Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 39108

ویدیویی از حمله برادران ناتنی کرزی به نورستان

18 جولای 2010, 18:33, توسط ba omida khorasan zamin

پ. شکل‌گیری تصور هزاره‌ها از قومیت خود

ستم و سرکوب خونین در دورۀ عبدالرحمان، در کنارْ نهاده شدن و تبعیض در روزگار جانشینانش بر احساس کیستیِ قوم هزاره کارگر شد. با آزمودن سرنوشت مشترک بود که درگیری‌های درون‌قومی ارزش خود را از دست داد. تعریف گسترده‌تری از خویشتن، حتی از خویشتن هزارگی، تعریف پیشین را که وابستگی به این یا آن تیره بود، بر باد ساخت. دولت افغان در پیکر کارمندان پشتو، چادرنشینان، پیشه‌وران و نظامیان، دشمن مشترک برونی گشت. اگر باورهای شیعی تا سال 1890 نقشی نه چندان ارزشمند در مناسبات با همسایگان بازی می‌کرد، از آن هنگام مرزی گذرناپذیر شد که میان آنان و نه تنها پشتون‌ها بلکه همۀ سنی‌های کشور جای داشت.

اما مردم هزاره‌جات همزمان با آن کوشیدند که با ساختار اداری تازه کنار بیایند. جایگاه سنتی میران و سادات سستی گرفته بود. لایۀ تازه «ارباب‌ها» شکل گرفت که کابل و مردم بومی را به هم پیوند می‌داد. از سال‌‌های 50 در کنار این سه گروه پررخنه، دو لایۀ دیگر هم پا گرفت: در برون‌مرز به ویژه در مرکزهای شیعی چون قم و مشهد و نجف، لایه‌ای از هزاره‌جات آموزش‌دیده در رشتۀ خداشناسی پدیدار شد؛ در درون‌مرز و نیز در کویتۀ پاکستان لایه‌ای نازک از اندیشه‌کاران پدید آمد.

4. تصرف شوروی و جنگ درونی

الف. پایداری در هزاره‌جات

دست‌اندازی شوروی در سال 1978 سرنوشت این کشور را تاکنون بریده است. این تازش هزارهزار تن را به کشتن داد. کمابیش 5000000 آدم پا به گریز گذاشتند یا از جایگاه خود رانده شدند. در همان آغاز پس از روی کار آمدن فرمانروایی اشتراک‌گرای تره‌کی و امین، رهبری سنتی تیره‌ها در هزاره‌جات خودجوشانه به پا خاست و خیزش‌ها و تاخت‌هایی به جایگاه‌های پلیش و اداره‌ها انجام‌پذیر گشت.

همۀ نخبگان هزاره‌جات خود را در شورایی سازماندهی کردند تا خود را در زمینۀ تکلیف‌های مشترک هماهنگ سازند. این همبستگی بزرگ با کامیابی آغازین خوبی روبرو شد و هزاره‌جات توانست از زیر یوغ سپاه افغانی و شوروی آزاد گردد و آغاز به پایه‌گذاری خودگردانی بومی خویش کند.

ب. همکاری در مرکز‌های شهری

از آن جایی که فرمانروایی اشتراک‌گرای تره‌کی/ امین که از سوی شوروی پشتیبانی می‌شد، از همان آغاز خود را رودروری پایداری (مقاومت) دید، کوشید پیش از هر چیز در مرکزهای شهری به اقلیت‌های ملی نزدیک شود. هزارگی‌هایی که نمی‌خواستند با فرمانروایی همکاری کنند، توانستند از این گرایش فرمانروایان بهره جویند. شمار هزاره‌ها هم در دانشگاه و هم در ارتش بالا رفت. آنانی که خوش‌پیمان به خط فرمانروایی بودند، توانستند به جایگاه‌های سیاسی بالایی هم برسند. نجیب‌الله اشتراک‌گرا که در سال 1986 بر جای کارمل نشست، با نگرش به شکست‌های نظامی و دگرگونی شوروی، آمادۀ سازگاری بیشتر با قوم‌های ناپشتو بود. وی در پی سیاستی به نام «آشتی ملی» وعده‌های بسیاری به هزاره‌ها داد و حتی تا خودمختاری سیاسی هزاره‌جات هم پیش رفت. با این نزدیک شدن، هزاره‌ها خود را ارزشمندتر از گذشته احساس کردند و جایگاه و توان اندوخته‌شان را هویداتر و روشن‌تر دیدند.

