صفحه نخست > دیدگاه > از تریبون بخش فارسی بی بی سی برای هویت سازی های جعلی سوء استفاده می شود

از تریبون بخش فارسی بی بی سی برای هویت سازی های جعلی سوء استفاده می شود

داکتر اکبر همت فاریابی
پنج شنبه 27 دسامبر 2012

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در خبرنامه منتشره روز چهارشنبه نزدهم دسامبر 2012 میلادی فارسی بی بی سی مطلبی را تحت عنوان “مولانا وتركان” نوشته شده توسط یكی از همكاران خبری فارسی بی بی سی بنام مهرداد فرهمند مطالعه كردم كه بیانگر آن بود، بی بی بی سی فارسی نه یك شبكه خبر رسانی برای مردم است بلكه یك ماشین ستیزه جویی، هویت سازی و تقلب كاری است كه طبق میل خود ویا بنابر فرمایشات دیگران برای هر كس هویت می بخشد. آنچه كه این تلاش برای تحریف هویت مولانا جلال الدین محمد بلخی درین گزارش گونه عیان است.

من درین نوشته خود قصد ندارم كه ثابت كنم ، مولانا تورك است ویا بابه كلان رضا شاه پهلوی ویا آیت الله خمینی ویا كه كدام پنجابی دیگر است. درین ضرورت نیست زیرا كه در مورد ثبات هویت حقیقی و ذریات اصلی مولانا اسناد و شواهد زیاد وجود دارد، تآكید بالای چیز های ثابت، كار بیهوده است و آن به مفهوم پخسه زدن بالای بنیاد كانكریتی است كه تآثیری بالای بنیاد پخته ندارد. از جانب دیگر تورك بودن مولانا شكم گرسنه مردم مرا سیر نمیكند و غیر تورك بودن آن از فشار بی عدالتی و استبداد برعلیه مردم من نمی كاهد. مگر در ارتباط همچو مسئله عقیده به آن دارم كه برای اغراض و مقاصد سیاسی، برتری جویی های نژادی، قومی و زبانی نباید به تحریف هویت شخصیت های بزرگ تاریخی دست یازید.

از قرار اسناد و شواهد تاریخی كه تا هنوز از جعلكاری و دستبرد ایران وحلقات همفكر او مصئون مانده است، مختصرآ چنین استنباط میگردد: مولانا جلال‌الدین محمد بلخی فرزند بهاوالدین ولد در بلخ افغانستان تولد یافته و زبان مادری‌اش تورکی و زبان دومی‌اش فارسی (دری) بوده و مولانا در سن شش سالگی با پدرش سلطان‌العلما از طریق ایران به قونیه تورکیه امروزی هجرت نموده و در لحظه عبور خود از ایران با شیخ فریدالدین عطار ملاقات نموده است. در توركیه امروزی مسكن گزیده و عاقبت در آنجا وفات و در قونیه مدفون میباشد. مولانا در خانۀ خود بزبان تورکی صبحت می‌نموده كه این گونه باهم آمیختگی زبانهای توركی و تاجیكی ویا فارسی تا به امروز ادامه دارد، همانطوریكه شعرای تورك پارسی گوی عصر امروز ساكن ایران، افغانستان و تاجیكستان همه در فامیل های خود به زبان توركی اوزبیكی، آذری ویا توركمنی صحبت مینمایند و مثال آن درین كشور ها به هزاران تن میرسد كه ذكر اسامی آنها درینجا باعث تطویل كلام میگردد و حتی در مورد آثار و اسامی ایشان كتابهای جداگانه تآلیف گردیده است. از مجموعه آثار مولانا برمیآید كه او در پهلوی آثار فارسی، اشعار تورکی و اشعار مختلط “شیر وشكر” بسیار دارد و این شعر آن برای همه شناخته شده است:

ترکی همه ترکی کند ***** تا جیک تا جیکی کند
من ساعتی ترکی کنم ***** یک لحظه تاجیکی کنم

گویند كه یك لحظۀ تاجیکی گفتن او همان شعر سرودن او به زبان فارسی است.

چند بیت از اشعار مختلط “شیر وشكر مولانا:

دانی که من به عالم یالقیز سنی سئور من***** چون در برم نیایی اندر غمت اؤلر من
من یار باوفایم بر من جفا قیلورسان ***** گر تو مرا نخواهی من خود سنی دیلر من
روی چو ماه داری من شاد دل از آنم ***** ازآن شکر لبانت بیر اؤپکنک دیلر من
تو همچو شیر مستی دانی قانیم ایچرسن ***** من چون سگان کویت دنبال تو گزر من
فرمای غمزه ات را تا خون من بریزد ***** ورنی سنین الیندن من یارغویا بارین من
هردم به خشم گویی بارغیل منیم قانیمدان *****من روی سخت کرده نزدیک تو دورورمن

چند بیت از اشعار توركی مولانا:

اوسون وارسا ائي عاقيل*****زنهار مالا آلدانماقيل
شول نسنهيي كيم سن قويوب*****گئدهسين اول بوندا قالا
سن زحمتيني گؤرهسين***** دونيا ماليني دورهسين
آنلار قاليرلار، خرج ائديب***** آنمايالار سني بيله

درجایی دیگر مولانا میگوید:

رها كن حرف هندو را ***** ببین تركان معنی را
من آن تركم كه هندو را ***** نمی دانم، نمی دانم

منبع: سایت سوزوموز

البته تعصب را كنار زده و این منطق ساده را هم نباید فرموش كرد كه یك شاعر غیر تورك هیچگاهی به زبان توركی شعر نسروده است.

به هر حال این یك یادآوری ضمنی بود و با این اختصار هر كس قضاوت و برداشت خود را بكند. اگر تورك بودن و غیر تورك بودن مولانا شكم كسی را سیر میكند و ازین همه بدبختی ها نجات میدهد، بگذار آنرا بگوید ولی نه با ستیزه جویی و توهین این ویا آن خلق و تجعیل هویت شخصیت های تاریخی و فرهنگی كه خدمات بی نظیری برای بشریت انجام داده اند.

درین شكی وجود ندارد كه مولانا جلال الدین محمد بلخی و دیگر توركان پارسی گوی مانند “ ابو نصر فارابی، ظهیرالدین فاریابی، ابوعبید جوزجانی، نسیمی، انوری ابیوردی، خاقانی شیروانی، نظامی گنجوی، الخوارزمی، شمس تبریزی، ابوالمعانی بیدل، ابوریحان البیرونی، شیخ محمود شبستری، زیب‌النسا مخفی، میرزا اسدالله غالب، امیر خسرو بلخی دهلوی، فرخی سیستانی و صدهای دیگر “ فرامرز تر از آن است كه من ویا شبكه خبر رسانی فارسی بی بی سی فكر میكند. اینها به تمام بشریت متعلق هستند و تلاش به تجعیل هویت ایشان و سو استفاده از نامهای آنها برای دامن زدن به برتری جویی نژادی، قومی و زبانی قبل از همه جفا در حق این اشخاص خواهد بود.

اما بخش فارسی بی بی سی كه تربیون بلا كنترول را در اختیار دارد، میتواند هم ناشیانه و مضحكانه ادعا كند كه مولانای بلخی زمانی خبرنگار ایشان در نزد آیت الله خمینی بود !!! چون هیچ نوع بازجویی از گفته های شان وجود ندارد و هیچ گونه مسئولیتی هم احساس نمیكنند. گاهی هم نشرات آنها مستقیمآ تحت تآثیر خواسته های حكومت ایران صورت میگیرد، زیراكه اعضای فامیل بعضی ازین خبرساز ها در ایران زیست میكنند و بنابر قول همین بی بی سی چندی قبل همچنان تهدیداتی برعلیه خبرسازان بی بی سی از جانب حكومت آخندی ایران صادر گردید كه گویا این ویا آن برنامه بی بی سی مطابق خواست و میل حكومت ایران نیست و اداره بی بی سی وشخص رئیس بخش فارسی بی بی سی آقای صادق صبا ناراحتی جدی خود را از ناحیه تهدید اعضای فامیل های این خبرنگاران بی بی سی در ایران ابراز نمود. بنآ این هویت سازی های جعلی گاهی ناشی از عقده ها و تعصبات همكاران بی بی سی صورت میگیرد و گاهی هم تحت تآثیر و به فرمایشات حكومت ایران انجام می پذیرد.

همانطوریكه فوقآ تذكر رفت هدف این مطلب كوتاه به هیچ وجه ثابت ساختن تورك بودن مولانا نیست وبه آن ضرورتی هم وجود ندارد بلكه صرفآ معطوف ساختن توجه مسئولین بی بی سی و همچنان آنانی است كه وقتآ فوقتآ برای ایجاد خصومت ها در بین اقوام افغانستان و حتی خارج از مرز های آن دست به ماجراجویی ابلیسانه زده و عقده های تورك ستیزی خود را فرو می نشانند و احتمالآ مزد اضافی هم ازین مزدوری خود از طرف حلقات معلوم الحال نژادپرست دریافت خواهند كرد. برای بدست آوردن مقصد و فرو نشناندن عقده های خود این قماش مردم آنقدر ذلیل ومبتذل میشوند كه در گفتار شان نه اصلی ونه منطقی وجود دارد.

در گزارش خبر نگار بی بی سی فقط همان میتود شناخته شده استناد و تحلیل بكار رفته است كه اصولآ معتقدین حقانیت تاریخ آریائی برای اثبات اندیشه خود دست به استناد داستان های تخیلی و افسانه گویی های خودساخته و خود پرداخته می پردازند. این گزارشگر نیز برای ابراز خصومت ورزی خود با توركان، چند بیتی از مولانا را برگزیده و كلمات “ترك” را به زعم ذهن علیل خود توجیه و تفسیر كرده و مآموریت مقدس گزارش و تحلیل یك خبرنگار را روپوش رذالت، فتنه گری و شیطنت خود كرده است.

این خبر پرداز فارسی بی بی سی سم پاشی خود را با نقل قول چندی از غزلیات مولانا كه به مزاق تحلیل مریضگونه آن جور آمد دارد، بنا می نهد كه در واقع این اشعار اصلآ در بحث تورك بودن ویا غیرتورك بودن مولانا ربطی ندارد. این آقا، درین گزارشگونه خود تلاش مذبوحانه كرده كه تا چیزی در اشعار مولانا در گیرش بیاید كه از آن برای بی حرمتی برعلیه توركان مستفد شود. یا به عباره دیگر تفنگ چره یی را دیوانه وار با هدف و بی هدف به هر استقامت فیر كرده به امید آنكه ساچمه یی ازین به هدف بخورد. بدینگونه تمام واقعیت های عینی در ارتباط به هویت اصلی و ذریات حقیقی مولانا را كه چند كلمه از اختصار عیان و بیان آن در بالا ذكر شد، در زیر چادر سیاه تعصب و خودخواهی پنهان كرده و فقط احساسات ستیزه جویی غیرمسئولانه را ملاك قضاوت خود قرار داده است. تاكه ترسبات ذهن مریضگونه خود را جانشین واقعیت های عینی نماید.

در اخیر میخواهم توجه مسئولین بلند پایه رادیوی بی بی سی را به این همه بی بند و باری های بعضی از همكاران خبری آن معطوف بدارم كه اگر جلو این همه ولگردی ها گرفته نشود و ادامه دامن زدن اینگونه خصومت ها از تربیون بی بی سی برعلیه این ویا آن خلق، به اعتبار رادیو بی بی سی نخواهد افزود.

برای خلق تورك و به خصوص خلق تورك افغانستان یاددهانی میكنم كه متوجه باشند، هر آن مطلبی كه از از تربیون میدیای فارسی بی بی سی در ارتباط به هویت، تاریخ و تمدن تورك ها به نشر میرسد، اساسآ تقلب، تحریف، تجعیل و خصومت ورزی با تورك ها میباشد، همانطوریكه بارها این مسئله مشاهده گردیده است.

و من الله التوفیق

خوانندگان محترم میتوانند محتوای مطلب مورد نظر این مضمون را تحت عنوان “مولانا و تركان” در سایت فارسی بی بی سی دریابند

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • هزاره ها تنها تورکان پارسی گوی در این خطه هستند و مولانا نیز تورک هزاره بود. خداوند روح مولانا را شاد دارد.

    • آغای زال عقل ات را به سرت بیار مردم بالایت میخندند تو چی میگویی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
      (هزاره ها تنها تورکان پارسی گوی در این خطه هستند و مولانا نیز تورک هزاره بود. خداوند روح مولانا را شاد دارد)

  • برو بابا تو هم ‌یک فاشیست بیش نیستی‌. مولانا زبان مادریش ترکی بود و زبان دومی‌ ا ش فارسی هاهاهاهاهاهاهاها گوش کن دروغ گوی کم حافظه از قدیم گفتن که خدایا شکرت که نشدیم ترک ات

  • جانم زال با هزاره هزاره گفتن دهن شیرین نکن به عوض ان برو یک کمی فکر کن کجای عقیده مولانا به عقیده من و تو میماند.

  • وقتی تکه گوشتی گندید، آفت به جانش میافتاد! حوزه فارس در تعفن اندیشه های قرون وسطایی مذهبیون دارند جان میبازند و دراین شبستان توحش، اقای فارابی تمام مفاخر زبان و ادبیات فارسی را به ریش ترک ها میبندد و همه سیه روزی های شکست و شرم ساری را به ریش جناب خمینی و خامنه یی ختم مینماید! براستی که عقده مندانه تر از این نوشته ندیده بودم! حیف کابل پرس?!

  • حقیقت چقدر تلخ است برای این دوستان. زبان دری که شما به آن تکلم می کنید محصول قرن ها همت و تلاش تورکان بوده و اگر تورکان نبودند این زبان تا این اندازه پهناور نمی شد و زبان شما بهتر از پشتو یا بلوچی و یا اینکه در بهترین حالت کردی معلول نبود.

  • همينقدر ميدانم كه حامد فاريابى يكى از بهترين شعراى عصر ما او برادر ارشد نويسنده همين مضمون است كه عبارت از داكتر صاحب همت فاريابى باشد.
    تركان در طول تاريخ در خانه و كوجه هميشه اوزبكى حرف ميزنند ولى شعر ناب زيبا به فارسى ميسرايد.
    عزيزه عنايت هم تركتبار است ولى شاعر زيباكلام فارسى است.دو مثال از همين دورو بر اوردم كه اين مردم هيج تعصب ندارند.
    اصلا ترك و تاجيك دوبرادر هستند كه خيلى با هم بيوند خورده اند كه حتى جدا كردن انها مشكل است.ازدواجها بين اين دو قوم خيلى بيوند ها را بخته تر ساخته است. خانم داكتر همت فاريابى از بنجشير است يك انسان تحصيل كرده است.در تر كيه از مولاناى بزرك با عظمت ياد ميشود كه در كشور ما حتى بوى ان نيست . جرا كه بشتون نيست. اكر بشتون ميبود امروز بالاى مردم جقدر بف ميشد.ببينيد در هر شهر سرك,مكتب ,شفا خانه بنامهاى جند تا خاين با كستانى نامكزارى ميشود ولى بنام اين مرد بزرك نا جيز است.

  • ها ها....مولنا هم ترک شد...و زبان پارسی هم ترک ها به این مقام رساندن...پس اقای فارابی چرا نوشته ای عالمانه ات را به تورکی بچاپ نمی رسانی؟هیچ گربه ای از برای خدا موش شکار نمی کند.......اگر مولنا ترک هم می بود...نباید مثنوی به اوزبکی نوشته می شد..برای اینکه ایدهء مولنا و محتوای مثنوی جای همخوانی وبستری مناسب در فرهنگ تاریخی اوزبک و ترک قرغیز نداشت... بنأ .مولنا در مثنوی و دیوان شمس....با شرم فرهنگ انسانی چون امیر تیمور لنگ، علاءالدین جهانسوز، چنگیز خان؛ چختای.،ایلگ خان.ووووو چه باید می کرد؟ اگر مولنا همه ایده های انسانی خود را به پارسی توشته کرده ..دلیل خود را دارد...1 مولنا از پدر و مادر پارسی زبان بوده 2.پارسی زبان و فرهنگ انسانی و بستری مناسب برای تراوش فکری مولنای بزرگ...بوده... روح مولنای بزرگ شاد و افتخاری جاویدان به فرهنگ سنگ نوشته ء همه پارسی گویان!

    آنلاین : http://kabulpress.org

    • چرا تورکان تورکستان جنوبی که خود زبان دری را بوجود آورده اند به آن صحبت نکنند؟

    • یفتلی صاحب، همان یفتلی ها که شما بدان تخلص انتخب نموده اید تورک بوده اند و افتخارات زیادی در خطه ما از خود بر جاد گذاشتند.

    • زال کودن نادان در حماقت تو تعجب میکنم با همه نادانی ات چقدر گستاخ استی که چوت انداز گپ میزنی وخودرا حق به جانب میدانی او بیسواد لوده گپ هایت مثل گوزت متعفن ااست .
      تودر کدام تاریخ خواندی که فارسی را ترک ها بوجود آورده اند او دنباله رو کور همان تاریخ را نام بگیر, نه تاریخ که تالیف ترکی ها باشد و یا اجیران اوزبک شان مانند عنایت اله شهرانی ویا اکبر فاریابی .
      باز تو خودرا به کدام اساس و رشته ترک میگویی ؟ این را هم در کتابهای فاریابی خوانده یی کودن بیسواد تو خودرا تاحال نشناخته یی ای مضحک مزخرف .

  • اقبال لاهوری هم به زبان فارسی شعر گفته است ایا او هم پاکستانی نیست؟ بیدل هم به زبان فارسی شعر گفته است ایا او هم هندی نیست؟
    زبان فارسی مربوط یک قوم نیست. سلطان محمود غزنوی هم ترک بود اما بیشترین انکشاف زبان فارسی در زمان او صورت گرفت. حاکمان مغولی هند، زبان فارسی را در هند انقدر گسترش دادند که به زبان رسمی در هند تبدیل شد.
    من فکر می کنم که رویکرد خونی و نژادی و قومی تعدادی از فارسی زبانها به ضرر زبان فارسی است و این زبان را در نهایت به یکی دو قوم محدود خواهد کرد.
    از طرف دیگر، مولا از ترکیه بزرگ شد و در انجا زندگی کرد و فوت شد. اگر با هر منطق نگاه کنیم او یک ترک است و اهل ترکیه.
    اگر زبان فارسی کسی را ایرانی می کند پس بیدل هم باید ایرانی باشد و همچنان هیچ کسی که فارسی بلند نیست نباید ایرانی باشد.
    در خانقاههای پاکستان و هند هنوز با زبان فارسی سرود و شعر می خوانند. ایا همه ای این صوفی ها ایرانی هستند؟ نه خیر. زبان فارسی یک زبان فرا قومی بود و لذا اقوام مختلف می توانند فارسی زبان باشند. پس دلیل نمی شود که فارسی زبان بودن مولانا را دلیل بر ایرانی بودن او بگیریم.
    اسم ابو علی سینا هم عربی است. اکثریت مطلق نوشته هایش هم به زبان عربی است. ایا ابوعلی سینا یک عرب است؟ هم چنان اکثریت شخصیت های علمی اسیای میانه، ایران و افغانستان در گذشته به زبان عربی می نوشتند ایا اینها همه عرب هستند؟
    از طرف دیگر، مولوی را ما نباید از حدش بیشتر بزرگ کنیم. او یک شاعر و صوفی بود و بس. افکارش هم بسیار پیچیده نبود. او در شعرهایش به مدارا و گذشت تاکید دارد و در پی شریعیت دین نیست بلکه در پی حقیقت است که از نظر او در اموزه های ادیان مختلف چون مسیحیت و اسلام و یهودیت می توان یافت شان. این افکار خیلی هم پیچیده نیستند و اصلا نمی شود مثلا از نگاه ارزش ان ان را با افکار نیوتن مقایسه کرد.
    لذا، مولوی هم یک انسان عادی بود که طبع خوبی برای شعر داشت. از قضا چون جهان غرب محور است و اشعار مولوی به خاطر تعریفاتش از عیسی مسیح مورد پسند امریکایی های مذهبی قرار می گیرد لذا این طور ما را اشفته کرده است. مدال یونسکو هم یک چیز بسیار غیر عادی نیست. در یونسکو برای شخصیت های بسیار مدال وجود دارد. ما گاو دیگران را نمی بنیم اما گوساله ای خود را گاو فکر می کنیم.
    بیش از صد سال بود که هموطنان ما اریا و اریایی گفته گلو پاره می کردند. اما حالا که ثابت شده که ایده ای اریایی و اریا اصلا یک ایده استعماری بوده است و مخصوصا دانشمندان علم ژنیتیک هند ان ایده را کاملا از اعتبار انداختند، تعدادی از ما هنوز اریایی مانده ایم و به فکر نژاد نجیب هستیم. حتی اسم کشورهای خود را بر اساس یک ایده ای استعماری درست کردیم مثلا ایران و اریانا. و حالا که ما اریایی اریایی می کنیم همان غربی که این ایده را ایجاد کرد به ریش ما و به حماقت ما می خندند.

  • فکر نکنم مولانت ترک کله خام بوده باشد.همان فارس بود چون مغزش مثل فارسها و یهود ها قوی بود.
    عقل ترک به پشم گوسفند و دنبه گوسفند قد میدهد.
    _

  • نخست اینکه زبان پارسی با پیشینه ای درخشانی که دارد ، یک زبان فراقومی وفرا منطقوی است ؛ اما با کوتاه ترین سخن باید بگویم که ، اگر امپراتورهای که زبان مادریشان با زبان پارسی همگون نبوده وزبان مادری را بازگذاشته بودند ودرگسترش این زبان کوشیده اند ، منت گذاری نباید کرد که این زبان بوده است که امپراتوریهایشان را اداره نموده وبرایشان نام ونشان شایسته به میان آورده است . یعنی به چنین زبان با پیشینه وفرهنگ گوارای که ریشه در رگ تاریخ دارد ، احتیاج داشتند! دوم اینکه مولانا ترک بوده ویا تاجیک ، بسیار اهمیت خاص ندارد، زیراکه نظر به شواهد تاریخی ترک وتاجیک از یک ریشه هستند ودر قلمرو ایر ویا آریا که زمین آنها بوده ، نه نجابت ! یکجا وبا هم زیسته اند وبسیاری گاه باهم جنگیده اند واین روابط اجتماعی ناگذیری های زمانش را داشته است. ما نمیتوانیم بطور قطعی حکم نماییم که فلان دانشمند خراسان زمین این بوده ویا آن ! هرچه وهرکه بوده اند خودشان با نوشته های که دارند واندیشه های که بجا گذاشته اند ، بهتر از قضاوت وداوری ما در روشن شدن هویتشان چیزهای بجا مانده اند؛ وسخنان واندیشه های مولانا جلال الدین بلخی رومی ، شاید درجهان امروزی بینظیر ترینها باشد که بعد روحانی وروانی انسانها را با درایت بلند بالا رونما میگرداند که هیچ دانشمند دنیای امروزی بر پایه این اندیشه ها رسیده نمیتواند. مرده بدم زنده شدم...گریه بدم خنده شدم ... دولت عشق آمدو من .. دولت پاینده شدم ویا فلسفه تکامل مولانا که با چند پاره سرود بیان شده است ومثنوی معنوی وکلیات شمس تبریزش ، مثل ومانند ندارد. وهم در باره اقوام ترک تبار باید اشاره کرد که ، ترکها هم از لحاظ نژاد وهم از لحاظ زبان خیلی باهم فاصله دارند ، مثلن ترکهای مغول ویا منگولها را نمیتوان با ترکهای آذری واستنبولی مقایسه کرد! زبان هزاره ها پارسی است وقرار گفته های بعضی دانشمندانشان ، خودرا از نگاه هویتی ترک میگویند وزبان آذریها ترکی است ولی دانشمندان هویت راستین آنهارا پارسی ویا تاجیک میگویند وهمنطور ترکهای ترکیه امروز را نگاه کنید که از لحاظ فزیونومی هیچ ربطی با بعضی ازبیکها وترکمنهای آسیای میانه ندارند وزبانشان هم بسیار فرق دارد. شاید بیشتر یونانی نژاد باشند که زبانشان ترکی شده است. روی این مطلب مهیم نیست ومهیم اینست که مولانا یک انسان بود که همه اقوام گوناگون دنیای آنروز وی را از خود میدانستند وامروز هم بزرگترین وبهترین شاهنامه های درخشان را به زبان پرقوت وزیبای پارسی برای همه پارسی گویان این گیتی یادگار مانده است که قابل فخر ما وترکتباران پارسی گوی ودیگران میباشد. سعادتمند باشید.

    • آقای فروزانفر! تاریخ بهترین گواه است که قبل از پیدایش زبان دری تورکان دارای امپراطوری های وسیع بوده است. اگر برای لحظه ای ادعای بی اساس شما را بپذیریم این زبان شما که بیشتر از 75 در صد آن را کلمات عربی و تورکی تشکیل میدهد، برای امپراطوری تورکان نام و نشان شایسته آورده باشد پس این سوال را صادقانه جواب دهید که چرا متکلمین این زبان از قدرت و اعجاز آن تا کنون بی بهره مانده اند؟ زمام داران صد سال اخیر کشور دری زبان و غیر آن نه تنها به این لسان تکلم می کرده بلکه میلیون ها میلیون مال بیت المال را در راه رشد و انکشاف این لسان به مصرف رسانده است، کدام این زمام داران از فیض و برکت این لسان صاحب نام و نشان شایسته شدند؟ لطفاً یکی را نشان دهید. انصاف خوب چیز است اگر آدم داشته باشد!
      آقای غبار درصفحه (۱۷۷) جلد اول تاریخ خویش می نویسد: « میرزا عبدالقادر بیدل ازمشهورترین شعرای دری زبان؟؟؟!!! هندوستان است که او به تنهایی می تواند تاریخ ادب دری هندوستان را تشکیل کند، البته سیطرهء استعماری اروپایی ها درهندوستان ازقرن هجدهم به این سو توانست که زبان وادب دری را مثل اسقلال ملی هند ازسرحدات آن کشور براند وجایش را به زبان انګلیسی بسپارد.»
      نوشتۀ فوق را با دقت بخوانید چگونه با رفتن حامیان زبان شما، از سرحدات کشوری بیرون انداخته میشود.
      در رابطه به " کشف " شما و عدۀ دیگر مبنی بر اختلاف هیات ظاهری ازبک ها با تورک ها باید گفت که شما و کسانیکه مثل شما می اندیشند در حقیقتت نقش اساسی محیط زیست و موقعیت جغرافیایی روی فردی که در آن زندگی می کند، دست کم گرفته اید. عدم آگاهی و معلومات لازم شما از تاثیر تعین کنندۀ شرایط و محیط جغرافیایی بالای رفتار، شخصیت، صدا، سیما، و رنگ انسان ها، منجر به قضاوت نادرست گردیده است. به یقین بدانید که در جهان هیچ زبان شناس و مردم شناس که عمر شان به تحقیق و بررسی سپری شده و هر کدام آن ها به چندین لسان مسلط اند، تا کنون این را نگفته است که ازبک ها تورک نیستند. جای نهایت تاسف است که در بارۀ موضوعی که کوچکترین اطلاعی ندارید، با چه جسارتی ابراز نظر می کنید؟
      کارل گوستاو یونگ روان شناس و متفکر برجستۀ سویسی در صفحۀ 209 کتابش " روح و زندگی " ترجمۀ داکتر لطیف صدقیانی در بارۀ تاثیر محیط چنین می نویسد: " رمز و راز زمین نه شوخی است و نه تناقض. باید دید که چگونه در امریکا، اندازه های جمجمه و لگن خاصره تمام نژاد ها رنگ سرخپوستی به خود گرفته است. این رمز و راز خاک امریکا ست و بدینگونه هر زمین یا خاک دارای رمز و راز خویش است.»
      البته یادم رفته بگویم که با نسبت دادن این " کشف " به شما در حقیقت به حق آقای پورپیرار جفا نمودم زیرا این " کشف " از آن او است. سوال های لاجواب خانم لیلا را از سایت آقای پورپیرار درینجا نقل می کنم.
      نویسنده : لیلا
      چهارشنبه، ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۸:۳۳
      آقای پورپیرار شما روشن بگویید قبل از ورود زبان تورکی به ایران وترکیه کدام زبان در این کشورها تکلم می شده است؟ ما در روستاهای مغان کسانی را هم داریم که به تورک های آسیای میانه شبیه هستند. این مطلب را چگونه توجیه می کنید؟ شاید تورکان در مهاجرت های متعددی که از شرق به غرب کرده اند واختلاط نژادی که به وجود آمده دلیل این همه تفاوت باشد (عرض کردم شاید ) ما در آزربایجان ادبیات محلی وفولکوریکی که داریم می توانم بگویم که در جهان بی نظیر است .رقص لزگی ما مانند ساکنان آسیای میانه است. پس این رقص ها واین ادبیات اگر بومی نبوده چرا از بین نرفته وچرا در مناطق دیگر گسترش نیافته؟ تورکان به راحتی می توانستند سایر مناطق ایران وعراق یا تورکیه را (که کرد یا بلوچ ویا عرب ویا لر هستند ) تورک کنند .چرا در این مناطق تورکی تکلم نشده؟
      پاسخ:
      عابدی : خانم لیلا. گمان می رود مستند تختگاه هیچ کس و از آن مهم تر مستند طوفان نوح را ندیده اید. هنوز از موضوع خالی بودن ایران از سکنه تا همین دوران صفویه را درک نکرده اید. به تر است عصبانیت و سوالات خود را به همان مراکزی ببرید که تخت جمشید نیمه کاره را گوهر معماری جهان و سومر ها ، عیلامی های بی زبان را ترک گفته اند.
      نویسنده : لیلا
      چهارشنبه، ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ ساعت ۰۷:۵۹
      با تمام احترامی که به شما آقای پورپیرار قائلم من خود را یک تورک میدانم.چگونه ممکن است یک زبان تا عمق روستاهای آزربایجان نفوذ کند در حالی که سیستم نژاد پرستی فارس در این 80 سال گذشته آن هم با تکنولوژی امروزی نتوانسته یک روستای تورک یا تورک را فارس یا فارس زبان کند؟ چگونه ممکن است زبانی به این صورت وبه شکلی قارچ گونه در این ناحیه به وجود آید ورشد کند وهیچ مقاومتی در راستای آن صورت نگیرد؟ اگر این زبان زبانی تحمیلی بود مردم آزربایجان بار دیگر هم می توانستند زبان فارسی را بپذیرند .

  • I think that before we discuss whether Maulana was a Turk a or an Arian Iranian, we should discuss whether hazaras are turk or mughul, Because if hazaras want Mawlana for themselfs, then they might be arguing the wrong case
    I mean that if later on hazaras turn out to be mughul, it would be difficult for them to argue again and to claim that mawlana was mughul
    It would be also beneficial to explain the difference between turks and mughuls in a nutshell
    The Turks were north-eastern asian people, they were all nomads tribes,and were constantly searching for grazing land for thier herd and it was this search for fresh grazing land that brought them into contact with persian empire and later on with differnent alrian kingdoms
    they also had trading relations with central asian and iranian -Arian people.1
    hundreds of thousands of turks were sold by other turks as slaves to different arian king, great many turkish tribes were granted fresh grazing land by Araian kings in central asia
    As centuries passed the turkish pupulatin increased and with that thier military power also increased and their were also hundreds of thousands of turkish slaves in arian kingdoms armies, To add to that, the arab musims army arrived and Arians power in the area was greatly reduced and eventually the turks established thier own kingdoms in central asia and advanced as far as asia minor in the case of saljoq turk and india in the case of ghaznovid
    But all this to happen took centuris and during this time those nomad turkish tirbe got civilised and in many cases even persionised and they adopted persian language, contributed to the arian civilisation
    BUT Mughul have altogther different story
    they came as armies of hudreds of thousands of soldiers under the commond of changiskhan and killed thousands of people and wiped out the entire islamic civilisations
    Even though they eventually converted to islam and adopted persion and other arian languages, but they never managed to undo the damage thier forfathers have done
    Now it,s an established fact that hazara belong to mughul rather then turk and this theory is supported by scientific testing and DNA testing and many historical facts
    so my piont was , that if hazara want mawlana for themselfs , then should argue that he was mughul rather then turk
    ,

  • ای برادر تو همه اندیشه ای
    ما بقی تو استخوان و ریشه ای
    مولانا جلال الدین
    دوستان در مورد اندیشه مولانا بنویسید و بگوئید، به استخوان و پوست و گوشت مولانا چه کار دارید.

  • فارس کدام خر است؟ امروز ترکیه یک کشور با ابرو و با غزت است اما فارس در زیر یوغ چند اخند احمق خاک می خورد. امروز ترک بیشتر از هشت کشور مستقل دارد اما ایران همین امروز با خطر تجزیه رو به رو است.
    فارس انقدر خر و ترسو است که زنهای شان را ملا ها در زندان ها مورد تجاوز قرار می دهند اما کسی تکان نمی خورد. همچنان همین فارس چند وقت قبل چند فارسی گوی بدبخت هراتی را که از مرز تیر می شدند رگبار کرد چون زورش که به خر نرسید به پالانش می زنند.

    • غزنوی :
      در ایران چنان که تو میگویی , همه کثافت وگند است آن همه به اساس مذهب شان است تو اگر از آن بیزاری مذهب شان را بدور انداز .
      عجب است تا توانستی فرمانبرداری و نوکری ایران کردی چون به دورت انداخت حالا پای بوسی ترکیه را میکنی

  • اکبر سر به زیر
    ای تازیک خر. ای تازیک لوده
    با این سخنانت حماقت و بدجنسی خود را نشان می دهیی.

  • bad boy bachim
    the Aryan myth with your masters put into your mouth has long been dead. no full believe those western colonizers stories anymore other than fools like you. the Indian scientists proved the Aryan story wrong long time ago. so shut up and don’t mimic the westerners
    http://arisebharat.com/2008/01...
    also, if you are Muslim as you claim, Islam has nothing to do with race. so stand clear. you can either be a pan-Islamist or a racist. you can’t be both
    so if you are a Muslim, the hazara are Muslim. if you are a racist then, state it. i am a hazara but a Sunni hazara. our fathers declared themselves tajiks. we are a very sizable proportion of the hazara population. but our new generation are going back to their hazaragi roots. the reason? your racism. i should let you know, as long as you guys attack the hazara identity then you are actually uniting us to stand our ground
    also, your old trick is not working. that trick is to say that the hazaras are Mughol and the mughols did defeated the islamic state and therefore the hazaras should pay the price. that is exactly where you are getting at
    first of all, if you are muslim, once someone is muslim, then his personal animosity will be forgiven. i mean his animosity against muslim. now , how can you punish a people after 800 years of crimes of their ancestors? is thier any base for such a stupic idea in islam, International law, ethics and so on? from here , one can easily understand that why there has been such a rumor going on in Afghanistan for a long long time. because afghan government also wanted to play the same trick which obviously worked to a very limited extend. this is funny, because the muslim of india, alway grieved the toppling of the Mughol dynasty of india as a last Muslim dynasty
    and let me tell you this, when yo are insisting on hazaras being Mughols while the absolute majority of hazaras deny it, you are rediculing yourself. this is a very afghani mentality to force things on others
    and let me tell you another thing as well. the Uzbek are Turkic people. they consider Timor Lang their hero. but who was timor? he himself claimed to be a direct decendent of chengis khan. do you consider uzbek as muslims or not? do you consider Indian Muslims as Muslims or not
    if you are trying to rally the Iranians against the hazaras then let me tell yo this
    the Iranians have limited authority in the Muslim world
    the Iranians don’t let hazara alone even though the hazara are telling them thank you very much, leave us alone
    and finally i wonder why the Muslim countries have diplomatic relations with Mongolia? why Afghanistan let more than 200 moguls commandos to train the Afghan army? that makes you to look very stupid and out of the garden
    and the Iranians who got the brunt of the Mughul armies attacks, let the Mongolian president to visit there most important nuclear reactor. that is not a very promising sign of revenge

  • عجب بیسوادی هست فاریابی! من با عجله همه مطلب را خواندم تا شاید استدلالی برای ترک بودن مولانا پیدا کنم اما دریغ از یک شبه استدلال. معلوم نیست این گونه آدمهای بیسواد چه گونه دکتور!! شده اند..
    نویسنده بی بی سی استدلال های بسیار محکمی برای فارس بودن و ترک نبودن مولانا دارد. چرا به هیچ یک از این استدلال ها نپرداخته ای؟
    مه فشاند نور و سگ عوعو کند
    هر کسی بر طینت خود می تند

    • سهراب جان ، نوشته های داكتر همت فاریابی مقعد تو وامثال تو را به سوزش آورده وشروع به دشنام زدن كردی . شما جت های (مسگر) و بی هویت اگر دلیل ومنطق نداشتید ، دشنام میدهید وهمه دلیل ومنطق شما به دروغ ها وافسانه های فردوسی كاسه لیس وچاپلوس استوار است وهر آنچه از آن چوكات خارج شود ، دشنام میدهید . احمدالدین

  • با طرح ادعاهای واهی و جعل و تقلب نمی توانید عقده حقارت تان را درمان کنید ای مفلوک های حقیر!

  • فاریابی !
    ای ملیشه گک بی فرهنگ؛ به مولانا توهین مکن. کار شما تنها ملیشه گری است

  • asle sokhan een ast ke zabane farsi ya parsi ya dari ya harchi namash megozareed ba masabaye yak bahr ast ke darya haye khoroshane zaban haye degar ra dar khod tabdil ba bahre bekeran mekonad
    ok

  • با سلام!
    مولوی از هر قومی که باشد از قوم جت نژاد های ایرانی نیست.این از چهره وشکل وشمایل اش /یدا است.این آریا بازی ابلهانه ایرانی های سیگوین جت نژاد از روی درمانده گی وبی ریشه گی است.آریا وآریا بازی را در ابتدا ارو/ایی های اختراع کردند تا ریشه تمدن های اسیی را به خود بچس/انندو هم مقاصد استعماری خودرا ها را بر آورده سازند.ولی امروز می دانیم که نژاد موهوم آریایی وجود خارجی ندارد وچهره سیگوین های جت نژاد ایرانی وافغانی ب هیچ وجهه به ارو/ایی های سفید شباهتی ندارد.واین احمق ها با این ادعای ابلهانه به ریش خو می خندند.

    • اقاى تيمور خويت را بخور!
      خيلى با طمطراق و بيدون خريطه فير ميكنى تو كه به ديكران تو هين ميكنى همين ريشه ات است. ريشه ات را جكنم كه تو خودت انسانيت نداشته باشى.خودت جه وارى و حرفت جى وارى .ما دعوا نداريم كه بهتر از ديكرا هستيم ,ترس تو در جيست؟ مه جه كناه داريم اكر زبان درى يك زبان مقبول همه بوده است و تو جى باد خارج ميكنى و فشار بر مخرج تحتانى خود وارد ميكنى.ترك و تاجيك اين دوبرادر انقدر باهم وصل هستند كه جدا كردن اين دو هيج امكان ندارد. تو تاريخ شناس كجا هستى كه اينقدر حكم قطعى ميكتى و از معده خود افراط ميكنى. دغمجن زويه

  • پاسخ به ترک ها


    آرامگاه مولانا در سالگرد وفات او شاهد مراسم شب عرس است
    در روزهای اخیر بنابر روال مرسوم، مراسم بزرگداشت مولانا جلال الدین بلخی، شاعر و عارف بزرگ پارسی گوی در کنار آرامگاه او در شهر قونیه ترکیه بر پا بوده و دوشنبه شب گذشته، به مناسبت سالگرد درگذشت او، آیین "شب عرس" یا "شب عروس" برگذار شد که در ترکیه دارای اهمیتی فراوان است، تا آنجا که رئیس جمهور و نخست وزیر و مقامهای بلندپایه کشوری از شرکت کنندگان ثابت آنند.
    نام شب عروس یا شب عرس (عروسی) از آن جهت بر این شب نهاده شده که خود مولانا، مرگ و رخ بربستنش از این جهان را وصال معشوق دانسته و به رفتن عروس به حجله و خانه داماد مانند کرده است. این عبارت در زبان ترکی هم به همان شکل فارسی اش، یعنی شب عرس یا شب عروس به کار برده می شود.
    مطالب مرتبط
    مولانای شاعر یا مولانای عارف؟ تماشا کنید
    میراث فرهنگی
    شاید اگر مولانا در محدوده جغرافیایی کنونی ایران دفن شده بود، آرامگاهش همچون دیگر شاعران و عارفان ایرانی، جاذبه ای برای گردشگران و زیارتگاه دوستداران شعر و عارفان بود اما در ترکیه آرامگاه مولانا جایگاهی بسیار فراتر و در حد مکانی مقدس دارد که شاید بتوان با آرامگاههای امام رضا و امامزادگان مهم در ایران مقایسه اش کرد، شخصیت او نیز بسی بالاتر از شخصیتی صرفاً ادبی و عرفانی ارج نهاده می شود.
    مولانا همچنین برای مردم ترکیه شخصیتی ملی است و از او با عنوان شاعر و عارف بزرگ ترک یاد می شود. هرچند نگاهی به جایگاه "ترک" در آثار مولانا نشانی از ابراز تعلق وی به ترکان به دست نمی دهد.
    در غزلیات (دیوان شمس) و مثنویات (مثنوی معنوی) مولانا، واژه ترک گاه مفهومی نمادین دارد و گاه به طور مشخص به فردی از قومیت ترک دلالت می کند.
    ترک: جان و دل و معشوق
    معنویت و جان و دل آدمی، مقصود مولانا از ترک در بسیاری از سروده های اوست:
    اولاً خرگاه سازند و خرند
    ترک را زان پس به مهمان آورند
    صورتت خرگاه دان معنیت ترک
    معنی ات ملاح دان صورت چو فلک
    در جایجای اشعار مولانا، بویژه در غزلیات او، ترک به جای معشوق نیز نشسته و از همین رو، عده ای بر این باورند که این تعبیر مولانا، گواهی بر ترک بودن مراد و معشوقش، شمس تبریزی می کند:
    منم باری بحمدلله غلام ترک همچون مه
    که مه رویان گردونی از او دارند زیبایی
    دهان عشق می خندد که نامش ترک گفتم من
    خود این او می دمد در ما که ما ناییم و او نایی
    هرچند خود مولانا می گوید:
    نام تو ترک گفتم از بهر مغلطه
    زیرا که عشق دارد صد حاسد و عدو
    ترک معشوق مولانا، غدار و تاراجگر و بیرحم و خونریز است؛ مانند همان تصویری که اقوام و ملتهایی که در معرض تاخت و تاز ترکان قرار گرفته اند، در تاریخ خود از ایشان ترسیم کرده اند:
    دو چشم تو عجمی ترک و مست خونریزند
    که می زند عجمی تیرهای ترکانه را
    **
    مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی
    که او صفهای شیران را بدراند بتنهایی
    **
    ترک ساقی گشت در ده کس نماند
    گرگ ماند و گوسفند و ترکمان
    اما این ترک معشوق، در عین غداری و "ترکتازی" دلبری زیبا و سپیدروست:
    عجب ترک خوش رنگ این چه رنگ است
    عجب ای چشم غماز این چه شیوه است
    **
    پیش ترک آیینه را خوشرنگی است
    پیش زنگی آینه هم زنگی است
    ترک خونریز و تنگ چشم
    آنجا که مولانا، ترک را در معنای زمینی و به مفهوم فردی از قومیت ترک معرفی می کند، تعبیر او برخاسته از بستر زمانی و مکانی است که در آن می زیسته است.
    قونیه و آن بخش از آسیای صغیر در زمانی که مولانا بیشتر عمر خود را در آن سپری کرد، بافت جمعیتی چندقومی و چندزبانی داشته است. این منطقه تا کمتر از دو قرن پیش از دوران حیات مولانا، بخشی از امپراتوری روم شرقی بوده و تا قرنها بعد نیز همچنان روم نامیده شده است. لقب رومی برای مولانا که اکنون نیز جهانیان بیشتر او را به این نام می شناسند، از همینجا آمده است.
    جمعیت اصلی بومیان بخش مرکزی آسیای صغیر را که قونیه در آن قرار داشته، یونانیان تشکیل می داده اند که در همسایگی کردها، ارمنیان، آشوریها و همچنین عربهایی می زیسته اند که آنان نیز چند قرن پیشتر از ترکان، فاتحان سرزمین شام شده و بعدها در کشمکش میان اعراب و رومیان، بخشی از آنان تابع امپراتوری روم شده بودند.
    با ورود فاتحان سلجوقی که بخش اصلی اردویشان را ترکان غز تشکیل می دادند، ترکان نیز به ترکیب جمعیتی آسیای صغیر افزوده شدند:
    آن غزان ترک خونریز آمدند
    بهر یغما بر دهی ناگه زدند
    مولانا با ختایی بودن و اهل ختن دانستن ترکان، تبار ترکان را از خاوردور و چین و پیرامون آن می دانسته، نه آنکه همچون آنانی که بر ترک بودن او پافشاری می کنند، ترکان را بومیان آسیای صغیر بداند:
    جان بر زبر همدگر افتاده ز مستی
    همچون ختن غیب پر از ترک خطایی
    تصویری که مولانا از شمایل ظاهری ترکان ترسیم کرده هم حاکی از آن است که در عصر وی که قرنهای اولیه حضور ترکان در ترکیه امروزی بوده، هنوز ترکیب جمعیتی این سرزمین دگرگون نشده، ترکان چندان با دیگر اقوام درنیامیخته و چهره ای شرقی داشته اند.
    مولانا ترکان را مردمانی با رویی سپید و گرد همچون قرص ماه با چشمانی "تنگ" توصیف شده کرده و این ویژگیهای ظاهری را حتی مایه طنزپردازی هم کرده است.
    در دفتر ششم مثنوی، حکایتی هست که مولانا چشمان "تنگ" و کشیده شرقی ترک را دستمایه طنز می کند و از ترک داستانش، نمادی از انسان "فرو رفته به گور جهل" می سازد. شاید اگر این داستان را نویسنده ای معاصر می نوشت، در نگاه خرده گیر امروزی چه بسا به نژادپرستی متهم می شد و اعتراض ترکان را برمی انگیخت.
    این حکایت، داستان خیاطی زیرک اما "دزد" و "خلق کش" است که مرد ترکی بر سر اسب تازی خود شرط می بندد که بر تزویر او پیروز شود. ترک پارچه گرانبهای اطلسی پیش خیاط می برد و از او می خواهد برایش "قبای روز جنگ" بدوزد. خیاط با ترک گرم می گیرد و داستان خنده داری برایش تعریف می کند چنانکه:
    ترک خندیدن گرفت از داستان
    چشم تنگش گشت بسته آن زمان
    خیاط هم از فرصت استفاده می کند و:
    پاره ای دزدید و کردش زیر ران
    از جز از حق از همه احیا نهان
    اصطلاحات ترکی که در اشعار مولانا به چشم می خورد حاکی از آشنایی او با زبان حاکمان قونیه است
    با این حال، ترک چنان سرمست داستان خنده دار خیاط می شود که که شرطی که بسته بوده فراموشش می شود و دوباره و سه باره از خیاط می خواهد که برایش لطیفه بگوید و بخنداندش. خیاط هر بار از فرصت بسته شدن چشمان "تنگ" ترک هنگام خندیدن استفاده می کرده و پاره ای از پارچه اش را به سرقت می برده اما چهارمین بار که باز هم با اصرار ترک برای لطیفه گویی روبرو می شود، دیگر به زبان می آید و به ترک می گوید که اگر باز هم برای شنیدن داستان اصرار کنی:
    بس قبایت تنگ آید باز پس
    این کند با خویشتن هیچکس؟
    شاعری چند زبانه در جامعه ای رنگارنگ
    مولانا رنگارنگی ترکیب جمعیتی قونیه و آسیای صغیر را بارها در آثار خود، دستمایه شاعری و داستانپردازی کرده است:
    ده منادی گر بلند آوازیان
    ترک و کرد و رومیان و تازیان
    مشهورترین بازتاب این تنوع فرهنگی را در دفتر دوم مثنوی می توان یافت و در حکایت "منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را":
    چار کس را داد مردی یک درم
    آن یکی گفت این به انگوری دهم
    آن یکی دیگر عرب بد گفت لا
    من عنب خواهم نه انگور ای دغا
    آن یکی ترکی بد و گفت این بنم
    من نمی خواهم عنب خواهم ازم
    آن یکی رومی بگفت این قیل را
    ترک کن خواهیم استافیل را
    ابیات و اصطلاحات ترکی که در اشعار مولانا به چشم می خورد حاکی از آشنایی او با زبان حاکمان قونیه است و در عین حال، او از واژه ها و اصطلاحات یونانی هم در اشعارش استفاده کرده که نشان می دهد این زبان در قونیه زنده و رایج بوده تا آنجا که مولانا هم آن را حداقل تا حدی آموخته است. از جمله نمونه های آن، این شعر در دیوان شمس است که قافیه های تمام مصرعهای زوجش، کلمات یونانی است:
    نیم شب از عشق تا دانی چه می گوید خروس
    خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس
    پرها بر هم می زند یعنی دریغا خواجه ام
    روزگار نازنین را می دهد بر آنموس
    در خروش است آن خروس و تو همی در خواب خوش
    نام او را طیر خوانی نام خود را اثریوس
    آن خروسی که تو را دعوت کند سوی خدا
    او به صورت مرغ باشد در حقیقات انگلوس
    من غلام آن خروسم که چنین پندی دهد
    خاک پای او به آید از سر واسیلیوس
    گرد کفش خاک پای مصطفی را سرمه ساز
    تا نباشی روز حشر از جمله کالویروس
    رو شریعت را گزین و امر حق را پاس دار
    گر عرب باشی و گر ترک و گر سراکنوس
    مولانا در کودکی با خانواده اش به قونیه کوچیده بود. به باور بسیاری از مورخان، کوچ این خانواده از بلخ، به آن دلیل بوده که پدر مولانا، حمله مغولان را پیش بینی می کرده و در جستجوی امنیت، خانواده اش را به قونیه انتقال می دهد. بعدها که مغولان به قونیه نزدیک شدند، سلجوقیان پس از شکست در برابر آنان، تسلیم شدند و اعلام فرمانبرداری کردند و همین باعث شد که قلمروشان از تاراجگری مغولان در امان بماند.
    این سرزمین امن، علاوه بر خانواده مولانا، پناهگاهی برای بسیاری دیگر از پارسی زبانان شده بود و شواهد تاریخی دلالت بر حضور پارسی زبانان زیادی در قونیه می کند. زبان پارسی تا قرنها پس از دوران مولانا، در ترکیه امروزی به عنوان زبان اداری و ادبی رواج داشته و تدریس می شده اما زبانی که مولانا در اشعارش به کار برده، زبانی نیست که تنها مکتبخانه آموخته شده باشد بلکه وجود کلمات و عبارات فراوان عامیانه و کوچه بازاری نشان می دهد که زبان پارسی در کوی و برزن قونیه هم رایج بوده است.
    پارسی گوییم یعنی این کشش
    زان طرف آید که آمد آن چشش
    مولانا بارها به زبان ترکی اشاره کرده و نسبت خود را با تبار و زبان ترکی چنین بیان می کند:
    ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
    آیی به حجره من و گویی که گل برو
    تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم
    دانم من این قدر که به ترکی است آب سو
    آب حیات تو گر از این بنده تیره شد
    ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترکخو
    رزق مرا فراخی از آن چشم تنگ توست
    ای تو هزار دولت و اقبال تو به تو
    جدل و کشاکش میان ملتها و اقوام، بویژه به شکل سازمانیافته امروزی آن برای اینکه شخصیتهای بزرگ تاریخ را از آن خود معرفی کنند، پدیده ای است متعلق به دنیای مدرن و از پیامدهای ملی گرایی افراطی که سابقه درازی در تاریخ ندارد. وگرنه هیچ نشانه ای در دست نیست که مولانا و همگنانش را در بند تعلقات قومی معرفی کند.
    ترک و کرد و پارسی گوی و عرب
    فهم کرده آن ندا بی گوش و لب
    خود چه جای ترک و تاجیک است و رنگ
    فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ
    **
    من کجا شعر از کجا لیکن به من در می دمد
    آن یکی ترکی که آید گویدم هی کیمسن
    ترک کی تاجیک کی زنگی کی رومی کی
    مالک الملکی که داند مو به مو سر و علن

