Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 16988

پرت و پلا گویی های لطیف پدرام

2 جولای 2008, 18:10, توسط بلخی

اگر اینکه لطیف پدرام چنین و چنان گفته و نگفته را یکسو بگذاریم و از کسانیکه کارکرد های این شاه انقلابی را حتی قابل نقد نمیدانند بپرسیم که تمام آن به اصطلاح ریفورم های که ایشان بمیان آوردند سرانجامش چی شد؟ کجاست حاصلش؟ روند این اصلاحات چنان تند و در تضاد با حوصله پذیرش توده یی ما بود که نه تنها منتج به ارجاع دردناک این اصلاحات شد که برعلاوه آن کشور مان را در معرض تشنجات تازه ی قرار داد. مگر یک انکشاف آهسته استوارتر و در درازمدت پربارتر نمیبود؟ چرا آن شاه و تمام دارودسته درباری اش از درک این مسآله عاجز بودند؟ آیا این افراطیت و ذهنیت قبیله ی بود که باعث میشد حتی در ترقی و پیشرفت نیز افراطیتی را به قیمت ضیاع آرامش مملکت و نگهداشت آن اصلاحات بدست آورده ی خود در پیش گیرند؟ آیا سکون و عقب ماندگی دردناک دوره های نادر و ظاهر نتیجه تندی های دوره امانی نبود؟ پس چه تفاوتی های بین تندی های ریفورمی امان الله و کمونیست میتوانید سراغ کنید؟

حتی ولو اگر این نقیصه های بالا را دوره امانی نداشت زخم خونریز که ما تا به امروز از حکومت وی به ارث گرفتیم کافی است که بر وی و مشاورانش تا به قیامت لعنت بفرستیم. این دیگر مبرهن است که در دوره حکومت امانی است که تهداب افغان و افغانستان نام نهادن این مردم و این سرزمین اساس گذاشته شد. هویت را که هزاران سال اقوام متعدد این سرزمین را با یکدیگر و با حکمرانان و حکومات شان صمیمانه پیوند داده بود دیگر برای همیشه از میان برداشت. هویت که مناسب همه ما بود و از همه نمایندگی میکرد، هویت که صاحب مدنیت چندین هزار ساله و کهن شهری بود، هویت که از نفوذ فرهنگی و زبانی ما در سرزمین های پهن همسایه های ما حکایه داشت؛ و هویت که افتخار و سربلندی اجداد ما از ما و از اولاده های در جهان میبود. این هویت فاخر خراسانی و ایرانی را این شاه با هویت یک اقلیت قومی بادیه نشین جایگزین کرده. نتیجه اش امروزه اینست که آن اقلیت بادیه نشینان دیگر این ملک را از آن خود میدانند و حاضرند که اگر زور شان بکشند دیگران از این خاک بیرون کنند. حاصلش همه نفاق است و شقاق و تا هست همین خواهد بود.

اگر حکومت امانی تنها با مسآله هویت ملی با امانتداری، ایمان و صداقت برخورد میکرد و میتوانست یک تهداب مناسبی را انتخاب و یا حتی آن تهداب هویتی باستانی ما را دستکاری نمیکرد آنگاه بزرگترین خدمتی برای ما و ملت کرده بود ولی افسوس که دیگر جهالت قبیله یی و شاید بی خبری و عدم دورنگری و بی بصیرتی اجازه اش نداد و قیمتش را باید ما ها و نسل های بعدی بپردازیم.

و اگر مقایسه چابکی مسآله ملی کشور خود را تنها با دو کشور همسایه بکنیم بزودی میزان جهالت دوره و دربار امانی و راهروانش مبرهنتر میگردد. مثلآ همسایه غربی ما که اول مشکل هسان ما را داشت و نام باستانی اش – فارس- نمایندگی تنها از تقریبآ نصف جمعیت این کشوریعنی فارس ها میکرد. ولی دولتمردان دورنگر و هشیار آندیار پوتنسیال خطر تحمیل همچو هویتی برای غیر فارس ها را درک کرده بودند و صدد برآمدند تا هویت فراگیری را دریابند که همه اقوام فارسی و غیر فارسی خود را در آن بیابند و در راه همگرایی و یک پارچگی و ملت شدن قدم استواری را برداشتند و کشور شانرا در 1935 ایران و هویت خود را ایرانی خواندند که نتیجه و حاصلش را نوش کردند و خواهند کرد. بهمین منوال پنجابی ها که بیشتر از نصف نفوس پاکستان غربی را میساختند و باوجودیکه از قدرت زیاد در کشور برخوردار بوده اند هیچگاه تلاشی برای پنجابستان نام نهادن کشور خود نکردند چون میدانستند که پاکستان بهترین قالب شناختی را برای پنجابی و غیرپنجابی و برای یک پارچه شدن و ملت شدن ارائه میکنند و با کاربرد این تدبیرتوانستند توفیق بسیار بیشتری را در راه ملت سازی نسبت به ما ها داشته باشند باوجودیکه پاکستان در اوایل چیزی بیشتر از یک کشور مصنوعی نمینمود.

جستجو در کابل پرس