Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 60871

مقایسه دو شخصیت در اتحاد شمال افغانستان: سید منصور نادری و احمد شاه مسعود

12 جولای 2012, 04:31, توسط گل احمد

"چونکه طبیعتم متغیر و خراب بود باعث تبدیل هوا تصمیم گرفتم که چند روز در میان جماعت نیک پی گردش نمایم...با معیت خود عازم نیک پی شدم...شنیدم که عقاید و مذاهبهای جدیدی روی کار شده که چنین سوء رفتارو عملیات ناشایسته به هیچ مذهب جایز نبا شد اجرا میشودو ازین خبر ها نها یت متفکر و متحیر شده فرمودم که نفری رفته هرجای که ازین طایفۀ گمراه باشد مردم را براه ها ی نا ثواب دلالت نموده تلقین و ترغیب مینمایند."( ص 108 تاریخ غریب) چند سطر بعد تر نام های آنهارا ذکر میکند:" نظر بای فیروز شاه شادمان بیگ نیاز علی ملا جمعه و غوله بای و پیوند و زنان شان سیاه موی عرب بیگم زبیده گلشاه."(ایضاً ص 108) البته اینها کسانی بودند که سید نادر خان را پیر نمی دانستند. هنگامیکه این خبر وحشت ناگ و بهت آور به مو صوف رسانده میشود که عدۀ هستند که مقام و مرتبت پیری را به وجود شما قایل نیستند ، مزبور ازین خبر نا خوش آیند تکان میخورد که چگونه این مردم بیسواد و جاهل به این آگاهی دست یافته اند. وی مینویسد:
ازین خبر وحشت اثر نهایت اندوهناک و متفکر شدم و بآوردن آنها نفر مقرر نمودم و تمام آن ملحدان را آوردند دانستم که سوء رفتار اینها( یعنی قایل نبودن رتبۀ پیری) بواسطۀ فیروز شاه میباشد که نیاز علی نام مدت بسیار بخانۀ فیروز شاه بود خدمت میکرد( فیروز شاه برادر زادۀ سید گوهر خان بود) نهایت ملول و در غضب شده فرمودم که این ملحدان را چوب بسیار زنند و بر روی شان گِل سیاه مالیده و بمرکب ها سوار کردند و بتمامی قریۀ کیان گردانیدند... و بهر منطقه که چنین اشخاص ملحد را می شنیدم خواسته تعدی نموده و جزا میدادم."(ایضاً ص 109) از ورا ی این نوشتۀ مزبور چنین مستفاد میشود که نه ابداع مذاهب جدیدی در کار بوده ونه اختراع عقاید نو ونه هم سوء رفتارو عمل کرد که در هیچ مذ هب جایز نیست. فقط چند نفر انگشت شمار به "پیر" بودن سید نادر خان اعتقاد نداشته اند. البته اینها نه از روی مطالعه و تحقیق به این درک رسیده بودند یعنی پیر که بالا ترین مرتبت حدود را تشکیل میدهد واین قبا هرگز نمی تواند بر اندام ناموزون سید نادر خان جور آید، بلکه سید فیروز شاه نام که عضویت این خاندان را داشته یعنی برادر زادۀ سید گوهر خان بوده و از رمز وراز او باخبر، لذا به نیاز علی نام مستخد م خود می گوید که سید نادر خان"پیر" نیست. این موضوع از وی بدیگران دهان به دهان نقل میشود و سرانجام جاسوسان و خبر چین هایش موضوع را بوی گزارش میدهند. و او هم که ابداً نمیخواست جزیی ترین سخن و یا اظهار نظر مغایر خواست و اراده اش از دهان کسی بیرون آید تا مبادا بر کیش شخصیتش خدشه وارد شو لذا آنهارا به بیرحمانه ترین وتحقیر آمیز ترین وجهی مجازات میکند .
این یک واقعیت قبول شده است که افرا د ناراضی، دگر اندیش وحتا مخالف در هر رژیم، مرجعیت دینی وحاکمیت سیاسی وجود داردو اختلاف آراء و نظر یک امر قبول شده و عام است که باید در پرتو گفت و شنید وبر اساس رو حیۀ اخوت اسلامی واصل عدالت و انسانیت حل و فصل شود، اما آنرا صبغۀ مذهبی،عقیدتی وسیاسی داده و مبارزۀ سیاسی یا جنون قدرت گیری را در شکل فتوای مذهبی مطرح کردن بدور از عدالت وانسانیت است. آنهم کسی که در جلو نامش آغاصاحب بزرگ گذاشته شده و باواژه های تقدیس گونه ی چون متصوف و خدا جو بدرقه میگردد واین بدترین مسخ حقیقت وتاریخ ومسموم ساختن اذهان دیگران وبخصوص مردم نا آگاه و خوش باور اسماعیلیه است.
در دهه های سی وچهل هجری که مردم اسماعیلیه سمت کوهستان به کابل مهاجرت کرده بودندواز برکت ره آورد پیشرو تا حدی با مدنیت وپیشرفت آشنا گردیده ونیز موفقیت های برادران شیعی خودرادر امور دینی مشاهده وناگهان از خواب تخدیر عمیق بیدار وبه عقب مانی قرون وسطای خود واقف می گردد. لذا دربرج جدی سال 1341هجری عدۀ از بزرگان جامعه اسماعیلیه قول خویش، ترکمان و کا لو از مقام مرجعیت دینی خود یعنی سید نادر خان یکرشته سوالات عقیدتی و مذهبی را از قبیل نداشتن عبادتگاه، معلم و طلبه های دینی، مدرسه و نحوۀ مصارف بیت المال و غیره مطرح می سازند. اما سید نادر خان بجای ارایۀ جواب معقول و مقنع ناجوانمردانه وبدور از انصاف مریدان خودرا بنام اشرار، دذد و چپاولگر به مقامات امنیتی ـ که آنها همواره مشمول الطاف و همبزم این خانواده بودند ـ معرفی می کند . سید نادر خان به عنوان رهبر مذهبی یا به گفته ی شما" مرد زاهد، خدا جو ووارسته" درین راستاچنان حرکات نا معقولی را از خود نشان میدهد که حتا از یک آدم بیسواد وکوهی نیز چنین حرکات سر نمی زند. وی در محضر مقامات جنائی اولاً بالای جمعیت هشتاد نفری تُف انداخت وبعداً دوازده نفر موسفید؛ معزز ونامدار جامعه را یک یک به پولیس بعنوان اشرار ودذد معرفی کرد و بقیه را پس از تلاشی بدنی با تحقیر وتوهین از حویلی کشید. ولی دستگاه امنیتی پس از یکسلسله تحقیقات ابتدایی پی برند که موضوع جرم وجنایت و چورو چپاول دربین نبوده بلکه مسایل عقیدتی پیری ـ مریدی مطرح بوده است، لذا بدون پیگرد قانونی آنهارا رهاکردند. این برخورد غیر عادلانه منجر به انشعاب جامعه گردیده و ایادی و فداییان این خانواده مزاحمت ودرد سرهای فراوانی را نسبت به این گروه اقلیت خلق کردند. ودر نتیجه عرایض متعددی مبنی بر ظلم، اجحاف و تعدیی این خانواده در ادارات مهم دولتی حتا تادربار شاه پیش گردید که موضوع جداگانه را می طلبد.والبته این مسأله به اکثریت مردم افغانستان معلوم است.
آقای روشنکر!
بی مورد نخواهد بود که درزمینه ی دانش و معلومات " آغای بزرگ مرد متصوف و خدا جوی " ی تان در باره اسماعیلیه که او خودرا رهبر آن تراش میکرد وازان طریق به نان و نوا و عزت وتکریم دست یافته بود نظر افگنده شود.
سید نادر خان در تاریخ غریب خود مینویسد که:" در سنه ۱۳۱۲ هجری بکا بل رفتم روز شنبه بقصر دلکشا ه اعلا حضرت نادر شاه را مخصوص ملاقات نمودم به نسبت این فقیر خیلی نوازش و مهربانی نموده از احوال این فقیر جویا شدند." سپس به تلافی زحمت وزجری که هنگام رژیم سقاوی دیده و نیز کوشش های صادقانه و سهم عمدۀ را که در امر استقرار دولت جدید گرفته بود، نادر شاه مقام و منصب دولتی را بوی پیشنهاد میکند، ولی موصوف قبول نکرده و چنین دلیل می آورد:
" خصوص مراینقدر مریدان سر کار آقا خان که بزیر اثر این فقیر بوده و نذورات شانرا برای من تسلیم مینماید یک ممره مهم و خطری ( البته خطیر) میباشد اجرا حات و سرانجام آنها خیلی محال است فرمودند که چه قدر از مریدان سر کار آقا خان بزیر اثر شما خو اهد بود بجواب شان گفتم که از حساب تمام آنها علم ندارم لاکن اینقدر عرض کرده میتوانم که از مریدان سر کار آقا خان بهر خط و منطقۀ افغانستان بوده میباشند کامل باین فقیر تعلق دارند از ولایت بدخشان که در آن علاقه مکی وداعیان بسیارند تخمیناً بیست و چهار مکی بولایت بدخشان و توابعات آن خواهد بود نادر شاه تبسم نموده فرمودند که عقائید آنها چون است برایم بیان نمائید عرض کردم که از عقاید اسماعیلیه علم تمام ندارم امیر نادر شاه فرمودند که افغانستان کامل بشما تعلق داشته باشد پیر و پیشوای طایفه اسماعیلیه میبا شید چون است که از عقاید آنها خبر ندارید عرض کردم که الیوم ازین نرد بان پر پیچ و تاب بالا گردیده بحضور شما مشرف شده ام تا هنوز خاطرم پریشان بوده بحال طبع خودنیستم بار دیگر ملاقات اعلیحضرت باین فقیر مسیر شود ممکن است از عقاید اسماعیلیه کما حقه بیان نمایم نادر شاه متبسم گردیده دیگر چیزی نگفت."(تاریخ غریب ص 242 ـ 243)
قبلاً نیز در جای دیگر این تبصره را کرده ام ولازم می بینم که دو باره درینجا آورده شود.
افسوس که بازما ندگان بوعلی سیناها، ناصر خسرو ها، جلال الدین بلخی ها، سید سهراب ولی ها و خیر خواه ها در نتیجۀ جهل وبی خبری از مقام شامخ انسانی و از سریر عظمت آدمی تا آنجا تنزل کرده که شخص بیچاره و زبو نی را به عنوان رهبر و " پیر" شناخته و سر بکف از اوامرش پیروی مینمودند که با جهالت مذهبی خود آبروی این مذهب را بلجن می کشا ند. خوب دقت شود نقل قول فوق حرف دیگران نیست، اعتراف شخص " پیر"است، که پرده از روی جهالت و نادانی خود بر میدارد. بدیهی است که این اعتراف تا آنجا برای شاه عجیب و باور نکردنی بوده که از وی میپرسد که:" پیر و پیشوای طایفه اسماعیلیه میباشید چون است که از عقاید آنها خبر ندارید."
رهبرِ که از عقاید مذهب مورد ادعای خود علم نداشته و غافل و بی خبر باشد، اصول کلی و مبادی آنرانداند،از جهان بینی آن در زمینۀ روابط انسانها، از فلسفۀ صلح و جنگ، تعصب و تسامح و مناظرات کلامی که اغلب طریقه های اسلامی را در طول تاریخ بخود مشغول داشته و جنگ های خونینی را موجب شده چیزی نداند، در حقیقت نه فقط توهین بخود او میباشد بلکه اهانت بزرگ به آبروی مذهب نیز شمرده میشود. لکن برعکس، جای آن داشت همانطوریکه این آقا سنگ دعوی رهبری و پیشوایی این مردم را به سینه میزد،با استفاده از علمیت مذهبی خود شخص اول مملکت را در جریان معتقدات مذهبی خود گذاشته، صلای فلسفۀ صلح جویانه و اصول تسامح را که درین هنگام از سوی حضرت امام سلطان محمد شاه به جها نیان در داده شده بود، به شاه ارایه و ازان طریق ذهنیت مقام عالی دولت را در قبال مذ هب اسماعیلیه خوب روشن گردانیده و شخصیت مذ هبی خو درا بیش از پیش واجد احترام ساخته و به احترام و عزت مذهب خود نیز می افزود. ولی متأسفانه القاب بخود بسته و زورکی داعی، پیر و شیخ نمی توانست بیدانشی این مرجعیت جاهل را بپو شاند؛ و به گفتۀ ناصر خسرو::"
پیشروان ناحق خویشتن را مانند پیشروان حق کرده اند و اندکی از سیرت ایشان گرفته و بظاهر حال رواج کار خویشرا کنند” ( وجه دین ص 10)
آقای روشنکر! فوقاً شمه ی از کار نامه های " آغای بزرگ، متصوف و خدا جو " شما مشت نمونه ی خر وار ذکر شد ولی او در باب معتقدات مذهبی اسماعیلیه بد تر ازین چنان رأی ونظریات سخیفی را اظهار داشته است که انسان به سلامت فکری او دچار تردید می شود. اگر مایل باشی بعداً برخی نظریات اورا باهم مرور خواهیم کرد. در مورد "بی بی حریره" من چشمدید وخاطرات موسفیدان و بزر گان مردم حصار قول خویش را دارم که در هنگام سقاوی سید نادر خان با تمام خانواده خود در حصار پناهنده شد و در میان حرم او " بی بی حریره " نیز بود واتفاقات که دران موقع رخداد و حتا مردم بیگانه هم خبر شدند و مردم بیچاره اسماعیلیه چه بهانه های آوردند تا رفع سوء ظن آنهارا فراهم کردند. یار زنده صحبت باقی. گل احمد

جستجو در کابل پرس