین در جامعه دینی قدرتیست، سخنیست دقیق. خوب این قدرت با قدرت سیاسی و اقتصادی و علمی پیرامونش در داد و ستد است و در بسا مواقع یکی دیگری را یاری میدهد، و حمایت میکند. چرا باید این دو قدرت

حامی همدگر باشند، نه الزامن منتقد و مهار همدگر؟ زیرا قدرت سیاسی انتظار و نیاز دارد، قدرت دینی « مشروعیت » اشرا تايید کند، و اهالی قدرت دینی از دارندگان قدرت سیاسی توقع دارند وسایل « معیشت » آنها را تامین کند. وقتی گروهی از « علما» دینی به خیابان میایند، و به عوض اینکه معرفت دینی را برای معرفی و اصلاح معایب بسیار اخلاقی و اجتماعی موجود در درون اجتماع دینی بکار گیرند، خشمگینانه در برابر « جامعه مدنی » میخروشند و از دولت ،یعنی همان دارنده ی قدرت سیاسی میخواهند که جلو « جامعه مدنی » را بگیرد ورنه در روابط شان با آن ساختار تجدید نظر میکنند، نمونه خوبیست از داد و ستد دو قدرت سیاسی و دینی. و اینکه رهبر دولت و رئیس دولت که الزامن و‌ شرعا و قانونن وظیفه دارد مواظب جان، شرف ،ناموس و مال شهروندان باشد و دشمن آنان را دشمن خویش بداند و سود آنان سودای شب و روزش باشد، و خدمت به شهروندان مومن را عبادت بداند، میاید و از شهروندان مظلوم از آنانی که سالهاست غریبانه بدست گروهی بیگانه با انسانیت کشته میشوند، و روزانه به قیمت جان خود و‌ فرزندان دلبند خویش تاوان دشمن پروری های رهبری سیاسی فاقد تعهد حاکم را می پردازند ، میخواهد تا از قاتلان بیرحم و بی آزرم خویش عذر خواهی کنند، باز نمونه ایست از داد و ستد فضیحت بار قدرت سیاسی و قدرت دینی. طالبان خود را وارث و حارث شرع محمدی میدانند، و خویشتن را نمایندگان دین معرفی میکنند، از اینروی میشوند یک بدنه ی از قدرت دینی که نیروی خشن مسلح شان به آنها اجازه ی چانه زنی بیشتر با قدرت سیاسی را میدهد. حالا مردم در میان این « دوسنگ » آسیا که هر دو بر محور نمی چرخند، قرار دارند و از هر دو آسیب ها می بینند. اگر قدرت دینی که مهمترین وظیفه اش تربیت اخلاقی انسان دیندار،و در نتیجه اعمار جامعه ی اخلاقی تر است؛ همچون « طراز » در کنار قدرت سیاسی می نشست و کجروی و زیاده روی آنرا مهار میکرد و میشد مهار قدرت و متولیان قدرت سیاسی شاید بدبختی کمتر و جامعه ی سالمتری میداشتیم. اما و سوگمندانه که متولیان هر دو قدرت دست بدست هم داده و فضا را بر شهروند چنان تنگ کرده اند که شهروند حاضر است از خیر هر دو گروه متولیان بگذرد و عذر ٱنها را بطلبد.
عده یی آشوبگر عربده کش با جسارت و بیباکی و بی حیایی دست بر ناموس مردم بالا میکنند، با دد منشی زن مظلوم مومنی را می کشند، « شیخ شهر » که وظیفه شرعی او جلوگیری از برپا شدن فتنه و تشهیر ظالم و دستگیری از مظلوم است زبان به تائیدکشتار می گشاید و طوری سخن میگوید و گفته است که از سخنش بوی تحقیر نفس آدمی میاید، مقتدیان و مدعوین آن سخنان « شیخ » را از آدرس شرع نمی پذیرند و از او میخواهند خطا ی خویش بپذیرد و دیگر سخن گزاف نگوید. « شیخ شهر » اما ترفند کهنه ولی کارگری بکار می بندد و ندا در میدهد که جماعتی « مدنی » علیه اسلام و باور های اسلامی مردم شهید پرور شوریده اند و توطئه دارند. صدای او در « گنبد های » خالی بسیاری خوش می پیچد، و مغالطه جای راستی می نشیند. « شیخ شهر » که کوتاه ٱمدن و پذیرفتن خطا و عذر خواهی بابت گزاف گویی را بحال اسلام و مسلمانان مضر میداند، رو به اهالی قدرت سیاسی _ اقتصادی میارد و از آنها حمایت خط می گیرد. باز قدرت سیاسی میاید به مدد قدرت دینی تا در برابر دین باوران پرسشگر خرد باور کم نیارد. گویی متولیان دینی ما جامعه یی میخواهند غیر « مدنی » و مومنانی فاقد بلکه ضد « مدنیت » ! مگر نمیشود هم « مومن » و خدا باور بود، و هم انسان « مدنی »؟ وقتی میگویند جامعه عرب قبل از اسلام « بدوی » بود و در « جاهلیت » بسر میبرد، و اسلام آمد و اعراب را از آن عصر که « جاهلیت » اش میخوانند، به پیش راند آیا به این معنی توجه دارند که « عرب بدوی» که به یمن آموزه های انسان ساز اسلام از عصر جاهلیت و قید جهالت بیرون شد، یعنی شد « انسان مدنی » زیرا اسلام آمد و مدنیت و تمدنی نو بر روی خرابه های عصرجاهلیت بنا کرد و از انسان « بدوی » و عرب بدوی ، انسان و عرب مدنی ساخت. اما اینجا متولیان دینی ما دو پا کرده اند در یک « کلوش » که« نه!» بار اسلام با « انسان مدنی » بار نمیشود و آب انسان دیندار با آدم « مدنی » به یک جویبار نمیرود. از اینرو سیر قهقرایی جوامع و کشور های اسلامی شتاب گرفته و از دل این تناقض داعش و طالب و االقاعده و انسان ضد تمدن و ضد نواندیشی دینی سربرون کرده و چون « خوره » ی خونخوار به جان مسلمانان افتاده و آبروی اسلام برده است.

