ضرورت نگاهی تازه به ادبیات ضد جنگ در افغانستان
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
از باورمندی تا بی باوری (۱)
ضرورت نگاهی تازه به ادبیات ضد جنگ در افغانستان
محمدصادق دهقان
بیشتر ما جوانان این مرزبوم از وقتی چشم گشودیم، با واژههایی چون «جنگ» به دنیا آمدیم؛ واژهای که همهی طرفهای معرکهگیری نزد خود، صفت «مقدس» به آن میافزودند. مردم نیز بنا بر حس وظیفه و تکلیفی که در نهاد خویشتن احساس میکردند، بیشتر، پشت سر گروهی صف آراستند که برای «مقاومت» در برابر یورش بیگانه به پا خاسته بودند. در این میان، ادبیات، رسانهای بود نیرومند برای فراخوانی به پایداری در نبردی که با «شور»، «شعر» و «شعار» درآمیخته بود. در پشت جبهه، «قلم» هنرنمایی میکرد و در خود جبهه، «تفنگ». با این وصف، درخت «جهاد»ی که همهی مردم با بزرگترین سرمایهشان یعنی «خون» خود آن را بارور کردند، در پگاهِ پیروزی، در خوان صاحبانش به یغما رفت و شد آنچه نبایست میشد. دلخستگی میلیونها دیدهی پر اشک و دل پر آشوب در زمانهی «برادرکشی»ها، حکایت تلخی است که داغش تا قیام قیامت بر دل مردمان دیار ما میماند. سیاهکاری دژخیمان «طالب» نیز اندک داشتههای ملی و دینی ما را خاکستر کرد و در فردای حادثه، سرزمینی باقی ماند چون کف دست، صاف و برهوت.
«ادبیات حادثه»، «ادبیات مقاومت»، «ادبیات پایداری»، «ادبیات جنگ»، «ادبیات ضد جنگ» و هزار و یک نام و عنوان دیگر را هم که ردیف کنیم، بحث بر سر یک موضوع است و آن هم شیوهی مطلوب پرداختن ادبیات به پدیدهی «جنگ» در دوران جنگ و پساجنگ. هم اکنون میتوان تاریخچهای نوشت برای این گونه از ادبیات در افغانستان و خاطرههایی گفت از پیشگامانش و نامه، تمام. با این حال، این پرونده را نمیتوان چنین سادهانگارانه گشود و به دلخواه خود بست. همانا در دورهی پساجنگ بهتر میتوان دربارهی این پدیده اندیشید و چه بسیار اثرهای جاویدان تاریخی جهان که پس از جنگ، نوشته، سروده و تصویر شدهاند. در این میان، پنداری که برای اهل قلم و نیز مردم ما بیشتر پذیرفتنی مینماید، پایان زندگی «ادبیات جنگ» یا همان دیگر عنوانهاست که پیشتر گفته شد. گویا در سرزمین خسته از جنگِ افغانستان که در قلب آسیا و در طبقهبندی جهان سوم یا حتا چهارم قرار میگیرد، بیان واژهی «جنگ» بسیار هراسآور باشد، خواه بررسی علمی و جامعهشناختی آن باشد، خواه نگرش ادبی و فرهنگی به آن. از حقیقت نباید گذشت که هنوز اثرهای ویرانگر مادی و روحی بیش از سه دهه جنگ در سرزمین ما بیداد میکند و از این رو، شاید طبیعیترین واکنش را شاهد هستیم. با این هم، بر ماست نگذاریم واقعیتهای جنگ که در گذشته، تنها در قالب شعر و شعار مطرح می شد و بس، همچنان پنهان بماند؛ چون در این میان، خود ملت زیان میکند، نه دیگری.
برای واکاوی این جریان باید بحث دربارهی «ادبیات جنگ افغانستان» دوباره زنده شود تا اهل فرهنگ و ادب و پژوهشگران این وادی برای برداشتن گامهای جدّی در راه حفظ آثار این گونهی ادبی، بررسی پیشینهی تاریخی، اثرپذیری آن از ادبیات جهانی، نقشآفرینیاش در این قلمرو و ساماندهی آفرینشهای تازهی اهل قلم در این زمینه چارهای بیاندیشند. همانا فضای سیطرهگستران رسانهای یا احساسی که بهحق یا ناحق بر ادبیات جنگ یا ضد جنگ چیره گشته است، نباید ما را از پیمودن این مسیر باز دارد. از آن باورمندی به ادبیات یادشده یا این بیباوری، راه درازی نسپردهایم که بخواهیم آن را فراموش کنیم. ما هنوز در جنگ میزییم. گویی جنگ، خانهزاد من و توست. مگر میتوان واقعیت عینی و بالینی خویشتن خویش را از یاد برد. امروزه ما به بیماری میمانیم که دچار زخم و دردی است، ولی از بس از درد به خود میپیچد که گاهی تنش کرخت و بیحس میشود و دیگر چیزی درنمییابد. باید این بیماری را درمان کرد، هرچند احساس بیحسی به ما دست داده باشد و بپنداریم دیگر دردی نداریم. باید بار دیگر باور کرد. باید از دیار فراموشی کوچ کرد و به سوی دیار آگاهی قدم برداشت. آگاهی از آنچه بر من و تو رفته است. در این صورت، میتوان پس پرده پلشتیهای نفرتبار جنگ، واقعیتهای مخملینی از زندگی و انسانیت را نیز درون لحظه لحظههای بیشکیبی یافت؛ وقتی جنگجویی، اسیری را به ملاطفت، نواخته یا جنگجویی فرادست بر خانمان فرودستان خویش رحم آورده باشد و نظیر آن.
«کوچِ غریب را به یاد آر / از غربتی به غربتِ دیگر / تا جستوجوی ایمان / تنها فضیلتِ ما باشد. به یاد آر: تاریخِ ما بیقراری بود / نه باوری / نه وطنی». (زندهیاد احمد شاملو)
(۱) این نوشته در ویژه نامه هنر و ادبیات ضد جنگ (به کوشش محمود جعفری) منتشر شده است که به مناسبت برپایی همایش ادبیات صلح در کابل برگزار شد.
لینک این نوشته :http://simorghaf.com/?p=1902
لینک پی دی اف ویژه نامه همایش هنر و ادبیات ضد جنگ: http://simorghaf.com/?p=1910
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/post-93.aspx