صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > خاستگاه زبان پارسی دری و ديدگاه پروفيسور دكتر محمد حسين يمين

خاستگاه زبان پارسی دری و ديدگاه پروفيسور دكتر محمد حسين يمين

یعقوب یسنا
سه شنبه 1 می 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

پروفيسور محمد حسين يمين در كتاب «‌تاريخچه زبان پارسي دري» به آراي ايرانيان و مستشرقان در ارتباط به خاستگاه زبان پارسي دري پرداخته و نقد جامعي از اين آرا ارايه كرده و نشان داده كه آراي مطرح در باره‌ي خواستگاه و تحول زبان پارسي دري، از ديدگاه ايرانيان و برخي از مستشرقان، علمي و دقيق نيست. از جمله در ارتباط به موقعيت جغرافيايي خاستگاه اين زبان و تحولات تاريخي آن.

محور بحث اين نوشتار پرداختن به ديدگاه و دلايلي است كه پروفيسور محمد حسين يمين در ارتباط به خاستگاه و تحول زبان پارسي دري مطرح كرده و آنچه را كه ايرانيان و برخي از مستشرقان به نام «فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو» علمي جلوه داده اند، غير علمي دانسته و مستدل بيان داشته كه اين نامگذاري از نظر تاريخي درست نيست و يك نامگذاري است، ساخته و پرداخته شده.

در ضمن مي‌خواهم اين مقاله، اداي ديني باشد به زحمات علمي استاد، و اندك كوششي باشد براي توسعه‌ي اين ديدگاه در باره‌ي خاستگاه زبان پارسي دري، و ديگر اين كه: نخستين تدوين‌گر اين ديدگاه پروفيسور دكتر استاد محمد حسين يمين است.

آراي ايرانيان و مستشرقان در باره‌ي خاستگاه و پيشينه‌ي زبان پارسي دري

درست است كه در جهان معاصر، غربيان پيشتر و بيشتر از ما به تحقيق علوم پرداخته اند. به تحقيقات و دستاوردهايي كه در جهان معاصر با آن رو به رو ايم؛ دركل رنگ و بوي غربي دارد. بنابر اين، ذهنيت علمي انسان معاصر، ماهيت غربي دارد. اما اين همه تحقيقات غربيان در زمينه علوم به اين معنا نيست كه تحقيقات شان به طور مطلق درست و خالي از اشتباه باشد. كار غربيان هم اشتباه‌هايش را دارد كه بايست به آن پرداخته شده و نتيجه‌ي درست ارايه شود.

نقد و نظريه‌ي معرفتي پسا استعمار كه در حوزه‌ي معرفت بشري جايگاهي مهم يافته است، دقيقا براي رفع اشتباهات ديدگاه غربي در ارتباط به شناخت از معرفت و علوم بشري، مي‌پردازد.

ديدگاه استاد حسين يمين نيز مي‌تواند تداوم همين معرفت پسا استعماري در باره‌ي شناخت زبان پارسي دري باشد. زيرا تلاشي علمي است براي رفع اشتباهات مستشرقان و ايرانياني كه به پيروي از آنان شناخت غير علمي و ايدولوژيك از خاستگاه و تحول زبان پارسي دري ارايه كرده اند.

شناختي را كه مستشرقان براي شناخت تاريخي زبان پارسي دري مطرح كردند؛ نامگذاريي بود كه از نظر تاريخي به زبان پارسي دري ارتباطي نداشت يعني «فارسي ميانه» براي نامگذاري پهلوي ساساني. اين نامگذاري، آغاز اشتباه در شناخت زبان پارسي دري بود.

استاد حسين يمين با استناد به كتاب «زبان و ادبيات پهلوي» نوشته‌ي تاودايا، مي‌گويد كه اصطلاح «فارسي ميانه» در قرن نوزده، نخسيتن بار توسط زالمان وضع شده است (يمين، م، 1386، 74).
اين اصطلاح عموميت داده مي‌شود و بعدها زبان دوره‌‌ي هخامنشيان «فارسي باستان» و زبان پارسي دري «فارسي نو» ناميده مي‌شود. بنابر اين، ديدگاه غير علمي بازهم سرايت داده مي‌شود به اين كه: زبان نام‌نهاد دوره‌ي هخامنشيان (فارسي باستان) منشاي زبان دوره‌ي ساساني (فارسي ميانه) و زبان نام‌نهاد فارسي ميانه، منشاي زبان پارسي دري (فارسي نو)، است.

اگر دقت كنيم، از نظر زبان‌شناسي اين گونه تحول خطي زبان، نادرست و غيرعلمي است. ويليام جونز به اين اشتباه و غيرعلمي بودن در تحول زبان‌ها اشاره داشته و بيان كرده كه زبان‌ها به شكل عمودي تحول و تدام نمي‌يابند؛ زبان مادر نابود شود و بعد زبان دختر به جاي آن بنشيند، بلكه زبان‌ها به شكل افقي به تحول و تدامش ادامه مي‌دهند. بنابر اين، مي‌تواند زبان مادر زنده باشد و چند زبان دختر از آن نيز نشات بگيرد و حتا از بان‌هاي دختر هم مي‌تواند زبان‌هاي ديگر به ميان آيد و همه‌ي اين زبان‌ها در كنار هم به زندگي ادامه دهند.

اين نامگذاري كه براي كشور فارس (ايران امروزي) اعتبار مي‌بخشيد، ايرانيان اين نامگذاري را جدي گرفته و توسعه بخشيدند. با آنكه پژوهشگران بزرگ ايراني: ملك الشعرا بهار و پرويز ناتل خانلري به اين نظر نيستند و نظر واقع‌بينانه نسبت به خاستگاه و تحول زبان پارسي دري، دارند.

مستشرقان در تحقيقات پسين، به غيرعلمي بودن اين نامگذاري پي برده اند و به اين اشتباه اشاره كرده اند؛ با اينهم تا هنوز در تحقيقات برخي از مستشرقان و اكثر ايرانيان اين اشتباه تكرار مي‌شود.

در كتاب «رهنماي زبان‌هاي ايراني» كه به ويراستاري روديگر اشميت، تدوين شده و به سال 1382 ترجمه و منتشر شده، عنوان «فارسي ميانه» در آن آمده كه نوشته‌ي ورنر زوندرمان است؛ در باره‌ي فارسي ميانه چنين مي‌نويسد: «فارسي ميانه زبان ايراني است كه از فارسي باستان پديد آمده است و فارسي نو دنباله‌ي آن است» (اشميت، ر، 1382، 223).

اصطلاح «فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو» تا هنوز در تحول تاريخ زبان پارسي دري توسط ايرانيان به كار مي‌رود و در تحقيقات تاريخي زبان پارسي دري از اين اصطلاح استفاده مي‌كنند؛ اگرچه به اشتباه بودن آن بار بار اشاره شده و حتا اصطلاح «ايراني» بر زبان‌هايي كه ايراني خوانده مي‌شود، مورد ترديد قرار گرفته زيرا نمي‌تواند بر هويت همه زبان‌هايي كه ياد مي‌شود، عموميت داشته باشد، بنابر اين براي تغيير اين اصطلاح چند پيشنهاد صورت گرفته است:

روديگر اشميت در مقاله‌ي «زبان‌هاي ايراني: مفاهيم و اصطلاحات» به پيشنهادهاي كه براي تغيير اصطلاح «ايراني» از طرف دانشمندان صورت گرفته، اشاره مي‌كند: «گستردگي زبان‌هاي ايراني در سده‌هاي پس از اسلام تا زمان حاضر، آشكار مي‌سازد كه اين نام صرفا به زبان‌هايي كه در قلمرو كشور ايران (امروزه جمهوري اسلامي ايران) رواج دارد، اطلاق نمي‌شود. براي اين كه از ابهام موجود در نام «زبان‌هاي ايراني» تا حد امكان كاسته شود، در زمان حاضر پيشنهادهاي چندي براي جايگزين كردن اين اصطلاح زبان‌شناختي مطرح شده است، مانند:

1 – كاربرد واژه‌ي «ايرانيك» به جاي يا در كنار واژه‌ي «ايراني» توسط گ. مورگنشتيرنه و ديگران.

2 - كاربرد اصطلاح «زبان‌هاي ايراني-آريايي» توسط ژ. لازار.

3 – كاربرد اصطلاح «آرياني» توسط گ. ج. داوري. اين اصطلاح را قبلا ر. گوشه پيشنهاد كرده بوده است» (اشميت، ر، 1382، 25).

از اين نگراني دانشمندان بر مي‌آيد كه آنها به اشتباه بودن اين نامگذاري‌ها پي برده اند، اما ايرانيان با آنكه مي‌دانند اصطلاح «ايراني» براي نامگذاري زبان‌هاي «ايرياني» (نامي كه استاد حسين يمين براي نامگذاري زبان‌هاي ايراني در تحقيقاتش به كار مي‌برد)- كه شامل جغرافياي ايران، افغانستان، پاكستان، تاجكستان و آسياي ميانه مي‌شود- و اصطلاح «فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو» اشتباه است، با تاسف به دريافت‌هاي علمي، ارج نمي‌گذارند و با برخورد ايديولوژيك به ترويج اين اشتباه‌ها ادامه مي‌دهند.

محسن ابوالقاسمي در كتاب «تاريخ زبان فارسي» كه به سال 1385 منتشر شده، همان اصطلاح «ايراني» و همان تقسيم بندي اشتباه (فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو) را به كار مي‌برد. زير عنوان «فارسي ميانه» مي‌نويسد: «فارسي ميانه دنباله‌ي فارسي باستان است» (ابوالقاسم، م، 1385، 132). همين طور زير عنوان «زبان فارسي» مي‌نويسد: «زبان فارسي، يا فارسي دري يعني رسمي، دنباله‌ي زبان فارسي ميانه زردشتي است» (ابوالقاسمي، م، 1385، 261).

خسرو فرشيد ورد، نيز در كتاب «دستور مختصر تاريخي زبان فارسي» كه به سال 1387 نشر شده، زير عنوان «زبان فارسي و تاريخ آن به اجمال» مي‌نويسد: «فارسي ميانه يا پهلوي كه از پارسي باستان مشتق شده و محتملا ريشه‌ي فارسي كنوني است و زبان رسمي ايران در دوره‌ي ساساني بوده و آثار مختلفي از آن برجاي مانده» (فرشيد ورد، خ، 1387، 30).

با اينكه قبل از محس ابوالقاسمي و خسرو فرشيد ورد، دكتر پرويز ناتل خانلري در ارتباط به خاستگاه زبان پارسي دري، اين گونه نظر دارد: «منطقه‌ي رواج و رونق فارسي دري، چنانكه مي‌دانيم، ابتدا در مشرق و شمال شرقي ايران بود و بيشتر، سخنوران و نويسندگان ايراني كه نام و آثار شان باقي است تا ايلغار و مغول از مردم اين قسمت كشور بودند كه در دستگاه اميران و بزرگان صفاري و ساماني و غزنوي و سلجوقي به سر مي‌بردند . شاعراني كه اشعار شان به شاهد لغات مجهور در لغت فرس اسدي (نيمه‌ي قرن پنجم هجري) آمده است غالبا به يكي از شهرهاي بخارا، سمرقند، هرات، بلخ، مرو، طوس، سرخس، قاين، سيستان، يا شهرهاي دورتر شمال شرقي فلات ايران و آبادي‌هاي ديگر خراسان منسوب هستند» (خانلري، پ، 1382، 9).

منظور دكتر پرويز ناتل خانلري در اين سخن از «ايران»، همان جغرافياي اقوام آريايي است نه فارس. ايشان، زبان سغدي را در پيدايش وتكامل زبان پارسي دري، تاثيرگذار دانسته، خاستگاه زبان پارسي دري را مشرق و شمال مشرق ايران مي داند و براي درستي اين سخن، قول ناصر خسرو را از سفرنامه در باره قطران مي‌آورد: «شعر نيك مي‌گفت، اما زبان فارسي نيكو نمي‌دانست. پيش من آمد و ديوان منجيك و دقيقي بياورد و پيش من بخواند و هر معني كه او را مشكل بود از من بپرسيد» (خانلري، پ، 1382، 11).

اما پژوهشگران امروزي ايراني از زبان پارسي دري، شناخت غيرعلمي و ايديولوژيك ارايه مي‌كنند.
داريوش آشوري در كتاب «زبان باز» با اين ادعا كه مي‌خواهد زبان پارسي دري را از قيد وبندهاي طبيعي و زيرساخت‌هاي عاطفي و ايديولوژيك رهايي ببخشده، گويا اين زبان را علمي و مدرن سازد؛ با تاسف، ايشان خود درباره‌ي خاستگاه و تحول زبان پارسي دري گرفتار ديدگاه غيرعلمي و ايديولوژيك، مي شود: «فارسي مدرن، كه با برآمدن اسلام در ايران و فروپاشي امپراتوري ايراني پيش از اسلام از درون فارسي ميانه سر برآورد...» (آشوري، د، 1387، 96).

با آنكه مستشرقان دانسته اند؛ اصطلاح «زبان‌هاي ايراني» براي نامگذاري زبان‌هاي «آرياني» و اصطلاح «فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو» براي تحول تاريخي و خاستگاه زبان پارسي دري، اشتباه است. براي همين اشتباه بودن، نگراني علمي شان را در مورد ابراز كرده اند اما ايرانيان و ديدگاه رسمي- معرفتي جمهوري اسلامي ايران، هنوز از اين ديدگاه اشتباه حمايت مي‌كنند.

دلايل پروفيسور دكتر محمد حسين يمين براي رد اصطلاح سازي هاي اشتباه

دكتر حسين يمين دلايلش را براي رد آراي مطرح (آراي اشتباه) در شناخت زبان پارسي دري، بر اساس تجارب و شناخت خودش كه از تاريخ، تحول و عناصر زبان‌هاي آرياني به ويژه پارسي دري دارد و با در نظرداشت دريافت‌هاي پژوهشگران مستشرق، تاجك، پاكستاني و ايراني، مستند و مستدل مي كند.
استاد حسين يمين در اين تحقيق، آراي مخالف و موافق در ارتباط به خاستگاه و منشاي زبان پارسي دري را در نظر گرفته و با نقد آرايي كه خاستگاه زبان پارسي دري را فارس (ايران امروز) و منشاي آن را پهلوي ساساني (فارسي ميانه) مي‌داند؛ به تدوين و ارايه‌ي ديدگاه خويش مي‌پردازد و با استناد به عناصر واژگاني و جغرافياي زبان‌هاي باستان و ميانه‌ي آرياني، از خاستگاه جغرافيايي و منشاي تحولاتي زبان پارسي دري، شناخت بي‌طرفانه و علمي ارايه مي‌دارد.

استاد حسين يمين، اصطلاح «فارسي باستان» و «فارسي ميانه» را ساختگي و از اصطلاحات تازه، مي‌داند (يمين، م، 1386، 74). به اين نظر است كه وجود و نام زبان‌ها بايد بنا به اسناد و شواهد تاريخي تثبيت شود نه به اصطلاح سازيي كه اساس تاريخي نداشته باشد.

فارسي، فارسي دري، پارسي دري، تنها نامي است كه به زبان پس از اسلام مردم افغانستان، تاجكستان و ايران اطلاق مي‌شود و قبل از اين ما زباني، در بين اقوام آرياني به نام «فارسي» نداشته‌ايم. پس چگونه مي‌توان از زباني، به نام فارسي با تركيب باستان و ميانه سخن گفت!.

نظر استاد اين است كه، فارسي باستان و ميانه، تنها اصطلاح است و زبان مشخص به اين نام‌هاي برساخته و وانموده، وجود نداشته است. زيرا زبان دوره‌ي هخامنشيان كه به فارسي باستان برساخته شده و از دوره‌ي ساسانيان به فارسي ميانه، زبان‌هاي مستقل نبوده‌اند بلكه زبان دوره‌ي هخامنشيان منشعب از اوستا و و احتمالا لهجه‌يي از زبان اوستا (يمين، م، 1386، 31)، و زبان دوره‌ي ساسانيان نيز شعبه‌يي از زبان پارتي (پرثوي، پهلوي اشكاني) بوده است. در صورتي كه پهلوي ساساني، زباني مستقل مي‌بود، زالمان كتاب «دستور زبان فارسي ساساني» (پهلوي ساساني) را به استناد متون پارتي (پهلوي اشكاني) تدوين نمي‌كرد (يمين، م، 1386، 59).

استاد حسين يمين در مرحله‌ي باستاني« زبان‌هاي آرياني»، زبان اوستا را اصل دانسته و از زبان
هاي گروه شمال شرقي مي‌داند، احتمال مي‌دهد كه موقعيت جغرافياي زبان اوستا، نواحي باختر يا مركز آرياناي كهن (افغانستان امروز) باشد (يمين، م، 1386، 27). بنابر اين، مبناي منشاي تحولات بعدي در «زبان‌هاي آرياني»، زبان اوستا است نه زبان برساخته و نام‌نهاد «فارسي باستان».

در دوره‌ي ميانه‌ي زبان‌هاي آرياني، زبان پارتي، اصل و محور تمام زبان‌هاي آرياني است. اين زبان، نزديك‌ترين ارتباط را با زبان اوستا دارد، زيرا «زبان پارتي از همان آغاز در ساحه‌ي نفوذ زبان اوستايي به ميان آمده است؛ از اين نكته واضح مي‌گردد كه زبان پارتي (پرثوي) بلاواسطه ريشه‌ي اوستايي داشته است، يعني كه سرنوشت زبان پارتي بدون شك با زبان اوستايي گره خورده است» (يمين، م، 1386، 50).

طوري كه اوستا در مرحله‌ي كهن زبان‌هاي آرياني، تاثيرگذار بر تحولات زبان‌هاي آرياني بود، در مرحله‌ي ميانه، زبان پارتي تاثيرگذار بر تحولات زبان‌هاي آرياني بود كه حاصل اين تاثيرگذاري سبب دوره‌ي نو زبان‌هاي آرياني شد و بيشترين تاثير را در پيدايش زبان پارسي دري داشته است.

بنابر اين، زبان اوستا در مرحله‌ي كهن، زبان پارتي در دوره‌ي ميانه و پارسي دري در دوره‌ي معاصر؛ موقعيت محوري را در بين زبان‌هاي آرياني داشته و موقعيت جغرافيايي اين سه زبان عمده، در شرق بوده و سپس به سراسر آريانا به ويژه به غرب (فارس) گسترش يافته است.

استاد حسين يمين، دلايلي مشخص را براي رد اين كه زبان نام‌نهاد فارسي باستان و فارسي ميانه، زبان‌هاي عمده و محوري در بين زبان‌هاي آرياني است و تاثيرگذار بر تحولات زبان‌هاي آرياني است، ارايه مي‌كند:

«1 – تاثير بيشتر زبان‌هاي غير ايرياني، عيلامي و اكدي (بابلي و آثوري) بر زبان هخامنشي.
2 – موجوديت فاصله‌‌ي زماني بيشتر از پنجصد سال ميان زبان هخامنشي (فرس باستان؟) و زبان پهلوي ساساني (فارسي ميانه؟) كه اساسا لهجه‌يي از زبان پارتي اشكاني از زبان‌هاي شمالي آريان است.
3 – قطع ارتباط زبان اصلي ايرياني يعني اوستا در دوره‌امپراتوري هخامنشي‌ها.
4 – دور بودن زماني و مكاني قدرت هخامشي‌ها از ساحه اصلي آريانا.
5 – رسميت يافتن زبان غير ايرياني در قلمرو امپراتوري هخامنشي‌ها.
6 – دلبستگي هخامنشي‌ها با فرهنگ غير ايرياني.
7 – اقتباس خط ميخي از خطوط سامي رايج در بين النهرين در ثبت و ارايه به اصطلاح زبان فرس باستان كه سرانجام موجب پديده‌ي هزوارش شد و تلفظ واژه‌ها را به درستي نشان نمي داد.
8 - ...» (يمين، م، 1386، 37).
دلايلي را استاد در ارتباط به رد زبان دوره‌ي ساساني (فارسي ميانه) نيز ارايه كرده است:
«1 – دستور پهلوي ساساني بر اساس متون پهلوي اشكاني تدوين شده است.
2 – تاوديا اصطلاح پهلوي ساساني را نام اصلي (فارسي ميانه) مي‌داند كه شكل تغيير يافته‌ي پهلوي اشكاني است و اصطلاح (فارسي ميانه؟) براي پهلوي ساساني نامي است تازه كه زالمان به پهلوي ساساني داده است.
3 – در زبان پهلوي ساساني عنصر زباني غير آرياني بيشتر است، در حالي كه زبان پهلوي اشكاني ريشه در اوستا دارد» (يمين، م، 1386، 60- 62).

ديدگاه پروفيسور دكتر محمد حسين يمين در ارتباط به خاستگاه و منشاي زبان پارسي دري

استاد پس از بررسي و تحليل مرحله‌ي كهن و ميانه‌ي زبان‌هاي آرياني در كتاب «تاريخچه زبان پارسي دري»، به خاستگاه و منشاي تحول زبان پارسي دري، مي پردازد. در باره، مستند و مستدل از زبان پارسي دري، شناخت علمي ارايه مي كند.

ايشان از نخستين كساني است كه شناخت زبان پارسي دري را بر مبناي واقعيت عناصر زباني و تاريخي، تدوين كرده است. بنابر اين، بايست اين حق تقدم براي تحقيقات استاد، در پژوهش‌هاي بعدي زبان پارسي دري در نظر گرفته شود.
طوري كه اشاره شد، استاد زبان اوستايي را مبناي تحول بعدي زبان‌هاي آرياني مي‌داند و زبان پارتي را در مرحله‌ي بعدي، جانشين عمده‌ي زبان اوستايي مي داند. خاستگاه و موقعيت هر دو زبان را در شرق آريانا تثبيت مي كند. زبان پارسي دري را در تداوم زبان اوستا و زبان پارتي، قرار مي دهد كه پس از تحول زبان پارتي در شرق، مرحله‌ي پيدايش و رواجش را سپري كرده و بعد به طرف غرب (ايران امروز) گسترش يافته و لهجه‌ي پهلوي ساساني به ميان مي‌آيد.

نظر استاد به طور مشخص در باره‌ي پيدايش، خاستگاه و گسترش زبان پارسي دري در كتاب «تاريخچه زبان پارسي دري» چنين است:

استاد در اين كتاب، «زبان پارسي دري دنباله زبان پار تي (پهلوي اشكاني)» را عنوان قرار مي‌دهد و در ادامه با استناد به واقعيت‌هاي تاريخي و دريافت‌هاي پژوهشي، و نقد آرايي برخي‌ها، اين گونه نتيجه ارايه مي‌دارد: «زبان پارسي دري دنباله‌ پهلوي اشكاني در ناحيه بلخ خراسان است نه مولود پهلوي ساساني در فارس.

لازار هم نظر مقرون به قول ابن مقفع دارد كه گفته است، از تمام لهجه‌هاي متداول در خراسان، لهجه بلخي از همه نزديك‌تر به فارسي است اين نظر و گفته ابن مقفع مي‌نماياند كه زبان مردم بلخ عين پارسي دري است، البته واقعيت چنين است كه زبان بلخي زبان مردم بلخ گفته شده به زبان باختري هم موسوم گرديده است همچنان اين زبان را بعدها در دوره‌ امپراتوي كوشاني‌ها زبان كوشاني هم ناميده اند، يقينا همين زبان است كه ادامه زبان پارتي (پهلوي اشكاني) و مرحله متحول آن در وادي خراسان و باختر بوده و مادر زبان پارسي دري مي‌باشد» (يمين، م، 1386، 76).
استاد از يك ميان مرحله بين زبان پارتي (پهلوي اشكاني) و پارسي دري سخن مي‌گويد كه زبان بلخي دوره‌ي كوشانيان است. اين دوره، مرحله‌يي است كه زبان پارتي در بلخ، مرحله‌ي تحولش را به پارسي دري سپري مي‌كند:
«بر علاوه ارتباط زبان عصر كوشاني با پارتي از نظر مبدا و منشاي خروج روابطي ميان كوشانيان و پارتيان ديده مي شود، چنانچه گفته شد كه پارت‌ها از پرثوه يا پارتيه از ناحيه كوشان آن برخاسته اند. كوشانيان در عصري در باختر و نواحي آن مسلط شده اند كه پارت‌ها يا اشكانيان قبلا پس از تسلط بر باختر و وادي خراسان و رسميت دادن زبان پارتي، مركز سلطنت خود را از (نيسا) شمال غرب باختر در 171 قبل از ميلاد به طرف غرب به نواحي فارس انتقال دادند، بنابرآن در اين هنگام ناحيه آريايي‌ها و باختريان تحت نفوذ كامل زبان پارتي (پهلوي اشكاني) يعني شكل متحول زبان اوستايي قرار داشته است و همين زبان است كه موسوم به زبان بلخي و يا زبان باختري مي‌باشد و بعضا زبان رسمي كوشاني هم گفته شده و آن خود مادر زبان پارسي دري (پارتي دري) شناخته مي‌شود، دقيق‌ترين گواه اين موضوع كتيبه‌هاي است كه از دوره كوشانيان به جا مانده است» (يمين، م، 1386، 77).
با استناد به عناصر واژگاني زباني اين كتيبه ها: «كتيبه‌ي رباطك سمنگان، كتيبه‌ي سرخ كتل بغلان، كتيبه‌هاي هفتالي (كابل شاهان) روزگان» نتيجه مي‌گيرد كه موقعيت، منشا و منبع واژگاني اصلي زبان پارسي دري، زباني بوده كه در باختر و نواحي آن وجود داشته، يعني زبان پهلوي اشكاني كه در دوره‌ي اشكانيان به كوشاني يا بلخي نيز معروف بوده است.

مقايسه‌هاي قابل توجه‌يي را استاد از خصوصيت‌هاي زباني و عناصر واژگاني اين كتيبه‌ها با خصوصيت‌هاي زباني و عناصر واژگاني زبان پارسي دري انجام داده و تحول اين نمونه‌ها را در زبان پارسي دري به بررسي گرفته كه در ارتباط به خاستگاه و منشاي زبان پارسي دري خيلي مهم و با اهميت است و ديدگاه استاد را به متون مستند مي‌كند.
از بررسي خصوصيت زباني و عناصر واژگاني اين نتيجه به دست مي‌آيد كه زبان اين كتيبه‌ها مادر زبان پارسي دري است (يمين، م، 1386، 91).

فشرده‌ي سخن اين كه استاد در اين كتاب اين ديدگاه را استوار كرده است كه در مرحله‌‌ي كهن زبان‌هاي آرياني، زبان مبنا اوستا است نه زبان نام‌نهاد فارسي باستان. در دوره‌ي ميانه‌ي زبان‌هاي آرياني، زبان مبنا پارتي است كه نزديك‌ترين شكل تحول يافته‌ي اوستايي است. در دوره‌ي نو زبان‌هاي آرياني، زبان مبنا پارسي دري است كه نزديك‌ترين شكل تحول يافته‌ي زبان پارتي است. زبان پارتي در دوره‌ي كوشانيان مرحله‌ي تحول را سپري كرده كه شكل تحول‌يافته‌ي آن زبان پارسي دري است.

اين زبان‌ها خاستگاه شرقي دارند و به جغرافياي فارس (ايران امروز) ارتباطي ندارند؛ پس از پيدايش و رواج در شرق به طرف غرب گسترش يافته‌اند.

نتيجه‌ي سخن را در باره‌ي زبان پارسي دري اين گونه ارايه مي كند:

«اطلاق فارسي ميانه به زبان پهلوي ساساني اصطلاح جديد و تا جايي نادرست همين اصطلاح فارسي ميانه است كه باعث بروز دشواري‌هايي در ريشه‌يابي زبان پارسي دري گرديده است اين اصطلاح توسط زالمان مستشرق معاصر در سال‌هاي اخير اشتباها وضع شده است.

از آنرو فارسي ميانه گفتن و آن را حلقه اتصال ميان پارسي دري نادرست است و در بخش‌هاي گذشته گفتيم نه فرس باستان در عصر هخامنشي‌ها زبان رسمي و اداري و بين‌الاقوامي بوده، نه از آن آثار مدون به جز كتيبه‌ها به جا مانده است همچنان نه ميان به اصطلاح فرس باستان و فارسي ميانه؟ تسلسل زماني وجود داشته است. بلكه پس از سقوط هخامنشي‌ها كه زبان رسمي و دولتي آن زبان آرامي بوده در حدود يك قرن با استقرار يونانيان زبان يوناني و مدت شش قرن با حكمروايي پارت‌هاي بلخي زبان پرثوي (پهلوي اشكاني) در فارس و باختر زبان رسمي و اداري بوده است يعني ميان زبان هخامنشي‌ها و پهلوي ساساني مدت بيشتر از هفت قرن بدون موجوديت توالي زماني، منطقي و طبيعي فاصله وجود داشته است. همچنان كه در بحبوبه‌ي قدرت اشكانيان بلخي زبان پارتي (پهلوي اشكاني) با اثركني بر لهجه‌هاي محلي در فارس لهجه‌يي را به وجود آورد كه بعدا در عصر ساسانيان پهلوي ساساني گفته شد به همان گونه زبان پارسي آنگاه در باختر و ماوراي آمودريا با اثرپذيري از زبان‌هاي سغدي و تخاري لهجه‌يي را به ميان آورد كه به نام زبان باختري، بلخي و كوشاني ياد شده و آن خود مادر زبان دري مي‌باشد آثار مسلم زبان كوشاني يا بلخي عبارت است از كتيبه‌هاي سرخ كتل بغلان، رباطك سمنگان و سنگ نبشته‌هاي روزگان. زبان اين كتيبه‌ها كه به نام‌هاي مختلف (باختري، بلخي و كوشاني) ياد شده است با ورد فرهنگ اسلامي و ترويج خط عربي پارسي دري ناميده شد» (يمين، م، 1386، 88).

استاد از نخستين آثار مكتوب زبان پارسي دري نيز نمونه مي‌آورد و با استناد به اين نمونه‌ها، پيدايش، رواج و موقعيت جغرافيايي زبان پارسي دري را مشخص مي‌سازد كه باختر و خراسان خاستگاه زبان پارسي دري است و در آخر سده چهارم هجري و اوايل سده پنجم، از جغرافياي اصلي‌اش بلخ و باختر به شمال، شمال غرب و جنوب غرب آريانا، عراق عجم و فارس (ايران امروز)، آهسته آهسته گسترش مي‌يابد (يمين، م، 1386، 188).
در باره‌ي نامگذاري زبان پارسي دري، استاد به اين نظر است كه اين زبان نامش را از پارت گرفته است نه از فارس يا پارس (ايران امروزي)؛ مبناي نام پارس نيز پارت است. بنابر اين، نام اين زبان منسوب به قوم پارت و جغرافياي پارت است كه از پارتيه، پارثيه و پرثوي گرفته شده و تا اين كه به صورت پارسي و با ترويج رسم‌الخط عربي به صورت فارسي درآمده است:

«پارته، پارتيه اصل نسبتي آن پرثوه و پرثوي بوده است ناحيه‌يي در شمال غرب باختر محل ظهور پارت‌ها (اشكانيان)؛ معادل يوناني پرثوه كلمه پرثيا () مي‌باشد. صورت نسبتي پرثوه عبارت است از پرثوي كه:
در اثر ابدال صوت /ر/ به صوت /ل/ و ابدال صوت /ث، س/ به صوت /ه/ پرثوي شكل پهلوي را به خود گرفته است، البته ابدال /ر/ به /ل/، مثلا: ديوار- ديوال، نيلوفر- نيلوفل و ابدال /ث، ص/ به /ه/، مثلا سند- هند، سراسويتي- هراهويتي (ارغنداب) در زبان‌هاي ايرياني يك حادثه عادي و طبيعي بوده است» (يمين، م، 1383، 122).

استاد نام اصلي اين زبان را «پارسي» مي‌داند و نامگذاري آن را به «پارت» نسبت مي دهد. واژه‌ي «دري» را صفتي براي نام اين زبان (پارسي) مي‌داند. از نظر ايشان بهتر است كه نام اين زبان را «پارسي دري» بگوييم. اين كه به اين زبان در ايران «فارسي»، در تاجكستان «فارسي تاجكي» يا تنها «تاجكي» و در افغانستان «پارسي دري» يا تنها «دري» مي‌گويند، فقط به لحاظ حدود و ثغور سياسي در عصر حاضر است، در حقيقت اين نام‌ها به يك زبان (پارسي دري) و به سه لهجه ي بزرگ (گويش) اين زبان در سه كشور (ايران، افغانستان و تاجكستان)، اطلاق مي‌شود (يمين، م، 1386، 121).

چكيده

استاد حسين يمين در كتاب «تاريخچه زبان پارسي دري»، ديدگاهش را درباره‌ي خاستگاه و تحول زبان پارسي دري، به شواهد تاريخي، كتيبه‌يي، متني و زباني مستند كرده است. با ارايه‌ي شواهد و مدارك مستند، واضح و مشخص ساخته كه تقسيم بندي تحول زبان پارسي دري به «فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو» اشتباه است. بنابر اين، اين اشتباه را به طور افقي اين گونه مي‌توان تصحيح كرد: «زبان اوستا، زبان پارتي (پهلوي اشكاني)، زبان كوشاني يا بلخي و زبان پارسي دري».

در تدوين و ارايه‌ي اين ديدگاه به عنوان يك شناخت علمي از زبان پارسي دري، پروفيسو دكتر محمد حسين يمين، حق تقدم دارد.

اگرچه به طور پراگنده، به اين اشتباه‌ها در شناخت خاستگاه و تحول زبان پارسي داري، زبان شناسان اشاره‌هاي داشته اند اما اين اشاره‌ها به طور پراگنده مطرح شده بودند. يك ديدگاه علمي، مستلزم تدوين و دسته‌بندي و نظم دادن به دريافت و آراها است. دكتر حسين يمين، آراها و دريافت‌هاي پراگنده را با تجارب و دريافت‌هاي خويش دسته‌بندي و تدوين كرده و به عنوان يك ديدگاه علمي ارايه داده است.

تدوين ديدگاه تازه در برابر ديدگاه پرداخته شده‌ي موجود، جسارت، دانش، اطلاعات، معلومات، منطق و پژوهش مي‌خواهد. طوري كه مي‌دانيم در ارتباط به تاريخ تحول و منشاي زبان پارسي دري و نامگذاري آن (فارسي باستان، فارسي ميانه و فارسي نو)، سال‌هاست كه كتاب و مقاله نوشته مي‌شود و هم‌اكنون در ايران از اين شناخت و نامگذاري حمايت شده و به عنوان يك ديدگاه رسمي- علمي، در دانشگاه‌هاي ايران درس داده مي شود.
استاد حسين يمين با تحقيق در آراي دانشمندان و با استناد به شواهد زباني، كتيبه‌يي و متني زبان اوستايي، پارتي (پهلوي اشكاني) و پارسي دري، شناخت واقعي و علمي را از دوره‌ي كهن، ميانه و نو زبان‌هاي آرياني، به ويژه پارسي دري، در يك ديدگاه فرمليزه شده و مدون ارايه كرده است.

اين مقاله قصد وضاحت بخشيدن ديدگاه استاد را ندارد زيرا كتاب «تاريخچه زبان پارسي دري» در يك زبان و بيان واضح، مستدل و مستند تدوين شده است. بنابر اين، منظور اين نوشته، تداوم ديدگاه استاد و در ضمن ارايه‌ي سندي است براي اين كه استاد، نخستين پژوهشگري است كه ديدگاه واقع‌بينانه و علمي را برخلاف ديدگاه مطرح و ايديولوژيك در باره‌ي زبان پارسي دري تدوين نموده است.

كتابنامه

1 – آشوري، داريوش؛ زبان باز (پژوهشي در باره‌ي زبان و مدرنيت)، چاپ اول، نشر مركز؛ تهران.
2 – ابوالقاسم، محسن؛ تاريخ زبان فارسي؛ چاپ پنجم، انتشارات سمت؛ تهران.
3 – اشميت، روديگر؛ زبان‌هاي ايراني باستان و ايراني ميان، ج 1؛ ترجمه: زير نظر حسن رضايي باغ بيدي؛ چاپ اول، انتشارات ققنوس؛ تهران.
4 - خانلري، پرويز ناتل؛ دستور تاريخي زبان فارسي؛ چاپ دوم، انتشارات طوس؛ تهران.
5 – فرشيد ورد، خسرو؛ دستور مختصر تاريخي زبان فارسي؛ چاپ اول، انتشارات زوار؛ تهران.
6 – يمين، محمد حسين؛ تاريخچه زبان پارسي دري؛ چاپ دوم، مطبعه و انتشارات ميوند؛ كابل.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • خلاصه کلام که استاد نوظهور جنابعالی که کدام سخن تازه ای نگفته! این حرفی است که حتی خیلی از ایرانی ها هم در صدد تحقق آن اند و همانا نام بردن از فارسی بصورت پارسی چرا که فارسی کلمه ای اعراب شده است و برای تسهیل تلفظ عرب ها ساخته شده وگرنه این زبان در اصل همان پارسی است. قصد جانبداری از ایرانی های ناسیونالیست را ندارم ولی اگر همین بقول استاد یمین شما "فارس ها" نمیبودند فاتحه زبان پارسی با چنین وضعیتی در افغانستان خوانده بود!!! فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی از نهادهای مهم و موثر در راه حمایت، تقویت و گسترش زبان فارسی بوده و هست.

  • این زبانی که ما به آن تکلم می کنیم نامش "دری" هست و در دربار غزنویان بوجود آمد و به دلیل اینکه در ابتدا درباریان به آن تکلم می کردند به زبان"دربار" و بعدا کم کم به "دری" مبدل شد.

    ناسیونالیسم ایرانی از بعد از حکومت رضاه شاه برای اینکه ایران کنونی را، کشوری با تمدن معرفی کنند دست به جعل تاریخ زدند و بدین ترتیب تمام بزرگان زبان دری را از مولانا گرفته تا سیدجمال افغانی را بنام ایرانی مصادره کردند و بدین ترتیب مردم افغانستان را مردمی بی فرهنگ و وحشی و از پشت کوه آمده می دانند، چه بسا که اگر در ایران به یک ایرانی بگویی که مولانا افغانی هست به تو می خندد و نیز اصطلاح افغانی در بین ایرانی ها نوعی دوو زدن می باشد.
    و بدین ترتیب ایرانی ها این زبان را به قوم خود یعنی "فارس" تبدیل کردن. همانطور که ایرانی بر روی کلمه "خلیج عربی" به جای "خلیج فارس" حساسیت دارند ما نیز باید نسبت به استفاده از کلمه زیبای "دری" حساس باشیم. و اگر اینطور باشد و ما به ایرانی ها و تمام دنیا ثابت کنیم که خاستگاه این زبان افغانستان کنونی هست آنگاه رفتار ایرانی ها هم نسبت به ما تغییر می کند.
    در ضمن منبع و رفرنسها این مقاله همه ایرانی هست و مسلما به نتایج دلخواه ایرانی ها نیز منتج خواهد شد.

    از برخی از هموطنانم خواهش دارم اگر از با حکومت های نالایق افغانستان مشکل دارند، این باعث از خود بیگانگی و ایرانی زده گی نشود (مثل این لطیف پدرام لوده).

    "بچه ی هزاره"

    • گو خوردی بچه اوغان ! بچه های هزاره مانند تو بیسواد نیستن که ادعا کنند زبان دری در دربار غزنویان به وجود آمده ، لوده احمق دیگه نام خوده به نام هزاره نوشته نکنی که مانند کشمش با چوبک و پوستک در قطی انداخته صادرت میکنیم . راست میگن ایرانی ها اوغان چیزی نداره غیر از دولک و کاکل .

    • به بچه کابل
      گو خودت خوردی با هفت پشتت بی غیرت بی ادب. من یک بحث را اینجا مطرح کردم، من می فهمم که تو از تاجیک های شورای نظار و مسعود پرست هستی (چون هیچ یک از هموطنانم مانند شما بی غیرت نیستن)؛ بی غیرت تو اینقدر به ایرانی ها علاقه داری برو به ایرانی ها ک و ن بده بهتر هست. بی شرف بی غیرت بی همت.
      من یک هزاره هستم و به همه هموطنانم از هر قومی که باشند احترام دارم.
      " بچه ی هزاره"

    • برای بچه ی کابل
      شما تاجیک های شورای نظاری و مسعود پرست نه ادب دارین و نه علم؛ بناعن در وقت بحث به ناچار به توهین و دوو زدن روی می آوردین، چون این در شخصیت شما هست.
      "بچه ی هزاره"

    • اولاً که باچه ازره نیستی و اگر میبودی ایتو نوشته نمیکیدی! رنگ و بوی جهل از سراسر نوشته ات به مشام میرسد! هر کس که هستی باید از دشمنان زبان فارسی و نتیجتاً باید شخصی متعصب و افسار گسیخته باشی که از کوچه ادب فارسی تنها گذر کرده ای ...
      اگر زبانی بنام فارسی یا همان پارسی که در ایران تکلم میشود با زبانی (بقول شما و امثال شما) بنام دری که در افغانستان تکلم میشود تفاوتی بسان زمین و آسمان می داشت گفته های این چنینی میتوانست ملاک یک نقد جدی بر نامگذاری ناسیونالیستی و اشتباه آمیز زبان ما مردمان باشد ولی همانگونه که خودتان و همگان شاهد اند هیچ تفاوت قابل ملاحظه ای بجز تفاوت در لهجه بین زبان پارسی ایران و افغانستان و نیز تاجیکستان وجود ندارد و این تنها "تفاوت لهجه ها" است که زبان ها را دگرگون می نمایاند. آیا شما انگلیسی مورد تکلم در بریتانیا و ایالات متحده امریکا را دو زبان متفاوت می دانید یا یک زبان با دو لهجه؟

    • جناب Hosinawa Takegushi
      اولا باز هم من می گویم که من یک هزاره هستم حال می خواهید باور کنید یا نه.
      دوما: من کجای نظرم گفتم که زبان دری یا فارسی دو زبان هست. اینها هر دو یک زبان هستند با لفظ یا لهجه ی متفاوت.
      گپ من این هست که خاستگاه این زبان خراسان قدیم می باشد که درنتیجه در دوره حکومت غزنویان این زبان به عنوان یک زبان رسمی تثبیت شد و جایگاه خود را آرام آرام در میان مردم باز کرد. محدوده ی خراسان قدیم از بدخشان کنونی تا طوس و نیشابور امروزی در خاک ایران بود و همچنان بخارا و سمرقند هم شامل خراسان بود. ایران کنونی در آن زمان به نام عراق عجم نامیده می شد و زبان رسمی آن "پهلوی" بود. بعد از گسترش زبان دری در سراسر خراسان این زبان کم کم فراتر از مرزها رفته؛ نیز لشکر کشی های حکومات خراسان به طرف ایران کنونی نیز تاثیر بسزایی در فراگیر شدن این زبان داشته هست.
      گپ دوم من این هست که بعد از روی کار آمدن رضاه شاه در ایران در اوایل قرن بیستم رضا خان برای اینکه ایران را دارای یک هویت بسازد و همچنان حس ناسیونالیستی را در ایران آن زمان قوت ببخشد و در نتیجه بتوانند یک ملت بسازد؛ شروع کردن به جعل تاریخ، زیرا در موقع محاصبه دیدن تمام این افتخارات زبان دری به افغانستان برمی گردد. که از مولانا و ابو علی سینا تا سید جمال افغانی را ایرانی کردند.
      در این راستا زبان ما نیز از این دزدی فرهنگی ایرانی ها در امان نماند. و این زبان را نیز به نام قوم خود مسما کردن تا هر چه بیشتر همه چیز این تمدن برخاسته از سرزمین ما را برگیرند.
      من زیاد بحث نمی کنم فقط در آخر می گویم که کمی هم حس ناسیونالسیتی و وطن پرستی خوب هست زیرا تمام بدبختی های ما افغان ها اعم از هزاره، پشتون، تاجیک، ازبک و ... در این هست که هویت ملی نداریم و مثل سگ و پیشگ به جان هم می پریم و در این میان پاکستان وایران همه چیز ما را یا نابود کردن یا از ما گرفتن که در نتیجه حالا ما را به تمام دنیا مردمی وحشی، بی فرهنگ و... معرفی کردن. برای اثبات این ادعایم شما سری به سایت ها و وبلاگ های ایرانی بزن و ببین چگونه این مردم خود را وارث تمدن می دانند و در عوض ما افغانی ها را در ایران یک مشت موجودات بی فرهنگ می نگرند.
      زنده باد افغانستان
      زنده باد کسانی که از آبرو، ناموس و هویت این سرزمین دفاع می کنند.
      به امید افغانستانی آباد، آزاد و برابر برای همه مردم افغانستان.
      "بچه ی هزاره"

    • بچه جان هزاره؛ از پدر و مادرت و پدر و مادرت از پدر و مادرشان پرسان کنند که دری زبان هستند یا فارسی زبان؟ میگویند فارسی، نه دری. همین اوغان های وطندار از قندهار و زابل و هلمند تا پکیا و ننگرهار و لغمان هییچگاه به کسانی که در افغانستان از نگاه زبانی به فارسی سخن میگویند دری زبان نمیگویند، بلکه پارسیوان میگویند. اگر هزارگان یا تاجکان میگویند از زاویه قومی است نه زبانی. پس زبانی فارسی واژه ای نیست که ایرانی ها برای افغانستان ساخته باشند و دری را از ما گرفته باشند. دری صفت زبان فارسی است. وقتی فارسی را با زبان نوشتاری و ادبی تکلم کنی ، میشود فارسی دری. نه آنکه دری و فارسی دوزبان باشد. نامی برای زبان فارسی در افغانستان زمام داران پشتون گذاشته اند با اغراض سیاسی گذاشته شده تا هردو زبان را زهم جدا شود و آنگاه گلیم فارسی یا همین دری از افغانستان چیده شود. اگر ایران و زبان فارسی در ایران وجود نمیداشت تا کنون زبان فارسی یا همین به قول تو دری در افغانستان ریشه کن می شد.حد اقل دیگر زبان رسمی و کتابت و علم و تحصیل نبود. ببین که دری در افغانستان ربان رسمی کشور است اما یک فرهنگ این زبان را دولت های ما چاپ و انتشار نداد.

