صفحه نخست > دیدگاه > سخنی با جناب دکتر سید قباد زارع

سخنی با جناب دکتر سید قباد زارع

نظام فدرال نفوذ و گسترش زبان فارسی را در افغانستان محدود میکند. من از محو این زبان سخن نگفته ام. وقتی هر واحد فدرال زبان رسمی خود را داشته باشد که در صورت ایجاد نظام فدرالی چنین خواهد بود، آیا زبان تحصیل در دانشگاه های آن واحد فدرال، زبان فارسی میباشد؟
محمد اکرام اندیشمند
جمعه 6 آپریل 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

جناب داکترسید قباد زارع را عرض سلام و آرزوی سلامتی دارم . از توجه و نقد شان بر مقاله"تاجک ها و زبان فارسی دری؛ بازنده اصلی نظام فدرالی در افغانستان" سپاس گذارم . دیدگاه و تحلیل جناب دکتر قابل احترام و قدر است . بدون تردید نقد و ارزیابی مستدل و منطقی، بدور از حب وبغض، با پرهیز از توهین و تحقیر و احتراز از هرگونه پیشداوری و نتیجه گیری مبتنی بر درستی برداشت خود و نادرستی دیدگاه دیگران امر پسندیده و لازم است . هر چند جناب دکتر زارع عنوان نوشته ی خود را با واژه توهین آغاز کرده اند که گویا من به زبان فارسی در این مقاله توهین کرده باشم که این یک پیش داوری و نتیجه گیری منبطق بر حقیقت نیست. به هرحال، لازم است تا نکات آتی در پاسخ به انتقادات و نظریات جناب داکتر زارع ارائه شود:

1- نظام فدرال نفوذ و گسترش زبان فارسی را در افغانستان محدود میکند. من از محو این زبان سخن نگفته ام. وقتی هر واحد فدرال زبان رسمی خود را داشته باشد که در صورت ایجاد نظام فدرالی چنین خواهد بود، آیا زبان تحصیل در دانشگاه های آن واحد فدرال، زبان فارسی میباشد؟ در حالی که ما شاهد اقدام حکومت ها و زمام داران افغانستان در مورد حذف و کم رنگ ساختن ویژگی بین القومی زبان فارسی(دری)حتا در یک سده ی اخیر هستیم، آیا میتوان ادعا کرد که فردا در نظام فدارلی، حکومت های مختلف فدارل با داشتن زبان رسمی خود این زمینه و اجازه را برای زبان فارسی خواهند داد تا همچنان زبان فراقومی باشد؟ وقتی صدراعظم سردار محمد هاشم ده سال بچه های بدخشان و تخار و تمام فارسی زبانان کشور را از تعلیم به زبان مادری شان یعنی زبان فارسی با زور و سرنیزه محروم کرد، جناب دکترزارع چگونه می پندارند که در واحد های فدارل جنوب و شرق حاکمان آن واحد ها به زبان فارسی مجال زبان دانشگاه و تفاهم بین القومی را میگذارند؟

2- بسیار روشن است که موضوع اقوام در محور بحث نظام فدرال قرار دارد، نه بحث جغرافیایی فدرال. طرفدارن نظام فدرالی از نیاز به این نظام در جهت تحقق عدالت اجتماعی و رفع تبعیض قومی در افغانستان سخن میگویند. نیاز به نظام فدرال از همین زاویه مطرح میشود.
آنچی را آقای زارع بنام بحث فدرال جغرافیایی مطرح میکند نه فدرال قومی، از یکسو با انگیزه و اهداف طرفداران نظام فدرالی همسویی ندارد و از جانب دیگر عامل جغرافیایی در افغانستان دلیل مؤجه برای تشکیل این نظام نمی باشد. اینکه جناب دکتر زارع میگویند که:
" من بدین باورم که در افغانستان بدلیل پراگندگی اقوام٬ بحث فدرال جغرافیایی مطرح است نه فدرال قومی"، بر عکس باور ایشان پراگندگی اقوام در جغرافیای افغانستان زمینه های تشکیل نظام فدرالی را ناهموار میسازد. موقعیت جغرافیایی یک کشور زمانی عامل تشکیل نظام فدرالی است که این موقعیت مانع اداره ی کشور توسط یک حکومت مرکزی شود. مثلاً یک کشور از جزایر مختلف تشکیل شده باشد یا موانع بزرگ طبیعی بخش های مختلف کشور را از هم جدا کرده باشد و یا اقوام ساکن نه بصورت پراگنده بلکه بصورت گروه های قومی واحد در چند حوزه ی مشخص و جدا از هم جغرافیایی سکونت داشته باشند. در تمام این حالات نظام فدرالی نظام مورد نیاز در اداره ی کشور تلقی میشود.

3- جناب دکتر زارع به این تحلیل من که "تشکیل نظام فدرالی و مرزبندی های ولایات در واحد های فدرال شرایط بسیار دشواری را برای تاجک ها تحمیل میکند. تاجک ها در بسیاری از این واحد ها به اقلیت های قومی تحت فشار تبدیل میشوند"، به شدت تاخته است. دلیل ایشان این است که من ایالات تعریف ناشده و مرزهای تعریف ناشده را به نقد گرفته ام. وی می نویسد:
" برای ابراز چنین نظری شما حد اقل باید تصورتان از مرزبندی های فدرال یا ایالات را معرفی وبعد نظر بدهید٬ در غیر آن هر نوع نظر شباهت به هندسه فضایی خواهد داشت.٬ به هر صورت احساس پاک شما و محبت بسیارتان سبب توهین تاجک ها و زبان فارسی در این مقاله شده است. بدون معرفی ایالات احتمالی بحث روی این موضوع شباهت به بحث پیرامون پدیدیی میماند که ما نمیشناسیمش و حتی تصویرش را هم در ذهن نداریم."
اما جالب و قابل تأمل این است که ایشان بصورت تخیلی ایالات هشتگانه فدرال را ترسیم میکنند که در چهار ایالت آن تاجک ها و در پنج ایالت زبان فارسی اکثریت دارد. عامل و پیش زمینه ی این ترسیم نظام فدرالی از دید و تحلیل ایشان حضور چشمگیر زبانی و قومی تاجک ها و زبان فارسی است . و نتیجه گیری وی از تشکیل این چهار ایالات تاجک و پنج ایالت فارسی زبان این است:
"پس زبان فارسی به عنوان زبان اکثریت ۵ ایالت و زبان اکثریت کل کشور زمینه های بهتر کاربرد اجتماعی و علمی را پیدا خواهد کرد و دیگر فارسی صحبت کردن جرم به حساب نخواهد آمد."
این جا چند نکته قابل تأمل است. نخست اینکه جناب دکتر صاحب چگونه و در موافقت با تمام گروه های قومی افغانستان این ایالات را برای تاجک ها تشکیل کردند؟ ایشان لطف فرموده نظریات و دیدگاه های نویسندگان هموطنان ازبک و هزاره را در مورد تشکیل واحد های فدرال مطالعه کنند که آنها برای تاجک ها و واقوام خودشان چند ایالت فدرال در نظر گرفته اند و آنگاه متوجه خواهند شد که تشکیل واحد های فدرال، تعداد و حد و مرز آن خود یک زمینه برای منازعه و جنگ بین القومی است .
دوم اینکه پراگندگی تاجک ها یا به قول جناب دکتر زارع حضور چشمگیر زبانی و قومی آنها در نظام فدرالی اگر نه برای تمام اقوام ، کم از کم برای تاجک ها متضمن عدالت اجتماعی نخواهد شد. نظام فدرال به پراگندگی بیشتر تاجک ها می انجامد و آنها را به گروه های قومی تحت فشار در واحد های فدرال تبدیل میکند. همین اکنون که فدرالی وجود ندارد این فشار در ولایات جنوب و شرق قابل مشاهده است.

4- جناب دکتر زارع در بخشی از نوشته ی خود در مورد توهین به زبان فارسی دچار اشتباه و تناقض میشوند. آنجا که می نویسند:
" چنین دیدی نسبت به زبان فارسی در افغانستان بی انصافیست و نباید نویسندگان تفکر را ترویج بدهند که گویا زبان فارسی بدلیل سرکوب زبان های دیگر یا فرهنگ های دیگر میتواند جایگاه برای خود داشته باشد و در صورت که به انسان های دیگر حق صحبت داده شود برای زبان فارسی فرصت باقی نمیماند. معرفی چنین اندیشه خود توهین به عظمت زبان فارسی به عنوان یک زبان نه تنها ملی بلکه زبان منطقوی خواهد بود..............................."
نخست اینکه من در آن مقاله از محدودیت زبان فارسی در نظام فدرالی سخن گفتم که علی رغم باور دکتر زارع به جایگاه بلند تر زبان فارسی در یک نظام فدرالی، زبان فارسی تحت این محدودیت قرار می گیرد. محدودیت و یا تقلیل نفوذ زبان فارسی در نظام فدرالی هر گز به معنی ترویج تفکر سرکوبی زبانهای دیگر و فرهنگ های دیگر مبتنی بر ادعای جناب دکتر زارع نیست. و نتیجه گیری ایشان از ترویج فکر سرکوبی زبان های دیگر به بهای حفظ جایگاه زبان فارسی که توهین به عظمت این زبان منطقوی تلقی میشود، مبنای درستی ندارد.
ثانیاً، جناب آقای دکتر حتماً میدانند که در افغانستان زبان فارسی و فارسی زبانان حد اقل در سده های اخیر و بویژه در سده ی اخیرنه فکر سرکوبی زبانهای دیگر را داشته اند و نه توان آنرا. برعکس تحلیل و دیدگاه ایشان این زبان فارسی بود که در معرض فشار و سرکوبی قرار گرفت. اینکه زبان فارسی را در افغانستان این فشارها نتوانست محو کند به غنای این زبان و ریشه های تاریخی آن به عنوان زبان بزرگ ادبی، رسمی و علمی منطقه از یکسو و به موجودیت کشوری فارسی زبان بنام ایران در همسایگی کشورما بر میگردد. همانگونه که زبان فارسی با این ویژگی از نابودی توسط زبان عربی و اعراب در منطقه نجات یافت. در حالی که زبان عربی زبانهای شمال افریقا را نابود کرد.
نکته ی سوم اینکه: آقای دکتر زارع! گذشت قرنها بر خلاف گفته و باور شما را ثابت میکند. در حالی که شما می نویسد:
" گذشت قرن ها ثابت نموده که زبان فارسی ترس از حضور زبان های دیگر ندارد و پس نیاز نیست که این ترس بهانه برای حاکمیت استبدادی باشد."
اما با گذشت قرنها بساط زبان فارسی از سرزمین های بسیاری بر چیده شد. فارسی در شبه قاره هند تا دوران استعمار انگلیس ها زبان رسمی بود. اما وقتی انگلیس ها بر شبه قاره سیطره یافتند زبان فارسی را هم از آن منطقه بیرون راندند. روس ها نیز چه در زمان دولت تزاری و چه در زمان دولت کمونیست ها در آسیای میانه با زبان فارسی چنین کردند. مگر روزگاری نبود که زبان فارسی حتا زبان رسمی شاهان امپراتوری عثمانی محسوب می شد، اما با گذشت قرنها این زبان از آسیای صغیر و از همانجای که مولانا جلال الدین بلخی مثنوی را سرود، رانده شد.

