صفحه نخست > دیدگاه > آیا زبان واقعاً یک پدیدۀ مقدس و هویت ساز است؟

آیا زبان واقعاً یک پدیدۀ مقدس و هویت ساز است؟

عزیز یاسین
جمعه 20 جولای 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

همه میدانیم که اکثریت نزدیک به اتفاق دانشمندان ، پژوهشگران و روشنفکران مان به این باوراند ویا چنان وانمود میکنند که گویا زبان پدیده ییست هویت ساز ، ارجمند و مقدس . اما آیا این باور یک باور درست و سزاوار پذیرش هست ویا اینکه میتوان آنرا به دیدۀ شک نگریسته و مورد نقد و بررسی قرارداد. ما در این نوشتاربه گونه یی بسیار فشرده سعی خواهیم کرد تا این باور کلیشه یی و همه گانی را به چالش کشیده نادرستی و مردود بودن آنرا آشکار سازیم

در این راستا پیش از همه باید یاد آور شد که گنجینۀ اسناد ومدارک باستانی یی که تا کنون در سراسر کرۀ زمین به دست آمده است گواهی میدهد که بشراین زنده جان هوشمند ازهمان نخستین ایام زنده گانی خویش به حیث انسان ، همواره به گونه یی گروهی میزیسته است که این خود ایجاب مینماید تا افراد گروه در مراوده وپیوند و تفاهم متقابل به سر برده وهمدیگر را از خواسته ها و توقعات خویش آگاه سازند. این آگاه سازی در مراحل آغازین خویش بی گمان به وسیلۀ ایما ها و اشارات واصواتی که بیانگر خواستها و احساسات درونی آنان بوده است صورت میگرفته است ، تا اینکه کتله ها و گله های بشری آهسته آهسته دریک پروسۀ هزاران ساله و با به کارگیر مغز اندیشمند و آفرینشگر خویش به ایجاد وآفرینش نشانه های آوایی یاصوتی یی که بیانگر خواستها ، احساسات و اندیشه های ایشان بوده است مؤفق شده وسرانجام به آنچه که امروز به نام زبان یاد میشود و مورد بررسی ما نیز قرار دارد دست یافته اند.

زبان این شگفت انگیز ترین و پیچیده ترین محصول تکامل تدریجی مغز واندیشۀ بشر واین بزرگترین ابداع و اختراع ودست آورد فکرانسان ، عبارت است از یک نظام یا سیستم ویا شبکۀ قراردادی ، إکتسابی و اجتماعی و متشکل از نشانه ها وسمبولهای آوایی یا صوتی که افراد یک گروه ویا یک کتلۀ زبانی و بالتبع أفراد بشردر سراسر جهان با به کارگیری آن از اندیشه ها وخواستهای همدیگر آگاهی می یابند .
از آنچه گفته آمد میتوان استنباط کرد که زبان شبکه ییست از نشانه های آوایی که انسان پس از ولادت و زیست باهمی با سائر افراد جامعه آنرا می آموزد و به کار میگیرد ، پس میتوان حکم نمود که زبان پدیده ییست إکتسابی و آموختنی و نه فطری و ازلی که همراه با انسان زاده شود ، لذا با در نظر داشت این امر مسَلَّم و این واقعیت آشکار میتوان گفت که این نظام و این شبکۀ درهم پیچیدۀ گروهی همانگونه که در بالا نیز یاد آورشدیم ،محصول یک روند طولانی چندین هزار ساله است که طی آن بشر آهسته آهسته با به کارگیری أعضای آوایی و گویشی خویش و بدون شک با تقلید از آوازهای طبیعی ، عناصر اولیۀ این نظام را که همان نشانه ها و سمبولهای آوایی یا واژه های زبان میباشد إختراع وایجاد نموده و با پیوند دادن و پهلوی هم قراردادن واژه ها در قالب جمله ها وعبارتها توانسته است اندیشه ها وخواسته های خود را با بقیۀ أفراد گروه خویش درمیان گذارد.ونه آنگونه که فلاسفه وداشمندان آیدیالیست و ماوراؤالطبیعی وبیضه داران و متولیان أدیان و باورهای خرافاتی با اتکاء و استناد بر کتابهای به زعم خودشان " مقدس " خویش مدعی آنند که گویا "خداوند" زبان را در همان نخستین روز پیدایش آدم به وی آموخت و او نیز بلا فاصله به مکالمه پرداخته ونه تنها با خودِ "خداوند" بلکه با حیوانات نیزإفهام و تفهیم نموده است ، مثلاً در بند یازدهمِ یَسنه – هات سی و یکم اوستا ، کتاب مقدس زرتشتیان آمده است :
أی مَزدا !
آنگاه که تو در آغاز، تن و « دینِ » مارا بیافریدی و از منش خویش ، مارا خرد بخشیدی ، آنگاه که جان مارا تن پدید آوردی، آنگاه که مارا نیروی کارورزی و گفتار راهنما ارزانی داشتی، از ماخواستی که هرکس باورخویش رابه آزاد کامی بپذیرد.
همچنان در آیت نوزدهمِ بابِ دوُّمِ سِفرِ پیدایشِ تورات آمده است :
« و خداوند خدا هرحیوان صحرا و هرپرندۀ آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات را خواندهمان نام او شد.»
با یک نگاه گذرا به این آیت تورات وبا چشم پوشی از اشکالات منطقی و دیدگاه خرافاتی و خرد ناپذیری که در آن نهفته است ، میبینم که آدم و خدایش در نامگذاریهای خویش ازمحدودۀ نامگذاری موجودات زنده پافراتر نگداشته اند ومزید برآن ، این آدم بوده است که پس ازپیدایش خویش و با برخورداری از آزادی درگزینش نامها ، این موجودات را نامگذاری کرده است، نه اینکه خدا واژه ها را قبل از خلقت آدم ایجاد نموده و پس از آنکه وی را از گِل سرشت آنرا برایش آموزانده باشد ؛ یعنی تورات ایجاد و پیدایش زبان را در مرحلۀ مابعد خلت آدم قرار میدهد.
و اما محمد در کتاب قرآن به گونه یی بسیار ساده اندیشانه و خرد ناپسندانه آورده است که الله ظاهراً در غیاب ملائک نامهای تمام آنچه راکه در جهان موجود است ایجاد نموده آنگاه همه را به آدم آموخت و اورا یاری داد تا امتحانی را که طی آن "خدا" خودش آدم و ملائک را دربرابرهم قرار داده بود، پیروزمندانه سپری نموده ملائک را خجل و شرمسار گرداند، چنانکه آیتهای 31 - 33 سورۀ البقرة حاکی از آن است:
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿31﴾ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿32﴾ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿33﴾
ترجمه :
و [خدا] همه نامها را به آدم آموزاند ‏سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و گفت اگر راست ‏گوي هستيد از اسامى اينها به من خبر دهيد 31 گفتند : منزهى تو ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏اى هيچ دانشى نيست تويى داناى حكيم 32 [خدا] گفت : اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از نامهای آنها آگاه گردانید [خدا] گفت : آيا به شما نگفته ام كه من نهفتۀ آسمانها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى نمودیدمى‏دانم ؟! 33
درطول تاریخ انسانها ، نهادها و نظامهای استفاده جو و ستمگر همواره کوشیده اند تا از زبان همانند ابزاری جهت فریب توده های ملیونی مردم و به کارگیری نیروی بازوو توانمندی های فزیکی و معنوی آنان دربرپانگهداشتن حاکمیت ستمگرانۀ خویش بالای خود همین توده ها و غارت و چپاول دارایی ها وحقوق حقۀ آنان استفاده نموده آنرا پدیده یی مقدس و هویت بخش ودر بساموارد چنانکه گفته آمد آسمانی وخدایی وغیره وغیره جازده و کوشیده اند با حقه بازیها ونیرنگهای ویژۀ خویش مردم را که هنوز با کمال تأسف درلجنزاری از نا آگاهی وخود بیگانه گی محض به سر میبرند ، تحت شعارهای به ظاهرآراسته و زیبایی چون « زبان مان هویت مان » ، «زبان مان شرف وعزت مان » ، « زبان مان تاریخ گذشته و آیندۀ مان » ... بسیج و ازنیرو و رأی آنان در جهت تحکیم و گسترش تسلط و حاکمیت خویش بالای خود همین مردمان از خود بیگانه و نا آگاه استفاده نمایند. دراین میان نقش روشنفکران ناروشن وسطحی نگر و نیمه سواد که متأ سفانه بیشتر از نود درصد افراد این قشر را در افغانستان تشکیل میدهند بسیار برجسته و تعیین کننده است، چه این گروه ازخود راضی و برج عاج نشین از هیچگونه سعی وتلاش و فلسفه بافی و دلیل تراشی در جهت مشروعیت بخشیدن و نهادینه ساختن پندارها و توهمات ناسیونالیستی و خرافاتی و دین باورانه و آنهم تحت شعارهای میان تهی و فریبنده یی چون احترام به عقائد مردم وفرهنگ ملت ودفاع از ارزشها وافتخارات ملی وغیره وغیره ، دریغ نفرموده و در این راه از هر ملا و آخوند و واعظ ومحتسب و چماق به دستِ امربالمعروف ونهی عن المنکر پیشی جسته و با صدها گونه تبختر وفضل فروشی و عوام فریبی های روشنفکرانه و خودنمایی های مزورانه ،میکوشند تاخویشتن را به حیث عناصر آگاه ، حق به جانب ، ارجمند وواجب الإحترام بالای توده ها و مردمان بیچاره و ساده دل کشور تحمیل نمایند. پس به حق میتوان گفت که : عجب آشفته بازاریست برپا !.. آری ، این به اصطلاح روشنفکر ان به جای روشنگری و بیدارسازی مردم وتاختن علیه باورها و پندار های پوچ و خرافاتی و پوسیده یی چون وطنپرستی و ملت گرایی و تعصبات زبانی ومذهبی و قومی و منطقوی وغیره که اربابان زر و زور قرنهاست با به کارگیری از آن توده های مظلوم و نا آگاه را هویت کاذب بخشیده و آنان را دربرابرهم قرار میدهند و دارو ندار شان را به یغما میبرند ، آنرا هرچه بیشتر قدسیت و حقانیت بخشیده و در حقیقت به جای رفع موانع و مُعَوِّقات ، خود سدراه تحقق آرمانهای واقعی توده های ملیونی مردم میشوند.
مقدس شمردن وبرتر پنداشتن یک زبان به خودی خود خوار شمردن و ناچیز پنداشتن زبانهای دیگر جهان درمجموع و یا کم ازکم زبانهای مردمانی را که درمجاورت و در پیوند نزدیک با گوینده گان زبان مقدس و برتر ویا تحت تسلط آنان به سر میبرند، درپی داشته و کتله های زبانی را در برابر هم قرار میدهد و باعث ایجاد خصومت و دشمنی بیهوده وفرسایشی میان آنان میشود.
از آنچه گفته آمد میتوان استنتاج نمود که زبانهای تکامل یافتۀ امروزی محصول و نتیجۀ سعی وتلاش چندین هزار سالۀ انسانها میباشد که در بستر یک فرایند دراز و گسترده از زایش وفرسایش واژه ها و یا همان نشانه های آوایی صورت پذیرفته است. لذا زبان هرگز یک پد یدۀ ازلی و ابدی نبوده و همواره دستخوش تغییر و دگرگونی بوده و هست و خواهد بود ، چنانکه به گواهی تاریخ تا اکنون صدها وبلکه هزاران زبان در روی زمین زاده شده تکامل یافته و نابودمنقرظ شده و جای خود را به لهجه ها وگویشهای تازه یی داده است که ازآن زاده شده وبه مقام زبانهای مستقل ارتقایافته است و یا برعکس، از اشتراک وآمیزش دو یا چند زبان ، زبان واحدی پدید آمده وبه کاربرده شده است،و امروزه به چشم سر می بینم که این فرایند کماکان ادامه داشته وبه یمن تکنولوژی مدرن ارتباطات همه گانی کنونی ، سرعت هرچه بیشتری نیز یافته است ، پس در آینده نیز، نسلهای بعدی شاهد مردن و زایش زبانها فراوانی خواهند بود تا آنکه به یک زبان واحد دست یافته و به مثابۀ یک کتلۀ واحد ویک خانوادۀ زبانی واحد و یگانه و در یک فضای مملو از صفا و صمیمیت باهم زیست نمایند وبا تأکید میتوان گفت که آنان هنگام مطالعۀ تاریخ، بالای اجداد نادان و متعصب خویش به شمول ما و شما که اینقدر در جهالت و نادانی و تعصبات ملی و زبانی و غیره وغیره به سر میبریم از ته دل خواهند خندید.
واین درحالیست که همه ادیان جهان به ویژه کتابهای به اصطلاح مقدس اوستا و تورات و قرآن در ناهمگونی و ضدیت کامل با واقعیت آشکار و ملموس ، زبانهای مربوطۀ خویش( اوستایی ، عبری و عربی ) را ابدی و ازلی وهویت سازو مقدس و تغییر نا پذیر اعلام داشته و کوتاه نگری و دگم اندیشی خدایان و پیامبران خویش ودنباله روی کورکورانۀ پیروان شان از این آموزه های جاهلانه ونابخردانه را به نمایش میگذارند. حال اینکه بر مبنای آنچه که در بالا یاد آورشدیم ، زبان تنها وسیله و ابزاری برای افهام و تفهیم میان انسانها بوده و در جوهر اصلی خویش از هیچگونه ازلیت ،ابدیت ، تقدس و هویت بخشی یی برخوردارنیست و آنانی که همچو صفاتی را برایش داده وآنرابه مثابۀ ویژه گی های اصلی و جوهری زبان جازده و نهادینه ساخته اند ، یا در هاله یی از جهالت ونادانی به سرمیبرند ویا هدف و مرامی جزنیرنگ وفریب و استفاده جویی نداشته و ندارند.
پایان
azizyasin78 yahoo.com

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • آقای عزیزیاسین درود برشما!
    بالاخره ازین فلسفه بافی تان چه نتیجه ایی باید گرفت. خودت این مقاله را به کدام زبان نوشته ایی ومخاطبان این زبان تان کی ها اند؟ آیا میتوانید همین مقاله را بزبان پشتو باهمین کیفیت بنویسید وطرفدارانی درمیان پشتونها بیابید؟
    بلاخره معلوم نشد که درکشوریکه شما درآن زاده شده اید زبان نوشتاری وادبی باشنده گان این سرزمین باید چه باشد؟
    آنطوریکه خود معترف استید:
    (از آنچه گفته آمد میتوان استنتاج نمود که زبانهای تکامل یافتۀ امروزی محصول و نتیجۀ سعی وتلاش چندین هزار سالۀ انسانها میباشد که در بستر یک فرایند دراز و گسترده از زایش وفرسایش واژه ها و یا همان نشانه های آوایی صورت پذیرفته است)
    حال اگر شخصیتی مانند محمود طرزی بنیانگذار ژورنالیزم اوغانی به بهانهء اکثریت بودن یک قوم دیگر ; محصولات چندین هزارسالهء یک نسل را بخواهد ازبین ببرد ومیان زبانها خط فاصل ایجاد کند وبعد اخلاف قومی وقبیلوی شان مانند سردار محمدداوود برای ترویج زبان قومی شان کورس های آموزش اجباری را بالای مامورین دفاتر بوجود آورد تکلیف متکلمان غیرازین زبان چیست؟
    بالاخره ظالم ومظلوم درین نوشتهء علمی وفلسفی تان درافغانستان معلوم نشد .
    نشود که جنابعالی نیز ازهمان اوغانهای نیمه متمدن باشید که اکنون بنام کمونیزم وانترناسیونالیزم وضدیت با مزخرفات دینی آب درآسیاب فاشیسم اوغانی میریزید.
    بااحترام
    پرویز بهمن

    • أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
      بسم الله الرحمن الرحیم
      الحمدلله الذی یخزی الکافرین مثل عزیزیاسین المرتد ویعلی کلمته فی کل زمان ومکان
      ستایش آن پروردگار بزرگی را که کفار عنود مثل عزیز یاسین را رسوا وخجالت میسازد وکلمه اش را درهرزمان ومکان بلند می سازد
      آقای پرویز بهمن!
      شاید شما مسلمان باشید ولی بازهم من شما را توصیه به حق وتوصیه به مطالعه دررابطه به اسلام وقرآن می نمایم . راه حل تمام معضلات اجتماعی کشورما چه ازنظر زبانی وچه قومی دراسلام عزیز نهفته است.
      اگر با سعهء صدر وبدون تعصب وغرض ورزی با آن برخوردنمائیم
      ببنید اول
      حتی دربارهء نوشتن وکتابت این ذات الله است که میفرماید که انسان را کتابت ونوشتن آموخته است
      واولین آیهء قرآن درمورد خواندن ونوشتن نازل شده است
      إقرأ باسم ربک الذی خلق
      خلق الانسان من علق
      إقرأ وربک الاکرم
      الذی علم بالقلم
      علم الانسان مالم یعلم
      ترجمه
      بخوان بنام پروردگارت که آفرید
      آفرید انسان را ازخون بسته
      بخوان و رب تو نهایت کریم است
      آنکه آموختاند بوسیلهء قلم
      آموختاند انسان را آنچه که نمیدانست
      خالق کون ومکان انسان را تعلیم داده است آنجا که قرآن میفرماید :
      الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان.
      رحمن قرآن را آموختاند انسانرا آفرید واورا بیان آموخت.
      جای دیگری قرآن درباره نقش رسل وزبان چنین میفرماید:
      وما ارسلنا من رسول الا بلسانه قومه
      ما نفرستادیم هیچ فرستاده ایی را مگر به زبان همان قوم.
      جای دیگری قرآن میفرماید
      لکل اجل کتاب
      درهروقتی کتابی بوده است
      جای دیگر میفرماید:
      وإن من امه إلا خلا فیها نذیر
      هیچ امتی نبوده است که خالی ازبیم دهنده ای بوده باشد
      قرآن درمورد اختلاف زبانها درآیه ای دیگری چنین میفرماید
      ومن آیاته خلق السماوات والارض واختلاف ألسنتکم وألوانکم
      ازنشانه های قدرت الهی یکی هم پیدایش آسمانها وزمین وتفاوتهای زبانی میان شما ورنگهای مختلف شماست.
      آقای بهمن!
      شما این کافرعنود را بگذارید که ازشدت خشم به قول قرآن دستهایش را بگزد.
      هیچگاهی تاریکی بر نور غلبه حاصل نمیکند.سرانجام نور برتاریکی چیره میشود. خوب شد که شما نیز به یکی ازموارد متناقض این نوشته إشاره نموده اید. ولی به نظرمن سراسر این مقاله جز عقده گشایی های کور چیز دیگری نیست این مقالات را نه کسی علمی میداند ونه هم فلسفی.
      ما درتاریخ امروزی اززبانها مرده وزنده مثالهای زیادی داریم که این آقا اصلا به آن تماس نگرفته است.
      زبانها لاتین وسانسکریت ازجمله زبانهای مرده اند ولی درتمام زبانهای دنیا واژه ها وکلمات آن تقسیم گردیده است. استاد ذاکر نائیک پژوهشگر رشته مقارنهء ادیان درهندوستان معتقد است که زبان ویدا وریگویدا زبان سانسکریت است اگر این زبان دوباره احیا شود آنگاه کار متولیان دین بودایی وهندویزم ازرونق می افتد زیرا دراصل متون این کتاب انسانهای آن دوران مامور بوده اند تا خداوند یگانه پرستش کنند نه بت ها را
      ولی این آقای دیوانه اینجا چرندیاتی را سرهم بندی کرده است ومیخواهد ازخود یک چهرهء فیلسوف به نمایش بگذارد

    • آقای قرآنیار!
      قرار در فشانی شما اولین چیزیکه در قرآن ذکر گردیده کتابت ونوشتن به پیامبر اسلام است ، ولی قرن ها قبل از پیابر اسلام فیلسوفان ومتفکرین در یونان، روم، مصر، هند وچین وجودداشتند که آثار بمراتب ارجدار تر ووالاتر نسبت به قرآن به جهان بشریت عرضه کردند که تحول وترقی بشریت را موجب گردید. مدنیت وپیشرفتهای محیر العقول کنونی بشریت زاده ای فکر، اندیشه وادراک و تعقل آنهاست نه قرآن عربی واحادیث ساختگی فرقه های گوناگون اسلام. آیا گفته میتوانید که آن دانشمندان ومتفکرین را کی کتابت و نوشتن آموخت؟ بت پرستی هندوها را به نکوهش گونه متذکر شده ای، بین پرستش خانه ای مکعبی به نام بیت الحرام یا کعبه وبت های اهل هنود وبودائی فرق چیست، هردو از خاک ساخته شده اند. مسلمانی اگر کعبه پرستیست .... پرستاران بت را طعنه از چیست.

    • جمیل جان!
      از آثار قدیم یونان باستان نام برده ایی میشود بپرسم که نظرفلاسفهء یونان باستان دربارهء زن با دید اسلام نسبت به زن ازهم چه تفاوت دارند؟ کدام یک با معیارهای تمدن امروز وفق بیشتر دارد؟

    • بدون شک فلسفه یونان باستان که فلسفه قدیم اش هم خوانند به مراتب انسانی تر وملایم تر نسبت به زن میباشد درمقایسه به برداشت دشمنانه وسراپاخشونت گراوسرکوبگر دین اسلام .شما ازاقلیدس وهراکلیتوس وانکساگوراس وپروتاگوراس شروع کنید وبرسید تابه افلاطون وسقراط وارسطو و.....هرگز آن دید ناانسانی یکه اسلام ناب محمدی درباره زن دارد راسراغ نمیتوانید .پس خود مراجعه کنید به تاریخ فلسفه تابدانید که دین شما فقط یک دین مردانه وعربی است که زن دران انکارشده است .

    • خیلی خوب!
      میشود دیدگاه افلاطور وارسطو را راجع به زن تشریح نمائید؟

    • آقایان مولوی وقرآنیار!
      درک من ازتبادل پیامها میان شما هردو با اصل مقالهء آقای عزیز یاسین هیچ ارتباط ندارد. موضوع مقاله؛ بحث زبان است نه زن وموقف زن ازدیدگاه دین وفلاسفه
      بااحترام
      پرویز بهمن

  • با پوزش از همه خوننده گان عزیز خواهشمندم در سطر چهارم پاراگراف ماقبل آخر مقاله کلمهء « انقراظ » را به « انقراض » تعویض ومطالعه فرمایند.
    تشکر
    عزیز یاسین

  • پرویز بهمن !
    شنیده اید که میگویند : ده کجا ودرختها کجا؟
    نوشته علمی -تحقیقی آقای بیدارروی موضوع وزمینه دیگری دورمیزند که ربطی به مطلب مطروحه خودت نداردکه خیلی بیمورددرهمه پدیده ها ردپای دشمن ودشمنان رامیجوید.
    آقای قیران یار!
    وقتیکه به لاطایلات تو وامثالهم میبینم ,شمارایادگار دوره سنگ مییابم که درپستو های از آرشیف جای مناسبی دارید که هم امروز وهم فردا آدم های باتمدن به شما نگاه کنند وروی شما تحقیق کنند ,مگر شما از موش های آزمایشگاه ها کم ارزش ترید؟ که نیستید!

  • آقای یمولوی ویا یکی ازطرفداران عزیزیاسین درود برشما !
    من به دعوای شما وآقای قرآنیار کاری ندارم ولی این مقاله نزد من مسایلی برای بحث وفحص دارد که باید آنرا نویسندهء مقاله تشریچ نماید. وی مسأله ء زبان را تنها اززوایهء دین به بررسی نگرفته بلکه به مواردی راجع به نقش زبان درحیات اجتماعی امروزی نیز تماس گرفته است بدون شک این مطالب به توضیحات بیشتر نیاز دارد لطفا این چملات را بخوانید
    (مقدس شمردن وبرتر پنداشتن یک زبان به خودی خود خوار شمردن و ناچیز پنداشتن زبانهای دیگر جهان درمجموع و یا کم ازکم زبانهای مردمانی را که درمجاورت و در پیوند نزدیک با گوینده گان زبان مقدس و برتر ویا تحت تسلط آنان به سر میبرند، درپی داشته و کتله های زبانی را در برابر هم قرار میدهد و باعث ایجاد خصومت و دشمنی بیهوده وفرسایشی میان آنان میشود.)
    این حکم عام است که شامل هرکسی میشود. ولی پرسش من ازایشان این است که درافغانستان که ایشان این مقاله را به آن زبان نوشته اند هیچکسی دعوا ندارد که زبان برتر ومقدس زبان فارسی است. ولی واقعیت این است که زبان فارسی زبان بین الاقوامی میان طوایف مختلف این کشور بوده است. ولی حاکمان پشتون به این بهانه که ملت پشتون یا افغان باشنده گان اصلی این مرز بوم استند خواهان آن بوده اند که زبان پشتو جایگزین زبان فارسی شود. وآن هم نه به دلیل مقدس بودن بلکه به این دلیل که ملت افغان ویا پشتون زنده باقی بماند پشتونها بقای ملت خویش را دربقای زبان خویش می بینند.علاوه برآن این زبان در دوایر دولتی نیز باید بحیث زبان رسمی پذیرفته شود. فرد اول کشور باید بیانیه های رسمی خودش را به زبان پشتو ایراد کند. سرود ملی این کشور باید پشتو باشد. زبان پشتو درزنده گی مدرن امروزی ازدید پشتونها زبان محکوم بوده است باوجودیکه نظر به ادعای خود پشتونها ازنظر نفوس هم نسبت به سایراقوام اکثریت مطلق را دارا بوده است.
    حال ازنصیحت بزرگوارانهء آقای عزیزیاسین که باید ‍کتله های بشری بخاطر زبان باهم خصومت نورزند ووقت خودشان بیجا وبی مورد درمسایل پیش افتاده ای چون زبان ضایع نسازند که بدون شک مرادشان افغانستان می باشد کدام اقوام وگوینده گان چه زبانی می باشند؟
    عزیزیاسین:عجب آشفته بازاریست برپا !.. آری ، این به اصطلاح روشنفکر ان به جای روشنگری و بیدارسازی مردم وتاختن علیه باورها و پندار های پوچ و خرافاتی و پوسیده یی چون وطنپرستی و ملت گرایی و تعصبات زبانی ومذهبی و قومی و منطقوی وغیره که اربابان زر و زور قرنهاست با به کارگیری از آن توده های مظلوم و نا آگاه را هویت کاذب بخشیده و آنان را دربرابرهم قرار میدهند و دارو ندار شان را به یغما میبرند ، آنرا هرچه بیشتر قدسیت و حقانیت بخشیده و در حقیقت به جای رفع موانع و مُعَوِّقات ، خود سدراه تحقق آرمانهای واقعی توده های ملیونی مردم میشوند.)
    مخاطب این جملات کی ها اند؟چه کسانی تعصبات زبانی را دامن می زنند وراه حل برای ازبین بردن این تعصبات چیست؟ چنانچه درپیام اولی نوشتم که مطابق فرمودهء خود آقای عزیزیاسین که هرزبان تکامل یافته فرایند هزاران سال کار وکوشش بشریت بوده که بالاخره نسل اندرنسل دربستره تکامل زبانهای مختلف باهم یکی شده اند یکی ازبین رفته دیگری جایش را گرفته است.
    درحالیکه درافغانستان یک قوه قهریه میخواهد یک زبان تکامل یافته را به زور ازمیدان خارج کند تکلیف متکلمان این زبان چیست؟
    درآخرخدمت شما باید عرض کنم که ازجمله کسانی هستم که عادت دارم که هرنظریه را کورکورانه قبول نمی کنم شما دل تان که مرا هربرچسپی که میزنید
    بااحترام
    پرویزبهمن

  • عزیز یاسین فیلسوف صاحب دلاک الاصل (یعنی دلاک و کیسه مال)
    باز تو نجس از کجا پیدا شدی، لعنت خدا و رسول در این ماه مبارک رمضان برتو باد! برایت گفته بودم اگر پیدایت کردم اولین شخص خواهم بود که ترا مردار کنم، مگر دلاک چالاک هستی خود را در گیر نمیدهی! خیر یک روز سبقت را میدهم.

  • ستایش علی
    جناب بهمن سلام،
    نمی خواهم جای عزیز یاسین گرامی پای بحث با شما بنشینم، بویژه اینکه هرگاه هدف از بحث بزری کینه و سم پاشی در میان مردم باشد، از آن بیزارم. اما پرسشهای را که شما اینجا مطرح ساخته اید پرسشهای مشروع میدانم و بحث روی آن را، هرگاه بحث برای بحث نبوده باشد، مفید می شمارم. با این آرزو فشردهء ازدیدگاهم را پیرامون پرسشهای تان با شما و خواننده های گرامی شریک می سازم.
    با عزیز یاسین ارجمند هم نظرم که هیچ زبانی مقدس و جهنمی، شرین و تلخ بوده نمی تواند. زبان با بار ارزشی و پرچسب های ارزشی ناگذیر پای مقایسهء زبانها را به میان میکشد. با این حال هرگاه ما ادعا کنیم که زبان ما شرین ترین زبان است، در قدم نخست این یک ادعای غیر علمی است. زیرا با هیچ سنجه ای قابل رد و ثبوت نیست. ادعای را که نه توانیم ثبوت و یا رد کنیم پایهء علمی ندارد. مهمتر از آن اینکه، هرگاه ادعا کنیم زبان ما مقدس و شرین ترین زبان است باید زبانهای نا مقدس و کمتر شرین، حتا تلخ و بد مزه و جود داشته باشند که در مقایسه با آنها زبان ما مقدس و شرین ترین بوده بتواند. در غیر آن ادعای ما بی معنا است و کم ترین حاصل این ادعا می تواند تحقیر و اهانت به زبانهای دیگران باشد؛ کاریکه شایسته نه خواهد بود. میدانم که شما نیز این نکته را پذیرفته اید اما مایلید مشخص گردد که کیها زبان شان را برتر از زبان دیگران میدانند. درپاسخ باید گفت، هم برخی از پشتو زبانها و هم برخی از دری زبانها ادعای برتری زبان شان را دارند. هرگاه بخواهم مشخص تر حرف بزنم "افغان ملتی" ها و مخالفین دری زبان نا فرجام اندیش شان، ما را به این دشواری و درد سر مواجه ساخته اند. اینکه کدام یکی از این دسته ها بیشتر به این مشکل دامن میزند بحث جداگانه ای را می طلبد.
    روشن است که مخاطب ما نیز باید هردو گروهی یاد شده در بالا است، نه بیشتر و نه کمتر

    • آقای ستایش علی!
      من بالاخره ندانستم که شما چه گفتید مسؤول دامن زدن به تعصبات زبان قوم گرایان غیر اوغان وافغان ملتی ها می باشند؟
      به نظرمن این یک پاسخ سطحی وتکراری وعوام پسند است که هم اسلامگرایان هم کمونیستهای دو آتشه بخاطرگریز ازاصل موضوع میخواهند شانه خالی کنند.
      من مدعی نیستم که زبان فارسی شیرین ترین زبانها برای تمام بشر است. هرکسی وهرفردی زبانش نزدش شیرین وزیباست وبرایش حلاوت وشیرینی می بخشد. همین زبان است که فرهنگ وموسیقی دربستر آن رشد میکند. زبان پشتو برای متکلمان آن هرگز خالی ازین زیبایی ها وحلاوتها بوده نمیتواند. هرکسی زبانش نزد خودش شیرین است . درینجا اگر مرا میان نظریات قرآنیار وعزیز یاسین مخیر بگذارید وبپرسید که کدام یک به حقیقت نزدیکی دارد نزدمن دلایل قرآنیار انسانی تر و واضح تر از عزیزیاسین معلوم میشود باوجودیکه خود آقای عزیزیاسین تاکنون بمن پاسخ نداده اند.لا اقل دراسلام نظربدلایل تیوریکی قرآنیار اختلافت وتنوعات فرهنگی وقومی دردین اسلام برسمیت شناخته شده است ولی نظریات آقای عزیزیاسین به نظرمن دگم وتحکم آمیز وآمیخته بایک سلسله شعارهای توخالی معلوم میشود که درزمین واقع ضمانت اجرایی ندارد واگر داشته باشد باید ایشان به تناقضاتی که من به آنها اشاره نموده ام بپردازند. اینکه باید همه روشنفکران مسایل فارسی وپشتو را کنار بگذارند وهمه درراه بیداری توده ها دست بکار شوند وآنهارا ازقیدزنجیرهای دینخویی وخرافات نجات دهند بی آنکه ایشان متوجه شوند که این کاردرقدم اول باید بوسیله یک زبان صورت بگیرد.
      شما افغان ملتی ها را مسؤول جدایی میان فارسی زبانها واوغانها دانسته اید ولی من درپیام اولی ام نوشته ام که این کار اززمان شاه امان الله به بعد آغاز شده است حتی بسیاریها به این باورند که این مفکوره حتی به زمان خوشالخان ختک وسلطنت بابریها درهند هم برمیگردد که پشتونها خواهان داشتن یک کشورمستقل براساس زبان وهویت قومی شان بوده اند. بناء اگر کمونیزم راهم کسی میخواهد برای پشتونها تشریح کند باید اول زبان پشتو را بیاموزد. به نظر من ازنظر تیوری من فرقی میان نوشتهء اقای عزیزیاسین بانوشته های ملالی نظام وسیستانی ونوری وگلبدین حکمتیار وآصف ننگ که خود پشتون تباراند ولی میان کشورهای فارسی زبان مرز قایلند تفاوت چندانی نمی بینم. فرق آنها این است که عزیزیاسین پرداختن به مسایل زبانی را یک کوشش بیجا وبیمورد میداند ورسیدن به جامعه ء بی طبقهء کمونیزم را پیشکش میکند وآنها نیز اسلام وملت گرایی را وافغانیت را اولویت میدهند وپرداختن به مسایل زبانی را امرزاید وبیهوده میدانند.
      با احترام
      پرویز بهمن

  • ستایش علی
    بهمین جان، به گمانم بهتر است در همان جای که هستی راحتت بگذارند؛ تلاش برای "مکه" بردنت تلاش بیهوده و بی ثمر است.

  • ستایش علی
    بهمن جان، به گمانم بهتر است در همان جای که هستی راحتت بگذارند؛ تلاش برای "مکه" بردنت تلاش بیهوده و بی ثمر است

    • ستایش علی عزیز درود بر شما
      هرچند حرفتان را حسابی وبه جامیدانم بازهم صمیمانه پیشنهاد مینمایم تا اجازه دهید که یک بار به مکه بردن را بالایش تجربه نمایند زیرا گفته اند هیچ تلاشی خالی از ثمر نخواهد بود ، لذا امید است این تجربه ثمری در پی داشته باشد.
      مؤفق باشید
      عزیز

  • سلام به آقای عزیزیاسین ودیگر کابل پرسیان عزیز!
    بلاخره بعدازگذشت چندین روز انتظار من ازشما یک پیامی خواندم که به نظرم ازشأن وشخصیت علمی شما بعید به نظر میخورد . تاکنون درست نمیدانم که آیا واقعا این پیام ازشماست ویا اینکه کدام فرد غیر مسؤول دیگرکه شاید ازمخالفان شما باشد بنام شما این پیام نامفهوم ودشنام گونه را اینجا گذاشته اند. اگر اجازه باشد من میخواهم بصورت واضح این پیام را برای خواننده گان تشریح کنم. من درپیام خودم عنوانی آقای ستایش علی آنچه را که میخواستم بنویسم نوشتم. بعد فرد نامعلومی ویاهم خود ستایش علی پیامی نوشته است که مخاطب اش من هستم که تلاش برای بردن من به مکه تلاش بیهوده است. معنای سخن همان شعر شاعر است که میگوید خرعیسی را گر بمکه برند
    چو بیاید بازهم همان خر باشد.
    ولی برای من کسیکه دشنام داده چه ستایش علی باشد ویا کس دیگر بی مفهوم است زیرا اگر وی چیزی برای نوشتن میداشت هرگر به دشنام وخرخواندن طرف مقابل رو نمی آورد ومن نیز مکلفیت ندارم که به هردشنام دهنده پاسخ بدهم
    اما پیام شماامروز واقعا تعجب مرا برانگیخت که جنابعالی هم از آقای ستایش علی ضمن اینکه پیامش را تائید میکنید ولی بازهم نوشته اید که اجازه دهید تا یکبار به مکه بردن را بالایش تجربه کنند
    معنای سخن اینکه هرچند بهمن خر است ولی بگذار تا مکه برود. آیا واقعا این پیام ازجناب عالی شماست ؟
    بااحترام
    پرویز بهمن

  • دوست عزیز و گرامی پرویز بهمن درودبر شما
    من همین چند لحظه قبل سایت را باز کردم تا کامنت ها راببینم و متوجه شدم که کسی به نام من نوشتهء محترم ستایش علی درمورد شما را تأیید نموده است . لذا مسؤولیت خویش میدانم که در زمینه اعلان برائت نموده و از شما بابت این رویداد پوزش خواهی نمایم .
    مگر این به آن معنی نیست که من استدلالهای بی پایهء شما را مورد تآیید قرار داده و از حرف خود منصرف شوم .آنچه را که من نوشته ام با اتکاء به واقعیتهای ملموس و غیر قابل انکاربوده وبه هیچ صورتی من درآوردی و عاطفی و احساساتی نیست وازهمینجاست که مورد تأیید دانشمندانی چون دوست گرامی مان ستایش علی و دیگران نیز قرار گرفته است واینکه من با آخرین کامنت ایشان( با تذکر این که من شک دارم که نوشتهء خود ایشان باشد وفکر میکنم که همان شخصی که به نام من نوشته شاید به نام او نیز نوشته باشد ) موافق نیستم هرگز به این معنی نیست که استدالهای منطقی و دانشمندانهء ایشان را که درکامنت قبلی خویش نوشته اند ، نادیده گرفته و موردتأیید قرار ندهم.
    و اما درمورد استدلاهای بی پایهء شما باید عرض شود که اگر همه اش نه ، بخش أعظم آن عقده مندانه و عاطفی بوده و میتواند به خودی خود برای تأیید گفته های من و دوست گرامی مان ستایش علی به کار گرفته شود ، به این معنی که شما از موضع تأیید خصیصهء هویت سازبودن زبان به استدال پرداخته از من خواسته اید تا آنانی را که در تاریخ معاصر افغانستان در بستر ایده ها و تلاشهای برتری جویانهء نافرجام خویش خواسته اند تا زبان خودشان یعنی زبان پشتورا بالای دیگران تحمیل نمایند مورد نکوهش ودیگران را به عنوان مظلومان معصوم مورد دلجوی و نوازش قراردهم... چنانکه نوشته اید: « بالاخره ظالم ومظلوم درین نوشتهء علمی وفلسفی تان درافغانستان معلوم نشد » در این رابطه باید به عرض شما برسانم که شما یا اینکه مقاله را به دقت مطالعه نفرموده اید ویا اینکه نتوانسته اید از مسائل مطروحه در آن سردر بیاورید .. قصد من از نوشتن این مقاله آن نبوده است تا در مقام یک طرف دعوا به دفاع از خود وحمله بر غیر خود پرداخته به لجنزارتعصبات زبانی و لاطائلات زشت و جاهلانه و احمقانهء ناسیونالیستی فروبروم ، قصد من اصلاٌ این بوده است تا در جهت پایان بخشیدن به این پرخاشهای زهرآگین که بشریت را در مجموع وبه ویژه جامعهء بد بخت من و تورا به تباهی کشانیده وافراد و روشنفکران نا آگاه و ازخود بیگانهء آنرا به جان هم انداخته است ، گامی ولو کوتاه به پیش بگذاریم ... من خواسته ام تا همین « طعم شیرین زبان » را که شما آنرا گوارا میپندارید و من آنرا کشنده و زهرآگین ، إفشا نموده به همهء أطراف در گیر گوشزد نمایم که با همچوپندارهای پوچ و جاهلانه وداع گفته مسأله را بادیدی تازه ودانشمندانه و عاقلانه بسنجند. امید وارم توانسته باشم برخی از پرسشهای شماراپاسخ دهم .
    إرادتمند شما
    عزیز یاسین

  • سلام به آقای عزیزیاسین ودیگرکابل پرسیان!
    اولا خدمت آقای عزیز بخاطر برائت شان ازکامنت قبلی سپاس می نمایم که ازایشان نبوده است.
    ولی درقسمت پاسخی که ایشان فرموده اند باید عرض کنم که من به استدلالهای که صرف جنبهء وعظ گونه ونصیحت گرانه وتحکم آمیز داشته باشد ومانند ملاها و واعظان منابر مردم را به امر ونهی حکم کندهرگز نمیتوانم قناعت نمایم.نه تنها که قناعت نمی کنم بلکه دربرابرآن سخت حساسیت نیز دارم وتا آخر برای دریافت پاسخ قناعت بخش با طرف مقابل به استدلال ومناظره ادامه میدهم.آقای عزیزیاسین درآخرپیام شان چنین فرموده اند:
    (من خواسته ام تا همین « طعم شیرین زبان » را که شما آنرا گوارا میپندارید و من آنرا کشنده و زهرآگین ، إفشا نموده به همهء أطراف در گیر گوشزد نمایم که با همچوپندارهای پوچ و جاهلانه وداع گفته مسأله را بادیدی تازه ودانشمندانه و عاقلانه بسنجند. امید وارم توانسته باشم برخی از پرسشهای شماراپاسخ دهم .)
    آقای عزیزیاسین!
    نظیر استدلال شمارا دربارهء زبان کسانی دیگری هم کرده اند که از راه دین واسلامگرایی وملت گرایی افغانی ؛ چسپیدن به مسایل فارسی وپشتو را زهرکشنده قلمداد میکنند.
    درکشور هالند یک دیوانهء نصیحت گو که خودش را عقل کل میدانند الحاج محمد امین فروتن نام دارد. جناب شان مدتهای را درزندان پلچرخی کابل بجرم گلبدینی بودن هم سپری کرده اند وبعد ازرهایی اززندان درتهران نیز تحصیلات دررشتهء جامعه شناسی نموده اند. زبان نوشتاری شان نیز فارسی است ولی تعصبی که با نویسنده گان وشعرای پارسی غیراوغان افغانستانی مانند لطیف پدرام دارند روی هتلر را هم سفید کرده است.
    او نیز مانند شما همین جملات وعبارات را درنصحیتهایش تکرار میکند. او نیز مدعی است که به سطح انسان وانسانیت می اندیشد وازمحدوده های تنگ قبیلوی وقومی وزبانی رهیده است ولی درعمل تعصبات کور واحمقانه ونظریات تحکم آمیز شان را دربرابر مخالفانش همه شاهد بوده اند. خدا کند که شما ازجملهء آن دیوانه ها نباشیدباوجودیکه تشابهات زیادی میان شما وایشان ازنظرظاهری دیده میشود. به نظر من که تا اینجا نظریات شما را درزمینهء زبان خوانده ام هم شما وهم آقای فروتن در دنیای خیالات زنده گی میکنید . ولی من در دنیای واقعی قرار دارم خیلی کوشش دارم تا وجوهات مشترک میان ایده آل ها و ریالیته ها را درنظریات هرکسی دریابم. روی همین منظور من پرسشهای را ازشما مطرح کرده ام که شما ازارائهء پاسخ به آن تاکنون طفره رفته اید .شما دریکجا زبانهای تکامل یافته رامحصول زحمات وتلاشهای چندین هزارسالهء انسانها قلمداد کرده اید که درست هم است ومن با این دید علمی کاملا موافق استم که درحقیقت خود همین نظریه آن پرسشی را که شما درعنوان مقالهء تان که آیا زبان هویت ساز ومقدس است جوابش را درحقیقت داده اید که آری ! بادرنظرداشت آن نظریه زبان هویت ساز است وملتهای مختلف را ازهم دیگر متمایز میسازدولی من ازشما پرسشی را مطرح کرده ام که باید شما به آن پاسخ میدادید که حالا صرف به هوشدار ونصیحت اکتفا ورزیده اید.
    ببنید آقای عزیز یاسین!
    من پرسشهایم را خیلی عمیق وفلسفی باشما مطرح نمیکنم . پرسشهای من خیلی ساده است وصرف میخواهم آن پاسخی را دریابم که با اسلامگرایان اوغانی وملتگرایان پشتونی وغیره فرق داشته باشد
    در افغانستان مسأله زبان ها واقوام مسالهء پیش پا افتاده نیست. من هرگز با زبان پشتو بحیث زبان یک کتلهء بشری مخالفت ندارم ولی شما بحیث یک کمونیست نوین طرح تان راجع به حل مسالهء زبان در افغانستان چیست؟
    اینکه شما تمام اطراف را هوشدار داده اید که با پندارهای پوچ وجاهلانه وداع کنند کی ها باید با این پندارهای پوچ وجاهلانه وداع کنند.
    پشتون میگوید که زبان من پشتو است این خاک ؛ خاک افغانهاست زبان افغانی پشتو است. من چه ضرورتی دارم که باید فارسی حزف بزنم چرا ازبیک وتاجیک وهزاره وترکمن باید پشتو حرف نزنند؟
    اینها نیز دربرابر استدلال شان این است که زبان شما تکامل یافته نیست وما نیز ضرورتی به اینکه پشتو را باید فراگیریم تاکنون احساس نکرده ایم . درین زبان نه کدام اختراع علمی شده است که ما مجبور به فراگیری وآموختن علم آن شویم ونه هم کدام اثر ادبی فوق العادهء قوی وجود داشته است که بتواند فرهنگ بشری را غنی سازد نه تاریخی مانند تاریخ طبری وبیهقی وغیره وجود داشته است که ما را وادار سازد که پشتو را یاد بگیریم
    نه رباعیات خیام وجود داشته ونه هم قانون ابن سینا به این زبان نوشته شده است پس ما روی چه انگیزه ایی باید پشتو بیاموزیم وآنرا زبان مکتب ودفتر ودیوان خویش سازیم؟من چه ضرورتی دارم که به پشتو حرف بزنم ویا این زبان را فراگیرم
    طرح شما چیست؟
    بااحترام
    پرویز بهمن

  • دوست گرامی پرویز بهمن درود بر شما
    بعد از مطالعۀ نوشتۀ شما یکی دو مقالۀ آقای محمد امین فروتن را مطالعه کردم که با صرف نظر از لغزشهای نوشتاری موجوددرآن ، من دریافتم که ایشان درحالت خلسه و رؤیا ویا به عبارت دیگردر حالت نیم خواب و نیم بیداربه سر میبرند و با تأکید میتوان گفت که او خودش نیز نمیداند که چه میگوید و چه مینویسد. من کاری به کار او ندارم و همانگونه که در کامنت قبلی نوشته ام نمیخواهم در لجنزار پرخاشهای بی حاصل ونق زدنهای گمراه کننده فروروم یعنی نمیخواهم در دفاع از افرادی چون لطیف پدرام ، أشخاصی چون آقای فروتن را دیوانه و احمق و سفید کنندۀ روی هیتلر بنامم. اگر وارد این بحث هم شوم ، مطمئن باشید که قلم و زبان خویش را برای تأیید و پشتیبانی أبلهانۀ پدرام و مذمت فروتن ویا بالعکس ، به کارنخواهم گرفت بلکه با جرأت و آشکارا هردو را یعنی هم سفسطه بافی های هذیان گونۀ آقای فروتن را وهم حقه بازیهای سیاسی و خرافه پسندیهای ادبی و شارلتانیزم آقای پدرام را به باد انتقاد خواهم گرفت.
    دوست عزیز به منظور جلو گیری از إطالۀ این بحث میخواهم به گونه یی فشرده به عرض برسانم که من به همان اندازه که گوینده گان این گفته را که میگویند : « زه د پشتو اوپشتونوالی باندی سر ورکوم » به شدت تقبیح و نکوهش مینمایم ، آنانی را که در زمزمۀ گفته های نا بخردانۀ فردوسی طوسی که گویا با سروده های خویش عجم را زنده ساخته و از پارسی کاخی بلند بنا نهاده است ، دهانشان کف میکند و سر از پا نمی شناسند ، نیز به باد انتقاد گرفته و نکوهش مینایم . امید وارم حالا فهمیده باشید که من چه میخواهم بگویم....
    مؤفق و کامگار باشید
    إرادتمند شما
    عزیز یاسین

    • بار دیگر سلام به آقای عزیزیاسین وآقای نبیل مزاری ودیگرکابل پرسیان!
      آقای عزیزیاسین!
      من ازشما نخواسته بودم که درمذمت کی ویا درمدح کی قلم بفرسائید. من ازجناب شما خواسته بودم که مطابق همان نظریه ای معقول ومنطقی وعلمی تان که هرزبان تکامل یافتهء بشری فرایند زحمت وتلاش چندین هزارسالهء انسانها می باشد خودتان برای حل مشکلات زبانی درکشورکثیرالقومی ما افغانستان درروشنایی علم ودانش طرح ارائه کنید. ولی شما بارددیگر مانند همان اخوانی های کلی گو ققط با برائت خویش ازسکانداران فرهنگی در دوجبههء زبانی پشتو وفارسی اکتفا نموده وبدتر ازآن مطابق فرمودهء محترم نبیل مزاری توهین بزرگی به یکی ازشخصیتهای بزرگ زبان فارسی یعنی فردوسی بزرگ را برخویش روا داشته اید که واقعا من ازخواندن این جملات شما بحیث یک فارسی نویس خجالت می کشم.
      واقعا من هیچ نفهیدم کسی که بازبان فارسی می نویسد چرا باید فردوسی بزرگ را تحقیر کند نکند که غیر مستقیم شما نیز ازهمان کاسه لیسان عرب ویاهم ازجیره خوران ناصر پورپیرار باشید که به شکل قلابی بنام کمونیست وارد میدان شده اید ومیخواهید مردم را ازمسایل اصلی وحق طلبی شان به سوی مسایل دیگری چون ‍کمونیزم وغیره بکشانید؟ واقعا مطابق فرمودهء جناب نبیل مزاری اگر فردوسی نبود امروز باید شما به زبان قرآن که همانا زبان عربی است باید مضامین تان را می نوشتید ولی امروز شما درقدم اول افکار واندیشه های تانرا بازبان فارسی می نویسید که ازایران تا افغانستان همه میتوانند آنرا براحتی بخوانند .
      آقای عزیزیاسین!
      بازهم من ازشما نخواسته ام که درلجنزار تعصبات زبانی وقومی فرو روید بلکه خواسته ام بادرنظرداست واقعیتهای ملموس جامعهء کنونی افغانستان وحقایق علمی زبانی که میدانید طرح کمونیستی تانرا ارائه دارید. اینکه شما ازهرد وطرف درگیر یعنی آنانیکه درراه پشتونولای سر میدهند وهم آنانیکه فردوسی بزرگ را می پرستند اعلان بیزاری میکنید اینکه راه حل نشد.
      شما درعصرحاضر که دانشمندان آنرا عصرانقلاب تکنالوژی معلوماتی خوانده اندهرگز به بسته نمودن منافذ اگاهی بروی توده ها قادر نخواهید شدونمیتوانید شوید. صدسال قبل ازامروز را درنظر بگیرید که در دهکده های پشتون نشین کنرهار ومشرقی وقندهار وهلمند یک پسر خوردسالی که در دهکده اش مکتب وجود نداشت بخاطر آموختن علم نزد ملای مسجد میرفت اول ازپنج سوره شروع میکرد وبعد به آموزش قرآن می پرداخت وبعد کتاب پنج گنج را می آموخت وبعد آن شاید دیوان خواجه حافظ را ازبر میکرد وسپس به گلستان وبوستان سعدی می رسیدو تا توان داشت می آموخت تا اینکه راهش بسوی شهرها می کشید وشخصیت های نامداری مانند پژواک وسید شمس الدین مجروح وومحمدگل مهمند وبینوا ورشتین والفت وحبیبی وغیره بار می آمدند درآن وقت ها بی آنکه بدانند که آیا این زبان ازخودشان است ویا نه بدون هیچ تشویشی آنرا می آموختند واز آن دررساله های علمی وادبی شان استفاده می نمودند.
      ولی بمرورزمان هرقدر سطح سواد بالا رفت بهمان اندازه میزان خود آگاهی نیز بالا گرفت . پشتونها بالاخره به این امر معتقد شدند که آنها زبان خاص خودشانرا دارند. خصوصا زمانیکه پای بسیاری ازپشتونها به ترکیه واروپا رسید آنها دراروپا درک کردند که نقش زبان درحیات اجتماعی انسان ها ازچه اهمیتی برخوردار است. در بدو امر پشتونها به این تصمیم رسیدند که باید درکنار زبان فارسی زبان خودی نیز رشدکند.
      ولی آهسته آهسته بمرور زمان سخن بجایی کشید که باید افغانستان ازنظرزبانی یک زبان رسمی داشته باشد وبقیهء زبانها بنام زبان اقلیتها به حاشیه رانده شود ویا لا اقل ازمیزان کاربرد آن درادارات وموسسات عامه جلوگیری شود. سردار محمد نعیم درزمان تصدی خویش در وزارت معارف وقت وهمچنان محمدگل مهمند درشمال افغانستان شروع به ازبین بردن وسوختاندن کتب تاریخی وآثار علمی به زبانهای غیراوغانی خصوصا فارسی وترکی پراختند. وارادهء کلی برپشتو سازی نهادهای علمی آغاز شد
      اینکه درین راه چقدر توفیق یافتند ویانه بحث جدا است ولی آنچه مسلم است این است که مسالهء زبان با مسأله حاکمیت قومی درافغانستان گره خورد. خاندان شاهی ودیگر وابستگان دربار برای اطفال شان به استخدام معلمان خانگی برای تعلیم وآموزش زبان پشتو اقدام نمودند. درسطح مامورین نیز کورس اجبار آموزش زبان پشتو نیز آغاز یافت.طوریکه عرض نمودم اینکه پشتونها موفق به ازبین بردن کامل این زبان نشدند حرف جداست ولی بعدها ترفند دیگری را آغاز نمودند وآن داخل نمودن واژه های پشتو در زبان گفتاری ونوشتاری مطبوعات مانند پوهنتون وپوهنزی ودرملتون وزیژنتون وبود تا بازهم ازین طریق بتوانند به صورت تدریجی مردم غیر اوغان را وادار سازند تا زبان پشتورا بیاموزندوبدانند که پوهنزی ازپوهنتون چه فرق دارد ومعنای (پوه وپوهنه وغیره ) چیست وبمرور زمان به تسلط زبانی خویش فایق آیند این ترفند تا امروز نیزادامه دارد. ازکمونیست اوغان تا اخوانی دوآتشهء آن به بهانه اینکه مردم افغانستان ازنظرزبان هیچ پیوند فرهنگی با ایرانی ها وتاجیکها وازبیکها خارج ارمرزهای کنونی افغانستان ندارد این دهل را بنام هویت ملی بصدا درآورده است. حال آنکه کمونیستها نباید با این مقوله ها سرسازگاری داشته باشند ولی چنانچه ازسیاق کلام وطفره روی های آقای عزیزیاسین معلوم شد ایشان نیز درهمان خط کلاسیک رفیق تره کی وحفیظ الله امین پرسه می زنند وبه بهانه اینکه ایشان باورمند به ایدیالوژی دورانساز طبقهء کارگر استند ازداخل شدن به این مسایل عار دارند.
      جناب عزیزیاسین تمام این حوادث گذشته را درحالیکه واقعیهای علمی تاریخی است که با بالا رفتن سطح سواد میزان آگاهی انسانها نیز رشد میکند وهرکسی ازخودش می پرسد که من کیستم وچیستم نادیده می انگارندومانند موشی که ازترس پشک چشمان خودرا می بندد وفکر میکند که وی را پشک ندیده است به این حقایق مسلم تاریخی چشمان شانرا می بندند.
      درکل این قلم طوریکه درکامنتهای قبلی ام نوشته ام هرگز مخالفتی بارشد وغنی شدن یک زبان بشری چه پشتو باشد ویا غیر پشتو ندارم ولی پرسش این است که برای حاکم ساختن یک زبان بالای زبانها وفرهنگ های دیگر چرا باید ازترفندهای ماکیاولیستی کار گرفته شود وحتی اراده براین باشد که یک زبان وفرهنگ بکلی محو گردد تا بالاخره زمینه برای ورود کلی یک زبان اجنبی اروپایی در افغاستان میسر شود چنانچه رئیس جمهور کرزی چندی قبل گفت بهترین راه برای رسیدن بمدارج بلند ترقی همانا انگلیسی سازی مکاتب ودانشگاه ها خصوصا دانشگاه های علوم تجربی نظیر انجنییری وسایسن وطب می باشد.معنای سخن این است که زبان فارسی که تاکنون زبان دانشگاهی بوده است مانند زبان پشتو درفراورده های علمی پایش می لنگد ویا اینکه پشتونهای ولایات جنوبی که قادر به آموختن زبان فارسی نیستند ترجیح میدهند تا به عوض زبان فارسی به زبان انگلیسی آموزش ببینند. اینکه زبان انگلیسی ودیگر زبانهای اروپایی نظیر فرانسوی وروسی وجرمنی درعصرحاضر زبان تخنیک وعلم می باشد شکی وجود ندارد ویکی ازعلل پیشرفت یک زبان درپهلوی بعد دین وفرهنگ یکی هم فراورده های علمی است که آقای عزیزیاسین نمیخواهند به آن تماس بگیرند..
      ولی زبان فارسی هرگز آنقدر فقیر وناتوان نبوده است که نتواند همپای زبان عربی پاسخگوی نیازمندیهای علمی روز باشد.
      ترجمه های علمی که تاکنون دررشته های مختلف اززبانهای اروپایی به زبان فارسی صورت میگرد خودش نشان دهندهء این است که زبان پارسی زبان پویا وزنده است ونباید آنرا دست کم گرفت.حتی همین کمونیست بودن آقای عزیزیاسین نیز مدیون زبان پارسی است. باوجودیکه معلوم نیست که چقدر درزمینهء ماتریالیزم دیالکتیک وماتریالیزم تاریخی ومارکسیزم معلومات دارند. آقای عزیزیاسین باید بدانند که اگر شخصیتهای بزرگی نظیر لاهوتی وجود نمیداشت وبه ترجمهء آثار نویسنده گان روسی نمی پرداخت اگر آثار مارکس وانگلیس ولینین را حزب تودهء ایران ترجمه نمیکرد امروز امکان داشت که آقای عزیز یاسین به عوض کمونیست بودن ملای یکی ازدهکده ها می بود ومردم را به کارهای خیر دعوت می نمودوازشربازمیداشت.ونامش هم می بود مولوی عزیزیاسین آخندزاده عجب است که ایشان امین فروتن گلبدینی را بیسواد میدانند ولی خودشان نیز به عوض پاسخگویی به پرسشهای اصلی به وعظ وارشادهای منبری اکتفا می نمایند ویا بازهم مانند گلبدینی ها به اصطلاح خود گلبدینی ها واخوانی هابر هردو طرف درگیر مهمندی وطاهر بدخشی لعن می فرستند وخودشانرا راحت ازمیدان می کشند درحالیکه مسایلی که بیان شد هم ازنظرتاریخی وهم ازنظر علمی بخشی از واقعیتهای ملموس جامعه است که هرنوع سطحی نگری وساده اندیشی درمقابل آن همان ضرب المثل قدیم را بیاد می آورد که کلوخ را گذاشتن.
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • نام یک نفررا درپیام قبلی ام فراموش کردم که من درپهلوی اشخاص وافرادی که ذکر کردم باید نام وی را نیز ذکر می نمودم که ایشان از نویسنده گان بنام درزبان وادبیات پشتووازشعرای شناخته شده دست اول زبان پشتون که مانند آقای عزیز یاسین باورهای کمونیستی داشت بودند.ایشان به زبانهای پارسی ؛ عربی انگلیسی وروسی ودنمارکی تسلط کامل داشتند آن شخص برجسته ازهمولایتی های خودم قندهار زنده یاداکادمیسن محمد انور نومیالی بود که چندسال قبل دردنمارک پدروحیات گفت. اوباوصف اینکه مانند سلیمان لایق خاستگاه ملایی داشت ولی بعدهابه اثر مطالعه وتحقیق به زبان فارسی خصوصا مطالعهء آثار کمونیستی حزب توده یک کمونیست اتائیست پشتون بار آمد ودراکثراشعاری که امروزازوی به زبان پشتوبجا مانده است دین وملا ومسجد حور وبهشت وغلمان وروز آخرت رابه زننده ترین شیوهء ادبی با زبان طنز به باد استهزاء گرفته است ولی تاآخر عمر بر برتری زبانی پشتو بالای فارسی باورمند بودوهمیشه آرزو داشت که یک افغانستان تگ زبانی را که درآن زبان پشتو ازآمو تا اباسین رایج باشد ببیند
      بااحترام
      پرویز بهمن

    • جناب آقای بهمن همینکه نوشته اید :
      « جناب عزیزیاسین تمام این حوادث گذشته را درحالیکه واقعیهای علمی تاریخی است که با بالا رفتن سطح سواد میزان آگاهی انسانها نیز رشد میکند وهرکسی ازخودش می پرسد که من کیستم وچیستم نادیده می انگارندومانند موشی که ازترس پشک چشمان خودرا می بندد وفکر میکند که وی را پشک ندیده است به این حقایق مسلم تاریخی چشمان شانرا می بندند.» متأسفانه جای هرگونه جروبحث را پرکرده است لذا من تنها گفتنی یی که به شما دارم همان « سلام ! » است و بس
      خوش باشید
      عزیز یاسین

    • سلام به آقای عزیز یاسین ؛ نبیل مزاری ودیگر کابل پرسیان!
      آقای عزیزیاسین!
      اگر من از اول میدانستم که جنابعالی آنقدر طبع لطیف ونازک داریدکه حتی ازارائه یک مثال کوچک درجهان حیوانات آزرده خاطر می شوید من هرگز از ابتدا حاضر نمی شدم که باب مناظره را باشما بازنمایم. صادقانه برایتان عرض میکنم که اگر کسی مرا بگوید که تو مانند سگ همیشه دنبال یافتن مطالب جدید استی وهرگز خسته نمی شوی ویا به عبارت دیگر بنویسد که تو مثل سگ پشت کامپیوتر نشسته ایی ومقالات مردم را تعقیب میکنی من این مثالهارا نه تنها که برای خودم توهین نمیدانم بلکه به آن افتخار نیز می نمایم. زیرا بعضی حیوانات دارای چنان قوه وانرژی می باشند که انسان از داشتن آن نیروی فوق العاده عاجز است.
      در زبان روسی اگر کسی بخواهد کس دیگری را به تمجید وستایش بگیرد به او صفت یکی ازحیوانات را قایل میشوند چنانچه مثال بالایی موئید این ادعاست . موش که از استعمال آن آزرده شده اید در اکثرزبانهای مروج دنیا گاه نمادهوشیاری وزیرکی ونقب زدن گاهی نماد ترس وجبن بوده است.
      مثلا گفته میشود فلان نفر مانند موش فرار کرد
      واما گاهی درصفات نیک نیز استعمال میشود:
      فلان پروفیسور زبان مانند موش درمضامین ومقالات شاگردانش نقب میزند ونقاط خالی را برجسته میسازد.بهمین ترتیب پشک نیز دارای صفاتی مثبت ومنفی می باشند. ولی ازاینکه بنده ازطبیعت جنابعالی اگاهی نداشتم ورنه این مثال را که هرگزاز استعمال آن قصد اهانت توهین نداشتم بلکه هدف بیشتر ایضاح وبیان مطلب بود آنرا استعمال نمیکردم واگر شما آنرا دشنام تلقی کرده اید من حاضر استم که ازآن معذرت بخواهم ولی بازهم باوجودیکه جنابعالی خودتان به فردوسی بزرگ توهین نموده اید ودانشمند وشاعر گرامی لطیف پدرام را لقب شارلتان داده اید ودرآخرین تحلیل بازهم مانند اخوانی های کلی گو از دوطرف درگیر اعلان برائت کرده اید من برعکس شمابحث را تمام یافته نپنداشتم وشمارا درزمرهء جاهلان بحساب نیاوردم. آنطوریکه شما برای من سلام فرستادید ومطابق ارشادات همان قرآنی که خودتان به آن ایمان وباور ندارید مرا غیرمستقیم جاهل پنداشته ایدد که من به هیچ صورتی بازهم از استعمال این سلام شما خسته نشده وسلام تان را بازهم مطابق همان آموزه های دینی علیک میگویم وازکاربرد صفت موش ازشما عذر میخواهم.
      زیرا نزد من تبادل پیامها بخاطر روشن شدن حقایق مهمتر ازتمایلات خود خواهانه وکیش شخصت پرستی وخود پرستی است . شاید شما مناظره های دیگر مرا با اشخاص مخالفم که حتی حاضراند بادشنام های رکیک بامن به تبادل پیامهایشان وارد میدان شوند تعقیب کرده باشیدکه من همچنان بدون واکنش بالمثل با ایشان کما کان بحث را ادامه میدهم. صفاتی را که تاکنون درکابل پرس پرس مخالفانم بمن ارزانی نموده اندبعضی از آنها قرار ذیل اند:
      سگ دیدو؛
      پدرلعنت؛ حرامی
      مفعول؛
      بداخلاق؛
      جاسوس رژیم ایران؛
      نفاق افگن؛ شیطان ابلیس
      کافربی دین؛
      مرتد؛
      نوکر شورای نظار؛
      پرچمی سکتاریست؛
      شعله ایی وغیره
      دیگر دشنامهای ناموسی که بخواهر ومادر واعضای فامیل من داده اند آنرا حساب نکنید
      ولی من باتمام همین دشنامها حاضراستم که باطرف مقابل بدون هیچگونه واکنش خشونت آمیزی به تبادل نظربپردازیم تا معلوم شود که آیا من راه را غلط کرده ام ویا اینکه مخالفم به بیراهه رفته است.بناء من این توقع را تا هنوز هم ازشما ندارم که به این زودی بدون رسیدن به یک نتیجهء منطقی میدان را رها کنید. زیرا چنانچه قبلا عرض کردم که استعمال صفت موش غرضش بیان مطلب بوده نه توهین شخصی بشما وبازهم اگر موجب آزرده گی شما شده باشد از آن معذرت میخواهم.
      دلایل شما را به آقای نبیل مزاری دربارهء موجودیت کلمات عربی درزبان فارسی نیز خواندم وآنها را خیلی سطحی وعوام پسندانه یافتم درآینده نیز پیرامون آنها نه به نیابت از آقای نبیل مزاری بلکه به نیابت ازخودم چیزهای زیادی به نوشتن دارم ولی عجالتا توقع دارم که مسایل که من درپیامهای قبلی ام پرداخته ام به آنها بپردازیداگر واقعا قصد روشنگری دارید وتمایلات خودخواهانهء تان برافکار واندیشه های تان چربی نمیکند.زیرا یک چیز را متاسفانه ازپیامهای شما من درک کردم وآن اینکه پیامهای که درتائید نظریات شما نشر میشود شما آن فرد پیامدهنده را با الفاظ دانشمند وگرامی وگرانقدر وعزیز نوازش میدهید ولی اگر پیامی درمخالفت با نظریات شما گذاشته شود شما آنرا پندارهای پوچ وجاهلانه عنوان میکنید وطوری واکنش نشان میدهید که طرف مقابل باید بار دیگر همچو نظرمخالف را دررد نظریات تان ننویسندروی همین علت است که مخالفان شما خصوصا قرآنیار نیز ازدر خشونت واستعمال الفاظ رکیک باشما پیش می آیند هرچند این عبارات من دفاع ازقرآنیار وطرفدارانش نیست ولی این را میخواستم بنویسم که جنابعالی شما درتخریش احساسات مخالفان تان نقش دارید که این کار شما مخالف اصول ومبادی تحمل پذیری وهمدیگر فهمی درسایت کابل پرس? می باشد.
      بااحترام
      پرویزبهمن

    • بار دیگر سلام به همهء کابل پرسیان وخصوصا به آقایان عزیزیاسین ونبیل مزاری!
      درین سه روز هرباری که ویب سایت کابل را بازمیکنم بادریغ که هیچ پیامی ازآقای عزیزیاسین درپاسخ به پرسشهای قبلی ام نخوانده ام. چنین برداشت می شود که جناب آقای یاسین به سان اخوانی های گلبدینی زمانیکه پای منطق شان می لنگد یا به دشنام و توهین رو می آورند ویاهم دزدانه فرار را برقرار ترجیح میدهند ولی آقای عزیزیاسین گزینهء دومی را برخودشان آسان یافته اند وآن اینکه با پیشکش نمودن یک بهانه میخواهند فرار را برقرار ترجیح دهند که به نظر من این راه حل نیست.
      کسیکه مدعی است که او تناقضات قرآن را کشف کرده است وخودش را درقطار ایدیالوکهای جهان کمونیزم معاصر میخواهد جابزند وبخود حق میدهد که طرف های درگیر ایتنکی وقومی را درمنازعهء افغانستان هوشدار دهد نباید اینقدر ضعیف ونا شکیبا باشد که به مجرد تند شدن بحث میدان را جبونانه ترک گوید. بالاخره اگر ایشان معتقد به ماتریالیزم دیالکتیک هم باشند بازهم معنای دیالکتیک را درست هضم ننموده اند زیرا اندیشهء دیالکتیک برخلاف ماتریالیزم تاریخی اساسا ازهمین بحثها ومناظره ها پرسش وپاسخ مایه گرفته است.
      اما جناب عزیزیاسین با تقلید از ملاها وعناصر إخوانی برایم نوشته اند که سلام برشما یعنی اینکه ذا خاطبهم الجاهلون قالوسلام.به تعبیر ایشان من بیچاره که تا قبل ازمثال دادن موش وپشک بحیث طرف مقابل ایشان بودم حالا بجرم این مثال درقطار جهال حساب شدم وایشان مانند یک ملا وعارف إخوانی که درمکتب سیدقطب وحسن البنا تربیت یافته است بمن سلام داده اند که من بدون هیچ آزرده گی خاطر ؛ سلام شان را علیک میگویم وخواهان ادامهء بحث می باشم ولی پرسش من ازایشان این است که ازنظر عملی آیا این کار شما مطابق دستورات اسلام وقرآن صورت گرفته یا مطابق اصول ومبادی ماتریالیزم دیالکتیک وآزادی بیان ؟
      خوب این مهم نیست اما ذکر این نکته را لازم بیاد آوری میدانم که :اگر آقای عزیز یاسین مایل به ادامهء بحث هم نباشند من باک ندارم وهمچنان مقالات شانرا مورد نقد وبررسی قرار داده ومواردیکه توضیح وتشریح طلب می باشند ازایشان ویا ازدیگر خواننده گان کابل پرس? طالب توضیح میگردم چه کسی خوش می شود یا خفه برایم اهمیت ندارد.
      ازجمله مواردقابل بحث که آقای عزیز یاسین درپاسخ به جناب نبیل جان مزاری نوشته اند یکی هم مورد ذیل است که ایشان نوشته اند:
      (من هرگز در صدد انکارواقعیتهای تاریخ نبوده وتنها چیزی را که میخواهم گوشزد نمایم آنست که ما نباید آنچه را که به خورد مان داده اند و کماکان دارند آنرا در لفافه های دلپذیر و خوشنمایی چون افتخارات ملی وزبانی و فرهنگی و دینی و عقیدتی وغیره وغیره به خورد مان میدهند، همانطور دشمن پسندانه ببلعیم و شکرآنرا به جاآوریم که افتخاراتی داریم بدون اینکه در اهداف و رویکردهایی که در ورای این به اصطلاح افتخارات نهفته است فکری کرده باشیم و سنجیده باشیم که دستگاهها و بنگاهها غول پیکر سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جهانی که در دفاع از منافع آزمندانۀ نظام سرمایه داری قرار دارند، چرا و به چه منظوری ملیاردها دالر خویش را در راه زنده نگهداشتن و تولید وباز تولید ایده ها و گرایشهای ناسیونالیستی درسراسر جهان به مصرف میرسانند )
      من از آقای عزیزیاسین درین باره نه به نیابت ازآقای نبیل مزاری بلکه به نیابت ازخودم میخواهم این پرسشها را مطرح کنم که :

      • چه کسانی ویا چه طرفی میخواهد افتخارات فرهنگی وتاریخی را بخورد مان بدهد؟ اینها کی ها هستند ومنافع آنها مبنی براینکه این چنین افتخارات را برایمان درست میکنند چیست؟
      • این دستگاه ها وبنگاه های غول پیکر اقتصادی که شما ازآنها نام برده اید اگر کمونیزم را دشمن اصلی خویش می پندارند چرا به عوض زنده ساختن احساساست ناسیونالیستی توده ها به جنگ ومهار نمودن کامل دشمنی اصلی خویش یعنی کمونیزم نمی پردازند که شما از داعیان پروباقرص آن خودرا میدانید؟
      • واقعا بحیث یک کمونیست باید اعتراف نمائید که درجامعهء کنونی امریکا آیا صاحبان صنایع وفابریکه های بزرگ تولید اسلحه سازی ازکمونیزم زیاد هراس دارند ویا از رشد روز افزون نفوس مسلمانان؟ یا به عبارت واضحتر شما درجامعهء امروزی امریکا واروپا احساسات مسلمان ستیزی را درمیان افراد عادی قوی تر می بنید یا کمونیزم ستیزی را
        حجم تبلیغات ضد مسلمانان را درمقایسه به حجم تبلیغات دستگاه های غول پیکر اقتصادی نسبت به کمونیزم درچه حدی می بینید؟
      • آیا درشرایط حاضر منافع آزمندانهء نظام سرمایه داری را رشد ونفوذ مسلمانان به کشورهای غربی به چالیش گرفته است یا احزاب کمونیستی که وجود دارند ولی ازموجودیت شان هیچ ترس وبیمی وجود ندارد؟
      • اصطلاح جنگ تمدنها را برای اولین بار کی برزبان راند وهدف ازکاربرد آن چی بود؟
      • آیا قبل ازنظام سرمایه داری مسألهء هویت وزبان وافتخارات ملی درجوامع بشری مطرح نبوده است؟
        چگونه بپذیریم که تمام این جنگهای هویتی وملی همه ریشه درجنگ اندازیهای نظام سرمایه داری دارد وعلت ویاعلل دیگری ندارد؟
      • بالاخره اگر بپذیریم که نظام سرمایه داری بخاطر مصروف نگهداشتن توده ها مصروف هویت سازی کاذب برای ملتهاست وملیونها دالر هزینه می بردارد چرا نیم این بودجه را برای ازبین بردن افکار کمونیستی به مصرف نمی رساند که ازنظر شما دشمن اصلی نظام سرمایه داری همانا کمونیزم است؟
      • چرا برای کمونیستها در میدیای جهانی هم پا با احزاب بورژوازی سهم مساویانه موجود است وکمونیستها آزادانه افکار وعقاید شان را برضد نظام سرمایه داری مطرح میکنندولی مسلمانان با چالش های زیادی روبرو میشوند؟
        هدف ازپرسشهای فوق این بود که چگونه ما باور کنیم که جنابعالی که درظاهر امر سنگ دشمنی با نظام سرمایه داری را به سینه می کوبیدعملا وبالفعل از روی صداقت وراستی دشمن نظام سرمایه داری استید ونه دشمن هویتهای ملی مردمان دیگر؟
        تشکر
        نوت: هرنوع پاسخ دادن ازجانب محترم عزیزیاسین مستلزم این است که اول پرسشهای قبلی ام را پاسخ دهند وبعد به این پرسشها بپردازند.
        بااحترام
        پرویز بهمن
    • جناب بهمن صاحب اوغان نادان فکر میکنند دشنام بد و رد افترا و اتهام مبارزه است!!
      این خیمه نشینان سرگردان بجای بحث منطقی مخالف شانرا با تهدید و تهمت میخواهند خاموش سازند !!

  • آقای عزیز یاسین درود و احترام تقدیم است . فحوا و درونمایه نوشته شما نمایانگر نوعی بی تفاوتی و سطحی پنداشتن تأثیر زبان در بستر جامعه فرهنگی را میرساند که نتنها شما بلکه بسیار نویسنده هایی اند که در سایت های مختلف کوشش دارند جلای آنرا کمرنگ ساخته اذهان را به گونۀ به طرف پسند خویش سوق و رجعت دهند . این دیگاه شماست و آنرا به دیدۀ قدر مینگرم . اما شما در پیام پایانی خویش فردوسی بزرگ را به شدت تقبیح و به باد انتقاد گرفته اید که او چرا از نظم کاخ بلندی درست نموده و به پاسداری ملت و سرزمین خویش گویا یاوه سرایی نموده است .
    آقای یاسین ! به باور کامل برایتان نوشته میتوانم که اگر فردوسی بزرگ و کاخ بلند سخنش نمی بود شما امروز تازی شده و به زبان تازی می نوشتید و می خواندید مانند مصریان و سوری ها و غیره و غیره که شما از من حقیر زیاده درین باره میدانید . فردوسی ستیزی خود نمایانگر دید خود بینی و خود ستایی است که در وجود فخرفروشان کاذب به وفرت دیده میشود که فکر کنم درین جبهه ناصر پور پیرار پرچم بلندتر از شما را به شانه های لرزان حمل میکند . نقد و انتقاد شما از دین اسلام با استدلال و منطق قوی استوار بود که طرفدارانی را هم با خود کرده بودید و من حقیر با احترامی که شخصیت شما دارم ، چنین از شما تمنا و آرزو دارم که شما را همان عنوان پیشینه سزاوار است ، به هر طرف مانند آدولف هتلر جبهه نساخته و لشکر نکشید که ناکامی در قبال خواهد داشت .

  • دوست گرامی نبیل مزاری درود بر شما
    خوشحالم از اینکه بازهم شما را با خود دارم و و از نظرات شما آگاهی مییابم مگر اینبار فکر میکنم که شما در مورد من ونقد نوشته ام اندکی از همان احساسات ناسیونالیسم زبانی کار گرفته و مرا با شخصی همتراز و همنظر پنداشته اید که صرف نظر از خیانتهای سیاسی یی که بار بار مرتکب آن شده است در نوشته های خویش به همه چیز و همه کس بی حرمتانه و نا بخردانه تاخته و همه را یکسره انکار کرده است. حال اینکه من هرگز در صدد انکارواقعیتهای تاریخ نبوده وتنها چیزی را که میخواهم گوشزد نمایم آنست که ما نباید آنچه را که به خورد مان داده اند و کماکان دارند آنرا در لفافه های دلپذیر و خوشنمایی چون افتخارات ملی وزبانی و فرهنگی و دینی و عقیدتی وغیره وغیره به خورد مان میدهند، همانطور دشمن پسندانه ببلعیم و شکرآنرا به جاآوریم که افتخاراتی داریم بدون اینکه در اهداف و رویکردهایی که در ورای این به اصطلاح افتخارات نهفته است فکری کرده باشیم و سنجیده باشیم که دستگاهها و بنگاهها غول پیکر سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جهانی که در دفاع از منافع آزمندانۀ نظام سرمایه داری قرار دارند، چرا و به چه منظوری ملیاردها دالر خویش را در راه زنده نگهداشتن و تولید وباز تولید ایده ها و گرایشهای ناسیونالیستی درسراسر جهان به مصرف میرسانند . بلی نبیل جان عزیز ما متاسفانه در حالت از خود بیگاه نه گی به سربرده و دید روشنی از اهداف و نوایا شومی که در ورای اینهمه هویت سازیهای کاذب و زهر آگین میتواند نهفته باشد نداریم .... در یک کلام من به تأسی از تحلیهای داهیانۀ پیشتازان را ه تأ مین آزادی و برابری انسانهای روی زمین به این باورم که ناسیونالیسم و مذهب دو هیولایی اند که راه رسیدن به آزادی و برابری در روی زمین از بالای نعش متعفن آنها میگذرد و بشریت هرگاه خواهان رسیدن به آن باشد چاره یی جز پیمودن این را ه دشوار و پر از چالشها وتابوهای متنوع ندارد. لذا با در نظر داشت آنچه که به عرض رسانیده شد از شما دوست گرامی تمنا دارم تا در داوری خویش نسبت به من بازنگری فرموده ممنو ن سازید.
    مؤفق باشید
    عزیزیاسین

    • دوست گرانمایه آقای یاسین با عرض ادب و درود . بلی من حقیر زبان مادری خود پارتی دری را دوست دارم ، ببخشید غلط گفتم ، می پرستم اما هیچگاه آنرا بالای کسی به زور شمشیر و انجمن ها نمی قبولانم و این حق را به خود هم نمی دهم و هرکی به این عمل زشت دست می یازد پیش من حقیر مردود و منفور است . این زبان در ساختن شخصیت من نقش نخستین را داشته است . فردوسی ، مولانا ، خیام ، سعدی را پیغآوران تاریخ ، دانش و معرفت انسان سازی سرزمین خود میدانم . اگر این احساساتم را شما ناسیونالیستی می دانید ، دیدگاه شماست اما همانگونه که یک پشتون یه پشتونوالی خود افتخار مینماید من حقیر به فرهنگ زبانی و تاریخ فرهنگی خود افتخار میکنم ، این حق شخصی من است . هرکه سخن (بنی آدم اعضای یکدیگرند) را با سنت (سواره ) پشتونوالی و قتلو قتلو تازی نامه برابر میداند فکر میکنم زخم دیگری بر عضو درد دار روزگار میزند و که از دیگر اعضا ، قرار را در میبرد .
      دوست عزیز آقای یاسین ! در سرزمین ما که افغان ستانش کرده اند ملتی وجود ندارد ، و هرچی ملی است دروغ است ، بهتان است و فریب . درد ما درد زبان نیست ، درد گرسنه گی و نداشتن رفاه همه گانی نیست بل دردیست در مغز استخوان و بطن اندیشه ها که تداوی آن به ساده گی امکان پذیر نیست . بیآئید در شفا بخشی اندیشه ها و زدودن برتری جویی ها بکوشیم . زبان ما را تازی ها به مدت سه صد سال حکمرانی با شمشیر نتوانستند از بین ببرند و امروز هم هراسی ندارم که سرنوشت زبانم چگونه میشود زیرا کاخی داریم از سخن ، که از باد و بارانش نباشد گزند . اما کسانی که زیر نام اسلام عزیز ، شریعت ناب محمدی ، زبان ملی ، اتن ملی ، سرود ملی و اکثریت قبیله وی میخواهند بالای زنده گی معنوی و شخصی ام تعرض کنند ، تا پای قلم شکسته ام به دفاع خواهم بر خواست . شاید از دید شما این نوشته هایم ، احساسات ناسیونالیستی زبانی باشد ، امکان دارد ، زیرا تا هنوز به اساسات سوسیالیزم ، لیننیزم و ماتریالیزم دیالکتیت مانند شما بلدیت ندارم و هرچی مینویسم قشلاقی و کوچه باغیست . پیروز باشید دوست عزیز من .

  • با درودهای بی پایان خدمت شما دوست عزیز نبیل جان مزاری
    دوست عزیز و گرامی من هرگز نگفته و نخواهم گفت که شما زبان مادری خود را نفرین کنید و دوست نداشته باشید ولی با در نظر داشت اصول پایه یی آزادی بیان این حق را به خودمیدهم که طرز دیدها و نقطه نظرهای دیگران را به نقد گرفته کاستی ها و نارسایی های آنرا بیان نمایم و در همین راستا به دیگران نیز صد در صد حق میدهم که طرزدید خودم را به نقد بگیرند و نوافصی را که در آن نهفته باشد به رخم بکشند .... دوست عزیز به نظر من شما همانند بسیاری دیگر از قلم به دستان کشور بیشتر تحت تأثیر احساسات و جو ایجاد شده از برتری جویی های قبیله گرایانه در قالبهای قدیم و جدید آن قرار دارید تا توجه به واقعیت و آنچه که درزنده گی عملی در جریان بوده و هست . که این رویکرد شمارا متأسفانه به سوی تناقضی آشکار کشانیده و مانع از آن میشود تا موضوع را از زاویه یی فراختر وهمه جانبه تر مشاهده و بررسی نمایید مثلا شما ازیکسو زبان عربی را به قصد إهانت آن « تازی و قتلوقتلو » نامیده اید ولی از سوی دیگر هیج توجه نداشته اید که در همین کامنتی که خودتان نوشته اید و آنرا پارتی دری نامیده و پرستشش مینمایید از نام خوتان گرفته تا پایین آن بیشتر از پنجاه واژهء همان زبان مورد تنفر شما جا خوش کرده است . اگر این تناقض گویی نیست پس نامش را چه خواهید نهاد. من با کمال محبتی که به شما دارم یک باردیگر به عرض میرسانم که هرگاه واقع بینانه به دور از احساسات بنگریم خواهیم دید که زبان در عین زمانی که شگفت انگیز ترین و پیچیده ترین محصول تکامل تدریجی مغز واندیشۀ بشر وبزرگترین ابداع و اختراع ودست آورد فکرانسان به شمار میآید، به هیج صورتی مقدس و هویت ساز و ازلی و ابدی نبوده همواره دستخوش تغییرتطورو زایش وفرسایش میباشد.
    دوست گرامی ! از آنجایی که من با طرز دید شما تادرزمینه تا اندازه یی آشنایی حاصل نموده ام نیازی به إرائۀ پاسخ به این نوشتۀ من ندارید فقط از جناب شما تمنا دارم تا یک بار دیگر بازهم اندکی ژرفتر بیندیشید
    پیروز و کامگار باشید
    عزیز یاسین

  • دوست ارجمند یاسین . درین باره که نیمی از واژه های پیامم از زبان تازی گرفته شده با شما همنوا هستم و تردیدی هم ندارم . باور دارم اگر به همین اساس پیش رویم نیم دیگرش پشتو می شود . از زبان تازی نفرت ندارم ، از اندیشه کشور گشایی و بیدادگری تازی ها نفرت دارم همانگونه از زبان پشتو . وقتی دانشگاه و دانشکده بگویم و بنویسم مرا تکفیر کنند چی باید کرد ؟ امروز که شما مرا وادار ساخته اید که با شما همنوایی نمایم فردا مجبور میشوم با پشتونی هم همنوا شوم که اگر واژه های پوهنتون ، شاروالی ، سارنوالی و ولسوالی و و شما نمی بود ، به این جای ها ما بیچاره ها چی می گفتیم ، خدا میداند . این پیامم پاسخی نبوده تنها روشن سازی دیدگاهم بود . سپاس از دوستی و محبت شما .

  • همهء فرهنگ بشریت را سکه ء تصور کرده اند که یک روی آن را زبان ساخته است ؛ در حقیقت زبان حمال اندیشه و فرهنگ انسانی هست ؛ لازم هست در بخش بخش زبان کتاب ها نوشت با مقالهء کوتاه و جر و بحث های دوستانه و خصمانه ره به جایی نمی توان برد . موفق باشید .

  • به نظر من این عزیزیاسین یکی ازمامورین استخباراتی بی دین ولامذهب کرزی است که به قول آقای بهمن میخواهد آب درآسیاب فاشیزم بیندازد وباتوهین نمودن وکم زدن نقش زبان هویتهای ملی دیگران ازراه کمونیزمی که به آن باور واعتقادی هم ندارد ذهن خواننده را میخواهد مغشوش سازد.
    درحالیکه طومار اصلاحاتی کرزی، همزمان چندین هدف را دنبال می کند. که بخشی از آن بیگمان مصرف انتخاباتی دارد. هرچی به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک می شویم، زبان و قومیت به عنوان ابزار جلب همایت، کارکرد بیشتر پیدامی کند. کرزی بامطرح ساختن مسله" زبان" یک بار دیگرتعهد خودرا به پشتونیزم، برتری طلبی و در عیین حال کمپاین تبلغاتی برای کاندید مورد "نظر" در انتخابات بعدی اعلان نمود.
    حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان که درسالیان اخیر بیشتر به طرح ریزی و یا هم به حمایت از طرحهای تعصب بر انگیز متهم است، ازدیدگاه شهروندان و سیاستمداران افغانستان بیطرفی خودرا درتصمیم گیری های مهم ملی ازدست داده است. حرفها و ادعا های رئیس جمهور پیرامون مبارزه با فساد، تعصبات قومی، نژادی، سمتی، زبانی و مذهبی هیچگاه جامه عمل نپوشیده، مگر اینکه به نفع یک قوم خاص و یا هم درتضاد بامنافع یک قوم مشخص بوده باشد.
    کشور دریک دهه گذشته بیشتر از هرزمانی دیگر شاهد طرح ها و اقدامات تعصب آمیز مسوولین بلند رتبه حکومتی بوده است. از عدم توازن در طرح بودجه تا تعیینات وزرا دروزارت خانه های کلیدی و تغییر نام مکاتب همه به شکلی ازاشکال موارد تعصب را به همراه داشته اند.
    به گفت یکی از بزرگان: زمان حل مساله بدست خودمان فرا رسیده است و گرنه" فردا" خیلی دیر خواهد شد. این جمله بیانگرانفجاری بودن شرایط و اینکه خطر" جدی" است، می باشد. ولی مسولین کشور همچنان با زبان فارسی در افغانستان برخود امنیتی دارند ، رشد و آگاهی ملی و تغییر شرایط منطقه ای و جهانی در وضعیت جهانی شدن را در نظر نمی‌گیرند و با توسل به زوربه حل مساله می پردازد.
    زبان و سیاست در کشور بصورت جدانشدنی بهم پیوند خورده‌اند. نفی یا عدم درک این رابطه ناگسستنی توسط حکومت وبخش از روشنفکران کشور، یکی از عوامل تشدید بحران فرهنگی – سیاسی در کشور و فاصله گیری فزاینده غیرپشتون ها از حکومت پشتو ن خوا است. در یک جامعه چند فرهنگی نظیر افغانستان، تلاش برای جدا نشان دادن زبان از سیاست، اگر از روی نا آگاهی نباشد، بمنظور سرپوش گذاشتن بر ِستم فرهنگی موجود است.
    سیاست گزاران فرهنگی کشور از بکار بردن اصطلاح «سیاست زبانی» خود داری می‌کنند زیرا می‌ترسند که ستم فرهنگی عیان گردد و انحصارزبانی از دستشان خارج شود. در حال حاضر سیاست رسمی حکومت مرکزی اینست که هویت کشور را با «زبان پشتو و ملغمه ای از مذهب حنفی و پشتون والی» تعریف و تثبیت کند (به ظاهر امر افغانیت و اسلامیت) و این یعنی نفی زبانها و ادیان دیگر و در نتیجه نفی حقوق اولیه انسانی و حقوق شهروندی اتباع کشور.
    کسانی که می‌خواهند اهمیت زبان را تا حد یک وسیله مکالمه و ارتباط گیری ساده پائین بیاورند نتایج تحقیقات روانشناسی و نوروبیولوژیک راکه در طول قرن بیستم در سراسر جهان انجام گرفته و هم اکنون نیز ادامه دارد، نادیده می‌گیرند. زبان فقط چند هزار کلمه با تلفظ خاص نیست بلکه دنیائی است که موجود پیچیده ای بنام انسان در آن زندگی می‌کند.
    زبان هویت فرد و جامعه ای است که فرد در آن کار وزندگی می‌کند، هویت جریحه دار و تحقیر شده خشونت گراست، وقتی زبانی از بین برده می‌شود، تاریخ، فرهنگ و جامعه ای که ُحول آن زبان بوجود آمده از بین می‌رود و بدینسان با از بین رفتن یک زبان، بخشی از میراث فرهنگی تمام بشریت از بین می‌رود.
    یکی از سیاست های مشخص کرزی وافغان ملتی های برگشته از غرب ، از روز بقدرت رسیدن ، تبعیض و سرکوب نسبت به فرهنگهای غیرپشتون در کشور بوده، و آشکار ترین نوع تهاجم فرهنگی را درداخل کشوربه پیش برده اند. این درد ُکهنه ونادرمان، ریشه در تاریخ معاصر کشوردارد. باتاسف! همیشه فاشیزم در افغانستان از" َپسی" چهرهای به اصطلاح روشنفکر اما بی "ریشه"ظاهر شده است. چون فاقد توانمندی در جهت پیشبرد کار ها موثردرکشور بوده، خواسته ازاین طریق برای خود موقعیتی ایجاد کند.
    محمود طرزی، به عنوان نخستین معمار چنین تقسیم‌بندی با یک چرخش قلم زبان فارسی را از حق "زبان ملتی" (زبان متعلق به ملت) محروم می‌سازد و زبان ملتی را تنها حق "زبان افغانی" (زبان پشتو) می‌داند
    به باور نگارنده برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری کنار زدن زبان فارسی از حوزه‌ آموزش و اداره؛ برهم‌زدن تفاهم زبانی میان فارسی و پشتو و ایجاد خلـل در رشد و شکوفایی طبیعی زبان‌های کشور از چنین تقسیم‌بندی آغاز می‌شود.
    محمود طرزی در پی این ادعا که زبان فارسی زبان رسمی است اما زبان افغانی (پشتو) زبان ملی است برنامه‌ای درازمدت برای کنار زدن زبان فارسی در گام نخست از نظام آموزشی و اداره دولت ، معماری و تدوین ‌کرد. وی در همین راستا نظریه "واجب"بودن آموزش تنها زبان پشتو را از میان همه زبان‌های کشور پیش می‌کشد. وی در همین رابطه در سراج‌الاخبار نوشت: "ما . . . زبان مخصوصی را . . . مالک می‌باشیم که آن زبان را «زبان افغانی» می‌گویند. . . . تنها مردمان افغانی‌زبان نی، بلکه همۀ افراد اقوام مختـلفۀ ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خودرا یاد بگیرد.
    در مکتب‌های ما، اهم‌ترین آموزش‌ها، باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد.
    محمود طرزی تنها آموزش زبان پشتو را "واجب" یعنی وظیفه‌ دینی مردم می‌داند اما آموزش زبان فارسی را که زبان فراقومی و مشترک مردم افغانستان است در ردیف آموزش زبان‌های بیگانه یا خارجی مانند انگلیسی، اردو و ترکی قرار می‌دهد. بدین ترتیب پایه‌های سیاست تبعیض در حوزه زبان در کشور پی‌ریزی می‌شود.
    و برنامه مورد نظر محمودطرزی، توسط یک عده از شخصیتهای دولتی افغانستان از جمله محمدداودخان، محمدنعیم خان برادر زادگان محمدهاشم خان ، عبدالمجیدخان ریس بانک ملی ومردی متملق وفاشیست چون محمدگل مومند درباره تعمیم زبان پشتووطرد سایر زبانها، به عنوان سیاست جدید فرهنگی توسط فرمانی که درشماره ۱۲ اسفند ماه (حوت) سال ۱۳۱۵ راجع به زبان پشتو در جریده (اصلاح) نشرشد در محل تطبیق گذاشته شد.
    تلاش برای ساختن یک زبان، یک ملت، یک دولت در افغانستان کثیرالملله با توسل بزور طی ۱۲۰ سال گذشته ناموفق بوده است ، زیرا واقعیت تنوع زبانی - فرهنگی کشور نا دیده گرفته شده است و اکنون استفاده از واژه گان ناب فارسی توسط مردم، به خصوص جوانان بیانگر آنست که نفی و انکار و سرکوب نتوانسته زبان فارسی را از بین ببرد و برعکس هرچه زمان می‌گذرد حقانیت زبان فارسی بیشتر می‌شود.
    ملت سازی و دولت سازی با زور حتی اگر در کوتاه مدت عملی بنظر برسد در دراز مدت امکان ناپذیر است. در دوره استعماری، اولین کار استعمارگران، نفی زبان و هویت مردم کشور مستعمره و ترویج زبان استعماری در میان اهالی بومی بوده است. ملل مستعمرات را، اقوام و فرهنگ آنان را خرده فرهنگ می‌نامیدند. اما بعدا بمحض بیداری این ملت ها، زبان ملی، کارا ترین سلاح مبارزه علیه استعمارگران می‌شد.
    بعنوان مثال زمانی که الجزایر مستعمره فرانسه بود کتابهای درسی بزبان فرانسه بود ودر این کتابها می‌نوشتند که الجزایری ها فرانسویان مسلمان هستند و پدرانشان گلواها بوده اند (چنانچه تاریخ رسمی وکتاب های درسی مکاتب ما پراز تحریف واقعیت های تاریخی است)و این وارونه کردن تاریخ بود، زیرا در قرون اولیه مسیحیت، جوامع کوچک و پراکنده گل ها در جنگل های فرانسه امروزی بصورت کاملا ابتدائی زندگی می‌کردند، شمال آفریقا مرکز تمدن پیشرفته ای بود و دهها دانشمند بزرگ که افتخار بشریت هستند فقط از منطقه قبایلی الجزایر بر خاسته اند که سنت اگوستین بزرگترین فیلسوف مسیحیت یکی از آنهاست.
    پشتونیست‌ها تاریخ فارسی زبانان را خوب می‌دانند (از تاریخ خود نیز خوب آگاهی دارند) ولی سیاست استبدادی ایجاب می‌کند که برای حفظ تسلط خودشان از مردم بومی هویت زدائی کنند. عین همین سیاست را حاکمیت های گذشته با همایت کشورهای قدرتمند، بزور سرنیزه در مورد غیر پشتون ها بکار بست. اکنون کرزی و "رفقا" همان سیاست را بویژه از طریق کل سیستم آموزشی کشور، می‌خواهد بمردم بقبولاند که شما (تاجیک، هزاره، ترک ولبوچ) نمی باشید و" افغانی درانی" هستیند و این در حالی است که ملیونها نفر در کشور باصدای رسا فریاد میزنند که ما پشتون نیستم ما "فارسی زبان" هستیم.
    بلحاظ منطقی، برسمیت شناختن واقعیت ها و تقویت زبان فارسی در کشور تنها راه تقویت و نگهداری خود زبان پشتو در دراز مدت نیز می‌باشد، زیرا هر زبانی برای بقای خود احتیاج به زبانهای همنشین دارد تا با بده و بستان با آن زبان ها، خودرا نوسازی کند و گسترش دهد. با لغت سازی های بی مورد نیز زبان تکامل نمی‌یابد چنانکه ترجمه اصطلاحات به پشتو به غنای پشتو کمک نکرده و فقط توانسته است فاصله زبان پشتو را با زبانهای همریشه اش در افغانستان و منطقه بیشتر کند.

  • آقای نیرم دست تان درد نکند خیلی عالی بوداستفاده بردیم

  • درویش دریادلی
    به گفت یکی از بزرگان: زمان حل مساله بدست خودمان فرا رسیده است و گرنه" فردا" خیلی دیر خواهد شد. این جمله بیانگرانفجاری بودن شرایط و اینکه خطر" جدی" است، می باشد. ولی مسولین کشور همچنان با زبان فارسی در افغانستان برخود امنیتی دارند ، رشد و آگاهی ملی و تغییر شرایط منطقه ای و جهانی در وضعیت جهانی شدن را در نظر نمی‌گیرند و با توسل به زوربه حل مساله می پردازد.
    زبان و سیاست در کشور بصورت جدانشدنی بهم پیوند خورده‌اند. نفی یا عدم درک این رابطه ناگسستنی توسط حکومت وبخش از روشنفکران کشور، یکی از عوامل تشدید بحران فرهنگی – سیاسی در کشور و فاصله گیری فزاینده غیرپشتون ها از حکومت پشتو ن خوا است. در یک جامعه چند فرهنگی نظیر افغانستان، تلاش برای جدا نشان دادن زبان از سیاست، اگر از روی نا آگاهی نباشد، بمنظور سرپوش گذاشتن بر ِستم فرهنگی موجود است.
    سیاست گذاران فرهنگی کشور از بکار بردن اصطلاح «سیاست زبانی» خود داری می‌کنند زیرا می‌ترسند که ستم فرهنگی عیان گردد و انحصارزبانی از دستشان خارج شود. در حال حاضر سیاست رسمی حکومت مرکزی اینست که هویت کشور را با « زبان پشتو و ملغمه ای از مذهب حنفی وپشتون والی» تعریف و تثبیت کند (به ظاهر امر افغانیت و اسلامیت) و این یعنی نفی زبانها و ادیان دیگر و در نتیجه نفی حقوق اولیه انسانی و حقوق شهروندی اتباع کشور.
    کسانی که می‌خواهند اهمیت زبان را تا حد یک وسیله مکالمه و ارتباط گیری ساده پائین بیاورند نتایج تحقیقات روانشناسی و نوروبیولوژیک راکه در طول قرن بیستم در سراسر جهان انجام گرفته و هم اکنون نیز ادامه دارد، نادیده می‌گیرند. زبان فقط چند هزار کلمه با تلفظ خاص نیست بلکه دنیائی است که موجود پیچیده ای بنام انسان در آن زندگی می‌کند.
    زبان هویت فرد و جامعه ای است که فرد در آن کار وزندگی می‌کند، هویت جریحه دار و تحقیر شده خشونت گراست، وقتی زبانی از بین برده می‌شود، تاریخ، فرهنگ و جامعه ای که حول آن زبان بوجود آمده از بین می‌رود و بدینسان با از بین رفتن یک زبان، بخشی از میراث فرهنگی تمام بشریت از بین می‌رود.
    یکی از سیاست های مشخص کرزی وافغان ملتی های برگشته از غرب ، از روز بقدرت رسیدن ، تبعیض و سرکوب نسبت به فرهنگهای غیرپشتون در کشور بوده، و آشکار ترین نوع تهاجم فرهنگی را درداخل کشوربه پیش برده اند. این درد کهنه ونادرمان، ریشه در تاریخ معاصر کشوردارد. باتاسف! همیشه فاشیزم در افغانستان از" پسی" چهرهای به اصطلاح روشنفکر اما بی "ریشه"ظاهر شده است. چون فاقد توانمندی در جهت پیشبرد کار ها موثردرکشور بوده، خواسته ازاین طریق برای خود موقعیتی ایجاد کند.
    محمود طرزی، به عنوان نخستین معمار چنین تقسیم‌بندی با یک چرخش قلم زبان فارسی را از حق "زبان ملتی" (زبان متعلق به ملت) محروم می‌سازد و زبان ملتی را تنها حق "زبان افغانی" (زبان پشتو) می‌داند.
    به باور نگارنده برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری کنار زدن زبان فارسی از حوزه‌ آموزش و اداره؛ برهم‌زدن تفاهم زبانی میان فارسی و پشتو و ایجاد خلـل در رشد و شکوفایی طبیعی زبان‌های کشور از چنین تقسیم‌بندی آغاز می‌شود.
    محمود طرزی در پی این ادعا که زبان فارسی زبان رسمی است اما زبان افغانی (پشتو) زبان ملی است برنامه‌ای درازمدت برای کنار زدن زبان فارسی در گام نخست از نظام آموزشی و اداره دولت ، معماری و تدوین ‌کرد. وی در همین راستا نظریه "واجب"بودن آموزش تنها زبان پشتو را از میان همه زبان‌های کشور پیش می‌کشد. وی در همین رابطه در سراج‌الاخبار نوشت: "ما. . . زبان مخصوصی را. . . مالک می‌باشیم که آن زبان را «زبان افغانی» می‌گویند. . . . تنها مردمان افغانی‌زبان نی، بلکه همۀ افراد اقوام مختـلفۀ ملت افغانستان را واجب است که زبان افغانی وطنی ملتی خودرا یاد بگیرد.
    در مکتب‌های ما، اهم‌ترین آموزش‌ها، باید تحصیل زبان افغانی باشد. از آموختن زبان انگلیزی، اردو، ترکی، حتی فارسی، تحصیل زبان افغانی را اهم و اقدم باید شمرد.
    محمود طرزی تنها آموزش زبان پشتو را "واجب" یعنی وظیفه‌ دینی مردم می‌داند اما آموزش زبان فارسی را که زبان فراقومی و مشترک مردم افغانستان است در ردیف آموزش زبان‌های بیگانه یا خارجی مانند انگلیسی، اردو و ترکی قرار می‌دهد. بدین ترتیب پایه‌های سیاست تبعیض در حوزه زبان در کشور پی‌ریزی می‌شود.
    وبرنامه مورد نظر محمودطرزی، توسط یک عده از شخصیتهای دولتی افغانستان از جمله محمدداودخان، محمدنعیم خان برادر زادگان محمدهاشم خان ، عبدالمجیدخان ریس بانک ملی ومردی متملق وفاشیست چون محمدگل مومند درباره تعمیم زبان پشتووطرد سایر زبانها، به عنوان سیاست جدید فرهنگی توسط فرمانی که درشماره ۱۲اسفند ماه(حوت)سال۱۳۱۵ راجع به زبان پشتو درجریده (اصلاح) نشرشد درمحل تطبیق گذاشته شد.
    تلاش برای ساختن یک زبان، یک ملت، یک دولت در افغانستان کثیرالملله با توسل بزور طی ۱۲۰ سال گذشته ناموفق بوده است ، زیرا واقعیت تنوع زبانی - فرهنگی کشور نا دیده گرفته شده است و اکنون استفاده از واژه گان ناب فارسی توسط مردم، به خصوص جوانان بیانگر آنست که نفی و انکار و سرکوب نتوانسته زبان فارسی را از بین ببرد و برعکس هرچه زمان می‌گذرد حقانیت زبان فارسی بیشتر می‌شود.
    ملت سازی و دولت سازی با زور حتی اگر در کوتاه مدت عملی بنظر برسد در دراز مدت امکان ناپذیر است. در دوره استعماری، اولین کار استعمارگران، نفی زبان و هویت مردم کشور مستعمره و ترویج زبان استعماری در میان اهالی بومی بوده است. ملل مستعمرات را، اقوام و فرهنگ آنان را خرده فرهنگ می‌نامیدند. اما بعدا بمحض بیداری این ملت ها، زبان ملی، کارا ترین سلاح مبارزه علیه استعمارگران می‌شد.
    بعنوان مثال زمانی که الجزایر مستعمره فرانسه بود کتابهای درسی بزبان فرانسه بود ودر این کتابها می‌نوشتند که الجزایری ها فرانسویان مسلمان هستند و پدرانشان گلواها بوده اند (چنانچه تاریخ رسمی وکتاب های درسی مکاتب ما پراز تحریف واقعیت های تاریخی است)و این وارونه کردن تاریخ بود، زیرا در قرون اولیه مسیحیت، جوامع کوچک و پراکنده گل ها در جنگل های فرانسه امروزی بصورت کاملا ابتدائی زندگی می‌کردند، شمال آفریقا مرکز تمدن پیشرفته ای بود و دهها دانشمند بزرگ که افتخار بشریت هستند فقط از منطقه قبایلی الجزایر بر خاسته اند که سنت اگوستین بزرگترین فیلسوف مسیحیت یکی از آنهاست. پشتونیست‌ها تاریخ فارسی زبانان را خوب می‌دانند (از تاریخ خود نیز خوب آگاهی دارند) ولی سیاست استبدادی ایجاب می‌کند که برای حفظ تسلط خودشان از مردم بومی هویت زدائی کنند. عین همین سیاست را حاکمیت های گذشته با همایت کشورهای قدرتمند، بزور سرنیزه در مورد غیر پشتون ها بکار بست. اکنون کرزی و"رفقا" همان سیاست را بویژه از طریق کل سیستم آموزشی کشور، می‌خواهد بمردم بقبولاند که شما (تاجیک، هزاره، ترک ولبوچ) نمی باشید و" افغانی درانی" هستیند و این در حالی است که ملیونها نفر در کشور باصدای رسا فریاد میزنند که ماپشتون نیستم ما "فارسی زبان" هستیم.
    بلحاظ منطقی، برسمیت شناختن واقعیت هاو تقویت زبان فارسی در کشور تنها را ه تقویت و نگهداری خود زبان پشتو در دراز مدت نیز می‌باشد، زیرا هر زبانی برای بقای خود احتیاج به زبانهای همنشین دارد تا با بده و بستان با آن زبان ها، خودرا نوسازی کند و گسترش دهد. با لغت سازی های بی مورد نیز زبان تکامل نمی‌یابد چنانکه ترجمه اصطلاحات به پشتو به غنای پشتو کمک نکرده و فقط توانسته است فاصله زبان پشتو را با زبانهای همریشه اش در افغانستان و منطقه بیشتر کند

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس