در باره قتل فجیعانه هفت گروگان هزاره در ولایت زابل افغانستان
9 نوامبر 2015, 15:44, توسط monir
دو پاسخ به سربریدن هزارهها در زابل
سید مددی
از رومانتیک سازی فاجعه و پرستو بازی که بگذریم...
از رومانتیک سازی فاجعه و پرستو بازی که بگذریم، اینها هزاره بودند. هویت مسافران دلیل اصلی ربودهشدن و حالا کشتهشدن شان بوده است. ساده، این جنایتها انگیزه قومی دارند. شاید ما اهالی کابل که در حلقه روابط و دوستانمان از هر قومی است، این حرفها را باور نمیکنیم، یا حداقل نمیگوییم. ولی چکار کنیم، وضعیت ظاهرا همینگونه است. بپذیریم یا نه، چیزی از واقعیت را تغییر نمیدهد.
پاسخ به این اما میتواند دوگونه باشد. یکی پاسخ هزارگی، پاسخ قومی. یعنی اینکه در جاغوری، در مالستان، در ترکمن، در بهسود، در بامیان، در دایکندی و هرجایی دیگری که نفوس هزارهها متمرکز است، یک جمع پشتونهای عادی و بیدفاع، بینام و نشان و بیگناه را به گروگان بگیرند و در نهایت بکشد شان. اگر این کار تنها محدود به جاغوری و غزنی و محدود به چند مورد مشخص ماند و غایله تمام شد، نتیجه این میشود که عملبهمثل گاهی تنها گزینه برای مصونیت و امنیت است—توازن تهدید. در همین مورد هم گروگانها را وقتی سربریدند که ۱۴ نفر گروگان پشتون به وساطت هیئتی از کابل رها شد. گاهی باید از هر ارزش انسانی و دغدغه ملی دل بکنی و برای زنده ماندن خود تلاش کنی. اما اگر پاسخ به این رویداد عام شد، هزاره ها در هرجایی به چنین اعمالی دست زدند و این خود بیامنیتی، بیباوری اقوام به یکدیگر و جرم و اختطاف را بیشتر کرد، به سادگی میتواند یک تقابل قومی خشن به پا کند. ولی امکان اینکه هزاره ها به صورت یکدست در هرجا به چنین اقداماتی دست بزنند، بسیار کم است مگر اینکه در هرجا جداگانه مجبور شوند تلافی کنند—به این معنی که حادثه شبیه زابل برای باشندگان بهسود و بامیان و ترکمن هم اتفاق بیافتد.
گزینه دوم این است که همه یکدست و همنوا روی دولت فشار بیاورند تا امنیت شاهراه را تامین کند، از جان هزارهها محافظت کند، گروگانها را برگرداند و گروهایی را که به این اعمال دست میزنند، نابود کند. اینجا بازهم تمرکز باید روی هویت این شهروندان باشد: هزاره. انتحاری نیست که بگوییم شاید فراد نوبت هریک مان برسد. اگر این گونه ادامه بیابد، شاید نوبت هر هزاره برسد، یا حداقل خطرش هر هزاره را تهدید کند و دیگران اصلا آسیب نبینند. این خیلی کاری دشواری برای دولت نیست. دولت ادعا میکند که از محل خفای این گروه چیزی نمیداند، ولی میگویند کسانی که هفت هزاره را کشته اند، ازبیک اند. از کجا میداند؟ تا حالا هیچ هیئتی نفرستاده و تلاشی برای رهایی گروگانهای هزاره نکرده. برعلاوه، با امکانات فناوری کنونی و تواناییهای که امنیت ملی افغانستان دارد، یافتن این افراد آنچنان کار دشوار نیست اگر کسی بخواهد.
گزینه دوم گزینه بهتر است اما ناممکن تر. اولا چون اعتراضات مدنی معمولا تا حالا خیلی کوتاهمدت بوده است و نتوانسته فشار مداوم بر دولت وارد کند. دوما، از تجربیات قبلی بر میآید که کماکان ناممکن است یک حرکت اعتراضی وسیع و ملی را روی یک داعیهای کاملا هزارگی بسیج کرد. قدرت، سیاست و روابط در حوزه عمومی هنوزهم حتی در میان روشنفکرترین و کمتعصبترین آدمها براساس علایق قومی است—برای مثال واکنش به این فاجعه را در فیسبوک ببینید، به وضوح میفهمید چه خبر است. خیمه دادخواهی خانوادههای ۳۱ هزاره هنوز برپاست، که سری به آنها زده؟
گزینه اول ساده است و عملی، اما خیلی پرهزینه. اقدام بالمثل نیازمند تشکیل گروههای بالمثل است، ایجاد این گروهها به منابع نیاز دارد و فراتر از آن فرهنگ خشونت و جنگ را در میان هزارهها ترویج میکند. این بدین معنی است که شاید دیگر مثلا پنج سال بعد نتوانیم اینقدر خوشبین به گراف رو به رشد حضور هزاره ها در مکاتب و دانشگاه ها و سایر نهادهای فرهنگی-مدنی باشیم. اینکار همچنان میتواند امنیت و آرامش خود هزارهها را هم مختل کند. کسانیکه که در زابل آدم می ربایند، در بسا موارد بلای جان و آرامش باشندگان زابل هم میشوند، این خاصیتِ ملیشه است. حالا افزایش تنش قومی و بزرگ شدن این معضل را که شاید باز هزارهها را بیشتر از دیگران ضربه بزند، به این همه بیفزایید.
اینکه چه باید کرد؟ من دقیقا نمیدانم. اما همین مورد آخر نشان داده گزینه اول تا جایی کارساز است. از خیر مدنیت و حقوق بشری که هر روز جانِ زنان بیدفاع و اطفال خردسال را بگیرد، بدنیست گاهی بگذری.