5- جناب دکتر زارع در بخشی از نوشته ی شان به این برداشت و تحلیل من که محدودیت زبان فارسی در نظام فدرالی، مردم اقوام دیگر را از بزرگترین زبان تاریخی و علمی سرزمین خود و از یگانه زبان تفاهم بین القومی محروم میکند، مخالفت می کنند. وی این برداشت را یک احساس تهاجمی بدون دلیل می خواند و آنرا منافی عدالت تلقی میکند.
نه جناب دکتر زارع ؛ چنین نیست. زبان فارسی یا دری در افغانستان همین ویژگی را دارد. زبان تاریخی، ادبی، علمی و زبان بسیار غنی در مقایسه با سایر زبانهای مروج افغانستان و حتا منطقه است. تذکر این حقیقت نه بیان یک دیدگاه تهاجمی در برابر زبان های دیگر است و نه انکار از آن موجب عدالت زبانی می شود. توجه داشته باشید که معروف ترین و مشهور ترین شاعران، نویسندگان، دانشمندان و مؤرخان کشور ما و حتا کشورهای غیر فارسی زبان آثار ماندگار خود را با زبان فارسی بیان داشته اند. از محمود طرزی تا عبدالحی حبیبی، اقبال لاهوری، میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی و غیره. همین اکنون زبان فارسی زبان علمی نیز است. هر چند که به پایه ی انگلیسی و زبان های معروف و بین المللی دیگر نمیرسد.
این ویژگی های زبان فارسی که ریشه در تاریخ دارد نه جفا و ظلمی بر زبانهای دیگر است و نه بیان آن از طرف من و هر کسی دیگر جفا و ظلمی بر زبانهای دیگر خواهد بود. اینکه شما می گویید:" از نوشته شما چنین بر میاید که گویا زبان فارسی به دیگران جفا نموده."، قطعاً چنین نیست.

6- جناب دکتر زارع ملاحظات من را بر نظام فدرال، تأیید و حمایت از نظام متمرکز ناکام تعبیر کرده اند که تعبیر درستی نیست. اینکه ایشان می گویند :
" آنهایکه از فدرال حمایت میکنند منفعت آن را پیش بینی کرده و باور دارند." ، صورت معکوس آنرا نیز مدنظر داشته باشند. یعنی آنهاییکه با فدرال مخالفت میکنند ضرر آنرا پیش بینی کرده و باور دارند. از جانب دیگر ملاحظات من در مورد نظام فدرالی به معنی تأیید کامل نظام متمرکز نیست. من بجای نظام ریاستی متمرکز نظام پارلمانی صدارتی را راه حل میدانم. نظامی که در آن بجای تمرکز ، تقسیم و مشارکت ایجاد شود و مردم از طریق شوراهای منتخب در عزل و نصب حاکمان محل نقش داشته باشند.

7- جناب دکتر زارع در بخش دیگر از ملاحظات خود همچنان از تحلیل من برداشت اشتباه و وارونه دارند. در حالی که من نوشته ام: "طرح و دیدگاه حل معضل بی عدالتی قومی و اجتماعی از راه فدرالی ساختن نظام سیاسی افغانستان مبتنی بر تجارب تاریخی و علمی نیست"، ایشان در ایراد و اعتراض به این دید می نویسند:" من فکر میکنم که علمی و تاریخی نخواندن فدرال نادیده گرفتن تاریخ و علم سیاست امروز هست. با وجود داشتن نمونه ها٬ تاریخ جوامع فدرال٬ بحث ها و آثارعلمی پیرامون فدرال نمیدانم چگونه فدرال را میتوان غیر علمی یا هم فاقد تجربه های تاریخی دانست." جناب دکتر توجه کنند که من گفته ام که حل معضل بی عدالتی قومی و اجتماعی در افغانستان از راه فدرالی ساختن نظام سیاسی مبتنی بر تجارب تاریخی و علمی نیست، نه آنکه نظام فدرال را، نظام غیر علمی و غیر تاریخی خوانده باشم. نظام فدرالی یکی از انواع نظام های سیاسی دنیا شمرده میشود که هم علمی است و هم تاریخی. اما نمیتوان معضل بی عدالتی قومی و اجتماعی را در افغانستان بنا بر ویژگیهای قومی و اجتماعی کشور با نظام فدرالی حل کرد. معضل بی عدالتی قومی و اجتماعی با عدالت حل می شود. عدالت در تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره. اینکه جناب دکترزارع نظام فدرالی را یکی از روش هایی میخواند که برای کاهش مشکلات قومی و زبانی در افغانستان راه حل است، پراگندگی و در هم آمیختگی اقوام در بسا مناطق کشور موجب افزایش مشکلات قومی در واحد های فدرال می شود نه کاهش آن.

8- جناب دکتر زارع با چه استدلال و تجاربی نظام فدارل را استراتیژی یا راهبرد دستیابی به تحول از جامعه قومی به شهروندی و از جامعه سنتی به جامعه مدرن معرفی میکنند؟ آیا کشورهای که نظام فدرالی ندارند به چنین تحولی نرسیده اند؟ آقای زارع میگویند:

" برای مدرن شدن و رفتن به طرف جامعه شهروندی نیاز به راهبرد ها داریم و نمیتوان در یک شرایط جنگی قومی و زبانی به این آرمان ها دست یافت." مگر چه تضمینی وجود دارد که این جنگ در واحد های فدرال همچنان ادامه پیدا نکند؟ هنوز که هیچ نشانی از فدرالی شدن افغانستان وجود ندارد، ترسیم ایالات فدارل از سوی نویسندگان اقوام، ترسیمی از یک منازعه ی خونین دیگر است.

9- جناب دکتر زارع از فراهم آوری زمینه های تحول عرصه های مختلف در نظام فدرال سخن میگویند که در این نظام ایالات مربوط بنا برمسئولیت ها و مجبوریت ها این تحول را ایجاد میکنند. در حالی که به قول ایشان انتظار ایجاد چنین تحولی از سوی افرادی چون آقای وردک، کریم خرم، کرزی یا احتمالاً حکمتیار و ملاعمر نادرست است؛ آیا میتوان چنین انتظاری را از سوی آدم های مشابه در اقوام دیگر داشت که همین اکنون نمایندگی آن اقوام را بدست دارند و با قوم، دین، مذهب، فرهنگ و حتا انسان تجارت میکنند؟ اگر این افراد حاکم بر سرنوشت واحد های فدرال باشند که در صورت فدرالی شدن حاکم خواهند ماند، این آرزوی شما محقق نخواهد شد که می نویسید:
" فدرال برای ارزش های همه شهروندان افغانستان جایگاه و آزادی های قانونی لازم را نه به اساس موضوعات اخلاق یا درخواست ها و معامله ها بلکه به اساس واقعیت های سیستماتیک و عملی فراهم میاورد."

10- جناب دکتر زارع در آخرین بخش نوشته ی شان نظام فدرالی را هم برای زبان فارسی نظام مطلوب می خوانند و هم زمینه های بیداد را برای اقوام پایان یافته تلقی میکنند:
" ما عملا شاهد هستیم که در یک نظام متمرکز زبان فارسی در روند آموزش و پرورش زبان دوم خوانده میشود٬ حق گفتن دانشکده٬ دانشگاه٬ دانشجو٬ دانش آموز ... را ندارید و این در حالیست که در یک نظام فدرال نیاز نیست تا قوم خاص فریاد بکشد که کریم خرم یاهم فاروق وردک و کرزی بیداد میکند٬ چون زمینه های بیداد را بروی آنها فدرال میبندد و نمیگدارد استبداد روا دارند."
اگر زبان فارسی در نظام فدرالی به زبان اول چند ایالت فدرال تبدیل شود و در باقی ایالات از زبان تعلیم و تحصیل و زبان تکلم بازماند آیا این به معنی محدودیت زبان فارسی و تقلیل حوزه ی نفوذ این زبان نیست؟ آیا واحد ها و ایالات فدرال در افغانستان از یک گروه قومی تشکیل میشود که در نظام فدرال قوم دیگری از استبداد و تبعیض فریاد نکشد؟ در حالی که پراگندگی اقوام مانع تشکیل بسیاری از واحدهای فدرال از یک قوم واحد است، آیا اقوام اقلیت در این واحد ها به همان مشکل امروز قومی مواجه نمی شوند؟

آقای اندیشمند! نباید زبان فارسی را توهین کرد

سه شنبه 3 آوريل 2012, بوسيله ى دکتر سید قباد زارع


تاجک ها و زبان فارسی دری؛ بازنده ی اصلی نظام فدرالی در افغانستان

پنج شنبه 15 مارس 2012, بوسيله ى محمد اکرام اندیشمند

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • خطای آقای اندیشمند در این است که زبان را مقدم بر مردم میداند. مردم اگر آرامش و امنیت داشته باشند از زبان خود پاسداری کرده می توانند. فعلا مساله ای که مردم را تهدید میکند موج طالبانیسم پشتونها است. اگر برای تجزیه یا فدرالیسم اقدامی صورت نگیرد هزاران پارسی زبان کشته شده و نسل اندر نسل باقیمانده آنها زیر سلطه مومند های بعدی پارسی یخه کنده ای که بلد هستند را فراموش میکنند.

