صفحه نخست > دیدگاه > نقش آفرینی انگلیسی‌ها در تکوین تاریخ‌نگاری جدید ایران

نقش آفرینی انگلیسی‌ها در تکوین تاریخ‌نگاری جدید ایران

انجنیر شیرساپی
چهار شنبه 18 جولای 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

سرجان ملکم با نگارش کتاب «تاریخ ایران»اولین بار بحث ایران باستان و تئوری آریا محوری را به شکل منسجم مطرح می‏کند و به نوعی به آن اصالت می‏دهد.هدف این تئوری جنگ با هویت اسلامی از طریق ناسیونالیسم ایران باستان است. در تاریخ‏نگاری ناسیونالیزم شووینیستی ( باستان‏گرا) محور اصلی این است که اثبات کنند ایرانی‏ها قومی متفاوت از مردم بین‏النهرین هستند، یعنی می‏خواهند بین ایران و مسلمان‏های دیگر فاصله بیندازند و ریشه‏های نژادی مشترک بین ایرانی‏ها و غربی‏ها در ذهن‏ها ایجاد کنند. "شهریار زرشناس" *

تحلیل وتخلیص : انجنیر ـ ش. ساپی

منظور من تاریخ‏نگاری در حوزه‏ی عام است. بعضی‏ها هم بحث از علم تاریخ می‏کنند. هر علم تاریخی هم به نحوی به گرایشی در فلسفه تاریخ بر می‏گردد. ببینید ما در غرب یک فلسفه تاریخ داریم.
فلسفه تاریخ غرب فلسفه‏ای است که تاریخ را یک جریان خطی می‏داند. و بر مبنای مفهوم پیشرفت و ترقی همه چیز را توضیح می‏دهد. و غرب مدرن را معیار و میزان ترقی و پیشرفت فرض می‏کند. و بقیه را نیز نسبت به آن می‏سنجد. موازینی هم دارند که بر آن اساس بعضی را مترقی و بعضی را مرتجع می‏دانند و بر اساسی همین، نسبت به تمام عالم قضاوت می‏کنند. منتهی همین تاریخ گرایش‏ها و جریان‏های مختلفی نیز داشته است که همه در ذیل همان فلسفه تاریخ و همه نگاهی که کانت و هگل و مونتسکیو و ولتر ... پدید آوردند قرار می‏گیرند.
این رویکرد به ایران نیز منتقل شده است. اگر مبنا را کتاب «تاریخ ایران» سرجان ملکم بگیریم این میراث برای ما طرح‏ریزی شده است و در ذیل آن گرایش‏های مختلفی پیش آمده است.
در منظری که ناسیونالیست‏های باستان‏گرا ارائه می‏دهند مفهومی مثل نژاد، قوم یا مفاهیم فرهنگی محوریت پیدا می‏کند. به این خاطر نمی‏توان گفت، اینها تاریخ تخصصی است یا عمومی. ولی بر همه حوزه‏ها اثر می‏گذارد و سایه می‏اندازد و خیلی بحث مهمی است.از اینجاست که ما تدریجا، نه ناگهانی، شاهد سه جریان عمده تاریخ‏نگاری در کشور هستیم:

