یک شهر پر از کربلایی!
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
چند روز قبل در مجلس
هموطنان مهاجر حضور یافتم. به محض وارد شدن در گوشه نشستم مشغول وارسی مجلس
شدم تاشاید دوستی آشنایی بیابم. با چند نفر با کله سلام علیک کردم وتمام.
همین طور که با استکان چایی نگاه میکردم تا کمی سرد شود، گوشم به اطراف
بود. صدای کربلایی وکربلایی توی گوشم میپچید. کربلایی جان بفرما، کربلایی
جان بخور، کربلایی جان بنشین ووو ... کمی کنجکاو شدم ودقت بیشتری به خرج
دادم دیدم همه به همدیگه کربلایی میکن. از خورد وبزرگ وپیرو جوان همه کربلایی شده اند.
خلاصه اینکه طاقت نیاوردم. از نفر بغلی پرسیدم: ببخشید قضیه چیه؟ مگه همه
از کربلا تشریف آورده اند؟ طرف با تعجب پرسید؛ مگه خبر نداری؟ گفتم نه
والله؛ از چه باید خبرداشته باشم؟!
آنلاین : http://hydari44.blogfa.com/post-868.aspx