صفحه نخست > دیدگاه > وبلاگ نویس > هستی رها شده در بادم !

هستی رها شده در بادم !

شنبه 30 جولای 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

پدرم بي تاب بود، مادرم درد مي كشيد و من زاده مي شدم،

 ميان بي تابي و درد و لبخند،

وقتي چشم هايم را باز كردم، سكوت و لبخند بود و

دست هايي كه مرا در خود مي فشراندند و راندن و راندن و راندن

در خون پدر، ريشه مي دواندم و دواندم و دواندم آن قدر كه ديگر جز

خاك و ريشه هيچ، نديدم. حالا سال هاست كه ريشه دارم در خاك و در خون پدر

 ریشه ، تنها ریشه بود، مفهومی در بیهوده های زمان و هر آنچه

تهی است، ریشه ای سخت تر باید

و چه دل می بندند دلقکان ساده روزگار ما به این تهی ریشه های افیون زده

تاریخ و چه بیهوده می روند و سرمست این ریشه های وحشی گنگ و مجهول در

ناپیدایی عریان لحظه ها و فرو می روند و می روند هر لحظه در وسعت گیج

حقیقت های کاذب جنون زده روزگار ما

تازه می فهمم ، روزگار ما روزگار غریبی است...

و چه بيهوده دل بستم به خاك و به ريشه و به آفتابي كه نور می ریخت بر خاك و بر ريشه ، امروز از پشت سر به مسير گام هاي برداشته ام ديدم، بيست و چهار سال، راه رفته ام پياپي راه، در مسيري ناخواسته و امروز تازه مي فهمم كه نمي دانم، چرا راه مي روم؟


آنلاین : http://ravin.blogfa.com/post-34.aspx

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس