صفحه نخست کابل پرس > ... > سخنگاه 50105
25 نوامبر 2011, 23:46, توسط baqi samandar
باقی سمندر چهارم قوس سال ۱۳۹۰ خورشیدی نوامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به همه خوانندګان ارجمند کابل پرس? سلام به اقای جاوید فرهاد
تبصره بربیدل نمودن کارمن نبوده ونیست .باهم باز از بیدل بخوانیم ویاد بیدل ودوستدارانش را ازهند تا کابل واز کران تاکران دنیا ګرامی بداریم
غزل شمارهٔ ۲۰۹۲
بیدل دهلوی » غزلیات
بالی از آزادی افشاندم قفس پیما شدم
خواستم ناز پری انشاکنم مینا شدم
صحبت بیگفتگویی داشتم با خامشی
برق زد جرات لبی واکردم وتنها شدم
صد تعلق در طلسم وهم هستی بستهاند
چشم واکردم به خویش آلودهٔ دنیا شدم
آسمان با من صفایی داشت تا بودم خموش
نالهای کردم غبار عالم بالا شدم
از سلامت نوبهار هستیم بویی نداشت
یک نقاب رنگ بر روی شکستن وا شدم
صبح آهنگی ز پیشاپیش خورشید است و بس
گرد جولان توام در هرکجا پیدا شدم
الفت فقرم خجل دارد زکسب اعتبار
خاکساری گر گرفتم صورت دنیا شدم
جام بزم زندگی گر باده دارد در هواست
عیشها مفت هوس من هم نفس پیما شدم
مایهٔ گفتار در هر رنگ دام کاهش است
چونقلم آخر بهخاموشی زبانفرسا شدم
در تحیر از زمینگیری نگه را چاره نیست
این بیابان بسکه تنگی کرد نقش پا شدم
بیدل از شکر پریشانی چسان آیم برون
مشتخاکی داشتم آشفتم و صحرا شدم
آنلاین : شرحی برابیات یک غزل از نیای معانی (بیدل)
باقی سمندر
چهارم قوس سال ۱۳۹۰ خورشیدی
نوامبر سال ۲۰۱۱ میلادی
سلام به همه خوانندګان ارجمند کابل پرس?
سلام به اقای جاوید فرهاد
تبصره بربیدل نمودن کارمن نبوده ونیست .باهم باز از بیدل بخوانیم ویاد بیدل ودوستدارانش را ازهند تا کابل واز کران تاکران دنیا ګرامی بداریم
غزل شمارهٔ ۲۰۹۲
بیدل دهلوی » غزلیات
بالی از آزادی افشاندم قفس پیما شدم
خواستم ناز پری انشاکنم مینا شدم
صحبت بیگفتگویی داشتم با خامشی
برق زد جرات لبی واکردم وتنها شدم
صد تعلق در طلسم وهم هستی بستهاند
چشم واکردم به خویش آلودهٔ دنیا شدم
آسمان با من صفایی داشت تا بودم خموش
نالهای کردم غبار عالم بالا شدم
از سلامت نوبهار هستیم بویی نداشت
یک نقاب رنگ بر روی شکستن وا شدم
صبح آهنگی ز پیشاپیش خورشید است و بس
گرد جولان توام در هرکجا پیدا شدم
الفت فقرم خجل دارد زکسب اعتبار
خاکساری گر گرفتم صورت دنیا شدم
جام بزم زندگی گر باده دارد در هواست
عیشها مفت هوس من هم نفس پیما شدم
مایهٔ گفتار در هر رنگ دام کاهش است
چونقلم آخر بهخاموشی زبانفرسا شدم
در تحیر از زمینگیری نگه را چاره نیست
این بیابان بسکه تنگی کرد نقش پا شدم
بیدل از شکر پریشانی چسان آیم برون
مشتخاکی داشتم آشفتم و صحرا شدم
آنلاین : شرحی برابیات یک غزل از نیای معانی (بیدل)