پ. مجاهدان شیعه و سنی

پناهندگان افغانستانی به زودی در مرکز استان پیشاور پاکستان حزب‌های پایداری خود را ساختند. هر هفت حزب سنی بودند. اگر از «جمعیت» که بیشترشان تاجیک بودند بگذریم، در همۀ حزب‌های دیگر پشتون‌ها چیره بودند. این حزب‌ها از نگاه جهان باختر پیش از هر چیز، نمایندۀ نبرد افغانستان با نیروهای تازش‌گر شوروی بودند و هماهنگ با آن، یاری‌های مالی و نظامی گشاده‌دستانه‌ای را دریافت می‌داشتند. گروه‌های اسلامی‌- بنیادگرای هزاره‌جات از سوی ایران پشتیبانی می‌شدند. البته دولت‌مردان تهران و آیت‌الله خمینی بیش از هر چیز به صدور انقلاب دلبسته بودند. آنان پدید آمدن یک فرمانروایی سنی در افغانستان آینده را که بهترین پیوند را با اسلام‌آباد و ریاض داشته باشد، تهدیدی برای دلبستگی‌های خود می‌‌دیدند.

مجاهدان شیعه با پشتیبانی ایران، نفوذی در هزاره‌جات یافتند، پیوسته بیشتر و بیشتر نخبگان سنتی را پس زدند و نیز با گروه‌های میانه‌رو برخورد نظامی نمودند. این کار سرانجام به سرنگونی سقوط انجامید.

صدور ایدئولوژی ایران تاکنون بر هزاره‌جات منفی کارگر افتاده است. اگر همچون یک وابسته به ایران بنگریم، آنان هرگونه امکانی را برای به دست آوردن یاری‌های آمریکا، پاکستان و یا عربستان سعودی از دست دادند. ستیزهایی میان آنان و حزب‌های سنی پدیدار شد، پیشداوری‌هایی در هر دو سوی پا گرفت. پس از برون‌رفت سپاه شوروی در سال 1989 فرمانروایی گذرایی ساخته شد، هزاره‌ها باز هم از شرکت در آن محروم شدند.

ت. «حزب وحدت» هزاره‌ها

هزاره‌ها برای آن که با محدودیت‌های تازه در افغانستان پس از شوروی رویارویی کنند، بادی درگیری‌های درونی‌شان را کنار می‌گذاشتند و همبستگی پدید می‌آوردند که از میانه‌های سال 1990 در «حزب وحدت» رونما گشت. بنیادگذاری این حزب در روز شانزدهم ژوئیۀ سال 1990 رسماً در تهران اعلام شد. حزب وحدت، پیوستگی و همبستگیِ بزرگ‌ترین حزب‌های هزاره‌ها بود. اسلام‌گرایان، میران، سادات و دانش‌آموختگان جوان در حزب وحدت گرد آمدند، اما نمایندگان هزاره‌های کابل که اغلب با فرمانروایی اشتراک‌گرا همکاری کرده بودند هم در میانشان دیده می‌شدند.

وحدت نشان داد که آماده است درگیری‌های گذشته را کنار گذارد و در جستجوی آرامی است. چنین بود که توانست پیش از واپسین شکست نجیب‌الله، کنترل بخش کلانی از کابل را به دست گیرد. پایه‌ای از رشد اجتماعی و فرهنگی و سازماندهی پدیدار شد که تا آن هنگام ناشناخته مانده بود و این خود، خودآگاهی تازه و نیز هم‌رشدی ملی نوینی را شدنی ساخت.

برنامۀ حزب وحدت گرایش‌های گوناگونی داشت که حزب آنها را در دل خود نهفته می‌داشت. وابستگی قومی در کنار اسلام‌گرایی، نقطۀ اشتراک بود و همچون بنیاد مشترک سیاسی اعلام شده بود. می‌خواستند سخت در برابر چیرگی دوبارۀ پشتون‌ها بایستند. در یکی از اعلامیه‌های وحدت آمده که در یک افغانستان ناوابسته، همبسته، تجزیه‌ناپذیر و اسلامی باید همۀ ملیت‌ها، قوم‌ها و لایه‌های جامعه از رفاه، آزادی و دادگری اجتماعی مطمئن و بهره‌مند باشند. هیچ گروه و فردی نباید در پی چیرگی مستبدانه باشد. مزاری، رهبر کاریزماتیک حزب، سه آماج بنیادین حزب را چنین برشمرده بود: به رسمیت شناختن دین، ساختار اداری دگرگون‌شده، و سهم داشتن شیعیان در تصمیم‌گیری.

وحدت کوشید، گل پیوند با ایران را شکوفا سازد. دفترهایی در آلمان و اتریش و دانمارک و بریتانیای بزرگ گشود، یک گروه نمایندگی به گردهمایی وزیران خارجۀ سازمان کنفرانس اسلامی در قاهره روان کرد، و با سازمان ملل متحد پیوند برقرار نمود. لندن آغاز به بیرون دادن Wahdat News Letter نمود که هم به پارسی و هم به انگلیسی از هزاره‌ها آگاهی می‌داد.

5. از جنگ درونی تا قتل عام افشار

جنگ، دگرگونی‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ساختاری تعیین‌کننده‌ای را برای هزاره‌ها به ارمغان آورد. بسیاری از هزاره‌ها پیوند سنتی خود را با سرآمدان قوم‌ها گسستند و کیستیِ قومی گسترده‌ای یافتند. اما دیگر گروه‌های قومی نیز در این میانه بهرۀ خوبی برده بودند. آنان نیز هم‌اینک جنگ‌افزارمند بودند و هیچ رای آن را نداشتند که در افغانستان آینده نقش اندکی داشته باشند. در این میانه توان و سهم پشتون‌ها در «جمعیت» اندک‌تر شده بود، چون بیشترِ کمی پایین‌تر از پنج هزارهزار پناهندۀ برون‌مرزی پشتون بودند. در خود افغانستان شمار تاجیکان در میانه‌های سال‌های 80 کمابیش برابر با پشتون‌ها شده بود.

نجیب‌الله در سال 1992 به دست اتحادی از تاجیکان، ازبکان و هزاره‌ها از تخت فرو کشیده شد. اما حزب‌های گوناگون شایستگی آن را نداشتند که آتش درگیری‌های خود را با همدیگر فرو نشانند. کشور تکه تکه شده بود: در شمالش ازبک‌ها چیره بودند، در شمال خاوری تاجیکان، در مرکز افغانستان هزاره‌ها، و در جنوب پشتون‌ها. خواستۀ گروه‌های قومی کوچک‌تر در داشتن نقشی تعیین‌کننده در سامان اجتماعی افغانستان آینده، تنش‌های میان حزب‌های رنگارنگ، و ناشایستگی دنباله‌‌یاب در برنامه‌های مشترک، باز پرشتاب آتش جنگ خانگی را فروزان ساخت.

حزب وحدت هزاره‌ها با یاری هزاره‌های کابل توانست باختر پایتخت را به چنگ آورد و آن را با هستیِ محاصرۀ دوگانه و پیوستۀ یکان‌های سنی «اتحاد» به رهبری سیاف و سپاه تاجیکان حکومت ربانی و مسعود، سه سال در دست خود نگاه دارد

جستجو در کابل پرس