در سکوت یک سنگ صبور
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گلشیفته فراهانی در فیلم سنگ صبور نقش یک زن جوان افغان را بازی میکند و بر بالین شوهر بیحرکتش به گفت و گو می پردازد. این زن دو دختر خردسال دارد و کارش پرستاری از شوهر مجاهدش است که در دعوای شخصی گلوله به پشت گردنش خورده و پس از آن بیحرکت شده است.
روزها میگذرد اما مرد مانند یک جسد با چشم و دهان باز هم چنان ساکت و بیحرکت است. زندهگی زن در دو قالب تصویر شده است. نخست وضعیت همان روزهای زندهگی که وی با آن دست و پنجه نرم میکند(پرستاری شوهر، رسیدهگی و روابط با اطفال، جنگی که در شهر جریان دارد، و درنهایت ترس وحرامان روزمره). دیگر اینکه قصهها، خاطرهها و شکوههای او به شوهرش؛ کسی که بیحرکت است و توان هیچ ندارد. دو قالب پیوسته به هم، یعنی واقعیتهای زندهگی زن جوان مرد خاموش را در شعاع روایت هایی میدانیم که او بر بالین شوهرش نقل می کند.
ناتوانی شوهر باعث شده است تا زن لب بر سخن بگشاید و احساس آزادی کند، گاه با قهر و گاه با محبت با شوهرش درد دل میکند، و گاه نیز از گفتههایش پیشیمان شده و احساس گناه میکند و دست به نیایش میزند.
آنچه را که این زن جوان بر بالین شوهرش میگوید سرگذشت زن است که در چرخهی فرسایندهی نظام مرد سالار افغانستان هر روز عمرش را به باد فنا داده است. او دیگر ترس و ومحدودیت نظام مرد سالار را کنار گذاشته آزادانه می اندیشد و تصمیم میگیرد.
مثلن زن به شوهرش می گوید که در نبود او برای حفظ بکارت با مادرش خوابیده، و هم چنان برادرانش هنگام شست و شوی بدنش از دریچهی حمام او را میدیده و جلق می زدند. یاهم در زمان دختری اش چیزی از آلت مرد نمی دانسته و فکر می کرده تنها بودنه لای پای مردان است، یا هم پس از عروسی که با او خوابیده باکره نبوده و اورا باخون حیض فریب داده.
با آن هم ترس و وحشت مرد سالاری وی را به لرزه می اندازد و پناه می برد به مشاورش. مشاور؛ عمهی زن جوان افغان است، کسیکه زن جوان را با مردی چشم بسته در اتاق تاریک انداخته و از آن مرد بچه دار شده بود، او در اینجا نصیحت پدرش که در کوچکی به وی کرده بود به زن جوان افغان می گوید: او می گوید که پدرش در کوچکی به وی گفته بود هر زمان دل تنگ شدی، و اگر نتوانستی آن را به سنگ بگو؛ سنگ صدای تورا می شنود واسرار تورا می فهمد، روزی همان سنگ می ترکد تو آزادی می شوی.
پس ازین مشوره زن جوان افغان میفهمد که صحبت کردن با شوهر ساکت اش به وی آرامی میبخشد و به در دل کردن ادامه میدهد، او درجریان صحبت هایش می گوید: در نخستین شب هم بستر شدنش که مادر شوهرش انتظار داشت و دلش می ترکد که بفهمد پسرش بر تخت پادشاهی نشسته صاحب نواسه می شود یاخیر. اما چند ماه بعد میبیند که عروسش بچه دار نشده شروع میکند به غُم غُم کردن که عروسش سنده(زن که بچه دار نشود) است، و گاه و بیگاه به اذیت و آزار عروسش می پردازد، با تحدید که برای پسرش زن دوم میگیرد.
زن جوان برای اینکه از شوهرش جدا نشود، دست به کارهای ناجایز و خلاف رسم و عنعات میزند، به اینفکر که اگر شوهرش وی را رها کند در خانوادهیی پدر نیز جای پا نخواهد داشت. در این زمان است که ملای محل به زن جوان افغان خبر میدهد که امشب نیز در محل جنگ خواهد بود، زن یک بار شوهرش را تنها میگذارد، بادیدن تفنگ داران دوباره به خانه برمیگردد وشوهر ساکتاش را به کمود که قبلن در آن لباس های خواب گذاشته میشد، مخفی میکند.
درین زمان است که مرد تفنگ دار با لنگی سیاه وارد خانه میشود و زن را وادار میکند تا درجای آرام گیرد. از پنجره محافظش را صدا میکند تا وارد خانه شود، در هنگام ورود محافظ فرمانده احوال بیرون را جویا میشود، محافظ مرد قد بلند لاغری و از زبان هم طوطله است، پس از گرفتن یک نخ سیگار اتاق را ترک میکند. و فرمانده به پرس پال زن میپردازد، در پاسخ پرسشی زن به وی میگوید که بیوه است و دو دختر دارد و تن فروشی میکند تا مقداری غذا برای اولادهایش تهیه کند. مرد تفنگ دار زن را دشنام میدهد، و از اتاق خارج می شود.
بعدها مردی طوطله به خانهی زن حمله میکند و باتحدید اسلحه به وی تجاوز میکند، درین زمان نیز زن پس از تیز تیز نفس کشیدن به مرد طوطله میگوید "خلاص شد"، "دفعه اولت بود"، پس از تمام شدن کار از مرد سوال می کند ملایی منطقه هستی و مرد بیرون می شود.
بعد ازین زن با مرد توفنگ دار رام میشه و از آن برای شوهرش تعریف می کند. و حتا در برابر خشونت فرمانده آن مرد تفنگدار که مرد طوطله را با آتش سگریت در سینه و پشت مجازات کرده بود و داغهایش را میبیند به شوهرش دشنام میدهد.
گلشیفته در آخرین دقایق فیلم به شوهرش میگوید که دختران از وی نیست بل از مردی است که درخانه تاریک که چشمانش بسته میشده و حق صحبت کردن باگل شیفته را نداشته، است.
گل شیفته میگوید: خانه تاریک بوده و وی روی مرد را ندیده است، اما میداند که مرد جوان قوی و بیتجربه بوده، است. در این زمان است، که سنگ صبور میترکد و چشمانش باز می شود، اما گل شیفته به داستان زمان بارداریاش که مادر شوهرش مرید حکیم میشود، و به خوشی همه جا از حکمت حکیم سخن می گوید، و هر وقت برای گرفتن تاویز پیش حکیم می رفته است ادامه میدهد.
اما درباره پدر دختر دوم گلشیفته نمیداند که همان مرد بوده است یاکسی دیگر، به هر صورت در تاریکی بوده و باردار می شود. درین جا است که شوهر بی حرکتش نخست دست وی را می گیرد. با گرفتن دست گل شیفته، گل شیفته با خوشحالی رو به وی میگرداند و میگوید تو زنده شدی سنگ صبور من؟ شوهرش گلوی او را می فشارد و به زمین میخوابند، خفهگی و دست پازدن گل شیفته را نا چار می کند تا با دشنهیی که زیر توشک است شوهرش را از پا در آورد. و در پهلوی شوهرش آرام گیرد و این کلام را باخود زمزمه کند من پیغمر شدم و بامعجزهام سنگ صبورم را زنده کردم. درین جا فیلم تمام می شود.
چند نکتهی قابل بحث
یک- هنجار شکنی سکی در افغانستان، آن هم به گونهیی که درفیلم سنگ صبور تصویرشده است، کاری است بسا مشکل. سوال این جا پیدا میشود که چرا سکس درین فیلم محور اصلی داستان است؟ در سراسر داستان حرمان جنسی به عنوان محمل اصلی محرومیت ها نشان داده می شود. به اندازهی که در سایه همین حرمان زن جوان آن قدر می روید که سعی دارد دنیایی مردی را بداند که با زور اسلحه به وی تجاوز کرده است.
این نوع تصویر سازی در واقع آن ادعاهای افرطیها را به واقیعت مبدل میکند، که اگر زن در قید نباشد آتش افروز خود و دیگران خواهد شد. در این فیلم زن جوان از تمام نظارت، قهر... شوهرش بیرون شده و دیگر کسی جلوگیر وی نیست. این است که در اتاق آن طرفی با مردی می خوابد، که برای بار اول با تحدید اسلحه به وی تجاوز کرده بود. حتا درپایان همان موقعیت هم زن از مردی متجاوز بالحن آدم متین میپرسد تمام شد، این بار اولت بود.
دو- اینکه از نظر بافت زبان شناختی سخنهای که در فیلم به کار رفته است عاری از اشتباه نیست، جملهها و واژه ها در جای که باید به کار می رفت نه رفته است. مانند در جای که زن بیرون است دختران خورد سال میآیند و به اذیت و آزار پیرمرد ساکت میپردازد. یکی بالای شکم مرد مینشیند، و دیگری شیلنگ سیروم را از دهن پیر مرد ساکت بیرون میکشد، و دهناش را باز میکنند و به آن می خندند، و برای مرد می گویند بابه بخیز برای ما قصه بگو. زن میآید و دختران را از اتاق که پیر مرد است بیرون میکند، اطفال بدون مقاومت و سروصدا از خانه بیرون میشوند. اما زن به آنها میگوید "چوب" که جای استفاده این کلمه درهم چون موقعی نیست.
سه- لهجهی که در آن به کار رفته است غیر قابل فهم برای کسانی اند، که در کشور مانند افغانستان زندهگی میکنند، در جای با بچههای دانشجو این فیلم را باهم دیدیم در آخیر از آنها بعضی پرسشها را درمورد فهم شان و زبان فیلم پرسیدم. آن چه را در پاسخ یافتم عدم فهم درست شان از شماری ترکیب واژهگانی جملهها بود. جز یکی دو نفر که در ایران زندهگی کرده بودند.
چهار- درین فیلم کسی برای زن جوان قصه می کند که تمام داشته هایش را به سنگ بگوید سنگ ماهها وسال ها به اسرار وی گوش خواهد داد، و روزی خواهد ترکید. اگر فیلم سنگ صبور را به دقت تماشا کینم می بینم که مرد روزها میگذرد هم چنان ساکت است و بی حرکت، زن ازین ناتوانی مرد استفاده کرده، و تمام گذشته هایش را یک یک به وی قصه میکند، حتا قصهی بچه دارشدنش توسط حکیم درین جاه است که غیرت مرد افغان قبول ندارد، و متحرک میشود و گلوی زن را می فشارد. سوال این جاه است که درین فیلم سنگ صبور کیست؟ مرد که روزها ساکن بوده است؟ یا زن که پس از چند سال محدودیت آزادی به دست آورده است، و آزادانه تصمیم میگیرد و کاری را انجام می دهد؟
اگر به خود فیلم مراجعه کنیم سنگ صبور همان شوهر است که گرداننده آن را با قصهها و رازهای زن که با غیرت مرد بر میخورد بر محور حرمان جنسی می ترکاند، آیا دیگر دردها نمیتوانست فیلم سنگ صبور را محبوب کند جز حرمان جنسی؟ .
پنج-اما درین فیلم شماری از واقعیت های جامعه و باورهای خرافاتی مردم انعکاس یافته است، که نباید از آن چشم پوشی کرد. که برای همه روشن است و من از یاد آوری آنها در یاد داشتم خود داری میکنم.
پيامها
14 دسامبر 2012, 23:09, توسط یاری
من نمی دانم که چرا این نوشته خیلی شبیه نوشته ای نویسنده ای ارجمند وطن اقای سخیداد هاتف است. سخیداد هاتف در وبلاگش هفته ها قبل یک نوشته ای در باره ای این فیلم دارد که متن این نوشته مخصوصا قسمت دوم اش گویا از ان نوشته کاپی شده است.
امیدوارم چنین نباشد و من هیچ کاره هم نیستم. اما دزدی ادبی یک کار بسیار ناجوان مردانه است.
نوشته ای هاتف را دوستان می توانند در وبلاگ شان بخوانند و قضاوت کنند. این هم ادرس وبلاگ سخیداد هاتف که یکی از نویسندگان بسیار با اندیشه ای افغانستان هستند:
www.haatef1.blogspot.com
15 دسامبر 2012, 06:42, توسط شیراحمد نظری
دوست عزیز خواننده کابل پریس!
نوشته اید که این نوشته چرا با نوشته نویسنده سخیداد هاتف شباهت های دارد؟ عزیز من امید دارم به چند نقطه توجه کنید.
1- انسان درهمه اداوار زنده گیاش مقلد بوده است، این را شاید شما نیز در کودکی و اکنون تجربه کرده باشید، طفل در اولین روز که به دنیا میآید و پس از آن شروع می کند به تقلید کردن از والدین شان، خنده کردن و حتا یاد گیری واژه همه تقلید اند که انسان آن را انجام می دهند. به همین دلیل است که طفل زبان والدین به ویژه زبان مادری اش را می آموزند و به آن تکلم می کند. ورنه طفل می رفت زبان دیگری را می آموخت به آن تکلم می کرد. این جا است که اولین الگوی کودک مادرش است، اما در جریان زندهگی این الگوها فرق میکنند. من از جمله انسانها هستم و هم چنان مقلد، بنده نوشته های سخیداد هاتف را دوست دارد، و به آن احترام میگذارد، و از جمله الگوهای من است. چنانچه قبلن اشخاص دیگری بودند. من عاشق زبان طنزی سخیداد هاتف ام.
2- اما آمدیم روی شباهتها: چون این یاد داشتهای روی داستان یک فیلم است ناگزیر است که حد اقل شبیه هم باشند. یعنی ما نمیتوانیم واقیعیت های یک داستان را تغیر دهیم، آنچه را که بنده یاد داشت کرده است، از فیلم سنگ صبور بوده نه از یاد داشت های سخیداد هاتف، یعنی زمانی که من نوشته ام درین فیلم سکس محور اصلی داستان است، نمی شود که نوشت نه اصلن از سکس حرفی زده نشده است. یا اینکه واقعیت سنگ صبور چیست و یا کسیت؟ مردی که بی حرکت است یا زن که پس از مدت از ناتوانی شوهرش استفاده کرده است و آزاد شده است؟ پس این را چه گونه می توان از هم تفکیک کرد. شما شاید این طوری بگوید که نه سخیداد هاتف از آسمان یاد داشت کرده است و من آمده ام آن را از زمین دو باره منتثر کرده ام. اگر به اصل برگردیم همان چیزی است که در فیلم سنگ صبور تبلور یافته است.
3- دیگر واژه های یک زبان انحصاری فرد خاص نیست، بل همه گویندهگان یک زبان حق دارند از این واژهها در نوشتههای و صحبتهای شان استفاده کنند. بنده نیز از جمله گویندهگان زبان فارسی است که حق استفاده از واژهگان زبان فارسی در بافت جملههارا دارد. و هیچ کس حق ندارد این را از من بیگیرد.
20 دسامبر 2012, 10:51, توسط rana
Thank you for putting the reference here
15 دسامبر 2012, 06:53, توسط شیراحمد نظری
دوستان چند واژه درین نوشته اشتباه تایب شده است که امید دارم به شما سوی تفاهم نشده باشد:
1- در دل – درد دل
2- افرطی – افراطی
3- هنجار شکنی سکی- هنجار شکنی سکسی
4- تحدید- تهدید
سلام دوستان یک نقطه ی که باید به آن اشاره می شد و فراموشم شده بود خوب است درین جا تذکرد دهم، فیلم سنگ صبور داستان است که در آن زمان حکومت آقای کرزی شروع به کار نکرده بود، یعینی پیش ازین و حتا جنگ های دوره سیاه را به تصویر می کشد، اما درین فیلم زمان که مرد طوطله به خانه زن حمله می کند و زن را مورد حمله قرار میدهد، پولهای چاپ شده دوره آقای کرزی را به وی میدهد.
15 دسامبر 2012, 12:32, توسط یاری
شیر احمد نظری صاحب شرم است بری تان که نوشته ای کدام کسی دیگه را کپی کرده به نام تان نشر می کنید. من نوشته ای سخیداد هاتف را دیدم. نوشته ای شما اصلا یک کلمه از خود تان ندارد. صاف و ساده رفته اید نوشته ای بنده خدا را کپی کده در اینجا نشر کرده اید به نام خود تان.
نام این کار دزدی ادبی است. شما فعلا یک دزد تشریف دارید.
دلایل تان هم بسیار دلایل بی اساس است. در تمام جهان این کار شما را دزدی ادبی می گویند. در انگلیسی ان را پلیجریزم می گویند. این کار یک جرم است. اگر از یک دکان بروید خرما دزدی کنید بهتر است به جای این که بروید نوشته ای کسی دیگری را به نام خود نشر کنید.
شرم بخور این دزد با پشتاره.
15 دسامبر 2012, 16:54, توسط jirna
واه واه خیلی جالب بود, دریک جامعه مانند افغانستان این نوع فلم انقدر ازاد ؟ اگر در افغانستان نمایش داده شود؟ وای؟ اقای رحیمی فرانسه را افغانستان فکر کرده . کاش روزی وطن ما از قرن هیچ بیدار شود و به قرن 21 زندگی کند ......................
17 دسامبر 2012, 03:52, توسط bad boy
So Jirna hazara , who left his comment above here thinks in order for hazara society to come out of fifth century and get to 21 century, they should have sex on screen
I can,t wait to see how hazara girl does that
20 دسامبر 2012, 10:50, توسط rana
It is not acceptable to put another person writings in this blog. you SHOULD put his name and the name of his blog under this post. if not YOU STEALED his word.
we call it in persian: DOZDI E ADABI
20 دسامبر 2012, 13:07, توسط leema
you are only read this i think the MR Shir ahmad had aplan ti di this because he rwrite more things in kbul press.
من فكر مي كنم شيراحمد نظري پلان داشته براي اين كارش در كه دست به چنين كاري زده است؛ زيرا او در نوشته ي ديگرش زير عنوان دزد با بستره چيزهاي را نوتشه است كه بايد خواند.
20 دسامبر 2012, 13:13, توسط شيراحمد نظري
سلام دوستان من نظري شماري را در مورد اين مقاله خوانده و ارزيابي كرده ام، يك چيزي كه من درين مورد نوشته ام، كه چرا من دست به اين سرقت ادبي زده ام در مقاله زير عنوان"دزد با بستره" نوشته ام كه اميد دارم آن را بخوانيد، و بعدا قضاوت كنيد.، اكنون شما چيزي را كه مي بنيد تنها سرقت است؛ ولي دلايل وجود داشت كه اين كار را كردم وهدف داشتم. ممنون ازهمه شما
آنلاین : http://humaedel.mihanblog.com