دو پاسخ به سربریدن هزارهها در زابل
سید مددی
از رومانتیک سازی فاجعه و پرستو بازی که بگذریم...
از رومانتیک سازی فاجعه و پرستو بازی که بگذریم، اینها هزاره بودند. هویت مسافران دلیل اصلی ربودهشدن و حالا کشتهشدن شان بوده است. ساده، این جنایتها انگیزه قومی دارند. شاید ما اهالی کابل که در حلقه روابط و دوستانمان از هر قومی است، این حرفها را باور نمیکنیم، یا حداقل نمیگوییم. ولی چکار کنیم، وضعیت ظاهرا همینگونه است. بپذیریم یا نه، چیزی از واقعیت را تغییر نمیدهد.
پاسخ به این اما میتواند دوگونه باشد. یکی پاسخ هزارگی، پاسخ قومی. یعنی اینکه در جاغوری، در مالستان، در ترکمن، در بهسود، در بامیان، در دایکندی و هرجایی دیگری که نفوس هزارهها متمرکز است، یک جمع پشتونهای عادی و بیدفاع، بینام و نشان و بیگناه را به گروگان بگیرند و در نهایت بکشد شان. اگر این کار تنها محدود به جاغوری و غزنی و محدود به چند مورد مشخص ماند و غایله تمام شد، نتیجه این میشود که عملبهمثل گاهی تنها گزینه برای مصونیت و امنیت است—توازن تهدید. در همین مورد هم گروگانها را وقتی سربریدند که ۱۴ نفر گروگان پشتون به وساطت هیئتی از کابل رها شد. گاهی باید از هر ارزش انسانی و دغدغه ملی دل بکنی و برای زنده ماندن خود تلاش کنی. اما اگر پاسخ به این رویداد عام شد، هزاره ها در هرجایی به چنین اعمالی دست زدند و این خود بیامنیتی، بیباوری اقوام به یکدیگر و جرم و اختطاف را بیشتر کرد، به سادگی میتواند یک تقابل قومی خشن به پا کند. ولی امکان اینکه هزاره ها به صورت یکدست در هرجا به چنین اقداماتی دست بزنند، بسیار کم است مگر اینکه در هرجا جداگانه مجبور شوند تلافی کنند—به این معنی که حادثه شبیه زابل برای باشندگان بهسود و بامیان و ترکمن هم اتفاق بیافتد.
گزینه دوم این است که همه یکدست و همنوا روی دولت فشار بیاورند تا امنیت شاهراه را تامین کند، از جان هزارهها محافظت کند، گروگانها را برگرداند و گروهایی را که به این اعمال دست میزنند، نابود کند. اینجا بازهم تمرکز باید روی هویت این شهروندان باشد: هزاره. انتحاری نیست که بگوییم شاید فراد نوبت هریک مان برسد. اگر این گونه ادامه بیابد، شاید نوبت هر هزاره برسد، یا حداقل خطرش هر هزاره را تهدید کند و دیگران اصلا آسیب نبینند. این خیلی کاری دشواری برای دولت نیست. دولت ادعا میکند که از محل خفای این گروه چیزی نمیداند، ولی میگویند کسانی که هفت هزاره را کشته اند، ازبیک اند. از کجا میداند؟ تا حالا هیچ هیئتی نفرستاده و تلاشی برای رهایی گروگانهای هزاره نکرده. برعلاوه، با امکانات فناوری کنونی و تواناییهای که امنیت ملی افغانستان دارد، یافتن این افراد آنچنان کار دشوار نیست اگر کسی بخواهد.
گزینه دوم گزینه بهتر است اما ناممکن تر. اولا چون اعتراضات مدنی معمولا تا حالا خیلی کوتاهمدت بوده است و نتوانسته فشار مداوم بر دولت وارد کند. دوما، از تجربیات قبلی بر میآید که کماکان ناممکن است یک حرکت اعتراضی وسیع و ملی را روی یک داعیهای کاملا هزارگی بسیج کرد. قدرت، سیاست و روابط در حوزه عمومی هنوزهم حتی در میان روشنفکرترین و کمتعصبترین آدمها براساس علایق قومی است—برای مثال واکنش به این فاجعه را در فیسبوک ببینید، به وضوح میفهمید چه خبر است. خیمه دادخواهی خانوادههای ۳۱ هزاره هنوز برپاست، که سری به آنها زده؟
گزینه اول ساده است و عملی، اما خیلی پرهزینه. اقدام بالمثل نیازمند تشکیل گروههای بالمثل است، ایجاد این گروهها به منابع نیاز دارد و فراتر از آن فرهنگ خشونت و جنگ را در میان هزارهها ترویج میکند. این بدین معنی است که شاید دیگر مثلا پنج سال بعد نتوانیم اینقدر خوشبین به گراف رو به رشد حضور هزاره ها در مکاتب و دانشگاه ها و سایر نهادهای فرهنگی-مدنی باشیم. اینکار همچنان میتواند امنیت و آرامش خود هزارهها را هم مختل کند. کسانیکه که در زابل آدم می ربایند، در بسا موارد بلای جان و آرامش باشندگان زابل هم میشوند، این خاصیتِ ملیشه است. حالا افزایش تنش قومی و بزرگ شدن این معضل را که شاید باز هزارهها را بیشتر از دیگران ضربه بزند، به این همه بیفزایید.
اینکه چه باید کرد؟ من دقیقا نمیدانم. اما همین مورد آخر نشان داده گزینه اول تا جایی کارساز است. از خیر مدنیت و حقوق بشری که هر روز جانِ زنان بیدفاع و اطفال خردسال را بگیرد، بدنیست گاهی بگذری.