فارسی ستیزی؛
ناسنجشگری در سیاست واستبداد در مدیریت
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در خبر آمده بود که مقامات وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان یک خبرنگار و دو مدیر مسئول خبر را به علت "استفاده از واژه های فارسی" در بلخ مجازات کرده اند.(1) شاید این موضوع اولین حرکت یکجانبه، سختگیرانه و ناسنجیده ی وزارت فرهنگ درحوزه ی فرهنگی، از زمان مدیریت عبدالکریم خرم نباشد ولی، جنجال برانگیز ترین ونگران کننده ترین اقدامیست که درزمان تصدی این وزیر اسلام گرا وتنگ اندیش صورت می گیرد ومی تواند سر آغاز جدی یک تنش فرهنگی ـ زبانی وحتا سیاسی را در میان شهروندان افغانستان فراهم آورد. این درحالیست که کشور، هم اکنون دربحرانهای اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی فراوانی فرورفته است.
عنصر هویت ملی
زبان فارسی، زبان گفتاری ونوشتاری هزار ساله ی مردمان این خطه ومیراث غنی، گرانبها وماندگار تاریخی وتمدنی این مرز وبوم بوده است که اکنون به مثابه مهمترین عنصر هویت ملی شهروندان این سرزمین تبدیل شده وبراساس نص صریح قانون اساسی، یکی از دو زبان رسمی کشور محسوب می شود. با این اوصاف، وزیرفرهنگ، اما درطول دوره ی مدیریتش بارها وبصورت بسیارعریان، مواضع و اقدامات نادوستانه وتنگ نظرانه ای نسبت به این عنصر هویت ملی اتخاذ نموده است که ازجمله می توان ابراز حساسیت های ناسنجشگرانه در برابر کاربرد برخی واژه ها واصطلاحات فارسی وتأسف آورتر از آن، تلاش عامدانه درجهت جایگزینی واژه های فرانسوی، انگلیسی، اردو وپشتو بجای آن در مکاتبات رسمی وزارت فرهنگ می باشد. سکوت و بی تفاوتی معنا دار رئیس جمهور، مجلس شورای ملی و سایر ارگانهای علمی مانند دانشگاهها و موسسات فرهنگی در قبال چنین پدیده ها ی تفرقه افگنانه ومغایر با ارزشهای ملی وفرهنگی ، سرانجام به جایی رسیده است که اکنون کاربران واژه های فارسی بعنوان مجرم مورد مجازات قرار می گیرند.
ریشه وپیشینه ی فارسی ستیزی
فارسی ستیزی قدمت دیرینه ای درتاریخ فرهنگی افغانستان ندارد. تا پیش ازدوره ی امان الله خان، همه ی شاهان این کشور دل درگرو فارسی داشتند. تا آن جا که پیش از عصر امانی حتا دربارهای کابل هرگز پشتو در گوش کسی نخورده است. مثلا امیر عبدالرحمان خاطرات خودرا بنام " تاج التواریخ" به فارسی می نویسد. از عصر امانی است که برخی واژه ها واصطلاحات پشتو به ارتش راه می یابد.(2)
مبارزه با زبان فارسی، ازمجرای " پشتو زدگی" امیران وابسته وخرد گریزاین کشور صورت گرفته است واساسا ریشه واندیشه درسیاستهای استعماری دولتهای انگلیس وسپس روسیه در اواخرقرن نوزدهم دارد. این سیاست دوهدف راهبردی را دنبال می کرد، نخست : ایجاد شکاف های داخلی درمیان اقوام افغانستان ودیگر، تشدید رویارویی وجدایی دوکشورهمزبان ایران وافغانستان که محل رقابتهای منطقه ای این دو قدرت جهانی قرار گرفته بود.
مراحل مبارزه
از زمان نادرشاه و سپس ظاهر شاه بود که پشتوگرایی، بعنوان یک سیاست داخلی درمقابله با زبان فارسی اغاز وبه مثابه یک سنت سیاسی دررویه ی حکومتگران بعدی قایم گردید. این درحالی بود که برخی از سلاطین این کشور، از جمله ظاهرشاه اصلا پشتو نمی دانست. این پشتو گرایی به مرور باعث گردید که هم زبان پشتو، که براساس نظر مورگن استیرنه، پشتو شناس برجسته ی نروژی، یکی از زبانهای ایرانی است وهم خانواده زبان فارسی، از رشد وغنامندی در تعامل با زبان فارسی باز بماند، وهم فارسی که تا قرنها زبان دوم علم وادبیات درجهان اسلام بود و تا هشتاد سال پیش از این به حیث "زبان معیار" این مملکت شمرده می شد، دچار رخوت وفطرت گردد.
اعمال و تطبیق این سیاست در چند مرحله صورت گرفته است:
مرحله نخست؛ صدور فرمان به منظور یادگیری اجباری پشتو:
در حالیکه زبان فارسی، مهمترین و یگانه زبان مورد استفاده درمسایل اداری، سیاسی، مکاتباتی و حتا انتشاراتی درافغانستان بود، در سوم مارچ 1937 فرمان رسمی ای صادر شد که باید نخست کارکنان کشوری ولشکری دولت ظرف سه سال پشتو بیاموزند ودر محاوره وکتابت مورد استفاده قرار بدهند؛ سپس دستورداده شد که تدریس درسراسر کشور از فارسی به پشتو تحویل وبرای معلمان کورس پشتو دایر شود.(3)
مرحله ی دوم؛ تغییر نام محلات:
کوشش درجهت تبدیل نام فارسی برخی شهرها ومناطق فارسی نشین مانند هرات، مزار، شمالی وکابل به نامهای پشتو وبه اسم نمادهای قومی پشتونان، از سیاستهای تفرقه افگنانه ومستبدانه ای بود که با ابتکار برخی از عناصر قوم گرا، متعصب وبرتری طلب مانند "محمد گل خان مومند" وپشتیبانی رژیمهای حاکم صورت گرفت. این حرکت که بمنظور نشان دادن شدت غلبه ی سیاسی ـ قومی براقوام حاشیه نشین انجام می گرفت، هدف مهمتری را نیز دنبال می کرد وآن، پروسه ی کتمان وبلکه محو هویت فرهنگی ـ تاریخی ودارایی های تمدنی جامعه ی فارسی زبان بود.
برای ثابت شدن این واقعیت به چند مثال ونمونه ی ذیل می توان اشاره نمود:
در هرات: تغییر نام شهرها ومناطق تاریخی "سبزوار" به " شیندند و "فوشنگ" به "پشتون زرغون" انجام گرفت.
در بلخ : "قریه بها ء الدین"، زادگاه مولوی را به "اشپوله" ؛ قریه " چهار باغ گلشن" را به" شینکی"، ونام" قلعه چه " را به" اسپین کوت " تغییر داده اند.
در کابل: " کوته سنگی" را به " میرویس میدان"، " ده افشار" به " سپین کلی" و " قلعه ی جرنیل " رابنام " خوشحال مینه " وقستمی از قدیمی ترین نامهای شهر کابل را که بنام کوچه های " بازار ارگ ، خیابان ، پل خشتی ، کوچه علی رضا خان وشور بازار" یاد می شدند بنام " جاده نادرپشتون " تغیییردادند،
ومحوطه فواره های این محل را " پشتونستان وات " نام گذاری کردند.(4)
مرحله ی سوم؛ پروژه رسمیت زبان پشتو :
"تز" رسمیت بخشیدن به زبان پشتو از اوایل قرن بیستم وعمدتا از جانب سیاستگران و برخی از روشنفکران، ازجمله محمود طرزی ارائه گردید.(5) با آن که محمود طرزی ازپیشگامان ادبیات نوین وپدر روزنامه نگاری مدرن درحوزه زبان فارسی لقب گرفته است، شناخته شده ترین ومهمترین روشنفکر دربار پرورده است که نظریه "رسمیت زبان پشتو" را تئوریزه می کند ومعتقد به همه گیر شدن وکاربرد این زبان در همه ی امور سیاسی، اجتماعی واداری است، اما این نظریه هیچگاه تا سال 1964 مجال نیافت که به منصه تحقق و ظهور برسد.
مروری بر اولین قانون اساسی افغانستان اززمان امیرامان الله خان مصوب سال 1301 هش. ودوره ی نادرشاه، مصوب 1309هش. نشانگر این واقعیت است که اولا این قوانین اساسی به زبان فارسی نوشته ونشر شده اند ودوما درهیچکدام از این قوانین اساسی یادی از رسمیت زبان پشتو صورت نگرفته است. ( 6) این درحالیست که هردوی آن شاهان دلبستگی وحتا حساسیت مشهودی به این زبان نشان داده اند.
درجریان تسوید وتصویب قانون اساسی 1964 اما، که در ماده سوم پیش نویس آن رسمیت زبان فارسی پیشنهاد شده بود، جنجالها ومباحثات گسترده ای را درمجلس شورای ملی، کمیته مشورتی و محافل بیرونی برانگیخت. درجریان این ماجرا، برای اولین بار، کسی بنام غلام محمد فرهاد وکیل کابل، بررسمیت زبان فارسی اعتراض نموده و پیشنهاد کرد که رسمیت تنها به زبان پشتو محدود بماند. همچنین، در ادامه ی این جنجالها، محفلی به نام دفاع از زبان پشتو به ابتکار غلام فاروق عثمان درباغ او درحومه ی کابل برگزار شد که هدف آن اعتراض به رسمی شدن زبان فارسی بود. دردرون کمیسیون مشورتی 28 نفره نیز، صدیقی الله رشتین وهمکاران او سعی ورزیدند تا ازرسمی شدن دوباره ی زبان فارسی جلوگیری کنند. جالب است که این گروه ازناسیونالیست های قوم گرا، علاوه بر مخالفت جنجال برانگیز با رسمیت زبان فارسی درقانون اساسی ، حتا با مواد مربوط به مساوات افراد وشهروندان نیز در قانون اساسی مخالف بودند. وسرانجام به پیشنهاد عبدالهادی داوی، متن مسوده به این صورت تعدیل وسپس در لوی جرگه قانون اساسی برای اولین بارتصویب گردید که: " از جمله زبانهای افغانستان پشتو ودری زبانهای رسمی می باشند." (7)، متنی که پس از آن مبنای رویه وسیاست ثابت فرهنگی دولتهای بعدی قرار گرفت وحتا در قانون اساسی دولت کرزی نیز، اعتبار وتداوم قانونی پیدا کرد.
مرحله ی چهارم؛ سیاست دوزبانی:
با ناکام ماندن پروژه تثبیت زبان پشتو بعنوان " زبان معیار" وعقیم ماندن سیاست تضعیف وانزوای زبان فارسی، استراتژی دیگری در پیش گرفته شد و آن طرح وترویج پدیده ی " دوزبانی " بود که با جدیت و پشتوانه ی سیاسی ـ اقتصادی دنبال گردید. این طرح پس از آن مورد پیگیری قرار گرفت که با همه ی تدابیر وتلاشهای صورت گرفته، زبان پشتو نتوانست به نیازهای مربوط به مسایل دیوانی واداری پاسخ داده وجایگزین شایسته وبایسته ای برای زبان فارسی گردد.
اجرای این سیاست، به مرورعواقب سیاسی، اجتماعی واقتصادی ناخوشایند خودرا درتعامل ملی و وداد وستد فرهنگی با بیرون از قلمرو افغانستان نشان داد. درحوزه ی داخلی، سلسله ای ازتعارضات زبانی، شکافهای فعال اجتماعی ونارسایی های فرهنگی وآموزشی را در پی آورده وهزینه های سنگین اقتصادی را بر ااقتصاد ناتوان کشور تحمیل نموده است. در حوزه ی تعامل بیرونی، فرصتهای بلیغی را از مردم این کشور در داد وستد فرهنگی، ادبی و فکری با کشورهای همزبان، بویژه با ایران گرفته است.
مرحله ی پنجم، طرح دعاوی "دری" و"فارسی":
درانداختن والقای بحث دروغین وفریبنده ی "دری" و"فارسی" بعنوان دو زبان مستقل نیز، از همان مباحثی است که ریشه ومنشأ درترفندهای استعماری دارد واصولا مخلوق تئوری زبان شناسان روسیه ی شوروی می باشد که قلمرو یگانه ی زبان فارسی را برای افغانستان ، "دری"، برای ایران "فارسی " وبرای تاجیکستان " تاجیکی" ساختند (8) و منادیان داخلی ما نیز در پی اهداف سیاسی و منافع قومی ـ زبانی خاص خود، درچهار دهه اخیر این تحفه ی روسی را مورد مجادله ومحاوره ی گمراه کننده ی سیاسی ـ فرهنگی قراردادند. براین اساس، گروهی سیاستگر وفرصت طلب کوشیده و می کوشند که برای زبان" فارسی دری" افغانستان هویتی مستقل بتراشند تا بدینوسیله :
اولا، این زبان را از سرچشمه ی غنی اصالت فرهنگی ـ ادبی خود جدا نمایند
دوما، عامدانه پیوندهای دیرینه ی تمدنی وفرهنگی فارسی زبانان افغانستان را با هموطنان فرهنگی ـ زبانی شان، ایران وتاجیکستان بگسلانند
سوما، آتش نفاق و شقاق سیاسی ـ قومی را در میان مردمان این سرزمین شعله ور نمایند تا خود درگرمای این آتش به استراحت و سیادت سیاسی خویش آسودگی کنند. درحالیکه براساس شواهد ودلایل مستند، تا دهه 30 قرن حاضر، این زبان درافغانستان حتا از سوی مراجع رسمی نیز "فارسی" نامیده می شده است. عبدالله افغانی نویس ، نویسنده وادیب پشتون کشور کتابی دارد بنام: " لغات عامیانه فارسی افغانستان" که درسال 1337 از سوی ریاست مستقل مطبوعات چاپ شده است. همچنین تاریخگر گرانقدر افغانستان، میر غلام محمد غبار در "تاریخ ادبیات افغانستان" ، (چاپ اول1330) غالبا از فارسی سخن به میان می آورد. بنا براین، بسیاری از پژوهشگران نامدار ایرانی وافغانستانی ، فارسی ودری را دو نام برای یک زبان دانسته اند. (9) "دری" نخستین بار در قانون اساسی مصوب 1964 بکار برده شد وزمینه وبهانه ای فراهم آورد که پس از آن، این زبان را به مثابه یک " زبان مستقل" در برابر "فارسی " ترویج وعلم نمایند.
به همین دلیل است که امروزه،" دانشجو" ی استفاده شده درآثار ناصرخسرو(10)، و"دبیرستان" بکار گرفته شده درنفحات الانس جامی، "بیگانه" خوانده می شود ولی " لیسه ی" فرانسوی، "دری افغانی" می گردد. "برنامه" ی فارسی، اصطلاحی مشتق اززبان غیر می گردد ولی، "پروگرام" انگلیسی می شود" دری " رایج در محاورات اداری وسیاسی. " وزارت فرهنگ" ترکیب بیگانه وضد ملی تلقی می گردد ولی " وزارت کلتور واطلاعات " نمایاننده ی زبان وهویت اصیل "افغانی"! تلقی می گردد. واین داستان تا آن جا پیش میرود که استفاده از کلمه ی "دانشگاه" خلاف اصول فرهنگی و اسلامی ودرنتیجه، جرم پنداشته می شود و بکار برنده ی آن، مستحق مجازات می گردد.
بنظر میرسد که کریم خرم علیرغم تکیه زدن درجایگاه یک وزیر"فرهنگ" دردولتی که مدعی است دمکراسی، جامعه مدنی ومشارکت قومی را ترویج وتولیت میکند، گویا تصور می کند درمکان وزمان عناصر قبیله گرا یی مانند محمد گل خان مومند نشسته است وبه تکرار وتجدید سیاستی می پردازد که ازرویه واندیشه ی استعمار خارجی واستبداد داخلی به میراث مانده است؛ سیاستی که می تواند پیامدهای نا گوار ومخربی در فرایند تعامل لرزان ملی برجای گذارده وکشورومردم نیازمند مدارا ومروت را درگیربحران های اجتماعی وبازماندگی های فرهنگی تازه ای نماید. واین، درست روی دیگر سکه ی همان هدفیست که طالبان والقاعده با سلاح گرم وکمربندهای انفجاری در پی تشدید وتحقق آنند.
پاورقیها:
1. هارون نجفی زاده، مجازات برای بکارگیری واژه های فارسی، منتشره در سایت فارسی بی بی سی،10/02/2008
2. رک. به: نجیب مایل هروی، بگذار تا ازاین شب دشوار بگذریم: مباحثی در پیرامون قلمرو زبان فارسی،(تهران: مرکز مطالعات ایرانی، 1373) صص58ـ59.
3. دکتر عبدالهادی حائری، " پژوهشی پیرامون مفهوم نوین آزادی از دیدگاه پارسی زبانان افغانستان" ،فصلنامه مطالعات تاریخی، سال دوم، شماره دوم، شماره مسلسل 6 تابستان 1369 ص 164
4. همایون بها ء، "محمد گل مومند بابای فاشیزم وستم ملی در افغانستان" منتشره در سایت خاوران
5. نجیب مایل هروی، تاریخ وزبان در افغانستان (تهران:موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1362) ص103 6.رک. به: متن کامل قوانی اساسی افغانستان، مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان(قم: مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، تابستان 1374) صص119ـ 79
7. میر محمد صدیق فرهنگ، افغانستان در پنچ قرن اخیر، جد اول، قسمت دوم ( قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، پاییز 1371) صص 725ـ 720
8. نجیب مایل هروی، " زبان فارسی وپیوندآن با هویت اسلامی افغانستان"، مجموعه مقالات : قلمرو زبان فارسی وآموزش زبان های بیگانه( مشهد: معاونت فرهنگی آستانقدس رضوی، بهمن ماه 1364) ص32
9. رک. به : محمد کاظم کاظمی،همزبانی وبی زبانی ( تهران: نشر عرفان،1382) صص 91ـ 49
10. رک. به: لطیف ناظمی، " آیا ناصر خسرو هم مجازات نقدی خواهد شد ؟ "، وبسایت فارسی رادیو دویچه ویله، 13.02.2008و نیز مراجعه شود به : پیام ویدیویی استاد واصف باختری درهمین زمینه، منتشره در سایت " یو توب " وبرخی دیگر از سایتهای افغانستانی.
پيامها
19 فبروری 2008, 12:52, توسط شفیع
آقای واعظی،
حرفهای کسی که قهرمانش «بابه مزاری» جنایتکار و تاریک اندیش نوکر رژیم ایران باشد، به اندازه بال مگس ارزش ندارد و باید به هر دید و نظر او به دیده شک نگریست.
آنلاین : حمزه واعظی مداح «بابه مزاری»
19 فبروری 2008, 13:30, توسط بهمن کشن آبادی
کسی که از نظر علم ومنطق مانند خر پای در گل ماند آنگاه یگانه هنرش نمودار میشود و حریف را "نوکر" و "جاسوس" این وآن میخواند.آقای شفیع! من ترا یک اجنت سازمان جاسوسی پاکستان میخوانم، آیا میتوانی خلاف آن را ثابت کنی؟ شرم وننگ باد به فاشیزم مشربان جاهل وپر عقده!
19 فبروری 2008, 15:25, توسط عبدالحمید اعتمادی
کشور در حال شکست است ما تا زمانی امید وار بودیم که افراد امثال خرم و غیره بدنبال قوم گرایی مذهب وزبان گرایی نبود ولی امروز براحتی امثال چنین موضوعات حتی در کابینه دولت هم دیده می شود که جای تاسف را دارد بنا بر این باید بدنبال کسی باشیم که از لاک قومگرایی فراتر فکر کرده بدنبال اهداف ملی باشد نه یک قوم به نظرم دیگر آن زمان گذشت که یک قوم حکومت کرده دیگران نوکری کند این زمان زمان شائسته سالاری است .افراد مثل خرم .... دیگر جای ندارد اگر کسانی مثل کرزی... از ایشان حمایت آنها هم شائسته اعتماد این ملت نیست
آنلاین : http://www.a-basirat.blogfa.com/
20 فبروری 2008, 15:09, توسط کاسترو
آقای شفیع؛ آیا شنیدی که از قدیم گفته اند که یا خود مرد باش و مردانه وار بزیست ویا هم نوکر مردان باش زندگی در سایه ای بی خردی و نادانی جز مزاحمت برای دیگران هیچ ارزشی ندارد.
شما با استفاده از کلمات نا بخردانه و موهن به شخصیت یک انسان که اصلا هیچ شناخت در باره اش نداری بودجه ای درونیی خویش را به نمایش میگذارید. اولا اهانت کردن به حریم شخصیتی یک انسان ولو به هر جرمی خود یک امر دور از دائره خرد میباشد. دوما آیا شما اصلا معنی و محتوای مطلب را درست فهمیده اید، که نا اگاهانه دهن به اهانت گشوده اید؟ حالا که هیچ گونه آگاهی و دانش در مورد تاریخ در افغانستان ندارید و از نبوغ نویسندگی هم برخوردار نیستید، باید مردانه وار به تحسین و تقدیر از نبوغ و استعداد افرادی همچون واعظی و امثالش بپردازید، تا اینکه ناآگاهانه ب توهین و تقبیح نگاری درد و عقده های خودرا تخلیه نمایید. با انیکه با قباحت و شرارت افراد چون شما هیچ لکه ای بر شخصیت انسانهای خردمند و دانشور ایجاد نمیگردد. شما متأسفانه به خاطر کمبود فهم و درک کافی از شناخت با مرامها و آرمان های مزاری محروم مانده اید وگرنه هیچ زمانی اورا جنایت کار خطاب نمی کردید.
من به عنوان یک هموطن این مسئولیت را در قبال افراد مریض و مبتلا به بیماریی مهلک روانی برای خودم احساس میکنم که شما را در عرصه نجات ازین درد کمک کنم.
یکی از روانشناس های چینی میگوید؛ از بد اندیشی و عقده مندی و ایجاد نفرت و بدنگری نسبت به دیگران اولین کسی که تأثیرات منفی این موارد را میبیند خود شخص است و اولین عوارض جانبیش پیدایش چین و چروک به پوست صورت شخص است. پس برای شاد زیستن باید از این اعمال زشت اجتناب ورزید. پاینده باشید
21 فبروری 2008, 13:47, توسط نورانی
مقالات واعظی را در سایت بی بی سی میخواندم و به آنها علاقه داشتم، تازه در لینک گذشته شده بوسیله شفیع متوجه شدم که از زیر پلو مولی برآمد و او هم وحدتی و از مریدان «بابه مزاری» میباشد.
اگر یک فرد کم سواد و ناآگاه و بیخر از دنیا پشت فردی جاهل و قاتل به نام «بابه مزاری» روان باشد میشود او را بخشید، اما از یک نویسنده که ادعای دموکراسی و مقولات والای انسانی را دارد، قابل بخشایش نیست، مخصوصا که بخواند مزاری را بمثابه الگویی برای افغانستان پیشنهاد کند.
برای من واعظی مرد، بدون درود و اندهی!!
19 فبروری 2008, 13:11, توسط شاگرد ارشد شما
جناب استاد واعظی درود برشما و براندیشه و برقلم زیباو نثر بی مانند شما. شما الحق که افتخار این مردم واین ملت هستید ولی افسوس که این مردم به ثروت و سرمایه خود دیر آشنا می شوند.
19 فبروری 2008, 13:30, توسط تمیم
به تأئید حرفهای جناب واعظی میخواهم علاوه کنم همان شکل که زبان فارسی دومین زبان بعداز عربی از دوره خلافت اموی وعباسی و عثمانی در سراسر قلمرو ایران امروزی جمع خراسان زمین مرو ترکستان شرقی وغربی و حتی ساحات بالکان را دربرمیگرفته است به نظر اینجانب درتمام این ادوار بزرگان زبان پشتو از جمله خوشحال ختک ونیزقبل از آن رحمان بابا ننگرهاری وغیره در اشعار مکتوب خویش هیچگاه با زبان فارسی دشمنی نورزیده اند بلکه بیشتر خوشخال ختک در اشعارش قوم پشتون را به شدید ترین الفاظ به باد نکوهش میگیرد که زبان من از آن همه دشنامها عاجز است ممکن جناب عبدالباری جهانی درین باره بیشتر بدانند.
اما درعصر فعلی نمیدانم که پشتون های عصری از کدام منبع الهام گرفتند که فارسی را از خود بیگانه تلقی کنند.
ولی یک نکته را باید دوستان بی عقیده پشتونگرای ما بدانند که تاجائیکه تجربه تاریخی نشان داده است هرکس ویا هرقوم برعلیه این زبان از روی خصم ورزی برخورد نموده عاقبت خیلی بد در پی داشته است زیرا این زبان زبان اولیا خداو اهل الله بوده است وبیشتر زبان رمز و راز عرفا واهل طریقت ومتصوفین درطول تاریخ بوده است دشمنی بااین زبان عاقبت خیلی شوم درپی دارد.
من داستان مردن محمدگل خان مهمند را ازنزدیک ترین اقاربش شنیدم که مردم قصه میکنند که محمد گل مهمند در ایام آخر عمرش درمنطقه هوت خیل کابل دریک خانه کرائی به اثر یک مریضی صعب العلاج چنان ذلیلانه و خوار از دنیا رفت که مردم از ذکر آن روز مرگ آن شرم میکنند.
سردار داود را هم که دیدیم در روز روشن توسط همان دوستان قومی وتباری خودش با چنان فضاحت ورسوائی ازبین رفت که حتی از شومیت خودش اطفال وزنان وکودکانش نیز ازطرف کودتاچیان خلقی به بدترین وجه غیر انسانی بهلاکت رسیدند.
حتی مشهور است که زنان ودختران که زنده ماندند مورد تعرض جنسی صاحبمنصبان جوان خلقی در زندان دهمزنگ چندین شبانه روز قرار داشتند تااینکه بوساطت سفارت شاهنشاهی ایران از بند رها به تهران منتقل واز آنجا به روم انتقال داده شدند.
آیا این درسهای تاریخی نمیتواند مایه عبرت خرم شود.
والله من از سیاه شدن روز افزون رنگ روی این آقا میترسم که روزی کدام چهره غیر انسانی تبارز نکند.
پیام من به وزیر بی فرهنگ فعلی این است که :
خرم ناخرم!
ازکارهای ابوجهل مابانه بگذر وخودرا از قطار انسانهای بی عقیده نجات ده
ازخدا بترس نشود که ازدنیا بی ایمان بروی
19 فبروری 2008, 13:52
Mr Hamzah Waezi,
I’ve just read your article entitled "Persophobia."
Frankly speaking, I like the way you communicate your ideas. Your style is short, effective and to the point. Rarely do I come across articels that are so well structured. Keep up the good work. I wish you happiness and success in your scholarly endeavours.
In the end, I would like to ask Shafi this simple question. Had "Persophobia" been published with a pseudonym or even without the author’s name, would you have reacted so inhumanely?
20 فبروری 2008, 03:35, توسط هارون
حتی ایرانی ها هم نمی پذیرند که فارسی و دری یک زبان واحد اند:
از بی بی سی 27 سپتامبر 2007
’فرهنگ فارسی ـ دری، دری ـ فارسی’، فرهنگ دو جانبهای است که توسط انتشارات "فرهنگ معاصر" در تهران چاپ شده است.
"ورژخاچاطوری پارسادانیان" گردآورنده این فرهنگ (که استاد دانشگاه در کشور ارمنستان است) در این فرهنگ کوشیده واژگان خاص فارسی ایران و افغانستان را به هم برگردان کند. بخشی از کتاب، اختصاص به ترجمه از فارسی به دری دارد و بخشی برعکس.
انتشار چنین کتابهایی میتواند برای ایجاد شناخت بیشتر و گسترش تعامل زبانی میان فارسیزبانان مؤثر باشد، ولی در عین حال، قدری کمدقتی در عنوان و محتوای کتاب، میتواند اینگونه سودمندی ها کمرنگ کند و حتی زمینه افتراق میان گویشوران دو لهجه زبان فارسی دری را فراهم آورد، که متأسفانه این فرهنگ با همه فوایدی که دارد، از این عارضه بدور نمانده است.
اولین مشکل، در عنوان کتاب است. عنوان موجود چنین میرساند که "فارسی" و "دری" دو زبان مستقلاند، نه دو نام برای یک زبان.
دیده می شود که ایرانی ها هم نمی پذیرند که فارسی و دری یکزبان واحد است.
کلمه برگردان را توجه کنید
21 فبروری 2008, 11:07, توسط قدوس
هارون جان
مولف این کتاب نیز همان مرضی را دارد که شما و کریم خرم؟ دارید.یعنی فقر فرهنگی و زبانی.
22 فبروری 2008, 03:37, توسط خسرو دادگر
نخست:نویسنده کتاب نگفته فرقی بین فارسی ایران و افغانستان است.
دوم: نویسنده بیشتر به واژه های را ذکر کرده که زورکی وارد زبان فارسی افغانستان و ایران شده. در ایران بیشتر واژه های ترکی به زور وارد زبان فارسی شده چون حاکمان هشتاد سال پیش ایران ترک بودند. در افغانستان هم حاکمان اوغان (پشتون) بودند بزور واژه های اوغونی (پشتو) را وارد زبان فارسی کردند و میکنند.
سوم: فرق دیگر واژه های وارداتی در افغانستان و ایران این است چون دو کشور جدا گانه بودند هرکدام سیاست جدا از هم داشتند. از همه مهمتر به فکر فرهنگ و زبان نبودند. مثلا افغانستان با انگلیس رابطه بیشتری داشت طبعا واژه های انگلیسی وارد زبان فارسی در افغانستان شد.
ایران هم با کشور فرانسه رابطه بشیتری داشت و واژه های فرانسوی وراد زبان فارسی در ایران شد.
هینطور زبان فارسی در تاجیکستان بعلت اشغال آن توسط روسیه واژه های روسی به آن وارد شده.این مسائل در مورد همه کشورها مصداق پیدا میکند.
سوم:اگر فرض کنیم به گفته شما که نویسنده چنین نظری داشته(فرق دارد فارسی ایران با افغانستان) باز هم این نظر یک نفر است نه نظر همه ملت ایران.
9 جولای 2008, 15:19, توسط هزاره ستیز
در مورد فقر قدرت چطور که امروز دست دزدان بچه سقاو و پاتک سالاران مزاری و محقق و خلیلی روز به روز کوتاه میگردد. به یاد بازگشت روز های طلائی دزدان شمالی چه خیال پلو ها میزنید.
10 سپتامبر 2008, 07:08, توسط ایرانی
به عنوان یک ایرانی باید بگویم به این جناب هارون که دری و فارسی یک زبان است و از این دست فرهنگ نامه ها ما برای همه ی شهر های مان داریم ,امری عادی است.
20 فبروری 2008, 15:16, توسط Ali Padashi
As an ordinary Iranian who knows and has many Afghanis friends (Tajiks, Hezrehs, Uzbeks and Pashtuns), never had any difficulties to understand each other when we speak Farsi (Persian). Sometimes we (me, my family and my Iranian friends) have been invited to our Afghnis’ friend home. We talk whole day about any issues without saying “what you mean”! Furthermore, I am coming from Northern of Iran Mazanderan. Our local language is called Mazandrani. This is the common language spoken in our province. Any way for while, we had many Afghanis immigrants who worked in the farms side by side of our farmers. Normally, the Mazanderani farmers aren’t able to speak very well Farsi (Persian) but these people mostly understood the Afghanis Persian language. I am just wondering why some people try to differentiate Farsi from Dari or vice versa . In this site I read, understand all your comments except those are written in Pashto (which partially I can guess what does mean). One more, We all Persian speaking read, write and understand Shahnameh and Massnavi Molavi and Rubayat khyam and Rudakis’ poem no matter where we are living( in Iran, Afghanistan, Tajikistan or …). Now how you dare to say we have different languages! You might not understand our language, but we know very well our language, literature and culture. Therefore don’t ever try fool us but you might be able
deceive ignorant people like Mr. Khoram
I pu this comment Haroon
20 فبروری 2008, 21:53, توسط یک دوست
جناب آقای واعظی سلام!
نوشته خوب شما را خواندم و لذت بردم. اشکالی در نوشته شما ندیدم ولی تذکر یک نکته به نظرم مناسب رسید: مشکل افغانستان و مشکل زبان و ادبیات این کشور مشکل تمام مردم افغانستان است. به نظر می رسد که لازم نیست امثال شما تمام بار مشکلات و مسایل مورد اختلاف اقوام و گروه های سیاسی افغانستان را بردوش بکشید. امثال شما مشکلات بسیار بیش از مشکل حل ناشدنی زبان فارسی دارید. مساله حقوق برحق قومی و مذهبی شما اولین مشکل است که می بایست حل شود و تاکنون نصف آن هم حل نشده است. در افغانستان فارسی وان کسانی اند که خود را در خلوت و شعار فارسی وان می دانند این ها چرا در این معطع حساس سکوت کرده اند؟ چرا دفاع نمی کنند؟ در تاریخ هم یک نمونه نیست که آنها از حیثیت فارسی و زبان فارسی دفاع کرده باشند. آیا مناسب است که تمام بار مشکلات افغانستان بر دوش مردم هزراه باشد؟ دیگران چرا حرکت نمی کنند. آیا این هم بهانه ای دیگری برای خصومت هزاره ها با دیگران نیست؟ شما روشنفکر متعهدی هستید اما چه شد که فقط در مورد زبان فارسی دست به قلم شدید؟ قضیه جنایت فاجعه آمیز کوچی ها در بهسود چه شد که شما را وادار به فکر کردن و توجه و نوشتن نکرد؟ آیا فکر می کنید در افغانستان عدالت اجرا شده است؟ حقوق برحق اقوام عملی شده است؟ چطور است که برای عدالت و تبعیض قومی و سیاسی قلم نمی زنید؟ آیا می توان باور کرد که مطابق احصاییه رسمی دولت هزاره های که 25٪ کل جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند فقط 5٪ در دولت حضور دارند. و اربک ها تنها4٪ و تاجیک ها که 25٪ جمعیت هستند حالا تنها 53٪ کل ادارات دولتی و کل سفارت خانه های افغانستان را در اختیار دارند و....هزاران مسایل دیگر و... راستی روشنفکران جوان کشور ما به چه فکر کنند بهتر است؟ آیا چه چیزی مناسب تر و ضروری تر از عدالت و مبارزه با استبداد سیاسی و قومی است؟ آیا روشن فکری به معنی بی هراس از هیاهوی دیگران و خود فراموشی است؟
بااحترام به شما و سایر برادران.
21 فبروری 2008, 14:55, توسط بهمن کشن آبادی
این "یک دوست" آگاهانه یا نا آگاهانه کوشیده تانویسنده ی مقاله را به موضع سکتاریزم سوق دهد . این در حالیست که منافع تمام اقوام محروم کشور با یکدیگر بصورت نا گسستنی درهم تنیده است . در چنین شرایطی دفاع از حقوق یک گروه اتنیکی محروم به معنای دفاع از حقوق همه بشمار میرود . آیا دفاع از تمامیت زبان فارسی با دفاع از حقوق مردم هزاره منافات دارد ؟ آیا تجاوز بر زبان فارسی و مجازات گویند گان آن از سوی شوونیستها، بزرگترین حمله وتجاوز بر یکی از مهم ترین حق بشری گویندگان این زبان ومنجمله هزاره ها نیست؟ هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که نوشتن یک مقاله ی محققانه در مورد زبانی که نقش ارتباط ملی را ایفا کرده ومیکند، موجب آن گردد که دفاع از سایر موارد مربوط به حقوق مردم محروم هزاره به فراموشی سپرده شود.
21 فبروری 2008, 21:41, توسط عبدالحی
به امثال کشن آبادی!
امثال شما و علی الخصوص احمدشاه مسعود کسی بود که تمام فرصت های تاریخی افغانستان را برای پایان دادن به سیطره دوباره دشمنان زبان و ادبیات فارسی فراهم کردید. شما خطر این گونه تهدید را به خوبی احساس نمی کنید. شهید مزاری به مسعود در معاهده جبل السراج همین گونه خطرات را گوشزد کرد. همین احساس بود که مبنای معاهده جبل السراج و معاهده اولیه ملیت های محروم بود. اما چرا قبول نکردید. چند روز بر اریکه زور در کابل کشتند و تخریب کردند و قتل عام کردند فکر کردند دیگر زمان دیگران تمام شد! و آنها بر شاخ فیل سوار شده اند! متاسفانه تمام فرصت های تاریخی ملیت های محروم توسط مسعود به برباد رفت. تا این طالب آمد و خود او را هم مثل روباه از کابل فراری داد. و... عین همان احساسی را که اجداد آنها یعنی حبیب الله بچه سقاو دزد پیدا کرده بود. عجب تشابهی تاریخ دوباره تکرار شد. حکومت چند روز دزدان شمالی و جنایت های بی شمار و نابودی دوباره و حاکمیت دوباره دشمنان زبان فارسی و... حالا چرا دفاع نمی کنید؟ اگر یک پنجشیری دزد را از دزدی بگیرند که صدها مقاله و سخن و غوغا می کنید چرا به دفاع از زبان فارسی سکوت مرگ گرفته اید؟ چرا قانونی شما رندانه در مجلس بزرگ منطقه ای یا جرگه امن پشتو صحبت می کند؟ وهزاران چراهای دیگر؟؟؟ نه نه چهره مدافعان دروغین فارسی و فارسی وان ها برای مردم افغانستان و ملیت های محروم به خوبی شناخته شد. راستی اگر مسعود تا هنوز زنده می بود افغانستان روی آرامش نمی دید. افغانستان برای دیگران باشد بهتر است از این که در دست چند دزد تازه به دوران رسیده و بی ظرفیت و مغرور باشد. آری این حقیقتی است که تاریخ به نمایش گذاشته است.
22 فبروری 2008, 19:23, توسط نوشاد
اقای عبدالحی خان:
ده درکجا ودرختها درکجا-
سخنان اقای کشن ابادی بسیار استوار وخردمندانه است اما خودت کینه ورزانه و با در امیختن مسایل مختلف میخواهی که نا توانی و ضعف استدلال خود را پنها کنی.
حال دانسته نشد که سخنان کشن ابادی چه ربطی به سیاستهای مسعود ومزاری دارد؟شما میفرماید که چون فلانی چنین وچنان کرده است دیگران خاموش بنشینند ورنه اانها هم با فلانی همدست پنداشته خواند !!! خنده اور است یا نیست؟
اینکه دیگران را متهم میکنید که از زبان فارسی پاسداری نمیگنند خود گواهی بر نا اگاهی و خود بینی شماست. .امروز همه فارسی زبانان با سواد به گونه های مختلف از زبان خود پاسداری میکنند. از توهم بیرون شوید وبروید روند رویدادها را از لویه جرگه قانون اساسی پی بگیرید .
یاد کردن از اجداد ودزد خواندن قاشیستگونه دیگران هم نشان از اسیبهای جدی در روان واخلاق خودت دارد.
او ادم کمی یاد بگیر بسیار کودکانه است که کردار یک ادم را به پای دیگران بنویسی ودر پندا ربیمار خود اورا پاسخ گوی سیاستهای درست یا نادرست دیگران بدانی.
کینه های ضد فلان وفلان خودرا جای دیگری بیرون میریختی !با اینگونه سخنان بی ربط و
سبک خودرا خوار نمیکردی.
22 فبروری 2008, 19:33, توسط بهمن کشن آبادی
هم میهن عزیز عبد الحی جان! اگر چه شما "امثال" مرا مورد خطاب قرار داده اید ونه خود مرا ، با آنهم حضور شما عرض شود که به سر شفیع دیوانه سوگند اگر این بنده ی عاجز هیچگونه ربط وضبطی به احمد شاه مسعود و معاهده جبل السراح داشته باشم .من از اشتباه یا خیانت هیچ فردی چشم پوشی نمیکنم ونخواهم کرد ولی حرف من اینست که آقای واعظی در باره ی زبان قارسی دری و ماهیت تفرقه افگنانه ی تصامیم کریم خرم مقاله ی کار شناسانه ای نوشته اند . اگر شما از این امر ناراض هستید خشم خودرا علیه او فرو نشانید و دو صد بار دیگر هم به مصعود تف ولعنت بفرستید . تقصیر من دراین میانه چیست؟
24 فبروری 2008, 08:49, توسط تمیم
کامران عزیز!
درود برشما!
مصاحبه جناب پروفیسور مجاور احمد زیار درباره قدامت خاستگاه و تفاوت های گویشی در زبان فارسی در رادیو دویچه ویله حرفهای جدید بود که برای ما تازه گی داشت.
اینجانب بعنوان یک خواننده سایت شما امیدوارم که یک مصاحبه کارشناسانه گونه ئی شمارا با استاد مجاور احمد زیار درین سایت مطالعه کنیم.
19 جولای 2008, 18:57
درود بر نگارنده ی گرامی و بر نوشتار سترگش.چه می شنوم چه می گذرد بر این مرز و بوم.نخست باید بگویم که من در ایران می زییم و چندان از اوضاع هموطنان خاوری خودم اگاه نیستم.زبان فارسی و زبان بشتو هر دو از یک ریشه هستند و دارای نیای یکسانی هستند که زبانهای ایرانی خوانده میشود.سالیان دراز است که (فزون بر 1100 سال)زبان فارسی زبان دیوانی و زبان مشترک همی ایرانی نژادها است وبه روشنی بیشترین واژه ها در میان زبانهای ایرانی را دارد.و از دیدگاه زبانشناسانه قوی ترین زبان ایرانی است.همچنین زبان بشتو یک زبان ایرانی شرقی است که بازمانده ی زبانهای شرقی کهن است این دو زبان باید یک دیگر را تقویت کنند نه این که همدیگر را تخریب کنند.از سوی دیگراگر افغان ها فارسی را فراموش کنندچگونه می توانند هم نژادان تاجیک و فارس خود را درک کنندوچگونه می توانند با فرهنگ کهن و سترگ خود بیوند برقرار کنند.چکونه می توانند شاهنامه بخوانند؟ای فرزندان زردشت و اسفندیار و رستم به جنگ یکدگر بر نخیزید که شمن در لباس دین و دموکراسی و نزاعهای زباننی در ÷ی نابودی یه شماست.در فرجام دوست دارم فریاد به زنم که دری همان فارسی است فارسی همان تاجیکی