دندانهایش

چهار شنبه 29 سپتامبر 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

«دندانهایم! دندانهایم!» دختر این واژه ها را جیغ می زند؛ اما صدایی از گلویش بیرون نمی آید و کسی نمی بیند که دندانهایش از او فرار می کنند و وی برای شان می گريد. نیروی که دندانهایش را به سوی خود می کشد قوی تر می شود و فشار آنقدر شدید است که بند بند استخوان هایش درد می کنند، این فشار می کشدش، حس می کند این درد همه پوست صورتش را پاره می کند و چشمانش را از جا در می آورد. می بیند که آهسته آهسته، تحت این فشار هر دو فکش بیرون می شوند. وسط جاده میدود و با دو دست دندان هایش را محکم می گیرد تا نریزند؛ اما نه، دندانهایش از او فرار می کنند، به شدت کش می شوند و او را نیز با خود می برند. خوب که می بیند متوجه می شود که دویدنش نیز در اثر کش شدن دندان هایش است. دستانش درد گرفته، چهره اش وا رفته و پریشان و سر سراسیمه وسط جاده از هر موتری که می رسد کمک می خواهد، می خواهد او را با خود به کلنیک ببرند، به داکتر دندان تا دندانهایش را ادب کند، اما نه همه به رویش می خندند، وحشتناک می خندند. دندانهای شان سفید و براق است، مثل صدف، مثل دانه های مروارید.

 یک باره متوجه می شود آنانی که می خندند دوستانش اند، دوستانی که خیلی به او نزدیک استند، دست دراز می کند اما از آنها دورتر می شود و خنده های آنان ترسناک تر. نمی داند چه کار کند. فک پایینیش تقریبا ده سانتی بیرون زده، هر کاری می کند دستانش توان ندارند تا آنها را دوباره سر جایش برگردانند. سوراخ های بزرگ را روی بیره هایش حس می کند و از خالی بودن آن وحشت می کند.

 از چشمانش وحشت می ریزد و از رفتن دندانها کمتر و خالی بودن دهانش بیشتر در وحشتست. می خواهد آیینۀ بیابد و خود را ببیند، «چه گونه معلوم می شوم؟» دلش گرپ گرپ می زند « صورتم بدون دندانهایم چه شکلی است؟» زیر زبانش می جود؛ اما این فشار، این درد وحشتناک، او را می کشد. زار زار گریه می کند، جیغ می کشد اما هیچ صدایی ندارد. همان گوشه، کنار پایۀ سمنتی می نیشیند، چارۀ نیست باید بگذارد بروند، شاید دندانها برای خودشان کاری دارند. دستانش را نا امیدانه از روی دهان بر می دارد، دندانها روی دستش می مانند، انگار مرده اند و آن تلاش عجیب دیگر در بدن شان نیست. گریه می کند، گریه صدا دار، جیغ می کشد، جیغ بلند و زنگدار و دندانها را به چشمانش می مالد، برایشان اشک می ریزد و زار می زند. گریه اش آنقدر صدای بلند دارد که گوشهای خودشرا می آزارد. دلش می خواهد زود تمام شود؛ اما نمی شود آن نیروی عجیب که دندانهایش را می کشید، حالا اشکهایش را می می ریزاند. در دل تقریبا می خندد، «درد که تمام شد پس چرا می گیریم؟» دستش را دراز می کند تا از جایی بگیرد و برخیزد. گریه اش ادامه دارد و هنوز هم زار می زند.

 *** 

در میان صفحات کتاب تعبیر خواب به دنبال دندان می گردد. کتاب به او می گوید دندانها نشان دوستان و خانواده است، نقصان در دندانها نقصان بر دوستان است. دختر غمگین می شود. با عجله تلفن را بر می دارد. می خواهد به همه دوستانش زنگ بزند.


آنلاین : http://aparwand.blogfa.com/post-19.aspx

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس