صفحه نخست > دیدگاه > نگاهی انتقادی بر"خاطرات سیاسی" محمد صادق مجددی

نگاهی انتقادی بر"خاطرات سیاسی" محمد صادق مجددی

فراموش نباید کرد که هرخاطره هم نمیتواند به تنهایی، خلا های تاریخی را پُرکند، زیرا اگرخاطره نویس نتواند کشش و تقلای حُب و بغض درونی و یا گرایشات خاص فکری و طبقاتی اش را فرو نشاند و قادر نباشد امانت داری های لازم را رعایت کند، مسلماً خاطراتش فاقد هرنوع اعتبارتاریخی و اجتماعی میگردد.
پیکار پامیر
پنج شنبه 5 آپریل 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

لفظ ِ بی معنی نباشد آنقدر ها دلنشین / حرف موزونی که بی پهلوست، تیر بی پَراست (بیدل)

می بینید که از زبان و قلم " حضرت صاحب " ، این پیرطریقت و این روحانی خانقاه نشین چه می تراود ؟ آیا واقعاً در روز های جشن استقلال کشور که قرار مسموع، پادشاه شخصاً دران اشتراک میکرد و با رعایا صمیمانه تماس میگرفت و از شادی آنها شاد میشد، " انواع رذالت " ، " اقسام شناعت " ، " بی دینی " ، " بی ناموسی " ، " زنا" و " لواط " صورت میگرفت ؟ آیا مردم مؤمن و اما درد کشیده ی کشور ما یک شب در میان، خدای نا خواسته " رذیل " و " شنیع " و " بی دین " و " بی ناموس " و " زنا کار " و . . . شدند ؟ آیا توهینی بزرگتر از این به ملت نجیب و با ناموس افغانستان سراغ کرده میتوانید؟ آیا کسی هست که دروغ شاخدارتر از این را گفته یا شنیده باشد ؟ به این ترتیب ، دیده میشود که " حضرت صاحب " ، همینکه زمینه ی شرفیابی اش بحضور شاه میسر نشده و نسبت با سابق، از چشم شاه افتیده است ، عقده اش می آماسد و به بهانه ی اینکه شاه " عادات رذیلۀ نا بکاران اروپایی " را با خود به کشور آورده است و " مملکت اسلامی را الحاد و زندقه " فرو گرفته است و . . . دست و پاچه را در راه اندازی تبلیغات سؤ، پیغام بازی و جمع کردن و متعهد نمودن سران جنوبی برای براه انداختن همان " انقلاب وحشیانه " و " انقلاب ارتجاعی " بر می زند . چون نسبت به دیگر اطراف مملکت ، سکنۀ سمت جنوبی به نظرش "غیور" می آمدند ، بنابران، به همان سوی و سمت رو می بَرد. در عین حال ، مشاهده میشود که " حضرت صاحب " در راه رسیدن به مقاصد سیاسی اش، عادت داشت که در مواقع مختلف ، از عهد و پیمان روی قرآن نیز استفاده بعمل آورد. وی نه تنها از سران " رود زایی" و " مجلغو" و " غلک " و " کوسین " و " جاجی " و . . . عهد و پیمان قرآنی می طلبَد که " به وعده ی زبانی شان اطمینان کرده نمیتوانست " ، بلکه بعد ها نیز قرآن را میان حبیب الله خان و عنایت الله خان و نیز میان نادر خان و حبیب الله خان هم وسیله قرار میدهد. مگر وقتی همپیمانش ( نادرخان ) از تعهد و پیمان قرآنی در برابر حبیب الله کلکانی سؤاستفاده مینماید، از خود نه تنها هیچ واکنش دینی و شرعی نشان نمیدهد، بلکه با تأیید رژیم پیمان شکن او ، وزارت مختاری اش در مصر را نیز با دل و جان می پذیرد.
"حضرت " شوربازار پا را از گلیم اش بیشتر دراز کرده مکاتیب "نصیحت " آمیزی عنوانی شاه میفرستد و باز، با " استاد" خود (مولانا عبدالرحمن پغمانی ) دست به توطئه میزند و با جمع آوری مخفیانه ی یکتعداد امضا ها در راستای تکفیرشاه، رهسپارجنوبی میشود و میخواهد نیروی عسکری گردیز به فرماندهی عبدالغنی خان را علیه سلطنت اعلیحضرت بکار اندازد تا عاقبت، در اقدامات خویش ناکام و دستگیر گردیده همه ی شان (عبدالرحمن پغمانی، عبدالمنان و عبدالحنان پسرانش، قاضی عبدالرزاق ، قاضی عبدالقادر، ثنای معصوم جان مجددی ( میاجان)، تحت الحفظ بکابل فرستاده میشوند و تحت محاکمه قرار میگیرند. " حضرت صاحب " مینویسد که محاکمه ی شان در پغمان و بحضور شخص شاه آغاز گردید و شاه خودش از توطئه گران سؤال میکرد. و می افزاید که دران موقع ، خطاب به پادشاه گفتند که " شما از جادۀ شریعت خارج گردیده اید و بیعت شرعی از شما ساقط است" و " نصیحتاً " به شاه گفتند که " هرگاه شما توبه نموده احکام شریعت را احترام کنید ما کدام مقصد دیگری نداریم..." ( یا للعجب ! ) مولانا که خودش از طرف شاه بحیث قاضی القضات مقرر شده و خادم دربارشاه واموردولتی است ، به شاه نصیحت مکند و او را فاقد اساسات شرعی میداند... تناقض گویی در " خاطرات سیاسی " محمدصادق خان تا آنجا دخیل است که در صفحه ی 24 این خاطرات گفته میشود که " در نتیجۀ شهادت مولانا عبدالرحمن پغمانی و رفقای ایشان و همچنین بنابر پروگرام لادینی امان الله خان و حبس حضرت محمد صادق مجددی و برادر زاده ی شان میاجان آقا، ملت افغانستان ضد حکومت امانی قیام کردند..." یعنی قیام ضد سلطنت امانی در چهار چوب قتل عبدالرحمن پغمانی و حبس " حضرت صاحب " محدود ساخته میشود و التوای اعدام محمد صادق مجددی و برادر زاده اش نیز" بخاطرترس شاه از مردم " وانمود میشود. درحالیکه باساس اسناد مؤثق تاریخی، علیا حضرت به فرزندش ( امان الله خان) سفارش مکرر میکند تا از اعدامش "حضرت صاحب" منصرف شود و تنها همین دلیل بود که مانع اعدام وی شد . درهمین صفحه ی 24 میخوانیم که " امان الله خان به هندوستان نزد انگلیسها پناه برد " ، در حالیکه اعلیحضرت روی ناگزیری از مرز قندهار به هند رفت تا ازان جا به اروپا رود. این رفتن، به هیچوجه در حکم " پناه بردن به انگلیسها " نبود. اگر قرار باشد که عبورشاه مستعفی از خاک هند به سوی اروپا، " پناه بردن به انگلیسها " خوانده شود، پس پناه بردن " نورالمشایخ " به خاک هند برتانوی و سکونت دیرینه اش درآنجا را که مد تها قبل از عبور امان الله خان ازخاک آن کشور صورت گرفته بود، چه بنامیم ؟ در جای دیگرمیخوانیم که " حضرت صاحب به عنایت الله خان گفتند من به شما بیعت نمیکنم ، ولی برای توقف جنگ و کشتار کوشش خواهم کرد. " این ادعا در حالی صورت میگیرد که " حضرت صاحب " اولاً از فرط مسرت ناشی از خروج امان الله خان از کشور، به عنایت الله خان بیعت کرد و بعداً بعنوان رییس هیأت شاه جدید نزد حبیب الله کلکانی به باغ بالا رفت . اگر موضوع بیعت در میان نمی بود، چگونه وروی کدام منطق سیاسی ، از جانب عنایت الله خان بحیث رییس هیأت نزد رهبر شورشیان کوهدامن فرستاده شد؟ بخصوص که اگر قرارتوضیحات صفحه ی 29 خاطرات مذکور،" حضرت صاحب" درحضورشاه جدید روبه وزرا نموده پرسیده باشد که " آیا شما تا آخرین لحظۀ حیات خویش وفادار درقبال بیعت خواهید بود؟ " وقتی هم که همه گفته باشند ( بلی ) و حتا یکی از وزرا تأ کید کرده باشد که سر خود را فدای اعلیحضرت معین السلطنت خواهد کرد، گویا بازهم " حضرت صاحب " گفته باشد که " گفتار شما را قبول نکرده به تعهد و پیمان شما اعتماد ندارم از این برخورد و از چنین گفت و شنود ( که اگرواقعاً صورت پذیرفته باشد) نه تنها انسان سخت متعجب میشود، بلکه جداً دچار شک و تردید هم میگردد. تعجب از این ناحیه که شاه جدید برجای خودش حضور دارد، وزرایش هم وفادارانه به دورش گِرد آمده و بیعت شان را اعلام کرده اند، ولی " حضرت صاحب " بعوض پادشاه پا پیش گزارده همانند کاسه ی داغتر از آش، نه بیعت آنان را می پذیرد و نه به وفای شان " تا آخرین لحظۀ حیات " اعتماد میکند. جالبتر اینکه " حضرت صاحب " قبل ازان به فرمان همین شاه جدید از خانقاه شوربازار با رضا ورغبت خودش به سوی کاخ شاهی شتافته است ، ولی وقتی بحضور پادشاه مشرف میشود، چطورو باکدام دلیل موجه میگوید : " شخصاً به عنایت الله خان بیعت نمی کنم . " (؟ ) شک و تردید هم برای آنکه غالباً با چنین بازی دپلوماتیک ، اوسعی میکند اگر بتواند دران لحظات حساس ، عنایت الله خان را کم روحیه ساخته وزرا را نیز در آستانه ی شک و تردید قرار دهد تا شانس به قدرت رسیدن حبیب الله کلکانی یا شخص دیگرمورد نظروی از میان نرفته باشد. اگر او واقعاً به عنایت الله خان بیعت نکرد، پس چه شد که ریاست هیأت رسمی او را برای رفتن نزد رهبر شورشیان کوهدامن پذیرفت ؟ گوشه ی دیگر جریان از اینقرار بوده که وقتی این پیراعتکاف نشین نزد حبیب الله کلکانی به کاخ باغ بالا میرسد، اوضاع را به نفع وی و به زیان عنایت الله خان تشخیص میدهد، یعنی حبیب الله و یارانش را برای غصب اورنگ پادشاهی قوی و مصمم می بیند، آنگاه است که فوراً به وی بیعت مینماید و پس ازان میکوشد عنایت الله خان را فرار دهد تا جا برای شاه جدید خالی گردد.
در برخی از اسناد آمده که محمد صادق خان مجددی وقتی نزد حبیب الله کلکانی در باغ با لا میرسد، بجای آنکه او را به پذیرش صلح ترغیب نماید، با اظهار این جمله که " سگ زرد برادر شغال است " ، به رهبر شورشیان تفهیم میکند تا بر موضع خود باقی بماند. با ز، برای حبیب الله کلکانی میگوید : " کسی باید پس از عنایت الله خان پادشاه شود که یا عالم دین باشد و یا یکی از سرداران نامدار " این گفته را تحلیلگران ما چنین تفسیر کرده اند که " عالم دین یعنی خودش و سردار نامدار هم سردارعثمان خان دامادش) مقصود " حضرت صاحب " این بود که اولاً باید عنایت الله خان نیز از وطن خارج ساخته شود و دوماً اگر خودش یا دامادش به پادشاهی برسد که " نورالله نور" و الی، حبیب الله کلکانی نظر به اصل طرح و نقشه ی سیاسی که از جانب مقامات هند برتانوی قبلاً ترتیب یافته بود، مؤقتاً به پادشاهی برسد تا اوضاع برای آمدن کاندیدای اصلی (محمد نادرخان ) مساعد گردد.
تذکرات صحفه ی 33 " خاطرات " نیز جالب است ، بخوانید : " بعضی از حضرات منطقۀ شمالی نیز بخاطر بندی شدن حضرت صاحب محمد صادق مجددی به مقابل امان الله خان اقداماتی کرده بودند و حبیب الله خان از ایشان کمک خواسته بود. به همین علت بود که مردم شمالی با بعضی از علما و خوانین این سمت وسایل زعامت و سر کردگی حبیب الله خان را فراهم کردند. حضرات سمت شمالی که اهل زهد و تقوی بودند، طمعی به حکومت نداشتند و در حکومت حبیب الله شرکت نکردند. یکماه بعد از استقرار حکومتش، حبیب الله خان فرمانی صادر کرد و حضرت صاحب را معاون و نائب خویش تعیین کرد، ولی حضرت صاحب این وظیفه را قبول نکردند. ایشان که مسوولیت خانقاه مجددی را بعهده داشتند، میدانستند که حکومت حبیب الله خان استقرار نخواهد یافت و وابستگان حبیب الله خان از جادۀ حق و عدالت خارج خواهند شد ..."
