“فدرالیزم را به دو معنای آن باید در نظر گرفت. یكی فدرالیزم اداری، روشی كه ضمن به رسمیت شناختن دولت مركزی برای كل كشور حدود صلاحیتها و وظایف و حقوق دولت مركزی در امور داخلی نواحی مختلف یك كشور را بدون توجه به تنوعات قومی، مذهبی، زبانی و غیره تعیین میكند. در نظام فدرالی هر ولایت یا مجموع چند ولایت حق حاكمیت در امور داخلی خود را دارا میباشند اما اداره روابط خارجی، امور مالیاتی و بانكی و مسایل جنگ و صلح از صلاحیتهای دولت فدرالی بشمار میرود. امریكا، كانادا، آلمان و بسیاری كشورهای دیگر هر كدام بر اساس نظام فدرال به چندین ایالت تقسیم شده ولی عموماً به یك زبان سخن میگویند و ویژگیهای قومی آنها را از هم جدا نمیسازند.
دوم فدرالیزم به مفهوم ملی كه عبارتست از تعیین اختیارات و حقوق ولایت یا ولایات یك كشور بر اساس خصوصیات ملی. یعنی در واقع طرحی برای حل ستم ملی (ستم یك قوم بر اقوام دیگر).
نكته اصلی آنست كه فدرالیزم در هر حال عبارتست از شكل. آنچه مضمون و محتوای نظام سیاسی را تشكیل میدهد عبارتست از ماهیت طبقات و افرادی كه قدرت حاكمه را در دست دارند.
كشورهای متعددی نظام فدرالی دارند اما از آنجایی كه دولتها نماینده اكثریت نبوده و در دست حكام ضد دموكراسی قرار دارند، شكل اداره كشور برای تودهها فاقد اهمیت است. مثلاً در پاكستان كه بنیادگرایان و زمینداران و دلالان سرمایههای بیگانه قدرت سیاسی را غصب كرده اند، مردم نه مشاركتی در امور كشور دارند و نه دورنمای رستگاری، و نظام فدرالی این كشور در زندگی شان واجد تاثیری نیست.
در افغانستان شغالی و خیانت شده طبعاً وضع مسخرهتر از هر سرزمین دیگر در جهان خواهد بود. اگر لحظهای تصور كنیم كه مثلاً رشید دوستم در صفحات شمال، امیرك اسماعیل در غرب و جنوب غرب، «استاد» خلیلی در صفحات مركز و همینطور دینمحمدخان یا حضرتعلی خان یا یكی دیگر از سلاطین هروئین ننگرهار در ولایات شرق و جنوب شرق به حاكمیت برسند و در رأس حكومت فدرالی هم «ربانی» یا سیاف یا كدام عضو دیگر مافیای جهادی نشانده شود یعنی اگر سگها مامور حفظ استخوان شوند بر مردم ما چه خواهد رفت و قصه «نظام فدرالی» به كجا خواهد كشید؟
“فدرالیزم را به دو معنای آن باید در نظر گرفت. یكی فدرالیزم اداری، روشی كه ضمن به رسمیت شناختن دولت مركزی برای كل كشور حدود صلاحیتها و وظایف و حقوق دولت مركزی در امور داخلی نواحی مختلف یك كشور را بدون توجه به تنوعات قومی، مذهبی، زبانی و غیره تعیین میكند. در نظام فدرالی هر ولایت یا مجموع چند ولایت حق حاكمیت در امور داخلی خود را دارا میباشند اما اداره روابط خارجی، امور مالیاتی و بانكی و مسایل جنگ و صلح از صلاحیتهای دولت فدرالی بشمار میرود. امریكا، كانادا، آلمان و بسیاری كشورهای دیگر هر كدام بر اساس نظام فدرال به چندین ایالت تقسیم شده ولی عموماً به یك زبان سخن میگویند و ویژگیهای قومی آنها را از هم جدا نمیسازند.
دوم فدرالیزم به مفهوم ملی كه عبارتست از تعیین اختیارات و حقوق ولایت یا ولایات یك كشور بر اساس خصوصیات ملی. یعنی در واقع طرحی برای حل ستم ملی (ستم یك قوم بر اقوام دیگر).
نكته اصلی آنست كه فدرالیزم در هر حال عبارتست از شكل. آنچه مضمون و محتوای نظام سیاسی را تشكیل میدهد عبارتست از ماهیت طبقات و افرادی كه قدرت حاكمه را در دست دارند.
كشورهای متعددی نظام فدرالی دارند اما از آنجایی كه دولتها نماینده اكثریت نبوده و در دست حكام ضد دموكراسی قرار دارند، شكل اداره كشور برای تودهها فاقد اهمیت است. مثلاً در پاكستان كه بنیادگرایان و زمینداران و دلالان سرمایههای بیگانه قدرت سیاسی را غصب كرده اند، مردم نه مشاركتی در امور كشور دارند و نه دورنمای رستگاری، و نظام فدرالی این كشور در زندگی شان واجد تاثیری نیست.
در افغانستان شغالی و خیانت شده طبعاً وضع مسخرهتر از هر سرزمین دیگر در جهان خواهد بود. اگر لحظهای تصور كنیم كه مثلاً رشید دوستم در صفحات شمال، امیرك اسماعیل در غرب و جنوب غرب، «استاد» خلیلی در صفحات مركز و همینطور دینمحمدخان یا حضرتعلی خان یا یكی دیگر از سلاطین هروئین ننگرهار در ولایات شرق و جنوب شرق به حاكمیت برسند و در رأس حكومت فدرالی هم «ربانی» یا سیاف یا كدام عضو دیگر مافیای جهادی نشانده شود یعنی اگر سگها مامور حفظ استخوان شوند بر مردم ما چه خواهد رفت و قصه «نظام فدرالی» به كجا خواهد كشید؟
”
آنلاین : فدرالیزم تنبانپارهی خاینان ملی