دست های ...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
همه در شهر به طور عجیبی دچار خوشی عجیبی هستند که به هر سو می دوند و میدانند میتوان برای چند روزی خندید و خنداند و حتی خانه ها می خواهد نگنجند در این خوشی مصنوعی ! البته یادم نرود این را همه باید گفت این خوشی در هر دستی به اندازه خظ های آن می رسد هر چه تمیز تر و دنیا دیده تر و بی ترگ ...
خوشی و خوش بودن می آید و هر کس حق خود را می گیرد یکی لباس های خود را از ماه ها پیش در خانه مانده است و هر روز دیدار تازه می کند یکی هم آنقدر لباس نو دارد که هیچ فرقی ندارد برایش و دیگر اصلا لباسی ندارد که بنگرد یا ننگرد ... و او به جان تکه می افتد و او را رنگ تازه می دهد ...
همه میخواهند عید داشته باشند و هر طور هست سهم خد را بگیرند ؛ دست هایشان را مش می کنند و پیش دیگر باز نمی کنند نشود که این خوشی به دیگری سرایت کند !
دست های خینه زده ای که رنگ سرخ و گاه به جیگری می رود نیز نصیب دستان زنان این شهر می شود!
و دست های من باز بازند ولی هیچ در آن ها نیست که به تو بدهم و یا میان این خوشی به همه نشان بدهم . این فضا در جریان است و دست های کوچک ؛ من و تو هیچ چیزی را تغیر نمی دهد !
پس یادت باشد فردا هر کس را دیدیم بگویم عید آمده خوش باشد! و عیدات مبارک !
آنلاین : http://lightwomen.blogfa.com/p...