    • آقای انديشمند؛ شما چطور شده که دغدغه زبان فارسی را داريد؛ شما به عنوان يک اسلامگرا ، زبان عربی را مقدس و زبان عقيده و ايمان تان ميدانيد مثل همه اخوانی ها ؛ مثل احمد شاه مسعود و سياف و گلب الدين!
      بر خی از روضه خوانهای ايرانی اخيرا در منابر ميگويند ، دوزخيان در قيامت ، فارسی تکلم ميکنند و اهل بهشت، عربی!
      من متعجم که اين مبحث را ( خلاف ميل باطنی ) خويش بازهمدنبال ميکنيد! احترام. بره کی

  • جمعه, 11 فروردین 1391 ساعت 09:25

    یادداشت تاجیک میدیا: این نبشتۀ آقای عصر دولتشاهی را یکی از دوستان بسیار گرامی از صفحۀ فیسبوک ایشان برداشته به ما فرستاده اند . با سپاس فراوان از آن دوست مهربان ، نوشتار جناب دولتشاهی را به نشر می رسانیم . باید یاد آوری کرد که این نبشته در حد یک پیام شتابان به دوستانی بوده است که در فیس بوک با آقای دولتشاهی همسخن می باشند . هر تاجیک عزیزی که در این زمینه حرفهایی برای نوشتن داشته باشد ، تاجیک میدیا در خدمت قرار دارد .

    تیغ قلم تان را علیۀ همین هایی که تاجیک اند اما غیرت دفاع از حقوق تاجیک ها را ندارند ، برگردانید .زمان گفتن به سر رسیده است، وقت عمل است. دیگر از اینهمه قهرمان پرستی و عکس گذاری و نوحه سرایی اجتناب کنید و به جایش به فکر عمل و طرح برنامه هایی در سطح شخص، در سطح گروه های یک دونفری، سه نفری تا هزار نفری شوید. هرکس می تواند منحیث یک شخص خودش برنامه یی برای عمل برایش بسازد. هرکس هرچه می تواند و با هرچه در توان دارد برای مقابله ظلم، حق تلفی و ستم قومی عمل کند. باید گروه های کوچک خود را تشکیل کنیم. باید این گروه ها به گروه های بزرگ تبدیل شوند. وقت عمل است.

    نخستین کاری که می توانیم بکنیم اینست که تاجیکهای نشسته در نظام را که تاراج ناموس ملت شان را تماشا می کنند و حتی با تاراجگران کمک می کنند، وادار به عمل و ایستادگی در برابر حکومت قومی عقبمانده و فرهنگ ستیز کنیم. این کار را می توان با تماسهای شخصی، نوشتن مقالات، استفاده از مجالس عروسی، ختم، گردهمایی ها و هرجایی که ممکن باشد عملی کنیم. برای یک ماه، حد اکثر، باید پیوسته به تبلیغ ظلمها و جفاهای این نظام هویت ستیز، تاجیک ستیز، فارسی ستیز و انسانیت ستیزی که هیچ تفاوتی از طالبان ندارد، کار شود و از تاجیکهای نشسته در حکومت عمل بخواهیم. از هرکسی که قلم دارد تقاضا می شود که حد اقل یک مضمون به همین منظور بنویسد و برای تاجیکهای سرکاری وقت و ضرب الاجل تعیین کند. پس از یک ماه اگر بازهم به دهن جوال گرفتن با دزدان دولتی در تاراج هویت و حقوق مردم ما ادامه دادند، از آنها سلب اعتبار شده و به مثابۀ کسانی ناموس و هویت مردم را دلالی می کنند معامله شود. پس ازان با هرچه در توان است، اولین نیش و اولین تیغ قلم و گفتار تان را علیه همین هایی که تاجیک اند اما غیرت دفاع از ناموس و حقوق تاجیک را ندارند، برگردانید.
    وقتی هرگونه امید را از دولت کندیم، درانصورت است که خود دست به کار باید شد و با تشکیل گروه های بزرگتر و بزرگتر به مظاهرات و واکنشهای مدنی روی می آوریم.
    خواست های عاجل ما از دولت:
    1- جمع آوری تقویمهای تقسیم شده از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ و نشر مجدد آن با درج تاریخ شهادت قهرمان ملی.
    2- سپردن یکی از وزارتهای اطلاعات و فرهنگ، معارف و یا تحصیلات عالی به یکی از دانشمندان و تحصیلکرده های با اعتبار تاجیک. سید مخدوم رهین تاجیک نیست، او یک سید است که از زیارت و خانقاه بالا چیزی از فرهنگ نمی داند و یا باور ندارد.
    3- برگرداندن نام و لوحۀ سرک مسعود شهید که حالا به نام سرک میدان هوایی در نقشه های گوگل ثبت شده است. همچنان چارراهی مسعود شهید را که دران منار مقاومت قرار دارد، وزارت مخابرات دولت فاشیستی و هویت ستیز کرزی به چارراهی صحت عامه تبدیل کرده و به سایت گوگل خبر داده است.
    4- برگرداندن نام بی بی مهرو برای مکتبش.
    این خواستهای عاجل را می شود دوستان بزرگتر و فهرستش را دراز تر کنند.
    البته پس از یک ماه که باید ده ها مقاله درین زمینه نوشته می شود، یک جمع بندی کلی صورت گرفته و به طرح اهداف مشخص تاجیکان برای عمل پرداخته شود.
    این پیام به صورت عاجل نوشته ام. هدف از عمل است نه گفتار.
    باید با ترک خودبینی ها و از خودگذری برای منافع مشترک مان برای راه اندازی یک حرکت وسیع مردمی علیه ظلم و بیداد قبیله گرایان مزدوری که کارشان ایجاد بدبینی قومی و در نتیجه خدمت به بیگانگان است، بسیج شویم.
    من وعده می دهم که در یک ماه آینده حد اقل ده مقاله در مورد بخشهایی مختلفی ازحیات اجتماعی و سیاسی مردم ما که مورد تجاوز و بیداد قرار گرفته است بنویسم.
    کلیه قلم بدستان باید همین کار را کنند.
    بازهم تکرار می کنم که به لحاظ خدا از خود خواهی بگذرید و خود را وقف حصول منافع مردم تان بکنید. هرگونه اختلاف با یکدیگر را باید به خاطر منافع مشترک و بزرگی که داریم چشم پوشی کنیم.
    هرکسی که منافع شخصی اش را بر منافع جمع مقدم می داند، خاین است. هرکسی که نه به خاطر مردم که به خاطر زر و قدرت دولتی کار و عمل می کند خاین است.
    باید حد اکثر یک ماه برای این دولت و عمال تاجیکش وقت داد که اعتماد مردم را با اقدامات عملی جلب کنند. پس از یک ماه باید عملاً و علناً با دولت به مخالفتهای مدنی پرداخت.
    یا حق!

  • گرچه با مقاله بالا رابطه مستقیم ندارد، با آنهم مطلب جالبیست در سایت رزاق مآمون.
    ادبیات اهانت و جنگ، قبل از شروع جنگ

    چرا متحدان رئیس جمهورکرزی یک شبه، کعبه خود را از ارگ به سوی ضد ارگ تغییر دادند؟
    حکومت افغانستان اگر نجاستی را به دوش بکشد، نجاست ده ساله است نه سه ساله!
    http://razaqmamoon.blogspot.in...

    • جناب انديشمند و جناب عصر دولتشاهی ! ، درافغانستان مليون ها تاجک در هرات و کابل و مزار زندگی ميکنند که احمد شاه مسعود را به عنوان قهرمان ملی قبول ندارند و برعکس منتظر تاسيس دادگاه عدل جهانی و محاکمه مسعود و شرکاء ( گلب الدين ، سياف ، خليلی و...) به جرم جنايت عليه بشريت هستند؛ شما سر تان تا چه وقت مثل کبک زير برف است و از حقيقت گريز می کنيد!
      در قديم ميگفتند : « هرکه مکتب رفت، آدم ميشود !»
      اما امروز بايد به « مکتب نرفته » مباهات کرد که حد اقل مزدور و بقچه بردار اجانب نيست ...جلال دشتی

    • جلالک بایانی حالا دشتی شده انشالله چند مدت بعد کوهی میشود.

    • اقاى جلال براى تو كى اين حق راداده كه از نام مليونها تاجيك دروغ ببردازى؟تو عصر دولتشاهى عزيز را در جايش بكزار.اكر كسى از حقيقت جشم بوشى كرده او خودت هستى كه با مليت تاجيك دشمنى دارى و نخبه كان حتى شهيد ما را تحمل كرده نميتوانى.كسانى منتظر محاكمى هستند مانند كاو بير كه كنجاره خواب ببيند.از تصاميم بارلمان جيزى شنيده يي؟

    • جلال دشتی . از بسکه افتاب سوزان دشت در کله تو زده مغز ات را گنده کرده . تو که به قهرمان ملت ما توهین میکنی حتما" خلقی پرچمی ویا مزدور کدام ( فرنگی ) استی

  • من با تحلیل های آقای اندیشمند در مورد پیامدهای منفی و حتا خونین نظام فدرال موافقم. در نظام فدرال تاجیک ها بازنده خواهند بود. برخلاف آن هایی که معتقد اند مشکل ما طالبانیسم است من به این باور دارم که مشکل ما ذهنیت حذف و نفی دیگری است. این ذهنیت، مختص به ملاعمر نیست بلکه دیگران را هم شامل می شود. نظام فدرال، تنش و درگیری میان تاجیک ها و هزاره ها و ازبیک ها را تشدید می کند. تمامیت خواهی در ذات ما افغانستانی ها عجین شده است. حوادث دو- سه دهه اخیر نیز نشان داد که زمینه درگیری داخلی میان اقوام غیرپشتون بسیار زیاد است.
    یادتان باشد که همین اکنون ترکیه سرگرم شستشوی مغزی دادن برخی از تحصیلکرده های افغانستان است. آن ها با افکار اتاترکی خود دشمن زبان فارسی اند.

