دهان خون آلود آزادی هنوز باز است
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
نصرالله پرتو نادری فرزند عبدالقيوم پرتو به سال ١٣٣١ خورشيدی در
دهکده "جر شاه بابا" در فرمانداری کشم ولايت بدخشان به دنيا آمد. در سال 1350خورشیدی به دانشکده
علوم دانشگاه کابل رفت و در 1354 از رشته بیولوژی و شیمی دانشگاه کابل گواهینامه
کارشناسی به دست آورد. وی عضو انجمن شاعران و نویسندگان افغانستان بود و در دوران
جنگ به پاکستان مهاجرت کرد. در دهه 1380
به کابل بازگشت و به فعالیتهای ادبی و اجتماعی پرداخت. شعرها، مقالهها و کتابهای
بسیاری از پرتو نادری منتشری شده است.
اکنون او را به دلیل نشر مقالهای به دادستانی فراخواندهاند.
از چند و چون و درستی و نادرستی ادعای شکایتکننده و نیز نویسنده مقاله حکایت
دقیقی در دست نیست که باید معلوم شود. با این حال، نفس ستیز همیشگی مثلث زر، زور و
تزویر با اهالی فرهنگ، هنر و ادب و اهالی خبر چیزی است که سالهاست گریبانگیر
فعالان این قلمرو در کشور ما بوده است. به همین دلیل،
هماره میکوشند دهان کسانی را ببندند که برای حقیقتگویی و شفافسازی در کشور استبدادزده
افغانستان میجنگند. به امید آنکه «آزادی»، جایگاه فطری و واقعیاش را دوباره در
نگاه و اندیشه همه انسانها به دست آورد، نه آنکه کالایی «کاغذپیچ» و «دور از
دسترس» باشد. البته همینجا هم صادقانه اعتراف میکنم که این آرزو، خیالی مذبوحانه
بیش نیست. اکنون شعری از پرتو نادری را میآورم که یادکرد «آزادی» است.
«دهان خونآلود
آزادی»
شراب نمینوشم!
شراب نمینوشم!
غمهای من سختتر
از آن است
که در شراب حل شود.
محلّلهای سادهی
روزگار
آنهایی را حل میکنند
که از آغاز، هیچ
بودهاند.
***
من در دامنه کوهی
بزرگ شدهام
که دهاتیان صادق
سادهدل
امتداد روشنی را
با آن اندازه میگرفتند.
من در دامنه کوهی
بزرگ شدهام
و شب در آغوش ماه
میخفتم
و جام جام ستاره
مینوشیدم
و با پرواز عاشقانه
آفتاب
آسمان را کران تا کران
زیر پر میگرفتم.
***
من روحم را عاشقوار
به کوهستانهایی بخشیدهام
که شب، ماه برجبینشان بوسه میزند
و بامداد
خورشید
توفان دریاها
از کوهستانهای سرزمین
من سرچشمه میگیرند
کوهستانهای سرزمین
من
استوارتر از آنند
که توفان خاکآلود
صحرایی
فراز قلههای بلند
آفتابیشان
خیمه برافرازد.
کوهستانهای سرزمین
من
فاتحان همیشگی تاریخند
کوهستانهای سرزمین
من
سپاهیان آمادهی
آزادیاند
من، سرزمین کوهستانی
خود را
با انبوه گرسنگان
آن دوست دارم
سرزمین کوهستانی
من
شرزه شیر زخمخوردهای
است
که زخمهای خونینش
دهان خونآلود آزادی
است.
***
بگذار!
بگذار!
دلقکان یاوهی روزگار
سرود تسلیمی خود
را
با زبان بیگانه تکرار
کنند
ولی من همچنان
در کاخ بلند فردوسی
اتاقی دارم
که پشت دروازهی
آن نوشته است:
آ
زا
دی!
برای دیدن زندگینامه
پرتو نادری به این دو لینک بنگرید:
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...