از قند پارسی تا قروت هزارگی!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
یکبار دیگر عرض میکنم که در ایران، افغانی، یعنی هزاره. از بلندی برج میلاد تا دور افتاده ترین نقطه ی ایران، هرجا نامی از افغانستان برده شود، یاد یک هزاره چشم بادامی می افتیم که درحال کندن چاهی ویا حمل آجر وفرغون پر از ماسه پای ساختمان نوساز درحال کارهستند. آیا براستی تمام هزاره های مقیم ایران، عمله وبنا هستند؟ بدون شک پاسخ منفی است. اما چرا در بین احاد جامعه ایران، کمتر کسی میدانند که مهاجرین افغانستانی در ایران، دکتر هستند،مهندس هستند،ورزشکار هستند، نویسنده،شاعر،محقق وروحانی درحد آیت الله هستند وزندگی میکنند
مقدمه:
یکبار دیگر عرض میکنم که در ایران، افغانی، یعنی هزاره. از بلندی برج میلاد تا دور افتاده ترین نقطه ی ایران، هرجا نامی از افغانستان برده شود، یاد یک هزاره چشم بادامی می افتیم که درحال کندن چاهی ویا حمل آجر وفرغون پر از ماسه پای ساختمان نوساز درحال کارهستند.
آیا براستی تمام هزاره های مقیم ایران، عمله وبنا هستند؟ بدون شک پاسخ منفی است. اما چرا در بین احاد جامعه ایران، کمتر کسی میدانند که مهاجرین افغانستانی در ایران، دکتر هستند،مهندس هستند،ورزشکار هستند، نویسنده،شاعر،محقق وروحانی درحد آیت الله هستند وزندگی میکنند.
شکی نیست که فعالیت مهاجرین افغانستانی در ایران، به طور مرتب ویکسان انجام میشود وهرکسی در حیطه شغلی خود تمام سعی وکوشش خود را به کار میبرند تا وظیفه خودرا به درستی انجام دهند که خدارا شکر در اکثر مواقع موفق وسربلند بوده وهستند.
ادبیات افغانستان در ایران:
حوزه ادبیات یکی از موفق ترین وبا سابقه ترین والبته زحمت کش ترین حوزه است که درایران، فعالیت چندین ساله دارند. در این حوزه شاعر،نویسنده، محقق وپژوهش گرانی زیادی هستند که با زحمات شبانه روزی وچندین وچند ساله شان نام هزاره و افغانستان را زنده نگهداشته اند.
در اینجا لازم است به نکته اشاره کنم که بعد از روحانیون، حوزه ادبیات بیشترین حمایت های دولتی را درایران داشته اند که در برخی مواقع از چنین فرصت ها وحمایت های دولتی به درستی استفاده شده است وگاهی هم متاسفانه با مدیریت های اشتباه این حمایت ها به مسیر غلط هدایت شده است.
قند پارسی:
در چند سال اخیر سلسله جشنواره بنام(قند پارسی) در ایرن برگزار میشود که حاصل همین حمایت های دولت ایران والبته زحمات دوستان مهاجر هزاره مقیم ایران میباشد. دراین جشنواره ها نهایت همدلی وهمیاری را میتوان بین شاعران ونویسندگان ایرانی وافغانستانی به خوبی مشاهده کرد وهرآنچه که مهربانی ودوستی هست، حداقل در ظاهر قابل روئیت است ومیشود حس کرد. درواقع میتوانم ادعا کنم که درزمان برگزاری جشنواره ومطالعه گزارش آن در فضای مجازی مزه ای قند پارسی را زیر زبان حس میکنم وبا خواندن مطالب بیشتر وافتخار آفرینی های هزاره های افغانستانی مقیم ایران، اشک شوق از چشمانم جاری میشود ویک احساس غرور وسرخوشی ومستی در خودم میبینم ودنیا را زیباتر ومردمانش را مهربانتر می یابم. این سرمستی وخوشی زمان به اوج خود میرسد که میبینم تمام دستندرکاران وبرگزارکنندگان طرف افغانستانی فرهیختگان از جنس خودم، هزاره هستند. درواقع در چنین حالتی تمام تبعیض های که به علت هزاره بودن برما رفته است را فراموش میکنم وبرای آینده امیدوار میشوم ودر یک کلام میتوانم بگویم که هزاره ها بدون درنظر داشت چهره ونژادشان در قند پارسی حل شده وماندگار خواهند شد.
قروت هزارگی:
در ابتدای مطلب سئوالی پرسیده شد به این مضمون که: چرا جامعه ایران از واقعیت های اجتماعی مهاجرین افغانستانی بی خبرند و همگی را در نقش عمله وبنا میبیند؟! برای یافتن پاسخ این چرایی، میپردازیم به حوزه ادبیات که سالها زیادی هست در ایران فعالیت کسترده ومداوم داشته ودارند.
در حوزه ادبیات اگرچه فعالیت ها گسترده وفرهیختگان زیادی طی سالها فعالیت داشته اند ولی متاسفانه نتیجه زحمات آنها چیزی جز همان مزه ای قروت هزارگی دردهان جامعه ایرانی چیزی دیگری نبوده ونیست که هنگام چشیدن، احساس ترشی وسردی دامنه های کوه بابا به آنها دست داده ومنجر به اخم آنها میشود.
نگارنده عقیده دارد که، اگرچه دولت ایران از فعالیتهای نویسندگان هزاره و ادبیات فارسی افغانستان حمایت میکند ولی با یک عمل مهندسی شده آنهارا در دیگ برزگی زندانی کرده وچند نفر از دوستان ایرانی را به عنوان شیرین کننده همراه آنها در این دیگ قرار داده تا شربت این دیگ بدون شیرینی قند پارسی نماند. وهی این حالت هرساله تکرار میشود وکم کم میرود که تبدیل به یک عادت روز مره وبی نتیجه بشود.
شاید در نگاه اول ادعای من مضک به نظر برسد ولی در ادامه مطلب ثابت خواهم کرد که یک مهاجر هزاره در ایران، در هر حد واندازه که باشد مزه ای همان قروت هزارگی را خواهد داشت.
دنیای ادبیات با صنعت سینما گره خورده است و از هم جداشدنی نیست. درست است که اول ادبیات وبعد سینما پا به این جهان گذاشت ولی نباید فراموش کرد که ادبیات وسینما مکمل یکدیگر هستند وبهترین فیلم های سینمایی وسریالهای تلویزیونی از ادبیات اقتباس ودر ذهن ها ماندگار شده است ونویسندگان وفیلم نامه نویسان کسی جز همان های که در حوزه ادبیات فعالیت میکردند نبودند ونیستند. بنا براین سئوالی که در اینجا باید پاسخ داده شود این است که چرا نویسندگان با استعداد هزاره مقیم ایران، در ۳۰ سال گذشته یک فیلمنامه ویا یک نمایشنامه تحریر ونشر نکرده اند؟ ویا چرا بازیگران هزاره در پرده ی نقره ی سینما وصفحه تلویزیون ایران جای ندارند؟!
در ۳۰ سال گذشته در صنعت سینمای ایران، فیلم های ساخته شده است که داستانش ارتباط مستقیم با مسایل افغانستان ومهاجرین مقیم ایران داشته است، به جز یکی دو مورد، دیگرهیچ وقت ازبازیگران هزاره افغانستانی استفاده نشده است واگر گاه گداری فرصت پیش آمده است، از نقش سرایداری و عمله گی فراترنرفته وان کار، فعالیت اول واخر یک بازیگر هزاره در ایران بوده ودیگر نه کسی نامی از آن بازیگر شنیده ونه چهره ی اورا در پرده سینما ویا قاب تلویزیون دیده اند.
تازه ترین فیلم در ایرا ن بنام « 1 ، 2 ، 3 ، ... 5 » به کار گردانی محمد معیری مراحل پایانی ساختش را پشت میگذارد. آنطور که در رسانه ها آمده است داستان این فیلم در مورد جنایت های طالبان میباشد. اگرچه این فیلم هنوز ساخته نشده ونمیشود درباره اش قضاوت کرد ولی آنچه که در فضای مجازی نشر شده است، خبری از حضوربازیگران هزاره در این فیلم نیست. این درحالی است که همگان میدانند، قوم هزاره بیشترین آسب را از طرف گروه طالبان دیده اند. از تعقیب مردم هزاره تا زندان واعدام دسته جمعی انها توسط طالبان. اما حالا که قرار است داستان آن جنایتها بازسازی وبه سمع نظر مردم جهان برسد، هیچ خبری از حضور بازیگران وهنرمندان هزاره در این فیلم نیست.
نگارنده منکر زحمات عزیزان هموطنم در حوزه ادبیات در ایران نیستم ولی میخواهم عرض کنم زمانیکه شما در حال قرائت اشعار تان هستید واز گل وبلبل وچمن وسبزه زار سخن میگوئید وتمام فکر ذکر تان گرفتن جایزه وتقدیر نامه از دستان یک شخصیت ایرانی هست، کمی به اطرافتان بنگرید وبه دیگی که قرار گرفته اید وحصار که دورتان کشیده است توجه کنید. باور بفرمائید از اخبار واتفاقات وجایزه های که در جشنواره قند پارسی نصیبتان میشود، به جز کسانیکه در همان دیگ قرار دارند، نه کسی مطلع میشود ونه اهمیت میدهند. اگر تمام خدمات وزحمات ۳۰ ساله دوستان حوزه ادبیات را در یک طرف ترازو وبازی دخترک هزاره در فیلم مجید مجیدی را در طرف دیگر قرار بدهیم، بدون شک وزن هنرمندی آن دخترک بیشتر وسنگین تر خواهد بود. پس پشنهاد میکنم چشمان تان را باز کنید. دنیا دنیای معامله وبده بستان هست. ایران به شما واستعداد خدادای وپشت کار همیشگی تان نیاز دارد. فعالیتهای شما ارزش فراوان دارد وبرای این ارزش باید مسئولان ایرانی هزینه کنند وبه دادن یک ورقه به عنوان لوح تقدیر ویاد بود بسنده نکنند که نه خیری برای شما دارد وعاقبتی برای مردم هزاره.
قند:
زبان فارسی شیرین است به همین علت انرا به قند تشبیه کرده است ومردم هزاره اگرچه لهجه دری دارند ولی در اصل فارسی زبان هستند وان افتخار میکنند.
فعالیت ۳۰ ساله هزاره ها در ایران ظاهرا" به مزاج دوستان ایرانی خوش آمده وطی ای سالها با حمایت های نه چندان قابل توجه اما موثر سعی کرده اند حداقل جامعه ادبی افغانستان را راضی نگهدارند. این کار دوعلت دارد.۱- زبان وفرهنگ فارسی با اندک هزینه ی گسترش می یابد.۲- فرهنگ ایرانی،اسلامی وانقلابی در ذهن فرهنگیان وفرهیخته گان فارسی زبان وشیعه مذهب افغانستان ماندگار میشود. تا اینجای کار همه چیز روبراه است وفارسی زبانان افغانستان مانند بلبل اواز خوان شعر می سرایند وترانه میخوانند وداستان مینویسند وبخشی از آنها تمام وکمال درخدمت انقلاب اسلامی هستند.
قروت:
اما دراین میان یک مشکلی وجود دارد آنهم نژاد وچهره نه چندان مناسب این جماعت بلبل زبان وفارسی دوست هست که با همزبانان ایرانی همخوانی ندارد به همین علت بهترین ومناسب ترین روش این است که آنها را در دیگی انداخته ومشغول وسرگرم نگهدارند وگاه گداری به دادن جایزه که حکم آب نبات چوبی دارد، آنها را در پشت پرده راضی وخوشنود نگهدارند.
نتیجه:
اینگونه هست که زبان وقلم ما به سمت وسوی دیگری هدایت میشود بدون آنکه خود متوجه بشویم زبان ما قند ونژاد وچهره ما قروت است.
پيامها
5 مارچ 2012, 23:33
برادر یا اوغو باش یا هزاره. این دو با هم جمع شدنی نیست.
5 مارچ 2012, 23:38, توسط لغمانی
برادر حیدری اول در مورد هویت خودت و افغان یک مقوله بنویس . شما دیده باشید که کدام یهودی اسم هتلر را انتخاب کرده باشد هر گز ...
6 مارچ 2012, 01:49, توسط آذرخش
خوب همون راه که گفتی خوبه! هر دو رو بريزين تو ديگ بهم بزنين (ازدواج) !
بعد از مدتی همه يه شکل ميشن و ديگه نژاد پژاد بی معنی ميشه!
6 مارچ 2012, 09:19, توسط برار بند دل
بخاطر دارم سال بهار سال 1373 شمسی از راه پاکستان بطرف ایران رفتیم دراین مسافرت سه نفر بیشتر نبودیم وقتکه در تفتان رسیدیم در هوتل هاشمی با یک افسر پلیس ایرانی در مورد رفتن بطرف زاهدان حرف زدیم در هر جمله شان میگفت برادر افغان برادر افغان ! و قبل ازین مسافرتم دودفعه دیگر هم ایران رفته بودم و دها بار بطعنه گفتن ایرانیها به اسم افغانی ! افغانی کسافت ! شنیده بودم اما بعض وقت که از طرف تلویزیون جمهوری اسلامی مردم افغانستان را نشان میداد خیلی جا های فقیر نشین شان را به مردم ایران نشان میداد و مردم ایران هم با این باورهای کاذب شان افغانستانی مهاجر های مقیم ایران را به چشم تحقیر امیز میدید و تمسخر میکرد .
خلاصه این دفع با افسر پلیس بستگی نموده رفتیم بطرف زاهدان و قتکه زاهدان رسیدیم بلیط برای تهران گرفتیم و ساعت 3 بعد از ظهر بود که همه ما سه نفر رفتیم دریک ساندویج فروشی و داشتیم ساندویج میخوردیم که یکدفعه یک افسر پلیس با یونفرم خاص وارد شد برای سفارش چند تا ساندویج .و درعین زمان چشمش به همه ما خورد و شناخت و گفت > شما هزاره افغا نستان هستید خدا شاهد است. گفتیم بلی ایشان باز هم گفت من نوکر هزاره ها هستم و خیلی با انسانیت ازما خدا حافیظی و کرد و رفت . حرف اینجاست که مثل شما اقای حیدری و کسانی دیگر از ملیت هزاره سخن بگوید و هزاره ها را نه مغول بلکه هرا نچه حقیقت است معرفی کنید و از مظلومتیشان و محرومیت شان و ستمهای تاریخی که بالای شان شده و...
در خود ایران هم افغان را یک موجود بسیار عقب مانده میبیند . البته قصد توهین به برادران پشتون ندارم انچه حقیقت است باید قبولش کرد ...دوست شما از دیار دور ناروی
6 مارچ 2012, 20:39, توسط الی
حیدری بسیار خود را باخته ایی اگر نه تا این حد از قیافه ات بدت نمیآمد که آنرا به قروت تشبیه نمایی. کمی غیرت و غرور بد نیست.....
6 مارچ 2012, 23:18, توسط خ . نبیل مزاری
آقای شیرمحمد حیدری (میر اوغان) ! شاید برادران هزاره ما قرار گله شما در ایران قروت باشند که نمیتوانند قند را با قروت درآمیزند . ولی شما این فریاد نی را از آواز یک بگفتۀ شما قروت بشنوید که چی قندی سائیده . ایهات که شما خود را در برابر آخند قروت میسازید ، در حالیکه در سرزمین تان ، این شما هائید که پارتی را قند ساخته اید ، نه آنهای که با ایرونی و تهرونی گفتن و نوشتن قند را با آب گلخن می شویند .
فکر میکنم نامی را که هم به این جوره هنری انتخاب نموده اند بنام (چلپاسه) هم از ایرونی ها باشد !!
http://www.youtube.com/watch?v...
6 مارچ 2012, 23:36, توسط اعزاز
دوست گرامی حیدری جان
این بیت را گوش کن تا بروم سراغ چند جمله درد دل با شما:
یکی از درد می نالد،یکی طامات می بافد
بیا کاین داوریها را، به پیش داور اندازیم
سوالی دارم ازت: میشه بفرمایی چرا با اسم «قروت هزارگی!» داری لینک می ذاری؟
میشه بفرمایی چرا اسم خودتو.... ؟
میشه بگی چرا اینهمه درپرده حرف زدن اینروزها باب شده؟ میشه بگی چرا وبلاگ های بی نام و نشان که برای خودشان قهرمان هم شده اند دارند در پرده حرف می زنند و پرده می درند و زمین و زمان را به هم می بافند و به احدی هم پاسخگو نیستند؟
گفتم پاسخگویی؛ میدانی این واژه چه دُر گرانبهایی است؟ جایی دیدی اش؟ سلام مرا هم برسان!
دوست من خارج گود نشسته ای و می گویی لنگش کن! خب بیا ایران ببینم چند مرده حلاجی! و اگر تو حرفهایت را نمی توانی کف خیابان افغانستان که فقط در کابل پرس? بزنی !پس بگذار اینجا در ایران با درد خودمان بسوزیم و صورتمان را با سیلی سرخ کنیم و سرمان را بالا بگیریم که داریم با اسم و رسم و شناسنامه هزاره تو این مملکت حرف می زنیم و قلم می زنیم آنهم در عصری که داری می بینی چه وانفسایی است!
می دانی همین کابل پرس به خاطر اینکه از حقوق برادران و خواهرانش دفاع کند از چه چیزهایی محروم شده و چه بلاهایی سرش آمده؟راستی میدانی اصلا فساددر ایران یعنی چه؟ عیار فساد را در جامعه امروزمان(مهاجران خصوصا هزاره در ایران )می شناسی و می دانی مقدار رسوخش در لایه های حکومتی را؟ می دانی در قاموس فساد قیمت یک روزنامه نگار که در آنور آب (افغانستان)برای قلمش و سخنش دلار خرج می کنند چقدر است؟ شاید باور نکنی اما به اندازه کوپن بیمه یک موتوری هم نیست!
شنیده ای بعضا دستگاههای انتظامی ایران وقتی از دست جیب برها و سارقین منازل و خلافهای این چنینی خسته می شوند چه آرزویی می کنند؟ آرزو دارند خدا هرچه زودتر یک نفرافغان را بفرستد تا جور بقیه را هم بکشد و بتوانند گزارش و آماری به مقامهای بالا بفرستند.
حکایت امروز ما و شما هم یک همچین وضعیتی است. حیف که ترازویی برای میزان سوختگی اختراع نشده وگرنه برایت نشان می دادم کداممان برای ترمیم زخم برداشته شده بر پیکر هویتمان کوشا تر و سوخته تریم.
زبان درکش ای مرد بسیار دان/ که فردا سخن نیست بر بی زبان
شرایط امروز جامعه هزاره را در ایران و افغانستان ملاحظه می کنم چون چاره ای ندارم؛ چون راهی ندارم؛ ریشه ام، اصل و نسبم و همه تعلقاتم همین جاست و هم آنجاست. می خواهی افسارم را پاره کنم که به کجا رم کنم؟ به آغوش کدام دایه بیفتم؟ اکثریت مهاجران از قوم مظلوم هزاره در ایران(چون شما ایران را لحاظ کردید) کار کردن و نوشتن توی همچین وضعیتی برایشان مقدس است، چون هم سخت است و هم تلخ.
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست/ که تلخی شکر باشد از دست دوست
برو فکر کن روی حرفهام عزیز. یاحق!
7 مارچ 2012, 09:09, توسط عبدالله آزاد
برادر من ! این قند پارسی ایران برای ما افغانستانیها زهریست که رفته رفته زبان ما را مسموم میکند . زبان پاک و سچه دری را . به همین جملات و واژه های نویسنده محترم ببینید چقدر بافت صرفی و نحوی آن مغشوش و وعامیانه است . هزاره های عزیز 1 فریب نیرنگستان ایران آخوندی را نخورید . غم ادب کشور تان را داشته باشید . بیگانه از تو نمیشود .
28 مارچ 2012, 03:41, توسط کمال کابلی
با درود و عرض ادب .
برداشت من از مخاطب ساختن هموطنان ما با واژه « افغانی » از جانب ایرانی ها یعنی ( پدر سوخته ی مادر جنده ی بی همه چیز ، قاچاقچی ، دزد ، جانی و .... )
یک هموطن من به نام ( عارف حرمان ) که پس از سالیان مهاجرت و تو سری خوری در ایران ، بلاخره توانسته خودش را در کشور سویدن برساند ، کتابی نوشته زیر نام « افغانی » . نویسنده در جریان مصاحبه اش در تلویزیون آریانا مبنی بر انتخاب این عنوان برای کتابش گفت : ایرانیان ، مهاجرین افغان را به همین نام خطاب می کنند و معنی آن رکیک ترین دشنام است که می خواهند نفرت شان را ابراز بدارند . حال باورت نمی شود ، لطفاً کتاب مذکور را یکبار بخوان .
از حضور و پیامت ممنونم .
با محبت .
23 جولای 2013, 08:17, توسط علی
من هم یک ایرانی از خراسان ایران هستم . باور کنید که همه ایرانی ها به افغان ها به چشم بد نگاه نمیکنند همانطور که دوستمان گفت البته هر جایی احمق پیدا میشود اما همه اینطور نیستند و خیلی ها هم با واقع بینی بالندگی شما کسانی که یکجورهایی با ما هم میهن شمرده می شوید را آرزو میکنند امیدوارم روزی این دیوارهای نفرت و دشمنی برداشته شود چه اینکه همیشه مردم ایران و افغانستان یک ملت بوده اند. به امید سربلندی