ظهورخدا !!!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ظهورخدا
زمان
طالبان بود .زماني كه خدا نبود ولي اجراي فرامين
غراي شريعت، ازحد وقصاص گرفته تا شلاق ونمازاجباري وقطع ید؛ هر روز جريان داشت وخدا
انگارمردم را فراموش كرده بود.
يك دفعه آوازه شد كه درفلان دهي درشيشه يك خانه،
نام خدا نوشته شده است به صورت " الله ". مردم از اين ده وآن ده، اسپ
وخرشان را زين مي كردند و براي ديدن خانه اي
كه در روي شيشه پنجره ي آن، نام خدا نقش شده بود مي رفتند. بعد ازمدتي اين نام خدا
درشيشه ي خانه اي درده كناري نيزپيدا شد وبعد درده بعدي وهمين طوردرهردهي روي شيشه
ي يك يا دوخانه اي ، خدا ظهورمي كرد. تا اينكه يك روز آوازه شد كه نام خدا
وتصويراسپي با ذولفقاري دردست وامامي سواربرآن، روي شيشه ميرزا خداداد بي خدا نقش
بسته است. بي خدا ازآن جهت ميگفتند كه اين آدم درزمان خود علافي داشت ودراين كسب
سرمردم را چنان شيره مي ماليد كه نامش را ازبي انصاف ارتقا داده ، بي خدا گذاشته بودند
واين نام براي او مانده بود: علاف بي خدا. دسته دسته زنان واطفال مي رفتن پشت شيشه
ميرزا بي خدا زل ميزدند به يك نقطه در روي شيشه و زن ميرزا بي خدا ميآمد، توضيح ميداد كه ؛ اينه
سراسپ، اينه دم اسپ فدايش شوم ، اينه نوك دو سرذولفقار و....خلق الله بعضي ازشرم
كه متهم به گناه وملامت نشوند وبعضي شايد واقعا دچارتلقين ذهني مي شدند، مي گفتند
؛ آره ، آره اينه ديدم، اينه سرش، اينه دمش، اينه ذوالفقاربا دونوك اش، اينه الله
اكبر در سر بيرق . مسئله چنان شد كه فردا وپس فردا ازچند خانه ي بي خداي ديگرنيزآوازه
شد كه روي شيشه فلاني، نام خدا ديده شده و روي شيشه بهماني، الله اكبرنوشته شده . تعجب
برانگيزاين بود كه در شيشه خانه خدا، كه مسجد باشد، هيچ چيزي ديده نمي شد ولي
درشيشه خانه ميرزا بي خدا ، نام خدا حك شده بود. تعجب برانگيزتراين بود كه صاحبان خانه ها
ادعا ميكردند ؛ اين نقوش فقط دردمادم غروب قابل رويت است ومراجعين اگردرنيمه ي
روز و سرچاشت براي ديدن اين معجزه ميرفتند ، ميگفتند؛ حالا ديده نميشود بايد دم
غروب بياييد. دريكي ازاين بازديدها ، تحت تاثيرهياهوي مردم من نيز رفتم كه صورت خدا
را روي شيشه خانه بي خدا ببينم. هرچي دقت كردم چيزي نديدم. بقيه ازاطرافم راهنمايي ام
ميكردند: تو چطورنمي بيني؟ اينه، ببين،
خوب تيزدقت كن. اينه ای دمش است، ديدي؟ من بي جواب ميماندم كه چي بگويم، ميگفتم:
نميدانم به خدا، نه نديدم. بقيه با جواب
و حالت مستاصل من، گري ميخنديدند و به بي اعتقادي ملامت ميشدم. وكسي ازآن طرف ميگفت: به اعتقاد آدم هم بستگي
داره. عقيده پاك نباشه، نمي بيني. ديگري ميگفت
وضو داري يانه؟ بايد وضو داشته باشي، ناشسته كه نميشه ديد.
اين
قضيه ادامه پيدا كرد واين روزها يك سالي ميشود كه هرروز، خدا از يك جايي سر درميآورد.
يك روزازميان شكم گوساله ای، يك روز درپشت
بادنجان رومي، روز ديگر در صورت دختری، يك روز درپشت لاكپشتی و درجايي ديگردربدنه
درختي ... تازگي چند شب پيش، دراخبارتلويزون ديدم كه گوينده با اشتياق بشارت داد،
كه خدا درداخل هندوانه اي پيدا شده است .تصويري را كه نشان داد تصویرهندوانه اي
بود كه محترمانه تر از خدا، داخل يك قابي گذاشته شده بود واحيانا، نام خدا در داخل
يا در پشت آن نقش شده بود كه من نديدم.
همين
اكنون كه اين مطلب را مينويسم؛ بادنجان سياهي، پيش رويم گذاشته شده است كه ادعا
ميشود، روي آن نام خدا نوشته شده است واين بادنجان قبلا درتلويزون نشان داده شده
است وحالا توسط يكي ازهمكاران تلويزون دست من رسيده است ومن ميتوانم خدايي به آن
بزرگي را در وجود اين بادنجان دردستانم، بندازم داخل ماهيتابه. واقعا چرا خدايي
كه آنقدربزرگ است كه بايد درهمه جا ودر روح آدمي باشد در روي بادنجان سياه ميبينيم؟
همه ي اينها نشان از آن است كه ما مردم، خدا را
گم كرده ايم. درحالي كه خدا را بايد درسينه هايمان جستجو كنيم ، درجستجوي خدا
دربيرون ازدرونمان ميگرديم .
آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-706.aspx