مدارا...
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
گاهي فكر ميكني كه تو داري زندگي را فريب ميدهي و انسان خيلي خيلي باهوشي هستي. گاهي هم فكر ميكني نه اين زندگي است كه ترا فريب ميدهد و لامذهب خيلي خيلي زرنگ تر از تو است. بعد يك زماني مي رسد كه هم تو و هم زندگي دست از فريب دادن همديگر بر مي داريد و سعي ميكنيد همديگر را تحمل كنيد و به يك مداراي نسبي برسيد.
مدارا كردن با زندگي و نديده گرفتن فريب هايش كار آساني نيست. و اينكه در اين فريبها ادغام نشوي و وجودت آميزه اي نشود از تمام ناشناخته هاي به ظاهر شناخته شده.
انسانهاي كمي در اين جهان پهناور به مفهوم واقعي كلمه مي توانند چنان با قوت روي پاهاي خود و شناخت واقعي خود از خود بياستند، و در عين حال آن اصالت وجودشان را فراموش نكنند. وقتي اصالت وجود خود را دست كم نگيريم، به تمام انسانها احترام خواهيم گذاشت و سعي نخواهيم كرد مدارا كردن انها با زندگي را به مساله اي سطحي و مسخره و در عين حال مزخرف و بيهوده تعميم دهيم و تعريف كنيم.
هيچ كسي نميتواند به قاطعيت بگويد كه چقدرخوشبخت تر از ديگري است. ما انسانها همه سهم هاي خودمان را از خوشبختي به ارث مي بريم، به اندازه لياقتمان. حتي خدايان زميني هم نميتوانند ضمانت كنند كه بعد از يك لبخند واقعي و زيبا، ساعتها گريستن را با تمام اندوهش تجربه نكني.
آنلاین : http://toranjterme.blogfa.com/...