۱ ـ جریان تاریخ‏نگاری ماسونی لیبرالی که جریان اصلی است و به لحاظ زمانی هم تقدم دارد. چهره‏های مهم آن سرجان ملکم‏خان، جلال‏الدین میرزا، میرزا آقاخان کرمانی، آخوندزاه و حسن‏پیرنیا هستند.
سنت ماسونی لیبرالی همان سنتی است که ناسیونالیزم باستان‏گرا را در ایران ترجیح می‏دهد.
اینجاست که تئوری آریا محوری ظهور می‏کند. می‏خواهند بگویند که ایرانی‏ها قبل اسلام پیشرفته بوده‏اند. اسلام باعث افول و انحطاط مردم ایران شد. همین چیزی که همه‏ی شبکه‏های ماهواره ادعایش را دارند. این تئوری، آریامداری و آریا محور است. به لحاظ زمانی، سرجان ملکم‏خان اولین نفر است و بعد جلال الدین میرزا- شاه زاده قاجاری متوفی 1289 هجری قمری، صاحب کتاب نامه‏ی خسروان در سال 1285 شمسی – پس از او میرزا آقاخان کرمانی متوفی 1314 هجری قمری می‏آید که کتاب آیینه‏ی سکندری او بسیار تأثیرگذار است و الگو می‏شود و تفصیلی‏تر از کتاب سرجان ملکم است.
از نخستین افرادی که استبداد شرقی را مطرح کرد آخوندزاده متوفی 1295 هجری قمری بود که آن را از غربی‏ها گرفته بود. این میراث در پیرنیا نقطه‏ی عطف دارد – حسن پیرنیا پسر مشیرالدوله بزرگ است که با حق دلالی امتیاز نفت دارسی را به انگلستان واگذار کرد- ایشان کتاب تاریخ ایران باستان را به دستور رضا شاه می‏نویسد. این کتاب با کمال تأسف هنوز هم مبنای تدریس ایران باستان در دانشگاه‏ها و سیستم آموزشی است. ایشان ایران باستان را در سه جلد می‏نویسد که البته تمام نمی‏شود و تا اواسط هخامنشیان می‏رسد. هنوز هم همه‏ی اشخاصی که درباره ایران باستان حرفی می‏گویند حاشیه‏ نویسی بر این کتاب دارند.
سیدحسن تقی‏زاده و عبدالحسین زرین‏کوب دنباله‏ های همین جریان هستند. تقی‏زاده بر دوران بعد از اسلام متمرکز است اما نگاه همان نگاه ناسیونالیسم باستان‏گراست که به دوره بعد از اسلام انتقال داده می‏شود. در امتدادش ذبیح‏الله صفا از چهره‏های برجسته و یکی از ایدئولوگ‏های آنهاست. چهره‏ ی بسیار تأثیرگذار در این جریان عبدالحسین زرین‏کوب است. در مورد عبدالحسین زرین‏کوب تصوراتی وجود دارد، و طرفداران زیادی نیز دارد، که امروز حرف زدن از او را دشوار کرده است. وی را باید یکی از آخرین حلقه‏ های این جریان تاریخ‏نگاری ماسونی لیبرالی دانست، که حول ناسیونالیزم باستان‏گرا سامان پیدا می‏کند. شاید بتوان زرین‏کوب را مؤثرترین چهره این جریان در 50 سال اخیر دانست. به نظر بنده از ذبیح الله صفا نیز مؤثرتر بوده است. زرین‏کوب خود را معتدل و متعادل نشان می‏دهه ولی وقتی عمیق‏تر به آثار زرین‏کوب در کتاب‏های مختلف نگاه کنید، می‏بینید که فراماسون است. بعد از انقلاب اسنادش نیز منتشر شد و خودش هم انکار نکرد. در تمام کتاب‏هایش به نوعی ماسونیسم را ترویج می‏کند. در تاریخ‏نگاری اسلام هم ماسونی است. نگاه ماسونی چه خاصیتی دارد؟
از خصیصه‏های مهم محوری که برای ایرانی مطرح می‏کند، این است که قوم ایرانی قومی اهل تسامح است. تسامح از اصول ماسونی است، یعنی حق و باطلی نداریم؛ جهاد نفی می‏شود. یک نوع انفعال است که منجر به حفظ سلطه می‏شود. بعد می‏گوید که این تسامح را کوروش به قوم ایرانی داده است؛ یعنی سرمنشاء تاریخ را کوروش می‏گیرد. معتقد است که تسامح کوروش می‏تواند جنگ بین طبقات را از بین ببرد. زرین‏کوب، عمده توجه خودش را روی تاریخ ایران بعد از اسلام قرار می‏دهد، منتهی عمدتا تکیه‏اش بر این است که اصل تسامح فراماسونری را به عنوان شاخصه هویت ملی ما جا بیاندازد. یعنی بگوید که ما از اول ماسون بودیم، روح ما اصلا ماسونی است.
در جاهایی که می‏تواند خیلی شدید به اسلام حمله می‏کند. رسما به دین تحت عنوان خرافات حمله می‏کند و جالب این است که این مطالب او بعد از انقلاب بارها تجدید چاپ شده است. زرین‏کوب معتقد است که روح تسامح و فرصت‏طلبی ایرانی در عرفان ایرانی و ادبیات عرفانی ظهور کرده است و این را محور قوم ایرانی می‏داند و می‏گوید ما باید روی این تکیه کنیم.
بعضی اساتید دیگر هم در دانشگاه‏ها دنباله‏رو همین جریان هستند؛ مثلا رضا شعبانی با کتاب «مبانی تاریخ اجتماعی ایران» و خانم شیرین بیانی که تاریخ ایران باستان را نوشته است، جزو دنباله‏روهای این جریان محسوب می‏شوند. آدمیت هم جزء همین جریان است اما بیشتر روی تاریخ معاصر تکیه می‏کند. نگاه فروغی به تاریخ هم تا حدی ذیل همین نگاه ناسیونال باستان‏گرا قرار می‏گیرد.
ناسیونالیزم باستانی سعی می‏کند که یک نوع هویت‏سازی بکند. این هم توسط تئوری‏های نظریه‏پردازان یهودی ایجاد می‏گردد. این نظر از دوران مشروطه زمینه‏ساز حکومت رضا شاه شد و ایدئولوژی رسمی رژیم پهلوی بود. این تفکر تا انقلاب اسلامی ادامه داشت. شعار جمهوری ایرانی تلاش برای احیای همین نظریه است.

۲ ـ جریان دوم جریان مارکسیستی است که آن هم ذیل همان فلسفه تاریخ غرب قرار می‏گیرد. این جریان نیز به نظریه ترقی و نظریه پیشرفت معتقد است و غرب مدرن را معیار و میزان می‏داند و اصطلاحاتی مثل مترقی و مرتجع و ... را بر اساس همان ضوابط غربی قبول دارد. با این تفاوت که در مدرنیته به جای این که به سرمایه‏داری و لیبرالیزم توجه کند وبه مدرنیته سوسیالیسیت توجه دارد. یعنی ایدئولوژی آنها فرق می‏کند ولی در نهایت مارکسیسم و لیبرالیزم هر دو ذیل مدرنیته‏اند.
افراد این جریان در نگاه به تاریخ ملهم از اندیشه‏های استالین هستند؛ یعنی سیر جامعه اشتراکی اولیه و بعد برده‏داری و فئودالی و سرمایه‏داری و سوسیالیزم و حرفه‏ای که امروزه به طور جدی محل تردید است. مدل متصلبی را در مورد تاریخ ایران و همه ملل بیان می‏کنند و سعی می‏کنند برای این حرف‏ها در همه ملت‏ها مصداق پیدا کنند. در صورتی که در مورد تاریخ ایران، این کار بسیار مشکل است؛ چرا که در تاریخ ایران اصلا برده‏داری به معنای کلاسیک کلمه وجود نداشته است. حتی اسنادی که در مورد تخت جمشید وجود دارد نشان می‏دهد که کارگرهای مزدبگیری وجود داشته‏اند، اما برده به معنا و مفهومی که در یونان و روم وجود داشته در اینجا دیده نمی‏شود. بنابراین اصلا نیروی اصلی تولید برده نبوده است و این اساس تئوری جریان تاریخ‏نگاری مارکسیستی را دچار خدشه می‏کند. اما آنها هر طور شده سعی می‏کنند برای این نظریه‏ها مصداق دست و پا کنند. مثلا دیاکونوف در مورد «تاریخ ماد» کتابی مفصل نوشته و سعی می‏کند اثبات کند که ماد تمدن برده‏داری بوده و دوران هخامنشیان را دوران برده‏داری اعلام می‏کند.
نکته بعدی اینست که سیر تطور در غرب از برده‏داری به فئودالیزم و نهایتا به مدرنیته و بورژوازی انجامیده است، در درصورتی که ما چنین چیزی نداشتیه‏ایم؟!!!
بنابراین، این مدل هم مثل مدل قبلی یعنی مدل لیبرال ماسونی یک مدل تحلیلی است.
جریان دوم تقریبا از سلطان‏زاده شروع شده است . وی در اندکی پس از مشروطه یک مارکسیست طرفدار تروتسکی بود. او اولین روایت‏های تاریخی مارکسیستی در ایران را نوشت. بعد از او حزب توده میراث‏دار این جریان می‏شود. احسان طبری، محمدرضا فشاهی، با مقداری تأمل فریدون شایان و امیرحسین آریان‏پور را می‏توان از چهره‏های این جریان دانست. آریان پور قبل از انقلاب از مارکسیست‏های رسمی و شناخت شده بود و همان حرف‏های چهارچوب‏های مارکسیت استانیلی‏اش را مطرح می‏کرد.
اما بعد از انقلاب به سمت حرف‏های نئولیبرالی و جریان سومی‏ها روی آورد. این چهره‏ها عمدتا به ترجمه تکیه می‏کردند. ترجمه آثار روسی‏ها مثل همان تاریخ ایران معروفی که کریم کشاوز ترجمه کرده است. تئوری پرداز اصلی این‏ها کمیتن بود. کمیتن تشکیلاتی بود که استالین برای سازماندهی تمام احزاب کمونیست درست کرده بود تا آنان را تحت پوشش شوروی قرار بدهد همان سیاست کمینترن ـ لنین. البته تئوری معروف مارکس اصلا این مطلب را این گونه معروفی نکرده است. ولی این‏ها این درک را حاکم کرده بودند. این درک کمیتنی از طریق همه احزاب کمونیستی که در کشورها بود باعث نوشتن کتاب‏ها و ترجمه‏ها می شد. این نگاه در ایران هم بود.

۳ ـ نظریه سوم که باز جریان بسیار مهمی است و ما امروز خیلی با آن درگیر هستیم، جریان جدیدی است که قبل از انقلاب سوابقی دارد، اما عمدتا بعد از انقلاب ظهر کرد. نظریه‏ای است که ادعا می‏کند که در ایران همه مشکلات برمی‏گردد به یک سنت سیاسی اجتماعی خاص تحت عنوان استبداد شرقی. اگر ما به پیشینه این ادعا برگردیم، مشاهده می‏کنیم که هرودوت به نوعی چنین حرفی زده است و معتقد بوده اکه ایرانی‏ها مستبد هستند . منتسکیو این مسئله را به طور جدی مطرح کرده و می‏گوید که شرق اساس استبدای است و نمی‏تواند آزادی را بپذیرد و آزادی در آن امکان تحقق ندارد. هگل نیز چنین تعبیری دارد. این‏ها نگاه‏های نژادی پرستانه‏ی غرب محوری دارند و مدل غرب را مبنا می‏گیرند و بعد بر این مبنا شرق را متهم می‏کنند که شرق در دوران کودکی تاریخ است و بلوغ ندارد و چون فردیت به شکل مدرنش نیست پس در شرق آزادی وجود ندارد. یعنی همان نگاه مستشرقانه؟
اما نکته مهم این است که این حرف‏ها را این‏ها از کجا گرفته‏اند؟ غیر از منتسکیو که این بحث را در قرن 19 مطرح کرد شخصی به نام مورگان کتابی نوشت تحت عنوان جامعه باستانی، این کتاب هرچند در مورد بسیاری از دولت‏های شرقی به هیچ وجه صدق نمی‏کرد، ولی آن در زمان مورد توجه قرار گرفت. مورگان معتقد بود که شرق دچار یک نوع کم آبی است و این موضوع موجب می‏شود که مردم نتوانند به صورت خودکار و خودکفا کشاورزی کنند ونیازمند هستند تا دولت برایشان سیستم‏های آبیاری راه بیاندازد؛ یعنی قنات کاهریز راه بیندازد و آب‏های محدود را هدایت و کنترل کند، وبه آن نظم بدهد، این قضیه موجب قدرت شاه می‏شود و شاه تبدیل به قدرت مطلقه می‏شود و هیج نوع نظامی میانی و یا مدنی یا نظام‏هایی که شاه را محدود کند وجود ندارد؛ یعنی جوهر تز آن‏ها این است.
بعد شخصی به نام ویت فوگل آمد و این جریان سوم متأثر از همین ویتفوگل هستند. همایون کاتوزیان با تئوری معروف استبداد ایرانی، احمد اشرف و احمد سیف، عباس میلانی، بازرگان و آبراهامیان چهره‏های این جریان هستند.
محور بحث کاتوزیان تکرار همان حرف‏های منتسکیو و ویتفوگل است. تنها در یک شکل تئوریزه شده و سامان یافته و قالب جدید. جوهر حرفش اینست که ایران جامعه‏ایست خشک و گرفتار کم آبی و جامعه‏ای که در آن امکان شکل گیری یک طبقه اشراف وجود نداشته و نهادهای مدنی وجود ندارند تا شاه را کنترل کنند؛ بنابراین تمام قدرت دست شاه است و او همه کاره است و این را در مقابل جوامع غربی قرار می‏دهد، مخصوصا در مقابل انگلستان که در آنجا اشرافی وجود داشته، قانون و نظام های مدون وجود داشته که همیشه شاه را کنترل می‏کردند.

الگوی تاریخ نویسی را درایران سرجان ملکم تدوین کرده است، نگاه وی متأثر از جریان فلسفه تاریخ غرب است. اگر مدل فلسفه تاریخ غرب را نگاه کنیم. این‏ها یک جریان فلسفه تاریخ دارند که در نظرات هردر، ولتر، گوته، کانت و هگل و ... طراحی شده است. این نظر مفروضاتی دارد از جمله اومانیستی بودن، نگاه کاملا زمینی و غیر دینی، نگاه به عوامل اقتصادی و اجتماعی، نگاه غیر رمز گرایانه و غیر باطنی. در مورد ایران هم ویژگیش همان نگاه باستان‏گرایی شووینیستی است که گفته شد.
مفهوم تئوری آریایی را اولین بار یک یهودی به نام ماکس مولر که همکار کمپانی هند شرقی و مشاور ملکه ویکتوریا است، در کتابی مطرح می‏کند. در کنارش یهودی دیگری با نام جمیز دار مستتر در کتاب مطالعات ایرانی حدود 1883- مفهوم قوم آریایی ها با نژاد آریایی را مطرح می‏کند.
تئوری آریایی در دنیا یک تئوری تقریبا منقرض شده است. حال چرا تئوری ظهور می‏کند؟ این تئوری قبل از این تاریخ، در خود غرب مطرح نبوده است. این نظر را بعدا می سازند، و بعد که ساخته می‏شود برای آن دنبال شواهد می‏گردند. برای این کار، در کتیبه ها دست می برند. تحریف می‏کنند، عباراتی اضافه می‏کنند، در ترجمه ها به وفور دست برده‏اند، آنها را جابه جا می‏کنند. این حرف خود غربی هاست. چون جریانی در غرب مخالف اینهاست، و آنها هستند که افشا می‏کنند. کسانی مثل خانم کومری، نیبرگ سئودی، اشمیت، نانسی دمان. این تئوری ها را زیر سوال می برند. و معتقدند که تئوری آریا محوری قابل اثبات نیست. آقای شاهپور رواسانی در کتاب «اتحادیه مردم شرق» می‏گوید سه عکس از پاسارگارد گرفته می‏شود، در یک عکس کتیبه وجود دارد و در دو تا عکس دیگر کتیبه نیست!
نمونه ی دیگرش همین پاسارگاد است که می‏گویند قبر کوروش است. آنجا کالبد شکافی شده، استخوان دو تا زن بیرون آمده است. اصلا کوروشی وجود ندارد. اگر به روایت خود این آقایان گوش بدهیم، اینها می‏گویند کوروش در جنگ با ماساژت ها کشته شد و چون پادشاه ماساژت ها زن بود و پسر پادشاه ماساژت ها توسط کوروش کشته شده بود، این زن حرکتی شبیه حرکت هندجگر خوار انجام می‏دهد. یعنی بدن کوروش را تکه تکه می‏کند سر کوروش را هم جدا می‏کند. کوروش اصلا جسدی نداشته که از آنجا بخواهد منتقل کنند و در پاسارگاد بگذارند و برای آن مقبره درست کنند!
تا حدود صد سال پیش بین مردم معروف بوده که پاسارگاد، قبر مادر سلیمان است. و این نظریه که آنجا قبر مادر سلیمان است با استخوان هایی که بیرون آمده هم سازگارتر است. از طرف دیگر هم میدانید که آنجا نفوذ انبیا بنی اسراییل خیلی زیاد بوده است. این‏ها دروغ هایی فراوانی ساخته‏اند. بخش مهمی از اسناد تاریخی ما در بایگانی های آنها خاک می‏خورد و اجازه نمی‏دهند حقیقت روشن شود.

البته این مسأله فق برای ما نیست پان تورانیزم هم همین است. و جالب است که تمام طراحان این تئوری ها یهودی اند. یعنی پانتورانیزم را هم یهودیان ساختند. اصلا آرمینویوس وامبری که خاطراتش در انتشارات علمی – فرهنگی چاپ شده است. یک یهودی اهل مجارستان در خدمت سازمان اطلاعات انگلیس و از کمپانی هند شرقی است. این آدم تئوری پانتورانیزم را ارائه می‏دهد. ایشان اصطلاح توران را از شاهنامه می‏گیرد توران در شاهنامه جز ایران است جزء انیران نیست و آن را یک نژاد می‏کند و بر اساس آن پان ترکیسم را می سازد بعد لئون کوهن فرانسوی که آن هم یک یهودی است، شروع می‏کند به نوشتن کتاب پان ترکیسم.

هدف نظریه پردازان آن تجزیه ی خاورمیانه؛ یعنی جهان اسلام از نظر فرهنگی تجزیه شود و ما برگردیم به ریشه ها و هویت های تقلبی که برای ما ساخته‏ اند. می‏خواهند هویت اسلامی پاک شود. هدف فقط این است و بعد با نظریه آریا محوری بین ما و اسراییل، بین ما و غرب رابطه برقرار کنند. طراحان این نظریه می‏خواهند، یک پیوند نژادی بین ایرانی‏ها، هندی ها هند آن موقع تحت سلطه انگلستان بود و عبری ها ایجاد کنند.
یعنی ما فکر کنیم که ما پسر عموهای هندی‏ها و یا پسر عموهای غربی‏ها هستیم و هویت مان هم از بقیه منطقه جداست. اصلا می‏گویند ما از آن‏ها بودیم که یک مدت اسلام فاطله‏انداخت و ما دوباره بر می‏گردیم. خانم بیزانت از طراحان این نظریه می‏گوید که بشر پنج تمدن ساخته است که هر پنج تمدن آریایی هستند. تمدن هند، بین النهرین، ایران، روم و آخرین تمدن، غرب کنونی است. و اینها یک جریان تمکیل کننده همدیگر هستند. یعنی غربی ها ادامه ما هستند و ما پیشینه آنها هستیم و صورت کامل تمدن، غرب مدرن است. بعد می‏گوید که این تمدن رسالت جهانی دارد. اکنون انگلستان رسما می‏گوید، انگلستان و آمریکا باید بر جهان حکومت کنند؛ چون اینها تمدن های جهان سازند. چون به نژادی تعلق دارند که تمدن ساز است و حکومت کردن حق این‏هاست؛ یعنی اساسا استعمار را پایه ریزی می‏کنند. تئوری آریایی‏ها چند هدف دارد ایران را از منطقه جدا کند، از اسلام جدا کند، از اعراب جدا کند، و بعد ایران را به غرب و به هند بپیوندد.

غرب زمانی رشد کرد که باستان خود را در دوران رنسانس بازخوانی کرد؟!!
البته همان طور که می‏دانید غربیها یونان را احیا نکردند؛ یونان تمدن کاسموسانتریسم (تمدن عالم محور) بود. تمدن مدرن، تمدن اومانیستی بود نگاهی به یونان کردند و بعد چیز جدیدی آفریدند به نام مدرنیته. هدفشان هم این بود که‏اندیشه های ناسیونالیستی را محملی کنند که بر اساس آن، مدرنیته را اعمال کنند. درایران بازخوانی نیست، بازگشت است. اما بازگشتی که در واقع ایران باستان ماده‏ ای می‏شود برای صورت مدرنیته.
نیبورک سئودی در نقد نظریه آریایی عبارتی دارد که می‏گوید سیاست دینی کوروش نه برآمده از آزادمنشی دینی او؛ بلکه برخاسته از هدف او در تأمین استیلا نسبت بر سرزمین های تسخیر شده بود؛ یعنی می‏گوید او قصدش آزادمنشی نبود هدف دیگری داشته و در واقع یک کشور گشای، جنگ جو، تا حدی خون ریز بوده که حال ما او را به عنوان بنیان گذار حقوق بشر می‏دانیم.
حال این که چقدر این حرف بی اساس است نیز باید بحث شود اما از طرفی باید دانست که حقوق بشر، مبانی فلسفی اومانیستی دارد و دانشی اومانیستی است. حال ما ادعا می‏کنیم که کوروش به خاطر فتح بابل! در قرن 550 قبل از میلاد، بر اساس آن رفتار کرده است و بنیان گذار حقوق بشر است. این از آن مغالطه های اساسی است که کار یهود و صهیونیست هاست و از آن مغالطه هایی است که فقط افراد غافل و جاهل را فریب می‏دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــ
*منبع: http://borhan.ir/Images/News/AtachFile/
http://borhan.ir/NSite/FullSto...
گروه تاریخ سایت برهان؛ درصحبت باآقای شهریار زرشناس . تاريخ: ۶/ ۱۳۹۰/۹
شهریار زرشناس (متولد 1344) تبعه ایران در تاریخ فلسفه و روانشناسی در خارج از ایران تحصیل کرده و تاکنون بیش از بیست اثر مکتوب از او به چاپ رسیده‌است. هم‏چنین نویسندة کتاب‌هایی چون «اشاراتی دربارة لیبرالیسم در ایران»، «توسعه»، «جامعة مدنی»، «سرمایه‌سالاری»، «نیمة پنهان آمریکا»، «مبانی نظری غرب مدرن»، «واژه‌نامه فرهنگی، سیاسی»، «نگاهی کوتاه به تاریخچة روشنفکری در ایران (دو مجلد)» و «نیهیلیسم» است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
** جان ملكم John Malcolm كه به پاس خدماتش به دولت متبوع خود انگلستان لقب سر Sir گرفته،درسال 1813 با تاليف خود «تاريخ ايران» را كه كلا حدود هزار صفحه است و آن را در هند تكميل كرده بود به دست چاپ داد ولي تاريخ انتشار نسخه هاي اصلي كه از آن به جاي مانده سال 1815 را نشان مي دهد.
جان ملکم از افسران واحدهاي نظامي انگلستان در «هند» بود كه مامور ديدار از ايران شد از سال 1800 ميلادي تا 1810 سه بار به ایران آمده بود.
جان ملکم ـ يك مامور دولت متبوع خود بود و منطقا هرگونه تلاش و فعاليت او در جهت اجراي سياست انگلستان قرار داشت و يكي از كارهاي هر مامور سياسي، جمع آوري اطلاعات پيرامون حوزه ماموريت است و به احتمال زياد تاريخ نگاري او نيز با تاييد قبلي دولت انگلستان بوده است. كه هزينه تنظيم و نگارش تاريخ او را هم تامين كرد و تسهيلات
كار وي را فراهم ساخت و وسايل و افراد لازم را در اختيارش گذارد.
مأمورانی دیگر انگلیسی مانند: مونت استورات الفينستُن (Mount Stuart Elphinstone) کتابى درباره افغانستان نوشت.(مونت استورات الفنينستن، An account of the kingdom of Caubul ، ۲ج (لندن، ۱۸۱۵) .
هنرى پاتينجر (H.Pottinger) کتابى راجع‌به سند و بلوچستان (ه.پاتينجر، Travals in Beloochistan and Sinde ،”لندن، ۱۸۱۶)
. انترنت ، گوگل
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*** " صد سال است تمام دانشگاه‌های اروپا و آمريکا به وسيله‌ ی تيم بزرگی از ايران و اسلام و خاورشناس و متخصص در اکتشاف و موزه ‌داری و زبان دانی، که در بخش عمده يهودی‌اند، با حمايت و سرپرستی کليسا و کنيسه و به مدد کوهی از تاليفات بی بها، به تمام زبان‌های کاربردی در جهان، ايرانيان را عليه همسايگان و اقوام بومی درون مرزی خود، با تلقين ادعاهای برتری طلبانه ‌ی قومی و ملی، تحريک می‌کنند.
در اين صد سال، تمام بدنه ‌ی روشن فکری ايران، مراکز آموزشی، رسانه‌های ملی اعم از راديو و تلويزيون و مطبوعات و احزاب، دانشگاه‌ ها، ادارات و دستگاه ديوانی دولتی، و ناباورانه ‌تر از همه، بخش قابل توجهی از روحانيت، پيوسته و با تعصب و به صورت‌های مختلف، اين گونه داده‌ های قلابی يهوديان را تاييد کرده‌اند." پورپیرار

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • سافی ماما نقش انگلیس ها در تاریخ سازی اوغانستان و قبیله حاکم چگونه بوده است؟

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس