نگاه دیگر از زاویه ی دیگر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
شکیلا دخترک معصوم و کودک متواضعی بود، او همانند اکثر از هم سن و سالهایش رویاهای بزرگی در سر می پرو راند. او هرگز دوران کودکی اش را کودکی نکرد و بازیچه ی برای بازی نداشت و هیچ کسی هم به ناداریاش اهمیتی نداد، چون تولد او یک اتفاق ناگوار و وجود ش مایه ی دلهره و نگرانی برای خانواده بود، اما روح کودکانه ی او غافل از این دغدغه ها همیشه به زندگی لبخند میزد و آرزو میکرد . بزرگترین آرزویش شاید این بود که روزی بزرگ شود و درس بخواند، بعدش کاری برای مردم افغانستان، بویژه برای زنان و دختران افغانستان انجام دهد تا این قشر زخمی و رنجور را از چنگال این سیاه بختی دیرینه نجات بدهد. شکیلا شاید درد جامعه اش را به خوبی درک میکرد چون او از قشری بود که با درد رابطه ی دیرینه ی چند نسلی داشت و خود در دامان درد تولد شده بود، به همین دلیل رویاهایش همیشه بزرگ بودند اما در کنار این همه رویاهای بزرگ ، ترس و واهمه از رویارویی با هنجارهای فرهنگی و مذهبی هم همواره بر آشفته گی ذهنی اش می افزود. او شاید ذهن کوچک اما پر مشغله ی داشت ، او شاید در مورد هر چیز و هر اتفاقی که ممکن بود بیافتد فکرمیکرد، جز در مورد اینکه روزی توسط مرد "محترم"، مُسِن و کسی که مورد اعتماد خانواده ی شکیلا باشد مورد تجاوز جنسی قرار بگیرد، عصمت اش دریده شود و سپس توسط دستان که بارهاخانوادگی متواضعانه بوسیده بودندسنگدلانه به شهادت برسد و تمام رویاهایش با یک تیرکلاشینکوف به باد فنا برود.
او شاید هرگز فکر نمیکرد که مرگش شبیه مرگ محمد بو عزیزی منجر به تظاهرات و اعتراض های مدنی شود، مرگ او بهانه ی شود برای دفاع از حقوق میلیونها شکیلای بی دفاع ،محروم و مظلوم دیگر که در گوشه و کنار کشور روزانه قربانی فرهنگ خشونت و توحّش میشوند، حقوق آنهای که سنگسارشان میکنند، تیر باران شان میکنند، شکم شان را میدرند و گوش و دماغشان را میبرند و حقوق آنهای که به جرم عشق ورزیدن به زندان میروند و در زندان توسط مأمورین "مسلمان" جمهوری اسلامی افغانستان مورد تجاوز قرار میگیرند، حقوق آنهای که در فضای نفس میکشند که پاداش عشق ورزیدن زندان، تجاوز و سنگسار است و سزای ترور، قتل، تجاوز و اختلاس مدال افتخار. نه او نمیدانست، چون او یک کودک بود و ذهن کودکانه اش شاید قابلیت حمل این همه دغدغه های ساخت " آدمها " را نداشت. بالاخره روزش فرا رسید، شکیلا در منزل وکیل شان که قرار بود از حقوق شکیلا دفاع کند و پژواک صدای مظلومیت و محرومیت شکیلادر پارلمان باشد مورد تجاوز قرارگرفت، به قتل رسید، برای همیشه از زندگی محروم شد و بعد ناجوانمردانه اتهام قتلش به خودش زده شد. آری، از همین روست که مرگ شکیلا را میتوان به عنوان مرگ متفاوت ثبت تاریخ کرد.
شکیلا برای همیشه رفت، اما مرگش در کنار تمام پیامدهای مثبتی که داشت سوژه ی برای بروز دعواها و بد دهنی های نژادی میان گروه های قومی در فضای مجازی نیز شد . ابیاتی فراوان در مدح و مظلومیت شکیلا سروده شد، مقاله های گوناگون در " اعتراض " به این جنایت بزرگ به نشر رسید، سوگنامه ها به تحریر در آمد، کسی از صدق دلِ ساده ی خود نوشت و کسی از اندام دریده و شکافته ی شکیلا ناوکی ساخت و با کمان عقده های شخصی اش قلب دشمنش را نشانه گرفت. شاید کسی از اغیار آمد و با نیت تفرقه افکنی آتشی را بر افروخت و رفت، اما ساده لوح های احساساتی آتش را شعله ور ترش کردند، جنبه ی قومی به مسئله دادند و تمام یک " قوم " یا یک گروه را به جرم یک نفر به دار فنا آویختند. بر " سیدها " تاختند و آنها را متجاوز، مفت خور و دشمن هزاره ها قلمداد کردند. از خمس و خیرات خود که از روی جبر یا رضا به سادات داده بودند یاد کردند و منت گذاشتند.بدون کوچک ترین تأمل هوشمندانه، عنان قلم را در کف ضمیر رها کردند و بدون تفکر هرآنچه بر قلم جاری شد نوشتند. از طرف مقابل بعضی از سادات نیز واکنش مشابه نشان داده و به اهانت به هزاره ها پرداختند و آنها را از نسل چنگیز خواندند و ده ها اهانت دیگر را نثار یک ملیت بزرگ کردند.
همانطوری که عرض شد بنا بر ظاهر قضیه تمام این رفتارها و گفتارها بدون تأمل و تفکر زیرکانه و صرف بر مبنای احساسات یا عقده های شخصی و حزبی صورت میگیرند، تمام ادعاها و اتهامات که از دو طرف مبنی بر ترد و حذف همدیگر مطرح میشوند تهی از هرگونه تأیید علمی و منطقی میباشند. چون اکثر از همین " نویسنده ها " در برابر رویدادهای مشابه دیگر رویکرد متفاوت دارند، مثلا چندی پیش یک حادثه ی مشابه که در شهر یزد ایران بوقوع پیوست، بنا بر اطلاعات منتشره در رسانه ها: دختر ایرانی توسط یک مرد افغانی تبار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود و سپس به قتل رسیده بود. ایرانیها ( البته اهالی یک منطقه در شهر یزد ) در واکنش به این جنایت بر خانه و اقامتگاه مهاجرین افغانی هجوم بردند و به لت و کوب آنها پرداختند. واکنشهای نوشتاری که " نویسنده های " محترم ما از خود نشان دادند محکوم کردن رفتار نژاد گرایانه ی ایرانیها با شهروندان افغانستان بود آنها با ارایه ی تئوریهای مختلفِ کریمونولوژی جرم را شخصی تعریف کردند و تعمیم دادن جرم یک شخص به جمع را از خصائص جوامع بدوی و جهان سومی دانستند و بشدت محکومش کردند اما در مورد قتل شکیلا مسئله فرق کرد و رویکرد ها مغرضانه و نژاد گرایانه شد، آنها خود دقیقا مرتکب همان رفتار و گفتار غلطی شدند که در ایرانیها محکومش کرده بودند، موضوع سید و هزاره را دامن زدند و گناه تجاوز یک نفر را بپای یک گروه ریختند. سید انور و سید انوری را بدون تفکیک در یک پیمانه ریختند. شاید خیلی ها نه از روی عقده بلکه با " نیت خیر" آمدند و چیزی نوشتند تا شمعی کوچک و کم نوری را در عمق ظلمت بی انتها که به درازای یک تاریخ بر یک ملت سیاه بخت سایه افکنده است بر افروزند. اما تمام رفتارها و گفتارها ظاهر نژاد گرایانه ی بخود گرفتند، دلهای فراوانی را رنجور ساختند و احساساتی خیلی ها را بر انگیختند.
راستی، آیا واقعاً میان سید و هزاره تفاوتی وجود دارد ؟ و اگر دارد این تفاوتها شامل چه چیزهای میشوند ؟ آیا این تفاوتها یک معضل هویتی هستند ؟ تا جای که اطلاعات من قد میدهد قشری بنام سید در تمام کشورهای اسلامی وجود دارند، از جاهای دیگر که صرف نظر کنیم در همین افغانستان خود ما، سید پشتون داریم که پشتونند، سید تاجیک داریم که تاجیکاندوهمچنان سید اوزبیک داریم که اوزبیکند. من هیچ نشنیده ام که یکی از اقوام ذکر شده مشکلی با سیدهای درون قومی خود داشته باشند. شاید رازش در تشابه ژنیتیکی آنها با سادات شان نهفته است. و دیگر اینکه سادات در میان این اقوام از هیچگونه امتیاز برتری برخوردار نیستند. آنها نه سهم سادات دارند و نه خمس و سهم امام و از این حرفها، با خیال راحت زندگی میکنند و سر کسی هم منت نمیگذارند. اما وقتی نوبت به هزاره ها میرسد مشکلات شروع میشوند، این مشکلات ریشه به چند چیز دارند که سادات هزاره را از سادات بقیه اقوام مستثنی میکنند. اول اینکه سادات هزاره از نظر شکل و شمائل، شباهتی چندان با هزاره ها ندارند. دوما اینکه توقع بالا و حس برتری جویانه ی نسبت به هزاره ها دارند. در مناسبات هویتی همیشه مجهز به "شجره نامه ی" هستند که بنا بر شواهد آن خود را از چکیده های امام هفتم شیعیان و مربوط به قبیله ی بنی هاشم تلقی میکنند.حال اینکه این شجره نامه از چه اعتباری برخوردار است و توسط کدام اداره ی ثبت احوال معتبر صادر شده ؟ سؤالیست که هرگز مطرح نشده! اما با وجود این اختلافات و تفاوتها ، در تعاملات سیاسی در افغانستان هیچ کسی سادات را از هزاره ها مجزا نمیداند و در اکثر موارد هنگام تقسیم امتیاز حق هزاره ها را بنام هزاره به سادات میدهند و حتا خود هزاره ها به سادات رأی میدهند و به عنوان نماینده ی شان آنها را به پارلمان میفرستند. پس چگونه ثابت کنیم که سادات هزاره نیستند یا هستند؟ما که خود دچار سردرگمی هویتی هستیم، کسی ما را از نسل چنگیز میخواند و کسی هم ترک و کسی تاجیک. چگونه میتوانیم بار یک سردرگمی دیگر را بر ذهن مان تحمیل کنیم ؟
از برکت تکنولوژی مدرن، گمانه زنی و شک در منطق امروز جای چندانی ندارد با کمک این تکنولوژی ( آزمایش دی اِن آ ) میتوان حتا رازهای چندین هزار ساله را بر ملا کرد چه رسد به مشخص کردن ریشه ی ژنیتیک یک موجود. برای تشخیص وضعیت ژنیتیکی هزاره و سید ابتدا نیاز به یک تحلیل و تحقیق علمی فراگیر از منظر تاریخی و فرهنگی داریم. نخست باید دریابیم که مثلا ریشه ی وجودیی قوم بنام " سید " در کجای از تاریخ افغانستان و مشخصا تاریخ هزاره ها گره خورده؟ آیا واقعاسیدها عرب اند ؟ اگر عرب اند چگونه و طی چه روندی آنها در افغانستان آمده اند، آیا آنها از بازمانده های لشکر اشغالگر عرب بین سده های هفتم و هشتم میلادی هستند؟ یاتوسط مردم هزاره برای " ارشاد " از صحرای عربستان به افغانستان دعوت شده اند ؟ و اگر عرب اند، پس چرا هیچ نشانه ی از زبان، فرهنگ، غذا، رسم و رسومات عربی در آنها باقی نیست؟ یافتن پاسخ قناعت بخش برای این سوالها از رهگذر علمی و منطقی میتواند راهگشای نجات مان از چنگال شک و تردید باشد و برای " سادات " نیز راه نجات از سردرگمی هویتی.
در غیر این صورت ربط دادن آنها ( سادات ) به قبایل صحرانشین عربستان، بدون ارایه ی مدرک و دلایل علمی و منطقی به همان اندازه توهین و تحقیر محسوب میشود که ربط دادن هزاره ها به چنگیز خان مغول. پس آنها هم همانند دیگر مردم افغانستان باید اهل همین سرزمین باشند و در وظایف و حقوق با همه یکسان. دیگر اینکه آنها چگونه تبدیل به " سید " قومی شده اند پرسشی است که با مرور زمان ما خود باید پاسخ آن را دریابیم و تقصیر خودمان در این پروسه را نیز مورد وا کاوی قرار دهیم.
من شخصا هیچ گونه مشکلی با کسی بخاطر سید بودنش ندارم، برای من تمام انسانها سید اند و نیزصرف نظر از جنس و نژاد سزاوار احترام متقابل هستند . اما آنچه که برای ذهن کوچک من بعضی وقتها دغدغه می آفریند همین کلمه ی " سید " به عنوان نام و نشانه برای احترام بیشترو دست بوسی یک قوم و نژاد خاص است. از لحاظزبانی کلمه ی سید صفت است، اسم نیست. در زبان عرب صفت را نمیتوان جایگزین اسم کرد، چون صفت متغییر است و اسم ثابت. عزیزان که عربی میدانند متوجه میشوند که در عربی همان آغا، یا آقای فارسی، میستر انگلیسی و میسیور فرانسوی را سید میگویند که فرم مؤنث اش نیز سیده-خانم میشود یعنی به تمام مردها سید اطلاق میشود و به زنها سیده. و شایان یاد آوری است که کلمه ی سید در دو مناسبت مختلف دو مفهوم متفاوت دارد.
یکی در مناسبت جنسیتی همانطوری که اشاره رفت در برابر حالت مؤنث مثل سیداتی و سادتی یعنی خانمها و آقایان. یکی در مناسبت موقعیتی یعنی سید در مقابل عبد، آقا یا صاحب در مقابل برده وغلام. اگر گزینه ی اولی را منظور قرار بدهیم در آن صورت تنها سادات مرد هستند و بقیه همه زن و مؤنث اند، این هیچ گونه توجیه منطقی ندارد و در فرهنگ اسلامی ما بسی"غیرت" برانگیز است. اگر گزینه ی دومی را مد نظر بگیریم در آن صورت سادات صاحب و مالک اند و بقیه همه مال، گوسفند و برده، در این صورت نیز اهانت بزرگ به انسانیت میشود و مسئله رنگ و بوی نازیستی بخود میگیرد. مطمئنا دوستان سید نیز مخالف هر دو گزینه هستند. پس بنا بر این، واژه ی سید نمیتواند اسم و یا صفت برای یک قوم و یا نژاد باشد.
گیرم که حساب سادات را تسویه کردیم ، هزاره بودن و نبودن شان ثابت شد و دیگر نه دست شان را بوسیدیم و نه خر پیر از کار افتاده و مبتلا به هزار نوع مرض روماتیسم و افسردگی را به عنوان خمس و سهم سادات دادیم. آیا در آن صورت مشکل هزاره ها حل شده ؟آیا رسالت و مسئولیت ما فقط نق زدن و گلایه کردن از این و آن و متهم کردن دیگران به هزاره ستیزی و فاشیستی است ؟ آیا ما تا کنون کوچکترین تأملی بر سهم خود ما در هزاره ستیزی دیگران کرده ایم، یا اصلا فکر کرده ایم که خود ما هزاره ستیز تر از دیگرانیم، و در روند انزوای هزاره ها سهم خود ما بیشتر از دیگران است ؟ بگذارید برای رفع سوء تفاهم در یک جمله تصریح کنم؛ هر آنچه که صفت بدی و زشتی دارد و آنچه که در تقابل به اصول انسانیت و اصول حقوق بشر است در افغانستان به وفور اتفاق افتاده ، وجود داشته و دارد و انکار ش خیانت محض است. اما منظور من در این نوشته پرداختن به جنایتها نیست. چون نوشته ها و کتابهای فراوان در این خصوص به نشر رسیده و همه خوب میدانیم و تجربه کرده ایم. بلکه منظور من از رویکرد هزاره ها با این مسائل است، آیا برخورد ما مسئولانه و سیاستمدارانه بوده ؟
به عنوان مثال اگر ما روشنفکر تر از دیگرانیم و واکنشهای ما در مورد اتفاقهای ناگوار و غیر انسانی که در گوشه و کنار افغانستان اتفاق میافتد بر مبنای حس بشر دوستی و آگاهی ما استوار است پس چرا در دفاع از حقوق آن زن مظلوم که در ملائ عام تیر باران شد چیزی ننوشتیم و غوغای که " به دفاع " از خون شکیلا برپا کردیم برای او نکردیم ؟ اگرکسی چیزی هم نوشت چنان مغرضانه و تحقیر آمیز نوشت که تمام یک قوم (قاتل و مقتول) را به باد استهزا گرفت و از الف تا ی را با یک تیر نشانه رفت. چرا به دفاع از آن دخترک مظلوم هزاره بامیانی که شکمش توسط مادر و برادرش دریده شد و عفونت کرد و قریب منجر به مرگش شده بود غوغا نکردیم و دستگاه های قضایی را به کم کاری و سهلنگاری متهم نکردیم چرا هیچ کسی ننوشت و از مردم نخواست که اگر دولت کاری نمیکند مردم آن مادر و پسر را محاکمه سنتی بکنند همانطوریکه در مورد قاتل شکیلا این خواست مطرح شده بود.
مارتین لوترکینگ میگوید: مردم از همدیگر متنفرند چون همدیگر را نمیشناسند، همدیگر را نمیشناسند چون باهم تعاملی ندارند و جدا از هم زندگی میکنند. فکر نمیکنید این هزاره و غیر هزاره را در دو صف و مقابل هم قرار دادن باعث ازدیاد تنفر و طولانی تر شدن فاصله ها میشود ؟ به باور این حقیر، هزاره ها پیش از شناختن دیگران نیاز به یک سفر طولانی در عمق خود دارد، هزاره ها قبل از اینکه دیگر بودن دیگران را نفی کنند نیاز به تأیید کردن خود دارد. متأسفانه تاریخ پرفراز و نشیب و سرشار از درد و رنج که هزاره ها دارد هزاره ها را به یک مردم عقده یی، احساساتی و شاکیان حرفه یی تبدیل کرده و این کاملا طبیعی است ما همین خصوصیات را در تمام ملیتهای که تحت ستم و نژادپرستی زیسته اند به خوبی مشاهده میکنیم. بازسازی این همه ورشکستگی نیاز به یک پلتفورم روانکاوانه و علمی دارد که قشر با سواد ما در این قسمت مسئول اند و باید بدور از هرنوع تکبر و خودخواهی در کنار هم قرار بگیرند و طرحی بسنجند تا آن خودباوری نابود شده را دوباره به جامعه باز گرداند و لجام گسیخته ی جامعه را بدست بگیرند و نگذارند که هر کسیبرای ارضاء عقده های شخصی اش از آدرس هزاره ها سوء استفاده کند.
در این اواخر بویژه از زمانی که دست هزاره ها به انترنت رسیده، هزاره ها بیشتر توسط دو قشر معرفی میشوند. یکی دوستان که در ایران و سوریه بزرگ شده اند و اندک تجربه ی از زندگی در افغانستان ندارند و شناخت شان از افغانستان صرف برگرفته از رسانه ها و اطلاعاتی که توسط احزاب در رسانه ها منتشر میشود هست. بنا بر اصول ریتوریکگفته ها و نوشته های شان صرف جنبه ی احساسی (پاتوس) دارد و از منطق و اعتبار ( لوگوس و اِتوس ) خبری نیست. یکی دوستان اهل کویته، آنها با گذشت بیش از صد سال زیست در آنسوی مرز متأسفانه که نه تنها رابطه ی احساسی با افغانستان ندارند بلکه از افغانستان نفرت دارند قلب شان برای پاکستان می تپد و هزاره برای آنها مفهوم متفاوت دارد آنها هزاره را از نسل چنگیز میداند، آنها یک اقلیت شاید دو صدهزار نفری در میان جمعیت 176 میلیونی پاکستان هستند که برای حفظ هویت خود تمام نهادها و گروه های سیاسی و اجتماعی شان یک پیشوند "هزاره " دارد مثل هزاره دیموکریتیک فلان و هزاره ستودند نمیدانم چه، هزاره گفتن در پاکستان مثل هزاره گفتن در افغانستان واکنش ایجاد نمیکنند چون آنها یک تعداد ناچیز در مقابل جمعیت عظیم پاکستان هستند و نژاد پرست بودن آنها هیچ خطری را متوجه مردم پاکستان نمیکند. اما در افغانستان هزاره ها یک بخش بزرگی از جمعیت کشور هستند و در افغانستان نام نهادها و احزاب سیاسی پسوند یا پیشوند قومی ندارد اگر چه در پندار و رفتار تمام اقوام متعصب و قوم گرا هستند اما به ندرت پیش میاید که کسی قوم گرایی در گفتارش آنهم در سطح رسانه ها تجلی پیدا کند.
وقتی دوستان کویته هزاره را در دنیای خارج معرفی میکنند آنها هزاره را پاکستانی، از نسل چنگیز و با الفبای اردو معرفی میکند. ما شرایط سخت زندگی آنها در کویته را بخوبی درک میکنیم، آنها نیاز به یک الگوی خشونت برای ایجاد غرور قومی مثل چنگیزخان دارند تا بتوانند در آن محیط خشونت در مقابل اقوام خشن دیگر مثل بلوچ، پشتون و مری و امثالشازموجودیت خودشان دفاع کنند، اما اینکه براحتی از نام مشترک با هشت میلیون انسان دیگر سوء استفاده میکنند و آنها را بدون مصلحت با هر قوم و نژاد که دل شان خواست پیوند میدهند کمی تأمل بر انگیز است. پس با این حساب نتیجه میگیریم که خود ما سهم بزرگی در انزوا و هزاره ستیزی داریم، و فقط بلدیم حرف مفت و میان تهی بزنیم و فقط با انگشت اتهام دیگران را نشانه بگیریم که مارا نمیخواهند، آیا ما چه قدر دیگران را میخواهیم ؟ اصلا ما چه قدر خواهان خودیم ؟ آقای امیری میاید مقاله مینویسد که روح اللهمحذوف و بیگانه است و چنین و چنان، بلی او بیگانه است چون ما اورا در میان بیگانه ها تنهایش رها کردیم. مطمئنا افرادی زیادی از آن کسانی که همیشه در جمهوری سکوت سنگ هزاره را بر سینه میکوبند در انگلستان زندگی میکنند چرا از یک روز کار و هزار یوروی خود نگذشتند که بلیت بخرند و روح الله را تنها نگذارند و همینطور بقیه کسانیکه در دیگر کشورهای اروپایی زندگی میکنند و شرایط رفتن با آنجا را داشتند. وقتی ما از سید گرفته تا پشتون و دولت ، همه را بدون تفکیک در یک صف دشمن قرار میدهیم و در شبکه های اجتماعی روح الله را قهرمان هزاره ها خطاب میکنیم چگونه باید توقع داشته باشیم که آنها بیایند روح الله را تشویق کنند ؟ در حال که خود ما این کار را نمیکنیم.
آیا کدام کسی در مورد تیم کرکیت افغانستان چیزی نوشته و با برد انها ابراز احساسات کرده ؟ مطمئنا نه! من باورم این است که بجای این همه پرخاشگری بیجا ، رفتار کودکانه و توقع یکطرفه بهتر است کمی بزرگتر باشیم و برخورد مان با مسائل روز کمی سیاستمدارانه تر باشد. بهتر است بجای مبارزه با سید بودن کسی ، برای مرید نشدن خود مان مبارزه کنیم. بهتر است با چشم و گوش باز از تاریخ درس بگیریم که با حذف و ترد دیگران نمیتوان به تنهایی به موفقیت رسید. اگر چنین چیزی ممکن بود، طرح تمرکز قدرت عبدالرحمن خان به ثمر رسیده بود. بهتر است خود را متقاعد کنیم که افغانستان خانه تمام کسانیکه در این کشور زندگی میکنند هست. خوشبختی یک قوم به تنهایی امکان پذیر نیست.
بگذارید کرزی صورت انتحاری ها را ببوسد و به آنها مدال افتخار بدهد و به روح الله هیچ توجهی نکند و از برد روح الله شادمانی نکند، کرزی شادمانی بکند یا نکند روح الله برنده است. درست است که کرزی پشتون است اما تمام پشتونها که کرزی نیستند، مطمئنا تعداد زیادی از دوستان پشتون به همان اندازه روح الله را دوست دارند و به او افتخار میکنند که خانواده ی روح الله میکند! بگذارید کرزی و بیات و امثال شان روح الله را ندیده بگیرند. کاری که به درازای دو قرن جریان داشته، اما تاریخ که چشمش معیوب و ذهنش مغشوش نیست. کرزی ها ، بیات ها و ده ها کر و کور دیگر همه براحتی یک کچالو در معده ی تاریخ هضم و نابود خواهند شد اما روح الله و بهاوی در صفحه ی خاطر تاریخ حک و برای همیشه باقی خواهد ماند.درک این مسائل نیاز به یک وجدان آگاه دارد، با پرخاشگری و جدالهای کلامی نمیتوانیم خواب این وجدان های خفته را آشفته کنیم. بجای اینکه انرژی و نیروی مان را بر اینگونه مسائل مصرف کنیم بهتر است در راستای بلاغت سیاسی و فکری و رشد استعدادهای مان کار کنیم، خودرا از نظر حرفه و بلاغت در حد برسانیم کهتا پذیرفتن مان از تملق تبدیل به یک ضرورت محض شود
پيامها
14 آگوست 2012, 21:01
ما چرا به این سید ها باید اینقدر احترام داشته باشیم مگر نمی دانیم که انسان ها محترم اند بر اساس پرهیزگاری مگر این پرهیزگاری بود یا وحشت و تجاوز. پس چرا باید این تجاوز گران را احترام نماییم.
14 آگوست 2012, 21:18
این سید ها چی کرده اند؟ از ان سید اول که فریب ایرانی های پت پرست را خورد و در کتاب خودش در هشت جای احساس پشیمانی از مواجه شدن با ایرانی های پت پرست انزمان را داشت. سید دوم هم این پت پرستان را نشناخت تا خیمه اش را غارت کردند و در رانش کارد فرو بردند و گفتند ما را ذلیل ساختی و سید سوم که به نامه های پت پرستان باور کرد تا کشته شد.... و همین طور سیدان پی هم وسیله شدند تا بنام ایشان حرف ها بسازند و بگویند که از سید ها اطاعت نمایید که ....
14 آگوست 2012, 23:00
أقاى بازل نيكو بين سلام !
واقعا كه اين نوشته ات خيلى نيكو وأموزنده وتقريبا الكو كونه بود .زيرا من نيز سيدم از لحاظ نثرادى ولى هيجكاه خمس نخورده ام وعشر نكرفته ام وازاينكه در جامعه كه اكثريت برادران هزاره است وتاجك وكمى هم يشتون ،ولى درمناسبت هاى مذهبى هميش هزاره را عضو خانواده وحتى از جمله فرزندان خود دانسته وبه انها مهر ومحبت ورزيده ايم وهميش رنج وبيعدالتى هاى در حق هزاره در حكومات مستبد وقوم كرا اتفاق افتاده در رنج بوده ام وخودرا از جامعه هزاره كه انها هم بمن وخانواده ام احترام داشته وهيجكاه خودرا از انها افضليت نداده وهمين تواضع خودما بوده كه انها نيز بامحبت مارا أولاده ييامبر ص وأمام على ع كفته احترام كرده اند وما هيج كاه از نام سيادت سو استفاده نكرده دريك غورى با مهمان هزاره طعام تناول كرده وبا همسايكان ما تعامل نيك داشته ايم وخوب يادم است زمانيكه يدر ويا يدر كلانم ويا هم خودم بيك كار مشكل فزيكى مصروف بوديم جوانان هزاره با محبت واشتياق مارا از كار معاف وخود شان سهم بارز شانرا أدا كرده اند .كه ان محبت را هيجكاه فراموش نمى كنم .خداوند را شاهد مى كيرم كه هيجكاه عمل فاسد يك سيد را كتمان وهزاره را افشا نكرده درتعصب قومى غرق نبوده ام وبلكه با هردو همسان برخورد كرده ام ولى از انجائكه به اين سايت ها برمى خورم كه از حوادث شكيلا رنك وبوى اتنيكى داده همه سادات را فحش كفتند باور كنيد كه خيلى ها متاثر وخودرا نيز تحقير شده وتوهين شده إحساس كردم ويا در مقاله شخصى ديكر بنام روشنكر تحت عنوان كور خود بيناى ديكرانرا مرور كردم وقذف وفحشى كه نثار سادات از جانب همان هزاره كه در عاشورا نسبت خودرا باحسين ع نسبت بما برتر ادعا مى كنند واز ما بهتر تر به سرو روى خود مى زنندوحتى ساير مسلمانان تسنن را بيكانه إحساس كرده مكر متاسفانه دشنام وبى حرمتى كه هزاره نسبت سادات رواداشته ديكران ننموده است وهمين نوشته شمارا صادقانه سخت تائيد كردم كه نبايد خمس وزكوة بدهيد ونه هم كتره وكنايه ومنت هاى كوناكون را زيرا ان عده أفرادى كه ازسادات وياهزاره وياهم هر فرقه ديكر كه از وطن مهاجر شده اند همه مصروف كار خود اند نه خمسى وجود دارد ونه هم زكواة وغيره لهذا نه خمس بدهيد ونه هم دست ببوسيد ونهم به كانديد ها رأى بدهيد ونه هم تحت نام سادات همه را بمبارزه ومقاتله بخواهيد واحترام متقابل را حق هر انسان ميدانم وبرترى را تقوا واخلاق ديكر كدام امتياز خاص را نيز نمى خواهم وهمان طور به خاطر كار سيد بهشتى نمى خواهم كه من نيز دشنام بشنوم زيرا سيد بهشتى را بنام سيد واحد از دستش به دادكاه مراجعه وساير تباري ان كه همه سادات كه در أقصاى نقاط دنيا زندكى مى كنند توهين مفرما وحتى در مراسم عاشورا نيز بسر وروى خود مزن وبكذار كه فرزندان خود حسين ع درين حادثه بيشتر سهيم باشد اكر موضوع اعتقاد نيست وازين منبر حسين نيز سو استفاده نكرده با حرف هاى إغراقى مارا به مسخره نكيريد. ومنت نيز ندهيد (سيد مسافر مقيم لندن )،.
15 آگوست 2012, 04:53
تا جایکه میدانم کسی که سید بود هرگز ازبک و تاجک هزاره اوغان شده نمی توانند دوفیصد وطن ما عرب دارد شاید یکنیم فصید ان با لشکر اسلام خانه کوچ مقیم سر زمین ما شده اند که یک تعداد شان خود را سید قلمداد میکنند در حالیکه انان سید نیستند عرب هستند اما نه سید سید باید کسی باشد که از طریق زهرا دختر پیامبر و علی رض به محمد مصطفی برسند هم چنان تمام قریش نیز سید گفته شده اند .
اما سادات حقیقی چه وقت به وطن ما امده اند میگویند از مظالم اموی ها و عباسی ها خاندان پیامبر بزرگ اسلام به افریقا و خراسان .... تبعید و یک تعداد شان کشته و شهید شدند یک تعداد خود مهاجر و فرای شدند قیام های ناکام را نیز بر ضد حاکمان غاصب عرب راه اندازی کردند .. چون خراسان از تهاجم و ظلم عرب دل پر داشتند از این رو با مخالفین حاکمان عرب نزدیک و راه انان را پذیرفتند این است که بشترینه سادات به بیهق و یا سیزوار امدند و مردم خراسان مهمان نواز و انسان دوست انان را با محبت در بین خود جا دادن حمایه کردند ... و این سادات که در بین تاجک و هزاره واوغان ازبک استند باید مدیون و متشکر انان باشند ...حال کسانیکه خود از تعصب رنج برده اند میخواهند هویت دیگران را حذف برای انان هویت تازه بتراشند و سادات را غیر سادات مفت خور .... معرفی بکنند .
اما سادات مردمان خوب باتقوا پرهیز گار و با علم و سخاوت مند هستند هر سید نادانی که خود را تاجک اوغان و ازبک و یا هزاره بگوید خری بیش نیست چطور امکان دارد که کسی اوغان را تاجک بگوید اگر او سید است پس تاجک شده نمی تواند درست است که بیشتر از تاجک اوغان و هزاره زن گرفته و حتا قیافه بعضی های شان تغیر پیدا کرده است زبان خود را بخاطر اقلیت بودن از دست داده اند اما انان سید اند خون عرب دارند سامی اند نه اریایی و مغل از راه مادر تعداد شان خون دیگران را جذب کرده اند همچنان سادات و هر فرد پایند دین و ائین از دیگران هیچ گونه برتری ندارند مثل دیگران اند فقد از راه تقوا و پرهیزگاری مقرب درگاه حق اگر که کسی از انان خود را بخاطر خون شان برتر و بهتر قلمداد کنند نادان بیش نیستند حتا از راه اسلام حقیقی منحرف..
اما برادران هزاره میخواهند شهوت خود را بر اولاد پیامبر ارضا بکنند از این رو دلایل می اوردند که چرا به ما دختر نمی دهند , برادران مگر بیات ها قزالباش ها ترکمن ها تاجک های شیعه...
وتاجک ها اوغتها بلوچ ها ازبلک ها ....برای شما دختر میدهند که انان نداده اند !!! خوبست هر که از قوم قبیله و هم سویه هم پله خود زن بگیرد ؟
همچنان در بین نسل نو هزاره ها تفکر هزاره های پاکستان و ماویست های چینی, عیسویت ... رایج شده است از این رو اینان میخواهند بنیاد مذهب و عقیده اسلامی را که در ان نقش ملا و سادات بر جسته است را ست بسازند پس ناگیریر میشوند تا عوام را تحریک کنند .
اما خیرات دادند به انان !! کمک و خیرات به هر فقیر و غریب جایز است سید باشد هزاره باشد تاجک باشد اوغان باشد ...
اگر کسی عادت کرده که کار نکند و دست اش دراز باشد ,گپ بد بی غیرتی و حماقت است باید فرد کار کند زحمت بکشد مفت خواری عمل زشت است ولی فکر نکنم هر چه سید است گدایگر است و یا هر چه سید است دورغ میگوید برای خود جهل هویت کرده سید نیست !! بگونه مثال با کسی مقابل میشوی فکر میکنی اوغان است زمانیکه میپرسی میگوید تاجک هستم باید قبول بکنی زیرا تو که او را نمی شناسی کسی هم شاهد نیست که او دورغ میگوید چرا باید دورغ بگوید ..
موضوع راه یافتن سید ها به مقام و کرسی و جاه و جلال و پارلمان ... چه از جامعه اوغانی ازبکی تاجکی هزارگی باشد نادرست است نباید کسی به انان رای بدهند چونکه اقلیت هستند از بین قوم خود نماینده بفرستند باید حاکمان اقلیت ها را انتصابی به پارلمان ببرند ... نه اینکه سید نماینده اوغان و هزاره تاجک بشوند , باید شما خودبرای انان رای ندهید این به این معناست که نماینده زنان یک مرد انتخاب شود ..
15 آگوست 2012, 19:30
نويسنده بينام من با نوشته ات كاملا موافق هستم وشما منصفانه نوشتيد واقعا سيد ستيزى از جامعه هزاره هاى ماهوئست وكويته وضمنا هزاره هاى سويدن كه به أهين عيسويت كرويه اند واين ادعا را در افغانستان كه بستر يذيرش هر عقيده بر اساس فقر اجتماعى مساعد است تبليغ كرده اند وأنكيزه هاى مخالفت با سادات را در جامعه هزاره ترويج كرده اند انجائكه سيد ستيزان است انديشه مائوئزم است كه حزب نصر وارث انست .ولى سادات درسال ٧١٠ً از ظلم وستم عباسى ها به سبزوار وخراسان با مهاجرت سلطان سيد احمد كربلائى مشهور به شا ه برهنه است كه اين سادات سنكلاخ وبلخاب وكيان وخواد همه از سلاله ان بزركوار است صورت مى كيردكه حتى امير تيمور كركانى طوع ارادتش را بكردن كرفت و شاه دخت حليمه دختر خود را به ازدواج او در اورد وسألها متمادى در شمشير سنك يكاولنك با ميان زندكى داشتندوسيد تراب كه دردائزنكى شهيد كرديده است از نوادكان او است كه از همين سيد تراب سادات كيان وارزكان وبلخاب وخواد است وسيد صالح مشهور به إبدال ديوار سوار از نوادكان سيد تراب است واين بزركوار در دره زارغه ولسوالى دوشى بغلان مدفون است ومقبره أش زيارت كاه شيعه وسنى است كه همين سادات كيان نوادكان أيشان است كه معروفترين انها همين أكنون سيد شاه ناصر نادرى معين دوم شورا در دوره ١٢اعلحضرت ظاهر شاه وفعلا وزير مشاور دولت أسلامى است . سيدمنصورنادرى تا سطح معاوينيت رياست جمهورى در زمان رياست جمهورى استاد شهيد ربانى رسيد وفعلا وكيل ولسى جركه ميباشد .سيد سعدى نادرى سفير در هندوستان وايتاليا جنرال سيد جعفر نادرى والى اسبق بغلان سيد حسام الدين جنرال اردوى ملى معاون جنرال دوستم بود سيد ظاهر شاه اكبرى جنرال اردو قوماندان فرقه ٨٠ً بغلان معين وزارت خارجه در حكومت استاد ربانى وعضو فعال شوراى عالى سياسى جنرال دوستم ومدت جهار سال سفير كبير افغانستان در قزاقستان وسيد شهاب الدين داكتر قوماندان فرقه سمنكان وفعلا مستشار سياسى افغانستان در ازبكستان سيد يسر على كيانى اكبرى ديلومات در تركيه سيد داود نادرى وكيل موجوده يارلمان است كه هيج كاه قواره شان به هزاره وأزبك ويشتون نمى مانند همه سادات معروف عرب وهاشمى نثراد واز بطن مطهر فاطمه سيدة النساه دخت ييامبر بزركوار اسلام وعلى ع است وفرزند على زين العابدين ع بيمار اند كه در شجره شان مطابق تحقيقات مؤرخين شك وترديدى وجود ندارد وبه همين شكل سيد حسين أنورى مجاهد نستوه وزير زراعت والى هرات واكنون هم وكيل در يارلمان است سيد محمدعلى جاويد وزير يلان وزير ترانسيورت وكيل در يارلمان وشهيد سيد مصطفى كاظمى شهيد وزير تجارت وكيل يارلمان سيد محمد على شاه توكلى خطيب عالم معروف همه از يك نثراد وقوم اند كه نمى شود اينهارا به هزاره منصوب سأخت وياهم سيد ازبك ويا يير كيلانى را سيد يشتون بناميم كه أينها همه يك قوم خانواده ييامبر اند كه اهل البيت ع اند با احترام( حبيب فأنى )
15 آگوست 2012, 09:53
مقاله خیلی عالی و منطقی و آموزنده!
تشکر آقای نیکوبین.
15 آگوست 2012, 16:58
بس است یاوه گوفتن. لازم نیست اینهمه شعار دادن و از پشت گله رفتن. این قضیه لازم به همات عملی دارد که شما فقط شعار دادن را میدانید و بس..خصوصآ نوسنده محترم وگر نه چی لازم بود اینقسم عکت کنی ...
15 آگوست 2012, 21:19, توسط محمد رضا طنین
سلام به اقای بازل نیکوبین و همه دوستان که نظرات خودرا به این مقاله دادند چی موافق و یامخالف . من مقاله را تا اخر خواندم واقعا مفاله بسیار جالب بود . حیقیقت این است که ملت ما به مرض بی هویتی و سردگمی گرفتار است . بسیار های به گونه های متفاوت به نفع ادم های دیگری دارد تبلغ رابه نام این قوم ان قوم یا سید و هزار راه اندازی میکند که این خود به گونه مردم را به وسوسه های فکر و به بی باوری های که سال ها در یک قریه به هم زنده گی کردن دوچار میکند. ما باید نقاط های را مورد نقد قرار بدهیم که واقع بینانه باشد . عمل بد را من فکر همه به یک نگاه موافق است که بده است و هم تکذیب میکند فرق نمی کند که سید باشد یا هزاره . ولی این شکاف که بین سید و هزاره در این اواخر دارد زیاد میشه واقعا نیاز به مکث همگانی دارد . در این موارد نه تنها جوانان نو اندیش هزاره مسئول است و جوانان سید نیز باید این گونه دغدغه های فکر را محار سازد . ما باید در تلاش این شوم چرا اینها این گونه سروصدا هارا که بو قومی دارد به راه انداخت است شیکلا کشته شدن . به شکیلا تچاوز شده است تو سط مرد که شیکلا از پدرش بشتر اعتماد داشت . اما این عمل نه باید برای همه یک قوم تعمیم داد. شود ...
16 آگوست 2012, 08:39, توسط صایب.
حبیب فانی فکر میکنم خودت از خایه مال های سید وتاریخ نویسان مزد بگیر استی که یقینا سوانح پدر وپدر بزرک خودت را صحیح نمیدانی ولی طوطی وار دروغ افواه و فریب و چرندیات مضحک وسوانح این عوام فریبان قرن را ساختکی به اصطلاح سادات را خوب مثل بلبل میدانی و به تحریر اوردی
16 آگوست 2012, 08:48, توسط رحیم
خدمت سید انوری سید جاوید سید مصطفی اظهر من ا لشمس است که به زور هزاره ها از گدای به اب ونان رسید و به سر نوشت هزاره ها معامله وخیانت کرد این حاجت به تعریف ندارد .خودت کاسیه لیس این خایینین وستون پنجم دشمن در بین هزاره ها استی که همیشه هزاره ها را از عقب نا مردانه خنجر زده .هر چه تعریف میکنی تعریف کن. گوید مشک ان است که خود ببوید نه ان که عطار گوید.کار نامه های این سید های معامله گر ثبت تاریخ خونین تشیع و هزاره است حاجت به در فشانی تو نیست
17 آگوست 2012, 15:03, توسط صایب
حبیب جو من از فرزندان زهرا بدم نیاید.سید اصل اصل است .مگر این هارا که به دروغ سید مینامی خود شان از سوانح شان معلومات دقیق ندارد ولی تو مثل بلبل همه این ها را منصوب به سید کردی میدانی بعضی این ها به کثافت و چپلی وبوت سید هم نمی ارزد .امیدوارم دروغ درهم سر هم کرده هر دزد بی نام نشان را سید نسازی
18 آگوست 2012, 04:55
جناب صائب نام
همين كتره وكنايه وحرفهاى بى نمك شما ها مردمان كه داراى غرور كاذب هستيد كه نمايان كر بدلي خودت را مى كند مكر كدام اين سادات كه من بر شمردم به نظر تو بدل است در اصل وبدلى خودت متخصص وكارشناس ان هستيد ؟ وسر تكيفيت خودرا از كدام مدرسه تعصب بدست اورده ايد ؟ در حاليكه برترى هركه نزد الله ج تقوا ورستكارى أش است ومن وتو وظيفه مأمورين امر بالمعروف ونهى از منكر طالبان را هم نداشتيم كه بدانيم كدام خوب وكدام يك بد است ؟ نه همه خوب ونه همه بد اند وهركه بقدر اعمال خود از خدايش ياداش مى كيرد همان طور نيست ؟ حبيب
18 آگوست 2012, 13:25, توسط بغلاني
سلام در أفغانستان سيد سه فريقه است اول سيد سعني وشيعه و اسما عيليه از اين سه يك آن
با هيد را ست با شد دو ي اين يا يك اين اطمئن جعلي است
18 آگوست 2012, 13:25, توسط بغلاني
سلام در أفغانستان سيد سه فريقه است اول سيد سعني وشيعه و اسما عيليه از اين سه يك آن
با هيد را ست با شد دو ي اين يا يك اين اطمئن جعلي است كسي است صا ديقا نه جوا ب بيگو يد
17 آگوست 2012, 19:06
سلام خدمت نویسنده مقاله !
مقاله بسیار جالب و منطقی بود تمام آنرا مطالعه نمودم، تشکر.
میخواهم بیافزایم که پیامبر علیه السلام در هنگام فتح مکه آیه قران را (خداوند انسان ها را در شعبه ها و قبایل مختلف خلق کرد تا از هم شناخته شوند، هیچکس بر کسی دیگر برتر نیست و برتری انسانها به تقوا آنها منوط است) خواندند. واقعاً ما هزاره ها در یک سردرگمی هویتی قرار داریم. هزاره ها باید خود را مطابق دیگران نه کم و نه بیش بدانند و به خود ارج قایل شوند به آنها که خود را در جامعه سید میدانند مانند یک انسان عادی ارزش قایل شوند نه زیاد و نه کم.
1- پیامبر (ص) سلمان فارس را گفته بود که از اهل من است.
2- پیامبر (ص) فرمودند که اگر زهرا دختر من هم دزدی کند دستش را قطع میکنم
2- پسر نوح (ع) نجات نیافت و غرق شد.
3- زن لوط مشمول عذاب شدگان گردید و گفته شد که از اهل تو (لوط) نیست.
پس میاموزیم که هرکه که عمل صالح انجام دهد از اهل پیامبر (ص) است زیرا برتری انسان منوط به تقوا ایشان است و هرکسی که عمل زشت انجام دهد ولو از اهل پیامبر هم باشد مستحق جزا است و اینکه میگویند پیامبر گفته است که خوب سید ها را برای خودشان و بد آنها را از خاطر من احترام کنید دروغ محض است و دور از منطق انسان و خصوصاً رسالت پیامبر بزرگ اسلام.
پس هرکسی که عمل نیک انجام میدهد سید است و آقا قابل احترام و هرکس که عمل زشت انجام دهد قابل جزا حتی اگر خانم، دختر و یا پسر پیامبر باشد.
بااحترام (عبدالعظیم)
18 آگوست 2012, 14:23, توسط صایب
سید اصل همان است که عمل خود را ملاک قرار دهد وتن خاکی خود را نور نداند .سید اصل کسی است که به عمل خود متوجه باشد نه به ذریه خود .سید اصل کسی است که نمک خورده به نمکدان شاش نکند .سید اصل کسی است که اکثریت هزاره را فریب نداده از عقب خنجر نزده وبه سر نوشت شان معامله نکند.سید اصل کسی است که از مظلوم دفاع کند نه به دختر بی پناه شکیلا تجاوز وبه قتل برساند. سید اصل کسی است که با ظالم مقابله و از مظلوم دفاع کند.سید اصل کسی است که اصل مساوات وعدالت در دین اسلام را رعایت و از هزاره دختر میگیرد به زنی پس به هزاره دختر بدهد به زنی نه به فکر قبیله قوم پرستی زمان جاهلیت باشد .زمانیکه حضرت پیامبر مصطفی دختر خود را به غیر از سید یعنی عثمان مزدوج میکند ایا اینهاییکه در بین هزاره ها ادعای سیدی دارند از پیامبر خدا کرده بالا تر است.باقی قضاوت را به خود تان میسپارم.
18 آگوست 2012, 16:26
أقاى صائب با يك سلسله نظرياتت موافقم كه سيد داراى اخلاق خانواده ييامبر ع كه مكارم اخلاق اند بايد باشند وسيد اصل طرفدار جدى وكامل عدالت است سيد كه عدالت ندارد به سادات بودنش شك جائز است ودر ضمن سيد داراى خشوع وخضوع است وأما ازدواج جيزى است كه به يك سلسله قواعد فقهى بر مى كردد . كه مثال برجسته أش هم كف بودن است . كه ازينرو نمى توانم كه شما هم سيد كفته احترامشً كنيد ومرتبت اورا مطابق حديث ثقلين كه هم سنى وهم شيعه روايت كرده به ان صحه كذاشته است كه با قران عظيم الشان هم تراز قرار داده ورسول كريم فرمود كه قران رشته است محكم كه از اسمان فرود امده است ً . وأولادم ميوه دلم است نور جشمان من است .به هردو متمسك شويد تا كمراه نكرديد كه اين مرتبت كه ييامبر ص به اولاد خود مخصوصا به حسن ع وحسين ع واولاده شان تا يوم الحشر هدايت فرموده كه در حقيقت دختران سيد كه واقعا سيد باشد حيثيت مادر امت ييامبر ص را دارند ويس با مادر خود ازدواج مى كنيد ؟كه همتراز قران است ولى ممكن ساداتى اند كه اين سنت را شكستانده اند كه كناه ان مر بوط به خود شان است . ولى امت محمد ص به اولاد ان كه نظر قلب كند . مانند يكجا شدن با محارم خود ش است وديكر خودت دانيد .كه حرف مشهور است كه با دمب شير بازى روا نيست وبا ييامبر ص واولادش نيز ساده نبايد نكريست .با احترام (حبيب )