    • خطاب به کلیه هویت سازان کاذب و پان ایرانیست ها!
      تا جائیکه درحدود معلومات این حقیراست هیچ شخصیت ادبی ، عرفانی ، فلسفی ، وسیاسی در معرفی اصلیت و هویت خویش برابر مولانای بزرگ بلخی صراحت لهجه نداشته است. بدیهی است شخصیکه به یک ملیتی تعلق نداشته باشد به هیچ وجه وبه هیچ قیمت و مجدداً تاکید میدارم به هیچ وجه و به هیچ قیمت، حاضرنشده و نمیشود اصلیت و هویت خودرا به ملیت دیګری وصل نماید. برای مثال یک پښتون هرگز نگفته یا نمی گوید که اصلم تاجک یا تورک است یا برعکس. همچو موردی تاکنون در تاریخ به ملاحظه نرسید است. نوشتن و شعر سرودن به لسان غیر یا انس داشتن به آن لسان، این مفهوم را نمی رساند که صاحبان آن لسان ، نویسنده یا شاعر را به خود منسوب بدانند. مولانا جلال الدین بلخی با لحن صریح وساده به جهانیان ابلاغ میدارد که:
      اصلم ترک است ولیکن هند وگویم. آیا سند یا مدرک معتبرتر، موثق تر و صریح تر ازین گفتهء آن حکیم بزرگوار پیدا می شود؟ آیا گفتهء خود آن شخصیت فرهیخته را به عنوان حجت بپذیریم یا ادعاهای باطل و بی اساس هویت سازان را؟ درک این پیام صریح و روشن آن حکیم فرزانه، نه به تعمق زیاد نیاز دارد و نه هم به ذهن نابغهء چون انشتین!
      هوستون استوارت چمبرلین های ادعا می کرد که تمامی دانشمندان جهان آلمانی است. ویل دورانت نوشته است که چمبر لین معتقد بود که « هر که مسیح را یهودی می شمارد یا جاهل است یا عاری از شرف.» اکنون نوبت پان ایرانیست ها و پان پارس ها است که بگویند تمامی شخصیت ها و دانشمندان افغانستان و آسیای میانه، ایرانی یا آریایی بودند. در ویکی پدیا ی لسان فارسی مراجعه کنید که هرودوت مورخ مشهور یونانی را که تمام جهان میدانند که وی یونانی بود اما در آنجا هرودوت، ایرانی گفته شده است. به یوتیوب مراجعه کنید ادعای مسخره و مضحک یک ایرانی را مشاهده کنید که با بیشرمی کامل می گوید مکه را ایرانی ها ساخته اند و آتشکدۀ زرتشت بود. ادعاهای خنده آور پان ایرانیست ها یکی دو تا نیست که بتوان درینجا همۀ آنها را برشمرد.
      به هر حال آیا کسی میتواند مفهوم واقعی " اصلم " را صادقانه توضیح دهد؟ با کمال تاسف عدهء دربرابراین حرف واضح و عام فهم آن بزرگوار تورک مربوط و متعلق به همه، وفریاد اورا نمی شنوند و گفتهء اورا قبول ندارند، کوشش دارند که آریایی ثابت کنند. سند دیگری که متکی به آن می توان گفت که مولانا تورک بود، بدست خود آن بزرگوار نوشته شده است. آن سند اشعار تورکی مولانا شبیه اشعار امیر علی شیر نوایی بزرگ به تورکی ازبکی است نه تورکی آناطولی تورکیه که مولانا در آنجا زندگی خویش را بعداز جوانی آغاز کرده است. اگر آن بزرگوار چند تا شعر خلاف تورک داشته باشد، کاملاً عادی است ممکن است این به علت آزردگی اش از تورکان وقت آناطولی بوده باشد نه از ملت خویش. مدرک دیگری که دلالت صریح به تورک بودن مولانا می نماید اینکه نشان دهید آن شاعر تاجک تاجکستان و دری زبان افغانستان و پارس ایران را که به لسان تورکی شعر سروده باشند؟ اگر چنین کسی را یافتید، می توانید مولانا را نیز با آن قیاس کنید. حتی از میان شاعرانی که سر سفرۀ سلاطین تورک بخصوص محمود غزنوی بزرگ شده و از بذل و بخشش های سخاوتمندانۀ آن ها برخوردار بوده و ممکن است از روی خوش خدمتی لسان تورکی نیز را یاد هم گرفته باشند، کسی را نمی توانید بیابید که به این لسان شعر سروده باشد. از شما شکی نیست، به دلیل تراشی بپردازید، می گویند برای بهانه جویان همیشه بهانه موجودند. شخصی بنام فروزانفرو امثال شان می گویند که که سلاطین تورک از روی احتیاج حامی لسان ایشان بوده اند، ذهی خیال باطل! اگر چنین می بود پنجصد سال قبل ظهیرالدین بابر قادر نبود اولین بیوگرافی خویش را به لسان مادری خویش یعنی تورکی ازبکی بنویسد، نخستین شاهی جهان بود که بیوگرافی اش را به قلم توانای خویش به لسان مادری توانمند اش، تحریر نموده است.. سلطان دیگری که به لسان تورکی دیوانی دارد سلطان حسین بایقرا است که معروف است به دیوان سلطان حسین بایقرا. صدراعظم این سلطان دانشمند، حضرت امیر علی شیر نوایی عالی مقام است که به لسان های دری و تورکی تالیفاتی دارد. برای دانستن درست غنای لسان تان بهتر است کتاب محاکم الغتین تالیف همین دانشمند بزرگوار را بخوانید.

  • تر كها مولانانا را عزيز خود ميدانند اكر مولا نا ترك نباشد بس تركان از مولا نا هستند.انجا ان عزيز مرد به خوشى و عزت زندكى داشت. تر كان هم مردم بسيار فرهنك دوست هستند.همين تركان امروزه كشور ما هم بهترين مردم هستند. همين امروزى ها هم تعصب ندارند. اينقدر كه ما حساسيت داريم.
    انانكه افتخار به اجداد ميكنند
    جون سك به استخوان دل خود شاد ميكنند
    كسى اكر به معنى اشعار و علم مولانا و ان شمس عزيز القدر بما بنويسد. اين جه نوع دوستى بين اين دو دوست خدا بوده است؟ خيلى تعجب اور است. ان شمس جقدر مرد حساس زيبا و خوش طبع و خوش الحان بوده كه مولانا در رخ شمس ما نند بل بل به خروش ميامده.
    موضوع را خوش ايند بسازيد دعوا ختم است. مولانا عزيز و شمس نور جشم همه ما و شماست دوستان ترك شما عزيزان ما هستيد. اينكه شما عالم دوست و شاعر دوست هستيد جشم حسود كور .

  • برگرفته شده از وبسایت وزین خاوران
    نوشته شده توسط وحید غیاثپور کاظمی
    جمعه ، 8 دی 1391 ، 13:42
    انگلیسها اسم "تکه ای" از خراسان را، افغانستان گذاشتند؛ و مشترکاٌ با روس ها، خراسان بزرگ را تجزیه کردند. (در حقیقت ایران بزرگ) این تکه ها را به گونه ای ترسیم نمودند که هر کشوری با همسایه گانش اختلافات و چالش های پیوسته مرزی، تباری، زبانی و حقوقی داشته باشند، تا در آینده از این طریق به اهداف راهبردی خود برسند. متعاقب آن به هر"تکه ای" از خراسانی تجزیه شده نامی نهادند،
    این است که میگوییم:
    اسم افغانستان، به هیچ عنوان وجاهت لازم، بار تاریخی، شکوه علمی، عظمت سیاسی، لطافت عرفانی، ماندگاری هنری، قدرت فرهنگی، قدامت تاریخی و وقار ذاتی خراسان را باز تاب نمی دهد و رداء نیست که قامت مردم شجاع این سرزمین تاریخی را بپوشاند.
    این حرف به هیچ عنوان بی حرمتی به قوم افغان (پشتون) نیست بلکه یک حقیقت مسلم تاریخی می باشد. چنانچی اسم این کشور افغانستان نبوده "هزاره استان، ترکستان، تاجیکستان...و غیره می بود، باز هم گزینه خوبی برای خراسان نبوده و جز وسیله ای برای استفاده استعمار گران، افتراق، تشدد وبحران آفرینی نمی توانست ارمغانی به بار بیاورد.
    چنانچی اسم افغانستان امروزه مورد چنین استفاده ای قرار می گیرد، ضمن این که در داخل کشور از قبولیت عام برخوردارنبوده، یکی از پایه های بحران هویت در کشور می باشد و باید عوض شود، که تمامیت خواهان بااستفاده از این اسم دست به تحریف تاریخ حوزه مشترک فرهنگی می زنند. بحث صاحب اصلی کشور بودن و بحث اقلیت واکثریت راه می اندازند، که دیگران را به رفتن به تاجیکستان، ازبکستان و ایران فرامی خوانند، که بااستفاده از این مدخل، ادعای همتباری با پشتون های پاکستان کرده و با استفاده از نیروهای خارجی ادعا بر تمامیت ارضی کشور پاکستان صورت می گیرد...که سد تا مشکلی دیگر.
    ازطرفی از 150 تا 200 سال به اینطرف، قباء قدرت به قامت یک قوم" خاص" در کشور توسط استعمارگران خارجی (انگلیس،روس، پاکستان، امریکا) به منظور رسیدن به اهداف راهبردی مشخص دوخته شده است.
    واین باعث یک نوع باور و اعتماد به نفس! اما با اتکاء به قدرت خارجی، د ر بین نخبه گان پشتون شده،هژمون پشتونیسم را به وجود آورد. از آنجایی که این جریان با واقعیت های موجود قومی،فرهنگی وتاریخی درکشورهمخوانی ندارد،همیشه "هژمونی پشتونیسم" از طرف سایر اقوام باشندۀ کشور طرد و مورد انکار قرار گرفته است. این انکار بر حق برخاسته از دل تاريخ، چیزی نیست جز شرح حال تمامی هنگامه های رقتبار تاریخ معاصر کشور، تاریخی پرماجرا خونین و دردناک که سرتاسر آن مملو از حوادث خونبار، شکست ها، پیروزی ها، جنگ ها و کشتار بوده، همچنان که حکایتی از سر افزاری و حماسه آفرینی فرزندان راستین وطن را در زندان ها و نبردگاه ها پشت سر دارد، این است چهره راستین تاریخ معاصر افغانستان.
    یا در حقیقت امر جنگ استقلال و آزادی خواهی اکثریت مردم کشور که با چهره داخلی استعمار خارجی، یعنی استبداد میرزمید ند. از مقاومت مردانی هزاره ها تا خیزش امیر حبیب الله کلکانی، ده ها کودتا ومقاومت انفرادی وگروهی تا به مقاومت بزرگ علیه وحشت طالبانی که در آخرین دهه قرن بیستم طومار فرسوده پنداشت های تک تباری را متلاشی ساخت و ثابت کرد که در دست داشتن امتیاز قدرت سیاسی در مقدرات یک قوم خاص مرقوم نشده است. آن مقاومت بازگفت که بیش ازین، قدرت سیاسی در این سرزمین ملکیت و میراث انحصاری به حساب نمی آید و تفکرات کهنه، جای خود را به عصر مبارزه برای عدالت خالی کرده است. هرچند زمان و محدودیت های رنگارنگ فرصت نداد که رؤیای عدالت محوری در شرایط پس لرزه های انقراض یک سیستم کهنه، تحقق بیابد، اما در مجموع این گذشتۀ تاریخی حقانیت "انکارتاریخی " مبارزه ضد استبدادی سایر قومیت های کشور؛ وباطل بودن تفکر پشتونیسم را به اثبات رساند.
    مجموعه جنگ ها و زور آزمایی های اجتماعی تاریخی و سیاسی نشان می دهد که نوعی بیداری و آگاهی و احساس هویت در همه جا بروزکرده، اکنون دیگر نمی توان در افغانستان مانند گذشته قدرت را به نفع یک قوم به دست گرفت و بر مردمان اقوام دیگرحکومت کرد. افغانستان فعلی نیاز به یک ساختار ملی تازه و به شکلی از حکومت که تنوع واقعی آنرا بنمایاند، نیاز دارد. در کشور چند تباری مانند افغانستان، همه باید در سامانه سیاسی و اداره مملکت حضور شایسته خود را متبارز سازند، والا، تشنج ادامه خواهد یافت ومقاومت حتمی است.
    کشور و نظام در عرصه‌های مدیریتی، سیاسی،امنیتی، اقتصادی و حتی اجتماعی و فرهنگی با چالش‌های زیادی روبرو است. تشدید ناامنی‌های اجتماعی و نابسامانی‌های اقتصادی همه ریشه در افراط گرایی‌هایی پشتونیسم در گذشته و حال دارد. نخبه گان قوم پشتون با سیاست های غلط و همسو با استعمار گران زمینه ساز مداخله کشور های خارجی در کشور گردیده، که داستان پر آب چشمی است که بخش بزرگی از تیره روزی ها و سیه بختی های ما برخاسته از آن است وسیاست مداران و نخبه گان پشتون مسئولیت تاریخی لشکر کشی روس ها، پاکستانی ها و آمریکایی ها را به افغانستان در کار نامه خود دارند ودر پیشگاه تاریخ و مردم کشور مسئول عمل بی خردانه خود می باشند.
    نخبگان فکری و سیاستمداران پشتون اگر می خواهند در کشورصلح و آرامش برقرار شود و تجزیه نشود، باید به بازنگری ریشه یی و بنیادی دیدگاه های کنونی شان در قبال تمامی مسایل بپردازند. از جمله:
    رفع بحران با پاکستان وحل مسئله دیورند، از توسل به نیرو های خارجی بخاطر رسیدن به قدرت و فراموش نمودن افسانه واهی «اکثریت» که موجب فزونخواهی و برتری جویی تباری و زبانی و زمینه ساز نا به هنجاری ها، نارسایی ها و بسا نا به سامانی های دیگر می گردد و پذیرش تز همزیستی دادگرانه مسالمت آمیز با دیگران نیاز دارند. تا از این راه به شکستن بن بست زیانبار موجود بر سر راه روند ملت سازی و دولت سازی در کشور برسیم، چه تفکر حاکم بر نخبگان پشتون، با تاسف هنوز هم بر بنیان همان بینش منحط و واهی سراب گونه در دوره جنگ سرد و آمارهای موهوم استوار است که تا کنون بارها قدرت های بزرگ و نیز پاکستان از آن برای دستیابی به منافع آزمندانه خود به زیان ما بهره گیری ابزاری ناروا نموده اند.
    ما تجارب ذی قیمتی را در 40 سال‌ آزگار پشت سر گذاشته‌ایم و غلط بودن بسیاری باور ها به اثبات رسیده است، وضع فعلی کشور اقتضا می‌کند این تجارب در کنار یکدیگر قرار گیرند. باید مجموع گفتمان‌های گذشته یعنی گفتمان حزب دموکراتیک و سقوط آن،دوران جهاد، دوران مقاومت و گفتمان ده سال اخیر را به عنوان تجربه و سرمایه پیشین مبنای نظر قرار داده و تلاش کنیم شرایط کشور و نظام از وضع فعلی رهایی یابد، چرا که این وضعیت قابل تحمل و البته قابل دوام نیست.
    اگر در چنین مقطعی بلبشو نخبگان و دلسوزان واقعی نظام و مردم به این اقدام دست نزنند و از یک همگرایی و هم افزایی در جهت بهبود بخشی شرایط کشور و عبور دادن نظام از بحران پیش آمده فعلی(با توجه ویژه به منش بیمار و خطرناک پشتونیسزم) که عمدتا هم سیاسی است تلاش نکنند آیندگان آنها را نخواهند بخشید.
    وحید غیاثپور کاظمی

  • هیچ قوم در افغانستان یا ایران لیاقت مولانا بزرگ را ندارد پس او از هیچ کدام شان نیست، مولانا برای بشریت است، او نه ترک است، نه پارس، نه هزاره، نه تاجیک، نه پشتون و نه ازبیک او یک فرشته ای بود که دیگر نیست.
    خجالت بکشید ای مردم بی عقل و بی فرهنگ

  • واژه ترک در حقیقت همان زیبای است وهر زمانیکه مولانا از این واژه یاد نموده منظورش زیبای بوده ، زیراکه زبان تورکی درآن زبان زبان نوشتاری نبوده است ودر ترکیه آن زمان زبان دربار ودولتی زبان پارسی ویا عربی بوده است ؛ شما در موزیم ها وجاهای تاریخی وگورستانهای قدیمه ترکیه بروید می بینید که همه آثار با زبان پارسی نوشته شده است وزبان ترکی از ایام اتا تورک است که آهسته آهسته مانند زبان پشتو در سرزمین ما ، زبان دربار ودولتی ترکیه میشود. واز دوستان خواهشمندم که توهین نکنند که توهین نهایت عقب ماندگی وبی فرهنگی شان را نشان میدهد. بحث اصولی وبا استدلال کردن کار خردمندانه است.

  • چنانچه ناصرخسرو می فرماید: برون آرند ترکان را زبلغار... برای پرده ای مردم دریدن... دراین زمان ترکها حتی استنبول را هم در اختیار نداشتند ، چه رسد که بلغاریا را ولی این واژه زیبای را میرساند ، نه نژاد را در نزد نویسندگان پارسی زبان !

  • دوستان محترمیكه نظر نوشتند ، من همه را خواندم ودیدم كه همه بالای این گپ پیچیده است كه مولانا ترك است یا نیست . من نمیدانم كه یا من سواد كافی ندارم كه منظور مقاله را نفهمیدم ویا كه اینهمه نظر دادگان غرق تعصب قومی وزبانی هستند ، آغای فاریابی نویسنده این مقاله شكایت دارد كه از رادیوی بی بی سی بعضی ژورنالیست های آن سو استفاده میكنند ودر گزارش خود برای ترك ها توهین كرده است كه بی بی سی با این اعتبار جهانی خود متوجه شود كه این كار بد است ، من فكر میكنم این است منظور نویسنده مقاله كه هیچ كسی درین باره نظر نداده اند . محتوای همه این نظر ها كه بیشترین آن هم دوستانه نیست وحتی توهین ها به همدیگر صورت گرفته ، به یك توفان میماند كه چشم همگی را از اصل موضوع دور كرده است . بهتر است كه یك كمی از خصومت ها كاسته شود ، بدون آن مردم افغانستان آنقدر دشمنان زیاد دارد كه برای با هم انداختن این مردم به جان همدیگر پول های زیاد مصرف میكنند .
    به امید آن كه اقوام افغانستان با همدیگر هیچ دشمنی وتعصب نداشته باشند .
    قربان

  • مولانایی بزرگ بلخ هشتصد و پنجاه سال قبل از امروز گفته بود:
    هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون خود نجست اسرار من
    وقتی به دیوان شمس و مثنوی معنوی مولای بلخ مراجعه کنید او بیشتر از یک تُرک، تاجیک، عرب و یا عجم؛ یک انسان خود را با خصوصیت های عرفانی بشریت به شما معرفی میکند. بگذار یکی او را ترک گوید، یکی تاجیک، یکی عرب و یکی هم اعجم... اما او فارغ ازین اندیشه ها به انسان و انسانیت دل بسته بود و به انسان عشق میورزید او را نه وطنی بود نه قومی و نه تباری... تا امروز بشیریت او را و افکار او را با خود حمل میکنند..

    آنلاین : http://torkany.net

  • مولانای قلابی !!
    ذبیح شناختن اسحاق به جای اسماعیل در اشعار مولانا را فراموش کرده اید. ضمنا درگذشت مولانا را به قریب هشت قرن پیش می کشانند و مدفن او را در قونیه می دانند. در آن زمان شهری به نام قونیه نبوده و در جای آن یک شهر کاملا مسیحی و رومی به نام آیکونیوم قرار داشته، که در آن جز صدای زنگ کلیسا شنیده نمی شده است. آیا کلیسا اجازه می داده است که آن شهر مسیحی مرکز عرفان بازی مسلمانان شود؟ http://w3.naria.ir/

  • و ، مولانا ، با نگاهی گذرا ....
    انسان کامل در هیچ عرصه و زمانی یافت نمی شود . مولانا ، حافظ ، سعدی و امثالهم هرچند به کمال اند ، ولی کامل نیستند و اغلب نقاط ضعف شان در آثار شان هویداست . ضمن تنوع و والایی ، از پستی و ضعف و کجی نیز بری نیستند . احترام نسبت به این بزرگان فرهنگ و ادب بایسته است اما نه به آنگونه که آنان را در ردیف قدیسان و قدسیان بگذاریم چون که تمام نصایحی که در این یازده قرن در دیوان این بزرگان آمده است ، بخیه بر آب و گره در باد بوده است . نه سعدی اتم شناس بوده و نه مولانا از فورمول آب و سرکه آگاه بوده است . مولانا همان اندازه جامع العلوم بوده که قرآن بنابر تعصب ملایان و مسلمانان جامع و شامل است . مولا نا یک صوفی به تمام معنی است و پیروعرفان . اگر عرفان شناخت است و اشراف به حقایق ، این شناخت باید عالمانه باشد و از راه دانشوری و آگاهی به واقعیات پیگیری شود ، نه صوفیانه و از روی شیفته گی و ریب و ریای زاهدانه .
    عارفان اصلی ریشه در طرد دین و پذیرش الحاد دارند .
    این خرقه که من دارم ، در رهن شراب اولا
    وین دفتر بی معنی ، رهن می ناب اولا .
    شاعران متصوف و صوفی ، فزون بر یاوه سرایی ها ، بسیار همت کنند در توصیف اربابان قدرت و ستمکاران زمان خود ، لغز هایی به نام شعر می سرایند و جفنگ هایی نیز به نام نثر نوشته اند تا از خزانه ی سلطان که از چپاول اموال مردم درست شده است ، درمی و درهمی به دستور ظالم در کشکول شان ریخته شود . آنگاه این فرومایه گان که لفظ دری را در پای خوکان ریخته اند ، نام این خیرات را صله و انعام بنامند .
    صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
    بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
    بازیی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
    زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
    داستانی از انوری نوشته اند ( در چهار مقاله عروضی سمر قندی ) که « روزی بر سکوی مسجدی نشسته بود ، مردی سوار بر اسب از آنجا گذشت . سوار را دید که رخت زربفت پوشیده و عصای زرین در دست دارد و دو نفر مهتر و موالی از پس و پیش در رکابش روان . انوری از مردم پرسید این کیست ؟ گفتندش شاعر است . گفت سبحان الله پایه ی شعر من بدین بلندی و من چنین بینوا !؟ شیوه شاعری بدان پستی و او چنین محتشم ؟ به خدا قسم از امروز به شاعری مشغول خواهم شد . رفت و در وصف و مدح سلطان سنجر قصیده ها نوشت و انبوه انبوه زر گرفت و مست از مکنت به پستی ادامه داد .
    از سردسته شاعران عارف ( عطار نیشاپوری ) که هیچ مدحی در دیوانش نیست و الحق درین راه پاک است اگر بگذریم به باور نگارنده مولانا جلال الدین مولوی بلخی صوفیی است که زهر در مغز و عفونت در ذهن خواننده آثارش میریزد . کتاب مثنوی او پر از مطالب و مباحثی است که نامی جز اباطیل بر آن نمی توان نهاد . او از جمله کسانی است که به کرات در شعر هایش از معاد و آتش جهنم و خرافات و فرق میان مسلمان و کافر و معجزات سماوی و حتا فتوا به کشتن غیر مسلمان سخن گفته است . او فردی خرافی و شقی القلب و کافر ستیز است . تمام « های و هویی » که خواسته در راه عرفان سر دهد ، پشمینه پوشی متصوف بیش نیست . دوازده صفحه آخر دفتر اول مثنوی را اختصاص به داستانی خنک و کاملاً دروغ در توصیف یکی از کار های امام علی نسبت داده است . اینکه علی در جنگ و به هنگام تفوق بر دشمن ، چون دشمن بر صورتش تف انداخت از کشتن منصرف شد .... و آن دروغ های مولانایی ... با نظمی سست .
    همچنان داستان برای سنگ و چوب تراشیدن و از آن برای انسان نتیجه گرفتن و عقل آدمی را به آن هشدار دادن ، نا پسند و نا معمول است . حیوان وحشی را باید کشت و حتا خر با وجودیکه مورد استفاده است اگر وحشی شود ! خونش مباح است و نتیجه را به انسان می کشاند و کفار یعنی مردمان غیر مسلمان ، و حتا کشتن زن و فرزندانشان همانند حیوانات وحشی روا و مباح است .
    متأسفانه ما تمام کتاب مثنوی را نمی خوانیم تا به کل مطالبش آگاه شویم . قسمت های زیبایی را که دیگران تعریف کرده اند مطالعه کرده و حظ می کنیم . باید این کتاب را نیز مانند قرآن به تمام و کمال خواند تا از کنه ذات مولانا که دختر یازده ساله اش را به نکاح شمس تبریزی شصت ساله در می آورد پی برد .
    دیندارانی هم که کتاب را به طور کامل خوانده اند ، چون گرفتار تعصب دین بوده اند ، فتوای کشتن کفار برایشان زشت نیست و قطعاً برای مولانا آفرین هم می گویند .
    نمونه مثال :
    در دفتر نخست مثنوی پس از آن شعر های زیبای « بشنو از نی چون حکایت می کند ... » داستانی آورده است که خلاصه اش چنین است :
    « پادشاهی کنیزی بسیار زیبا روی خرید و مطابق شریعت اسلام به عنوان همخوابه با او درافتاد . اما شاه متوجه شد که کنیز نه تنها میلی به او ندارد بلکه کم کم مریض شد . و چه ناخوشی سختی که همه ی حکیمان در معالجه اش در ماندند ... شاه از تکاپو دست نکشید تا خبر آوردند که در فلان شهر طبیبی حاذق و عیسا دم هست که معجز می کند ... شاه دستور داد آن طبیب را به خدمت آوردند و آن طبیب با تخنیک های خود دریافت که کنیز عاشق است ... و معشوقش زرگری است در سمرقند و در فلان محل . شاه فرستاد زرگر را آوردند . کنیز عاشق تا چشمش به معشوق افتاد شفا یافت و از بستر برخاست ... »
    داستان اگر به همین جا ختم میشد ، شاید مولانا مورد نفرت من نبود و نه آن طبیب آدمکش . اما سخافت کاری مولانای روم و رزالت آن طبیب در اینست که برای ارضای شهوت شاهانه ، زرگر بیچاره را به دست طبیب می کشند . آنهم با مرگ زجر آور و تدریجی . به این ترتیب که طبیب حاذق معجونی درست می کند و در غذای زرگر میریزد تا زرگر بیچاره مرتب ضعیف و لاغر و بد قواره شود که از چشم کنیز بیافتد و سرانجام زرگر بمیرد و شاه به راحتی با کنیز همبستر شود و آن کامجویی ها ...
    در این داستان که نزدیک به ده صفحه از کتاب مثنوی را در برگرفته ، بسیار دناءت ها و رزالت ها نهفته است که مولانا آنها را روا و حتا لازم میداند و پس از صغرا و کبرا چیدن های بی شمار و بری از منطق ، حکم می دهد که کشتن زرگر بی نوا به دست طبیب ، از روی حکمت خدا بوده و طبیب چاره ای جز آن نداشته است . با سفسطه و مغلطه ای که این صوفی پر غش بهم می بافد ، نظر کنید :
    کشتن آن مرد بردست حکیم
    نی پی امید و نی ز بیم
    او نکشتش از برای طبع شاه
    تا نیامد امر و الهام الاه
    آن پسر را کش خضر ببرید حلق
    سِر آن را در نیابد عام خلق
    آنکه از حق یابد او وحی و جواب
    هر چه فرماید ، بود عین صواب
    آنکه جان بخشد ، اگر بکشد رواست
    نایب است و دست او دست خداست
    دقت فرمایید ...
    گویا آن حکیم از خدا وحی و جواب می گرفته ، پس قتل جوان زرگر حق است .
    آیا اشعاری این داستان مولانا زیانبارتر است ، یا آن داروی زهری که طبیب داستان به جوان زرگر خوراند ؟!!

    آنلاین : http://kamalkabuli.blogsky.com

    • مولانا انجه كه در قران و در افسانه ها بوده انرا به شعر در اورده.او از خود داستانى كه تا ان زمان معلوم نبوده نساخته.انجه خوب است و يا بد است انرا به شعر اورده. معنى حقيقى در بطن خود شاعر است. هر جيز در شرايط و زمان و مكانش بايد همه جانبه برسى شود. امروز از عصر كمبيوتر براى هزار سا ل بيش بكويي كه جرا اينطور نكرد؟؟؟
      برادر از خود از كمال خود براى ما بنويس,مولاناناى بزرك را در جايش بكزار او نزد ما مقدس است.مولانا و شمس نزد ما دوستان خدا بودند.

  • آقای درویش
    به نظر می رسد که نگاه شما به زبان ترکی امیخته با تعصب و تا حدودی نادیده انگاری است. برادر عزیز شما می گویید که در زمان مولا زبان ترکی زبان نوشتاری نبوده است. این را با کدام سند می گویید؟؟ مولانا هشت صد سال قبل زندگی می کرد اما محمود کاشغری ، هزار سال قبل از امروز ، اولین فرهنگ لغت ترکی را نوشت و نقشه ای را کشید و به ترکی شرح داد که تا امروز یکی از منابع مهم دانش مردم شناسی ان زمان است.
    حالا من از شما می پرسم که اولین لغت نامه ای فارسی چند سال قبل نوشته شد؟؟
    همچنان اگر شما کمی در مورد لوح های اورهون که به ترکی باستان نوشته شده است مطالعه کنید، متوجه می شوید که این لوح ها در قرن هفتم هجری نوشته شده اند.
    به نظر می رسد که ما افغانها غرق در تعصب هستیم و این تعصب باعث شده است که تصور ما از جهان را هم تحت تاثیر قرار بدهد.
    پیشنهاد من به شما ان است که با دید باز به اطراف تان نگاه کنید. من خودم یک فارسی زبان هستم اما هیچگاه نباید در دام افراط و تفریط گرفتار شویم.

  • همچنان من توجه دوستان را به این سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش جلب می کنم که مولانا را از نوادگان ابوبکر خلیفه ای چهارم می داند.
    این گفته ای عبدالکریم سروش بر اساس کتاب هایی تحقیقی در مورد مولانا است.
    به نظر می رسد که ما افغانی جماعت از هر انچه از مولانا محکم گرفته ایم قومیت وی است. این واقعا غم انگیز است.

  • نی دوست گرامی این مسله ای تعصب نیست وهمچنان بعد ار ساسانی ها زبان پارسی نیز حدود چندین دهه راکت ماند واز نوشته باز داشته شد تا زمان یعقوب لیث صفاری زبان عربی حاکم بر سرنوشت ایران باستان بود ودر ترکیه آن روز زبان ترکی زبان مردم بود ولی زبان کتابت واداره ودربار نبود ، بیشتر در ادارات آن زمان تا دوره امیپذراتوری عثمانی والی زمان اتا تورک زبان عربی وپارسی زبان کتابت بود که مولانا در همین دوره زیسته است ! اگر زبان ترکی نوشتاری میبود بدون شک مولانا بسیار آثارش را به ابن زبان میسراید. بیان حقایق تاریخ نمایانگر تعصب نیست وما در زمان پور سینا دسترسی به زبان نوشتاری پارسی نداریم ، ابن سینا بسیار اثارش را به زبان تازی تحریر کرده است ویا دیگر دانشمندان این حوزه . ولی زبان پارسی در رگ رگ انسانهای این سرزمین جاری بود وبه همین خاطر بود که عربها نتوانستند این زبان را منهدم گردانند وهمچنان زبان ترکی را که با ریشه وتاریخ کهن است . به نظر من این دو زبان در حوزه آنروز وامروز همیشه باهم زیسته اند وبا هم بوده اند وگاهی یکی با قوت تر وگاهی دیگری بوده است . تعصب هم زمینه ساز جدای این دو زبان در تاریخ نبوده است وامروز که بعضی ها با تعصب میخواهند جغرافیای جدای ایجاد نمایند ، شاید بی فایده باشد.

  • مولانا شخصیت پر افتخار نسل بشر است ! زیراکه هر قوم در دنیای آنروز مولانا را نزدیک بخود میدانست وامروز هم دیده میشود که اقوام گوناگون در نسبت دادن مولانا برای خود پیشی میگیرند واین را اقای کابلی باید درک نماید که مولانا هر چیزی را که بیان داشته است بی حکمت نمیباشند واگر موشگافی در هر چیز بدارید بدون شک در کتابهای آسمانی هم چیزهای یافت میشود که در جهان امروزی ظاهرن نا سازگار به نظر میرسند وشرایط که مولانا زیست میکرد باید مد نظر گرفته شود وهمینکه میگوید ای قوم به حج رفته کجایید کجایید... معشوق همین جاست بیایید بیایید... معشوق تو همسایه ای دیوار بدیوار... در بادیه سر گشته شما در چه هوایید.. شاید بسنده باشد وشما کابلی گرامی در شرایط امروز نظیر این چهار پاره مولانا بسازید وخود را در جامعه بسنجید که سرنوشت تان بکجا خواهد رسید؟ داستانهای مولانا در شرایط آنروز همه حکایه گر وضع اجتماعی وسیاسی آن دوره بود که به زبان حیوانات وبه شکل گونا گون بیان شده اند وبیشتر از آزادی وانسان آزاده بحث میکنند ودر ضرورت مردن آدم رواست را به همه پیشکش میدارند وانسان را میخواهد از قفس ایدیولوژی های ویرانگر رها گرداند وخود شناسی را برای همه بشناساند واز تقلید سخت بیزار است وهدایتش بسوی از خود روشن شدن است ، نه دنباله روی ودستور پذیری از این کشور ویا آن کشور واین اید یولوژی وآن ایدیولوژی ویرانگر وقفس ساز اندیشه های انسانی ! اگر داستان کنیز به ما چند شناخت ظلم وظالم را میرساند مولانا چه تقصیر دارد واین را مقایسه میدارد که در قتل عام بن قریضه چنین احکام آمد وقتل عام را روا حساب کرد ، حالا مولانا چه باید میگفت واین را به خرد من وتو گذاشت که من وتو چه فکر باید کنیم واز چگونگی این داستان چه پیامدی را در اندیشه هایمان بگنجانیم ! مولانا حکایه را جنسن بیان کرده وقضاوتش را به شما وامروزیها گذاشته است. امید است که این مرد خردمند را بازهم بیشتر بسناسید وسر سری از سر هر مطلبش با دید تعصب گذر نکنید که مولانا تعصب را نهایت خامی میداند ، نشود که شما با تصور خام به مطالب مولانا نگاه کرده باشید. باز بخوانید ودرخود حل سازید ، بدون شک مولانا را بیشتر از اکنون خواهید شناخت ! شما در آن زمان چند نفر ی که همقطار مولانا بوده باشند ، لطف نموده معرفی بدارید ، البته منظورم از فرهنگ های جدا از حوزه خودمان است ! تندرست باشید.

  • خیلی خوب اقای درویش
    تا حمله ای انگلیس ها به هند زبان رسمی هند فارسی بود. ایا زبان هندی کتابت نداشت که فارسی زبان رسمی بود؟
    برعکس نظر شما، زبان ترکی قبل از ترکیه در کاشغر رشد کرد. تریکه صرفا یک شاخه ای از ترکان را نمایندگی می کند که همان ترکان سلجوقی بود که قبل از رفتن به ترکیه فارسی را به عنوان زبان اداری استفاده می کردند. اما حتی قبل از تصرف ترکیه به دست سلجوقی ها، زبان ترکی در کاشغر رشد اساسی کرده بود که نمونه اش همان فرهنگ لغت محمود کاشغری و نقشه ای مشهور وی است. ترکها در کاشغر امپراطوری داشتند و این امپراتوری برعکس ترکان غز که غزنوی ها را بنیان گذاری کردند و ترکان سلجوقی که عثمانی و ترکیه ای امروز را بنیانگزاری کردند، از زبان ترکی در اداران شان استفاده می کردند.
    باز هم عرض می کنم که فعلا نوشته های قدیمی ترکی، حتی به رسم الخط عربی نیست بلکه به رسم الخط مخصوص خود است و قدیمی ترین سند نوشته شده ای ترکی که از مناطق جنوبی مغولستان امروز به دست امده در حدود یک هزار و شش صد سال قبل نوشته شده است.
    زبان اداری یک مملکت دلیلی بر این نیست که زبان عام مردمش به مرحله نوشتاری نرسیده است. امروز در هند و پاکستان زبان انگلیس زبان رسمی اداری است اما زبان هندی از سه هزار سال به این زبان نوشتاری بوده است.
    زبان فارسی در زما سلچوقی ها و غزنوی ها یک زبان بین المللی به حساب می رفت و از طرف دیگر ترکها از اسیای میانه با کاربرد اداری این زبان اشنا بودند لذا ان را نگه داشتند.

    • محترم علی همتی! تا جاییکه ازسیاق کلام جناب عالی درک کردم میخواهید که دربین تورکان وتورک تباران جایگاه عبدالحی حبیبی را احراز کنید. اگر به این مقام معظم تکیه زدید مرا نیز خبرکنید که سکرتریت دفتر شما را بعهده بگیرم.
      این چه مزخرفات را تو تحویل خواننده ها میکنی؟ اگر زبان تورکی قدامت تاریخی سه هزارسالهء مکتوب داشت ورسم الخط مخصوص خودرا داشت پس آنها چه بد کردند که یک زبان دیگررا زبان دفتر ودیوان خویش گشتاندند؟ جعل کاری وتزویر هم ازخود حد واندازه دارد.

    • محترم قزلباش!
      نوشتۀ آقای همت را از سر بخوان، البته عینک ات را فراموش مکن! در کجای این نوشته گفته شده که زبان تورکی قدامت تاریخی سه هزار سالۀ مکتوب داشت.

    • کنشکا قزلباش
      سخی جان! مخاطب من علی همت است که درپیام بالاتر ازم پیام من چرند نوشته، نه همت فاریابی بی عقل کودن. زبانهای که رسم الخط مخصوص داشته اند تا هنوز زنده اند، مانند چینی وچاپانی وهندی. درترکستان چینی چیزی بنام زبان تورکی آنهم برسم الخط تورکی من ندیده م ولی این آقا مثل عبدالحی حبیبی وپته خزانه میخواهد تاریخ جعلی درست کند ویک چند دیوانهء چرسی دیگر هم به تقلید ازوی چیزهای را نوشته اند که با اصل بحث منافات دارد. مثلا بحث های کمال کابلی وبهمن و پورپیرار هیچ ارتباط منطقی با چرندیات همت فاریابی ندارد. من هم دیدم که همه چرند نوشته اند خواستم که یکی ازین دیوانه ها را گوشمالی بدهم

    • تو همت فاريابى را به دليل كوشمالى ندادى و هم نميتوانى مقاله ان ارجمند را جيع به تعصب بى بى سى بود او به هيج زبانى قومى تجاوز نكرده. او حق دارد كه در برابر تعصب از قوم و از زبان خود دفاع كند ولى به ديكران بدى نكرده است.
      اينجا بحث هميشه به بيراهه ميكشد ما نند خودت كه تنها به هدف كوشمالى نوشته يي.

    • آغای قزلباش نام ، تو دو نام تركی را برای نفاق افگنی بالای خود ماندی و اصلآ قزل باش نیستی وغیر مسئولانه از نام قزلباش ها گپ نزن . قزلباش ها از خود هویت دارد وبه مانند تو هویت فروش نیستند اگر قزلباش هستی ، ، ، وگرنه معلوم است كه هر كسی جامه دیگری را به تن كرده و برای نفاق افگنی داخل میدان میشود .

  • به هیاهوی مولانا توجه کنید که این روزها سراسر جهان را از غوغای آن انباشته اند تا جایی که پاپ نیز انجیل را کنار گذارده و دیوان مولوی می خواند .
    در این از خود بی خودی خیره سرانه که منبع تغذیه و تدارکات اولیه ی آن در پستوهای کنیسه پنهان است، صدای آن بنیان اندیشی که نخست خواهان آشنایی محکم تاریخی و تعیین ابتدای ظهور مولانای موجود، در ملاء عام فرهنگی می شود، ظاهرا به جایی نمی رسد و در برابر درخواست او، چنان که به عینه می بینیم، تنها دوال کوب ضربه را بر طبل این خیابان گردی لوطی مسلکانه محکم تر فرود می آورند و بیش تر هیاهو می کنند!!! مضحک تر از همه این که بر سر تصاحب این صاحب نام ناشناس و جدّی وانمودن این شوخی بزرگ، دعوای زرگری به راه انداخته و از هند تا افغانستان و از ترکستان میانه تا ترکیه ی امروز، هر یک مطالبه ی مولانای خود را از آن دیگری می کند!!! اما اگر همین جا از صاحبان متعدد این شیء ناشناخته بپرسیم ۸۰۰ سال پیش و زمانی که هنوز قونیه ای نبوده و وجب به وجب بیزانس را کلیسای سخت گیر آن کنترل می کرده چه گونه جنازه ی مولانا را به "آیکونیه" ی مسیحیان راه داده اند تا بر آن گنبد و بارگاه اسلامی بگذارند و اگر بپرسیم چرا مولانای اینان، وسعت سرزمین های اسلامی را رها کرده و در قونیه ی زیر سلطه ی رومن ها و کلیسا به خاک خفته، یکی از میان این همه شیفته ی در حال چرخیدن و جذبه ی سماع، پاسخی برای آن ندارد، چنان که با فریاد بلند، که هر کری را شنوا می کرد سئوال کردم

  • دوست گرامی منظورمن حوزه ایست که مولانا در آنجا زیسته است وسرود سرایده است ومثنوی ترتیب داده است واینکه در کاشغر زبان ترکی قدامت کهن دارد ولغات نامه معتبر از این جا نوشته وبکار گرفته شده است ، شک نیست ومن هم با تورانیهای که در شهنامه آمده است باور دارم وبالخره انسانها در یکجای باهم یکی هستند واین پراگندگی در اثر تکثر نفوس وگسترش انسانها بگوشه وکنار این گیتی بوده است واز اینکه تاریخ گواه میدهد ودر قدیمی ترین کتابهای تاریخی از این اقوام نامبرده شده به همه روشن است. واز نظر من ترکها وتاجیکها بدون شک از هسته های ایجاد اصلی اقوام ایرزمین هستند وآریاییها را بیشتر این دو قوم در بر میگرفته است که بدیگر گوشه های دنیا پراگنده شدند وتخمشان در جهان پخش گردید واقار زبانی را میتوان در وجود سایر زبانهای دنیا دید که سرچشمه از همین کوه پایه های سر بلند پامیر وسینکیانگ وکاشغر وآسیای میانه وخراسان بزرگ میگیرد. امید است که کج فهمی شما را رفع کرده باشیم. تندرست باشید.

    • برادرمحترم سلام .
      لطفأ تورک هارا با نام جعلی آریایی آلوده نسازید ( ایرزمین ) ایرمعنی تورکی دارد یعنی ایر به معنی مرد است ، حضرت
      مولاناجلال الدین رومی ازنام زبان ها همیشه تورک ، تاجیک یادکرده است نام فارسی را اصلأ به نوشته هایش ندارد از
      احساسات بی مورد کارنگیرید بااحترام

  • مولانا پرستی ومولانا ستیزی هردو رویکرد های نابخردانه ا ست ودعوا بر مالکیت قومی مولانا نابخردانه تر ازآن . مولانا یک سخنوروعارف مسلمان بود ونمی توان اندبشه های اورا از آموزه های اسلامی جدا تصور کرد . ماهیت اسلام و آموزه های آن روشن است .نباید انتظار داشت که مولانا باید مثل مارکس، و کانت دکارت وراسل و هایدگر و امثالهم می اندیشید. وچون چنین نبوده پس واقعیت فرهنگی او نیز ارزشی ندارد.او محصول دوران خود بود .اما بسیاری از شاعران اسلامی گرفتار تضاد اندیشی وتناقض گویی بوده اند . به بیدل نظر اندازید که چگونه مزخرفات اسلامی را با اندیشه های سرشار از شک وتردید فلسفی همزمان بازتاب داده است. این شاعر اندیشه گر ومذهبی که می گوید : به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا / سر مویی گر اینجا خم شوی بشکن کلاه آنجا .. درجایی دیگر می گوید : قلندرانه حدیثی ست زاهدا معذور - تو غره ای به بهشتی که جای ریدن نیست ... یا : به پیری هم نفهمیدیم افسوس - که دنیا بازی طفلانه ی کیست؟ یا : بیدل آن قرآن که ما درس حضورش خوانده ایم - متن آیاتش تحیر دارد وتفسیر شرم - یا : می چاره گر کلفت زها د نگردید / توفان مگر از عهده ی مذهب بدر آید و ده ها مورد دیگر که همه در مورد وجود خدا، معاد، دوزخ وبهشت وماهیت جهان پر از شک وتردید است . مولانا نیزدر کناراندیشه های خرد ستیزانه چیز های از جنس اخلاقیات و نیک اندیشی نیز دارد که نمی توان به کلی آن را بی ارزش خواند. حالا مساله این است که در جهان امروز ازاین همه مولانا گرایی چی کلاه نمدی برای خود می توان ساخت؟

  • آقای همت فاریابی سلام
    بدبینی ودشمنی فارسی یا پارس ) ها مهرداد فرهمند ، صادق صبا ، تنین ها برای تورک ها ازامروزنیست اولین هم و آخرین هم
    نخواهد بود ، چون پارس ها و نوکران شان میبینند مشاهده میکنند آثارتاریخی آبادی های تاریخی خراسان ، ایران ، تورکستان ، هندوستان ، تورکیه و آثارادبی دوره شگوفان رنسانس ، دوره تیمویان غزنویان و سلجوقیان و اکثریت دانشمندان هم تورک بوده اند ازآن
    جمله مولانا ی رومی تورک بوده به پارسی های ایران هیچ ارتباطی ندارند حضرت مولانا به زبا ن های تورک و تاجیک نوشته اند
    مولانا به نام فارسی یا زبا ن فارسی د ر آثارخود هیچ یاد نکرده است والسلام

  • پاسخ به جناب درویش که ( زمان ملای روم ) را نمی توان با عصر حاضر مقایسه کرد :
    قرن ها پیش از مولانا ، بوعلی سینا و عمر خیام و زکریای رازی و دیگران ... ذهنی روشن داشته و بسیاری از حقایق را بر ملا کرده اند . شما در تمام داستان های گلستان و بوستان سعدی یک موضوع محیرالعقول و دورازذهن نمی بینید . تمام داستان های سعدی همه حسب حال مردمان است . و ضمن بیان جامعه شناسی زمان و مکان ، امکان وقوع نیز داشته است . و تمام پرسوناژها را آدمی می سازد . چنین است که سعدی افصح المتکلمین لقب می گیرد . من نمی دانم کی و چه کسی جلال الدین محمد بلخی شاعر متصوف را فیلسوف توصیف کرده و به نظریه های او عنوان فلسفه داده است . زیرا ملای روم علاوه بر آنکه فیلسوف نیست و نبوده است ، با فلسفه و استدلال های فلسفی نیز به کلی مخالف است و همه چیز جهان را در مشیت الهی میداند .
    دین بنیاد علمی ندارد و در مجموع مشتی اوهام و ابهام است که منبع اش تصورات غلط و پندار گرایی است . آدمی نمی تواند هم خردگرا باشد و هم خرافی . اعتقاد به موهومات و دنیای پس از مرگ و خرافات بی پایه ، با دانشوری و دانشمندی در تضاد است . کسی که به معاد جسمانی یا روحانی انسان ووجود بهشت و جهنم معتقد است ، اگر ده میلیون بیت شعر هم گفته باشد ، در زمره ارباب معرفت و فیلسوف طبقه بندی نمی شود . کسی که به جای اندیشه ، به تخیل رو می آورد و به جای دانش وواقعیات ، موهومات را مبنای اندیشه قرار میدهد ، نه فیلسوف می تواند باشد نه روشنفکر . اصلاً چیزی به نام فلسفه ی دین و مردمانی به نام فیلسوف دینی وجود ندارد و تمام کسانی که می خواهند برای دین فلسفه ببافند ، خیالبافان گمراه اند . همانند روشنفکر دینی که جمع اضداد است .
    با محبت .

  • اقای درویش
    خدمت عرض کنم که ایده ای قوم آریایی، یک تیوری غربی بود. یعنی صرفا یک تیوری غربی بود که امروز علم ژنیتیک ان را به کلی باطل کرده است و این ایده فعلا فقط در ایران و افغانستان خریدار دارد و البته اکثریت چیز فهم ایرانی ها هم فعلا این تیوری را قبول ندارند.
    طبق این تیوری، در حدود 4500 یا 5000 هزار سال پیش قومی به نام آریا از یک سرزمین نامعلوم به هند و افغانستان و ایران و از آنجا به اروپا مهاجرت کردند و زبان این قوم زبان مادر زبانهای هندو-اروپایی نام نهادند.
    باز هم تاکید می کنم که این یک تیوری بود و هیچگاه به صورت علمی ثابت شده نبود. در کنار این تیوری هم تیوری های دیگری وجود داشت. اما آنچه این تیوری را بیشتر از همه مطرح کرد، نازی های المان و کمپانی هند شرقی بود. نازی المان اساس نژاد پرست بودند و برای پایه های فاشیسم نژادی شان به سراغ این تیوری رفتند. کمپانی هند شرقی هم برای قبولاندن حاکمیت شان بر هندی ها این تیوری را حمایت کردند. چون طبق این تیوری اقوام شمال هند را آریایی ها تشکیل می دادند و این اقوام سالیان سال بر هند حکومت کرده بودند و از طرفی، چون طبق این تیوری، اروپایی ها هم اریایی بودند پس حاکمیت انگلیس را بر هند می خواستند مشروع جلوه بدهند.
    آنچه که جالب است اما این است که دانشمندان علم ژنیتیک اروپایی ثابت کردند که اکثریت مطلق اقوام اروپایی از چهل هزار سال بدینسو ، ساکن اوپا بوده اند و لذا تیوری مهاجرت آریایی ها را به کلی باطل کردند.
    همچنان دانشمندان هندی ثابت کردند که تمام اقوام هندی، از متعلق به یک ژن پول هستند و از همان جنوب هند به سایر نقاط هند و حتی فراتر از هند تکسر کرده اند. جالب این است که دانشمندان هندی ثابت کردند که اکثریت نفوس خاورمیانه و حتی آسیای میانه ، دارای خصوصیات ژنیتیکی یکسانی هستند. یعنی حتی عرب ها و یهودی ها و حتی مصری ها از نظر ژنیتیک با هندی ها کاملا نزدیک هستند. این دست اورد های علمی ، تیوری آریا و آریایی و مهاجرت آریایی ها را کاملا باطل می کند. چون مطابق تیوری آریایی ، عرب ها یک نژاد کاملا متفاوت با اقوام آریایی هستند در حالیکه دانشمندان هندی عکس ان را ثابت کرده اند.
    همچنان خدمت تان عرض کنم که زبان ترکی یکی از اعضای فامیل زبانهای آلتای است. زبانهای آلتای ، شامل زبان های ترکی ، ترکمنی، کوریایی، مغولی، جاپانی و زبان ترکتباران روس می شود. اما برعکس، زبان فارسی یکی از اعضای فامیل زبانهای هندی و یا هندو اروپایی است.
    اگر خواسته باشید من می توانم منابع تحقیق ژنیتیک اروپایی ها و هندی ها را خدمت تان اینجا بنهم.

    • آقای علی همت،
      تشکر از معلومات جامع و علمی تان. موضوع نژاد آریائی همینطور است که شما تشریح کردید.
      من نمیدانم که بعضی ها چرا درک نمیکنند، که آریائی بودن یا نبودن، نه کدام امتیاز و افتخار است نه کدام کاستی در شخصیت یک فرد یا یک قوم.
      احیاناّ قوم ِ بنام آریائی وجود داشته باشد، اینها مانند هزار ها قوم دیگر، کوچی های بیش نبوده اند، که برای دریافت چراگاه ها از جای به جای دیگری کوچ کرده اند. من که تا حال ندانستم، که مزیت یا برتری بودن این نژاد در چیست؟

  • زبان فارسی‌ دری یک زبان بسیار عقب مانده باشد، در ایران این زبان احمدی نژاد را به بار آورد،مصباح یزدی را به بار آورد، گسترش این زبان نه در حیطه‌ی ادبی‌، علمی‌، فلسفی‌ بلکه در حوزه فال بینی‌ است. در فارسستان همه با شعر حافظ فال گیری کنند. جن گیری از دیگر پیشرفت‌های سخنوران این زبان است، در ایران چاه جمکرانی دهان باز کرده است. تعزیه، مداحی، رجز خوانی تنها حوزه پیشرفت این زبان فارسی‌ دری است. زبان فارسی‌ یک فیلسوف مدرن تولید نکرد، دانشگاه‌های فارسستان یک نظریه پرداز تولید نکردند، ترکیه و ادبیات آن با اورهان پامک جایزهٔ نوبل ادبیات گرفت، ترکیه امروز ۱۶ اقتصاد برتر دنیاست، ایران با زبان فارسی‌ چیزی شبیه زیمبابوه، ارمنستان منزوی است. زبان فارسی‌ دیگر به درد سبزی و خیار فروختن هم نمیخورد.زبان فارسی‌ فقط ۱۷۰ فعل ساده دارد، زبان انگلیسی‌ ۲۲ هزار فعل ساده دارد، زبان ترکیه ۱۲ هزار فعل ساده دارد، زبان عربی‌ ۱۶ هزار فعل ساده دارد

  • زبان ترکی دو شاخه آسیائی و اروپائی دارد، زبان مجارستانی و فنلاندی شاخهٔ اروپائی این زبان بسیار توانا و قدرتمند است. شاخهٔ آسیأی آن زبان ژاپنی است. زبان فارسی‌ لهجهٔ ۳۳ زبان عربی‌ باشد، بیشتر از ۹۰ درصد کلمات در این زبان عربی‌ هستند.

  • دوستان درود بر شما ! من فکر میکنم که اقای بهمن شوخی کرده باشد وگرنه بایست که با نام زیبای بهمن خودرا بدیگران اشنا نمیکردند! این زبان پارسی در درازای تاریخ با تسف که به بسیاریها نان دانش خورانده ولی در کاسه اش تف کردند؛ جای تعجب دراینست که این دوستان بازهم با همین زبان مانند مسکینیار سخن میزنند وبا واژه های خودش بدگویی مینمایند! ایکاش که بازبان مورد احترام وعلاقه خودشان این نا سزاگویی را بیان بدارند که دردی نخواهد داشت . خوب انسانها آزاد هستند که هر گونه ای که بخواهند باندیشند وابراز نظر نمایند. آمدیم بر اصل موضوع که سخن در باره مولوی بلخی رومی باشد: آخر انسانی که سراپا مهر ومحبت باشد ونظر نیک در همه ابعاد زندگی داشته باشد ، چگونه میشود که بی ارزش ویاوه سرا تلقی گردد؟
    از محبت جزبه ها گردد بلند...ارج میگیرد از او ناارجمند....بی محبت زندگی ماتم همه....کاروبارش زشت ونا محکم همه....عشق صیقل میزند فرهنگ را...جوهر آیینه بخشد سنگ را...اهل دل را سینه ی سینا دهد...با هنرمندان ید بیضا دهد..مولوی.میگویند سه پرواز در عالم معنی ، از زشتی به زیبای ، از نادانی به دانایی واز بدی به نیکویی ، اگر از این سه پرواز انسان نداشته باشد در حیوانی باقی میماند ومانند درنده ها سر میبرد وانسان میکشد وویرانی مینماید وآبادیهایرا نابود میدارد واین سخنان مولوی در بعد روانی وانسانگرایی بشر نقش مهیم دارد وانسان تنها بخش مادی این جهان نیست که چه چیز را کشف کرد وچگونه تخنیک آفرید ویا از چه اقتصادی بهره مند است ؛ اینها هم مهیم هستند ولی معنویت انسان ودوست داشتن وهمدیگر پذیری وهمگرایی انسانی وآمیزش نیک هم بخشهای با ارزش زندگی و ادامه حیات شیرین انسان را در بر میگیرد.میگویند انسان چیزی را می پرستد که از آن پرستاری میکنند . ما اندیشه های خودرا می پرستیم ، هنگامیکه از خرد خود، پرستاری کنیم ، تا آزاد بیندیشد. ما آزادی را می پرستیم ، هنگامیکه راه ازاد اندیشی را به همگان بگشاییم. ما خدا را می پرستیم ، هنگامیکه از همه جانها واز گیتی ، پرستاری کنیم که پیکر یابی خدایند.
    ای جهان را شاد کرده، وی زمین را جمله گنج.....تا زمین گوید ترا ، کای آسمانی ، شاد باش. مولوی. خدا در فرهنگ کهن ما سرچشمه زیبایست . وبرترین پیوند بین انسان وافریدگارش پیوند مهر وزیبایست . مولوی میگوید: ای آب حیات ، چون رسیدی... شد آتش وخاک وباد ، خندان...در جای دیگر میگوید: معشوق من ازهمه ، نهانست ، بدان...بیرون زگمان هرگمانست ، بدان...در سینه من، چومه ، عیانست ، بدان...آمیخته با تنم ، چو جان است ، بدان... این ادیبان وسخنوران تاریخی همیشه از دانش وبرای دانش سخن گفته اند وهیچکس را مانع دانش آموزی نشده ف بلکه تشویقگران جامعه خود بوده اند. درهر بیت وسخنشان اشاره بدانش کرده اند وارزش دانش را بدیگران روشن ساخته اند که در آن زمان خالی از اهمیت نبوده است واینکه امکانات آن زمان درحد همان زمان بوده وامروزیهای که ما شاهدیم با امکانات بالاتر موفق به گسترش علم عملی وتخنیک روز شده اند. چنانچه ناصر خسرو میفرماید: درخت تو گربار دانش بگیرد... به زیر آورد چرخ نیلو فری را...ویا میگوید: تن به جان زنده است وجان زنده به علم...دانش اندر کان جانت گوهر است. دوستان گرامی در آن زمان بالاتر از نخبگان خراسان بزرگ ویا ایران باستان در قلمرو دنیای آنروز دانشمندتر سرغ نداریم واگر این پیوند ادامه می یافت شاید که شاهد گسترده ترین علم ودانش در سرزمین خود می بودیم ولی شوربخنتانه همه دست بدست دادند ودر پس زدن فرهنگ وداشته های ما متدانه کوشیدند تا روز وروزگار مارا به امروز که جهالت ونادانی بر پیکر دنیای ما سایه افگنده است ، رساندند. پور سینا ورازی ما نخستین پزشکان دنیا بودند وامروز بنام پدر دانش پزشکی در همه دانشگاه های دنیا شناخته میشود وهم مثنوی معنوی مولوی در دنیای مادی گرا وخشک اندیشی وواگرایی بشر وگریز از همدیگر وتنها زیستی ، کیمیای تندرستی برای مهر افرینی شده است که دنیا با پیشانی باز این کتاب را پذیرفت وبه زبانهای معتبر دنیا تر جمه شد وامروز دست بدست میگردد ومحبت می آفریند. ما نباید تنگ وتاریک دنیا را نگاه بداریم وزندگی را وابسته به بی باوری مهر وهمدیگر پذیری تصور نماییم؛ لذت زندگی در ایجاد این دیکتاتوری وآن دیکتاتوری نیست ، بلکه دراینست که راه همگرایی ومهر آمیزی را با شگرد نیک انسانگرایی مبدل سازیم وزندگی را در بعدهای گوناگونش بایست پذیرفت واینقدر خود کم زدن را هم نباید به شیوه از خود بیزاری مبدل گردانیم وما قراریکه افراد جوامع به قول امروزی پیشرفته را از نزدیک می بینیم ، درک مینمایم که انسانها اگر بسوی مادی گرایی منجمد بگرایند ، واز معنویت دور شوند دچار کمبودی میباشند که همه امیدهایشان در جیب وخرچ وولگردی های وحشیانه چار میشود واگر تنها به جنبه های معنوی تاریک اندیشانه بدور از تمدن محدود شود ، بازهم ویرانگر بار خواهد آمد که نمونه اش در سرزمین خودمان روشن است. امید است که مولوی را از جمله ای کسانی بدانیم ویا بشناسیم که هردو بعد را داشت واهمیت وارزش انسانها را بیشتر از هر انسان دیگر زمانش میدانست وباور هم داشت.

    • جناب محترم درویش سلام برسما!
      خداوند برعمر وقلم شما برکت بدهد فرمایشات شما خیلی آموزنده بود ولی گاه گاهی درپیامخانه چنان احساس میکنم که فرمایشات شما ویکتعداد دوستان دیگر همان ضرب المثل مشهور پیش کلهء خریاسین خواندن را بیاد می آورد. به نظر من با چنین اشخاص وافرادی بحث کردن هم ضیاع وقت است وهم توهین به شعور آدمی. من شخصا با این بحثهای بی معنی که آیا مولوی ترک تبار بود ویا تاجیک اصلا علاقه ندارم وطوریکه نویسندهء مقاله نیز در ابتدا بربیهوده بودن این بحث خودش اعتراف کرده است که نه ترک بودن مولانا کدام ترک تباررا ازبی خانه گی ودربدری نجات میدهد ونه هم کدام تاجیک را ولی باوجود این اعتراف بازهم مشت خویش را بدیوار کوبیده است ویک مشت چرندیات وخزعلیات غیر ضروری را روی کاغذ ریخته است که جز افتراق وبدبنی میان خلقهای فارسی زبان وترک تباران عزیز چیز دیگری حاصل ندارد
      با احترام
      پرویز بهمن

  • من با کسی‌ شوخی‌ ندارم، زبان فارسی‌ لهجهٔ ۳۳ زبان عربی‌ است، زبان فارسی‌ تنها ۱۷۰ فعل ساده دارد چونکه این زبان عقیم، ناتوان قادر به ساخت فعل ساده از اسم و صفت و بلعکس نیست، زبان ترکی، عربی‌، انگلیسی‌ چنین مشکلی‌ ندارند، فقط زبان فارسی‌ این مشکل را دارد، فعل ساده ستون فقرات یک زبان است، زبان فارسی‌ در دو قرن گذشته حتی یک فعل ساده درست نکرده، این زبان در صد سال گذشته خودش را از چنگال شعر و شاعری نیز آزاد نکرد در حالیکه ادبیات دنیا امروز دارای بیشتر از ۳۲ سبک ادبی‌ است، زبان فارسی‌ هنوز اسیر شعر و شاعر مانده است.

    • چنگیزی
      بهمن بچیم اول اینکه تخلص ات قلابی است وازشخصیت گرامی پرویز بهمن جدا استی باید تخلص ات را عوض کنی چون دیده شد که آقای پرویز بهمن پیامش را جدا ازپیامها وچرندیات تو نگاشته و نشان داده است که میان چرندیات تو ونظریات وی فرق وجود دارد و او تو نیستی وتو او. من درشهراستوکهولم پسر جوانی را می شناختم که دراصل ازکوردهای ایران بود، پدر ومادرش اورا بیست سال پیش وقتی ازطرف مقامات دولت سوید جواب رد یافتند این پسر تولد شد ولی آنها ازترس اینکه مبادا به کشور ایران برگردانده شوند اورا به یک خانوادهء سویدی سپردند وخودشان بطورقاچاق به لندن گریختند. پسرک زمانی که جوان شد مانند خودت خیلی عصبی مزاج بار آمد وباهرکسی جنگ میکرد، اوخودش را حرامی میدانست، ولی چند هفته قبل به اثر کمک یکی از دوستان یرانی اش بعداز کوششها وسرگردانی های زیادی اوپدر ومادرش را پیدا کرد ودریافت که او حرامی نبود بلکه روی مجبوریتهای خاصی والدینش اورا به آن خانوادهء سویدی سپرده بودند تا بزرگش نمایند. بهرترتیب بحث برسرآن بود که او نیز مثل خودت با مردم خیلی برخورد خشونت آمیز داشت. هرکی را توهین میکرد با هرقومی در می افتاد، هرزبانی که دلش میخواست آنرا توهین وتحقیر میکرد. دقیقا مثل خودت.
      پس نشود که توهم مانند آن پسرک کوردی پدر گم کرده باشی؛ ودرپی یافتن پدر اینقدر لالهان وسرگردان چرندیات می نویسی. هرزبانی ازخود خصوصیات و ویژه گیهای خاص خودرا دارد حتی زبان بنگالی وتامیل وزبان ملواری که بیشترین هندیهای ایالت کیرالا مقیم امارات وعربستان به آن تکلم میکنند.
      ولی هدف تو توهین به زبان فارسی است که آنرا گاهی بخاطر مصباح یزدی واحمدی نژاد وگاهی بخاطر افعال ساده عقیم میدانی. بی عقل کودن!
      اگر این زبان عقیم باشد پس درین کابل پرس? این همه مقالات ونوشته ها از .... ننه جانت بیرون آمده است؟

  • دوستان عزیز:
    جهل مرکب مشکل بزرگ است، نه ترک، هزاره، تاجیک ... بودن مولانا. مولانا می فرماید:
    ای برادر تو همه اندیشه ای، ما بقی تو استخوان و ریشه ای ... یعنی اینکه سر قومیت من فکر نکنید، بلکه سر انهدیشه و نظریات من خود را مصروف سازید. شما یانیکه قومیت و اصلیت مولانا را مطرح ساختید، در حقیقت روح و روان آن دانشمند را آزده ساختید، خدا شما را به لعنت خود گرفتار کند. آیا در قرن 21 که قرن تمدن و انسانیت است، شما هنوز هم بالای خصوصیت حیوانی تان که چسپیدن به اصل و نسب قومیت است، می پیچید؟
    نویسنده مطلب خواست سایست نفاق افگنانه بی بی سی را بین اقوام مختلف مطرح و توجه را معطوف سازد ولی تمام دوستانیکه در این بحث شرکت کردند، از اصل مسیر منجرف و گپ را به جاهائی کشاندند که اصلا مقصد نبود. خبرنگار بی بی سی، قرار برداشت نویسنده، خواست نفاق افگنی کند و نویسنده از روی خیرخواهی خواست علیه این نفاق افگنی مبارزه کند ولی حیف صد حیف که کار سرچپه شد. عین مطلب را در مورد دیگر موضوعات اجتماعی مورد نظر بگیرید. شما یانیکه خود را افغان یا افغانستانی می دانید، سخت در بحر حماقت گیر افتاده اید. هر قدر تلاش صورت گیرد، بیرون آوردن شما از آن نا ممکن است.
    از نظر من شما براه نیک هدایت شدنی نیستید، خدا شما را تباه سازد.

  • اصل بحث:
    بی بی سی از طریق جعلکاری و پروپاگند در بین بینندگان و شنوندگان خود نفاق افگنی می کند. در این مورد نظر شما چیست؟ خواهشمندم سر اصل مطلب بحث کنید و طرح موضوعاتی را که به بحث مربوط نیست، کنار بگذارید. هر سخن جائی و هر نقطه مکانی دارد.

    • شکایت من ازکارکنان محترم سرویس فارسی رادیو
      جهانی بی بی سی میباشد حقوق بشرو حقوق ملل را یک
      برابر مراعات نمیکنند تبعیض روا میدارنند چنانچه خبرهای مربوط به ایران وافغانستان را بیشترازیک هفته د ر صفحه خبرها میگذارند چنانچه خبر
      تصویری سک جنگی د و هفته است که نشان داده میشود اما یک خبرتاریخی از
      ( کورگانیان هند) برای نیم روزبه نمایش خبری سرویس فارسی بی بی سی گداشته شد
      آیا این از ناقض حقوق بشر و ناقض حقوق ملل و تعصب نیست ؟؟؟ لطفأ جوا ب بگویند
      سرویس فارسی نام بی بی سی را بد نسازند واسلام
      از تریبون بخش فارسی بی بی سی برای هویت سازی های جعلی سوء استفاده می شود 29 دسامبر 22:39,
      بدبینی ودشمنی فارسی یا پارس ) ها به مثال مهرداد فرهمند ، صادق صبا ، تنین ها برای تورک ها ازامروزنیست اولین هم و آخرین هم
      نخواهد بود ، چون پارس ها و نوکران شان میبینند مشاهده میکنند آثارتاریخی آبادی های تاریخی خراسان ، ایران ، تورکستان ، هندوستان ، تورکیه و آثارادبی دوره شگوفان رنسانس ، دوره تیمویان غزنویان و سلجوقیان وغیره همه از زما ن ودوره زمامداری و سلطنت شا ها ن وسلطان ها وامیران تورک بوده و هست ازفارسی و به نام پارس چیزی موجود نیست پارس وفارسی های ایران و نوکران شان ، فقط بد بینی به مقابل تورک ها ازسوزش نداشتن چیزی ، غیبت کردن و دارداری چنگ انداختن به حق تورک ها مال مردم را
      مال خود دانستن تهمت ناروا بستن نادیده گرفتن تورک ها وبی پسندی کردن آنها بوده ، وخود شان هم کدام کمال دیگری ندارند
      همچنان اکثریت دانشمندان نامی ومشهور مناطق فوق الذکرهم تورک بوده اند ازآن
      جمله مولانا ی رومی تورک هست ، به پارسی های ایران هیچ ارتباطی ندارند حضرت مولانا به زبا ن های تورک و تاجیک نوشته وازآن یادکرده اند
      مولانا به نام فارسی یا زبا ن فارسی د ر آثارخود هیچ یاد نکرده است والسلام

    • جناب محمد، خوب درخشیدی. اگر پلیدی بالای فارسی بودن مولانا تاکید می کند شما بالای تورک یا ترک بودنش نپیچید زیرا هدف و آرزوی مولانا این نبود. مولانا انسان بود و وی این مطلب را خود به وضاحت و بدون اگر و مگر اعلام کرد: ای برادر تو همه اندیشه ای، ما بقی تو استخوان و ربیشه ای! بر اساس همین نظر استخوان و ریشه یک ایرانی به همان اندازه ترکیست که استخوان و ریشه یک ترکی فارسی ایرانیست! استخوان و ریشه مولانا براستی هم فارسی، تاجیکی، افغانی، هزارگی .... شده می تواند زیرا انسان عضو یک فامیل مخلوق است و شما نمی توانید آن را رد کنید.
      از دوستان یک خواهش دارم و آن اینکه مولانا را بحیث یک انسان احترام کنید. اگر ایرانی ها بر ایرانی بودن مولانا، ترک ها بالای ترک بودنش، هزاره ها بالای هزاره بودنش، امریکائی بالای امریکائی بودنش، روس ها بالای روس بودنش اصرار می ورزند، هر یک راست است ولی اصل گپ بجایش باقی می ماند. من نمی دانم که ایرانی الاصل ها چرا بسویه بی بی سی تا بحال حیوان مانده اند؟ لطف نموده بالای خصوصیات انسانی مولانا تاکید نمائید و عین توقع از مخبر مغرض بی بی سی توقع می رفت که نویسنده این بحث بسیار ظریفانه و خوب اداره بی بی سی را متوجه اشتباهش ساخته است!
      تعجب من در این است که وقتی یک بحث قومی مطرح می گردد، چرا تا اینقدر با گوشهای اوج شده آن را شنیده و بالایش به تبصره می پردازید و چرا در برابر طرح مسائل انسانی که مسائل مشترک بشریت است بی تفاوت و بدون هیچ تبصره از آن می گذرید؟

  • اینک سخن بر زمان ظهور زبان و اقوام ترک و فارس می گذرد تا معلوم شود هیچ یک از این دو قوم و ملت، پیش از پیدایش ناگهانی و از منظر تاریخی نامعقول دولت های عثمانی و صفوی، بر هیچ عنصر مادی، از قبیل سنگ و چوب و پوست و پاپیروس و چرم و استخوان و پارچه، حتی کلامی به اندازه واژه ی نان، ننوشته و باقی نگذارده اند و بنا بر این اصل مسلم هر ادعایی در باب دست خطی به ترکی و یا فارسی که دورتر از زمان صفویه و عثمانی عمر کرده باشد، جعل واضح است. این امر بدیهی را می توان با سپردن هر سطر نوشته ای با ادعای قدمت بیش از پنج قرن، به آزمایشگاه های تخصصی معتبر نیز اثبات کرد، که هیچ شخص و مرکزی از بیم رسوایی علاقه به انجام آن نشان نمی دهد.
    بررسی این نیاز و توسل مشترک فارسیان و ترک ها به این گونه سمبل کاری های هویت شناسانه زمانی جالب تر و جدی تر می شود که قوم فارس و ترک را تا همین اواخر از ارائه ی شناسه ی معماری و خط کاربردی بومی عاجز یافته ایم. ترکان حتی یک نمونه از معماری کهن و یا باستانی و یا حتی صنایع دستی و تولیدات قدیم، در هیچ اقلیمی برای عرضه ندارند و در سده های اخیر سرانجام برای عرض اندام فرهنگی دست به دامان خط عرب شده اند.

  • کاربری به نام چنگیزی که من را خطاب قرار داده حتی معنی‌ معنی‌ زبان عقیم و سترون را نمیداند ولی‌ وارد بحث ادبی‌ می‌‌شود، عقیم و سترون در حوزه زبان یعنی‌ زبان قادر به مفهوم سازی نیست، از این نیز ساده‌تر بگویم؟ یعنی‌ زبان از فقر مفهومی‌ رنج میبرد. یعنی‌ زبان قادر به ساختن فعل ساده از اسم و صفت نیست. در انگلیسی‌ ((( کامپیوتر ))) یک اسم است که زبان قدرتمند انگلیسی‌ با این اسم، فعل ساده می‌‌سازد ((((computerize))))) ، ولی‌ اسم من در آوردی رایانه که در ایران برای کامپیوتر درست کرده اند از کجا پیدا شده؟

  • چرا عدم توانائی زبان فارسی‌ در ساخت فعل ساده از اسم مهم است؟زایائی یک زبان این امکان را به وجود می‌‌آورد که همراه با تغییراتی که در علم و صنعت رخ میدهد ، زبان خودش را با آن تغییرات به نحوه سلیس و روان تطبیق دهد، با مثال‌های (((تلفن، تلویزیون، کامپیوتر ))) که دستاورد دنیای مدرن هستند، نشان دادم که زبان فارسی‌ قادر به تطبیق خود با این تغییرات نبوده، و درست به این دلیل، این زبان، زبان علم و صنعت نیست، به همین دلیل، با ۲ دو برابر شدن علم در هر پنج سال در دنیای امروز، زبان فارسی‌ اهمیت خود را بیشتر از پیش از دست خواهد داد. چونکه آینده متعلق به زبانی‌ است که خود را با دستاورد‌های علمی‌ تطبیق دهد.
    )))))""" توانا و قدرتمند بودن زبان فارسی‌ یاوه‌ای بیش نبود """" در دنیای امروز، علم و صنعت """ فعل ساده """ می‌‌آفریند، من به دو نمونه """ کامپیوتر و تلفون "" اشاره کردم که دستاورد دنیای مدرن هستند و نشان دادم که زبان‌های انگلیسی‌، عربی‌، ترکی با """ نام‌های """ کامپیوتر، تلفن "" فعل ساده ساختند، اینک به نام "" تلویزیون "" اشاره‌ای خواهم کرد، در زبان انگلیسی‌ فعل ساده "" televise """ از "" نام "" تلویزیون "" درست میشود، در فرانسه از نام تلویزیون فعل ساده "" televiser "" درست میشود، در عربی‌ از اسم نام تلویزیون فعل ساده "" تَلفَزَ ویَتَلفِزُ "" درست میشود، در زبان فارسی‌ از نام تلویزیون فعل ترکیبی‌ "" " از تلویزیون پخش کردن "" درست می‌‌شود. فعل ساده فراتر از حتئ """ ستون فقرات یک زبان است، فعل ساده "" مغز "" یک زبان است،. زبانی‌ که قادر به ساختن فعل ساده از اسم، صفت نباشد، باید با پناه بردن به افعال ترکیبی‌ دوام و بقای خود را به شکل مصنوعی فراهم آورد، به دنیای متشنج افعال ترکیبی‌ زبان فارسی‌ خوش آمده اید‌،"" پیدا کردن، اختراع کردن، کار کردن، استراحت کردن، درست کردن، حفظ کردند، حذف کردن............ زمین خوردن، قسم خوردن.......... راضی‌ شدن، سنگین شدن، سبک شدن....... و هزاران فعل ترکیبی‌ با "" شدن، نمودن، کردن، خوردن، کشیدن .....

  • چنگیزی زبان فارسی‌ ناقصل الخلقه است، تو که ناقصل الخلقه نیستی‌، اینکه زبان فارسی‌ قادر به ساخت فعل ساده از اسم و صفت و بلعکس نیست چه ربطی‌ به استعمارگران دارد؟ این مثل آن میماند که بگوئی به دلیل وجود یغما گران، در فلان منطقه باران نمی‌بارد، اندیشه در بستر زبان شکل می‌گیرد، زبانی‌ فارسی‌ اندیشه خلق نمیکند، جهل خلق می‌کند، یک کشور توسعه یافته و پیشرفته فارس زبان وجود ندارد، در داستانهای شاعران فارسستان را خیلی‌ گنده کرده عید، دوران شاعران به سر رسیده، دنیای مدرن با مرگ شاعر شروع می‌‌شود، پیروزی نویسنده با شاعر، پیروزی نثر بر شعر آغاز پروسه مدرن شدن است، در روستای فارسی‌ مدرنیته شکست خورد چونکه نویسنده بر شاعر پیروز نشد.

  • چنگیزی این زبان فارسی‌ است که در دوران مدرن کلّه پا شده، تو چرا کلّه پا میشوی ، فارسستانیان عادت به ((( مغز گاو خوری دارند، کلّه پاچه غذای معروف فارسستانیان است ))) انگار این چنگیزی در مغز گاو خوری زیادی افراط کرده و مثل ((( شعبان بی‌ مخ ایرانی‌)))) ادب را نیز رعایت نمیکند، ادبیات حالیت نیست کسی‌ تو را مجبور نکرد تا به دفاع از ادبیات فارسی‌ ناتوان و بی‌ مقدار بپردازی

  • چنگیزی/ سیدخلیل الله خان هاشمیان که خودت را زیرنام بهمن تا کنون پنهان کرده بودی!
    دربرابر تو انسان دیوانه ادب را رعایت کردن عین بی ادبی است، بخاطریکه نه تو عزت داری ونه هم شرف ونه هم آبرو، درنوشتهء پرویز بهمن درسایت کابل پرس? آمده که برادرت حیدرمسعود هم ازبداخلاقی تو درایام جوانی ازتو بیزار بود. تو یک انسان سخت عقده ایی ووبیمار استی.
    زیرنام دشمنی با فارسیستان ایرانی زبان بخش ازانسانها را توهین میکنی که خود دربستر آن رشد وپرورش یافته ایی وازخیرات آن سالها دردانشگاه کابل بنام استاد نان خورده ایی وحالا هم به همین زبان، خود زبان را دشنام میزنی. این مثل این است که کسی با مادرخود زنا کند وبه آن مباهات وافتخار هم بکند که مادر من از اول ناقص الخلقه بود روی همین علت من هرشب بالایش سوار می شوم.
    من ازتو پدر لعنت بی مادر پرسیدم که اگر زبان عامل پیشرفت وترقی ملت ها میشوند بفرما مطابق تیوری خود بافتهء خودت ثابت کن که زبان عربی با آن همه زایا بودنش چرا نتوانسته که گوینده گانش را مانند کشورهای غیرمسلمان به کرهء ماه برساند. درکشورهای اسکندناوی که من خود ترجمان زبان سویدی می باشم؛ زبانهای سویدی، دنمارکی ونرویجی، فقط کمتر ازیک قرن بین سه نام سویدی ودنمارکی ونرویجی تقسیم گردیدند قبل ازآن همه یک زبان بحساب می آمدند. سویدی ها خود به این اعتراف دارند واین را بدون هیچ شرم وحیایی میگویند که زبان ما یک زبان گدایی است، درین زبان حتی اززبان پشتو هم کلمات و واژه ها وارد شده است. سویدی ها خود معترف اند که هفتصد سال قبل نیاکان شان باهمین زبان درجنگلها مانند حیوانات درنده گوشت انسانهای مرده را میخوردند، اما حالا به یکی ازپیشرفته ترین کشور های جهان تبدیل شده اند. پس بفرما بمن ثابت بساز که آیا زبان گدایی ویا عقیم ویا سترون اینها را به قله های پیشرفت رسانده است ؟
    اینکه میگویی که اندیشه دربسترزبان رشد میکند ولی چرا این را نمیگویی که خود زبان درکدام بستر باید رشد کند؟

    • معلوم است كه اگر دلیل ومنطق نداشتید ، دشنام میدهید وهمه دلیل ومنطق شما به دروغ ها وافسانه های فردوسی استوار است وهر آنچه از آن چوكات خارج شود ، دشنام میدهید . آقای بهمن نام با استدلال توضیح میكند كه زبان فارسی ، یك زبان فقیر وضعیف است ، فرهنگ عمید در پیشگفتار خود همین مسئله را با یك شكل دیگر توضیح داده است كه از آن بر میآید كه هشتاد فیصد كلماتیكه در فارسی استفاده میشود ، همه از زبانهای عربی ، تركی ، انگلیسی وفرانسوی هستند . این خو جای دشنام دادن را ندارد .

  • چنگیزی کشور‌های عربی‌ کسی‌ را به ماه نفرستاده اند، مگر در همان سوئد یا آلمان کسی‌ به ماه رفته است، ولی‌ چیزی که کشور‌های عربی‌ قادر به انجام آن شده اند، فارسستان، روستای فارسی‌ مثل خر تو گل مانده، میدانی‌ آن چیست؟ چونکه مغز گاو زیاد خورده‌ای جوابی نداری پس من جوابت را میدهم، کشور‌های عربی‌ برخلاف فارسستان و ایران عقبمانده تو ثابت کردند (((( نفت و گاز مانع توسعه و پیشرفت ))) نیست. آیا ((( اقتصاد رقابتی‌ حالیت است مغز گاو خور ))) ، کشور قطر در اقتصاد رقابتی‌ رتبه ۱۱ را گرفته، یعنی‌ بین کشور دانمارک و ژاپن، ((( شعبان بی‌ مخ ایرانی ))) میدانی‌ رتبه ایران چیست؟ ۶۶ ، میدانی‌ امارات دارای چه رتبه‌ای است؟ ۱۸، میدانی‌ عربستان دارای چه رتبه است؟ ۲۴ ، این ارقام کجا و ایران عقب مانده تو کجا با رتبه ۶۶ مغز گاو خور. در حیطه‌ی ادبیات، ادبیات عرب با ((( نجیب محفوظ ))) چندین دهه پیش جایزهٔ نوبل ادبیات گرفت در حالیکه ادبیات فارسی‌ هیچ چیز در دنیای مدرن خلق نکرد. (( شعبان بی‌ مخ ایرانی )) حالا فهمیدی کی‌ به کیه؟ در کشور‌های عربی‌، عقلانیت حکمفرما شده، در در ایران عقب مانده تو با آن زبان عقب ماندهٔ فارسی‌، تفکر هنوز سنتی است. برو یک مدرک ابتدائی بگیر مغز گاو خور

    • چنگیزی/ به شرف تو سیدخلیل الله هاشمیان مفعول لعنت! واقعا ترا برادرت شناخته بود که تو حرامی استی بالاخره گوه خوردی وچرند نوشتی تمام پیشرفتها را به جایزهء نوبل نجیب محفوظ محدود ساختی، واقعا که بی ناموس ومادرزنا استی. آیا جایزه دریافت کردن نجیب محفوظ دلالت براین میکند که تمام دنیای عرب قادر میشوند که با زبان شان بطرف قله های پیشرفت وترقی گام بردارند وآنانیکه ازین جایزه محروم شده اند ملتهای شان تا ابد درپس مانده گی وعقب مانده گی باید بسوزند؟ اینکه نجیب محفوظ جایزهء نوبل دریافت کرد ولی چرا ملت مصر با آنهمه زبان عنامند وشخصتهای اندیشه ورزی چون نجیب محفوظ بازهم به دامن اخوان افتید و به همان تهلکه ای که افتیدند که دیروز یران افتیده بود؟ چرا این جایزهء نوبل واین زبان غنامند آنها را ازین قهقرا نجات نداد؟ مگرنمیدانی که بجای خمینی امروز درسرزمین نجیب محفوظ جنبش اخوان برسراقتدار رسیده است؟ فرق بین محمود مرسی واحمدی نژاد نزد تو بی ناموس درچی است؟ آیا دنیای عرب با آن زبان زایایی شان بغیر ازنفت وگاز که آنرا هم امریکا واسرائیل برای شان استخراج میکنند دیگر هیچ مشکلی ندارند. آیا خودت روستاهای کشور اردن را دیده ایی؟ روستائیان عراق را ازنزدیک ملاقات کرده ایی؟ صعید مصررا دیده ایی؟ بی ناموس! تو ازقطر وکشورهای خلیج صحبت میکنی. آیا آنجا هارا ازنزدیک دیده ایی؟ توبی ناموس نمیدانی که زبان انگلیسی درآنجا چقدر گوینده خصوصا دربین اعضای خاندان سلطنتی دارد؟ آنها مانند تو مادرشان را هم به امریکایی به حراج گذاشته اند. هیچ ضرورتی حتی به زبان عربی احساس نمیکنند، زبان عربی برای یک دختر دانشگاه پاس قطر نماد تخلف وعقب مانده گی است وازتکلم به آن می شرمند. ولی توبی ناموس بی می مست استی وفکر کرده ایی که علی آباد شهراست. مگر ایران نفت وگاز ندارد. مگر درزمان شاه قبل ازرژیم آخوندی ایران مراحل پیشرفت را نمیپمود مگر حالا حتی همین ایران آخوندی باتمام مشکلاتانش موشک های دور برد تولید نمیکند مگر موشکهایش همین اکنون در دست جنگجویان حزب الله قرار ندارد وهرازگاهی به اسرائیل حمله نمیکنندد؟ این چه مزخرفات میگویی بی پدر مادرزنا؟

  • چنگیزی من آن کسی‌ که تو میگی‌ نیستم، پس زیاد خودت را خسته نکن، بریم سر اصل موضوع، تو هنوز نفهمیده‌ای که مرسی مصر با احمدی نژاد فارسی‌ فرق دارد، میدانی‌ چرا مغز گاو خور؟ ایران عقب مانده با اون زبان فارسی عقب مانده در دنیا منزوی شده، مصر منزوی نشده. برای احمدی نژاد اقتصاد مهم نیست. برای مرسی مصر اقتصاد در اولویت قرار دارد، ببین تو چقدر مغز گاو خورده‌ای که قطر، امارات متحده عربی‌ و و را با زمان شاه در ایران عقب مانده مقایسه میکنی‌، رضا شاه و زبان فارسی‌ چنان در تولید جهل جامعه فارسی‌ را به قهقرا بردند که فارسستان عکس خمینی را در ماه دید، در کجای کشور‌های عربی‌ کسی‌ عکس شیخی را در ماه می‌بیند؟ اصلا ایران عقب مانده تنها کشور روی زمین است که مردمی عکس یک آخوند را در ماه دیدند. هم در زمان شاه هم در زمان شیخ تعداد کانال‌های رادیو و تلویزیون در فارسستان از تعداد انگشتان دست فراتر نرفت، الجزیرهٔ فارسستان کجاست؟ دوبای فارسستان کجاست؟ نجیب محفوظ فارسستان کیست؟ فارسستان حتی یک نمونه نیز ندارد بدبخت عقب مانده. مغز گاو خور سیستم بانکی دوبی کجا و سیستم بانکی فارسستان و تهران کجا، سیستم بانکی فارسستان فقط با سیستم بانکی شاخ آفریقا قابل مقایسه است. همین کشور‌های عربی‌ چندین روزنامه در سطح جهانی‌ دارند مانند (( ال شرط الاوسط، ال اهرام، ال عربیه و و ))) فارسستان تو حتی یک روزنامه شناخته شده در سطح جهانی‌ ندارد. @@@@@@@@ تضاد روستای فارسی‌ با دهکده جهانی‌ ,مشکل در فرهنگ فارسی‌ است که نه بر اساس "" پرسش "" که بر اساس "" پاسخ "" بنا شده است، دلیل اصلی‌ شکست مدرنیته در ایران نیز وجود این فرهنگ فارسی‌ است چونکه "" مدرنیته محصول و دستاورد پرسش است "" در حالیکه فرهنگ فارسی‌، جامعه فارسی‌ مدام در جستجوی پاسخ از خلال "" شعر و ور شاعران، تاریخ جعلی، ایران باستان کذایی..."" بوده است، "" ذهنیت اسطوره‌ای و استدلال قیاسی عقب ماندگی ایران را تکمیل میکنند """ در کامنت پیشینم اشاره کرده بودم که "" هیپنوتیز شدگان فقط به شیوهٔ قیاسی استدلال میکنند "" انسانی‌ با " ذهنیت اسطوره‌ای نیز " تحت تاثیر تجربه قرار نمی‌گیرد، این شرایط منجر به " تولید علمی‌ که توان فهم واقعیت را فراهم کند ، نمی‌شود " ، نتیجه آن فرهنگ فارسی‌ است که " پا در هواست " ، فرقی‌ بین گذر از مدرنیته به سنت یا از سنت به مدرنیتهوجود ندارد، ادبیات این فرهنگ نیز به همین دلیل چیز به درد بخوری تولید نمیکند، در حالیکه ما در دنیا نزدیک به ۳۲ سبک ادبی‌ داریم، ادبیات فارسی‌ هنوز خود را از چنگال شعر و شاعری آزاد نکرده,

    • چنگیزی/ سیدخلیل الله جان مفعول هاشمیان که قبلا مسعود تخلص میکردی بعد هاشمیان شدی وحالا هم ازنام بهمن بزرگ استفاده میکنی!
      گوش کن او خر مادرزنا! شعر وشعرسرایی اوج کمال یک زبان را نشان میدهد، زبانیکه به مرحلهء شعر می رسد دیگر آن زبان با فطرت بشر عجین میگردد. غنامندی وزایا بودن زبان عربی به تعبیر توانسان جاهل واحمق ووسعت ساحهء جغرافیوی زبان عربی بخاطر قرآن است نه بخاطراینکه زبان عربی ، زبان خرد گرا وزبان فارسی زبان خرد ستیز باشد. جنبش خردگرایی معتزله در تاریخ اسلام خودش ازمیان متکلمان غیر عرب یعنی فارسها سربرآورد وتوسط اشاعره ای عرب تبار سرکوب شد. ترجمهء آثار فلاسفهء یونان به زبان عربی را غیرعربها انجام داده اند که خود عربها آنرا کار بدعت وخلاف احکام دین مبین می پنداشتند وهزاران عالم ومترجم را بدادگاه های تفتیش عقاید سپردند. توبی ناموس حتی تاریخ اسلام را هم نخوانده ایی. یک عرب تبار اصیل را درتاریخ اسلام بحیث یک متفکر و تاهمین اکنون قرنهاست که درمیان اعراب سربرنیاورده است. بلکه همه کسانی بودند که دربستر زبانهای دیگر تولد شده اند ولی به نفع زبان عربی بخاطر ایمان وباورهای دینی شان خدمت کرده اند. ابن خلدون خود ازنژاد بربر است. بزرگترین مورخ عرب ابن اسحاق طبری دراصل فارس است. دین اسلام قرنهاست که ازتحرک وپویایی خویش باز مانده و درقرن بیست ویک دست بدامان کشورهای غربی وامریکا بخاطر زبان انگلیسی شان گردیده است علت اش چی است؟ علت اش همان سرکوب جنبش معتزلی بود که ازمیان غیر اعراب برخاست و باور مند به تاویل آیات بود؟ بگذریم ازاینکه مصریها هم عرب تباران اصیل نیستند بلکه مستعرب اند وحالا نیز قبل ازآنکه یک مصری ناسیونالیست خودش را عرب بداند برفرعونیت خویش افتخار میکند. بهمین ترتیب سوری ها عرب نیستند بلکه همان فینقی های اند که فن نوشتن را ورسم را درتاریخ بشر بنیانگذاری کردند.
      فرهنگ پرسش وپاسخ چیستی وکیستی یعنی( هویت)( وماهیت) وفلسفهء شکاکیت فخررازی ازمیان اعراب برنخاسته است بلکه ازمیان همین حوزه ای خراسان زمین قدبرافراشت که حالا ایران وافغانستان ( منفی پشتونها) وتاجکستان وازبکستان اش می نامند. خوارزمی را که خود میدانی ازمیان اعراب بدوی قد برنه افراشته است. این شخصیتها ازمادران وپدران عرب بدنیا نیامده اند ونه هم دربستر زبان عربی رشد کرده بودند.
      تو انسان بی عقل همین چند دههء اخیررا می بینی وتمام بارگناهان را مبنی برناقص الخلقه بودن زبان فارسی ازدوران شاه ایران ودیدن عکس خمینی در ماه خلاصه کرده ایی. او خرکوس !
      شاید جنبش حشاشیون یا دوا سازان برهبری حسن صباح ضدعربی را هم درتاریخ خوانده ایی ، ونقش اورا درتخویف نظام الملک وملکشاه سلجوقی درتاریخ خوانده ایی که آنها درجهان کنونی بنیانگذاران تروریزم بمعنای امروزی اش که اعراب شوهر ننه ات القاعده ازآنها پیروی میکنند. ولی درعصر حاضر نیز ازنقش اسمعیلی ها حتی در درون سازمان ملل متحد آگاه هستی که که کریم آغا خان کیست و درجهان ازچه جایگاهی برخورد است. همین اسمعیلی ها بنیانگذاران اولین دانشگاه درتاریخ کشورهای اسلامی درمصر وتونس بشمار می روند که بعدا هردو دانشگاه بعدازانقراض سلطنت فاطمیان درمصر به دانشگاه های اسلامی وتولید ملاها تبدیل گردیدند. تمام این خدمات وابتکارات را کسانی کرده اند که زبان شان به عقیدهء توانسان بی عقل وگیرمانده درگل زبان شان ناقص الخلقه بود. اگر ازهمهء اینها بگذریم حتی درروزگار حیات پیامبر اسلام؛ طراح ومغز متفکر جنگ (خندق) سلمان فارسی می باشد که خود پیامبر بر درایت وهوشیاری وی آفرین گفته است واعتراف کرده است که قبل ازوی ؛ اوچنان تاکتیکی را بلد نبود. بخوان تاریخ را بی ناموس!.
      واما فضیلت زبانها بریکدیگر!
      اینکه تو پدرلعنت مفعول میگویی که بخشی اززبانها ناقص الخلقه استند وبعضی ها مکمل تو کاملا گوه میخوری. قرآن عربی که تو بی ناموس گاه گاهی به آن تظاهر به ایمان میکنی بحیث یگانه کتاب آسمانی مسلمانان، چنین دیدگاهی را با قاطعیت رد میکند. بخوان که قرآن چه میگوید:
      «وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم» ما نفرستادیم هیچ رسولی را مگر به زبان همان قوم تا به ایشان نشانه های مارا آشکار سازند. جای دیگری میفرماید« وان من امة الا خلا فیها نذیر» هیچ امتی را بدون ارسال یک بیم دهنده خالی نگذاشتیم. ازفحوای هردو آیه چنان معلوم میشود که درتمام ملت ها واقوام خداوند رسول وبیم دهنده اش را مطابق زبان همان مردم ازبطن همان مردم فرستاده است که خود این آیات قرآنی تمام ادعاهای پوچ وبی معنای زایا بودن وعقیم بودن، خرد مند بودن ویا خرافی بودن یک زبان را فی نفسه وفی ذاته درمیان گوینده گان یک زبان نفی میکند.
      جای دیگری میفرماید« ومن آیاته خلق السماوات والارض واختلاف السنتکم والوانکم» ازنشانه های قدرت پروردگار یکی هم آفرینش آسمانها وزمین وتفاوتهای زبان ورنگ میان شماست.
      پس درهیچیک ازین آیه های قرآنی که بوضاحت دیده میشود که الله خودش را خالق انسان وزبان معرفی میکند چنین تیوری مزخرف را که بعضی اززبانها را ناقص الخلقه وبعضی ها را مکمل آفریده باشد بچشم نمیخورد. واگر چنین برتری طلبی را قرآن بصراحت اعتراف نماید وزبان عرب را برعجم ترجیح میداد بدون شک حق با سیدخلیل الله هاشمیان مفعول بود. درحالیکه چنین نیست. تفاوتهای رنگ وپوست وزبان درمیان انسانها هرگز سبب برتری یکی بردیگری نمیشود.
      اما اینکه در دنیای عرب؛ روزنامه های : الشرق الاوسط؛ والحیاة والاهرام بیشتر است و لی درزبان فارسی فقط روزنامه های کیهان وجمهوری اسلامی ، این برمیگردد به اینکه دنیای عرب نسبت به دنیای فارسی زبان نفوس بیشتر دارد ولی موجودیت وکثرت روزنامه ها دلیل به این نمی شود که میزان سواد وروزنامه خوانی درمیان خواننده گان یک زبان بیشتر اززبان دیگری باشد.
      درامارات متحدهء عربی روزنامه های عرب زبان را مردم بحیث پوش غذاهای همبرگر وساسیچ استفاده میکنند وکسی نیست که زحمت خواندن به آن بدهد وبعدهم در آشغال دانی ها هزاران صفحه الشرق الاوسط والحیات را میتوان یافت.
      قطر ازچی وقت قطر شد؟
      پرسش دیگری که ازسیدخلیل الله هاشمیان مطرح میشود این است که آیا قطر بخاطر زبان عربی اش به مدارج بلند ترقی وپیشرفت رسیده است ویا بخاطر دوستی ومودت ش با اسرائیل؟ من تمام علتها وانگیزه ها دربارهء برتری زبانی را نوشتم ولی حالا این پرسش را باید سیدخلیل الله هاشمیان مفعول جواب بدهد که آیا قطر قبل ازآنکه با اسرائیل پیمان صلح ودوستی ببندد همین قطر بود؟
      این پرسش را دربخش بعدی با وی پی میگیرم.

    • من نیز سخنان آقای چنگیزی را تائید میکنم. هیچ فرقی میان محمود احمدی نژاد ومحمو مرسی وجود ندارد. اینکه آقای هاشمیان تخلص مرا هم اختطاف کرده اند وچرندیات می نویسند کاربدی انجام میدهند. نزد دختران زیبای مصری وایرانی محمود احمدی نژاد ومحمود مرسی هیچ فرقی ندارد اگر باور ندارید به این تصویری که خود چندی پیش آنرا ازتظاهرات دختران مصری گرفتم بنگرید.
      اعتراض دختران عریان مصری دراروپا برضد اسلامگرایان مصری:

    • ضرب المثلی وجود دارد كه میگوید (گوسفند بز را تعتیف میكند به خاطری كه بز گوسفند را تعریف میكند ) این آقایان درویش نام و پرویز بهمن نام هم به همان بز و گوسفند میمانند . پرویز بهمن نام كه از آن بنام درویش آدم گویا شخصیت محترم یاد كرده ، این احمق بدون آنكه خجالت بكشد ، در كامنت خود عكس های لخت را مانده ، اینست اخلاق این ایشك بزرگ !!!

  • آغای چنگیزی ، نمیدانم كه تو واقعآ اولاد چنگیز خان هستی، مگر دشنام دادن لچكانه تو نمایانگر آن فرهنگی است كه تو در آن متعلق و از آن دفاع میكنی . جانب مقابل تو چقدر با خونسردی استدلال میكند ویكبار هم برایت دشنام نداد وآن هم نمایانگر فرهنگی است كه او از آن دفاع میكند یعنی از یكطرف فرهنگ لچكی ودشنام وعدم تحمل و از جانب دیگر فرهنگی استدلال ، منطق وخونسردی وتحمل ، پس خودت متوجه نشدی كه دامن پشت سر خود را ، خود بالا میكنی !!! من خجالت میكشم كه تو واری انسان ها درین بحث داخل شده و همگی را بدنام میسازد . افسوس

  • چنگیزی- نعیم خان ویا همان بهمن قلابی!
    تحمل وشکیبایی هم ازخود حد ومرز دارد. من اگراولاد چنگیز باشم ویانباشم مادرم بمن سخن گفتن دری را آموخته است ومن زبانم را پاس میدارم یعنی پارسی ام را پاس میدارم وازآن تا دم مرگ دفاع میکنم زیرا با این زبان بزرگ شده ام وچون شیر مادر ازآن مکیده ام وبمرحلهء بلوغ رسیده ام؛ ازبرکت همین زبان به زبانهای دیگر وفرهنگهای دیگر آشنا شده ام پس پارسی یعنی زبان مادری ام؛ اگر یک بی ناموس بی پدر وحرامی مثل سیدخلیل الله هاشمیان مفعول که همین مطالبش را درتشناب اوغان جرمن هم نگاشته است پیدا شود وبخاطر خوشی باداران وزدن والاهای ننه اش به مادرم توهین کند ومادرم را باتیوری بافی های خیالی ناقص الخلقه بگوید من پدرش را ازقبر درمی آرم وتو نیز باید این مطب را درک کنی.
    یک پدرلعنتی که بخاطر فارسی محمود احمدی نژاد را بد ومحمو مرسی را خوب میگوید ومنطق اش مانند خر درگل بند می ماند دربرابر او کوچکترین مسامحه ومدارا درقاموس من وجود ندارد

  • من تا حالا کشور‌های عربی‌ را با فارسستان عقبمانده مقایسه کردم، حالا کشور‌های ترک را با فارسستان مقایسه می‌‌کنم، ترکیه ۱۴ تا حزب دارد، فارسستان ایران و سیستمی‌ که ایران را فارس و زبان را فارسی‌ تعریف می‌کند حتی یک حزب نیز ندارد، ترکیه قوّه قضا ئیه مستقل از دولت دارد، در فارسستان چنین چیزی هیچوقت وجود نداشته، ترکیه بانک مرکزی مستقل از دولت دارد، در ایران اصلا سیستم بانکی وجود ندارد. جمهوری آذربایجان فقط در مدت ۲۰ سال از استقلالش دارای (((( اقتصاد رقابتی‌ با رتبه ۴۶ ))) است و فارسستان و زبان فارسی‌ عقب مانده هنوز رتبه ۶۶ را یدک میکشد. هر جا که فارس و زبان فارسی‌ حاکم شد به روز سیاه می‌‌افتاد، جمهوری آذربایجان حتی یک بی‌سواد ندارد، ایران ۶ میلیون بی‌ سواد دارد . اقتصاد ترکیه یک اقتصاد پویا و یک تریلیون دلاری است، اقتصاد فارسستان کاملا وابسته به نفت و گاز، بدون نفت و گاز، فارسستان جان میکند. چونکه عرضه تولید هیچ چیز را ندارد.

    • چنگیزی -خودت گوه خوردی که چنین مقایسه های احمقانه کرده ایی. درمقایسه میان اعراب وفارس ها هم گویت رفت حالا میخواهی میان ترک زبانان وفارسی زبانان جنگ اندازی کنی . تورک ها وفارسها تورک ها وتاجیک ها مانند گلهای قالین آنقدر بهم بافته شده اند که جدایی هریکی بطور مستقل درمحاسبه نمی آید. بی ناموس!

  • با پیام‌های من امیدوارم متوجه شده باشید چرا ایران و فارسستان به روز سیاه افتاده، ترکان بیشتر از هزار سال بر ایران حکومت کردند و صد سال پیش این ترکان قفقازی بودند که (( مدرنترین انقلاب ایران، انقلاب مشروطیت )))) را سامان دادند، انگلیس دید با انقلاب مشروطیت ایران پیشرفت خواهد کرد، ترکان را در ایران به حاشیه راندن و فارس را بر امور ایران گماردند، در عرض صد سالی‌ که فارس بر این کشور حکومت کرد همه چیز به گند کشیده شد. اگر ترکان در مدت بیشتر از هزار سال حکومت بر ایران، ایران را ۳ زبانه نگاه داشتند، فارس تنگ نظر تا به حکومت رسید زبان‌های ترکی و عربی‌ را در ایران به کلی‌ از سیستم آموزش، اداری حذف کرد. اینک کشور‌های منطقه (( عرب و ترک )) را با فارسستان مقایسه کنید. زبان فارسی‌ زبان شعر و شاعری است، دنیای امروز دنیای علم، دانش، فلسفه است، شعر و شاعری زبان انسان ابتدائی و عقب مانده است، در دوره‌ای شعر و شاعری خوب بود، ولی‌ آن دره با انقلاب صنعتی پایان یافته، همان طور که دوره فیلمهای سیاه و سفید نیز پایان یافته، ارزش این فیلم‌ها مختص به آن دوره است، امورز هیچ ابلهی فیلم سفید و سیاه تولید نمیکند، شعر و شاعر نیز در این طبقه بندی می‌‌افتد. زبان مدرن، جامعه مدرن، با پیروزی نویسنده و نثر بر شاعر و شعر به منصهٔ ظهور میرسد، در المان یا آمریکا در کتاب فروشیها اصلا بخش شعر و شاعری دیگر وجود ندارد، اگر هم وجود دارد بسیار کوچک است، چونکه علم، دانش حجم وسیعی از اطّلاعات مار را در دنیای مدرن امروز پر کرده اند. زبان فارسی‌ هنوز در قرن ۱۷ مانده است، این زبان عقب مانده، همگام با علم و فلسفه دنیای مدرن پیشرفت نکرده، به همین دلیل فارسستان از دنیای عرب و دنیای ترک عقب میماند با وجودیکه هر دو در یک منطقه زندگی‌ میکنند. مولانا نیز محصول فرهنگ ترکی است که در زمان حکومت ترکان در بیشتر از هزار سال، منطقه را ۳ زبان نگاه داشتند. نه زبان فارسی‌ و فرهنگ فارسی‌ که همه چیز را به انحطاط میکشد.

    • چنگیزی/ خودت باردیگر گوه خوردی، شعر وشاعری هرگز نمیتواند مال انسانهای ابتدایی وقدیم بشمار برود، انسان تازنده است باشعرو شاعری پیوند ناگسستنی دارد، شعر را چرا شعر میگویند؟ بخاطریکه باشعور آدمی پیوند دارد. شعررا حیواناتی مانند تو بی ناموس مادرزنا آفریده نمیتوانند بلکه کسانی می آفریند که قوه ونیروی تخیل بلند دارند. توبی ناموس مادرزنا اصلا به هیچ یک اززبانهای اروپایی تسلط نداری تا بدانی که آیا درین زبانها هنوزهم زبان شعر وشاعری حرف اول را میزند یانه. نیروی تخیل درهرزبانی منبع الهام شاعر می باشد، تخیل بازبان پیوند ناگسستنی دارد. شعرخودش نیروی تخیل می آفریند وتخیل هم شعر. پیوند میان تخیل وشعر مثل شیر وروغن است که ازهم جدا ناپذیر اند. تمام پدیده های زنده گی بشر روزی ازروزها درمخیله های بشر جا داشت. انسان اگر قوهء تخیل خویش را ازدست بدهد می میرد وزنده گی پایان می یابد. نیروی تخیل هرگز انسان را رها نمیکند. اگر دیروز قصه های تخت سلیمان را درکتاب تورات وانجیل مردمان بحیث اساطیرالاولین میخواندند ولی امروز عملا با هواپیما ازیکجا به جای دیگر سفر میکنند. تخیل نیروی خلاق در وجود آدمی است تخیل موجد است ایجاد گر است. تخیل هرگز زوال نمی پذیرد.
      دربارهء انگلیس ها وفارس ها هم گوه خورده ایی. درایران زمان شاه زبان انگلیسی زبان دوم خارجی درایران نبود بلکه برعکس زبان فرانسوی زبان دوم خارجی بود ودرمدارس تدریس میشد انگلیسی زبان رسمی نبود. شاه ایران خود بزبان فرانسوی سخن میزد. درمدارس ایران به عوض زبان انگلیس فرانسوی تدرییس می شد
      تو بی ناموس تاریخ افغانستان را برایران چسپانده ایی. این قصه در افغانستان واقع شده است نه درایران . شوهران ننه ات یعنی اوغان ها به زور ومشورهء انگلیس درکابل وادار شدند که زبان خررا یعنی زبان اوغانی را جایگزین زبان شیرین فارسی سازند تا ازوحدت وهماهنگی اقوام مختلف جلوگیری نمایند. الترناتیف آن این شد که مردم نه زبان خررا یاد گرفتند ونه هم انگلیسی جایگزی آن شد. بلکه گوه درگرداب وخر درپیتاب

  • بی بی سی فارسی آلوده به ویروس های «شوونیستی»
    کاظم وحیدی
    دستگاه خبرپراکنی بریتانیایی موسوم به بی بی سی، از سالیان درازی است که به خاظر رفتار مشخص و اغلب ناسالمی چون باج خواری به عنوان یک وظیفه ی اقتصادی ـ سیاسی عادی اش همیشه سر و صدای تعداد زیادی از مردمان جهان را درآورده و با تحریفات آشکار همیشگی اش، بخش زیادی از مردم را مدتی در سرگردانی و اشتباه قرار می دهد. این امر دارای ریشه های متعددی است که مستقیما به منافع و پالیسی عمومی بریتانیا مرتبط می باشد. گرچه این روند به سالیان دراز گذشته برمی گردد، اما آن چه بیشتر مربوط به ما می شود، به دوره ی ایجاد بخش های فارسی و سپس دری و پشتوی این دستگاه خبرپراکنی برمی گردد. ناخوشایندتر از همه برخورد چندگانه ی تلوزیون فارسی بی بی سی است که در کنار پالیسی عمومی این دستگاه، معضلات دیگری است که فارسی زبان های غیر ایرانی با ان مواجه هستند.
    از زمانی که تصمیم گرفته شد تا شبکه ی تلوزیون فارسی بی بی سی تأسیس گردد، تمامی مباحثات اولیه توسط تنها کارمندان ایرانی رادیو فارسی بی بی سی پیش برده شد و طرح های اولیه ای هم که برای مدیر عمومی شبکه ارائه گردید، کاملاً در رابطه با ایران و «ایرانیت» بود. این پروسه زمانی که وارد مرحله ی استخدام کارمند و برنامه ریزی گشت، بر میزان «ایران محوری» آن افزوده شد و تمامی تلاش ها در جهتی کاملاً شوونیستیِ صرفاً استخدام ایرانیان پیش رفت. بنابراین مسیری که طی گردید، به جای عمده سازی زبان فارسی، مبنایی کاملاً ناب ایرانی به خود گرفت. به عبارت دیگر، برخورد دوگانه ی مسوولین این رسانه با پدیده های غیر خودی شان، به تصفیه ی شدید این رسانه از غیر ایرانیان و نیز شدت یافتن روند «شوونیزم» منتهی گشت.
    گرچه برخورد و روی کردهایی که از سوی ایرانیان به ویژه پان ایرانییست های توهم زده با دیگر فارسی زبانان این مؤسسه صورت می گیرند که اغلب آن ها از ظاهری بزرگ پندارانه برخوردارند. اما این کنش ناسنجیده ی پارس محوران، در واقع ریشه در احساس حقارت تاریخی شان داشته که از زمان به قدرت رسیدن رضاخان قلدر، باشدت و برمبنای یک عقده گشایی «خودکم بینانه» به راه افتاد و باروش غیردموکراتیک «استحاله» ی هویتی اقوام بومی ایران و جعل و تحریف تاریخ واقعی آن مرز و بوم و نیز تکیه بر روش «همسان سازی» فرهنگی، به حذف و مسخ خرده فرهنگ های اصیلی چون «ترک»ها، «کرد»ها، «عرب»ها، بلوچ»ها و… پرداختند تا بیگانگی خود را با تاریخ واقعی و نیز اقوام بومی خراسان بزرگ باستان که عمدتاً متشکل از «مادهای» ترک تبار بود، لاپوشانی نمایند. این حس حقارت و عقده های ناشی از مطرح نبودن در تاریخ سرزمین مسکونی کنونی شان که با روی کار آمدن رژیم پهلوی توسط بیگانگان، سر باز نمود و با تحقیر و بایکوت بزرگ ترین گروه قومی آن خطه ی جغرافیایی، یعنی ترک هایی که سرتاسر چند هزاره ی گذشته (به استثنای دوران هخامنشیان) یگانه حاکمان آن سرزمین ها بوده اند، تلاش برای جبران عقب ماندگی خود را آغاز نمودند.
    با روی کار آمدن پهلوی ها، روند ترک ستیزی پارس های تازه به دوران رسیده به-مثابه ی یگانه راه جاباز کردن در جامعه، شتاب و شدت گرفت و جعل تاریخ سازی آغاز شد و ده ها قلم به دست به استخدام رژیم پارس محور درآمدند و برای نگارش تاریخی واژگونه، سخت به تقلا افتادند تا در ازایش زرهای بی حسابِ پارس محورانِ نیازمند «تاریخی فرمایشی» را دریافت نمایند. روشن است که تحقق این مأمول بدون تحقیر و توهین فرهنگ و تمدنی که هزاران سال (از زمان مادها) بر این سرزمین حکومت نموده و حتا بیش ترین تلاش را برای ترویج زبان فارسی انجام داده اند، ممکن و میسر نبود. ترکان به خاطر مشکل و پیچیده بودن زبان ترکی، همیشه از زبان فارسی برای برقراری ارتباط با دیگر اقوام استفاده نموده و حتا بزرگ ترین دانشمندان و شاعران صاحب اثر قوم ترک چون مولانا جلال الدین محمد بلخی و ابوعلی سینای بلخی (خوارزمی) نیز از همین زبان برای نگارش و ترویج اندیشه های خود استفاده کرده اند.
    به هرحال، استیلای شوونیستی پارس هایی که بی بی سی فارسی را در انحصار کامل خود درآورده اند، به حدی است که جز ظاهر شدن ناجیه غلامی بر روی صفحه ی این تلوزیون و نیز موجودیت گزارش گران صلاحیت سلب شده ای چون داود ناجی، اسد شفایی و علی سلیمی، نمی توان فرد دیگری را از میان فارسی زبانان غیر ایرانی در آن جا یافت.
    یعنی، با آن که شنوندگان و بینندگان این رسانه شامل تمامی فارسی زبانان کشورهای ایران، افغانستان و تاجیکستان می باشد، اما در امر اداره و برنامه ریزی برای آن، تنها تعلق ایرانی است که برجسته می گردد. این تمامی معضل و مشکل ما با این رسانه نبوده و برخورد کینه توزانه ی مسوولین این رسانه با مردمان و جریاناتی که مسوولین بخش فارسی شخصاً از آنان نفرت دارند، یکی از مشکل سازترین مسائلی است که فارسی زبانان غیر ایرانی با آن مواجه می باشند. به عبارت دیگر، مسوولین این رسانه طی دو پارامتر متفاوت «شوونیستی» و «پارس محوری» همیشه با غیر ایرانیان (فارسی زبانان افغانستان و به ویژه هزاره ها) برخورد نموده اند که گذشته از بخشی که مربوط به پالیسی عمومی بی بی سی می باشد، همیشه تلاش می نمایند تا این هزاره ها را با بایکوت های آشکار به گونه ای از صحنه ی خبری کنار بزنند، حتا اگر در مواقع و مقاطع زیادی این مردم به شدت خبرساز باشند.
    در خصوص رفتار شوونیستی پارس محوران ایران باید از آن ها پرسیده شود که آیا علت اصلی تشکیل این تلوزیون، موجودیت رسانه ی تصویری به زبان فارسی است و یا مبنا و محور آن باد ایران باشد؟ مسأله ی دیگر این است که آیا زبان فارسی در انحصار و تیول ایرانیان است و یا کشورهای افغانستان و تاجیکستان را نیز شامل می شود؟
    اگر چنین است پس چرا سهمیه ی استخدام کارمند و به ویژه اختیار داشتن بخش ها و برنامه های متعدد این تلوزیون همگی در اختیر ایرانیان می باشند؟ می شود از این اقدام شوونیست های ایرانی که استیلای مطلقی و انحصاری بر تمامی جوانب تلوزیون دارند چنین برداشت را نمود که به زعم مسوولین تلوزیون فارسی بی بی سی افغانستانی ها و تاجیکستانی ها در سطح بسیار پایینی قرار دارند و تنها ایرانی است که تمامی دانش و ادبیات را معجزه وار به طور کامل در اختیار دارند؟
    در کنار همه ی این انحصارگری که زمینه های رقابت و فرصت های بروز استعداد را از همه ی غیرایرانیان موظف در تلوزیون فارسی بی بی سی گرفته و با این کردار نامردمانه و فارسی ستیزانه که بیش از هر مسأله ی دیگر بلاهت و هراس خود را به نمایش می گذارند، چرا باید گویش مرکزی ایران زمین معیار فارسی شناخته شود و دیگر گویش ها به حاشیه رانده شده و یا به کلی طرد شوند؟
    چرا وقتی سیدجمال الدین موسوی و ناجیه غلامیِ دارای تابعیت اصلی افغانستان روی صفحه ظاهر می شوند تا خبر گویند، باید از گویش ایرانی استفاده گردد؟
    مگر کثرت گویش های تاجیکستانی و افغانستانی و ایرانی بر زیبایی این رسانه و حتا غنای زبان فارسی نمی-افزاید؟
    مسأله ی محصور ماندن این رسانه در دست عده ای محدود،باعث گشته تا این رسانه ی به گروگان گرفته شده در مواردی چون دست یابی به اطلاعات بیش تر جهت اطلاع رسانی گسترده تر به خوانندگان، بینندگان و شنوندگان (مانند اطلاعاتی در مورد افغانستان و تاجیکستان و نیز ساختار اجتماعی ـ قومی و خرده فرهنگ های آن ها)، همچنین ادبیاتی که به کار می رود، به شدت دچار افتی مشهود گردد طوری-که در سایت فارسی این رسانه، گاهی حتا در جملات ساده هم اشتباهات زیادی وجود داشته و این موارد نیز بارها توسط نویسندگان سایت ها و وبلاگ های متعلق به مردم هزاره تذکر داده شده اند که متأسفانه بعضاً تاهنوز هم اصلاح نگردیده-اند.
    البته در این شکی نیست که این رسانه ی شدیداً تجاری و سیاست زده، اغلب اوقات حتا مبانی پالیسی خود را به منظور کسب سودهای سرسام آوری که از بعضی کشورها به سان باج و حق السکوت دریافت می نماید، آشکارا زیرپا می گذارد که همگان شاهد چرخش های نیم دایره ایِ مکرر و شگفت آلود این رسانه در موارد خاص هستند. مثلاً این روی کردهای ناپایدار را می توان در رابطه با رژیم ایرانی که به دلیل برخورد بسیار خشن و ضدانسانی اش با مخالفان سیاسی، شدیداً نیازمند حمایت های سیاسی ـ رسانه ای جهت رهایی از فشار داخلی، بحران اقتصادی و انزوای بین المللی اش می باشد، مشاهده نمود و دید که چگونه بخش فارسی بی بی سی با افترا و دروغ پراکنی علیه مخالفان نظام سرکوب گر حاکم بر ایران، تا سرحد مبلغ غیررسمی این رژیم سقوط می نماید و به خاطر همین رفتار و خوش خدمتی به حاکمیت کشتار و اختناق ولایت فقیه (سلطنت مطلقه)، از سوی اپوزسیون دموکراتیک ایران و به ویژه شاعر نامدار فارسی زبان یعنی شاملوی بزرگ لقب «آیت الله بی بی سی» را دریافت نموده است.
    روش اقدام به استمالت از رژیم آخوندی طبق روش همیشگی با مقدمه ای از صحنه سازی های فرمایشی مبنی بر بدرفتاری دولت ایران با خانواده ی کارمندان این رسانه در داخل کشور و بعضاً هم تبلیغات نادرست دستگیری آنان، آغاز می گردد تا بتواند تمایل و تبلیغ خود از این رژیم را بپوشاند، که این رفتار کلیشه ای با توجه به استخدام تعدادی از افراد فامیل سخصیت های سرشناس دولت ایران مانند پونه قدوسی و… دیگر برای همگان به سناریویی تکراری و خسته کن و مسخره ای تبدیل شده است.
    برخوردهای شوونیستی این رسانه ی سودجویِ هفت خط با مسأله ی «ایرانیت»، دست شان را در همه نوع تحریف باز می گذارد و برای برنامه ی انتخاب بزرگ ترین مرد تاریخ ایران کنونی، خصلت شخصیت دزدی همیشگی پارسیانِ ابتر و بی تاریخ، چنان باز و گشاده می گردد که دست تجاوزشان دامن بزرگان ترک تبار برخاسته از خراسان زمین ما را که به جز در دوره ی هخامنشیان تجاوزگر و سرکوب گر اقوام بومی ایران (به استثنای کمبوجیه که به خاطر کاستن از «پارس محوری» پلید پدر و جدش و احترام گذاشتن به اقوام بومی و به ویژه مادها، با کودتایی نامردمانه و قوم محورانه از درون مواجه می گردد) همیشه از حاکمیت های مستقل و مقتدری برخوردار بوده اند، را گرفته و بی شرمانه آنان را در زمره ی شخصیت-های خود قرار می دهند.
    پایان قسمت اول

  • قسمت دوم
    بی بی سی فارسی آلوده به ویروس های «شوونیستی»
    کاظم وحیدی
    در این خصوص ما شاهد بودیم که چگونه در میان ۱۰ مرد برگزیده برای انتخاب نهایی بی بی سیِ شوونیست، چهره هایی چون «ابوعلی سینای بلخی»، «مولانا جلال الدین محمد بلخی» و… قرار می گیرند که نه تنها از خطه ی جغرافیایی ای برخاسته اند که از حاکمیت مستقل برخوردار بوده و نه تنها هیچ ربطی با آن چه «ایران»ش می نامند ندارند، که حتا در زمان حیات این شخصیت ها بر سرزمین ایران کنونی استیلای کامل داشته اند، طوری که محمدرضا شاه پهلوی برای تبدیل نمودن تاریخ بریده و کم مدت پارس ها به تاریخی همیشگی با عمری ۲۵۰۰ سال، ناچار شد تا سلسله های حکومتی بیگانه ی مسلط بر این سرزمین را تحریف گرانه و با جعل، وارد تاریخ کشورش نماید و سلسله های زیادی چون سلجوقیان، خوارزم شاهیان، غزنویان و… را جزئی از دودمان های ایران به شمار آورد.
    حالا و در زمانه ی خیزش اقوام سرفراز ساکن در ایران که «پارس محوران» را سخت درمانده نموده است، این جریانات را وادار به روی کردی دوباره به سوی همان سلسله ی جعل و تحریف تاریخی و تمسک و علم کردن زبان فارسی گشته اند تا به خیال خودشان بتوانند سیطره ی قومی «پارس» را بر اقوام بومی کشورشان درست مانند سلسله ی انقراض یافته ی پهلوی، تحمیل و تثبیت نمایند. این نیاز سیاسی اقلیت زبانی است که به لحاظ فرهنگی سده های متمادی بر آن مرز و بوم حاکم بوده است، اگرچه ظاهراً این نمایش نامه را با شاخ و نشان کشیدن فرهنگی ـ تاریخی بر همسایگان به مثابه ی مقدمه ی عربده کشی های سیاسی فرداها بر آنان، صورت دهند.
    البته شاید بتوان با اطمینان گفت که اعمال تبعیض های شوونیستی علیه افغانستانی هایی که نه در عرصه ی ژورنالیستیکی و نه ادبیات، نسبت به «پارس-محوران» متعلق به ایران زمین هیچ کمی ای ندارند و انحصار کامل تمامی بخش ها و برنامه های تلوزیون فارسی توسط جریان شوونیست ایرانی و به حاشیه راندن شهروندان کشور ما در این رسانه، امری نیست که مسوولین و مقامات انگلیسی بی بی سی کاملاً از تمامی جزئیات آن باخبر باشند. چراکه کار هماهنگ تیمی و سلطه ی مافیایی آنان بر بخش فارسی بی بی سی باعث گردیده تا تمامی گزارشات تهیه شده از کارکردهای این رسانه برای مسوولین و پالیسی سازان خارجی اش، نیز توسط همین تیم ها صورت بگیرند.
    مجموعه ی تبعیض در عرصه ی کار و استخدام و نیز انحصار برنامه ها در جهت گرایشات شوونیستی در بخش فارسی بی بی سی باعث می گردد تا ما تمامی شوونیست-های «پارس محور» را هم سو بدانیم و اقدامات گردانندگان این رسانه را با برنامه هایی چون حادثه ی «صفه»ی اصفهان و جنایت کرمان یکی به شمار آوریم.
    البته ما این همانگی ها را زمانی بهتر درک می کنیم که می بینیم با تلفن های مربوط به هم وطنان ما در رابطه به برنامه ی «نوبت شما» که کاملاً نمایشی و در واقع «گزینشی» بوده، چگونه رفتاری تبعیض آمیز صورت می گیرد. یعنی وقتی که موضوع برنامه به نحوی با سرنوشت سیاسی دو کشور ایران و افغانستان مرتبط باشد، هرگونه انتقاد یک شهروند افغانستانی از مسوولین دولت ایران، باعث قطع و یا مداخله ی مجری جهت تعدیل نظرات می گردد، درحالی که این گونه برخوردها در رابطه با اظهارات یک شهروند ایرانی کاملاً متفاوت می باشد؛ که می توان از آن دو مسأله را استنباط نمود. یکی گرایشات غیرقابل مهار شوونیست های «پارس محور» این رسانه و دیگری پشتیبانی تلویحی مسوولین و گردانندگان تلوزیون فارسی بی بی سی از نظام سیاسی ایران (ولایت فقیه) که به جز موارد استثنایی، اغلب در پرداخت باج های شان به بی بی سی خوش حساب هستند.
    بنابراین گرایش شدید پان ایرانیستی افراطی (شوونیزم) در تلوزیون فارسی بی-بی سی وقتی هم آورد و رقیب قدری (به لحاظ موقعیت و نفوس در این رسانه) را پیش روی خود نمی بیند، چنان اوج می گیرد که رفتارهای انحصارگری شان کاملاً عریان می شوند و به شکل یک ایدئولوژی مقدس درمی آیند. اگر چنین نمی بود و روش شوونیستی گردانندگان این بخش رسانه ی جهانی از شتاب بیش از حدش برخوردار نمی گشت و به رسوایی آنان منجر نمی شد، امروزه این رسانه را تا بدین درجه از بی اعتمادی و دروغ گویی نزد مردم و حتا روشنفکران تنزل نمی داد.
    خوب، زمانی که به مفهوم شوونیزم یا همان میهن پرستی و ناسیونالیزم افراطی مبتنی بر کینه توزی نسبت به دیگران که با توهین و تحقیر غیرخودی همراه است، دقت نماییم، خواهیم دید که این گرایش در واقع ریشه در خودکم بینی و هراس وسواس-گونه (فوبیا) در برابر رشد روزافزون فارسی زبانان غیرایرانی دارد که کندی رشد خودشان به خاطر تمایلات خودبرتربینی های کاذب رویارویی و رقابت آزادانه میان آنان را به کناری انداخته و با وحشت شدیدی که از چنین رقابتی دارد، سعی در انحصار کامل قدرت و امکانات این تلوزیون می نمایند.
    البته از آن جا که جامعه ی هزاره ی افغانستان توانسته در عرصه های ادبی و حتا فنی جایگاه خاصی در کشور ما پیدا نماید و تاجیک ها را عملاً و در یک رقابت سالم به حاشیه راند، خشم گردانندگان «پارس محور» این رسانه را برانگیخته و برای مقابله با روندی که سخت برای شان ناخوشایند می باشد، برنامه ی هزاره-ستیزی به منظور انتقام و یا هموارسازی راه برای هم تباران شان در کشور ما، را روی دست گرفته اند. گرچه آغاز روند هزاره ستیزی این رسانه را می توان به دوران جنگ های کابل ارجاع داد که طی آن به دفاع جدی و وظیفه وار از دولت ربانیِ «پارس محور» و شرکاء وی پرداخته و برای انزوای بین المللی مقاومت مردم هزاره، آن را «جنگ های گروهی» قلمداد می نمود و خبرش را این گونه انعکاس می داد که، «جنگ میان حزب وحدت عمدتاً شیعه ی طرف دار ایران و…».
    اما رشد فوق تصور هزاره ها درحال حاضر که در تمامی عرصه های هنری، فرهنگی و علمی که اینک در کشور خودمان تقریباً بی رقیب گشته اند، گردانندگان تبارمحور ایرانیان مسلط بر این رسانه را سخت آزرده ساخته که این امر بر میزان هزاره ستیزی آنان افزوده است. این اقدام را می توان در بایکوت خبری مردم هزاره در رابطه با تهاجمات وحشیانه و همه ساله ی کوچی نماها و کشتار سازمان-یافته و بی وقفه ی این مردم در کویته ی پاکستان که اینک چندسال را دربر گرفته است، همچنین تحریف خبری بسیاری از مسائل مانند کم و ناچیز جلوه دادن اقدامات و اکسیون های این مردم در رابطه با حوادث و رخدادهای جاری کشور ما، به عیان دید.
    حال که مسأله ی انتخاب شخصیت برجسته ی ایران زمین نیز سرشار از انواع تحریف-ها جهت تحقق «پارس محوری» و نیز «شوونیزم» ایرانی بوده و به برباد رفتن آبرو و اعتبار این رسانه منتهی گشته است، چه بهتر بود اگر گفته می شد، شخصیت ها و دانشمندان فارسی زبان تمامی خطه های جغرافیایی. در این صورت هیچ مشکلی پدید نمی آمد، زیرا هم مسأله ی تباری شخصیت های ترکی که ناجوان مردانه در ردیف پارس قرار داده شده اند، به صورت منطقی حل می گردید و هم «شوونیزم-ایرانی» که چاره ای جز تاخت و تاز بر کشورهای همسایه و تحقیر آشکار مردمان و فرهنگ آنان در کنار جعل و تحریف تاریخ ندارند، هم به کناری انداخته می-شد.
    اما به دلیل غلبه ی احساسات و گرایشات «پارس محوری» و «شوونیستی» بر مغز و روان گردانندگان بخش فارسی بی بی سی، چنین نشد.
    مسلما موضوع تنها به شوونیزم ایرانی منتهی نمی گردد و حاکمیت عمدی پشتونیست های افراطی در بخش های دری و پشتوی این رسانه، مشکلات مردم ما را به طور مضاعف افزوده و باعث گشته تا فضایی از تنش و بدبینی میان مردم کشور ما ایجاد شود. جالب این است که یک پشتون به منظور جهت قومی دادن به خبرهای این دستگاه خبر پراکنی در رأس بخش دری رادیو بی بی سی قرار می گیرد، درحالی که هیچ اعتراض و یا شبهه ای را مبنی بر این که آیا واقعا فارسی زبان های کشور ما فاقد شخصیت مناسبی برای اداره ی این بخش می باشند را هم برنمی انگیزد.
    زمانی که با زیرپا گذاشتن تمامی حرمت ها و دزدیدن آشکار افتخارات علمی ـ تاریخی دیگران و انتساب زشت کردارانه ی آنان به ایران کنونی مواجه می گردیم، درکنار نفرت از چنین رفتار دزدانه ای، دل مان سخت برای ناداری و فقر شخصیتی ـ تاریخی این مردمان می سوزد و با غلیان حس انسان دوستانه ی ما، نفرت مان به حس ترحمی برای این بی بضاعت ها تبدیل می گردد که برای جبران این فقر و پر نمودن تاریخ تهی و سرشار از تحریف شان، چنین عاجزانه به بازار مکارگی رو آورده اند.
    گرچه واقعیت امر این است که ما نه تنها هیچ گاهی از رشد و ترقی زبان ها و فرهنگ های هم جوار و به ویژه فارسی نهراسیده ایم، بلکه تاریخ چندهزار ساله ی ترکان در این خطه ی جغرافیایی حاکی از رشد دادن و ترویج زبان فارسی و حتا تبدیل نمودن آن به زبان فرهنگی و علمی از سوی ترکان می-باشد که بر هیچ پژوهنده ی باانصافی پوشیده نیست، طوری که شدت پافشاری ما روی ترویج زبان فارسی، منجر به تبدیل شدنش به زبان مادری خودمان (ترکان) شده است. اما این که کسی و یا جریانی بخواهد چنین زبانی و یا متعلقین به مرز جغرافیایی خاصی به نام ایران را تاسرحد تبعیض و تحریف و تحقیر دیگران پیش ببرد و مانند تلوزیون فارسی بی بی سی آن را به جولان گاه شوونیستی تبدیل نماید که ۸۰ درصد برنامه های و کادرهایش متعلق به ایران و «ایرانیت» گردد و تنها ۱۵ درصدش مربوط به کشور ما شود (بگذریم که سهم تاجیکستان شاید ۵ درصد هم نباشد)، به جای برخورداری از یاری و پشتیبانی ما، با انتقاد و در شرایط حادش حتا با نفرت و مقابله ی ما مواجه خواهد شد.

  • رضا خان با کودتای انگلیسی‌ ۳ اسفند ۱۲۹۹ حکومت را در ایران به دست گرفت، تا این تاریخ، ایران به مدت بیشتر از هزار سال، توسط ترکان اداره شده بود، پیش از ترکان، اعراب به مدت هزار سال بر ایران حکومت کردند. هر دو کشور ترکیه و ایران توسعه را در یک دورهٔ تاریخی شروع کردند، امروز ترکیه ۱۶ اقتصاد برتر دنیاست و یکی‌ از آاعضای ((( گروه بیست )))، تولیدات ترکیه امروز به سرتاسر دنیا میرود، ایران با زبان فارسی‌ عقب مانده و به لطف رضا خان در پیشرفت به جائی رسید که مردم به دلیل تولید جهل توسط این زبان فارسی‌، در سال ۱۳۵۷ عکس آخوند خمینی را در ماه دیدند. امروز رژیم ایران و ماهیت فارسی‌ آن، از ارمنستان حمایت می‌کند تا خاک آزربایجان را در اشغال خود نگاه دارد. رژیم ایران که چیزی جز رژیم فارسی‌ و فارسستانی نیست برای ارامنه شهرک سازی میکنند در حالیکه مردم زلزله زده آزربایجان در روز‌های سرد زمستان از سرما میلرزاند، رژیم فارس ایران امروز به تروریست‌های پ ک ک اسلحه میدهد تا با ترکیه بجنگند، این رژیم فارس است مجودیت خود را در حذف ترک می‌بیند، با آمدن رضا خان ، فارس هویت خود را در نفی، دشمنی و تحقیر ترک و عرب جست، کدام ملتی در دنیا اینگونه هویت سازی می‌کند؟ با این رژیم فارس در ایران، آینده سیاهی آسمان ایران را در بر گرفته، مخصوصا که روستای فارسی‌ در همه حیطه‌ها از دنیای بزرگ ترک و عرب سال‌های نوری عقب مانده است.

  • بزارید تورک ها هم عقده خود را خالی کنند و مولانا را تورک بپندارند .
    دریای ادب با پوزه سگ نجس نخواهد شد .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس