نیم نگاه پس از حریق
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در تاریخ هزاره، در فاصله قریب به شصت سال ( 1312- 1371 خورشیدی) دو انفجارخلاق روی داده است. عامل انفجارنخست، عبدالخالق جوانی شانزده – هفده ساله دانش آموز لیسه نجات بود که درطی یک اقدام متهورانه و برنامه ریزی شده درچمن قصر دلگشای ارگ ، سه گلوله را روانهء مغز، قلب و دهان محمد نادر شاه کرد.گویا این جوان از بلایای بزرگ نازل شده برسرنوشت هزاره ها اززمان امیرعبدالرحمن "امیرآهنین"، تا آن زمان، کفارهء کوچکی را نصیب میراث داران سلالهء استبداد کرد.
در تاریخ هزاره، در فاصله قریب به شصت سال ( 1312- 1371 خورشیدی) دو انفجارخلاق روی داده است. عامل انفجارنخست، عبدالخالق جوانی شانزده – هفده ساله دانش آموز لیسه نجات بود که درطی یک اقدام متهورانه و برنامه ریزی شده درچمن قصر دلگشای ارگ ، سه گلوله را روانهء مغز، قلب و دهان محمد نادر شاه کرد.گویا این جوان از بلایای بزرگ نازل شده برسرنوشت هزاره ها اززمان امیرعبدالرحمن "امیرآهنین"، تا آن زمان، کفارهء کوچکی را نصیب میراث داران سلالهء استبداد کرد.
درآن زمان نادرشاه بعد از به دام انداختن امیرحبیب الله خان کلکانی ، موفق شده بود تا سروتهء حاکمیت تک قومی را که درمدت کمتر از یک سال ،در اثر خشم وخیزش توده های ناراضی شمالی از هم گسیخته بود، سر از نو با هم وصل کند. محمد نادر با ملاعمر امروزی طالبان مشابهت هایی داشت. دغدغهء حفظ حاکمیت به هربهای ممکن ، بی اعتمادی، وابسته گی حیاتی به حاکمان انگلیسی – پاکستانی شبه قاره، بربادی نظم زنده گی ساکنان شمالی ونفی خشونت بار حضور کلیه اقوام درسرنوشت سیاسی مملکت، ازمشترکات نادرشاه و ملاعمر حساب میشوند. اما تفاوت این دو آن است که اولی، برای حفظ اقتدار سنتی، دست به قساوت میزد اما دومی در تلاش نومیدانه برای استقرار مجدد اقتدار سنتی از دست رفته، به حیث نماد ترس وتخویف شناخته شده است.
هنرضربهء عبدالخالق ، همان شکافی بود که بر دیوار بلند استبداد افگند وماشین قراضهء حاکمیت سنتی به راننده گی محمد نادر را که پس از شکست حبیب الله خان کلکانی، بر مراتع آزادی وزنده گی مردم به حرکت درآمده بود، دمی از بر جا میخکوب کرد. هرچند خزش ماشین حاکمیت به حرکت خود ادامه داد اما ترس و حس خائفانه یی را که در نتیجهء مقاومت مرگبار و سپس "واسکت بریدن عبدالخالق" ، در رگ وپود صاحبان نظام تک تباری به وجود آمده بود، نهادینه کرد.
انفجار دومی، ظهور استاد عبدالعلی مزاری بود.
این انفجار، تأثیری بس تعیین کننده از خود برجا گذاشت که هم دراذهان هزاره ها و هم درذهنیت سایر رده های تباری ،دارای شعاع آتش غیر قابل تصوربود. درپی این انفجار، رنگ وبوی فلسفهء مقاومت وچهره نمایی هویتی هزاره ها از امواج ابهامات اختیاری و غیر اختیاری تاریخ بیرون آمد. وی درآن زمان با فشارهای چندین جانبه یی باید دست وپنجه نرم میکرد. فشار افکار عامه و فشار های جناح های دارای گرایش های چندگانه درداخل حزب وحدت اسلامی، آزمایش های پیوسته و مضاعفی را پیش رویش قرار داده بودند. این درحالی بود که هرتصمیمی میتوانست مسیر حوادث را به طور بیرحمانه آن هم برخلاف خواسته های استراتیژیک عوض کند.
اگرچه پس از آغاز مبارزه مسلحانه بر ضد نیروهای شوروی درافغانستان ، جوامع چند قومی، عملا از حالت ایستایی وکرختی بیرون آمده بودند، پی آمد های مسلح شدن هزاره ها چیزی بیشتر از مقاومت برضد اشغال گران بود. درین سال ها ، در خارج از تشکیلات ارتش های رسمی ، شماری از سرداران جنگی از میان جوامع هزاره ها ، تاجیک ها ، پشتون ها و ازبک ها ظهورکردند . این درحالی بود که ، شمارفرماندهان وافسران ارشد پشتون و تاجیک نسبت به هزاره ها و ازبک ها ،از گذشته در چهارچوب واحد های دولتی نیز چشمگیر بود. این دگرگونی ها به ویژه در میان هزاره ها ،با تغییرات پیچیده یی در عرصه سیاسی و اجتماعی و خود باوری نیز همراه بود.
ایستاده گی مزاری درسال های پس از پیروزی گروه های مجاهدین، به هدف تثبیت موقعیت حال و آینده هزاره ها در حکومت و جلوگیری از لغزش در بیراههء فراموشی و کم نظری ، با حساسیت و برشی تند تری همراه بود. البته با توجه به ظن و بی اعتمادی دیرینه هزاره ها نسبت به حاکمیت های گذشته ، برخورد اضطراری و جدی با مساله سرنوشت هزاره ها یک امر طبیعی بود. اما شرایط تاریخی و اجتماعی آن زمان به شدت غیر طبیعی و انباشته از چالش هایی بود که هیچکسی را یارای مهار کردن آن نبود. به همین علت بود که زبان تفاهم کوتاه تر از زبان تصادم بود. تصامیم مزاری در اصل ، تسجیل حقوق پامال شده هزاره ها،احترام به موقعیت طبیعی و بالطبع ، گریز آگاهانه و لزوما سرسختانه به سوی هویت وباور های طبیعی هزاره ها بود که به دلیل استیلای دیرمدت استبداد سنتی، دریک مسیر غیرطبیعی سیر کرده بود. مزاری از بی عدالتی متنفر بود و درین معامله از هیچ نیرویی تمکین نمیکرد و تا آخر داستان زنده گی خویش، برسرپیمان ایستاد.
بدین ترتیب ، زنده گی مزاری در دو حادثه خلاصه میشود.
یک ؛ ظهور و قدرت نمایی به عنوان نخستین رهبرطرف اعتماد هزاره ها، آن هم درسال هایی که همه چیز درهالهء گرایش های اجتناب ناپذیر قومی فرورفته بود.
دوم ؛ مرگ غیرمنتظره ، نامتعارف وتکان دهنده مزاری که خود باوری و جنگ برای بقا ازسوی هزاره ها را بیشتر از پیش نهادینه کرد. اکنون ما شاهد هستیم که پس از حادثه ظهور و مرگ مزاری، جامعهء هزاره ها و شیعیان ازانزوای دیرپای جغرافیایی وتاریخی خارج شده است و در نتیجهء چنین ایستادن و مردن ، مفاهیم احتیاط کاری ، آشتی ناپذیری با بی عدالتی، کثرت گرایی و آموزش علوم امروزی ، بر اذهان نسل بعدی این قوم با شدتی تمام منتقل شده است.
درسال های 1371 – 1375 خورشیدی اتفاقات به گونه یی آمدند که تقریبا کلیه طیف های مسلح و غیر مسلح قومی، رویاروی هم قرار گرفتند. دست کم درچند نوبت، همه با هم جنگیدند و صف بدل کردند و در تلاش برای بقا و کسب امتیاز، بی هیچ نتیجه یی بر سر چهار راهی ها و اراضی با هم جنگیدند. نگاه ریشه یی به رویداد های آن سال ها به پژوهش های گسترده و سالم نیاز دارد و با توجه به این موضوع که هنوز هم تب بی اعتمادی و حالت روانی سال های طاعون داخلی به طور کامل رفع نشده اند، شرط اساسی چنین پژوهش ها، یکی هم این است که هرگونه پیش داوری در مورد نقش شخصیت ها و گروه ها در ویرانی و اراده برای نجات کشور، کنار گذاشته شود.شاید درگرماگرم سال های سردرگمی و درگیری ، همهء رهبران و افراد رده های میانی و پائینی ، دربرابریکدیگر محاسبه ها وفرضیه های نادرست را عین حقیقت پنداشته بودند.
اگر چه جامعه هزاره، از بطن حوادث آن سال ها ، زنده اما مجروح بیرون آمد، شاخص های جدیدی در فرهنگ سیاسی آنان پدیدار گشته است. شتاب زده گی سال های جنگ درمیان ارباب فکر این قوم، جایش را به نوعی دقت ودرنگ ، دیرباوری، تلاش برای یافتن زبان مشترک با دوستان ودشمنان و رسیدن به امتیاز های استراتیژیک خالی کرده است. درسال های پس از طالبان، اکثر گروه های عمدهء مسلح، زیر فشار نیروهای بین المللی و ملل متحد، جنگ افزار های شان را با دل ناخواسته واهمال کاری به دولت تحویل دادند. اما به نظر میرسد که هزاره ها نخستین کسانی بودند که زود تر از دیگران وفارغ از هرگونه چانه زنی و تأخیربا اسلحه وداع گفتند و به روند مشارکت سیاسی ملحق شدند. آقای محقق، نظامی تسلیم ناپذیر هزاره ها، پس از سپری کردن یک دورهء تنش و مقابله و کنار رفتن از وزارت برنامه ریزی ، به رفتار های مدنی، معامله به سود، بهره برداری از رقابت میان جناح ها و عدم خشونت روی آورد. بدین ترتیب، شاید بتوان گفت که هزاره ها، در طی گذار از دوره جنگ سالاری به سوی گفت وگو و مشارکت ، بیشترین امتیاز را نیز به دست آورده اند. ظاهرا رهبری پس از مزاری ، امتیازاتی را که سالیان دراز درنتیجه جنگ ودست رد زدن به هرگونه معامله یا قمار سیاسی،نتوانسته بود به دست بیاورد، دربازی های چندسال اخیر به دست آورده است. اما سوال این جاست که آیا، این همان چیزی است که رهبرفقید این قوم جان خود را در راه حصول آن به نقد گذاشت؟
یافتن پاسخ به این سوال قبل ازآن که دشوار و محتاج زمان باشد، به حد کافی پیچیده ورازآمیز است. گذشته ازین، جامعه هزاره، نسبت به موقعیت کنونی رهبران شان نظریه های یکسان ندارند. به طور نمونه، آنها برگرایش های عریان تفکر طالبانی وبرتری جویی تباری درمیان برخی متحدان سیاسی خود درداخل حکومت بی اطلاع نیستند. با توجه به تکان های سخت اجتماعی و عبور از تنگنا های غافلگیر کننده بی اعتمادی و پیمان شکنی که این قوم در پانزده سال اخیر تجربه کرده است ، به دشواری میتوان نتیجه گرفت که آن ها بر درستی کامل موقعیت سیاسی کنونی شان به باور کامل رسیده اند.
پيامها
16 مارچ 2007, 21:52, توسط کنیشکا هزارستانی
باتشکرازکامران میرهزار ورازق مامون بخاطرزحمات نوشتن ونشرکردن مقالات شان وازخواندن مقاله آقای رازق خوشحال شدم.
22 مارچ 2007, 22:47, توسط احمدبصيربيگزاد
آقاي مامون عزيز!
باسلام، بهار طبيعت وسال نو را به شما و دوستان كابل پرس تبريك گفته بهار لبريز از گل سرخ براي تان آرزو ميكنم.و بعد افغانستان به وجود مامونها نياز دارد تا ازهاله خطر ناك تعصب واستبداد قبيله اي نجات يابد. مقاله مامون يك تفسير درست از جامعه هزاره است تفسير يك كار شناس ماهر و پژوهشگر بي بديل كه بدون كدام تعصب نويشته شده است.
من بعنوان يك هزاره كه به هيچ حزب و گروهي وابستگي ندارم اين مقاله را بدقت خواندم و جوابهاي بازديد كندگان را نيز مطالعه نمودم ولي يك چيز ميخواهم بگويم به تحرير در آوردن تاريخ هيجگاه از محبوبييت نويسنده نه تنها كه نمي كاهد بل اورا و محبوبيتش را افزايش ميدهد و مامون از اينگونه قلم بدستان است كه تاريخ راخوب ميشناسد و خوب تحليل ميكند.
آنلاین : نيم نگاه پس از حريق
17 مارچ 2007, 00:48, توسط رستاخیز
آقای مامون من نمیخواهم در این یا آن سویی در ارتباط به مقاله شما جهت بگیرم. اما از آنجاییکه من از شما شناسایی دارم کمی در میان مردم به یک روزنامه نگار واقعیت گرا مطرح هستید. اما فکر میکنم این جهت گرفتن شما در خط کسانی مانند مزاری که اندک جایی هم در قلب مردم ندارد و مردم به جز وحشت و رقصاندن مرده خاطره یی از وی در دل ندارند شما را هم به آنها متعلق میسازد. مردم گرسنه و زحمت کش هزاران هزاران چهره خلاق و مبارزی چون عبدالخالق ها را دربطن خود پرورده و میپروراند که سایه شوم مزاری ها نمیگذارد که چهرهء خلاق آنها به مردم معرفی شوند. به این اساس متوجه باشید که تاریخ در برابر هر جمله ما قضاوت میکند و این قضاوت وحشتناکترین قضاوتیست که هیچکس نمیتواند لکه آن را از زنده گی نامه خویش بزداید.
17 مارچ 2007, 05:09
آقای مأمون سلام!
مزاری رهبریکی ازاحزاب جنگ سالاربود که ازشوربختی هزاره هااکثراعضای آن حزب هزاره بودند . پیوند دادن کارنامه مزاری وحزبش به هزاره ها بزرگترین ستمی است که درحق این مردم شریف می تون کرد . همانگونه که کارنامه مسعود یا بچه سقو ارتباطی باقوم تاجیک ندارد وکارنامه ملاعمروحکمتیارباقوم پشتون ، کارنامه مزاری ارتباطی با قوم هزاره ندارد .
حسین امیری
18 مارچ 2007, 20:15, توسط کنیشکا
جناب امیری!
نمیدانم در کجا زندگی می کنی و یا با چه هدفی این پیامت را نوشتی، اگر در کابل زندگی می کنی برو یکبار در میان مردم فقیر غرب کابل که سالها هزاره بودن شان برایشان جرم محسوب می شد و همچنان مردمان دیگر این سرزمین زمانی که میخواستند دشنامی نثار شان کنند میگفتند "ای هزاره!" از اینها بپرس که مزاری چگونه هویت از دست رفته شانرا دوباره احیا کرد و گفت که میخواهم دیگر هزاره بودن جرم نباشه، جدا از مسایل سیاسی که نمیخواهم در موردش بحث کنم، بعد بیا و این قضاوت ات را بکن، و اگر دفاع از خود جرم است افتخار میکنم که قبل از همه همین جرمی را که مزاری مرتکب شده من بعهده خود بگیرم!
خوب است ادم کمی با انصاف باشه!
17 مارچ 2007, 01:42, توسط جاويد
واقعا وقتى كه اين مقاله راخواندم آن تصوري كه ازرزاق مامون داشتم تغيير يافت زيراكه بنده فكر مى كردم مامون آدم ملى است اما حال معلوم شد كه هواى ديكري به سردارد
آيا به راستى امكان مقايسه بين عبداخالق ومزاري وجود دارد
مزارى همان كسى است كه شهريان كابل راباراكت هاى كور خود قتل عام مى كرد وحتى باري تهديد كرده بود كه خيرخانه رابه اسكاد مي بندد.
17 مارچ 2007, 08:25, توسط جمشید خان
مزاری پرچمدار مبارزه عدالت خواهانه ی مردمی بود که قرنها قربانی خشونت استبداد بود و ستم های گوناگون را درقطره قطره خون شان لمس کرده بودند. مزاری برای مردمش حق مساوی با دگران میخواست و میخواست که هزاره بودن ننگ نباشد چنانچه هنوز هم در نظر اغلب مردم غیر هزاره هزاره ها شایسته مناسبات وروابظ اجتماعی پنداشته نمیشود. قداست مزاری برای هر هزاره که از فراز و نیشب تاریخش آگاه است به اندازه قداست محمد رسول الله برای هر مسلمان است. مزاری برای تمام محرومین این سرزمین غزت میخواست. مزاری آغازگر جنگ نبود. اما وقت که دربرابر توطئه دشمنان قرار گرفت ناگزیر بر شرارتهای آنان پاسخ گفت. زنده باد رازق مامون این رشن فکر صدیق وطن. مرگ بر خفاشان شب پرست.
17 مارچ 2007, 09:28, توسط کنیشکا هزارستانی
من ازصاحبان پیامهای مخالیف بالا چند سوال دارم اینکه آیاتفاوتی بین متجاوز ومدافیع وبین ظالم ومظلوم وجود دارد یانه ؟ حال چی ازناحیه داخلی باشد یاخارجی اگرمی گویید فرقی نیست پس معنا ومفهومی کلیمات چون حق وباطل ، ظالم ومظلوم ، متجاوز ومدافع چیست ؟ اگرعبدالرحمان ، نادرشا ، ملاعمر وحکومت آقای ربانی بادارودسته اش فرقی با امان الله خان ندارد پس فرقی بین تجاوز شوری سابق ، انگلیسها ، کوروش امپراطور ایران واسکندروحال هم می گویید پاکستان وآمریکا و...... بادفاع ملت افغانستان فرقی نیست ؟ ماهم حرفی نداریم .
حکومت آقای ربانی بجای احترام به ملت مظلوم هزاره و دادن حق واقعی شان متوسل به صلاحهای کشتار جمعی گردید وآنچه مراثهای ازروسها باقی مانده بود برسرملت بی دفاع هزاره فروریخت واززمین وهوا باانواع صلاحها ازجمله بمب های کشتارجمعی خوشهً علیه ملت هزاره لشکرکشی وقتل عامهای دسته جمعی وتصفیه نژادی را آغازکرد که قتل عام افشارنمونه آنست .... پس رهبری هزاره مزاری آن فریادگر عدالت اجتماعی وانسانیت در کشور نباید به دفاع ازملیونها مظلوم برمی خواست ؟
وحال عبدالخالیق قهرمان وبابه مزاری شخصیت نمونه وبابای نتنها ملیونها انسان محروم درافغانستان بلکه برای محرومان جهان است که نه میتوان شخصیت واندیشه های انسان دوستی اورا باتهمت وافترا کشت .
ازطرف دگرموضیع این آقایان وهم قطارانشان چراغ سرخ وخطری است برای ملیونها هزاره اوزبیک ترکمن ودگرمحرومان کشور که باید فریب زهرخند های حکومت دیروز وامروز رانخورند ....... وازشهامت رازق مامون درابطه بابیان واقعیت نتنها من بلکه ملیونها وجدان بیداروحقیقت پسند قدردانی می کند . کاش آقای ربانی وسیاف وهم قطاران شان این شهامت رامیداشتند که به کرده شان اعتراف ومعذرت خواهی نمایند زیرانمی توان خون راباخون شست وتاکی ؟ . باعرض ادب .
17 مارچ 2007, 16:02, توسط tareq
salam, zeyad ehsasati shodi, wa sakht moqayesaye ghalat anjam dadi, kame ba khood aa , heech insani az taqseer mobarra neest hal har ki bashad moheem nest, magar moqayesaye khodat arzeshe farde mawrede nazarat ra ba marateb payeen me award ok khoda jan hamye ma ra hedayat bedehad ya hooooooooooooooooooooooooo
tareq
آنلاین : moqayesaye jamsheed khan
17 مارچ 2007, 21:18, توسط مسافر
سلام
آفرین آقای مامون !
هیچ کسی به اندازه مزاری درقلب مردم مظلوم افغانستان خصوصا هزاره ها جای ندارد ولی او چون هزاره بود همیشه کوشش میشود فراموش شود اما وجدان های بیدار مثل نویسنده ی همین مقاله آقای مامون یاد وارزش اورا زنده میدارند ..... بگذاروجدان های کور دلشان بسوزد ....
شنیدن حرف حق برای خیلی ها ناگواراست
17 مارچ 2007, 23:40, توسط مظفری
یکی از تفاوتهای بسیار مهم ما افغانهابا دبگرملتها این است که بسیار سطحی نگر هستیم. هر گز به خود زحمت فکر کردن را نمی دهیم. این مسله باعث شده است که بسیاری از دوستی ها و دشمنی ها و حتی موضع گیریهای ما ازروی احساسات وبدون تعقل صورت بگیرد.ما افغانها بسیار مردم کم ظرفیت و کم جنبه هستیم. تحمل شنیدن نظر مخالف اگرچه حق باشد را نداریم. زود فحاشی و هتاکی میکنیم.
بسیاری از نظراتی که علیه مطلب اندیشمند جوان و روشنفکر ملی وطن مانوشته اند از روی همین طرز تفکر نشات میگیرد.بی شک مامون تنها روشنفکر ملی است که نقش شهید مزاری را بدون هیچگونه حب و بغض و آنگونه که بود تحلیل و ریشه یابی کرده است.
مطلب دیگر اینکه در جنگ حلوا پخش نمی کنند. توهرگونه انسانی هم اگر باشی وقتی جلوچشمت مادر و پدر و برادرت و هزاران همنوع و هم تبار تورا بدون هیچگونه گناهی میکشند و خانه شان را ویران میکند دیگر به این نمی اندیشی که دیگران چه میگویند طبیعی است که سلاح برمیداری و به دفاع برمی خیزی.
19 مارچ 2007, 15:20
gfdgdfgdfgfdgfdgfdgfdgfdg
18 مارچ 2007, 02:06
آدم وقتى كه جيزى مى نويسد معنايش اينست كه رسالتى بر عهده خود درنوشتن احساس مى كندومى خواهد ازراه نوشتن \ىن رسالت رااداكند
امامتاسفانه دركشورما نويسندكان عموما تحت تاثير كرايش هاى قومي وسمتى كاغذ سياه مى كنند مثل همين آقاى مامون كه يك آدم جنايتكارحرفه اى را كه شب وروز به خاطر باداران عمامه سياه خود درايران جان مى كند ودراين راه ازهيج جنايتى دريغ نمى كرد،آرى يك جنين آدمى را كه لكه ننك درتاريخ ماست ومسئول جنايت هاى بى شمارى كه هرآدم باوجدانى راعذاب مى دهد نويسنده مى خواهد باديده درايى عجيب به عنوان يك شخصيت ملى قلمداد كند اما تاريخ بى رحمانه قضوت خواهد كردز
والسلام
18 مارچ 2007, 05:26, توسط ذبیح الله از انگلستان
برادر ویا خواهر گرامی
اگر مزاری جانی و آدمکش بوده پس حکمتیار- مسعود- ربانی- ملا عمر- عبدالرحمن جلاد- جلادان آل یحی- آدمکشان دیگر همچون سیاف و غیره هیولا های بوده اند که افرادی همچو مزاری و عبدالخالق را مجبور به قد علم کردن در برابر ظالمان تاریخ نموده اند. یقینا خودت هزاره نبوده و هرگز درد هزاره ها را درک نمیکنی...
اما بصفت یک انسان آزاد یک کمی فکر کن و بی مسئولیت حرف نزن...
با احترام
18 مارچ 2007, 03:14, توسط عبدالواسع هیله من غزنوی
سلام خدمت همه خوانندگان عزیز عرض من خدمت همه شما این است که اگر ما بخواهیم به کشور و ملت یا قوم خود خدمت نمایم باید از طریق های صلح امیز،علمی و فرهنگی باشد نه از طریق قتل و قتال و خشونت و نباید یک ادیب و فرهنکی چینین عملی راتائید کند بلکه وظیفه ادبا و نویسندگان این است که افراد جامعه را به سوی صلح،دوستی و محبت دعوت کند نه برعکس آن.
18 مارچ 2007, 05:16
salam wa dort bar shoma kay razek nehayad sepas gozaram az makalay zebay shoam anany ky akay mazary ra jang salar medanad bayad awal az hama maghlomaty dar moredy en shakhseyaty bozarg gamgh awary konnad wa ella kazawaty shan nakiss khahad bod mazary yagana mardy bood ki dad az azdy wa aramy dar kishwar mezad hak khahy neshany jangsallar bodan nest balka har ensan bayd haky dashta bashad.
18 مارچ 2007, 06:53, توسط احمد فرهت اختیاری از انگلستان
مقاله آقای رزاق مامون در صورتیکه هدف و یا اهداف سوء در پشت پرده نداشته باشد در ظاهر زیبا و دقیق است. بقول مثل مشهور:
"تنها نقطهء میسوزد که آتش در آن روشن است!"
با آنکه تعداد کسانی که درد دیگران را بنابر احساسات انساندوستی و آوای وجدان درک میکنند کم نیست اما متاسفانه تعداد این گونه افراد در کشور افغانستان که به معنئ محل ناله یا فغان و شیون است بسیار اندک بوده و این شعر زنده یاد سعدی در مورد ما افغانها کمتر صدق میکند:
بنی آدم آعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
در کشور ما کمتر کسی بداد مظلومان میشتابد و کمتر کسی به ندای وجدان خویش گوش میکند... کشور و مردم ما از آن روزی که افغانستان نامیده شد ایام خوشی و سرور را کمتر تجربه کرده... ما دیر زمانیست که بجز ناله و شیون چیزی دیگر نشنیده ایم... اما من یقین دارم که ظالم نیز هیچگاهی آسوده خاطر و راحت نخواهد بود چونکه در تفسیر آیهء مبارکهء (سوره الزلزلة):
بسم الله الرحمن الرحيم
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ(7)
وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ(8)
حضرت حافظ شیراز چنین میفرمایند:
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به جز از کشته ندروی
در این دنیای زود گذر ملیارد ها امیر عبدالرحمن فرعون صفت آمده و با دستان پرخون به دیار باقی شتافته و هیچ یک نتوانسته است تا موسی و اصحاب وی را از بین ببرد...
به امید آنروزی که تمامی اقوام برادر کشور ما درد یکدیگر را درک نموده و به نسل ما بعد خود الفبای دوستی و عشق را بیاموزند...
وبا درود بر روان پاک تمامئ مدافعان حق و حقیقت که جان های عزیز خود را در راه رسیدن به معشوق و خدمت به مخلوق وی مایه گذاشته اند.
18 مارچ 2007, 08:16
چرا برخی از هموطنان ما هیچگاه نمی خواهند حقایق را بدون کدام پیشداوری بپذیرند وهمیشه می خواهند مسایل را ازعینک قوم وتبار به نظاره بنشینند .
یکی ازدوستان درتبصره به گپ های یکی ازدوستان دیگر گفته بود :توهزاره نیستی که درد هزاره را درک کنی . عجب منطقی .
درست است که قوم هزاره درتاریخ ما مورد تبعیض ارسوی حکام قرار گرفته اند ولی این به این معنی نیست که اقوام دیگر مورد تبعیض قرار تگرفته اند . به نظر من بجز پشتون های انحصار طلب دیگر هیچ قومی در طول تاریخ به حق خود درافغانستان نرسیده است .
بعلاوه مورد تبعیض قرارگرفتن قوم هزاره یا هر قوم دیگری برای آنها اجازه نمی دهد که دست به هر جنایتی بزنند ویا از یک جانی معلوم الحال مانند مزاری کثیف که به واقع کسی جز عبد الرحمن خان ویا گلبدین همانند او دست به جنایت نزده است تایید به عمل آورند.
خانم سیما ثمر راست گفته بود وقتی ه در یکی ازسخنرانی های خود گفته بود باید برای اجرای عدالت مزاری را از گورش به در آوریم وبه مکافت اعمال شنیعش محاکمه کنیم .
من وقتی که جنگ های کابل را به یاد می آورم وجنایاتی را که مزاری_البته به همکاری گلبدین واذنابش - دران جنگ ها مرتکب شد به ذهن مجسم می کنم ؛ به یاد آن متل مشهور می افتم که : خدا هزاره را پادشاهی ندهد ورنه سگ را سر چپه نعل می کند.
18 مارچ 2007, 16:49, توسط حس توحیدی
من نمیخواهم بگویم که مزاری انسان معصوم و خا لی از اشتباه بود اما این را به جرات میتوانم بگویم که او همیشه از مردمش دفاع کرد و کسانی که به مزاری فحش و ناسزا میگوید و فکر میکند که با این کارش از عظمت او در میان پیروانش میکاهد سخت در اشتباه است چون مزاری بر کسی لشکر نکشید مگر اینکه مورد تعرض قرار گرفت . هنگامیکه دیگران در فکر انحصار قدرت بودند او فریاد عدالت و برابری رافریاد میزد مزاری این ارمان در زندگیش ترسییم وبامرگش به ان جامه عمل پوشاند. به نظر من تنها گناه مزاری نه گفتن در برابر زورگویان بود که به خاطر حفظ قدرت فاجعه ننگین افشار و چنداول را افرید و از طریق “بی بی سی” با افتخار فریاد زدند که به خاطر خوردن خون هزاره ها به غری کابل امده اند
20 مارچ 2007, 22:10
آقاي مامون سلام! نوشته تان را خواندم، خواندم، مي خوانم و باز هم خواند. شما با نوشته ي تان قلب وارثان فاجعههاي انساني را كه اكنون طرح غيرانساني مصالحه ملي در صدد است فاجعه را ناديده بگيرد، شاد ميكنيد، خدا وند قلب شما را هميشه شاد نگهدارد.
آنلاین : سلام
22 مارچ 2007, 15:55, توسط حبيب
مامون خان
تو ره والله شرم کو.
تا ديروز پاهای مسعود را می شستی و حالا امدی از اين و ان حرف ميزنی.
به تو که هر کس و ناکس پول بدهد نو کرش ميشی.
چرا اين گپها را در روزی که مردم شريف هزاره در افشار و دشت برچی توسط ملا عزت - مسعود و سياف کشته ميشدند نوشته نمی کردی؟ در حاليکه مدير هفته نامه کابل و نوکر مسعود بودی.
تو را به خدا غير از شيطنت کدام کار ديگه هم داری؟
من به کامران احترام دارم ولی اگر به جايش ميبودم چتيات خمچو تو بی سويه ها را در سايت جا نميدادم. به هر حال به خيالم که هم شورای نظار هم بالاخره تو را شناخت.
حبيب