انیسه چرا خاموش شد؟
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
در اوایل ماه دسامبر، خبر قتل انیسه همه جا پیچید. در یک گزارش از وب سایت و «تلویزیون طلوع» از انیسه به عنوان دختر صنف دهم و رضاکار کمپاین پولیو یاد شده بود که توسط مردان ناشناس در جریان روز در کوهستانِ کاپیسا با هفت شلیک کشته شد. در این گزارش طلوع، مسوول ریاست امور زنان در کاپیسا این معلومات را تایید کرده بود و یکی از مسوولین بلند پایه وزارت صحت خواستار این شده بود که مخالفین دولت از قتل کارمندان کمپاین پولیو دست بردارند. با وجود اینکه هیچ مرجعی تایید نکرده بود که این قتل توسط طالبان صورت گرفته است، به خاطر پیشینه طالبان در پاکستان در قتل کارمندان کمپاین پولیو اکثریت به این باور بودند که این جنایت را نیز طالبان انجام داده اند. بعد از انتشار این خبر، شبکه زنان افغان یک گردهمایی مطبوعاتی برگزار کرد و خواستار توجه دولت به قضیه انیسه شد.
در دفاع از خاموشی شان، حرف های ضد و نقیضی از سوی دولتداران هم به نشر رسید. فاروق وردک که به خاطر توجه کردن به قضیه ملاله یوسفزی در پاکستان و بی توجهی به انیسه توسط جامعه مدنی و مردم مورد نقد قرار گرفته بود، گفت که این «کودک بیگناه» باید کشته نمی شد اما اضافه کرد که او نمی داند که انیسه را کی کشته است. آقای وردک به ورایت «بی بی سی» چنین گفت که زبیح الله مجاهد مسوولیت همه حملات را می گیرند، اما کسی نمی داند که او کی است و آیا او واقعا جزیی از نیرو های طالبان است و یا خیر. بعد از اظهارات آقای وردک، والی کاپیسا اعلام کرد که انیسه یک زن سی و پنج ساله بوده که در درگیری کشته شده است و به هیچ عنوان به صورت هدفمند به قتل نرسیده اند. گزارشاتی از گاردین و لاس آنجلس تایمز چنین نشان دادند که انیسه زنی بیست یا بیست و یک ساله، شاگرد صنف دهم، و کارمند پولیوو بوده و مورد تیرباران عمدی قرار گرفته.
برای روشن ساختن این قضیه رسانه های مختلف دست به کار شدند. «تلویزیون یک» با خانواده انیسه در تماس شدند. برادر انیسه در مصاحبه اش گفت که خواهرش «در روز روشن» به قتل رسید. با وجود اینکه برادر انیسه سن او را مشخص نساخت این را تایید کرد که او کارمند، نه رضاکار، کمپاین پولیو، شاگرد صنف ده و نان آور خانه بود. برادر انیسه همچنان از این که دولت روی قتل خواهرش به دلایل سیاسی پرده می افگند ابزار خشم کرد. در عین زمان جوانان در فیس بوک و تویتر برای انیسه داد خواهی می کردند و این باعث شد که رییس جمهور کرزی خواستار پیگیری قضیه شود و وعده دهد که در عرض سه روز یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار خواهد شد و واقعیات قضیه انیسه به مردم گفته خواهد شد. سه روز گذشت اما کنفرانسی که وعده داده شده اتفاق نیافتاد. شبکه زنان افغان هم دیگر قضیه را دنبال نکرد. جوانانی که از انترنت برای بلند کردن صدای شان استفاده کرده بودند هم رفته رفته دلسرد شدند و صدای انیسه خاموش شد.
پروسه دادخواهی برای انیسه شبیه دادخواهی برای «مکتب بی بی مهرو» بود. وقتی وزارت معارف تصمیم گرفت نام «مکتب بی بی مهرو» را تغییر بدهد، شبکه زنان افغان بر علیه آن دادخواهی کرد، اما آقای وردک جاممه مدنی را به کنفرانسی دعوت کرد و این عمل را توجیه کرد. او خواستار این شد که به خاطر جلوگیری کردن از قومی شدن این مسئله جامعه مدنی دیگر در این مورد گفتگو نکند. اکثر نهاد های جامعه مدنی، از جمله شبکه زنان افغان، از ترس اینکه محکوم به بی احترامی به «وحدت ملی» و «دامن زدن به اغتشاشات قومی» شوند این موضوع را دنبال نکردند. همین اتفاق در مورد انیسه هم افتاد. نهاد های جامعه مدنی با عجله پای خود را پس کشیدند و از مقایسه انیسه با ملاله دست کشیدند تا محکوم به قوم پرستی نشوند. در این جریان، این حقیقت فراموش شد که بدون در نظر داشت قوم وقتی زنان و دختران در افغانستان کشته می شوند قتل های شان دنبال نمی شود. همانطور که قاتلین انیسه و شکیلا هنوز آزادند، قاتلین ملالی کاکر و حنیفه صافی هم هرگز گرفتار نشدند. در افغانستان در جریان سال 2012، بیش از پنجاه و دو زن کشته شدند. در میان این زنان بنقشه، دختر هنرپیشه، سیما، معلمی در بغلان، ستوری، زنی که به خاطر ولادت دادن به یک دختر کشته شد، هم بودند. اکثر این قضایا به بسیار زودی فراموش شدند و عدالت برای آنها در حد یک رویا باقی ماند. اما برخلاف کم دستاورد بودن دادخواهی برای انیسه، مبارزه با تغییر نام «مکتب بی بی مهرو» موفق بود چون مردم محل در اعتراضات سهم گرفتند. آنها نامه ای رسمی نوشتند و امضا جمع کردند و بلاخره نام مکتب دوباره «بی بی مهرو» شد.
یک موضوع دیگر که باعث کند شدن پروسه دادخواهی برای انیسه و کم بودن تعداد معترضین شد، عدم موجودیت معلومات معتبر و اعلامیه های متناقض از طرف دولت بود که به بسیار آسانی همه را سردرگم کردند و باعث شد مردم در مورد حقیقت داشتن قتل انیسه شک کنند. والی کاپیسا اعلام کرد که انیسه شانزده ساله نه، بلکه سی و پنج ساله بود، اما چی فرقی می کند که انیسه شانزده ساله باشد یا نه؟ مهم این است که انیسه کشته شد و فراموش شد. علاوه بر آن، او چنین ادعا کرد که انیسه در یک درگیری کشته شده است، در حالیکه هیچ رسانه ای از درگیری در آن منطقه در آن روز خبر ندادند و اعضای خانوادهء انیسه می گویند که او به صورت هدفمندانه به قتل رسیده. اما گیریم که ادعا های ضد و نقیض دولتداران درست باشد، آیا قتل یک زن سی و پنج ساله در درگیری ها ارزش پیگیری را ندارد؟ چیزی که دلسرد کننده است این است که دولتداران فکر کردند با دادن معلومات نادرست در مورد سن انیسه و یا در مورد شغل او می توانند خاموشی خود را در مورد قتل او توجیه کنند.
دلایل اصلی کم بودن موفقیت پروسه دادخواهی برای انیسه کوتاهی جامعه مدنی در دنبال کردن قضیه او، نبودن حمایت مردمی و ارائه معلومات نادرست توسط مسوولین دولتی بود که باعث مشکوک شدن مردم به حقیقت شد بودند، اما هنوز انیسه فراموش نشده است و شاید در آینده کاری منسجم تر برای عدالتخواهی صورت گیرد. قضیه انیسه درس بزرگی برای فعالین حقوق بشر در افغانستان است چون اهمیت داشتن جامعه مدنی قوی ای که بتواند در مقابل اتهامات ایستاده گی و مشروعیت خود را به مردم ثابت کند، حمایت مردمی که به پی گیری قضایا کمک کند، و استفاده موثر از رسانه ها تا حقیقت فراموش یا خاموش نشود را خاطر نشان می سازد. درس گرفتن از قضیه انیسه و به کار انداختن این آموخته ها در دادخواهی باعث خواهد شد که در آینده فعالین موفقتر باشند، دستاورد های ملموس تری داشته باشند و یک سیستم پایدار پاسخگویی مسوولین در مقابل مردم و جامعه مدنی به وجود آید وگرنه صدای انیسه ها همچنان خاموش خواهد شد.
دستهبندی شده در: مقالات
آنلاین : http://noorjahanakbar.wordpres...