آوازكسي كه آه مي كشد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
آوازكسي كه آه مي كشد
" بياييد به آوازكسي كه دربيابان بي راه مي خواند گوش دهيد
به آوازكسي كه آه مي كشد
ودست هاي خودرا درازكرده مي گويد؛
واي برمن ، زيرا كه جانم به سبب جراحاتم درمن بيهوش شده است " ( فروغ
فرخزاد )
شعربالا را سال ها قبل فروغ فرخزاد ، احتمالا براي جذامي هايي گفته است كه
اين بانوي شاعر، به محل نگهداري آنها دريك شهردورافتاده ايران(تبريز) رفت وبراي
مدتي با جذامي ها زندگي كرد وحتي به قول خودش با آنها غذا خورد ." من ازهمان
روز اول سعي كردم خودم را براي قبول اين فكرآماده كنم كه اين ها هم آدم هاي معمولي
هستند ، به آنها محبت كردم ، پيش سفره ناهارشان نشستم ، دست به زخم هاي شان زدم
وهمين آدم هايي كه روزهاي اول عليه ما شعارميدادند ، چند روزبعد با ما دوست شدند
وبه ما اعتماد كرده اند . " وسرانجام فلمي به نام "خانه سياه است"
اززندگي جذامي هاي ايران ساخت .
ما درجامعه ي خود نه جذامي داريم ونه كسي مثل فروغ . اما تعدادي انسان
هايي رها شده درخيابان ها داريم كه بي شباهت به جذامي ها نيست . به حق يا به ناحق مايه
ي تنفردرجامعه شده اند وهركس وناكسي ازوجود آنها دراجتماع ابراز بيزاري مي كنند .
آدم هاي منفوروبي نوايي به نام "معتاد " .
درهيچ جاي متروكي ازگوشه ي شهرنيست كه معتاد حضورنداشته باشند .
هرچيزوناچيزي كه گم مي شود اولين متهم " معتاد" است . به هرآدم ژوليده
ونا شسته ي لقب "معتاد" مي دهند . به هرگدا و بي خانماني معتاد صدا مي
كنند. تا جايي كه رفته رفته بخشي ازاجتماع را معتاد تعريف مي كنيم . دهنه ي
كمركلاغ ، پاي منارها ، تانك مولوي وگوشه گوشه ي ديگردرشهرهرات ، پل سوخته دركابل
، قبرستاني دروزاه درنيمروزوجاهاي ديگري كه من نديده ام درشهرهاي ديگر،مملوازانسان
هايي است كه تمام نيازهاي انساني شان خلاصه شده است به يك مثقال ترياك ويا ذره ي
كريستال وسرنگ وسوزن . مكان هايي براي كيف وحال اين گروه جاهايي است دردامنه ي
كلان شهرها . آدم ها بي آنكه براي رهايي آنها لحظه ي بينديشند ، ازكنارشان
عبوركرده دماغ هاي شان را ميگيرند و لعنت ودشنامي نثارشان ميكنند .
برخورد با اين جماعت هيچ انساني نيست ، چون نگاه انساني به اين آدم ها
وجود ندارد ، مردي به بچه هاي كوچه صدا ميكند بزنيد ، ازاينا كده كه سگ خوبه لااقل
دزدي نمي كنند . كاري كه با جذامي ها نيزتجربه شده است وفروغ ازاين گونه ديد نسبت
به جذامي ها شكايت كرده است . ما با چون وكيبل به درمان اينها رفته ايم . با حصاري
دراطراف مكاني كه براي نگهداري آنها درنظرگرفته شده است .
بعد ازآخرين برفي كه باريد درشهرآوازه افتاد كه تعدادي ازاين معتادين
دراثرسرما مرده است ،درهمان روزرفتيم دركمركلاغ وبا تعدادي ازمعتادين صحبت كرديم، اما هيچ نشاني ازواقعيت اين امروجود نداشت كه
كسي مرده باشد . همگي زنده ودرعين سرما خماربودند .اين شايعه باعث شد كه حد اقل تعدادي
ازمردم وتعدادي ازنهاد هاي بشري احساس شرم يا مسئوليت كنند تا براي نجات آنان كاري
انجام دهند .
چند صباحي است كه با تحريك وتلاش دفترحقوق بشرهرات وبا حمايت شوراي ولايتي
، معتادين پراكنده درشهررا با زورپوليس ودرعمليات هاي شبانه وبا هجوم نيروهاي مسلح
درمحل هاي تجمع شان ، آنها را جمع كرده اند ودرساختمان متروكي به نام پوهنتون عرب
ها كه زماني محل آموزعرب ها بوده است ، گرد هم آورده اند وچي بسا به مصداق
شعرمعروف " بني آدم اعضاي يكديگرند " احساس همدردي خودرا با اين قشررها
شده ابرازداشته اند . واقعيت اين است كه هيچ كسي گرچي درظاهرابرازهمدردي مي كنند
ولي رفتارانساني با اين انسان ها ندارند . به همين علت است كه آنها نيزنظربد بين
ومشكوك به كسي كه حتي ميخواهند به او كمك كنند دارند . حركتي كه ازگفته هاي فروغ
با جذامي ها ميشده است . فروغ درمورد برخورد مردم با جذامي ها ميگويد : " عكس
العمل آنها روزهاي اول خيلي بد بود ، چون آدم هايي آنجا رفته بودند كه فقط عيب
آنها را ديده بودند . به طوركلي جذامي ها نسبت به آدم هاي سالم نوعي كينه احساس مي
كنند ..." عين برخورد وواكنش درقبال معتادين ما مي بينيم . درمكاني كه آنهارا
جمع كرده اند اكثرا ازآن فراري اند وبا سيم خاردارواسلحه مثل زنداني ها ازآنان
نگهداري ميشود .
آنلاین : http://mosafeer.blogfa.com/post-741.aspx