صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > بحران نقد ادبی در افغانستان

بحران نقد ادبی در افغانستان

یعقوب یسنا
سه شنبه 25 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

نقد ادبی، معرفتی ست برای ارایه ی فهم و تعبیر متن ادبی؛ که تنوع فهم و درک یک متن ادبی را توسعه می بخشد. هر نقد، بر متن ادبی، زمینه ساز یک چشم انداز می شود که خواننده گان می توانند از آن چشم انداز به متن ادبی، نگاه کنند.

در نقد ادبی، بیش تر با فهم متن ادبی سر وکار داریم تا با معنای آن. با اریه ی فهمی از متن ادبی، ما به توسعه ی فهم شدنی پدیده ی ادبی می پردازیم. فهم، اقتدار و مطلیقت معنا را ندارد؛ معنا در برداشت ما استوار بر دریافت ثابت و مشخص از متن بوده؛ گویا که هر متن یا متن ادبی، فقط یک معنا دارد و بس. درحالی که از فهم و بینش، می توان برداشت کثرت گرا از متن را داشت. بنابر این، فهم متن نسبت به معنای متن، دریافت امروزی تر می تواند از متن باشد.

اما در افغانستان، هنوزهم در تعبیر و درک متن، با همان برداشت سنتی از معنای اثر رو به رو ایم. هم معنا و هم اثر، هر دو، برداشت سنتی از متن است. اثر، ما را به چشم انداز بسته فرا می خواند؛ درحالی که متن ادبی، چشم اندازهای گسترده ای را در خود می آفریند تا زمینه ی فهم و تاویل های بیش تر را فراهم کند. از این رو، امروزه به جای «اثر» بهتر است «متن» بگویم؛ زیرا برداشت از متن به چشم اندازهای باز و گسترده می انجامد. دیگر این که نباید در متن ادبی دنبال معنا آنهم یک معنای واحد، باشیم. تلاش برای ارایه ی معنای واحد از متن ادبی، امکان فهم متکثر و تاویل های ممکن را از متن ادبی می گیرد، و متن ادبی را در اقتدار معنای واحد گرفتار کرده؛ در برداشت سنتی که از مفهوم اثر وجود دارد، تقلیل می دهد.

متن ادبی، دربرگیرنده ی امکان های معنایی ست که با نقد ادبی می تواند فهم پذیر و تاویل پذیر شود. در ضمن، نقد ادبی نیز متن ادبی ست که گنجایش معنایی یک متن، سبب آفرینش متن نقد شده است. اگرچه امروزه، برخ ها از نقد مستقل از متن ادبی مورد نقد، سخن می گویند؛ این قابل تامل و اندیشه است بر این که هرچند متن یک نقد از متن ادبی مورد نقد، مستقل هم باشد؛ بازهم نسبت به متن ادبی مورد نقد، اهمیت ثانوی می تواند داشته باشد.
هر نقد، خوانشی ست از یک متن ادبی؛ و هر خوانش امکان فهم پذیری متن ادبی را فراهم می سازد. به نوعی، متن ادبی را قابل تصرف می سازد. بدون خوانش، متن ادبی یک پدیده ای ست افتاده در گوشه ای از جهان که کسی از آن خبر نیست و آن را نمی شناسد. بنابر این، نقد این گنجایش را باید داشته باشد تا از متن ادبی، معرفت ارایه کند و با ارایه ی این معرفت از متن، زمینه ای تصرف متن ادبی را فراهم کرده باشد. زیرا متن ادبی، در خودش فضا و جهانی دارد که درک این فضا و جهان متن، سبب ماندن خواننده در متن می شود. مهم این است که نقد توانسته باشد برای تصرف متن ادبی، چشم اندازی را از چشم اندازی های ممکن، بیافریند؛ تا خواننده از چشم انداز دریافت شده بتواند بُعدی از بعدهای متن را ببیند.

هر نقد، بایستی زیرساخت تیوریک داشته باشد. زیرا تیوری های ادبی، برای نقد، ارزش نرم ابزاری خوانش را برای متن های ادبی دارد. در صورتی که یک نقد، زیرساخت تیوریک نداشته باشد؛ نقد به مفهوم امروزی نخواهد بود. آنچه نقد ادبی را در افغانستان، همیشه دچار بحران نگه داشته؛ همین خوانده نشدن تیوری های ادبی بوده است. یعنی، نقدهای که در افغانستان نوشته می شود؛ کم تر نقدی ممکن با پشتوانه یک تیوری بیاید متن ادبی را نقد کند اما اکثر مواردی که به نام نقد بر متن ادبی ارایه می شود، فاقد پشتوانه تیوری ادبی است.

نقد در واقعیت امر پیاده کردن تیوری ای بر متن ادبی ست؛ البته برخی از متن های پیش رو است که فراتر از تیورهای موجود، برایش جهان، فضا و ساختار ارایه می کند. این گونه متن ادبی، موقعیت مقدم از نظریه ادبی دارد؛ نظریه ها از خوانش متن های ادبی دریافت شده است و نقد متن در پرتو نظریه ها امکان عملی می یابد.
من از ناشناخته بودن نظریه های ادبی، یک برخورد تجربی دارم. سال 1389 بود؛ جدلی افتاد بر نقد یک متن. یکی از اساتید دیپارتمنت دری دانشگاه کابل که ادعای منتقدی و دانشمندی و تصحیح متن را داشت؛ در این جدل طرف بود. سرانجام در چند نوشته به گفته ی ایرانی ها خودش را رو (افشا) کرد. این رو شدن اش برای این بود که بی هیچ شناختی از نظریه های معاصر ادبی، می خواست منتقد باشد و بر متن ادبی، نقد بنویسد.

برای همین عدم شناخت اش از نظریه های علمی و ادبی بود که در یکی از نوشته هایش از پوپر، فیلسوف علم، به عنوان زبان شناس یاد کرد. همه کس که این نوشته را خواند؛ نزدیک، شاخ دربیارند که یک استاد دانشگاه که کتاب هم گویا نوشته؛ موقعی که کتاب نوشته باشی بایستی روش تحقیق بلد باشی. روش تحقیق بلد باشی و چطو پوپر را نشناسی که واضع نظریه ی ابطال پذیری در علم است! این عدم شناخت نظریه های علمی و ادبی؛ واقعا در شناخت؛ چی شناخت ادبی، اجتماعی، فلسفی و... یک بحران است که ما با آن در نقد ادبی هم رو به رو ایم.

بعد از خواندن این نوشته از آدرس یک استاد دانشگاه، آنهم مملو از ادعای دانایی، و کاملا بی خبر بودن اش از توسعه ی نظریه ی علمی و ادبی؛ دچار وحشت شدم. حق داشتم دچار وحشت می شدم؛ آدمی که استاد دانشگاه است و ادعای محقق بودن را می کند نه پوپر را بشناسد و نظریه ابطال پذیری او را! و از این که طرف دیگر جدل از دریافت های پوپر یاد کرده بود، استاد دیپارتمنت دری دانشگاه کابل خیال کرده بود که موضوع به ادبیات و زبان ارتباط می گیرد، حتما پوپر زبان شناس است و از شنیدن نام پوپر یقین اش کامل شده بود که غربی است. بنابر این، گفته بود که چی ضرورتی وجود دارد تا ما از زبان شناس غربی از پوپر، یاد کنیم؛ در حالی که ما در شرق، زبان شناسان به مراتب بزرگ تر از پوپر داریم.

این جدل را تا پایان پی گرفتم، امری که در نهایت از این جدل به دستم آمد؛ همین سخن مشهور مردمی بود: «ادب را از کِی آموختی از بی ادبان.» بنابر این، ما همه به طور گسترده، دچار این بحران ایم. مشکل اینجاست که نمی خواهیم بدانیم که دانش ما برای شناخت اندک است و اگر با این دانش اندک بیایم از متن ادبی شناخت ارایه کنیم؛ طبعا شناخت را دچار بحران می شود.

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • نخست باید نوشته ای ادبی موجود باشد تا نقد ادبی پدید آید!
    اکرم عثمان که روزی گویا داستان می نوشت ، بنگرید در « بازوی بریده» مرگ تمام هنری اش را فریاد میکشد! لطیف ناظمی حتا یک گزارش ژورنالیستی قابل قبول را ارائه نمیتواند( سفرنامه بازگشت از کابل ایشان دیده شود) پرتو نادری به دیگران نان قرض میدهد یا گاه نان قرض گرفته را مسترد میدارد( توصیف نامه ا خیر او از جناب ناظمی ، منتشره خاوران) !
    برخی از به اصطلاح نویسندگان نسل ماقبل که گویا بدون دانستن زبان خارجی و حد اقل داشتن اطلاعات و و فهم ذخایر متون فا رسی ، چهل سال است سبیل گورکی را به ریش تولستوی گره میزنند و با استراق علنی از کتاب قصه نویسی رضا براهنی و طلا در مس ونظایر آن ..... گویا « مطلب»! می نگارند ، از شدت کم حافظه گی و فقدان استعداد فطری، چندان دچار حواس پرتی شده اند ، که دروغ های شاخ دار ی به اسم مقاله و نوشته«!» سرهم بندی میکنند و به دوازده سایت انترنتی، این دروغ و دغل تهوع آور را چاپ می زنند!
    یک مقاله( !) از خامه جناب دستگیر نایل از اعضای سابق حزب دموکراتیک خلق ، در تجلیل از پنجمین سال خودکشی بیرنگ کوهدامنی منتشره سایت آریایی ، مشتی است نمونه خروار . جناب دستگیر نایل ، هرچه فضیلت در کره خاک است به مرحوم بیرنگ ، منتسب میدارد و در جایی، به پاسخ منتقدی که گویا برخی اشعار بیرنگ را « موهن اسلام» خوانده است چنین میگوید:
    «بیرنگ یک مسلمان راستین بود، مسلمان وا_ رسته از قید ها و بند ها و فارغ از تعلقات مذهبی، قومی و منطقه ای، بقول حافظ :« بنده ی عشق واز هردو جهان،ازاد بود.» بیرنگ، درد هجرت و رنج آواره گی و آهنگ جدایی انسان از سر زمین اصلی اش ( نیستان ) را که بزرگان فرهنگ و عرفان ما از گلوی ( نی ) بیرون کرده وبعد ملکوتی داده بودند، زمینی ساخت...» !؟
    یعنی این دستگیر خان نایل، گویا در اثر خوردن ودکا یا کدام مسکر دیگر دچار ضعف حافظه شده و این نوشته صریح بیرنگ را فراموش کرده:
    « من ستاره سرخ کاخ کرملین را بر سنگ کعبه( حجرالا سود ترجیح میدهم « بیرنگ»!
    پراگراف نوشته شده از سوی دستگیر نایل ، کژروی های دیگر هم دارد که میگدریم!
    آقای یسنا، با این نویسندگان، نقد ادبی ، چه محلی دارد! احترام. نثار احمد

    • آ قای یسنا ، بحران نقد ادبی نیست ، بحران مزمن تقلید و تکرار است. بحران آفرینش ادبی است. وقتی شاعر مشهوری مثل واصف باختری ، تعبیرات نخبه شعری اش را ( که به ادعای چند منتقد محفلی از نوع پرتو نادری، بکر و تازه«!» است ) ، از روی جلد کتاب ایرانیان، سرقت میکند؛ خوب ،برای دیگران چه جای بحث باقی می ماند؟
      آقا باختری در شعر « وآفتاب نمی میرد،در گوشه ای میگوید: ( که نخل های بلند، ایستاده می میرند)، چه کف زدن ها و هیجان ها که یاران محفلی واصف باختری، در برابر این نوآوری دروغین، بروز نمیدهند، بعدا معلوم میشود که ارونقی کرمانی،کتابی دارد، زیر نام( درخت ها،ایستاده می میرند) و بدین سان است که مشت سوداگران« خرمهره» به جای مروار ید اصل ، باز میشود!
      جناب یسنا، بهتر است شما، دکان های تقلب و دغل را با حوصله مندی بربندید، طرح مسایل کلی، گمان میبرم، علاقه مندی محدود و اندک دارد. با عرض حرمت. فاریابی

  • سخی حیدری
    نمیدانم گاهی گذری "استاد پرتو نادری" به کابل پرس? می شود تا درین بحث سهم گیرد یا مصروف آمادگی برای انتخاب شدنش به پارلمان آینده است!!!

  • او برادر در افغانستان هیچ چیز سر جای خودش نیست , ما در قرن 21 در چه حالت زندگی می کنم نقد ادبی چیست بروید دنبال دیگر چیز ها در افغانستا ن چه وجود دارد که وقت تان را به این و ان سپری می کنید تنها باید از شعر نقد کنید از قلم نقد کنید از چه باید نقد گردد در وطن از الف تا باید نقد گردد شما توان انرا دارید؟؟؟؟؟ اگر دارید بفرماید این گز و این میدان , از نادانی مردم نقد کرد از بیسوادی باید نقد کرد از جهالت و بی خردی باید نقد کرد از کشتن وعارت باید نقد کرد از حقوق بشر که وجود دارد تنها اسم از ان است نقد کرد از تجاوز بر زنان و کودکان باید نقد کرد از خیابان های کثیف و مردم که در قرن هیچ به قیافه و لباس زندگی می کند نقد کرد از چه بروید وقت تان را ضایع نکنید........ موفق باشید.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس