خودماني....
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ميخواهي همه چيز را از ياد ببري؟ خب. كه چي بشه؟ فكر ميكني چاره كار فراموشيه؟ چاره كار حتي كاويدن زمين تا ته شن و ماسه هاش هم نيست. اصلاً كي گفته كه چاره ء كاري وجود داره و هـيچيسم فلسفه آدمهاي خل و چله؟ هـيچيسم را باور داشتن و درك كردن يك شعور ماوراءالطبيعه ميخواد. خوب حالا درسته كه مثلاً متافيزيك را هم به كار ببري و كمي هم لنگ و پاچه هگل را هم گاز بگيري. اما همه اينها شده اند دهان پر كن اين روزها. دهان پر كن هاي نشخواري. از او نوع كوچه بازاريش. مثل همين مندوي آتيش گرفته خودمون كه توش پر فيلسوفه. جاي دور نريم. مگه نه؟ حالا چه فرقي ميكنه مهمترين افكارت را به قنبر علي، قصاب سر كوچه تان استناد دهي تا به هگل و فوكو.
آخه دنيا كه همه اش هگل و متافيزيك و جديداً ها هم تبارشناسي و هرمونتيك نميشه كه. حتي خوشبختي از بند ناف ساختارگرا ها و امثال دريدا هم آويزان نشده. خب، برگرديم به همان هيچيسم خودمان. چه فرقي داره هر روز مقابل اين واژاه زانو بزني و زار زار اعتراف كني به لش بودن وجود انسانهاي پر طمطراق. هيچ فرقي نداره. بابا نيچه هم همين را ميخواسته بگه. منتها زبان آلماني خيلي كوچه پس كوچه داشته براي اين نوع تعريف ها و تعبير هاي ساده.
آنلاین : http://toranjterme.blogfa.com/...