مهاجرین افغانستانی مقیم ایران، دیروز، امروز، فردا
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
قسمت اول: خرید مسکن
دیروز
اکثریت مهاجرین افغانستانی که در سه دههای قبل وارد ایران شدند، روستایی ودارای شغل کشاورزی ودامداری بودند، به همین علت زمانیکه به عنوان یک مهاجر وارد خاک ایران شدند، برای سکونت، روستاها وبرای کاروکسب، شغل کشاورزی ودامداری را انتخاب کردند. در حقیقت این مهاجرین، جای بهتراز روستاها و شغلی مناسبتر ازکشاورزی را بلد نبودند. این شد که روستاها محل زندگی آنها و زمینهای کشاورزی ودامداریها محل کار ودر آمد روزانه آنها شد.
در ابتدای حضور مهاجرین افغانستانی در ایران، مسکن دغدغهای اصلی نبود. کسانیکه در دامداریها مشغول بود، همانجا هم یک اتاق ۳*۴ در یک گوشهای حیاط وآشپزخانه کوچک بدون در پیکر در گوشه دیگر داشتند وزندگی میگذراندند وکسانیکه کارهای کشاورزی وساختمانی انجام میدادند، در روستاها به طور دسته جمعی در یک حیاط بزرگ که دارای اتاقهای زیادی بود زندگی میکردند. دراین حالت همه خانوادهها از یک آشپزخانه وتوالت مشترک استفاده میکردند وحمام شخصی وجود نداشت ومعمولا مانند خود ایرانیها از حمامهای عمومی استفاده میکردند.
وضعیت بد اقتصادی، ناامیدی از ترک وطن، وارد نبودن به مشاغل دیگر واز همه مهمتر بلاتکلیف از ماندن در عالم هجرت وغربت وبا بازگشت به وطن، از جمله دلایلی بود که باعث میشد مهاجرین هیچ حرکت مفید و قابل توجهی برای بهبود وضعیت زندگی خود انجام ندهند. در آن سالها در هر زمستان سرد، دًور چراغهای نفتی، بحث داغ بین مهاجرین این بود که میگفتند: بهار سال دیگه مهاجرین را اخراج میکند. یعنی این تفکر تا سالهای متمادی در مغز وروح و روان مهاجرین جا افتاده وباورشان شده بود که آنها در ایران ماندنی نیست. این باور باعث شده بود که تا ۱۵ سال قبل از خریدن وسایل ضروری مانند یخچال، تلویزیون رنگی، فرش، کمد و وسایل دیگر خوداری میکردند وتنها بهانهای نخریدن، همان رفتن وبرگشتن به افغانستان بود.
امروز
دوران ۸ سال ریاست جمهوری سید محمدخاتمی، دوران طلایی وآغاز پیشرفت مهاجرین افغانستانی در ایران بود.
بدون شک، این پیشرفت وطرقی فرهنگی، اقتصادی وعلمی، ارتباط مستقیم با فضای باز سیاسی آن دوران دارد. لازم به ذکر است که دولت سید محمد خاتمی، هیچ امتیازی ویژهای به مهاجرین نداد، بلکه در دوران هشت سالهای دولت ایشان، انواع واقسام محدودیتها برای مهاجرین اعمال شد. محدودیتهای از قبیل اخراج مهاجرین درزمستانهای سرد و حین حکومت داری طالبان که باعث نشر نامهای سر گشاده ازطرف محسن مخملباف، فیلم ساز ایرانی، خطاب به سید محمد خاتمی شد. محدویت دیگر محروم کردن دانش آموزان مهاجر افغانستانی از تحصیل در مدرسههای دولتی ایران به مدت یکسال. با تمام این محدودیتهای کوچک وبزرگ، شعارهای دولت اصلاحات خاتمی، به اندازهای کافی امیدوار کننده بود وباعث محرک شدن موتور خاموش ونیمه جان مهاجرین گردید.
درکنار تحولات یاد شده، از تغییر نسل مهاجرین نمیشود براحتی گذشت، نسلی که یا متولد ایران بودند ویا دست کم در ایران رشد کرده به ایام جوانی رسیده بودند. این نسل، با نسل قدیمیتر تفاوتهای بسیاری داشت وطی دوران هشت سال حضور خاتمی، به انواع واقسام مشاغل رو آوردند. مشاغلی از قبیل: بنایی، سنگ کاری، گچ کاری، خیاطی و کشاورزی به صورت حرفهای وکارهای فروشندگی مانند مغازه داری، انبارداری، تعمیر کاری وسایل خانگی و میکانیکی انواع ماشین آلات به صورت نیمه حرفهای را آغاز کردند.
تغییرات در بین جامعه مهاجر سریعتر از آنچه که انتظارش میرفت به وجود آمد. این تغییرات چنان شتاب دارد که اشخاصی که ۱۵ سال قبل جرئت خرید یکدستگاه یخچال خانگی را نداشتند، اکنون با تمام توان درحال خرید منزل مسکونی هستند. درحال حاضر عدهای ازمهاجرین دارای منزل مسکونی شخصی هستند وعدهای دیگر درحال خریدن میباشند ودسته ای دیگر، برای خریدن یک منزل مسکونی شدیدا درحال تلاش هستند. درواقع خرید منزل مسکونی برای یک مهاجر، به هدف معین تبدیل شده است.
خرید منزل مسکونی جای مشخص وتوان مالی معینی ندارد ومیشود این معاملهای غیر قانونی را، از کره پزخانهها ودهات وقصبات دور افتاده با ارزش مالی بسیار کم، تا مراکز شهرها ومنازل باارزش صدها میلیون تومانی شهرهای ایران مشاهده کرد. قابل ذکر است که تمامی اسناد این منازل خریداری شده، چه به صورت قولنامه وچه به صورت سند رسمی، بنام یک فرد ایرانی ثبت میشود.
فردا
واما فردا؛ فردای که قرار است بزودی بیاید. همان طور که نسل مهاجر تغییر کردند، بزودی نسل ایرانی هم تغییر میکنند. کسانیکه هم اکنون بر اثر مراودههای کاری ویا همسایه داریهای طولانی مدت، صد درصد مورد اعتماد جامعه مهاجر فقرار دارند که این اعتماد چنان محکم وقوی هست که یک فرد مهاجر تمام هستیاش را که طی سالیان دراز وبا سخت کوشی ومشقت فراوان بدست وآرده را که حالا تبدیل به منزل مسکونی شده است که سند آنرا بنام یک فردی که ایرانی هست ثبت میکنند.
طبق قانون، خرید وفروش هر شئی که دارای سند مالیکت باشد، برای یک مهاجر افغانستانی در ایران ممنوع است. واز نیمه دوم سال ۱۳۹۱ هیچ معاملهای ملکی بدون کدرهگیری وهلوگرام مخصوص اتحادیه بنگاه داران ایران، قانونی نیست، یعنی اینکه تا حالا کسانیکه منزل مسکونیاش را با قولنامه وبا نام خود خریداری کرده بودند، از همین حالا قولنامههایشان بیاعتبار هستند ومیبایست کد رهگیری وهلوگرام داشته باشد، که اخذ کد رهگیری وهلوگرام بدون داشتن کد ملی غیر ممکن است.
به عقیدهای نگارنده، مهاجرین با چشمان باز وبا آگاهی از عواقب ممنوعیت قانونی، اقدام به خریدن منزل مسکونی میکنند واز روی اجبار سند آنرا به نام فرد ایرانی مورد اعتماد خود ثبت میکنند. به نظر من این یک اشتباه استراتژیک است که در آینده نه چندان دور جامعهای مهاجر مقیم ایران متحمل خسارتهای جبران ناپذیری خواهد شد. ما فرض را بر این میگیریم کسانیکه این منازل بنام آنها ثبت شده است، انسانهای شریفی هستند وهیچ زمانی به امانت مهاجرین خیانت نمیکنند، اما فردا اگر این اشخاص دارفانی را وداع گفته ورحمت خدا رفتند، آیا وارثین آنها انسانهای شریف وامانت دار خواهد بود؟ آیا آنها به توصیههای پدران ومادران خود که فلان منزل مسکونی متعلق به فلان مهاجر افغانستانی هست، اعتنا خواهد کرد؟
در پایان ذکر یک نکته را لاز م میدانم اینکه: عدهای از هموطنان مهاجر بعد ثبت سند منزل مسکونی خریداری شده بنام یک فرد ایرانی، برای اینکه خیالشان راحت بشود یک برگه دست نویس از فرد مذکور اخذ میکنند تا درآینده وروز مبادا که احتمالا بعد از فوت آن شخص میباشد، به دردشان بخورد، غافل ازاینکه قانون انحصار وراثت در ایران، بعد از مرگ یک شخص تنها سندی را قبول میکنند که ممهور به مهر محضررسمی باشد، یعنی صدها برگ دست نویس همراه با دهها نفر شاهد، به اندازه یک برگ محضری اعتبار ندارد.