این چگونه است که ازیکطرف حضرات منطقۀ شمالی، با تبلیغات دامنه دار مذهبی، صدور فتوا های شرعی و تکفیر نامه ها و ...زمینه و وسایل زعامت و سر کرده گی حبیب الله خان علیه سلطنت امانی را فراهم میکنند، و اما ، از سوی دیگربخاطرآنکه حضرات شمالی " اهل زهد و تقوی بودند" ، طمعی به حکومت حبیب الله خان نداشتند و در حکومت وی شرکت نکردند ؟ " . نپذیرفتن مقام رفیع دولتی ( نائب پادشاه ) از طرف " حضرت صاحب " محمد صادق خان مجددی هم که جای سوال دارد. اولاً باید گفت که " حضرت صاحب " با آنکه بمثابه ی یک روحانی خانقاهی ، مسوولیت اداره ی خانقاه شوربازار را به عهده دارد، ازتماسگیریهای سیاسی با بلند پایه گان دولت، نظارت بر اوضاع واحوال مملکت، کنترول اقدامات و اجراآت شاه و وزرایش و حتا دیده بانی دقیق و موشگافانه بر مسافرت شاه امان الله خان به خارج از کشور و . . . ابا ندارد، یعنی خودش در خانقاه و دلش به دربارشاه بسته است ، چه شد که نیابت پادشاه افغانستان را ( که اگرواقعاً چنین فرمانی از سوی حبیب الله کلکانی صادر شده باشد) ، نپذیرفت ؟ اگربخاطرشکوه ها و ناله هایش در راه اسلام و شریعت اسلامی یی که در زمان شاه سابق" منهدم " شده بود، بنگریم، آیا لازم نبود، بعد ازآنهمه " الحاد وزندقه " ی که همه جای مملکت اسلامی را فرا گرفته بود، اکنون غرض خدمت به اسلام و انفاذ کامل قوانین شرعی ، آنهم دوش بدوش " خادم دین رسول الله " دست و آستین برمیزد؟ باز، درحالیکه هنوز یکماه از استقرار حکومت حبیب الله کلکانی سپری نشده، " حضرت صاحب " ازکجا فهمید که این حکومت پایدار نمی مانَد و همکاران شاه از " جادۀ عدالت " خارج خواهند شد؟ آنچه خواننده ی دقیق سنج و آگاه ازاین جریان و این تذکرات مندرج در " خاطرات " استنباط مینماید، اینست که " حضرت صاحب " یا در این باب به " استخاره " متوسل شده یا قویاً با جبهه ی سومی که شامل " مولا" یش ( نورالمشایخ )، محمد نادر و برادران وی وحامیان استخباراتی هند برتانوی بود، در ارتباط نزدیک قرار داشته و در انتظارتغییر اوضاع و پیروزی " سپهسالار" هندوستانی (محمدنادر) بوده است تا بیاید و بر اورنگ شاهی تکیه زند و آنگاه آرزو ها ی مشترک شان بر آورده گردد. و قتی هم که سپهسالار از راه رسید و سلطنتش را اعلام نمود، هنوزاز وجود عدالت وآزادی و انفاذ شریعت و ... درمملکت اسلامی افغانستان خبری و اثری نبود . اما " حضرت صاحب " بجای نیابت شاه مقتول (حبیب الله کلکانی )، وزیرمختاری رژیم سپهسالار هندی در مصر را بخوشی زاید الوصفی پذیرفت و مولایش هم در کرسی وزارت عدلیه ی سپهسالارتکیه زد. آنگاه دیگرمسلماً نه اسلام عزیز در خطر بود، نه شریعت خوارشده بود و نه " الحاد و زندقه " در کشور سراغ میگردید.
درصفحه ی 32 "خاطرات سیاسی حضرت صاحب " میخوانیم : " ... محمد نادرکه اکنون داخل کابل شده بود، اولین اقدامی که کرد، رفتن به خانقاه مجددی ( بخوانیدمرکز توطئه های سیاسی ) شوربازار بود. او باحضرت صاحب محمد صادق مجددی ملاقات کرد و از این طریق توانست مردم کابل را اطمینان دهد که تحت حمایت خاندان مجددی و علمای کرام قرار دارد و تحت رهبری ایشان داخل کابل گردیده است . "

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس