یک با یک برابر نیست
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
امروز سالروز
اعدام خسرو (عبدالحسین) گلسرخی است. (تولد: ۲ دلو (بهمن) ۱۳۲۲ در رشت - اعدام ۲۹دلو
(بهمن) ۱۳۵۲) این شاعر و نویسنده مارکسیست ایرانی در دهه 1350 به اتهام توطئه برای
آسیب رساندن به اعضای خانواده محمدرضا شاه پهلوی، در سال ۱۳۵۱ دستگیر شد. وی پس از
محاکمه در دادگاه (جریان محاکمه وی به صورت تلویزیونی پخش شد و بسیار معروف است) با
طلب عفو نکردن از شاه، در سی سالگی اعدام شد. چند شعر جالب اجتماعی را از وی
بخوانید:
یک با یک برابر
نیست
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم، گلگون
بود
و دستانش به زیر پوششی
از گـرد، پنهان بود
ولی آخرکلاسیها
لواشک بین خود تقسیم
میکردند
وآن یکی در گوشهای
دیگر، «جوانان» را ورق میزد؛
برای اینکه بیخود،
هایوهو میکرد و با آن شور بیپایان
تساویهای جبری را نشان
میداد.
با خطی خوانا به روی
تختهای کز ظلمتی تاریک،
غمگین بود،
تساوی را چنین بنوشت:
«یک با یک برابر است».
از میان جمع شاگردان،
یکی برخاست؛
همیشه یک نفر باید به
پا خیزد...
به آرامی سخن سر داد:
«تساوی، اشتباهی فاحش
و محض است».
نگاه بچهها ناگه به
یک سو خیره گشت و
معلم، مات بر جا ماند
و او پرسید: «اگر یک
فرد انسان، واحد یک بود؛
آیا یک با یک برابر
بود؟»
سکوت مُدهِشی بود و
سؤالی سخت.
معلم، خشمگین فریاد
زد: «آری، برابر بود».
و او با پوزخندی گفت:
«اگر یک فرد انسان،
واحد یک بود؛
آنکه زور و زر به دامن
داشت، بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد
زر داشت، پایین بود؟
اگر یک فرد انسان، واحد
یک بود؛
آنکه صورت نقرهگون
چون قرص مَه میداشت، بالا بود
و آن سیهچرده که مینالید،
پایین بود؟
اگر یک فرد انسان، واحد
یک بود؛
این تساوی زیر و رو
میشد.
حال میپرسم: یک اگر
با یک برابر بود؛
نان و مال مفتخواران
از کجا آماده میگردید؟
یا چه کس دیوار چین
را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر
بود؛
پس که پشتش زیر بار
فقر خم میشد؟
یا که زیر ضربه شلاق
له میگشت؟
یک اگر با یک برابر
بود؛
پس چه کس آزادگان را
در قفس میکرد؟»
معلم نالهآسا گفت:
«بچهها در جزوههای
خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست...».
****
هیمه
نه آنکه فکر کنی
سرد است
که من
در تهاجم کولاک
یکجا تمام هیمههای
جهان را
انبار کردهام
در پشت خانهام...
و در تفکر یک باغ
آتشم
به تنهایی
من هیمهام
برادر خوبم
بشکن مرا
برای اجاق سرد
اتاقت
آتشم بزن
من هیمهام
برادر خوبم...
****
رویش جوانهها
گیرم که در باورتان
به خاک نشستهام
و ساقههای جوانم از
ضربههای تبرهایتان زخمدار است
با ریشه چه میکنید؟
گیرم که بر سر این باغ
بنشسته در کمین پرندهاید
پرواز را علامت ممنوع
میزنید
با جوجههای نشسته در
آشیان چه میکنید؟
گیرم که میکشید
گیرم که میبرید
گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانهها
چه میکنید؟
زندگینامه
http://fa.wikipedia.org/wiki/%...
مجموعه اشعار
آنلاین : http://chendavol.blogfa.com/po...