استبداد ستایی عریان یک روشنفکر
پاسخی به آقای اسماعیل اکبر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
البته این تنها آقای اکبر نیست که همیشه سرود یاس " ما با اروپا و غرب فاصله سه صد ساله داریم" را می خواند. تقریبا این کل همنسلان جناب ایشان است که در روزهای مبارزات "شعله جاوید"، "ستم ملی"، خیبر و محمودی و کارمل وباعث و.. مانده اند. گفته میشود یکی از همطرازان و همنسلان دیگر آقای اکبر تاهنوز چنان سر در جزوه ها وجمله های استاد مزینانی (شریعتی) دارد که هراز گاهی به فکر تدریس و بازگویی نفرتها و تیوریهای زندگی سوز بازیافته از متن خرافات مذهبی استاد مزینانی، به نسل جوان این سرزمین است. پیروی از پیروان همنسلان آقای اکبر در نوشته هایش کلمات ناپاک و نامودبانه ای مثل "ادرار" و... را بکار می برد تا ادای جلال آل احمد را در آورده باشد. مشخص است وقتی کسی اقبال را قبله عالم می پندارد، در ذهنش در صدد و سراغ مصداقهای پاکستان روزگار استعمار در افغانستان نیز است. ولاکن امروز که دیگری پنجاه سال پیش نیست و استعماری وجوندارد پس چه باید کرد که "اقبال کوچکی" در کابل بود. میچبسند به تندی وناسزا علیه نیروهای خارجی که هزار مرتبه انسان تر و شرافتمند تر از دزدان و ددهای خودی دیروز اند. دیگری که درمتن رساله ای "غربزدگی" جلال احمد و آثار شریعتی بند مانده است می خواهد جلالی و یا استاد مزینانی کوچکی باشد در سرزمین که نه شاه دارد و نه خمینی، ولی او دل به ملای دانش ستیزی با دستان خون آلود می دهد و سعی می نماید تا اورا خدا و خمینی قومش بسازد وبدینسان مر این قیمتی در دری را در پای او بریزد...
استبداد ستایی عریان یک روشنفکر
آقای اسماعیل اکبر در پاسخ به مطلب "اسماعیل اکبر روشنفکر روستا" که من چندی پیش نوشته بودم، جوابی نوشته است. بی تردید اینکه آقای اکبر، منحیث یکی از روشنفکران نامدار افغانستان، قلم رنجه نموده و از در دیالوگ با وبلاگنویس ساده و گمنامی مثل من وارد شده است این بیانگر اعتنا و التفات ایشان نسبت به نسل جوان افغانستان است و در خور امتنان و ستایش. شکی نیست که آقای اکبر یکی از صداهای معدود و منحصر به فردی است که نه در حلقه ای فاشیزم پشتون حضور دارد ونه بر طبل فاشیسم آریایی، که اینک از ایران به توطیه و تقلای کسانی مثل چنگیزپهلوان راه به افغانستان باز نموده است، می کوبد. که در این مورد می توان به مقاله آقای اکبر در مورد نوروز تحت عنوان " نوروز جشن طبیعت نه جشن پادشاهان" اشاره نمود. اما پندارهای آقای اکبر در مطلب "مساله زبان" و تکرار آن در جوابیه او شکی را برمی انگیزد که تعلق خاطر بیش از حد ایشان به مساله دولت و ملت آقای اکبر را به نوعی استبداد ستایی کشانده است. اشارات آتی پاسخی است به پاسخ آقای اکبر.
1. آقای اکبر نوشته است: "جوش و خروش آقای رضایی مرا بیاد جوانی خودم انداخت. و لجاج و عنادی که از فطرت ارادی و مصمم بر می خیزد و خواهان تحمیل نظر خود است، ولو که راه رسیدن به مقصد چندان سنجیده نباشد." آقای اکبر، اگر در مطلب که من نوشته ام نشانه ای از لجاج و عنادی مبنی بر تحمیل نظر دیده میشود شما چرا لطف نموده نمونه از آنرا ذکر ننموده اید؟
2. آقای اکبر بی هیچ اشاره ای به اشارات من در مورد جریانات چپ و راست در غرب و موضوع تغییر آب و هوا و گرمای زمین، سخن از گذشته مبارزاتی شان به میان آورده اند. البته در مطلب من هیچ چون و چرای راجع گذشته سیاسی آقای اکبر مطرح نشده بود.
به اصطلاح عدالت ملی و اجتماعی؟؟
3. آقای اکبر حینکه از گذشته سیاسی خود سخن گفته یاد آور شده است که: "من یک گفتنی به آقای رضایی دارم و در باره آن بعضی از نظر دهندگان نیز اشاره کرده اند. و آن اینکه من در ردیف اولین کسانی از نسل خود قرار داشتم که در افغانستان برای به اصطلاح "عدالت ملی و اجتماعی" می رزمیدند."
"به اصطلاح عدالت ملی و اجتماعی"؟؟ من باورم نمی آید که آقای اکبر آنقدر با گذشته سیاسی و فکری خود فاصله گرفته باشد که به تمسخر ارزش ناب و انسانی مثل "عدالت" بپردازد. تردیدی وجود ندارد که در کشور مثل افغانستان لمپن های زیادی از اصلاحات پاک و شریفی مثل "عدالت ملی" و عدالت اجتماعی" استفاده ابزاری نموده باشند، ولی این بهیچوجه دلیلی نمی شود که ما "عدالت ملی و اجتماعی" را به تمسخر بگیریم و آنرا با پیشوند به " اصطلاح" که معمولا برای بیان چیزی کاذب و غییر واقعی ابراز می شود استفاده نماییم. فقط برای ارایه معلومات خدمت آقای اکبر یادآور میشوم که " عدالت اجتماعی" تا هنوز در متمدترین جوامع این سیاره یک دغدغه و بحث جدی است.
به کجای این شب سیاه بیاویزم قبای ژنده خویش؟
4. با تاسف تمام آقای اکبر باردیگر بسیار بی پرده و عریان ضمن دفاع از سیاست استبداد فرهنگی و لسانی می نویسد: "دوست عزیز، کانادا را مثال نیاورید. ما بسیار با آن مرحله فاصله داریم. ایدئولوژی دولت ملت، در خاستگاهش فرانسه و بعد انگلستان و آلمان و بعد امریکا، توام با مضمحل ساختن زبان و کلتور اقلیتها و تحمیل زبان اکثریت بوده و در شرق هم دیکتاتورچه ها از همان روش پیروی کرده اند. افغانستان را با ایران، عراق، ترکیه و پاکستان مقایسه کنید. اروپایی ها حتی الجزیره و سنگال را فرانسوی زبان و انگلیسی زبان ساخته اند و در داخل مرزهای خودشان، ماجرای 800 ساله آیرلند و باسک نمونه های کلاسیک تحمیل کلتور اکثریت است"
به کجای این شب سیاه بیاویزم قبای ژنده خویش؟ وقتی نامدارترین روشنفکران و اندیشمندان افغانستان بی هیچ کنایت و لفافی، پوست کنده و عریان به دفاع و توجیه استبداد لسانی و فرهنگی می پردازد چه امید به فردای این سرزمین میتوان داشت؟
جناب آقای اکبر و همنسلان گرامی آن تاهنوز در رویا های روزگار عبدالرحمان وداوود خان سیر وسیاحت دارند. اندیشمند گرامی، دنیای که شما از متن کتاب های فارسی چهار وپنج دهه پیش فهمیده اید دیگر وجود خارجی ندارد و صرفا آرشیف و تاریخ است. البته این تنها آقای اکبر نیست که همیشه سرود یاس " ما با اروپا و غرب فاصله سه صد ساله داریم" را می خواند. تقریبا این کل همنسلان جناب ایشان است که در روزهای مبارزات "شعله جاوید"، "ستم ملی"، خیبر و محمودی و کارمل وباعث و.. مانده اند. گفته میشود یکی از همطرازان و همنسلان دیگر آقای اکبر تاهنوز چنان سر در جزوه ها وجمله های استاد مزینانی (شریعتی) دارد که هراز گاهی به فکر تدریس و بازگویی نفرتها و تیوریهای زندگی سوز بازیافته از متن خرافات مذهبی استاد مزینانی، به نسل جوان این سرزمین است. پیروی از پیروان همنسلان آقای اکبر در نوشته هایش کلمات ناپاک و نامودبانه ای مثل "ادرار" و... را بکار می برد تا ادای جلال آل احمد را در آورده باشد. مشخص است وقتی کسی اقبال را قبله عالم می پندارد، در ذهنش در صدد و سراغ مصداقهای پاکستان روزگار استعمار در افغانستان نیز است. ولاکن امروز که دیگری پنجاه سال پیش نیست و استعماری وجوندارد پس چه باید کرد که "اقبال کوچکی" در کابل بود. میچبسند به تندی وناسزا علیه نیروهای خارجی که هزار مرتبه انسان تر و شرافتمند تر از دزدان و ددهای خودی دیروز اند. دیگری که درمتن رساله ای "غربزدگی" جلال احمد و آثار شریعتی بند مانده است می خواهد جلالی و یا استاد مزینانی کوچکی باشد در سرزمین که نه شاه دارد و نه خمینی، ولی او دل به ملای دانش ستیزی با دستان خون آلود می دهد و سعی می نماید تا اورا خدا و خمینی قومش بسازد وبدینسان مر این قیمتی در دری را در پای او بریزد.
چشم اگر باز کنیم رستگاران را نیز خواهیم دید
این محصل ساده نمونه ای موفقی را می شناسد که قطعا همنسلان آقای اکبر عینک شان تا آن حد شفاف و دوربین نبوده است که از فراز پاکستان و هندستان عبور نماید و در شمال آبهای هند آنرا ببینند، کوریای جنوبی. کوریای جنوبی پنجاه سال پیش درفلاکت و فقر زندگی می کرد که اگر بدتر از افغانستان نبود، بی شک برادر افغاستان بود. پس از پایان جنگ غرب و کوریایی شمالی، کوریای جنوبی فرصت دوستی و رابطه با غرب را غنیمت طلایی شمرد و در چهار- پنج دهه چنان رشد و پیشرفتی حاصل نمود که اینک سربرابری اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی با دموکراسی های پیر و رفاه کهنی مثل اروپا دارد. بی هیچ شکی که روشنفکران و دولتمردان کوریای جنوبی تنبلی، منطقه زدگی، یاس و مفکوره ای جناب کرزی و همنسلان آقای اکبر را نداشته اند، و هرگز سرود " ما با اروپا فاصله سه صد ساله داریم" در هجره هجره مغزشان حک نبوده است.
عصر ما عصر چند فرهنگی است نه تک فرهنگی
5. آقای اکبر ادعا میکند: " ایدئولوژی دولت ملت، در خاستگاهش فرانسه و بعد انگلستان و آلمان و بعد امریکا، توام با مضمحل ساختن زبان و کلتور اقلیتها و تحمیل زبان اکثریت بوده و در شرق هم دیکتاتورچه ها از همان روش پیروی کرده اند. افغانستان را با ایران، عراق، ترکیه و پاکستان مقایسه کنید. اروپایی ها حتی الجزیره و سنگال را فرانسوی زبان و انگلیسی زبان ساخته اند و در داخل مرزهای خودشان، ماجرای 800 ساله آیرلند و باسک نمونه های کلاسیک تحمیل کلتور اکثریت است"
اولا این ادعای آقای اکبر، به شیوه ای که ایشان بیان نموده اند، درست نیست. زیرا امریکا گذشته متفاوت و منحصر به فردی دارد که قابل مقایسه با آلمان، فرانسه و غیره نیست. به فرض که این ادعای آقای اکبر درست هم باشد به روز نیست.زیرا حدودا بیست سال پیش دولت لیبرال کانادا برای جلب رضایت و خوشنودی فرانسوی زبانان کبک، طرح جدید و بیسابقه ای را در پیش گرفت تحت عنوان " سیاست چند فرهنگی" که با اکثریت آرا از جانب پارلمان کانادا پذیرفته شد و به صورت قانون درآمد. مفکوره نهفته در پشت این پالیسی این بود که، هر اقلیت فرهنگی و زبانی وقتی برایشان فرصت و زمینه ای برای زندگی با ارزشها و فرهنگ خودشان فراهم میشود بیشتر احساس آرامش و کانادایی بودن می کند تااینکه فرهنگ و زبان مسلط برآنان تحمیل شود. سالها بعد اتحادیه اروپا و آسترالیا به تقلیدی از کانادا سیاست چندفرهنگی را به عنوان تجربه نو ونیکوی انسانی رسما پذیرفتند. حتا در امریکا که تاهنوز "سیاست چند فرهنگی" رسما پذیرفته نشده است صحبت و زمزه هایی از پذیرفتن زبان اسپانیوی بعنوان زبان دوم است و در جنوب امریکا که تعداد زیادی از مهاجرین امریکای لاتین سکونت یافته اند در اغلب ادرات دولتی خدمات به هردو زبان انگلیسی و اسپانیوی ارایه می شود. البته که علاوه بر ده ها نشریه و مجله اسپانیوی زبان تعداد زیاد شبکه های تلویزیونی به زبان اسپانیوی نیز در فعالیت استند. در ضمن، حتا در امریکا هم یک تلویزیون و رادیوی مشترک انگلیسی و اسپانیوی وجود ندارد. برای روشنی مساله خدمت آقای اکبر عرض می شود که سکاتلند، ایرلند و انگلند در طول تاریخ سه شاه نشینی جداگانه و متخاصم بوده اند و تنها سه صد سال پیش بود که با تسلط انگلو سکسن ها بر سکاتلند و ایرلند بریتانیای کبیر به وجود آمد.
تیوری فرهنگ سوزی شرمسار از شکست های تاریخی خویش است
6. آقای اکبر سیاست اضمحلال زبان و فرهنگ اقلیت ها و تحمیل زبان و فرهنگ اکثریت یک پالیسی شکست خورده است. وقتی اتحادیه اروپا رسما سیاست چند فرهنگی را می پذیرد دیگر دلیل وجود ندارد که شما گذشته شکست خورده آنرا فقط در ذهن داشته باشید و به آن اتکا و استدلال نمایید. ادامه جنگ کردها و ترکها در ترکیه و پذیرش زبان کردی در مکاتب مناطق کرد نشین پس از شش دهه استبداد لسانی وفرهنگی که شما آنرا پروسه دولت و ملت می خوانید نشان بارز از شکست استبداد لسانی و فرهنگی است. در ضمن من با توجه به آشنایی که با زبان ترکی آذری دارم و این سبب می شود تا از احوالات ترکهای ایران کمی با خبر باشم، با اطمینان برای شما می گویم که شکست جمهوری اسلامی ایران پایان حکومت تک زبانی در ایران نیز است.
قتل یک فرهنگ و قتل یک زبان جنایت کوچک نیست
7. آقای اکبر شما که عریان و بی پرده به توجیه و تیوریزه نمودن طرح اضمحلال زبان و فرهنگ اقلیت ها می پردازید چقدر مطمین هستید که اینکارشما اخلاقی و مدنی است؟ قتل یک زبان و قتل یک فرهنگ، مغالطه صورت نگیرد منظورمن خشونت و خرافات قبیله ای نیست، تنها جنایتی علیه متکلمان یک زبان و مردم که در دامن یک فرهنگ زندگی می کنند نیست. قتل یک فرهنگ وقتل یک زبان جنایت نابخشودنی است که کل بشریت را از یک میراث ورسم ارزشمند بشری محروم می کند. یکی از تیوری های بنیادین جنبش های مخالف جهانی شدن جلوگیری از نابودی فرهنگها و زبانهای اقوام بشری است. جناب آقای اکبر با احترام تمام، روشنفکران دنیا متمدن زیبای یک سرزمین و زیبایی جهان را در تک قومی و تک زبانی نمی بینند و بلکه آنرا در تنوع فرهنگی و تنوع زبانی می بینند. ازنظر روشنفکران، هنرمندان و دانشمندان سرزمینهای متمدن، دنیای یک رنگ دنیا وحشتناک و سخت دق آور است. مفکوره های اینجا می گوید زیبایی زمین در آن است که و قتی شما از شهری به شهری می روید دچار شکوک فرهنگی شوید و "واو" Wowرا کشف کنید. هنرمندان و روشنفکرانی که به نیویارک می روند تنها برای تماشای ساختمان های بلند بلند منهتن نمی روند و بلکه تنوع فرهنگی و قومی نیویارک انگیزه ای مهمی دیگریست برای سیر و سیاحت زندگی در آنجا. هنرمند سرشناسی در تلویزیون می گفت: " من نیویارک را دوست دارم چون چهره جهان را در آن می بینم. شما در نیویارک به راحتی تمام می توانید دسترسی به مزه وها و غذاهای هندی، چینی، ایتایایی و... داشته باشید باشید. کافی است نیم ساعت موتر تانرا گیر بزنید تا از "ایتالیای کوچک" به " یونان کوچک" و از "شهرک چینی ها" به "هندستان کوچک" برسید. نیویارک نمونه از فرهنگها و مزه های دنیاست."
با احترام تما آقای اکبر امروز دیگر قتل هیچ فرهنگ و زبانی به هیچ بهانه ای پذیرفتنی نیست. و تیوری که فتوا به اضمحلال فرهنگ و زبان اقلیت ها می دهد تا ملتی بر روی استخوانهای شکسته فرهنگ و زبان دیگران برپا کند تیوری فرهنگ سوز دیروزین و هتلری است. و خوشبختانه که امروز عصرهتلر و استالین و عبدالرحمان و داود خان نیست.
و به همنسلانم: دوستان عصر آن فرارسیده است که از کاروان کوچک از بزرگانی که مرکب هایشان در گل مانده اند جداشد و خود راهی جستجو نمود. روزآنست تا دیوان اقبال، "غربزدگی" جلال آل احمد، آثار شریعتی، "وصیت نامه الهی- سیاسی" خمینی و هر تز و تیوری به روز نشده ای دیروز را بوسیده در گوشه ای گذاشت و به زندگی، کمپیوتر، زبان انگلیسی، هنر و فرهنگ اندیشید. که امروز عصر "انترنت" و "الگور" و "اوباما" است.
==========
بر مصیبت زبان دری در افغانستان اشک تمساح نریزید
پاسخ محمد اسماعيل اکبر به جعفر رضايی و سهراب کابلی
پنج شنبه 13 مارس 2008
=========
اسماعیل اکبر روشنفکرٍ روستا
چرا تحلیلات همنسلان اسماعیل اکبردیگر خریداری ندارد؟
يكشنبه 2 مارس 2008, نويسنده: جعفر رضايی
===============
ذهن مغشوش و هذیان گویی یک روشنفکر
پنج شنبه 6 مارس 2008, نويسنده: سهراب کابلی
پيامها
14 مارچ 2008, 02:44, توسط farhad
dar Amrica zaban rasmi dar qanon wojod nadarad. maktibi wojod darad ke ba zanac hespanic tadris mishawad. condidator ha e riasat jamhori ham ba zaban ha e hispanic wa french tablighat mikonad.
qabel tawajoh agha e akabar
27 مارچ 2008, 19:52
"به زندگی، کمپیوتر، زبان انگلیسی، هنر و فرهنگ اندیشید. که امروز عصر "انترنت" و "الگور" و "اوباما" است."
من در صدد دفاع از کسی نیستم. اما باید بگویم که از جمله بالا جمله بی معناتر در جهان وجود ندارد.
14 مارچ 2008, 03:06, توسط Khalid
Aghai Razai door na faqat zandagae aqalaet hai Iran ra aqhalan baray ek bar az nazar tan baegzaranied. Aya kudam Suna haq darad ke ba shaklay ke mekhuhad namaz bakhunad. Aya kudam Azarae, kurd, Baluch, Arab wa degran haq darand ba zaban khud tahsael kunand ya huta gup bazanan. Az khuab khargush baedar shu Razai wa humsalan tan agar na baz muhatj mahajarat ba Iran khuahied shud!!!
14 مارچ 2008, 05:07
زهی مبارزی که دزد بود
خاطره!
در نوشته شما نام باعث را ديدم که حنما همان بهرالدنی باعث است که در زمان امین کشته شد و ماجرایش را همه میدانند و امروز نامش در صف مبارزان نوشته میشود.
آقای باعث که از درواز بدخشان بود پول پدر خدا بیامرزم را مانند قروت نوش جان کرد.
باعث در ان زمان محصل پوهنتون کابل بود و پدرم برایش پول داده بود که به من مظلو م و مفلس بدهد. مگر باعث ان را به من نداد. پدرم بعدا یک مقدا ر ان را از طریق محکمه از خانواده اش در بدخشان گرفت .
اکنون بعضا اینجا و انجا میبینم که نا م باعث در جمله مبارزان به حساب می اید.
والسلام
کابلی
16 مارچ 2008, 12:33
برادر عزیز، اسم وی نه بهرالدین باعث بلکه بحرالدین باحث است.
14 مارچ 2008, 06:17, توسط عطاخیل
من صرف یک اصلاح کوچک داشتم به جناب آقای جعفر رضائی که آن " حجره حجره مغز" است نه هجره هجره.
14 مارچ 2008, 06:44, توسط مبین
رضایی عزیز، هرچه بالای ذهنم فشار میآورم نمیتوانم منظورت را از جملات بالا درک کنم، هرچند چیزهای زیادی میشود از این مختصر استنباط کرد، اما ترس دارم که یک نتیجه گری غلطی از آن کرده باشم. بنا خوبست کمی توضیحات ارائه کنید. امید در اشتباه باشم، اما بیشتر در این جمله من یک نوع تسلیم طلبی و گردن نهادن به سلطه امریکا در افغانستان را خواندم.
14 مارچ 2008, 08:45, توسط باچه شارستو
جناب رضایی!! نمیدانم چرا شیفته "باراک اوباما" شدی؟ مشخصا بفرمایید اگر "اوباما" رییس جمهور شودچه اتفاقی مثبت در امریکا وجهان اتفاق خواهد افتاد و یا هم برعکس اگر شکست خورد چه رویکرد منفی سیاسی را به نظرخود پبیشبینی میکنید؟؟؟
با اصل موضوع که در پاسخ به اکبر است موافق هستم.
14 مارچ 2008, 09:59, توسط Paiwand
Aqai-e- Rezai,
arf shoma ra da barai-e- farhang va zaban ta hudud-e- mepaziram. Walee kambud hiee jedi darad. Akbar va amtaian vei adah-e- feker va andesha megunand, walee bawar guned ge balah kahna ra ejara dada and. gufta and ge dar sarzamin-e- kur hah yag jeshma pasha ast. jurat-e- kamran-e- Mirazar sutdan-e- ast ge Rustam hiee badgarda ra ba jahee shan meneshanad.
drud va drud.
Paiwand
14 مارچ 2008, 10:27, توسط Paiwand
dar barai-e- Akbar
yag nugta-e- digar ra faramush kardam ge benwisam: Akbar va yaran-e- vei ( zasman-e-fadaian) va amjenan sazman-e- "saza" ge ama dar wage amer bazmanda hiee marhum "Badakshi" and dar zamane akemiat " Hezb-e-demoktartik Qalq" sabet sagdand ge ba estebdad sar-e- sazesh darand. in laka-e- sharmsari ejgah-e- az daman-e- Akbar, Koshani, Pedram-e- sharlatan va rafig hiee shan zududa nagahad shud. ama roozkahr ra bebened ge dubara gasd darand ge az mardum sawari gerand va arbada kashan gud ra mubarez va pag ba mardum mefurushand. bada ba hal ma mardum!
15 مارچ 2008, 19:56, توسط نبی زاده
آقای رضایی!
بسیار خوب پیش رفتی و بسیار منطقی و منسجم اما نتیجه گیری ات در پایان چنان پا درهوا و بی پایه بود که تصور کردم یا نتیجه گیری از شما نیست یا آن طرح ها و پاسخ های آغازین. با وجودی که روشفنکرانه آغاز میکنید، اما خود درقید و بند تعصب دیگری استید...
کمپیوتر، انگلیسی، اوباما....
همچنین در مورد کوریای جنوبی برداشت و نظر تان هوایی است. همه کسی میداند که کوریای جنوبی را امریکا برای مقابله با کوریای شمالی کمک کرد. شکی نیست که مردم کوریای جنوبی نیز اینقدر تععل و خردمندی داشتند که ازان فرصت باد آورده سود ببرند اما اصل بنیادی در پیشرفت آن کشور ایستادگی متداوم امریکا در پهلوی آنهاست.
نمیدانم آیا منظور شما همین است که ما هم از حضور امریکا سود ببریم و خود را کوریای جنوبی دیگری بسازیم یا چطور؟ آیا برای ما نیز امریکا همان کمکی را خواهد کرد که به کوریای جنوبی کرده است؟ عاملی کوریای شمالی در شمال و جمهوری خلق چین در حنوب امریکا را وامیداشت و هنوز هم وامیدارد که کوریای جنوبی را همچنان کمک کند. اما آیا درمورد افغانستان نیز همچو انگیزه هایی وجود دارد؟
آقای رضایی! در تحلیل تان درآغاز استدلال و منطق حاکم است، اما در پایان ذوقزدگی است که درنوشتهء تان آشکار میشود.
حرف شما درمورد آقای اسماعیل اکبر که هنوز هم در خواب وخیال پنجاه سال پیش است و از دگرگونی روزگار چیز چندانی در نظرش نیست، شنیدنی و پذیرفتنی است. اما مهم اینست که وقتی شما از دگرگونی در جهان صبحبت میکنید، جقدر به راستی توانسته اید این دگرگونی ها را در جامعه« خود در جهان به دقت ارزیابی کرده و شناخته باشید. تصور نمیشود شناخت تان چنانی باشد که بتواند آقای اکبر را سرچایش بنشاند...
با آن هم نوشتهء تان بیانگر تلاش و جذبهء تان برای کسب دانش و به کا رگیری آن درزندگی اجتماعی و سیاسی حامعه است که ستودنی است.
بهروز باشید.
16 مارچ 2008, 05:21, توسط پنجشیری
من از اسماعیل اکبر دفاع نمی کنم، چون وی قبر دفاع از خود را با ارجاع به گذشته- یعنی تجربهء متصور به شکست- خوانده است.
اما هردو نوشتهء آقای رضایی در نقد وی، با وجود وجوه مثبت یاد آوری نکاتی در باب امروزینگی نبودن، و به گمان من مرتجعانه! بودن نظریات آقای اکبر، از بیماری خود کم بینی مفرطی رنج می برد که جبران آن را در عکس ها و آسمان خراش های نیویورک و شهرهای کانادا و زرق و برق آن جستجو می کند تا فرق روشنفکر روستا و شهر فهمیده شود!
آقای رضایی!
سینه چاکی برای مدرنیته، همانند سینه چاکی برای مارکسیسم عمرش گذشته است و هردو اکنون در نزد فیلسوفان غربی به یک اندازه مورد نقد قرار می گیرند. در ثانی، تجربهء مدرنیسم با توجه به بستر فرهنگی و پیشرفت صنعتی هر کشوری باید ردیابی شود. در کشور ما، که بیشتر مردمش به صورت ایلی زندگی می کنند سخن گفتن از مدرنیسم، بانگ بی وقت است. و مخصوصاً پرداختن به مدرنیسم، آن هم از زاویهء دید شما، به نظرم یک فاجعه است. فاجعه در اینجا است که با دیدی افسون زده، افسون زدهء زرق و برق، شراب و کباب، والانتاین دیز، کریستمس غرب، در مورد جامعهء دیگر حکم صادر کنیم، و روشنفکرینش را روشنفکرین روستا بدانیم و فرهنگش را فرهنگ بدوی!
آقای اکبر، واقعاً روشنفکر کشوری روستایی به نام افغانستان است. مگر افغانستان یک کشور مدرن است؟ یکی از رازهای روشنفکری این است که خود را به مردمش نزدیک کند، تا با فهم اولویت های جامعهء خود، راه پر مخاطرهء روشنگری را طی کند. اما صد البته روشنگری، غلتیدن در اندیشهء ناسیونالیسم، حتی میهن پرستانه اش نیست. در ساحت اندیشه ورزی، چیزی به نام ناسیونالیسم وجود ندارد، و کسانی که سعی در ایجاد ناسیونالیسم دارند، مطمئن باشید آن را از راه ساختن یک یا چند دشمن، یا همان"دیگری" انجام می دهند. در وضع فعلی، که کشور ما دستخوش بحران های گوناگون است، آن "دیگری" که هستی یا هویت ما را تهدید می کند نه القاعده است و نه مثلاً کسی که آنها را تجهیز و ... می کند، بلکه فلان کشور، که واژه های ملی ما،یعنی هویت ما را دارد بر باد می دهد.
16 مارچ 2008, 05:53, توسط Rechard
Nazari aqai Rezyi meshe goft dorost ast. amma Aqai pynjshiri tanha chizi ke be shoma namikhorad han pyanjshiri bodan ast