علفهای بی پدر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
به مادرم که اصلا به دردش نمیخورم .
ناقابل است شال نخی، دامن کتان
بر قامتی که آینه را می دهد تکان
تنها نه گرگ و میش هوا می شناسدت
هر شام، تیر برق تو را می دهد نشان
بازی آفتاب اسد جان به لب رساند
باید کمی به هم بخورد در کلاهتان
عادت نکن به جنگ علفهای بی پدر
از بند بند خویش جدا مانده استخوان
چادر سیاه رد شدهای از دهان خلق
سبزی گذاشتی بغل تکههای نان
سی سال روی چشم شما باد کردهام
بیرون بریز حوصله را ماه مهربان!
آنلاین : http://kabotarechahi.persianbl...