تقصیر...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گاهی احساس میکنم دنیا محل رخ دادن اتفاقات دردناکی است. اتفاقاتی که زهر می شود و آهسته آهسته زمان در رگهایت تزریق می کند، تا در بی هنگام ترین لحظه ای تو را بمیراند. وآنقدر این مردن بی مفهوم باشد که نتوانی حتی مضخرف ترین معنا را به آن نسبت دهی.
ما انسانها جلادان آرزوهای خویشیم و زجه هامان گوش فلک را پاره میکند، آن زمانی که غوطه وریم در یاس و نا بودی و نیستی. ملالی مضحک غرور ما را به سخره می گیرد و آویزانیم از شاخ و برگ سرنوشتی گنگ.
دست هامان را دراز میکنیم به سوی روشنایی، اما ما همانیم که روزی تمام روزنه ها را کور کردیم و اندیشه های طغیان زده مان را به دست باد سپردیم و نهراسیدیم از برهنه تاریکی گسترده بر جسم همیشه حیران مان.
ما در نیستی ها ماندگار شدیم و تعبیر کردیم این پس ماندگی را به جاودانگی و بعد گیلاسهای خود را در حباب های باران نشده به رسم شور بختی تکان دادیم.
نه، تقصیر روزگار نیست، تقصیر سرنوشت نیست، تقصیر خدا نیست و حتی تقصیر کلاغهای سیاهی نیست که در مغزماهان آشیانه کرده اند و اندیشه هامان را هر روز با پروازی سیاه فریب می دهند. تقصیر ماست که خود را رها کریده ایم در مسیر دروغ و فریب یک پرواز سیاه.
آنلاین : http://toranjterme.blogfa.com/...