Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 60870

مقایسه دو شخصیت در اتحاد شمال افغانستان: سید منصور نادری و احمد شاه مسعود

12 جولای 2012, 04:26, توسط گل احمد

آقای احمد روشنکر!
پس از سلام وتحیات خدمت عرض میشود اینکه برخی از گفته های جناب شما قابل تامل است وضرورت به تحقیقق بیشتر دارد وبعداً معروض خواهم داشت ولی فعلاً پیرامون این فرموده ی شما در مورد سید نادرخان که آغای بزرگ مرد متصوف و خدا جو بود، کمی تبصره مینمایم. تحقیق ومطالعه ی عمیقی که در باره ی اوو کارنامه هایش دارم با فرموده ی شما وفق ندارد، شاید برداشت شما بر اساس حب مفرط باشد که البته حب مفرط خطا ونقص را کمال وجای رسیدگی می پندارد. ضمناً باید به این نکته اشاره کرد که در کامنت فوق شخصی به نام آقای مختار تحلیلی بسیار عالمانه در زمینه ی روحانیت واوصاف و خصایل شخص روحانی که سرو کارش با ایمان ومعنویت مردم است، نموده و یک فی صد آن خصایل در وجود سید نادر خان که عنوان پیر، شیخ ، روحانی وفقیررا بخود اختصاص داده بود دیده نمی شد. اما اشعار فولکلوریک ملا عبد الرسول نیکپی اگر بدون حب وبغض مورد مطالعه قرار گیرد صد فی صد با فلسفه ی وجودی وکار نامه های سید نادر خان مصداق دارد. حال زهد وخدا جوئی اورا در پرتو نوشته های خودش به بررسی میگیریم .
سید نادر خان پس از شکست حبیب الله کلکانی خدمت مارشال شاه ولی خان مشرف و مارشال فرمان همکاری با دولت را بوی میدهد، فرمان دادن دربار بکسی معنایش آزاد گذاشتن دست او در قلع وقمع مخالفان و نارا ضیان ومطلق العنان ساختن اودر کارهایش بود. سید نادر خان از سهم گیری بر جسته ی خود در قلع و قمع مخالفان دولت چنین توصیف میکند : ":" آرزو قل نام از دیر باز با نفری زیادی در آیبک (سمنگان) میباشند و گزمۀ شان نیز تا خرم و سر باغ گردش دارند جهانگیر خان غند مشر و فقیر محمد خان غند مشر را فرمودم ازین نفر موجود هزار سوار جوان ودلاور وشجاع بر گزیده معه اسلحه و یراق وطنی با خود گرفته شبا شب... طرف آیبک عزیمت نماید... و خود من نیز با دو هزار سوار و پیاده طرف آیبک عزیمت نمودم." (تاریخ غریب ص 224) همچناندر سر کوبی ابراهیم بیگ لقی نیز سه هزار تن از عساکر دلاور وجوان خودرا فرستاد که منجر به کشته شدن40 و50 تن ازین بردگا ن عقیدتی نیز گردید ( تاریخ غریب ص 227) ابراهیم بیگ لقی مبارز آزادیخواه از بیک بودودر سالهای اول دۀ بیست میلادی در رأس سوار کاران ماهر ازبک بر ضد دولت نادر خان ( یعنی پادشاه افغانستان ) می جنگید. دولت با همکاری افراد قبایلی او را مجبور ساخت تا از آب آمو به خاک شوروی عبور کند. وی در آنجا بدست افراد اردوی سرخ افتاده با همکارانش اعدام شد ند.( میر محمد صدیق فرهنگ: (افغانستان در پنج قرن اخیر جلد اول قسمت دوم ص ۶۰۸ )
سید نادر خان با استفاده از فرمان در بار سران نامدار مردم منطقه را که به نحوی از انحا با او رقابت یا دشمنی داشت ویا هم وجود آن هارا در راه قدرت مطلق ا لعنانی خود مضر تصور می کرد بی محابا وبدون ترس از مواخذه از بین برد. از جمله یکی هم صفر سرتیب از دهن غوری کلان قوم و دارای وجه ی مردمی بود. سید نادر خان با لشکر مسلح خود بی خبر قریه را محاصره وبه کشت و کشتار بی رحمانه پرداخت و چهار پسر صفر سرتیب را دستگیر وکشت وجنازه ی آنهارا پهلوی هم چید وپدرش را که در بین زنان پناه برده بود بیرون آورد و اورا از پیش جنازه های پسرش عبورداد. سید نادر خان با صدای حزین و تمسخر آمیز به صفر گفت: هلی صفر ای جنازه هارا دید ی شناختی از کی بود؟ صفر در جوابش میگویدآری شناختم نوکر هایت بود. سپس سید نادر خان چوب میخواهد واورا چوب میزند بعداًاورا در آب انداخته واز آب کشیده زیر فضولات اسپ دفن می کند و فغان ووالیلای صفر فضارا پرمیکند و سید نادر خان این صحنه راتماشا واززجر کشی ا و لذت می برد،سه بار این عمل غیر انسانی ووحشیانه تکرار می شود ودر بار چهارم صفر جان میدهد. این گفته نه دروغ است ونه اغراق خاطرات وچشم دید مو سفیدانی است که شخص مطلع وبا اعتماد آنرا یادداشت کرده بود.
آیا وجدان ووظیفه ی یک مرد زاهد، خدا جوووارسته ایجاب میکند که دیده بدانسته در خدمت رژیم سفاک در آمده وعملاً نقش ژاندارم را ایفاکند و از وجود مردم نا آگاه، بی سواد ومحکوم درراستای قدرت گیری خود سوء استفاده نماید؟ آیا چنین اعمال وحرکات را بجز از پا بوسی قدرت واحراز مقام وموقعیت از هر طریقی مجاز وغیر مجاز به چیز دیگری هم میتوان تعبیر کرد؟ آیا بزعم شما خصلت وفلسفه ی وجودی مرد زاهد وخدا جو همین را اقتضا میکند که هر چه او زیادتر خلق الله را از صفحه ی گیتی محو کند او بیش از همه به خدا نزدیکتر میشود؟
حال عملکرد این مرد زاهد وخدا جو را با مریدانش به بر رسی می گیریم از هنگامی که سید نادر خان با بدست آوردن فرمان دربار قدرت بلا منازع خود را در سراسر جماعت شمال مسلط گردانید، اگر گاهگاهی کدام نارضایتی نسبت به عملکرد وی در بین جماعت دیده می شد، او مانند خلفای ستمگر اموی وعباسی افراد ناراضی را بجای نصیت و رفع اشتباه آنان، به نام های وحشت ناک ملحد، زندیق وبی دین به سیاست بیرحمانه میرساند. وی اساس مرجعیت مطلق العنانی خودرا بر تهدید،تخویف وارعاب پیریخته بود تا اینکه هیچ فردی ناراضی یا مخالف عقیدتی وی نتواند صدای خودرا حتا در خفا بلند کند. این موضوع را خودش در تاریخ غریب چنین بیان میدارد:( ادامه دارد)

جستجو در کابل پرس