  • پیغمبر گرامی اسلام از مطرح کردن این بحث (تحت عنوان زبان، نژاد، قوم و قبیله) منع فرموده اند و خود جناب گرامی صلی الله علیه و سلم دلیل آنرا ایراد فرموده اند: این بحث را ترک کنید، چون بد بوی است. حدیث شریف. چقدر معجزه آفرین است این بحث سرور کائنات و به کوری چشم دشمنان دین و وطن که إن شاء الله تا زمین است به آرزوهای الحادی، کفری، شرکی و کمونیستی و لیبرالیستی شان نمی رسند. از همین بحث می بینیم که چقدر بوی بد از آن پراکنده میشود.
    الحمد الله علی نعمة الإسلام که؛ اگر این دین نجات بخش نمیبود، ما از دست این مردم مردار خور نجاست میخوردیم و چقدر لوده و کودن میبودیم!
    اندیشمند صاحب از دید علمی و دلسوزانه این بحث را مطرح کرده اند و من میگویم:
    فرض کنیم افغانستان با اساس قومی تقسیم شد؛ شما را بخدا چه شخصیتی در میان تاجک ها حکومت خواهد کرد؟ پدرام که یک بی شخصیت شرابخوار همجنس باز است! یا دوستم که یک پهلوان جاهل است؟ یا هم توردی قل میمنه گی که چیز از عقل در کله ندارد؟ یا هم میرهزار لوده و یا هم رضایی همجنس باز و از این قماش آدم ها؟؟ بخدا شرم است! من شما را به دین نجات بخش اسلام دعوت میکنم؛ شما درست مسلمان باشید، دیگر مسئله حل است؛ چون در آن تاجک و پشتون و هزاره وجود ندارد، زبان را هم عربی میسازیم، زبان قرآن، زبان فصیح و زبان با حلاوت و شیرین. بدون آنهم زبان شما 60 درصد عربی است، رسم الخط شما هم رسم الخط قرآن است و دستور زبانتان هم صد در صد دستور زبان عربی است! پس دیگر چه میخواهید؟ خود را در نواقص و ناتوانی های ادبی، علمی و سیاسی و عقلانی خود پنهان میکنید! چه دارید؟کدام زبان؟ کدام رسم الخط؟ کدام قاعده؟ کدام ادبیات؟ کدام دانشمند مشهور که ملای عربی نبوده است؟ اگر اسلام و عربی را از تاریخ تان بگیرند، یک کوه آسمایی و دو بت بامیان برایتان میماند که از آنها هم یکی نابود شده است و اگر نمیشد هم چیزی برایتان ساخته نمیتوانست.
    تا وقتی که ادباء، شعراء و دانشمندان شما عربی میدانستند ، شما آدم بودید و شهرت داشتید، وقتی که از این کنجینهء الهی و عزت بریدید، دیگر غیر از پس خوردهء ملتها چیزی دیگری نیستید! به اسلام برگردید، لا اقل در جغرافیهء شرق جایگاهی پیدا میکنید! وگرنه به چیزیکه ندارید و نامبردن و افتخار کردن، جز از بی سر و سامانی چیزی برایتان نمی ماند.
    وقتی که شما به عربی و اسلام می تازید، مثال اینست که، یک موش به شیر بگوید که؛ تو چه هستی؟ یا هم یک گوساله به اسپ سرمست جیاد عربی بگوید که تو راه رفته نمی توانی!! بخدا از سر عقل کار بگیرید که غیر از اسلام و عربی هیچ چیز دیگر قابل افتخار ندارید!
    این گز و این میدان" شما چند نفر از دانشمندان تاریخی خود را که امروز نامی از آنها باقیست نام ببرید که از مدرسهء های عربی و در سایهء دین اسلام در جای دیگری آدم شده باشند؟! یک ببرک و ترکی و امین دارید و بس! باقی هرچه دارید از اسلام و عربی است! مولانا، ابن سینا، بیرونی، فارابی، سیدجمال، انصاری، جامی، سلطان محمود، ... خلاصه همه چیز تان! بگذارید این تر و پر بیجا را و عاقلانه فکر کنید! اکثر بحثهای شما طفلانه، دور از حقیقت، ندانی، بی خبری، تعصب، کوردلی، کوچکی، جهانی بین کوچک، بی سوادی، و خلاصهء هرچه سلبیات است سر چشمه میگیرد!! من یقین دارم که شما وقت خود را ضایع میسازید!!

    • اقای ابن الاسلام سلام

      به نظر می رسد شما تاریخ اسلام را عمدا نادیده می گیرید.
      بخش اعظم تاریخ اسلام را کشاکش های قومی تشکیل می دهد. مثلا کشاکش های خونین امویان و عباسیان ریشه در قومگرایی داشت. اساس قومگرایی و حتی نژادگرایی تا جایی بود که غیر عرب ها مثلا مردمان ایران و افغانستان مجبور به شورش در مقابل اعراب شدند. کلمه ای عجم را حتما شنیده اید. این کلمه برای سالیان سال بار منفی داشت. یعنی اعراب عجم ها را تحقیر و توهین می کردند و عجم ها کمترین حقوق را در حکومت اسلام اعراب داشتند.

      برده داری اسلام را بروید در موردش بخوانید که بزرگترین تجارت برده در تاریخ بشر است . برده ها عموما غیر عرب ها از سرزمین های مثل شمال افریقا، بخش های تسخیر شده ای اروبا و افغانستان و ایران و اسیای مرکزی بود. برده داری اسلامی تا جایی رسید که چیزی به ارتش مملوک را به وچود اورد. یعنی فرزندان غیر عرب ها را از اسیای میانه، ایران و غرب و افریقا می دزدیدند و به زور می اوردند و عسکر درست می کردند که حق معاشرت با اعراب را نداشتند.

      شما به نظام امامت مذهب شیعه نگاه کنید که خودش روشنترین تصویر از قومگرایی و نژادگرایی در اسلام است. تمام امامان شیعه به یک خاندان و قوم تعلق دارند و حتی فرزند نه ساله ای امام یازدهم شیعیان به امامت رسید در حالیکه همه می دانیم که یک کودک نه ساله نابالغ است و هنوز از لحاظ فکری و عقلی و جسمی رشد نکرده است. پس چرا یک کودک را امام درست کردند در حالیکه انسانهای عالم و دانشمند در همان زمان بسیار بودند؟ هیچ دلیلی ندارد به جز اینکه این کودک از قبیله ای بی هاشم و یک فامیل مشخص بود. در این سیستم یک چیز مهم است و ان خون و نژاد است و بس.

      لذا شما به دنبال یک حدیث نروید. در مذهب شیعه حتی سهم سادات وجود دارد. یعنی شیعیان باید بخشی از در امد سالانه ای خود را به قوم سادات بدهند. ایا این را شما قومگرایی و نژادگرایی می دانید یا کدام چیز دیگر؟

      شما بروید نگاهی به بافت اجتماعی جوامع عربی در دوران بعد از محمد و حتی تا قرن بیستم و حتی همین حالا بیاندازید که یکی از قبیلوی ترین جوامع جهان هستند. اگر اسلام شما با قبیله گرایی این قدر مبارزه می کرد چرا اعراب قبیلوی ماند؟ طبعا بعد از هزار و چهار صد سال مبارزه اسلام با قومگرایی باید اعراب از مرحله قومی و قبیلوی زودتر از جوامع دیگر عبور می کردند همچنان که در اروپا ( به گفته ای محققین مثلا فوکویاما ) مسیحیت توانست سیستم قبیلوی این جوامع را در هزار سال قبل از بین ببرد.

      لذا شما از روی احساسات حرف نزنید. برای ما مهم این است که اسلام در تاریخ خود چه کرده است. نه اینکه یکی دو حدیث را نمونه بیاورید. اسلام در تاریخ خود در هر کجا که رسید سیستم قبیولی را تقویت کرد چون خودش زاده ای یک سیستم قبیلوی بود و این سیستم قبیلوی را در تار و بود خود انعکاس داد و هنوز هم می دهد.

    • برادر گرامی زلمی افغان. سلام بر هدایت شدگان باد!

      من تنها در چند کلمه به هر انتقاد شما پاسخ میدهم:
      1ـ در هیچ جریانی اعمال شخص نمایندگی از اصل اندیشه نمیکند. اگر این طور باشد؛ اعمال باپلیون، هیتلر، ستالین، لینن، مائو و امثالهم باید بر اندیشهء تئوریک بنیان گذاران این جریانها خط بطلان بکشد. در آنصورت هرچه لیبرال، غربی و یا هم ماتریالست است، حرفی برای گفتن نداشته باشد
      گذشته از اینکه؛ جناب شما تا حال نمیدانسته اید که؛ عباسی ها و اموی ها از یک قوم و پسران کاکا بودند. و با وجود همهء این مشکلات عباسی بزرگترین بانی علم و دانش برای بشریت هستند. اگر باور ندارید، به کتاب ولدورانت (تاریخ عرب) فارسی آن ـ تاریخ سیاسی اسلام ـ مراجعه کنید.
      2ـ شما تا حال نمیدانسته اید که؛ اولین سیستم برای رفع برده داری در اسلام بنا نهاده شده است و این اسلام بوده که؛ راه تدرج در نفی برده داری را گذاشته است. اینکه قسم خوردی برده آزاد کن! این گناه کردی برده آزاد کن! این برده آزاد کردن به نص صریح قرآن و حدیث چقدر ارزشمند است. و درنهایت هم این مسلمانان بودند که برده داری را از میان بردند. بازهم در رابطه به همان کتاب مراجعه کنید.
      3ـ اینکه گفته اید در فقه تشییع برای سادات حق قائل شده اند. و این خود نوع نژاد پرستی است؟ بیچاره خبر نداری که؛ هنوز در کشور ها پیش رفتهء مثل سویدن، انگلیس، ناروی، هالند و دهها کشور امثال آنها به ملکه یک سهم بزرگی پرداخته میشود و خاندان ملکی از دادن مالیات ها و بسیار حقوقی که برای عامه است، معاف هستند! این جزء هر نظام در طول تاریخ بوده است که؛ برای یک قشر و طبقه بحیث سمبول وحدت ملتها حقوقی اندکی میدهند و این امر پذیرفته شده است.
      من از شما میخواهم که تا اینکه وقت خود را به گردش در سایت های همچو کابل پریس مصروف کنید؛ در این زمینه ها با مشوره از بعضی استادان اهل خیر و صلاح به مطالعهء بعضی از کتب پایه بپردازید، تا ندانسته وارد معرکهء جرو بحث نشوید! پدروووووووووووووووود

    • جناب ابن الاسلام ، سلام
      ای کاش در عمل هم چنین میبود که تمام مسلمانها و کم از کم احزاب اسلامی در افغانستان بر محور اسلام جمع می شدند و نظام عادلانه و اسلامی مطابق تصور و تصویر شما می ساختند که دیگر مشکل بی عدالتی ها بر مبنای قوم، زبان، نژاد، مذهب و غیره حل می شد. اما چرا چنین نشد؟ حتماً پاسخ شما این است که آنها بر اساس اسلام عمل نکردند. از قرآن و سنت پیروی نکردند. سنت سلفای صالح را ملاک و معیار عمل خود قرار ندادند و از اسلام راستین فاصله گرفتند و امروز سرنوشت همین است که داریم.
      اما جناب ابن الاسلام که میباید با نام خودت اینجا می نوشتی، این برداشت و دیدگاه خودت بسیار تخیلی ، آرمانگرایانه و غیرواقعی است. به تاریخ اسلام اگر نگاه کنید می بینید که بخش بزرگ آن را تقابل و تعارض اقوام، قبایل، ملت ها و فرقه های مختلف مذهبی شکل میدهد. حتا این اختلاف و تقابل زمانی که پیکر مطهر حضرت رسول اکرم(ص) دفن نشده بود، آغاز شد. نخست میان انصار و مهاجرین در سقیفه بنی ساعده. سپس جنگ اصلی قدرت پس از شهادت خلیفه سوم مسلمانها آغاز یافت. د ر واقع حصرت عثمان(رض) خود قربانی این منازعه شد. چهار جنگ بزرگ در عصر صحابه و تابعین یعنی جنگ های جمل، صفین، نهروان و کربلا بوقوع پیوست که هزاران نفر اصحاب پیامبر در این جنگ ها کشته شدند. به شمول کسانی از عشره مبشره. بعد جنگ میان دو خاندان بنی امیه و بنی هاشم (بنی عباس و علوی ها) ادامه یافت. به کتاب تواریخ اسلام مراجعه کنید و ببنید که چه رفتار های و حشتناکی در این منازعات قبیلوی بر سر قدرت انجام یافته است. سربریدن و نمایش سر های بریده شده در شهر های خلافت. به آتش کشیدن دوبار خانه کعبه، توهین به مسجد نبی و تجاوز به زنان مدینه و ............. وقتی قوماندان حضرت معاویه بر والی مصر محمد بن ابوبکر(رض) غلبه یافت، محمد بن ابوبکر را زنده دستگیر کرد و نخست با شکنجه به قتل رساند و آنگاه جسدش را در پوست خری انداخت و آتش زد.
      و اما نکته دومی که شما مطرح کردید که نه زبان فارسی چیزی دارد و نه دانشمندی از این خطه سر برآورده است و همه چیز از عربی و اگر زبان خود را عربی کنیم و پیرامون عربی و اسلام جمع شویم مشکل ما حل می شود.
      جناب ابن الاسلام، خدا کند چنین شود و این خواب شما به حقیقت تبدیل گردد. اما قبل از آن دعا کنید که برادران عرب ما و شما خودشان پیرامون اسلام و زبان عربی جمع شوند و از این ذلت و ذبونی نجات یابند که همه وابسته به دنیای نصرانی و یهود هستند و در آن سرزمین وحی هم نیروهای نظامی امریکای مسیحی حضور دارد.
      دوم اینکه به شما توصیه می کنم تاریخ را مطالعه کنید که نقش اصلی را در تمدن اسلامی چه د رعرصه انکشاف علوم انسانی و طبیعی و جه د رعرصه علوم دینی تفسیر، حدیث، فقه و کلام علمای خراسان زمین، فارس و خراسانبه شمول ماوراءلنهر) و غیر عرب در سالهای شکل گیری تمدن اسلامی داشتند. در کتاب"میراث اسلام" که توسطه سیزده تن از مستشرقین اروپا نگاشته شده است، از میان98 تن دانشمندان نامی وشهیر اسلامی34 تن آنان از خراسان و فارس هستند. هرچند عرب ها امروز درمورد نقش دانشمندان غیرعرب به ویژه دانشمندان برخاسته از فارس، خراسان و ماوراءالنهر در تکوین و انتشارتمدن اسلامی نگاه غرض آلود ومتعصبانه دارند. تمدن اسلامی را عربی و برخاسته از میان عرب ها تلقی می کنند. حتا دانشمندان و فیلسوفانی چون ابن سینا، خوارزمی، فارابی و غیره را عرب معرفی می کنند.
      در دوران خلافت اموی ها زمام داران عرب اموی توجهی به علوم بشری وطبیعی نداشتند و حتا اشتغال به دانش وحکمت را به عنوان شغل بی اهمیت، کار تازه مسلمانان غیرعرب و موالی می پنداشتند. وقتی عباسی ها به کمک خراسان و فارس به قدرت رسیدند این نگاه تغیرخورد. ابن خلدون مؤرخ شهیرمسلمان تونسی می نویسد که از امور غریب این است که عجمیان در تاریخ اسلام نقش اصلی در ترویج علم و تمدن وحتا علوم دینی داشته اند.
      به همین مؤلفین صحاح سته( شش کتاب حدیث اهل سنت) نگاه کنید که اکثریت آنها غیر عرب هستند. امامان مذاهب نیز بیشتر غیرعرب بودند.
      سلامت باشید. اندیشمند

    • اقای ابن الاسلام سلام

      خیلی جالب است که شما به سادگی مرا به نادانی و بی خبری متهم کرده اید. در اخر هم گفته اید بروید فلان کار را بکنید. جالب برای من اما نخوت بی حد شما است که احساس می کنید به حقیقت مطلق دست رسی دارید. اما دعوت من به شما این است که به مسایل کمی هم با دیده ای شک نگاه کنید. من باز هم به سخنان شما اشاره هایی می کنم:

      1ـ در هیچ جریانی اعمال شخص نمایندگی از اصل اندیشه نمیکند. اگر این طور باشد؛ اعمال باپلیون، هیتلر، ستالین، لینن، مائو و امثالهم باید بر اندیشهء تئوریک بنیان گذاران این جریانها خط بطلان بکشد. در آنصورت هرچه لیبرال، غربی و یا هم ماتریالست است، حرفی برای گفتن نداشته باشد.

      ج: من هم با شما تا حدودی موافقم. اما این کل ماجرا نیست. مثلا هیتلر را در نظر می گیریم. کارها و اعمال هیتلر بر اساس یک چارچوب فکری خاصی بنا شده بود و نتایج عمل کرد هیتلر ان چارچوب فکری را بی اعتبار کرد. چارچوب فکری هیتلر فاشیسم بود و هیچکس در دنیای امروز با داشتن خاطره ای توحش فاشیست های جرمنی، ایتالیا و جاپان نمی تواند با یک منطق استوار از فاشیسم دفاع کند.

      اشتباهات لنین، مایو و استالین صرفا اشتباهات شخصی نبودند. مارکسیزیم - لینیزم و مایویسم، در همه جای جهان منجر به نظامی های دیکتاتوری و تمامیت خواه شد و در اکثریت مطلق نظامی های که بر پایه ای این ایدولوژی بنا شده اند پاسخگویی و حاکمیت قانون وجود ندارد. این را نمی شود صرفا به عمل کرد افراد نسبت داد. در اینجا کارکرد ایدیولوژی و نظامی فکری سهم اساسی دارد. اما این که شما از اینجا به این نتیجه رسیده اید که لیبرالیسم حرفی برای گفتن باید نداشته باشد کمی عجیب است چون اینها دشمنان قسم خورده ای لیبرالیسم بودند. اینکه شما نابلیون را هم مثال اورده اید، برای من کمی گنگ است. می شود لطفا توضیح بدهید که شما به کارهای نابلیون چه قسم نگاه می کنید. تشکر

      2ـ شما تا حال نمیدانسته اید که؛ اولین سیستم برای رفع برده داری در اسلام بنا نهاده شده است و این اسلام بوده که؛ راه تدرج در نفی برده داری را گذاشته است. اینکه قسم خوردی برده آزاد کن! این گناه کردی برده آزاد کن! این برده آزاد کردن به نص صریح قرآن و حدیث چقدر ارزشمند است. و درنهایت هم این مسلمانان بودند که برده داری را از میان بردند. بازهم در رابطه به همان کتاب مراجعه کنید.

      ج: اسلام هیچ گاه برده دای را از میان نبرد. اسلام با پدیده ای برده داری مخالفت نکرد. اسلام برده داری را قبول کرد و احکام برده داری در شریعت اسلامی بسیار گسترده است که شما قادر به رد و یا انکار ان شده نمی توانید. مثلا علی برده داشت که اسم یکی از بردگان مشهورش قنبر است. محمد خودش برده داشت. در اسلام شما به صورت قانونی حق برده خریدن را دارید و با برده ای مونث حق مقاربت جنسی دارید. برای تان گفتم که تمام ارتش عثمانی و حاکمیت مصر را سپاه مملوک تشکیل می داد ان هم برای بیش از دو صد و پنجا سال. توجه کنید به بخشی از سخنان ایت الله مصباح یزدی :

      "در اسلام چاره‌ها و تدبيرها انديشيده شده تا نظام بردگي برچيده شود، ولي اين به آن معنا نيست كه بردگي مطلقاً در اسلام محكوم است. اگر در جنگ مشروع مسلمان‌ها بر كفار مسلط بشوند و آنها را اسير بگيرند، اسير كافر در دست مسلمانان پيروز، حكم برده را دارد و احكام بردگي بر او ثابت است. امروز هم اگر چنين جنگي اتفاق بيفتد، حكم همين است. اينگونه نيست كه بردگي به طور كلي برچيده شده باشد و لازم باشد كه كتاب عتق شسته شود. البته بردگي آن روز بر اساس تبعيض نژادي بود. سياهان و مردم ضعيف را به دام مي‌انداختند و مي‌فروختند. اما اگر امر دائر شود بين اينكه دشمن شكست خورده را بكشند يا اسيرش كنند، كدام انساني‌تر است؟ دشمني كه اسير شده اگر او را آزاد بگذارند باز همان فتنه را به پا خواهند كرد (اما) اگر وي را بكشند ادامة حيات و بازگشت به رويش بسته مي‌شود، ولي اگر برده باشد ممكن است تدريجاً در دارالاسلام تربيت شود و به صورت انسان شايسته‌اي درآيد. به هر حال مسئله بردگي في‌الجمله در اسلام پذيرفته شده است و ما از آن دفاع مي‌كنيم." (مصباح‌يزدي، 1372)

      مهمترین شیوه برده شدن در اسلام از طریق اسارت جنگی بود. اما شیوه ای مهم دیگر برده گیری در میان مسلمانان به استرقان معروف است که احکام خاص خود را در اسلام دارد. مثلا :

      اگر افرادي از دارالحرب – اعم از ساكن دارالحرب يا خارج از آن – از راه سرقت، خيانت، نيرنگ، غارت، اسارت و زور از جانب غيرنظاميان يا از جانب نظاميان اما بدون اعمال زور و در مجموع بدون جنگ ربوده شوند و به دارالاسلام آورده شوند، در حكم غنيمت محسوب مي‌شوند و پس از پرداخت خمس آنان، ملك رباينده محسوب شده، تصرف در آنها جايز و خريد و فروش آنها مباح است. حتي اگر اخذ اين افراد توسط غيرمسلمانان صورت بگيرد، خريد مسلمانان از ربايندگان كافر حتي با علم به اينكه مأخوذ از طريق زور و سرقت و خارج از جنگ به تملك كافر درآمده، مجاز است. (شرايع‌الاسلام2 / 59، جواهر الكلام 24 / 229، العروه الوثقي 2 / 368، منهاج‌الصالحين2 / 66)

      خریدن برده در اسلام برای قرنها بزرگترین تجارت به حساب می رفت :

      اگر كفار حربي به هر دليلي حاضر به فروش اعضاي خانوادة خود از قبيل زن، خواهر، دختر يا كودك خود هستند، خريد آنان جايز است و بعد از خريد، آنان كنيز خريدار محسوب مي‌شوند. چرا كه كفار حربي فيء مسلمانان هستند و استنقاذ آنان به هر وجهي جايز است. در حقيقت مالكيت از استيلاي مسلمان بر كافر حاصل شده نه از بيع، زيرا واضح است كه چنين بيعي فاسد است. به همين‌گونه بر اساس اجماع و اخبار ابتياع افرادي كه گمراهان از كفار حربي به اسارت مي‌گيرند جايز است و آثار ابتياع صحيح بر آن مترتب مي‌شود. اگرچه مملوكان طريق دوم و سوم يا به امام(ع) تعلق دارند يا حداقل در آنها حق خمس است، اما در زمان غيبت ائمه(ع) استثنائاً به شيعيان خود رخصت تصرف در كنيزان را داده‌اند. (جواهرالكلام 30 / 287)

      نمونه ای دیگر از حکم اسلام در مورد برده داری:

      برده، غلام و كنيز ملك مولاي خود هستند و مالك شرعاً مجاز است هرگونه صلاح مي‌داند در ملك خود تصرف كند. در هيچ‌يك از تصرفات مولي رضايت مملوك شرط نيست. برده در حوزة مباحات موظف است رضايت مولي را تأمين كند. برده موظف است آنچه مولي تعيين كرده بخورد و بياشامد، آنچه مولي مشخص كرده بپوشد، در آنجا كه مولي اسكانش داده ساكن شود، آنگونه كه مولي مي‌طلبد خود را بيارايد يا بپيرايد و آنگونه كه او مي‌خواهد سخن بگويد و رفتار كند. اطلاق آية شريفة «عبداً مملوكاً لا يقدر علي شيء» (نحل 75) جز اين نيست.

      برده بدون اذن مولي فاقد حق مالكيت است. اگر به هر طريقي از طرق مالي به برده برسد، مثلاً در زمان آغاز بردگي مالي به همراه داشته، يا به ارث به او رسيده، يا به او هبه شود، همة اين اموال به مالك وي تعلق مي‌گيرد، مگر آنكه مولي چيزي را به او تمليك كند. (جواهرالكلام 24 / 186 – 170، منهاج الصالحين 2 / 69)

      برای نزدیکی جنسی با برده ای مونث در احکام اسلامی، رضایت زن برده شرط نیست:

      مالكيت مرد نسبت به بردة مؤنث در حكم ازدواج با وي است. بنابراين هرگونه استمتاع جنسي مرد از كنيزانش جايز است. (منهاج 2 / 275، العروه الوثقي 2 / 803) در اين روابط جنسي اولاً رضايت زن مطلقاً لازم نيست، ثانياً لازم نيست كنيز مسلمان يا از اهل كتاب باشد، حتي اگر كنيز كافر و مشرك هم باشد، اين روابط مجاز است. ثالثاً: در استمتاع از كنيز برخلاف نكاح دائم در زمان واحد سقف عددي چهار لازم الرعايه نيست. اما هرگونه ارتباط جنسي زن با غلامانش بدون ازدواج ممنوع است و بردگان مذكر نسبت به مالك مؤنث نامحرم محسوب مي‌شوند (العروه الوثقي 2 / 804). روی این مسئله در قرآن نیز تاکید شده است (سوره مومنون آیات 5و 6، معارج آیات 29 و 30، نساء آیه 24).

      در تاریخ برده داری، اولین کسی که برده داری را ممنوع کرد حاکم وینیس بود به نام پیتر کندیانو در سال 960 میلادی. و مهمترین ممنوعیت ملی برده داری در ایسلند اتفاق افتاد در سال 1117 میلا. و بعدا سویدن و فنلند برده داری درسال 1335 برده داری را غیر قانونی اعلام می کنند. در سال 1588 کشور انروز پولند - لیتونیا برده داری را منع کرد. البته قبلا هم اسپانیا برده داری و وارد کردن برده از مستعمرات امریکایی را غیر قانونی اعلام کرده بود. در 1829 میکزیک تمام برده ها را ازاد می کند و برده داری را ممنوع می کن. در سال 1778 کنگره ای امریکا برده داری در شمال کشور را ممنوع می کند که ریشه های جنگ داخلی بر سر برده داری از همنجا کاشته می شود. جرمنی در سال 1815 برده داری را ممنوع می کند. آرژانتین ، پیرو، مولداوی و وینیزویلا بین سالهای 1850 و 1860 برده داری را ممنوع می کند.

      مراکش در سال 1922 برده داری را ممنوع می کند.
      افغانستان در سال 1923 برده داری را ممنوع می کند.
      عراق در سال 1924 برده داری را ممنوع می کند.
      ایران در سال 1928 برده داری را ممنوع می کند.
      قطر در سال 1952 برده داری را ممنوع می کند.
      عربستان سعودی در سال 1962 برده داری را ممنوع می کند.
      یمن در سال 1962
      امارات متحد عرب در سال 1963
      عمان در سال 1970
      موریتانیا در سال 1981 برده داری را ممنوع می کنند.

      حالا ایا ادعای شما که اسلام برده داری را ممنوع کرد نادرست نیست در حالیکه در برخی کشورهای اسلام تا سی سال پیش برده داری رسمی و قانونی بود؟

      3ـ اینکه گفته اید در فقه تشییع برای سادات حق قائل شده اند. و این خود نوع نژاد پرستی است؟ بیچاره خبر نداری که؛ هنوز در کشور ها پیش رفتهء مثل سویدن، انگلیس، ناروی، هالند و دهها کشور امثال آنها به ملکه یک سهم بزرگی پرداخته میشود و خاندان ملکی از دادن مالیات ها و بسیار حقوقی که برای عامه است، معاف هستند! این جزء هر نظام در طول تاریخ بوده است که؛ برای یک قشر و طبقه بحیث سمبول وحدت ملتها حقوقی اندکی میدهند و این امر پذیرفته شده است.

      ج: برای من جالب این است که شما با تکیه بر رفتار و کردار غربی ها برای حقانیت دیدگاههای خود دلیل می اورید. یعنی اگر کاری را در غرب کسی کرد حتما حق است و چون اسلام هم ان کار را کرده است پس اسلام حق است. در این صورت باید گفت که مثلا چون در غرب مردم الکل می خورند این یک کار خوب است و چون اسلام ان را منع کرده بد کرده است.
      یعنی منظورم این است که برای شما معیار غرب است و این درست نیست. غرب خوبی ها و بدیهای خود را دارد. شما برای اثبات حقانیت ادعای خود باید به استدلال اتکا کنید نه به غرب.

      ب هر صورت، حقوق و تکالیف خاندان های حکومتی و شاهی در تمام کشورهای غربی توسط قانون محدود است و هیچ شخص حقوقی و یا حقیقی، به جز دولت، از مالیات معاف نیست. اگر خواسته باشید من می توانم منابعی را خدمت شما بیاورم.

      وانگهی تفاوت است میان یک نفر و یک قوم چندین ملیونی که در میان شان دزد است ، فاسد است، خوب است و بد است. این یک تبعیض نژادی علنی است که توجیه اش مشکل است. سادات یک قوم هستند و چون تعلق به یک قوم دارند در اسلام برای شان از در امد اقوام غیر سید حق داده شده است. این هیچ دلیل جز این ندارد که ایشان از لحاظ قومی و خونی و نژادی به تیره ای خاصی منسوب هستند.

      تمام تاریخ اسلام پر است از برخورد های خشن قومی، حملات برای برده گیری، قتل عام های وحشتناک مثل قتل عام قبیله ای بنی نادر در خیبر که صد ها زن و کودک شان به بردگی رفتند که از جمله یکی از زنان مشهور محمد از همین قبیله و در همین جنگ اسیر شد. علی را همه به خاطر کندن دروازده ای خیبر تعریف و تمجید می کنند . در حالیکه قبیله ای بنی نادر یک جرم داشتند و ان این بود که مسلمان نیم شدند.

      اینکه شما اسلام علم پرور خطاب کرده اید هم درست نیست. اکثریت کسانی را که امروز دانشمندان اسلامی می دانند ، اینها یا ایرانی، یا مصری و یا هم از اسیای مرکزی بودند که با تکیه بر علوم یونان کار می کردند. ور نه شما در مرکز اسلامی یا همان عربستان یک نفر دانشمند نداشتید. دانشمندان زیادی هم به جرم کفر لعن شدند و کشته شدند. عقب ماندگی کشورهای اسلامی دلیل دارد و مهمترین دلیل جزمیت اسلامی است که قران را کلام خداوند می دانند و کسی را حق نقد ان را نمی دهد. در حالیکه قران پر است از حرفهای واقعا خرافاتی و خشن و خشونت پرور. محمد خودش یکی از زنباره ترین رهبران تاریخ است که حتی از زن پسرخوانده اش عباس تیر نشد. عباس را مجبور کرد که زنش را طلاق بدهد چون که می گفت کسی که رسول خدا خوشش بیاید بر شوهرش حرام می شود. وقتی عباس زنش را طلاق داد، محمد او را زن کرد. داستان عایشه را هم همه می دانیم که در سن شش سالگی ، محمد خود را میان لینگ های عایشه ارضا می کرد. این را عایشه خودش در یک حدیث تصدیق می کند که محمد می امد و میان لینگ های عایشه خود را خلاص می کرد.

      محمد بیش از سیزده زن داشت و چندین کنیز که برده های مونث او بودند. اگر خواسته باشید من به صورت مستند می توانم زنان و کنیزان محمد را با زنگی نامه های شان برای تان توضیح بدهم.

      این را هم خدمت عرض کنم که تنها از مشهد تا مزار شریف، اعراب بیش از هشتاد هزار نفر را کشتند تا این مناطق را تسخیر کردند. تنها در سیستان، از حاکم سیستان سه هزار نفر را به غلامی گرفتند. داستان زیاد است. اگر خواسته باشید من می توانم جنایات اسلامی را به صورت مستند خدمت عرض کنم.

      موفق باشید

    • اقای ابن الاسلام

      فقط می خواهم اشاره کنم که قریش یک قوم بسیار بزرگ بود که از اقوام کوچکتر و یا شاخه های کوچکتر تشکیل شده بود. رقابت میان این اقوام کوچک، تمام تاریخ اسلام را متاثر کرد و اساس یکی از دلایل اصلی و اساسی دو نیم شدن اسلام به شیعه و سنی است. اقوامی که قریش را تشکیل می داد زیاد بودند اما مهترین شان اینها بود:

      بنی تمیم: ابوبکر خلیفه ای اول و عایشه زن محمد به این قوم تعلق داشت.
      بنی عدی: عمر خلیفه ای دوم به این قوم تعلق داشت
      بنی هاشم: محمد و علی خلیفه دوم به این قوم تعلق داشت
      بنی امیه: عثمان خلیفه ای سوم به این قوم تعلق داشت.

      با کشته شدن عثمان که اموی ها را در دولت به قدرت اصلی در مقابل هاشمی ها تبدیل کرد، علی از طرف هاشمی ها ادعای خلاقت کرد و معاویه از طرف اموی ها. بعد ها عباسی ها به نمایندگی از هاشمی ها دوباره قدرت را به دست گرفتند. یعنی این نزاع قومی میان هاشمی ها و اموی ها چندین قرن خونریزی را به دنبال داشت و از همان روز مرگ محمد شروع شد.

      سیستم قومی همیشه این طور است : من در مقابل برادرم، من و برادرم در مقابل بچه کاکایم، من و برادرم و بچه کاکایم در مقابل نواسه ای کاکایم و ....

      اینها همه از قریش بودند اما در میان خود دشمنی های عمیق و اودور زادگی های ریشه دارد داشتند. بنی امیه و بنی هاشم خیلی قدرتمند بودند و باامدن محمد بنی امیه خیلی ضعیف شد اما کینه را نگاه داشته بودند و وقتی فرصت دست داد بنی هاشم را بیچاره کردند و باز وقتی دوباره فرصت به اولاد بنی هاشم رسید اموی ها را نگون بخت کردند و تا امروز طرفدار این دو جریان قومی که شکل شیعه و سنی را به خود گرفت در میان خود می زنند و می کشند. این اختلاف قومی بنی هاشم و بنی امیه حتی در فقه و تفسیر از اسلام هم سرایت کرده است.

      بدرود

    • ميكويند عجم بمعنى بوناك است.

    • قربان یک کتاب نجیس است که خرافات را ترویج می کند. اسلام یک دین وحشی گری است که ادم کشی ترور و دزدی و غارت را ترویج می نماید

    • قران یک کتاب نجیس است. من تا به حالا شده که چندین نسخه ای قران را به تشناب و چتلی انداختم.

    • پرسش های چندی که از آقای زلمی افغانی باید بعمل آید
      ۱/ ایشان فرموده اند:
      داستان عایشه را هم همه می دانیم که در سن شش سالگی ، محمد خود را میان لینگ های عایشه ارضا می کرد. این را عایشه خودش در یک حدیث تصدیق می کند که محمد می امد و میان لینگ های عایشه خود را خلاص می کرد»
      خوب جدا ازاینکه درسن وسال حضرت عایشه با جزمیت وقاطعیت همان سن شش سالګی را پذیرفته اید میشود ازشما پرسان نمود که حدیثی را که شما از حضرت عایشه نقل کرده اید متن عربی آن همراه با راویانش درکدام کتاب حدیث آمده است؟ که منظورم کتاب اهل سنت است از روافض.

      ۲/ ایشان فرموده اند:

      این را هم خدمت عرض کنم که تنها از مشهد تا مزار شریف، اعراب بیش از هشتاد هزار نفر را کشتند تا این مناطق را تسخیر کردند. تنها در سیستان، از حاکم سیستان سه هزار نفر را به غلامی گرفتند.»
      لطفا منبع دقیق این روایت را درکتابهای تاریخ همراه با جلد وشمارهء صفحه وتاریخ چاپ کتاب ومحل انتشار آن بما نشان دهید.
      شما از عروه الوثقی هم یاد کرده اید، میتوانید بګوئید که این عروه الوثقی جلد چند صفحهء چند وچاپ کدام کشور میباشد.
      حالا پرسشهای از آقای اکرام اندیشمند:
      آقای اندیشمند!
      شما درمورد ادعاهای آقای زلمی افغانی چه نظر دارید؟
      تاچد حد این نظریات را به حیث یک همزبان تان قابل تحمل میدانید؟
      درمشارکت سیاسی ایده آلی شما درنظامهای آیندهء افغانستان برای چنین اشخاصی مانند زلمی افغانی ازنظر شما چقدر حقوق مساوی با دیګر شهروندان کشور باید داده شود؟
      قرآنیار

    • جناب قرآنیار سلام، نوشته های شما و زلمی افغانی به این مقاله ارتباطی ندارد. اگر نظری دارید در رابطه با همین مقاله بنوسید. در مورد نوشته های زلمی افغانی از خودش بخواهید که ادعای خود را مستند بنویسند. فقط در مورد نوشته ها و مقالالت من اگر انتقاد و حرفی دارید بفرمایید و با کمال میل برای تان پاسخ میدهم .
      سلامت باشید

    • آقای آزاده ! از این توهین و ناسزا گفتنت به کتاب مقدس بیش از یک ملیون انسان معلوم میشود که نشانی از آزادگی نداری. آزاده به معنی آن نیست که هر چه از دهنش آمد نثار انسانهای همنوع خود کند. بی احترامی به انسان همنوع خود د رواقع نشان از بیماری و عقب ماندگی عقلی و ذهنی دارد و انسان های که به انسانههای همنوع خود و به مقدسات آنها توهین و بی حرمتی میکنند بیشتر خصوصیت حیوانی دارند تا انسانی. به نظر میرسد که شما هنوز در مراحل حیوانیت قرار داردید بکوشید تا از این مرحله بگذرید و به مرحله انسانیت تکامل کنید .

    • بیش از یک ملیارد انسان

    • آقای اندیشمند صاحب!
      بخاطریکه این دوستان نیز بی ارتباط به اصل موضوع در ذیل مقالهء شما چیزهای نوشته اند حالا بخاطریکه من ارتباط منطقی میان این نوشته ها وجواب شما پیدا کنم پرسش خودم را اینگونه مطرح میکنم
      شما درتعهد تان بحیث یکی ازاعضای سابق جمعیت اسلامی اولویت را بدین واسلام وقرآن میدهید ویا به زبان وفرهنگ بومی
      ‍کدام یک نزد شما اولویت دارد زبان ویا هم اسلام وقرآن

    • جناب قرآنیار صاحب، السلام علیکم:
      من به حیث عضو جمعیت و شما عضو حزب اسلامی ، اگر برداشت، باور و قرائت ما و شما از اسلام و قرآن یکی می بود پس چرا این قدر با هم جنگیدیم؟ خودت هم اسلام اسلام و قرآن میگویی، طالبان هم، القاعده هم، من هم ، هر عضو جریان و حزب اسلامی در تمام کشورهای اسلامی. اما سیاست و عملکرد مختلف و متعارض است. به همین افغانستان نگاه کنید، بسیاری از رهبران مجاهدین و احزاب اسلامی در حکومت فعلی شریک اند و یا در کابل هستند، اما حکمتیار بیرون است و می جنگد. طالب هم این چنین. اما عملکرد و سیاست کدام یکی مطابق قرآن است؟ در حالی که هر کدام برای عمل خود دلیل قرآنی و شرعی می گویند.
      جناب قرآن یار صاحب، قرائت و تعبیر مسلمانان در طول تاریخ از قرآن و اسلام مختلف و حتی متضاد بوده است. در همان چهار جنگ عصر صحابه و تابعین(جمل، صفین، نهروان و کربلا) که هزاران اصحاب کشته شدند، هر دوطرف جنگ خود را بر خلاف قرآن نمیدانستند. و برای خود دلیل قرآنی می آوردند.
      قرآنیار صاحب! من اول انسان هستم. از لحاظ اعتقاد دینی، مسلمان هستم و از لحاظ تعلق و تابعیت کشوری به افغانستان تعلق دارم و از لحاظ قومی و زبانی ، تاجک و فارسی زبان هستم . اما پرسش شما با این لحن و عبارت که اولویت را به دین و اسلام و قرآن می دهید یا به زبان و فرهنگ، پرسش بی ربط و ناشی از عصبانیت تان است. وگرنه چنین پرسشی را مطرح نمی کردید. در کجای قرآن آمده است که وقتی مسلمان شدی زبان و فرهنگ بومی خود را لگد مال کن؟ آیا در قرآن گفته شده است که تمام مسلمانها ملزم به یاد گیری زبان عربی و ترک زبان خود هستند؟ در حالی که در قرآن می آید : انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفو ان اکرمکم عند الله اتقکم
      جناب قرآنیار صاحب، اگر به تاریخ اسلام نگاه کنی، اسلام را از منظر تاریخی یک ترکیب متنوع و پیچیده ی فرهنگی می یابی. حتا اسلام وقتی آمد بسیاری از سنت ها و فرهنگ جامعه عرب آنروز را با اصلاح و تغیر و تعدیل وارد آموزه ها و تعالیم و قوانین خود ساخت. به هر حدی که اسلام از جزیرة العرب فراتر رفت به همان حد در اقصی نقاط جهان با فرهنگ های مختلف جوامع مفتوحه در هم آمیخت.
      نکته دیگری که در رابطه به پرسش شما باید گفت این است که این پرسش شما بسیار کلی و بدون دریافت پاسخ مشخص در مورد یک موضوع مشخص مطرح میشود. هدف شما از دادن اولویت به اسلام و قرآن به کدام مسایل و موضوعاتی است که در قرآن و اسلام وجود دارد؟ این اولویت به اسلام که می گویی، منظورت چه نوع برداشت و قرائت از اسلام است؟ اسلام طالبان، القاعده، شیعه، سنی، قرضاوی، راشد غنوشی، اردغان و.....................

    • محترم آقای اندیشمند صاحب!
      شما درین پاسخ تان از ارائهء یک جواب مختصر ومفید وآسان طفره رفته اید. آنچه که من استباط کرده ام، شما بحیث یکی از اعضای سابق جمعیت اسلامی ازخلال این مناظرهء قلمی میان شما وآقای سید قباد زارع نشان داده اید که خیلی دغدغهء زبان فارسی وتاجیک بودن درسر تان وجود دارد. پناء جا داشت وجا دارد که این موضوع را ازمنظردینی وبرداشت دینی شما ازشما بپرسم که آیا دغدغهء اسلام وقرآن ودین مهم تر ازدغدغهء زبان وفرهنګ است یا برعکس آن؟
      شما به مسایلی اشاره کرده اید که با اصل سوال من هیج ربط ندارد.
      این را نیز باید خدمت جنابعالی بعرض برسانم که بنده فعلا منتظر این استم که نوشته های سلسله وار شما در قسمت نهضت های اسلامی درکجا به پایان میرسد که با نتیجه ګیری کلی از آن مقالات ، این قلم نیز نظریات خودم را در حاشیهء نوشته ها ونظریات شما درکابل پرس به نشر بسپارم.
      من نګفته ام که در دین اسلام شما ملزم به ترک زبان وفرهنګ خودتان می باشید. من نوشته ام درتعهد تان میان این دو کدام یک اولویت دارد؟
      مثلا فرض بفرمائید که یک دولت بی دین واسلام ستیز ولی درعین حال فرهنګ پرور در افغانستان ویا دربخشی از افغانستان شکل بګیرد، موضعګیری سیاسی شما دربرابر آن چی خواهد بود؟

    • قرآنیار صاحب، اگر به قول شما دولت فرهنگ پرور در افغانستان شکل بگیرد نمیتواند اسلام ستیز باشد. زیرا اسلام در افغانستان علاوه بر دین، فرهنگ مردم است. حالا میتوان ادعا کرد و تصور کرد که دولت اسلام ستیز فرهنگ پرور باشد. من به چنین باوری نیستم. هر دولتی که خود را فرهنگ پرور بداند او اسلام ستیز شده نمیتواند. ممکن است ایجاد اصلاحات و تغیراتی را در مسایل دینی یا در معرفت دینی مورد توجه قرار دهد، اما این برداشت شما که دولت فرهنگ پرور اسلام ستیز باشد درست نیست

    • خدمت جناب اندیشمند بار دیګر احترام وسلام تقدیم باد!
      محترما!
      هرچند که شما پاسخ روشنی که من میخواستم بار دیګر ازآن طفره رفتید ولی بازهم من مقصد شمارا ازین طفره رفتن درک کرده ام ولی منتظر ختم مقالات قبلی شما میباشم اما اینکه فرموده اید حکومتهای فرهنګ پرور نمیتواند اسلام ستیز باشد فقط به چند مثال ساده با شما بسنده میکنم:
      در ازبکستان همین اکنون یک دولت مدرن براساس فرهنګ دیرپای ازبیکها شکل ګرفته است ولی ازنظر بی رحمی وقساوت دربرابر مسلمانان به خودتان معلوم است که تفصیل دادن اضافه ضیاع وقت است.
      قبل ازینها درترکیه اولین نظام سیکولار براساس فرهنګ وزبان ترکی جانشین خلافت عثمانی شد که دمار از روزګار ملاها وعلمای دینی برداشت. درایران اصلاحات محمدرضاه شاه پهلوی بخاطر ساختن یک دولت مدرن براساس فرهنګ ایرانی را تاریخ تجربه کرده است بناء این مقوله که دولت فرهنګ پرور، اسلام ستیز نمیتواند باشد این پاسخ را نمیتوانم باور کنم که ازقلم شما بیرون جهیده باشد. باهمه حال بازهم منتظر ختم مقالات شما دربارهء نهضتهای اسلامی می مانم

    • به ادامهء مثالهای قبلی با اندیشمند صاحب!
      نظام تره کی نیز با فرهنګ پشتو وزبان پشتو ودرجهت غنامند ساختن زبان پشتو براه افتاده بود ولو با رویکرد مارکسیستی، از رأس نظام تا پائین ترین مامور عسکری وملکی همه به زبان پشتو صحبت میکردند، فلمهای پشاوری پشتو جای فلمهای اردو را ګرفته بود ولی همین مسلمانان پشتون آنرا نخواستند ودست رد به آن زدند، زیرا درضدیت با اسلام وارزشهای اسلامی قرار داشت که تفصیلات آن را خود میدانید

  • اقای قران یار

    این عمل را در فقه اسلام تفخیذ می گویند. یعنی عمل ارضا کردن خود در میان لینگ های یک زن و یا دختر. تفخیذ که ریشه اش در عمل محمد است در اسلام احکام خاص خود را دارد.

    پیامبر گاهی فکر می کرد که ب من دخول کرده است، در حالیکه در واقع این کار را نکرده بود.
    صحیح بخاری ، پوشینه ای 7- کتاب 77- شماره 660

    اگر محمد فکر می کرد که دخول کرده بود اما در واقع نکره بود پس او چه کار کرده بود با عایشه که این توهم بر او وارد می شد؟

    ( هر گاه من اب منی خشک شده روی جامه ای رسول الله پیدا می کردم با ناخنم ان را می تراشیدم تا پاک شود. صحیح بخاری - کتاب دو- شماره 572 )

    چرا عایشه که هنوز در خانه ای پدر بود و سنش اش پایین تر از 9 سال بود وقتی رسول الله به ملاقاتش می امد بر جامه ای او اب خشک شده ای منی پیدا می کرد؟ واضح است که پیامبر خودش را ارضا می کرد.

    خمینی با استناد بر عمل محمد با عیایشه قبل از 9 سالگی ( که در نه سالگی عمل دخول را انجام داد ) در باره ای تفخیذ حکم شرعی به این مضون دارد:

    «کسی که زوجه‌ای کمتر از نه سال دارد وطی او برای وی جایز نیست... اما سایر کام‌گیری‌ها از قبیل لمس به شهوت و آغوش گرفتن و تفخیذ اشکال ندارد هر چند شیرخواره باشد.»
    روح‌الله خمینی، تحریرالوسیله، جلد دوم، نکاح -طلاق، نکاح و احکام آن، مسئله ۱

    • در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)

      به یاد داشته باشید که سیستان ان روز شامل بخش های وسیعی می شد که هم بخشهای از افغانستان امروز و هم ایران امروز با شامل می شد. اگر خواسته باشد من می توانم موارد بیشتر از کشتار اعراب و مخصوصا برده گیری و کنیز گیری شان را خدمت بیاورم با ذکر به منبع.

      تشکر از توجه تان

    • من ازشما معنای ‍کلمه تفخید وفتوای امام خمینی را نخواسته بودم من نوشته ام ‍که متن عربی قول عایشه رضی الله عنها را ازمتن بخاری همراه با راویان آن برایم بنویسید واینکه در‍کتاب بخاری درکدام باب آمده است
      فتوا های خمینی وشیرازی را برای خودت تبریک میگویم آنها اسناد شده نمیتواند همچنان درمسند تاریخ سیستان این عبارات را کاملا جعل کرده اید

  • این لفظ صاحب را یک نفر بگوید که از کجا آمد
    صاحب یعنی چه
    چرا این اندازه از لفظ صاحب کار گرفته میشود
    قولی هست که انگلیس در این سرزمین این واژه را رواح داده است یعنی مارا وادار کرده است که باو صاحب بگوئیم.او خود را صاحب و مالک ما میخواسته است حالا ما چرا این ارٍث را رد نمی کنیم؟
    در هرجا می شنویم و میخوانیم وکیل صاحب وزیر صاحب رئیس صاحب.مردم دیگر از این صاحب.بهتر است بی صاحب شویم.

    آنلاین : http://-

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس