صفحه نخست > دیدگاه > وبلاگ نویس > شمع مريم را بهل افروخته

شمع مريم را بهل افروخته

baghchar
چهار شنبه 26 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

شمع مريم را بهل افروخته

آثار ادبي موفق مخاطب را نسبت به موضوعش حساس مي‌كند و
اگر «موضوع» آن، «فردي» خاص باشد، نهال محبّت يا نفرت آن را در ذهن خواننده‌ مي‌كارد.
حقيقت اين است كه شخصيت‌هاي محبوب و ماندگار تاريخ را كارها يا برجستگي‌هايشان محبوب
و ماندگار نكرده‌اند؛ بلكه متن‌هاي هنريي كه در باره آن‌ها نگاشته‌شده و باقي مانده،
باعث ماندگاري و محبوبيت‌‌شان شده‌‌اند. اگر شاهنامه نبودي ما اين‌همه شخصيت محبوب
اسطوره‌اي نداشتيم. آنچه از قول فردوسي آورده‌اند: «كه رستم يلي بود در سيستان. منش
كرده‌ام رستم داستان». سخن درستي است. هنرمند باز بنا به قول ايشان عيسي‌نفسي مي‌كند
و مردگان و از يادرفته‌گان بسياري را از نو زنده‌ كند.

يكي از متون ادبي موفق در اين زمينه، مثنوي حضرت مولانا
است. مثنوي قدرت شگرفي در محبوب كردن شخصيت‌هايش دارد. من از تجربة شخصي خودم حرف مي‌زنم.
مثنوي براي من بسياري از سيماهاي تاريخي را از نو زنده كرده است. كه اگر نبودي اين
كتاب عزيز، اي بسا آن «آواها و سيماها»، اتوريتة شان را در جدال با «پروپاگندا»ي عصر
مدرنيته از دست مي‌داد. من نيز مانند هر كودك مسلمان، مِهر بسياري از شخصيت‌هاي آيينم
را با تلقين و القاي پدر و مادر و اطرافيان،
در ذهن داشته و دارم. كه از آنجمله است مهر پيامبران بزرگ اديان ابراهيمي از آدم تا
خاتم. اما حقيقت اين است كه آن هاله نوراني‌
تقدس بر گرد سيماي آن بزرگواران كم كم مي‌رفت
در گرد و خاك دنياي مدرن محو شود. اما مولانا دو باره آنها را برايم زنده كرد و نه
تنها آن هاله‌هاي كم فروغ دوران كودكي را زنده كرد كه هركدام از آن‌ها را به آفتاب‌هاي
درخشاني بدل كرد.

هدف از اين مقدمه اين بود كه به بهانة سال جديد مسيحي
و همدلي كردن با مسيحيان جهان و خصوصا يكي از آنان يعني «زوزانا آلشفسكاي» گرامي، از مثنوي شريف بخشي را بياورم در توصيف حضرت مريم.
اين بخش از قسمت‌هاي بسيار جذاب مثنوي است. در دفتر سوم مثنوي از قصة وكيل صدر جهان
شروع مي‌شود و در ضمن مي‌رسد به ماجراي ملاقات روحُ‌القُدُوس با مريم. 

دید مریم صورتی بس جان‌فزا

جان‌فزایی دلربایی در خلا

پیش او بر رست از روی زمین

چون مه وخورشید آن روح الامین

از زمین بر رست خوبی بی‌نقاب

آنچنان کز شرق روید آفتاب

لرزه بر اعضای مریم اوفتاد

کو برهنه بود و ترسید از فساد

صورتی که یوسف ار دیدی عیان

دست از حیرت بریدی چو زنان

همچو گل پیشش برویید آن ز گل

چون خیالی که بر آرد سر ز دل

گشت بی‌خود مریم و در بی‌خودی

گفت بجهم در پناه ایزدی

زانک عادت کرده بود آن پاک‌جیب

در هزیمت رخت بردن سوی غیب

چون جهان را دید ملکی بی‌قرار

حازمانه ساخت زان حضرت حصار

از پناه حق حصاری به ندید

یورتگه نزدیک آن دز برگزید

چون بدید آن غمزه‌های عقل‌سوز

که ازو می‌شد جگرها تیردوز

 

چونک مریم مضطرب شد یک زمان

همچنانک بر زمین آن ماهیان

بانگ بر وی زد نمودار کرم

که امین حضرتم از من مرم

از سرافرازان عزت سرمکش

از چنین خوش محرمان خود درمکش

این همی گفت و ذبالهٔ نور پاک

از لبش می‌شد پیاپی بر سماک

از وجودم می‌گریزی در عدم

در عدم من شاهم و صاحب علم

خود بنه و بنگاه من در نیستیست

یکسواره نقش من پیش ستیست

مریما بنگر که نقش مشکلم

هم هلالم هم خیال اندر دلم

چون خیالی در دلت آمد نشست

هر کجا که می‌گریزی با توست

من چو صبح صادقم از نور رب

که نگردد گرد روزم هیچ شب

هین مکن لاحول عمران زاده‌ام

که ز لاحول این طرف افتاده‌ام

مر مرا اصل و غذا لاحول بود

نور لاحولی که پیش از قول بود

تو همی‌گیری پناه ازمن به حق

من نگاریدهٔ پناهم در
سبق

آن پناهم من که مخلصهات بوذ

تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ

آفتی نبود بتر از ناشناخت

تو بر یار و ندانی عشق باخت

 


آنلاین : http://baghchar.blogfa.com/pos...

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس