Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 74175

ما، وام‌دارِ فردوسی استیم

27 جون 2013, 15:54, توسط ارمان

من پکر مى کنم که حتى پليف انگيزى ديگر بين درى و پارسى تپرقه انداخته نمى تواند. پيش خرم ديگر ياسين نمى خوانم.
ولى پيش آدم خان موضوع حل شده . ايشان دانشمند است
د وکیل احمد یوسفزی ویبلاک ته شه راغلاست
پښـتـون يا افغان څوک دي؟ (پشتون یا افغان کیسـت؟)ا آدم خـان يـوسـفـزي

که ايران نام فارسى نو آريانا
پسوند مکانى انا و پسوند مکانى ا پسوندهاى زبانهاى ايرانى باستانى بود: سغدانا, گنداهارا, ننگرهارا, باخترانا, پارتا
پسوند مکانى ان و پسوند مکانى ستان , استان , آباد در پشتو تون پسوندهاى زبانهاى ايرانى در دوران فارسى نو بود.
در اين جا ترمينولوژى دانش زبان شناسى مهم است:
ايران و ايرانى (صفت) امروز دو معنى مى دهد:

1- ايران سر زمين پيش از تجزيه هاى گوناگو ن امپراطورى پارسا 2500 - 1850, 1747
2- ايران نام کشور فارس 1936

a- ايرانى منسوب به ايران باستان ويا آريانم
b- ايرانى شروند کشور ايران

زبانهاي ايرانى زبانهاى هندو ايرا نى اند که اززبانهاى تورانى واژه هاى زيادى وام گرفته است وزبانهاى تورانى از هندوايرانى.

پارسى تا 900 سال پيش نام زبان بود که در عربى فارسى شد. از برکت پشتون هاى شريف فارسى هميش در زبان پشتون زنده است.
درى صفت زبان پارسى باستان با حروف ميخکى وفارسى نو با حروف عربى است. پدر زبان درى يا فارسى نو ليث صفار مى باشد. پدر زبان درى ميانه با خط اشکانى بهرام گور مى باشد. به هردوشان درود!! وننگ و نفرين به رهبران پشتون که مردم ما را در چه جنجا ل انداخته اند ومى اندازند.

حافظ شیرازی
شکر شکن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي که به بنگاله مي رود

فردوسى
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده کردم بدين پارسي

بفرمود تا پارسی و دری
بگفتند و کوتاه شد داوری .

ز رومی و مصری و از پارسی
فزون بود مردان چهل بار سی .

نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی .

بدو گفت رو پارسی [ بهرام چوبینه ] را بگوی
که ایدر بخیره مریز آبروی .

هر آنکس که او پارسی بود گفت
که او [ اسکندر ] را جز ایران نباید نهفت
چو ایدر بود خاک شاهنشهان
چه تازید تابوت گرد جهان .
منوچهری
بلفظ ۞ پارسی و چینی خماخسرو
بلحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ لغزی

فردوسی [ درباره ٔ کلیله و دمنه ٔ رودکی ]
.بفرمود تا پارسی و دری
بگفتند و کوتاه شد داوری .

کجا بیور از پهلوانی شمار
بود در زبان دری ده هزار.

فردوسی .


دل بدان یافتی از من که نکودانی خواند
مدحت خواجه ٔ آزاده به الفاظ دری .

فرخی .

خاصه آن بنده که ماننده ٔ من بنده بود
مدح گوینده و داننده ٔ الفاظ دری .

فرخی .

اندر عرب در عربی گویی او گشاد
و او باز کرد پارسیان را در دری .

فرخی .

ایا به فعل تو نیکو شده معانی خیر
و یا به لفظ تو شیرین شده زبان دری .

عنصری در مدح سلطان محمود (از آنندراج ).

به فرخنده فالی و نیک اختری
گشادم در گنج درّ دری .

اسدی (از لغت نامه ).

من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی درّ لفظ دری را.

ناصرخسرو.

صفات روی تو آسان بود مرا گفتن .
گهی به لفظ دری و گهی به شعر دری .

سوزنی .

سمع بگشاید ز شرح و لفظ او جذر اصم
چون زبان نطق بگشاید به الفاظ دری .

انوری .

از دو دیوانم به تازی و دری
یک هجا و فحش هرگز کس ندید.

خاقانی .

بر رقعه ٔ نظم دری قائم منم در شاعری
با من به قایم عنصری نرد مجارا ریخته .

خاقانی .

درّ دری که خاطر خاقانی آورد
قیمت به بزم خسرو والا برافکند.

خاقانی .

درّ دری ابر خاطر من
پیش قزل ارسلان فروریخت .

خاقانی .

چون به تازی و دری یاد افاضل گذرد
نام خویش افسر دیوان به خراسان یابم .

خاقانی .

دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب
نطق من آب تازیان برده به نکته ٔ دری .

خاقانی .

دیوان من به سمع تو در دری دهد
جانم صفات بزم تو ز اوج سما کند.

خاقانی .

راوی ز درهای دری دلال و دلها مشتری
خاقانی اینک جوهری درهای بیضا ریخته .

خاقانی .

خرد نامه ها را ز لفظ دری
به یونان زبان کرد کسوتگری .

نظامی .

زان سخنها که تازیست و دری
در سواد بخاری و طبری .

نظامی .

نظامی که نظم دری کار اوست
دری نظم کردن سزاوار اوست .

نظامی .

به دو رهبان فرهنگی چنین گفت
بوقت آنکه درهای دری سفت .

نظامی .

مغنی درخروش آورده پرده
غزلهای دری آغاز کرده .

نظامی .

قلم است این بدست سعدی در
یا هزار آستین در دری .

سعدی .

چون در دو رسته دهانت
نظم سخن دری ندیدم .

سعدی .

چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن .

حافظ.

ز من به حضرت آصف که می برد پیغام
که یادگیر دو مصرع زمن به نظم دری .

حافظ.

ز شعر دلکش حافظکسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند.

صفتهاى حاکمان پشتون و يا “افغان”= جعل واقعیت, دروغ هاى پى درپى, نيرنگ , فريب, چال, بازى دادن, بى اعتماد و بى اعتبار, جهل و در جهل نگاشتن مردم شريف پشتون, قانون شکنى ,شادى بازى فرهنگى, تخريب , ويرانى, آوارکردن آبادى ها, کشت نفرت, جنگ انداختن بين ملتها, سوزاندن, تاخت وتاز, کشتن حيوانات, ريش کن جنگلها, کاريدن نباتات براى مواد, کاشت نباتات براى مواد مخدر, آزاردادن, زنستيزى, غارت زمينهاى غيرپشتون , خاک و وطنفروشى و نسل کشى پى در پى

تغيرنام افغانستان ضرور است
تا که نام افغان است ملک درفغان است
تا که افغانستان است نام اش بطلان است

جستجو در کابل پرس