میمانیم ما که کارمان نزد هر دو گروه از اهالی قدرت لنگ و بند است . دین بی متولی نمیشود، و سیاست بی سیاستمدار و اجتماع بی هر دو. کنون که رهبر سیاسی طناز تر از « شیخ شهر » و آن یکی « طرار » تر از « رهبر برتر » است تکلیف ما چه میشود؟ هر دو گروه با زبان خود تهدید به عقوبت از نافرمانی میکنند؛ آن یکی تازیانه ی « تکفیر » در آستین و این یکی کتاب قانون در کف. ناگزیر سر به فرمان هر دو گذاریم. وقتی رهبربرتر میفرمایید « صلاح »

شهروندان نابرتر در آنست که از قاتلان و ظالمان و رنج دهندگان خویش با گردن خم پوزش و عذر گناه نکرده بخواهیم باید بپذیریم و خطاب به خون آشامان و قاتلان بگوییم : مبادا درهنگام بیگناه کشتن ما و فرزندان ما « زحمتی » بر شما رفته باشد، به بزرگواری خویش عفو مان کنید. از آنها بخواهیم اگر هنگام سوختن خانه و زمین و کشتزار و مزرعه و تاکزار ناقابل ما، دودی از جگر های بریان ما برخاسته و برچشمان ستره و سرمه کرده ی آنها نشسته باشد ، ما را ببخشند که قصد ما آزار آنها نبوده است ! چه کنیم که تاک و درخت و توت تازه و « تر » بوده اند و از سوختن آن دود برپا شده و چشمان مبارک طالب بچه ی ناکرده گناه و ناکرده زنا ی پاکستانی از آن دود سوخته است. از طالبان پوزش طلب کنیم که « مردانه » وار زنان بسیاری از شمالی و شمال به کنیزی و اسارت بردند؛ اگر آن زنان مظلوم و محکوم به رنج ابدی، در راه و نیم راه در برابر امر و فرمان « مجریان شرع محمدی » نافرمانی و گستاخی و جسارتی کرده باشند، طالبان « مرد » اند و بدل نگیرند. ما از طالبان برای آن همه ترحم، شفقت و رحمتی که با کیبل بر شانه های مردمان غیرنظامی شهرکابل و شهرهای دیگر شمال ، بار کردند الحق سپاسگذار و برای ناسپاسی ها و حق ناشناسی های خود شرمساریم و عذر میخواهیم. چکارکنیم عذر نخواهیم و فرمان نبریم رهبربرتر مان آزرده میشود و در حاکمیت استبداد این به صلاح ملک و ملت نیست. چه کسی میگوید عذر خواهی از لشکریان « جنگ وجهل»٬ اهانت به خون و خانواده ی آنانیست که قبل از متواری شدن ملاعمر از کابل٬ یا پس از نشستن « برادر » او « کرزی» بر مسند قدرت٬ بدست آدمیخواران مسلح طالبی کشته شده اند است؟ برادر درجنگ مگر « حلوا » پخش میکنند؟

طالبان با فتواء ده ها عالم جید عربی و پاکستانی و چچنی و اویغور٬آمدند تا دولت ناتوان « شر و فساد» را منهدم کنند٬ و امارت اسلامی برپا سازند و نظام « عدل الهی» برقرار. آنانی که در برابرچنین گروه « اسلامی » ملبس با عمامه ی اسلامی و پابند « اخلاق اسلامی» ایستادگی کردند٬ باید کشته میشدند.چه کسی میگوید عذرخواهی از طالبان٬که روزانه ده ها تن از نیروی های امنیتی کشور٬یعنی فرزندان این آب و خاک؛ بدست آنها به قتل میرسند٬ ارزش نگذاشتن به جان و خون سربازان و افسران نیرو های امنیتی کشورو دهن کجی و خنده ی استهزا زدن به اشک و آه مادران داغدار و یتیمان آنهاست؟ مگر زعیم ملی ٬کرزی خان برادر ملا عمر ٬نگفته بود «گوسفند نر از بهر قربانیست!» وافراد نیرو های امنیتی وظیفه شان است که بمیرند!

همچنان ما از « شیخ شهر » و از هرچه ملا و نوچه ملا و طالب و چلی در آن دیار نان غیرت و همت میخورند، برای گناهان کرده و ناکرده و برای حرف های درست و برحق گفته و ناگفته خویش عذر و پوزش می طلبیم. شوخی بردار نیست میدانیم؛با قدرت مهیب دینی و تازیانه تکفیر که به « طرفه العین » ی انسان مومنی را به آتش می کشد و خاکستر میکند روبرویم. دست و آوازمان به درگاه و دامان خدا ( ج) هم نمی رسد؛ اگر میرسید ما را وسط این دو « قدرت » با واسطه های بهانه جو و خشمگین خود تنها نمیگذاشت.

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس