عید قربان یک عنعنۀ خشن و ناپسند
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
با تکیه بر داده های دانش باستان شناسی و بشر شناسی میتوان باور داشت که پدیدۀ قربانی دهی و تقدیم هدایا و پیشکشها برای نیرو هایی که به زعم انسانهای اولیه مسبب رویدادها ومظاهر خوب وزشت طبیعت نظیر تابش گرما بحش و نورافشان خورشید ، باروری زمین ، توفانهای مهیب و زمین لرزه های ویرانگر ، ریشه در دوران قبل از تاریخ بشر دارد، به این معنی که این رسم وآیین خشن در طول تاریخ مروج بوده وتا همین اکنون که در آغازین سالهای قرن بیست ویکم و عصر فتح قله های تمدن قرار داریم کماکان جریان داشته نه تنها حیوانات بیچاره و زبان بسته بلکه انسانهای نا آگاه حیوان گونه را نیز دربر میگیرد چنانکه هم اکنون در هندوستان ، تایلند ، چین و افریقا نمونه هایی از قربانی کردن انسانها و به خصوص دختران نو جوان و باکره در پای بتها و معبودهای خیالی وموهوم إدامه داشته و نشان میدهد که بشریت با وجود اینهمه پیشرفتهای علمی و تخنیکی هنوز که هنوز است در غفلت و نادانی وصباوت اولیۀ خویش به سر میبرد و نتوانسته است به این عقب مانده گی های ذهنی و پندار های پوچ نقطۀ پایان بگذارد . دراینجا باید با تأ کید خاطر نشان نمود که در عقب هریک ازاین پندارها و توهمات کودکانه عوامل ، اسباب وانگیزه های مادی و مشخصی وجود دارد که پرداختن به آن ایجا بگر بحثی گسترده وژرف بوده و در حیطۀ این مقال نمیگنجد .
و اما عنعنۀ تجلیل از آنچه که در فرهنگ اسلامی به نام عید الأضحی و یا عید قربان جا افتاده و نهادینه شده است و همه ساله در پایان یک سلسله مراسم ویژه تحت نام « حج بیت الله » ویا « زیارت خانۀ خدا » در سرزمین نجدو حجاز که همین عربستان سعودی کنونی باشد ، برگزار میگردد ، مشروعیت خود را بیشتر از عادات و عملکرد های بت پرستانه و تو تم پرستانۀ بادیه نشینان ساکن این سرزمین و نیز برخی باورهای خداپرستانۀ یهودیان ابراهیمی که در مجاورت اعراب باده نشین به سر میرده اند اخذ نموده است. در مورد آنچه که به حج بیت الله مربوط میشود ، دانشمند ژرف نگر ایران دکتر الف ب در صفحۀ ( 539 ) کتاب وزین و نفیس خویش « ... و انسان خدا را آفرید » مینویسد : حج از مراسمی ست که تاریخ پیدایش آن ، مانند آغاز بنای کعبه ، در تاریکی های زمان پنهان است. آنچه مسلم است ، اینست که مناسکی که امروزه در مراسم حج مسلمانان انجام میدهند . از قبیل : إحرام – تعظیم – طواف کعبه – بوسیدن و لمس کردن حجر الأسود – وقوف بر عرفه و مزدلفه – سعی بین صفا و مروة – تراشیدن ویا کوتاه کردن موی سر – قربانی کردن گوسفند وشترتماماًمراسمی هستندکه از سنت های دیرین أعراب سرچشمه گرفته اند. أعراب زیارت کعبه و مناسک حج را با تشریفات بسیار با شکوه انجام میدادند...»
در مورد تجلیل و بزرگداشت این عنعنه و رسم باستانی تاکنون هزاران نویسنده و سخنور و شاعر و واعظ وداستان سرا و نقاش و مجسمه ساز قلم فرسایی ها و هنرنمایی های فراونی نموده و در یک حالت از خود بیگانه گی و غفلت تام این وحشی گری و خشونت را تولید و باز تولید مینمایند ، مگر کمتر کسانی را سراغ داریم که به روی دیگر این سکه که نمایانگر وحشی صفتی و خشونت پسندی انسانهای اولیه بوده و در قربان نمودن وبه تیغ کشیدن انسانها و حیوانات بی گناه بازتاب می یابد توجه نموده وآنرابه نقد گرفته باشند.
این آیین خشن که بیانگر تداوم زیستن در عصر افسانه ها و مظهر خشونت و درنده خویی بشر میباشد، تا آنجا که مربوط دین اسلام میشود ریشه در باورهای افسانوی و اساطیری یهودیان ودیانت إبراهیمی آنان داشته و مسلمانان نیز به پیروی از یهودیان به این باور اند که فرزندان آدم « هابیل » و « قابیل » گویا نخستین کسانی بوده اند که برای پروردگار خویش قربانی تقدیم کردند ، و از آن به بعد این آیین خشن و ناپسند که یهودیان و مسلمانان آنرا " خجسته و نیکو " تلقی مینمایند إدامه یافت تا آنکه إبراهیم از جانب پروردگارش مؤظف گردید تا پسرش « اسحاق » را برای وی قربان نماید و إبراهیم نیز امر خدای را به جا آورده إسحاق پسرش را به قربانگاه برد تا اورا درپیشگاه پروردگارش " یهوه " قربان نماید و هنگامی که کارد رابر گلوی او گذاشت تا وی را ذبح نماید ، جناب یهوه در یک اقدام بیسابقه به جای اسحاق گوسفندی را گذاشته و اورا نجات داد.
محمد رهبر مسلمانان جهان با پذیرش این افسانۀ خیالی وخرد ناپذیر سامی به مثابۀ یک روی داد واقعی و با تغییراتی چند از جمله قراردادن اسماعیل فرزند کوچکتر إبراهیم به جای إسحاق ، وقرار دادن « الله » به جای « یَهوه » به پیروان خویش هدایت داد تا قربانی های خود را به نام بتها و توتمهای اجدادیشان نه بلکه به نام « الله » و با نعره های«الله أکبر » سر ببرند تا باشد که موجبات رضائیت « الله » فراهم گردیده مصیبتها و بلیاتی را که ممکن است دامنگیرشان گردد دفع و طرد نماید.
در همین راستا ، روشنگر ژرفنگر و نویسندۀ چیره دست و شیوانگار ایران هوشنگ معین زاده در لابه لای صفحات ( 21 – 27 ) کتاب کمیدی خدایا خویش که در قالب یک رمان فلسفی ارزشمند به رشتۀ تحریر در آورده است ، و برای چهارمین بار در بهار سال 1386 خورشیدی از جانب انتشارات آذرخش د رآلمان به طبع رسیده است ؛ نخستین خوان سفرنامۀ خویش را که تحت عنوان هفت خوان آخرت مرتب شده است ، چنین می آغازد:
« دم دمای غروب روز عید قربان بود . دلم از هوای ابری و آسمان تیرۀ شهرک محل سکونتم گرفته بود ... باخود گفتم :
- بزنم بیرون ودر این عید بزرگ شهر فرنگ را تماشا کنم، شاید دلم آرام بگیردو اینهمه در غم و اندوه فرو نروم.
آرام و بی هدف راه افتادم . هر خیابان و کوچه ای را که با صفا دیدم ، پیش گرفتم ورفتم تا اینکه خود را در محلۀ فقیر نشین شهر یافتم. طبق معمول ساکنان مناطق فقیر نشین این مملکت راهم ماننداکثر کشورهای اروپایی، مستضعفان جهان ، یعنی مسلمانان تشکیل میدهند...
در فکر حال و هوای فقر و مترادف بودن آن با مسلمانی و جهل و همسو بودنش با اسلام بودم که ناگاه گروهی را دیدم که گرد هم آمده بودند ودر میانشان مرد میانسالی با لُبادۀ سفید و چفیه ای خالدار و ته ریشی سیاه میدان دار این معرکه بود. و قتی خود را به این جمع رساندم با چشمان از حدقه در آمده دیدم که مردک میدان دار دودست و پای گوسفند بیچارۀ بی زبانی را محکم گرفته و با نعره یی که از ته دلش بیرون می آمد لفظ « الله أکبر» را جاری کردو آن حیوان بی گناه را به سختی از زمین بلند کرد و بعد محکم به زمین کوبید، به گونه ای که صدای شکستن و خرد شدن استخوانهای حیوان زبان بسته در فضای آن محوطه به گوش همه رسید.
... در این هنگام پیرمردی با لباس مندرس و کثیف و چهره ای کریه وچرکین ...یک چاقوی بزرگ قصابی را به دست او داد و مردک با خواندن اورادی نامفهوم ، کارد را به گلوگاه حیوان گذاشت.
لحظات غم انگیز و دردناکی بود. گوسفند بیچاره و غافل از معرکۀ خدا و پیغمبر، دین ومذهب، مراسم و شعائر دینی، فلسفۀ قربانی و گنجاندن این عمل ناپسند در مراسم عبادی، وحشت زده به اطراف نگاه میکرد و دست و پامیزد تا شاید از این مهلکه آزاد شود و جان سالم بدر بَرَد، یا اینکه انسان دلرحم و با مروتی پیدا شود و او را از این مخمصه که پایانش را حتماً حدس نمی زد ، نجات دهد.
...چشمانش با پاکی و معصومیتی که تا آنروز در چشمان هیچ انسان و حیوانی ندیده بودم به من خیره شده بودند وعتاب آمیزمیگفتند:
چرا ...؟ چرا هم دینان توفکر میکنند با سلاخی من و همنوعانم، خدایشان از آنها راضی و خوشنود خواهد شد؟ مگر خدای دین شما یک موجود قسی القلب و بی رحم وظالم و خونخوار است که ازخون وخون ریزی لذت میبرد !؟ آیا راه دیگری جز کشتن حیوانات برای تقرب به این خدا وجود ندارد !؟ اگر قربانی کردن باعث رضایت و خوشنودی خدایتان میشود، چرا خودتان را، فرزندانتان را قربان نمی کنید؟ مگر نه اینکه روزگارانی بشر برای تقرب به خدا، فرزندان خودرا قربانی میکرد تا اینکه به قبح این عمل زشت پی برد و از آن کار دست کشید؟ چه فرقی میکند، قربانی کردن ماحیوانات با قربانی کردن انسان ها؟ اگر آن یک مذموم بود، این یکی هم ناشایسته است!
ندای ملامت بار حیوان در لحظه ای خاموش شد که مردک با چاقوی خود با بی رحمی و شقاوت بریدن گلویش را آغاز کرد.
خون سرخ حیوان یکباره به بیرون پاشید و دست و پاوتمام بدنش به شدت تکان خورد ودقایقی بعد، آرام آرام ، آرام گرفت و مُرد.
... وقتی که مردک از بریدن سر آن حیوان فارغ شد وازگرفتن جان موجودی زنده فراغت حاصل کرد وبه قولی « ذبح اسلامی» را به کمال و « حکم شرع » را به درستی انجام داد و به پا خاست، این من بودم که دیگر نتوانستم سر پا بایستم و چون نعشی برزمین افتادم.
در این هنگام مردم که در اطراف « قاتل » گوسفند گرد آمده بودند توجهشان به من جلب شد وهمه به طرفم هجوم آوردند. در پیشا پیش آنها مردک « قاتل » بود که به یک دست چاقوی خون آلودش را حمل می نمود و در ستی دیگردستمالی را که با آن خونهایی را که به سر و صورتش پاشیده شده بود، پاک میکرد.
او متحیر از زمین خوردن من ، به سویم می آمد و من که هنوز آخرین نفس هایم را به کُندی می کشیدم با ترسی توأم با نفرت و انزجار اورانظاره میکردم .
لحظاتی بعد، در منظر دید من، او دیگر آن قاتل بی رحم نبود، بلکه مجودی بود مسخ شده چیزیزی میان انسان و حیوان.
... سپس ، هیئت او به گونۀ دیگری در نظرم تجسم پیدا کرد. موجودی بلند قد که با شِنِلی سیاه رنگ سر تا پایش را پوشانیده بود. صورتش در میان سیاهی رو پو شش شبیه اسکلیت مرده ای بود که قرنهای قرن پوست و گوشتش ریخته باشد. در دست راستش داسی بود که از آن خون میچکید و در دست چپش لوحه ای که اسم و مشخصات و محل و تاریخ و روز و ساعت ودقیقه و ثانیۀ آنهایی که باید بمیرند در آن ثبت شده بود.
وقتی خوب دقیق به هیئت این موجود نگاه کردم ، دیگر در میان آن مردم نبودم.من بودم وعزرائیل که رو در روی هم قرارداشتیم.
با شناخت عزرائیل ،نخست به وحشت افتادم. شکل و شمائل او بسیارتلخ و سرد و بد منظربود. از آن گذشته ، داسی که با خود داشت نه مرا که چندان آدم شجاعی نیستم ، بلکه هر آدم دل و جرأ داری راهم به ترس و وحشت می انداخت. بد تر ازهمه احکام مرگی بود که در لوحۀ او به چشم میخورد که سخت ترس آوربود.
... در این حال و هوابودم که عزرائیل به خلاف هیئت ترسناکش با لبخندی شیرینو دلنشین پرسید:
فلانی توئی ؟
بادلهُره گفتم: بلی!
گفت فکر نمی کنی که وقت رفتنت رسیده است ؟
با ترس و لرز گفتم : فکر نمی کردم ، ولی با آمدن حضرت عالی، متوجه شدم.
پرسید : آمادۀ رفتن هستی ؟
گفتم : مگر آماده باشم یا نباشم فرقی میکند؟
گفت : البته نه ! ولی خوب ! اگر کارناتمامی داری، کسی را میخواهی ببینی، یا ازکسی خداحافظی کنی و یا وصیتی بنویسی،چه میدانم ! بلاخره اگر مختصر مهلتی بخواهی ، قبول میکنم تا نگویی بی موقع ...به سراغت آمده و در بردنت عجله به خرج داده ام !
از معرفت ومهربانی او خوشم آمد و متواضعانه گفتم:
نه متشکرم احتیاجی نیست.ترجیح میدهم سر ضرب بمیرم. حوصلۀ منتظر شدن دلهُره داشتن را ندارم.
...کلی با عزرائیل گفتگو کردیم . وقتی این فرشتۀ « رحمت الهی » مطمئن شد که من اهل مهلت خواستن نیستم، گفت: - میدانی ! از تو خوشم آمده و حیفم می آید به این زودی تورا ترک کنم . راستی، برای چه عجله داری؟ می خواهی بمیری که چه ؟ یک روز ودو روز و یک ماه دیرتر یا زود تر، چه فرقی به حالت می کند!؟ بیا به جای مردن باهم سیر سیاحتی بکنیم و از مصاحبت هم لذت ببریم . راستش را بخواهی من هم دلم میخواهد از این تنهایی و بی همدمی که هزاران سال گرفتارش هستم، نجات پیداکنم.
دیدم پیشنهاد بدی نیست. به جای مردن ویک ضرب به آن دنیا رفتن، بهتر است مدتی با عزرائیل سیر وسیاحتی کنم و از اوضاع و احوال آن دنیا و آخرت و عاقبت مُردگان خبری بگیرم. تازه ممکن ست طرف کلی هم در حل و فصل امور آن دنیایی کمکم کند.بنا برین در جوابش گفتم : - حاضرم به شرطی که به پرسشهای من پاسخ بدهی.
شرطم را پذیرفت و در کنار او به راه افتادم.»
و همینجاست که سیر و سیاحت آقای معین زاده با عزرائیل آغاز و با ماجراهای بسیار جالب و خواندنی در هفت پرده و یا ( هفت خوان آخرت ) إدامه می یابد که خواندن چند و چندین بارۀ آن لذت آفرین و دلنشین است.
پایان
پيامها
26 اكتبر 2012, 07:37, توسط اسماعيل
اقاي عزیز یاسین
چند گفتار كوتاه، مراسم حج از زمان ابراهيم يعني هزاران سال قبل از اسلام انجام ميگرفت.
1.5 مليارد مسلمان به ان عقيده اي راسخ دارند و ، وخودت با اين شيوه بي خردانه حمله ميكني.
اسماعل ذبع نشد مگر داستان اسماعيل يك درس بزرگي براي كساني كه خرد دارد است،
درقسمت اشك تمساح به خاطر ذبع حيوانات كه گوشت ان به غرابا فقراه و ديگر انسان ها داده ميشود چهالت خودات را نمايش ميدهد، شايد در همين روز چند ساسچ، هم برگر و يا كباب همين جنس حيوان ها را نشخوار كرده باشي
26 اكتبر 2012, 09:44, توسط ن.ب
من هم اين مراسم را با اين كتله كه انجا رفته اند به دزدى دروغ و خيانت و هم همسايه اش از كرسنكى ميميرد طفلش شكم كرسنه شب را سحر ميكند و از سردى جان ميكند,اين مردار حج ميورود.ان بول اين بيجاره است. ان مردار , خر بيعقل بول را در حج مصرف ميكند او انجا بنام, قربانى ميكند.او در حقيقت دو قربانى كرده يك قربانى طفل همسايه خودرا كرده و بعد قربانى دوم يك حيوان بيجاره را مردار كرده .جه شد ان كوشت ان حيوان؟ كى ان حيوان را ديد؟ اين دين اسلام هم سامان بازى است.
طالب در وقت سر بريدن انسان قوله هاى الله اكبر ميكشد.اين الله اكبر از زبان طالب فاشيبست مانند عر عر خر و قوله سك هم نا خوشايند تر است. عربستان سعودى حامى طالبان خا موش است و اب در دهن كرفته است به اين معنى كه شريعت محمدى همين است كه طالب ميكند. اكر همين اسلام باشد بس به صد ها هزار نفر كه ازين دين بر كشته اند و در جستجوى خدا برامده اند, حق بجانب هستند. دين اسلام بدست دوكشور اسير اوفتاده كه عربستان سعودى و با كستان باشد و اين دو طالب ساختند و جهره خش و خطرنا ك و دلخراشى را بنام اسلام به جهانيان بنمايش كزاشتند.
كرك در لباس ميش.ايا همين اسلام است؟
اكر از نماز هاى اجبارى بكزريم و صفا هركى حرف راست را بكويد ازين دين اكثريت متنفر هستند اين دين نيست كه سراسر فاشيزم است ووحشت,اكر انجه كه طالب ميكويد درست باشد. و اكر نيست بس جرا خر بولهاى عربى بعد خر مستى شبانه بول به انتحارى ميفرستند و عربستان انرا تقبيح نميكند؟
26 اكتبر 2012, 10:44, توسط Hazara
به نام خدا
جناب یاسین:
فکر نکنم تو چیزی از دین اسلام بدانی،که هر چیز مزخرف را به قلم در می آوری!
دین اسلام یک دین ابراهیمی است،دینی که حدود چهار هزار سال قدمت دارد دین <حنیف>،و اعراب دوره جاهلیت و قبل از آن این دین یکتا پرستی را با شرک و بت پرستی آلوده کرده اند!
آنها آیین ابراهیم را با بت پرستی یکی کرده اند،اکثر آداب عبادت در زمان حضرت ابراهیم هنوز در زمان اعراب جاهلی وجود داشت و فقط تفاوت های کوچکی کرده بودند!
حضرت محمد صلی الله علیه و آله
پیامبر اسلام تنها آمدند این تفاوت های کوچک را بردارند!مثل آداب حج!
پس قربانی کردن از زمان ابراهیم وجود داشته تا زمان قبل پیامبر هم بوده با تفاوت های کوچک و پیامبر این آداب را دوباره مانند آداب زمان ابراهیم یکی کرد!
دین اسلام دین مقدسی است حال اینکه امروز چرا طالبان هنگام سلاخی انسانها الله اکبر میگویند را پای آن میگذارم که روزی اعراب دین ابراهیم را تغییر دادند و دختران را قربانی میکردند!
26 اكتبر 2012, 18:01, توسط عزیز یاسین
هزارۀ گرامی درود بر شما
در پاسخ شما فقط همینقدر کافیست گفته شود که : آن آدم مکار و آن فریبکار غدار که شما او را توصیف وتمجید نموده و برایش درود میفرستید نیز هنگام بریدن گردن آدمهای بیگناه الله اکبر میگفت . اگر فکر میکنید که من دروغ میگویم لطفا به تاریخ ننگین این دین آدم خوار مراجعه نمایید.
خوش باشید
عزیز یاسین
26 اكتبر 2012, 22:16, توسط بهزاد
عزیز یاسین در یوتیوب گفتار بهرام مشیری را دیده و در اینجا نشخوار نموده که خواسته خود را آزاد منش و دانا تر از عالمان دین اسلام نشان دهد
26 اكتبر 2012, 22:32, توسط قرآنیار
من نیز فرمایشات آقای محترم هزاره را تائید می نمایم.
دین اسلام هرگز ازادیان ابراهیمی جدا بوده نمیتواند بخاطر اینکه فرق پیامبران اولوالعزم را ازهمدیگرشان بدانیم به قرآن باید رجوع کنیم که خود قرآن دربارهء پیامبران الهی خصوصا حضرت نبی ابراهیم خلیل الله چه فرموه است
اغوذ بالله من الشیطان اللعین الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ما کان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما وما کان من المشرکین/سوره آل عمران
ترجمه: ابراهیم نه یهودی بود ونه هم نصرانی بلکه مسلمان متمایل بسوی حق بود وازجملهء مشرکان نبود. در دین اسلام هیچ چیزی بنام مسیحیت ونصرانیت بحیث ادیان مستقل وجدا وجود ندارد. همهء پیامبران، پیامبرانی بودند که برای نجات بشر ازپرستیدن خدایان باطل وباز داشتن بشر ازغرق شدن درمنجلاب گمراهی مانند این نویسندهء احمق فرستاده شده بودند .
نکتهء دیگر اینکه عزیزیاسین حضرت پیامبر اسلام را غدار ومکار وفریبکار خوانده است. پرسش این است که چی کسی غدار وفریبکار ومکار است. فرد مجهول وترسو وجبونی زیر یک اسم بی مسما و جعلی و ساختگی بنام عزیزیاسین که حتی به نوشته های خودش ایمان وباور ندارد وازترس اینکه مبادا به پایش خاری بخلد خودرا زیر هفت لحاف کابل پرس? پنهان کرده است ویا آنکسی عملا برای نشر دین خویش درصف اول مبارزه وپیکار قرار میگرفت وزخمی میشد وبا پیروانش درخوشی وغم شان اشتراک داشت؛ شاید یگانه چیزیکه حتی دشمنان پیامبر اسلام به آن اعتراف دارند یکرنگی و صداقت میان گفتار وکردار آن بزرگوار بوده است که تاریخ آنرا بیاد دارد.
ویک نکتهء اخیر آنکه پیامبر اسلام انسانهای بیگناه را گردن نبریده است. او کسانی را گردن بریده است که مانند خود عزیزیاسین درصورت آدم ولی در درون حیوان درنده بودند. یعنی وظیفهء پیامبران پاکسازی زمین ازلوث ویروسهاست.آنطوریکه وظیفهء طبیب نیز چنین است.
26 اكتبر 2012, 19:31, توسط بیسواد
باز هم در قلم چرکین، مغز گندیده، افکار کفار پرستانه و بوت پاکانه، با دهن پر تعفن نویسنده (عزیزیاسین) برخوردیم.
عزیز یاسین (حیف نام بالای تو چرکین)
برایت گفته بودم که دلاک هستی! واقعاً دلاک هستی! از دلاک زاده شدی! و دلاکی مسلک خانوادگی تو شاید باشد.
دوکان دلاکی ات در کجا است؟
جناب احمق خان! (عزیز یاسین) پروفیسور جهالت، نویسندۀ بیعقل، دوکتور سست عنصر!
با نوشتن این مقالات احمقانه و جاهلانه چی میخواهی بگوئید؟
تو فکر میکنی که بسیار قلم فرسائی میکنی؟ نه جاهلان شاه خان! تو یک انسان لوده، قصی القلب، عقده ایی، بیمار، جاهل، لوده، بیخرد، نادان، لجوج، مفسد و مرتد هستی!
نمیتوانی خویش را در صف دانشمندان بیاوری! سکوت و آرامی شاید سبب محترم شمردنت میشد اما حال فکر نکنم که حتی خانمت بالای تو اعتماد داشته باشد. شاید او نیز درک کرده باشد که با چی یک انسان سست عنصر و ضعیف البنیه عروسی کرده است.
دوباره دامن اسلام را بگیر که رستگاری در اسلام است و بس!
باز آه باز آه هرآنچه هستی باز آه
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آه
این درگۀ ما درگۀ نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آه
و یا
چون جامۀ چرمین شمرم صحبت نادان را
زیرا که گران است و تن گرم ندارد
به امید اینکه مقالات بعدی ات را بدون عقده ببینم!
26 اكتبر 2012, 19:49, توسط بیسواد شناس
بیسواد کودن و جاهل سنگچارکی ! تو همان قسمی که گفته ای یک بیسواد واقعی استی. عزیز یاسین ( اسم مستعار) یک انسان فرهیخته، عقل گرا و باخردی است که مثل او را در کشور برباد رفته ای مثل افغانستان کم میبینم. من برایش طول عمر و سلامتی ارزو مینمایم.
26 اكتبر 2012, 20:02, توسط بیسواد
الا شاکوکو جان قندهاری ره قربان! الا شاکوکو جان!
دلاک جان تو توان این را نداری که بنام خودت دوباره جوابم را بنویسی! یک بار با اسم شکیبا، یکبار با اسم گلالی، یکبار به اسم خورشید و یکبار به اسم غوتی سر بلند میکنی! واقعاً که بسیار نادان و سست عنصر و ضعیف البنیه هستی!
برای اینکه خودت را دلداری بدهید نظریات خودت را بنام های مختلف ارسال میکنی!
برو جاهل نادان، بزرگان گفته اند که سر سگ هم از سگ است و دم سگ هم از سگ است!
26 اكتبر 2012, 22:46, توسط Aryan
سلام
حيف اين اسماي مقدس که تو نجس را به ان خطاب کنم تو بد تر و نجس تر از سلمان رشدي و PASTOR TERRY JONES هستي ٠
عزيزم بيسواد جان چشمي ته صدقه با اين جواب هاي دندان شکن
کابل پرس? هم کاري عجيبي مي کند که چرنديات غير اسلامي را به نشر مي سپارد اخر جان برادر اين در تضاد با قانون کشور ما مي باشد٠
27 اكتبر 2012, 16:31, توسط بیسواد
گویند در مجلس عرفا و دانشمندان شخصی وارد شد که خر بنده در اینجا نیست! پیر مجلس بسیار به قهر شد گفت که برادران در بین تان کسی است که تا حال عاشق نشده باشد همه سرهایشان پائین بجز یک نفر. پیر مجلس شخص را طلب کرد که بیا خرت را بگیر و ببر!
خوشبختانه که ما امروز خر اصلی را با اسم مستعار پیدا کردیم و بعضی اوقات از خرخانه خود مقالات مزخرف با دست کثیفش مینویسد قلمت خشک بادا! چشمانت کور بادا! چنانچه دل کور هستید!
مگر ما حیران هستیم که جناب فیلسوف جاهل (عزیز یاسین) را تسلیم کی کنیم!
دانشمند و عالم کوردل و بیعقل نادان و کودن و لوده (عزیز یاسین)!
اکنون فکر کنم که کشتنت جواز دارد و تو باید به زودترین فرصت مردار شوید!
27 اكتبر 2012, 22:34, توسط دشمن ادم نادان
بیسوادجان! من هم یک خر داشتم.از سنگچارک بود. نامش افتخار بود. من انرا تسلیم باداران قدیمی اش میخائیل میخائیلویچ کارملوف کردم.
28 اكتبر 2012, 06:38, توسط شاه دوشمشیره ولی
آقای عزیزیاسین بزرگوار!
نوشته عالی شمابامنطق نیرومند وعلمی خیلی به موقع به نشر رسیده است,عید قربان یکی ازنمادهای توحش وبربریت است که همچون کوه عظیم بروجدان انسانها سنگینی دارد .باید خدمت همه عرض شودکه ادیان همه ساخته وپرداخته انسان ناتوان ,عاجز وبیچاره دربرابر نیروهای قهارطبیعت,امراض کشنده ودرمان ناپذیر,مرگ وختم زندگی ,فقر وگرسنگی تباه کننده و.................میباشد که هیچ کدام ان نه پایه منطقی دارد ونه علاجگر بیچاره گی های انسانهاست ,ولی این سه دین سامی -ابراهیمی (یهودیت ,عیسویت واسلام )بدتر,خشن تروویرانگرتر ازهمه ادیان دیگر بوده هیچ دینی مانند اینها آدم نکشته ,به اندازه اینها نفاق وشقاق نه کاشته وبه حد این سه دین ابراهیمی درنسل کشی ها ,ژینوساید وپاکسازی دیگر دینان وخودی ها بیرحم نبوده ,دورازانصاف خواهد بود اگر نگویم که ازاین سه دین آدم خوار ابراهیم -سامی ,بدترین خون آشام ترین و وحشی ترین آنها اسلام است ,چون بستر بروز اسلام تاریک ترین نقطه دنیا یعنی حجاز که باهرنوع ازتمدن بیگانه بود وموسس این دین یک آدم بیرحم وغلام نفس وشهوت وتشنه قدرت (محمد پسر عبدالله )بود .محمد واقعا یک موجود عجیب بود ,عجیب به تمام معنی!
مکه -عبادتگاه اعراب قبل ازاسلام را بدون تغیری حفظ نمود.سنگ سیاه مقدس اعراب پیش ازاسلام را بلاتغیر نگهداشت,رسم مردسالاری وزنبارگی اعراب را نه تنها تعدیل نکر دبلکه نیرومند ترهم ساخت ,که خودش سرمشق شد.
سیستم بردگی وغلامی را دست نخورده محفوظ داشت ,رسم اعراب قبل ازاسلام راکه غنیمت وجزیه و......ازشکست یافتگان بود با قوت تما م تایید ومشروع داشت واسلام این دین ایکه درهر کلمه وکاروکردارش سرشارست ازتناقض ودروغ رامسلط ساخت.عجب استعدادی داشت این چوپان خانم خدیجه!!!
28 اكتبر 2012, 12:11, توسط قوربو زوار
عزیز یاسین بیرار هر دوچیم مه روشنگی که باد ازبسیاروقتا مقاله شمو را خوانده و ده بود بامیان قسم استه که کلو لذت بوردوم . ده ای روزا که پیروای آته فاطمه شهوت پرست وجنایت کار ده مکه مشغول خون ریزی وخودفریبی استه ویک دسته دیگه که اسلام راستین ره پیروی مونه ده اوغانستان - عراق - سوریه - پاکستان و..... سوساید کده خون مردم ره ده زمین له وو مونه ، جای ازی نوشته ازشمو خالی بود وخوب ده موقع نشرشد . گفته شی که " تیرده هدف خورده " ازی خاطر ام استه که پیروان ازی دین جنایت وخرافات پرستی در شی مورچ سورخ لگیده از دان خو میده گی رودای خوره بات مونه . بیرار جان هوش کو که ده جواب ازی تروریست ها توره سخت وناشایسته استعمال نکنی . فقط وفقط کوشش کو که اینه امی طور مقالای علمی نوشته کنی . سربلند وباعزت باشی . مرده باد دین وآیین سوسمارخورا
28 اكتبر 2012, 18:07
aqaye yasin
harchi tawan dari dreegh na koan
darakhte Islam az een bad ha namelarzad
kala ganda tar hayat armaneshan ra ba goor bordand to ham mesle aan ha
kofrat ba khodat mobarak bad
magar yadat bashad ke qasabi ha har roz por az goosht ast
ok