پرسش و پاسخی از داکتر اکرم عثمان در باب محمد اعظم سیستانی
یکی از این "خر مهره "های فرهنگی که آثاری می نویسد و در این اواخر، در هنگامهء پیری برای خود سرگرمی ای آفریده است آقای اعظم سیستانی است. وی بر خلاف دیگر پژوهشگرانی که به مارکسیسم روسی تعلق داشتند به عرفان و طریقت و صوفی گری روی نیاورده است، بلکه در غیاب ایدئولوژی مارکسیسم، اینک ایدئولوژی وی قومگرایی است و مبارزه اش هم اثبات برتری یک قوم بر دیگران.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این نامه را به عنوان شهروند این کشور از جناب داکتر صاحب اکرم عثمان در سال 2007 عنوانی ایشان نوشتم، چون اصل نامه را منتشر ننموده بودم، و داکتر صاحب اکرم عثمان جواب ایمیل مرا در سایت فردا منتشر نموده بودند، مناسب دیدم به مناسبت باز انتشار مقالات کاندید اکادمسین اعظم سیستانی متن نامه پرسش از آن جناب را منتشر نمایم. بر اهالی قلم پوشیده نیست که نویسندگان نامدار، عموما آثار علمی و تحقیقی خویش را از سوی ناشرانی معتبر روانهء بازار می نمایند. سیستانی صاحب هم که گویا نویسندهء صاحب نام اند اثر خویش را از سوی “د افغانستان کلتوری ودی تولنی” منتشر نموده اند، ناشری که در سال 1997 کتاب دویمه سقوی را نشر نمود.
جناب استاد محترم داکتر اکرم عثمان
با عرض سلام و احترام خدمت شما
از اینکه گستاخی می نمایم و نامهء اعتراض آمیز خدمت شما می نویسم معذرت مرا بپذیرید. چه اینکه همیشه از قلم و اندیشهء شما نسل من بهره ها برده اند و می برند. شما و عدهء قلیلی از نویسندگان افغانستان هنوز آن خط راستین و انسانی را به تعصب قومی و زبانی نیالوده اید و همیشه زبان گفتار و نوشتار شما چیزی جز روشنگری و موشکافی عالمانهء تاریخ و فرهنگ این سرزمین نبوده است و بی شک این خط سیر اندیشگی شما سرمشقی است برای اهل اندیشه. خط فاصل کسانی چون شما و عدهء از پژوهشگران و نویسندگان متعصب در این است که وفاداری شما به فربه کردن اندیشه ورزی و روشنگری و پویایی فرهنگ این سرزمین است و از آنها به تنگ کردن و حصار زدن اندیشه و زبان، و نوستالیجیا برای اثبات عظمت و پاک بودن قوم و قبیلهء خویش. یکی از این نویسندگان که به دستهء دوم تعلق دارد آقای اعظم سیستانی است. نامبرده جدای پژوهشگری در تاریخ کشور، نویسندهء است هتاک و بهتان زن. زمانی که موضوع قوم به میان می آید، نامبرده بی طرفی علمی را کنار می گذارد و با تحلیل هایی بسیار بی مایه، چنان طبل تفرقه را می کوبد که آدمی حیران می ماند با یک پژوهشگر سروکار دارد و یا با یک جوان نا بالغ که از سر نفهمی سخنهایی بی ربط می گوید. روشهای بیان نقادانه و اشکال متفاوتش می توانند متنوع باشند، اما داوری وی در مورد گذشته و زمان حال چنان آلوده به تعصب است که حقیقت با جنبیدن صفرای تعصب گم می شود و یکسره فرایند نقادی وی از شناخت صحیح گرفته تا تاویل ، داوری و نقد گفتمانی نا سالم را پدید آورده است که آن را جز" گفتمان نژاد پرستی" چیزی دیگر نمی توان نام نهاد. با چنین رویکردی، چگونه می توان انتظار داشت که در کشور ما و در میان نسل نو که از آثار فکری چنین کسانی تغذیه می شوند حساسیت قومی رشد فزاینده نیابد و دشمنی ها و بی اعتمادی ها بیشتر نشود؟ نویسندهء که بر تأثیر مخرب افکار غلط خویش در کشور آگاه نیست، انسانی است غیر مسول و چنین انسانهای غیر مسوول و متعصبی شایستهء پاداش دهی و تشویق نیستند. در آلمان نازی بعد از جنگ جهانی و در کل اروپا، هایدگر، فیلسوف و متفکر آلمانی، به گمان اینکه طرفدار نازیسم بوده است، با وجود سترگی اندیشه اش در تاریخ فکری غرب، همواره در دوره های مختلف مورد نقد فیلسوفان و اندیشورزان قرار گرفته است. این نقدها در کنار ستایش از کار فکری او، هشدار و مقابله با اندیشه نژاد باوری و نژاد پرستی است.
گرچه اعظم سیستانی از نظر فکری در آن مایه ها و باغها نیست، اما رسالت انسانهای آگاهی چون شما در کشور ما آیا باید تشویق چنین آدمهایی باشد و یا به انزوا کشاندن آنها؟ لاقل اگر نمی توانید این دانشمند عزیز را نقد کنید، لااقل وی را مدح نکنید. مدح کردن چنین کسانی، با کمال تأسف رونق دهی به منش گفتمانی آنهاست. و جای تاسف خواهد بود که آن گونه فعالیت فکری منش اجتماعی بیابد.
استاد محترم در همین راستا نامهء تشکر آمیز شما به آقای سیستانی در کنار عدم نقد وی، فضای خوبی را به وجود نیاورده است. شاید شما از مقالات علمی! وی که در سایتها منتشر می شود آشنایی ندارید و نخوانده اید. اما بهتر است که نظری هم به آن نوشته ها بیندازید شاید در کنار آن چهرهء پژوهشگرانه، زاویهء دیگر از اندیشهء آن محترم شکافته شود.
من لینک یکی از مقالات وی را در ذیل می آورم:
http://www.afghan-german.de/up...
بهتانهای آقای سیستانی به شهروندان افغانستان و سوالی از آقای نگارگر
در این اواخر در بزرگداشت مقام علمی آقای اعظم سیستانی و در نقد این جایگاه، عده ای از هموطنان ما در سایت های انترنتی مطالب زیادی نگاشته اند.
در زمانهء که اندیشه، در میان اهل قلم ما متاعی شده است نایاب و دست نایافتنی، طبعاً عقده نویسی، دشنام، بهتان، دروغ، دون صفتی، نژاد پرستی، پاسداری جاهلانه از حریم قوم و قبیله، و ناسیونالیسم بیمارانه که متکی به دشمنی با غیر از خود است، می شود "گوهر" و "مرواریدهای اصلی" و "علم" و این "مردان صاحب صلاحیت " که به دیگر هموطنان خویش دشنام می دهند و به آنها بهتان می بندند و نسبت به آنها با کینه و عداوت می نویسند تا اصالت قوم خویش را ثابت نموده باشند به جای آزادگان و "بزرگانی چون مرحوم کهزاد و علامه حبیبی و غبار" که قلم خویش را به تعصب قومی و دشنام دادن نمی آلودند، تکیه می زنند.
یکی از این "خر مهره "های فرهنگی که آثاری می نویسد و در این اواخر، در هنگامهء پیری برای خود سرگرمی ای آفریده است آقای اعظم سیستانی است. وی بر خلاف دیگر پژوهشگرانی که به مارکسیسم روسی تعلق داشتند به عرفان و طریقت و صوفی گری روی نیاورده است، بلکه در غیاب ایدئولوژی مارکسیسم، اینک ایدئولوژی وی قومگرایی است و مبارزه اش هم اثبات برتری یک قوم بر دیگران. معیار آزاده بودن و آزاد بودن و حتی انسان بودن، همین است که باید در این کشور به این قوم تعلق داشته باشی. تا زمانی هم که سیادت این قوم بر این ملک پذیرفته نشود و اقوام خائن و وظنفروش به این امر هرچه زودتر اذعان نکنند، وحدت ملی، رفاه، آسایش و آرامش به این کشور مصیبت زده باز نمی گردد. با چنین روحیهء بیمارگونهء آقای سیستانی دست به قلم می برند و تاریخ و جغرافیا می نویسند و در مورد دیگران به قضاوت می نشینند. در ذهن آن دانشمند محترم یک تعریف مطلق وجود دارد: این کشور متعلق به افغانان است و افغانان هم پشتونها هستند. لذا هر تعریفی و نقدی بر همین محور می چرخد و اگر از دایرهء این تعریف خارج شوی طبیعتاً خائن و وطنفروش و عامل بیگانه هستی و دشمن قوم پشتون.
آقای سیستانی ، بنابر نوشتهء تشکر آمیزشان از نویسندگان افغانستان که به وی لطف نموده اند در مورد کسانی که فعلاً بر ضد تجاوزگران خارجی در کشور نمی جنگند می گوید:" آنانیکه در آرزوی تجزیه ء کشور اند ، در این مبارزه سهم نمیگیرند ، به این حساب گفته میتوانیم که صاحبان اصلی و فرزندان اصیل این خاک کسانی اند که سر و جان خود را برای آزادی آن فدا میکنند ، مگر غلامی بیگانه را قبول نمی کنند ."
مطمئناً این وهمیات آقای سیستانی متکی بر اندیشهء بیمارگونه است و این بیماری را می شود در تناقضات آن نوشتهء کوتاه ردیابی نمود. آقای سیستانی از آنجایی که می بیند دیگر اقوام- که بنابر تعریف وی و همفکرانش با تعریف جنگ سالار از آنها در ادبیات نوشتاری و گفتاریشان یاد می شود- در بدنهء قدرت حضور چشمگیر و ملموس دارند، این مشارکت وسیع در قدرت را کار نیروهای بین المللی و امریکا می داند و این نفرت از بیگانه ناشی از حس میهن دوستی نیست بلکه نا دلخوشی وی از بیگانگان هم از همین روی است که آنها اجازه داده اند دیگران در قدرت سهم داشته باشند وگرنه این دانشمند آزادیخواه زمانی که روسها و رژیم پلیسی و سرکوبگر کمونیستی کشور را به خاک و خون کشیده بودند چرا از مبارزه با بیگانگان سخن نگفت و نشخوارگر خوان گسترهء همان رژیم ضد انسانی و سیاه بود که شش میلیون از اتباع کشورش را آواره نموده، هزاران نفر را به زندان فرستاده و هزاران نفر دیگر را زنده بگور نموده بود که هنوز قبرهای دستجمعی آنان از زیر خاک سر بر می آورد. بماند که آن رژیم سیاه چقدر بمب بر سر هموطنان خویش ریخت و دهکده ها را ویران کرد و ساکنانش را در جای جای این سرزمین به چشم دشمن دید و بر سرشان بمب ریخت و کشت. لذا این توهین ها از چنین آدمی بعید نیست.
در جایی دیگر آقای اعظم سیستانی در مقالهء به نام" آیا افغانها یهودی اند یا آریایی؟" در نقد کتاب تاریخ تحلیلی افغانستان اثر آقای محتاط، در سطرهای اولیه اش باز بهتان و دروغ دیگری را متوجه هموطنان خویش می نماید تا با تحریک نمودن احساسات پشتونها برای افکار بیمار خویش خریدار پیدا نماید و مسلماً در این کار خویش موفق هم می شود. چه اینکه سطحی اندیشانی که در دام نفاق افکنانهء وی می افتند و یا جوانان نا آگاهی که چیزی از سرزمین خود نمی دانند جز نشخوارهای همین علم فروشان مگر می توانند با وجود تخم نفاقی که این گونه آدمها می کارند به دیگر هموطنان خویش اعتماد کنند و به آنها به عنوان هموطن خویش ببینند : "شاغلی عبدالحمید محتاط، پنجشیری(رجل نظامی)..." همت خود را وقف این نموده است تا به زعم وی قوم پشتون را از ده خانواده قوم یهود معرفی کند. "تلاش دیگر مولف این است تا پشتونها را مردمی بی فرهنگ با خصوصیات بسیار بدوی و زشت و تقریباً وحشی صفت و قابل هرگونه تحقیر و توهین معرفی کند. به همین منظور وی دشنامهای رکیکی که انگلیسی ها پس از تباهی قشون متجاوز خود در سال 1842 به آدرس افغانها داده اند، آن کلمات موهن را برگزیده و با متن انگلیسی و ترجمه دری آن در جلو چشم خوانندگان قرار میدهد تا نشان داده باشد که: این تنها پنجشیریها نیستند که از پشتونها نفرت دارند، بلکه انگلیسیها هم ایشان را به نظر تنفر می دیده اند.
من بدون اینکه فهرست طویل نوشته های آقای سیستانی و دشنام های وی و بهتان های وی نسبت به دیگر هموطنان خویش را اینجا بیاورم، تا ثبوتی باشد به ویژگی "گوهر" گونهء وی، فقط مثالی از دو نوشتهء وی را در بالا آوردم تا رسالت وی را گوشزد نموده باشم. اینک سوالم از شما آقای محمد اسحاق نگارگر این است که چگونه چنین آدم بیماری را با کسانی چون غبار و کهزاد و حبیبی به مقایسه گرفته و "وارث بالاستحقاق" آنها می دانید و با تاکید می گویید که این نه از روی تعارف است و نه مجامله، چه اینکه شما نه اهل این هستید و نه آن؟
پس وجه مشترک شما با وی چیست که از یک آدم سطحی که در مقابل هموطنان خویش بیشتر از بیگانگان حس دشمنی دارد برای فرزندان این سرزمین تاریخ نگار و علامه می سازید؟ می خواهید این وجه مشترک را خود شما تعریف کنید و یا ما به موشکافی آن بپردازیم؟ همردیف شدن شما با آنها و هم کاسگی با آدمهای بدنامی چون وی برای شما هیچ ارمغانی ببار نمی آورد. با محفل گرفتن و مدح نوشتن هم نمی شود رو سیاهی وی را پاک نمود. اما قومگرایانی که هیستری قومی دل و دماغشان را نا آرام ساخته است از قلم گندیدهء وی سیراب خواهند شد، که بدون شک در نزد اهل اندیشه پشیزی نمی ارزد. آیا شما هم، همانگونه که دیده می شود به آن جمع پیوسته اید؟
فرهاد
با احترام
داکتر اکرم عثمان
يک پرسش و پاسخ صميمانه
هموطن گرانمايه جناب آقای فرهاد!
مهرنامهء آن برادر که در جوف گلايهء دوستانه مطرح شده بود رسيد و ديده و دل را روشن کرد.
از تهء دل سپاسگزارم که ما را سزاوار تبادل نظر و گفت و شنود تشخیص داديد و يکی از دردناکترين مسايل جامعهء ما را به بررسی گرفتيد.
در ارتباط با آن گلهء دوستانه مبتنی بر عرض مبارکباردم به مناسبت هفتادمين سال ولادت کانديدای اکادميسين جناب محمد اعظم سيستانی صميمانه به عرض ميرسانم.
اول اينکه از سی سال به اينطرف با آن بزرگوار حشر و نشر داشته ام و در آکاديمی علوم همکار و همکلام بوده ايم.
ديگر اينکه به رغم داشتن ديدگاه های متفاوت، با همديگر روابطی حسنه و عاری از غل و غش داشته ايم و فضای مناسبات ما باز و سرشار از مدارا و مساهله بوده است و در مباحثات تاريخی و نظری بعضاً سلايق خاص خود را داشته ايم.
با دريغ و درد ما همه بر روی آتشفشانی از علايق قومی، زبانی، مذهبی و ثقافی زندگی می کنيم، نه فقط مردم متعارف کوچه و بازار بلکه شماری از فرازنگان ماهم به دليل موانع ساختاری، دشمن، خونی يکديگر شده اند.
سوم اينکه تا جائيکه اطلاع دارم آقای سيستانی چند اثر معتبر پژوهشی در باب نظامهای ارضی در افغانستان و منطقهء ما نوشته اند که هيچ ارتباطی به قضايای موجود در افغانستان ندارند و اين هيچمدان در محفل تبجيل از جناب سيستانی به محتوای همان آثار توجه داشته است.
اين قلم به جد باورمند است که تمام اقوام افغانستان از هر طايفه و قبيله، مذهب و زبان به قدر يک سر سوزن از يکديگر فرق ندارند و هر کسيکه اين ارزش را حرمت نميگذارد راه درستی را انتخاب نکرده است.
قدر مسلم اين است که استعداد ها و ظرفيت های ما در انجام کارهای خوب و بد با محدوديت های انديشه ای، دانشی، فرهنگی، اقتصادی و زبانی مقابل اند و همين ناموزونی ها باعث می شوند که راه از چاه دقيق تشخيص ندهيم. اگر زور داريم با ميل و رغبت در پی سوء استفاده از نيروی بازوی خود می برآئيم و از خود ضعيفتران را به خاک و خون می کشيم.
با دريغ و تأسف که تاريخ مناسبات انسانی با چنان راه و رسم و منشی آغاز شده و جامعهء ما نيز از اين قاعده مستثنا نبوده است. ما همگی مجموعه های از صفات پسنديده و ناپسند می باشيم و گاهی درنده خويی ما از درنده ترين جانور ها فزونی می گيرد چه جانور ها عادتاً از دندان های شان در حالات گرسنگی بهره ميبرند در صورتيکه آدمها اغلب با انگيزه های برتری طلبی، سلطه گرايی، خود بزرگ بينی، تنوع طلبی و حتی فرار از يکنواختی زندگی و روزمره گی، مبدل به موجوداتی خون آشام می شوند. از اين جاست که بايد به شدت مواظب سرکشی های ديو درون خود باشيم.
چنين خطر هايی فرا راه يکايک ما کمين کرده است و هيچ بعيد نيست که با اندک بی احتياطی متهم به فرقه گرايی، تنگ نظری و قوم پرستی شويم.
به مردی که ملک سراسر زمين
نيرزد که خونی چکد بر زمين
به عنوان مؤخره بايد خاطر رسان کنم که ما نه تنها زندگی کردن در بين عقايد متفاوت را خوب تجربه نکرده ايم بلکه در بين يک عقيده نا متفاوت نيز خصم خونی همديگر بوده ايم. باشد که از راه مدارا و ماشات متقابل هر چه زودتر به وفاق و همدلی برسيم و هر گونه کژ انديشی را کنار بگذاريم.
در ضمن به گفت جناب فرهاد، دوست گرانقدرم جناب آقای نگارگر، آقای سيستانی را مورخی همسطح مؤرخان استاد ميرغلام محمد غبار و استاد مير محمد صديق فرهنگ قلمداد کرده است، در حاليکه چنين ادعايی منصفانه نيست.
در يک تماس تلفنی استاد نگارگر از من خواستند که در پاسخ به جناب فرهاد روشن کنم که مرادشان در تمجيد از آقای سيستانی آن بوده که وی ادامه دهندهء راه آن دو مؤرخ بزرگ بوده است.
با کمال محبت و ارادت
پيامها
18 می 2010, 10:36, توسط dedaban
نخست بايد عکس مبارک تان را هم زيب مطلب ميکرديد تا از مستعارنويسانی همچون گوربز خان عطاخيل و مماثل آنان ، تمايز يابيد ، بويژه وقتی طرف های تان داکتر عثمان و محترم سيستانی ميباشند!
آقای داکتر عثمان ، مانند واصف باختری ، تقريظها، مقدمه ها و ستايشنامه های می نويسد که مشتی تعارف و گزافه و مبهمات است . بدترين اين «مضحکات » تقريظ داکتر عثمان بر کتاب يک ولگرد خيابان انترنت به اسم سليمان راوش است، وگويا نام اثر اين ولگرد « سلطه چند هزار ساله اعراب بر افغانستان ..!» باشد!
داکتر صاحب عثمان برای خيلی چيز های بی ارزش ديگر نيز مطلب می نويسد!
اما در باره سيستانی : محترم سيستانی ( بارکزی) حق دارد ، در برابر سکتاريست ها، دلال ها و دغلباز های از نوع درويش دريادلی که زير عکس قهرمان ملی ، ساخت امريکا ، يعنی مسعود، به زمين و زمان دشنام ميدهند و ورشکسته گان سياسی از نوع لطيف پدرام که امان الله خان را « ديوث» مينامند وبچه سقاء را زعيم ملی (!) جا ميزنند ، قاطعانه از تبار خويش و تاريخ خويش به دفاع بر خيزد! وقتی مشتی رجاله و لکاته از نوع فرشته حضرتی و عطاخيل برای عطامحمد نور و قسيم فهيم ، مديحه می سرايند ، سيستانی حق دارد برای ملالی جويا که حداقل در تبهکاريهای بزرگ و جنايت عليه بشريت ، دست نداشته، کتاب بنويسد!
شما چرا اينهمه دنبال سيستانی را گرفته ايد و مثل کبک سر تان را زير برف کرده ايد . چرا در باره قلمزنی فرومايه به نام لطيف کريمی مطلب نمی نويسيد که گستاخانه از حکومت آدمکش ايران، حمايت ميکند و تظاهرات افغان هارا محکوم ميکند و هموطنان خويش را « مناديان فتنه ؟» مينامد!
شما چرا از کاظم کاظمی ها صحبت نمی کنيد که زير سايه استخبا رات ايران، با يک دست برای خمينی و خامنه ای، مرثيه و مديحه تقديم ميکند و با دست ديگر انعام های کلان و تحفه و بليط هواپيما و چک سپيد برای ساختن انجمن های ادبی (!) و.. می گيرد!
شما چرا اينهمه از سيستانی و قلم او هراس داريد ، اما از ياوه بافانی مثل راوش که تمامی تاريخ آرياييان را تخطئه ميکند و برای تاييد هرزه تازی اش، از بزدلانی نشسته در پستو ، چون واصف باختری نقل قول ميکند ، و دور از آزرم ، نوشته های شفاء و علی دشتی را ، سر ودم بريده، به اسم خود ش نشر ميکند، هرگز بيمی بخود راه نمی دهيد !
نامی از نگارگر نيز آورده ايد، اين کمونيست مآب سابق، اکنون سخنگوی طالبان است و همچه جانوری، چون ساير وحوش طالبی ، تبصره را نشايد !
18 می 2010, 13:12, توسط گوربز خان "عطاخیل "
دوست عزیز ویا عزیزه محترم یا محترمه دیده بان!
خشم تان بالای این این بندهء فقیر سرپا تقصیر به سر ودیده قبول. اما پرسش این است: درحالیکه خود جناب عالی چنان دربرقه ء نام مستعار پیچیده اید که برای مخالف نظرتان دشوار ساخته اید تا نوع جنس جناب عالی را بداند وشما را مطابق جنس تان مورد خطاب قرار دهد. اما آسمان وریسمان را بهم بافته اید که گوربزخان نام مستعار است ورنه چرا یک قطعه عکس ازقوارهء ناخوش آیند او درکابل پرس بجشم نمیخورد . این کاش اعتراض جناب عالی محض، نام های مستعار ونبودعکس می بود، بلکه کسانیکه با نامها وعکس ها وفوتوهای زیبای خویش درسایتها ظاهرشده اند ازگزند توهین های جناب عالی درامان نمانده اند. فکرکنم که پرابلم جناب عالی چیزدیگری است وآن ضعف منطق شماست که بدلایلی خواسته اید آنرا توجیه کنید و بردیگران بتازید تاختن به هدف تاختن دشمنی بخاطر دشمنی کارانسانهای عقده مند ومریضی است که خوش دارند تشنج بیافرینند هتاکی کنند، دشنام بزنند وتوهین نمایند بی آنکه چیزی درچانته ازجنس اصلاح داشته باشند. مخالفت بخاطر ایجاد اصلاح که هدف یک روشنفکر دگراندیش است با عربده نمودنهای کوچه وبازارفرق دارد.. چنانچه که قبلهء عالم شما محترمه ملالی جویا ازین صفت عالی برخوردار است .ایشان برزمین وزمان تاخته است اما منطق اش ته نشین گردیده است. به این دلیل ته نشین شده است که ازهمان پارلمانیکه آنرا پائین ترازباغ وحش خوانده بنا به قول محترم داد نورانی، اکنون دفتر به دفتر عریضه می نویسد تا بار دیگر به آن باغ وحش اجازهء دخول را یابد این نتیجه یک نا آرامی درونی است که افرادی مثل شما وقبلهء آمال تان به آن دچارید. ورنه میشود که صحبت ها را بدون توسل به خشونت وبکارگیری الفاظ موهن و تحقیر آمیز به جانب مقابل حل کرد که متاسفانه جناب عالی ازچنین ظرفیتی برخوردارنیستید به امید دریافت جواب جناب عالی