    • جناب مرد هزاره:
      اولا من نگفتم که دری و فارسی دو زبان هست بلکه یک زبان هستن و نامش دری هست با لجهه های متعدد در سه کشور؛
      با اشعاری که جناب اسفندیار مثال آوردند که خود این بزرگان زبان خود را دری نامیده اند؛ بنابر دلیل شما این شاعران بزرگ خود نمی دانستن که نام زبانی که به آن شعر می گویند دری نیست بلکه فارسی هست، یعنی آن بزرگان آنقدر نافهم بودند و همه آنها در این موضوع دچار اشتباه شده اند؟
      در قمست اینکه شما می گوید که اگر ایران نمی بود ما بی زبان می شودیم باید خدمت شما عرض کنم که همین زبان پشتون در افغانستان و قسمتی از پاکستان تکلم می شود، و کشوری دیگری وجود ندارد که با آنها از نظر زبانی یکی باشد؛ خوب آیا زبان آنها نابود شد؟ البته که زبان دری به دلیل تکلم در سه یا چهار کشور بسیار قوی تر از زبان پشتو هست ولی زبان پشتو که از بین نرفته هست.
      و در مورد نظر شما که دولت های افغانستان فرهنگی لغتی به زبان دری چاپ نکردن، بله البته زمامداران پشتون در قرن بیستم یک سری کاری ناسیونا لیستی انجام دادن که به نظر من آنها در صدد گسترش زبان پشتو بودن نه در جهت نابودی زبان دری. دلایل من این هست که: اگر حاکمیت فرهنگ لغتی به زبان دری به چاپ نرساند این از روی عمد نبوده بلکه فقر اقتصادی افغانستان (که دلیلش محاط به خشکه بودن افغانستان) بوده هست؛ که به همین دلیل افغانستان کلا در تام بخشها عقب افتاده هست. مگر زمامداران پشتون افغانستان کدام فرهنگ لغتی به پشتو چاپ کردند؟
      از طرف دیگر خود ظاهر شاه و داوود خان همیشه به زبان دری سخنرانی می کردند. از طرف دیگر همین آواز خوان های مثل احمدظاهر، فرهاد دریا، استاد نی نواز و .... مگر پشتون نیستن؟ خدمتی که احمد ظاهر به زبان دری کرده هست هیچ دری زبانی در افغانستان به زبان دری نکرده هست.
      جناب شما ناسیونالیسم ایرانی را مانده اید به زمامدران پشتون چسبده اید و در قسمت سرقت بزرگان و شاعران افغانستان از طرف ایران هم هیچ اشاره ای نکردید. نمی دانم کجا هستی، فقط از شما می خواهم که یک دفعه ایران برو و در یک جمع ایرانی ها بگو مثلا مولانا از افغانستان هست بعدش عکس العمل هم زبانانت را خواهی دید که چطور به تو می خندن و جنابعالی را یک موجود(انسان نه) بی فرهنگ و وحشی می دانند.
      بهتر هست با یک نقد درست در جهت آبادانی کشور خود باشیم و نه در جهت منافع کشور دیگری که وقتی پا به خاکش می گذاری تو را توهین می کنند. بهتر هست با این تاجیک های شورای نظاری و مسعود پرست که سیاست ضد پشتونی دارند یک صدا نشویم چوم اینها مسعود جنایتکار را که هزاران هزاره را به جرم حق خواهی به خاک و خون کشید قهرمان می گویند. من تا هنوز پشتونی را ندیدم که عبدالرحمان یا سیاف یا ملا عمر را قهرمان گفته باشن. پس بهتر است ما هزاره ها راهی عقلانی را در پیش گیریم.
      "بچه هزاره"

    • خاستگاه زبان پارسی دری ودید گاه پروفسور یمینی
      من نوشته محترم بچه هزاره را تأا ید میکنم . گفتار بچه کابلی نام مستعارهرکس باشد بی ا د بی جا هلی ا ز بی
      سوا دی ا ست ، ا زتوشته بی ا د بی بچه کا بلی چنین معلوم میگرد د که بچه کا بی تا جیک یا ا زشورای نزا ر
      نیست چون مرد ما ن شورای نزار وطن پرست هستند . ا ز قوم فتنه انگیز خواهد بود والسلام

    • خيلی بی عقل مردم هستيد بحث علمی را به بحث احمقانه خود خراب کرده ايد.

  • دوست عزیز جناب یسنا
    استاد برجسته دانشگاه البیرونی
    تشکر از اینکه فشرده دیدگاه استاد یمین را درمورد خاستگاه زبان پارسی دری

    در این مفاله بیان نمودید؛ به خصوی در این برهه زمانی که عده با دیده درایی زبان پارسی دری افغانستان را زبان واردشده از ایران کنونی میپندارند واینک
    گویا در زمان استیلای اعراب فارسها به افغاستان کنونی و آسیای میانه مهاجر شده
    زبان فارسی را به مردم بومی آموختانده اند و حتی عده بدین باور اند که در
    زمان اشغال افغانستان فعلی توسط نادر افشار زبان فارسی بالای مردم بومی
    تحمیل گردیده است.دیدگاه استاد جواب دندانشکن به همچو اباطیل است که خاستگاه اصلی زبان پارسی دری را در خراسان تاریخی به ثبوت میرساند.

    داکتر ضیا رویین

  • حافظ شیرازی
    ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
    که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
    ویا
    چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
    تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
    فردوسی طوسی
    کجا بیور از پهـــلوانی شمار
    بود در زبان دری صد هزار

    فرخی سیستانی
    دل بدان یافتی از من که نکو دانی خواند
    مدحت خواجهء آزاده به الفــا ظ دری

    خاصه آن بنده که مانندهء من بـــنده بود
    مدح گوینده و دانندهء الفاظ دری

    ناصر خسرو بلخی
    من آنم که در پای خُوکان نریزم
    مراین قیمیتی دُر، لفــظ دری را

    سوزنی
    صفات روی او آسان بود مرا گفتن
    گهی به لفظ دری و گهی به شعر دری

    نپامی گنجوی
    گزازندهء داستان دری
    چنین داد نظم گزارشگری

    نظامی که نظم دری کار او اســت
    دری نظم کردن سزاوار او اســــــت

    و یا

    هزار بلبل دستانسرای عاشـــق را
    بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

    حکیم سنایی
    شکر لله که ترا یافتم ای بحر ســـخا
    از تو صفت زمن اشعار به الفاظ دری

    عنصری بلخی
    آیا به فضل تو نیکو شده معانی خیر
    ویا به لفظ تو شیرین شده زبان دری

    سعدی شیرازی
    هزار بلبل دستان سرای عاشق را
    بباید از تو سخن گفتن دری آموخت

    اقبال لاهوری
    گرچه اردو در عذوبت شکر است
    طرز گفتار دری شیرین تر است

    حالا پرسش اینست:
    بزرگمردان و دانایان نامبرده شده در بالا, به کدامین زبان شیرین شعر سروده اند؟ و آنها زبان خود را چه نامیده اند؟
    اگر کسی را اندکی توشه از خرد باشد, سوگند به خامه ی آن بهترینان, که به آسانی زبان مادر(دری) را شناسند. و دیگر به این گستاخ دختر ( پارسی ) به چشم مهتر ننگرند.

    اسفندیار رویین تن

    • اسفندیار صیب، دری صفت زبان فارسی است نه زبان دیگر. آیا میتوان زبان انگلیسی را در انگلستان زبان انگلیسی گفت و در امریکا زبان امریکایی، در آسترالیا زبانآسترالیایی، در نیور زیلند زبان نیوزلندی و در کانادا زبان کانادایی و در ............... و هم زبان عربی را در کشور های مختلف عرب بنام زبان کویتی، عمانی، اردنی، مصری و ........................ نامید؟ اگر شاعران مذکور در شعر زبان دری گفته اند معنای آن این نیست که زبن فارسی را زبان دیگر و غیر از دری معرفی کرده باشند.

    • سلام آقای مرد هزاره.

      خدا کند حرفمرا به بیراهه مثلیکه در گذشته بعضی ها کشانده اند نکشید.

      چون در بارهً کلمهً فارسی یا دری صحبت کردید میخواهم سوالیرا با شما مطرح کنم و آن اینکه اگر از حرف یا عقاید مردم عام بگذریم که فلان زبان را به چه نام یاد میکنند. آیا همه مردمیکه زبان دری یا فارسی را زبان مادری یا خود شان حساب میکنند فارس یا پارس هستند؟ اینرا میدانیم که بعضی اقوام زبان دری یا پارسی را در نتیجهً آمیزش با دری یا پارسی زبانان از خود کرده اند اما تاجیکها. لرها. قشقایها. پامیریها و بسیار اقوام دیگری اند که این زبان را از خود شان میشمرند و به هیچ صورت حاضر نیستند که خود را پارس بشمردند. به نظر من پارس ها در گذشتهً دور از موقف قوی خود استفاده کرده و اسم این زبانرا منحصر به نام قوم شان کرده اند مثلیکه اگر احمدشاه ابدالی نام زبان پشتو را زبان ابدالی میگذاشت یا کسی بگوید که پشتو نه بلکه زبان جاجی. پشتو نه بلکه زبان پوپلزایی یا ...........

      درست است که بعضی شاعران در گذشته این زبانرا فارسی گفته اند اما امکان دارد که این دستبرد از طرف فارسها خیلی ها قبل از دوران این شاعران صورت گرفته باشد.

  • اسفنیادر رویین تن بزرگوار,
    ازهر بزرگوار زبان ما شعرى و سرودى پديد آمده که زبان ادبيات خود را اينجا "درى" ناميده در شعرديگرخود زبان ادبى خود را فارسى و به گونه پشتوزبانان" پارسى" ناميده اند. " پارسى" درست است و فارسى واژه سامى (عربى وعبرى) مى باشد چون زبانهاى سامى آوه هاى مانند "پ" , " ژ" , "چ" و "ژ" ندارند. به زبان عربى وعبرى وديگرزبانهاى افريقاى شمالى زبانهاى سامى گفته مى شود. به زبانهاى مانند پارسى و پشتو ( سامى براى"پ" " ف" و يا "ب" در اختيار دارد پشتو در عربى بشتو شد. اسفند همان "اسپند" است که در زبان پارسى هم به "نبات نظر" و هم به دوازدهمين صورت فلکى خورشدى و يا ماه حيوانى "حوت" يعنى ماهى به عربى ازهمين سبب است که درنوروز با ماهى در کرايى و يا درآب جشن گرفته مى شود) بلوچى کردى ووو زبانهاى بخش شرقى "هندواروپايى" از خانواده "هندو ايرانى" گفته مى شود. تعداد واڙگان از ريگويدا , سانسکريت و گاتهاى ا وستا در کليه زبانهاى "هندواروپايى" باکمى تفاوت يکسان است.
    بررسی ویژگیهای زبانشناختی و شاخه‌بندی هايش درفيلوگينيزى بويژه در"دياکرونى" دانش پيشنه شناسى در گذشت دوران و تکامل و تغير زبانرا نشان داده است

    و اما شما نام ديگر را که بزرگان ما براى درى بکار برده اند بکلى فراموش نموده ايد با نظرداشت انيکه گذشته واژه ڀارسى کهن تر از درى مى باشد:
    حافظ شیرازی
    شکر شکن شوند همه طوطيان هند
    زين قند پارسي که به بنگاله مي رود

    فردوسى
    بسي رنج بردم در اين سال سي
    عجم زنده کردم بدين پارسي

    بفرمود تا پارسی و دری
    بگفتند و کوتاه شد داوری .

    ز رومی و مصری و از پارسی
    فزون بود مردان چهل بار سی .

    نخستین صد و شصت پیداوسی
    که پیداوسی خواندش پارسی .

    و اما به پارسى کى گفتن واژه درى را آغاز نمود ?
    بهرام پنجم پادشاه ساسانی که به هرام گور مشهور بود (۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی) براى اولين بار در زمان شهنشاهى خود فرمان داد که اسناد ونا مه ها وقراردادهاى رسمى به زبان "دربارى" درکل پشته" ايران زمين" شود.

  • زمانيکه بهرام پنجم (بهرام گور) بافرمان خود زبان را که " دربارى" و به گونه کوتاه واژه اش "درى" ساخت , پس
    آن زمان اشکانيها و يا پارتها و يا سلسله ساسانيان يعنى١٥٩١ سال پيش از امروز به زبان " دربارى امروزى" "درى امروزى" ويا باکدام زبان سخن مى گفتند و مى نگاريدند?
    خى مردان و زنان بزرگ ,
    نام زبان شان چه بود و يا به کدام زبان مى گڀيدند? به کدام خط مى نگاريدند?
    تبديل يک خط (منظورم الفبااست) به الفباى ديگر خود تغير در زبان را از نظردانش آوه و آوه فشارى آهنگ وميتريک واژگان و سيلابه کردن واژگان به گونه که سرکدام حرف و يا آوه فشاره داده شود که اين فشار در موسيقى آوه , واژه و بلاخره جمله ومتن تاثيردارد (فونولوژى و فونيتک در زبانشناسى اين موضوعات را بررسى وتحليل مى کنند)
    فشار در اول دوم و سوم ... سيلاب يک واژه يک جمله و يک متن باعث تغيرآهنک و موسيقى يک لغت يک جمله ويک متن مى گردد که اين مهم تنها و تنها در زبان گفتارى بکارمى رود و در نگارش به گونه رسم خط معيارى نگاريده مى شود. بسيارى واژه هاى فارسى يک آوه و دو آوه ايست مانند دار, بار تار, غار, مار, سک و خر کار, شب.....

    درکشورهاى پيشرفته جهان که با سواديى , (منظور" تخنيکهاى فرهنگى" به گونه خواندن , نوشتن و حساب , روزنامه و راديو و تيلويزيون, دبستان و دانشکده ودانشگاه و کانونهاى آموزشى وغيره) قاعده و بى سواديى استثنا است, بين زبان گفتارى و نوشتارى (معيارى) شکاف بسيار بزرگ نهفته نيست.

    در زيادترين زبانهاى گيتى علامه هاى آواه فشاره ناپديد شده اند ولى در بسيارى از زبانها به گونه فرانسوى هنوز وجود دارند. زيادترين علامات دياکريتکى- فونولوژى و فونيتک را زبان عربى داراست. ازهمين سبب است که قران شريف معيارى ترين کتاب دراين گيتى ايست.
    پرسش دراينجاست که خط و يا الفباى همين زبان که اينجا درى و آنجا پارسى و درجاى ديگر فارسى و تاجکى با صدها يا هزارها گويش هاى تهرونى و مشهدى و پاميرى کابلى و بدخشى و هراتى هزاره گى وغيره مى نامند , چند باربه کلى تغيرکرده ويک الفباى خارجى جاگزين الفبا ى بومى شده است?

    حاجت به تفکرنيست!
    همين زبان در قرن هشتم ميلادى آهسته آهسته به الفباى عربى نگاريده مى شد. بزرگترين دانشمند "تمام دوران بشريت" درآمريکا و اروپا برايش گفتة مى شود که آرامگاه اش درغزنى قرار دارد به عربى مى نوشت و پارسى که در زمان بيرونى درمورد گياشناسى اش نوشته شده درآن "حروف پ" , " ژ" , "چ" و "گ" را ندارد.
    اين امر چه را بيان مى کند?
    جاگزينى الفبا يک زبان به الفبا ى ديگر با امکانات زمانى بستگى دارد. جاگزينى الفبا ى عربى در فارسى تقريبا چندين قرن را دربر گرفت. ولى جاگزينى الفبا ى لاتين در ترکيه و جاگزينى الفبا ى سريليک در فارسى تاجکستان کمترازيک قرن
    اگردرى کشور فغان و افغان و يا ناله و فرياد به الفباى انگليسى تغيرخورد شايد چندين سال را در برگيرد.(!!?)

  • تا به امروز مى دانيم که خط و يا الفباى بهارتها وريگويدا وسانسکريت وعلامه هاى زبانى چينى کهن تيرين خط ها و علامات زبانى در نيم قاره هند و چين است و زبان اويستا که با سرودهاى زردشت همراه بود امکان دارد که با يکى از اين رسم خط ها نگارش شده باشد. هند و چين از بلخ دورنبودند. ولى در دنيا زيادترين آثار فرهنگى را خود شان تخريب کردند ونه مهاجمين و دشمنان و بيگانگان!!
    تنديسهاى نيک پيام و نيک انديش و بزرگترين پيکره هاى ايستاده گيتى را کدام بيگانه و دشمن کرزى با باروت و گوگرد آوار نکرد بلکه برادران کرزى و دار و دسته خوداش بودند. همين خود رانده شدگان اقوام پشتون در پاکستان قصد رنج و درد دوصد ساله خود را ازخاندانهاى درانى و طلايى و "زى" هاى فارسى زبان, پوژش "دربارى زبان" گرفتند که يک کلمه پشتو نمى دانستند.
    جگرگوشه هاى مردم پشتون را از کودکى مغزشويى نمودند تا اينک يک چند درختى وکرتى و جاليز و "فاليز" وآثارباستانى ديگر راهم نابود سازند. درتاريخ آثار را همين برادران طالبان خراب کردند. همين غلام محمد فرهاد به نام "پاپا غلام" "افغان ملت" نبود که شهر تاريخى و آثارگرانبهاى وبازارهاى سرپوشيده چندين هزارساله کابل با رسم و خط ,کتيبه هاى هندوايرانى را ويران کرد .
    حتى دولت آلمان که فرهاد با هتلردر زمان فاشيزم ملتگرايى- سوسياليستى اش همکارى مى کرد افغانها را "تخريب کننده فرهنک" ناميدند.
    شصت سال پس از رهبرحزب ناسيونال سوسيالسيت "افغان ملت" (امروزخود را درآلمان حزب سوسيال دموکراتي مى نامند) کابل را باز برادران ديگرکرزى مانند گل بيدين تخريب کردند. خوب اينبار درهنگام جنگ خراب شد ولى اين مرد کثيف تاريخ با سران حکومت خاندان طلايى شهر باستانى کابل را بخاطر "جاده ميوند" (الگو از "کودام برلين") تخريب کردند
    باارزشترين آثار دورانهاى پيش از تاريخ هندى و ايرانى و تورانى (کابلشاهان نقش وتخت رستم ها سنگ وچوب نوشته هاى گرانبهاى دوران دارا و يفتلى ها کشور را برباد کردند. وهمين مردم ما يا درخواب بودند ويا براى شان کف زدند.

    انگيزه عمده ايکه طالبان پيکره هاى باميان "سلسل" و يا به قول عنصرى "خنک بت و "شهمامه" به قول عنصرى" سرخ بت" را ويران کردند درچهره وپيام اين ڀيکره ها نهفته بود . رهبران طالبان خواستند از تاريخ پنجهزار ساله "افغانان" (به پشتونها افغان گفته مى شد و هنوزهم مى شود به گونه اى که به "افغاني" پيسه و روپيه گفته مى شود. فقط رييس "د افغان ستان بانک" در روز در دفترخود امکان دارد "افغاني" گويد ولى درخانه فرزندانش از و ى چند روپيه مى طلبند ) بازديد نمايند.
    رهبران طالبان زمانيکه ديدند و متوجه شدند که غيراز خنجر وزيراکبرخان ديگرآثاردوران باستان مانند پولها و سکه هاى دارا يعنى داريوش ودوران بودايى هاى کوشانى وسساسانى ها يفتلى ها تيموريان ومغلهاى کبيرديگرچيزى به نام افغانى نديدند.
    چهره هاى اين آثار همگونه چهره هاى مردمان تورانى مانند هزارهها, اوزبکها وترکمن ها و ترکتبارها بود.
    بازمردم درخواب بودند که طالبان پيکره هاى با چهره هزاره و درسرزمين هزاره را نابود ساختند . پيش ازآن مردم اش را قتل عام کردند. يگان نفربه آنها کف زدند وبه آنها بت شکن ناميدند. ما مردم خوعقل نداريم هرکس مى آيند و خود را "کابلگيرک" مى نامند وما غيرپشتونها ازخاطر "وحدت ملى" برايش کف مى زنيم! با اين نام و نشان واژه که فغان وناله معنى دهد به هيچوجه حثيت ملى به خود نمى گيرد چه با انگليس و روس در پريروز وديروز چه با امريکا امروز وچه با چين درفردا!!!!

    • انگيزه ديگرى که درپيام پيکره ها نهفته است وطالبان او را با نابودى شان جهانگيرساخت اعداد بزرگى شان مى باشد که خود ما آنرا تقلب مى کنيم و از ارزش معنوى و فلسفى جهانى شان مى کايم. اينجا اندازه صلصل ويا سلسل را ٥٧ وآنجا ٥٣ واحد مترى مى شماريم
      "مورخین به این عقیده اند که نخست مجسمهء 38 متری و بعد مجسمهء 55 متری بودا ومعابد، نیایشگاه ها و تاسیسات همجوار آن ها ساخته شده است" http://da.azadiradio.org/conte...

      اينگونه بيان بزرگى هاى بتها درواقعيت امر نادانى ما را و غرور و بزرگنمايى ما را که دراين متل آلمانى خوب بيان مى شود "غرور و احماقت از يک ريشه چوب مى رويد"! چونکه اين شمارش را تاريخ نگاران ودانشمندان نه گفته اند زيرا آنها کارى به "عقیده " ندارند بلکه به سيستم اعدا د ومتريک ديسام که اين اعداد را "اعداد عربى" مى نامند. ولى اين اعداد در واقعيت هندوايرانى مى باشد چون اين اعداد وبويژه عدد صفر درهند پيدا شد. الخوارزمى (الفن الهندي في الحساب )(کتاب جمع و تفریق با عددهای هندی) اولين دانشمند بود که اين اعداد که در فارسى باستان ترجمه شده بودند به عراق برد. وسپس بزرگان سرزمين فارسى و يا درى ايران زمين و توران زمين مانند الخوارزمى "‏الكتاب المختصر في حساب الجبر والمقابلة‎ " که "الگوريزم والجبر" ازهمين آدم است, ا‏ابوبکر محمد زکریای رازی , کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) ورياضى دان مشهور است. ابوالوفای بوزجانی کاشف تانژانت درمثلثات (سه‌گوش‌ها و زاویه‌ها و تابع‌های مثلثاتی مثل سینوس و کسینوس) ‏ابوریحان بیرونی ‎,اندازه گيرى بسيار دقيق خط استواه کره زمين وو راه حل تخته سد رنج و کاشف پيکنومتر و حساب خورشيد و مهتابگرفتگى ‎بوعلى سينا حساب, و خيام فورملهاى رياضى کوبيک وڀاسکال و صدها دانشمند ديگر.
      امروز ديگر اروپاهم پى برده که صفريک خدا هندى ايست و بدون صفر کمپوتر بى ارزش و زبان مى بود .
      منوچ کمار "آقاى بهارت" خواندن سرودى پيرامون صفرهندى ويا بهارت نقش بازى مى کند:

      http://www.youtube.com/watch?v...

  • چيزى که جالب است "زبانهاى فارسى" با خط و يا الفباهاى گوناگون اش در دورانهاى مختلف فراه ملتى وفراه قومى بوده به گونه نمونه زبان و فرهنگ يغورها درچين با زبان و فرهنگ اويستا و سانسکريت و فارسى و نامگذارى چارهفته اى پيش از نوروز با چارعنصرعمده هستى بسيار آميختگى وشباهت به فرهنگ پارسى دارد. به گونه نمونه هفته اول: خاک, هفته دوم: باد, هفته سوم, آب وهفته چارم: آتش, که هرکدام آن چارعنصرعمده براى آبستن دانه, جوانه زدن و رسيدن پخته شدن دانه ضرورى مى باشد. دراين زمينه شايان ياد دانى ايست که هرکدام شان نماد و سمبول واستعاره افلسفى و فرهنگى يست به گونه نمونه پاکى, آزادى, خرمى آبادى ووو مى باشند.
    نامهاى سانسکريت و اکنون هندى مانند دريا و يا انيدريا , راگنى ميترا हवा هوا براى باد आग براى آتش ويا شيوکى وهندکى وآسمايى درکابل درياچه شيوا (کول شيوا) دربدخشان آذرشيوا وبلاخره हिन्दू ठोस هندوکس Inducus (کس درسانسکريت Massif يعنى کوه بزرک معنى مى دهد و بسيارى از رودهاى کابلستان (رود و دريا ) رودخانه هاى ريگويدا اند رود کابل سرچشمه سهند(Indus) مى باشد بنا به نذاکتهاى اخلاقي با "کلیتوریس" (" آلت تناسلی زن ) به هندوکش تبديل شد .
    هرچه که کنيم از ريشه هندوايرانى وهندوتورانى خود بيرون شده نمى توانيم حتى باپيمانهاى راهبردى و راهزنى!!

    نياکانم به روز نوروز به روى همديگر گل سرخ مى پاشيدند. وزمانيگه از زمين ازخاک هر چيزاش را گرفتند و به زمين چيزى پس ندادند يعنى خدمت به خاک نکردند نه کدام درختى شاندند ونه کدام گلى آنوقت گلاب به روى همديگرمى پاشيدند.
    و اکنون همتباران ما همفرهنگان ما و بشکلى تقريباهم زبانان ما يعنى مردم با زبانهاى بهارتى سانسکريت و هندى (اردو چه به الفباى سانسکريت و چه به الفباى نستعليق فارسي زبان قاتى ازهندى و فارسى مى باشد) در روز جشن بهار به روى همديگر گل سرخ وسپس رنگ سرخ مى پاشيدند. واکنون ازچاررنگ اصلى گيتى در جشن بهار خود که شوربختانه در
    اين روز نوروز, روز اعتدال روزهماهنگى يعنى اول فروردين يا به صورت فلکى قوچ گوسفندنما به لاتينى Hammel وياLamm به عربى اول حمل درهند تجليل نمى گردد چونکه که اين روز به اساس تقويم پيشينه يعنى پيش از اصلاح تقويم ازسوىخيام در اوايل ماه ماهى (حوت) فارسى اويستاى اسپند ماه و يا اسفند ماه تجليل مى شود.
    چاراصل بسيارچيزى و يا پديده مهم درگيتى مى باشد که علايم شان را درچارحرکت اصلى جهان , درچارخصلت اساسى بشر, درچار ترس اساسى بشر, درچار رنگ اساسى, درچارسمت جنوب وشمال وغرب وشرق ووو وبلاخره در چارگونه پيوند فاميل ديده مى شود. پس ميخواهم تفکر فاميلى و چاررشته اى وعدالت و مساوات و ارزشمندى يکسان را بين مرد و زن و پير و برنا را در پيکره هاى باميان ثابت کنم:

  • ارتفاع پيکرههاى باميان باستان که تصوير برجسته ازتفکر برابرى نياکان ما است

    صلصل و يا خنک بت از پا تا سر 53 واحد اندازه شاهمامه و يا سرخ بت 35 واحد اندازه گيرى شده است. در اينجا بزرگى و يا درازى بتها مهم است و نه از بزرگى غارها و يا تالارهاى کوه که پيکر ها درآن تراش شده اند.

    عدد زن 35عکس و يا پژواک عدد مرد 53 است.

    گروه پژوهشى دانشگاه ارتش آلمان مونشن بلندى هاى بتها را در سال 2003 اندازهگيرى کردند که ارتفاع تاقچه و يا غار خنک بت 58 متر و تالار سرخ بت 38 و ارتفاع پيکره ها که به همان اندازه مى باشند که باستانشناسان درسالهاى 1950 و 1960 ميلادى بدون نور ليزر اندازه گيرى کرده بودند. پژوهشگران دانشگاه نظامى مونيخ اندازه صلصل از پا تا سر 53 متر و سرخ بت 35 متر اندازه کردند.

    http://www.unibw.de/bauv5/fors...
    پيش از تخريب ازطريق پيکره تا پله هاى زينه به سر فرق صلصل بالامى شدم که ازآناجا تا به سقف تالار اش چند مترفاصله داشت. صلصل که زن اش مامه شاه بود درتختى استاده بود ونه در روى زمين. ازاين سبب است که اعداى گوناگون براى بلندى و بزرگى شان از عدم دانش ما پيداشده اند.

    اگر به اعداد پیکره های بامیان نگاه ژرف کنيم مى يابيم که يک عدد عکس عدد ديگراند. صلصل سمبول مرد گقته شده و شاهمامه سمبول زن.

    درميان بتها بزرگ دو بت ٨ واحدى کوچک ديگرى وجود دارد که نماد از فرزندان مى باشد

    طرزى يک تنديس خوابيده را خواست ثابت نمايد که هزار فوت يعنى برابر به برج ايفل باشد و در خارج ازافغانستان به اندازه 323 متر گفته شد که نمونه نياکان است.

    درکشور باخترزمين اکنون هم جشنها و يا نوروز درگورستانها در پهلوى نياکان تجليل مى شوند

    دوبت بزرگ ازهم در فاصله واحد 800 مترى قرار در روش زردشتى و دراديان هندويسيم عدد هفت عدد مقدس گفته مى شد . دردين بودايى عدد هشت عدد مبارک مى باشد

    هرگاه هريک ازاعداد را به گونه افقى باهمديگرجمع کنيم عدد ٨ دريافت مى کنيم که ارزش هر انسان چه مرد چه زن چه کودک چه نياکان يکسان مى باشد.

    5+3=8
    5+3=8
    8+0+0=8
    3+2+3=8
    8=8
    8=8

    طالبان بتها را را نابود ساختند ولي طالبان آنها را درجهان جاودانه ساختند براى که پيام شان حق است

    پيام صلصل و شاهمامه جاودانى ايست نزد چون اين پيام پيام پروردگار است که نزد وى مرد و زن کوچک و بزرگ
    يک سان ارزش دارند. قانون ايکه مرد و زن پير و برنا يکسان باشد پيام خداوند را عملى مى کند.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس