زندگی یک زن
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
«اگر آن مرد بر می گشت، او مقابلش می ایستاد، رخت هایش را پاره می کرد و فریاد می زد، «آیا برای خرید همین آمده بودی؟ خب، بیا. بگیر. می توانی آن را مجانی به دست بیاری، اما هیچ گاهی به زنی که درون این بدن است نخواهی رسید.» – از «زندگی یک زن»، داستانی کوتاه ازسادات حسن مانتو
دستهبندی شده در: نوشته های دیگران
آنلاین : http://noorjahanakbar.wordpres...