صفحه نخست > دیدگاه > صدای دلخراش

صدای دلخراش

( به یاد قربانیان و بازماندگان قربانیان حملات انتحاری)
محمد امین وحیدی | فیلمساز و وبلاگ نویس
چهار شنبه 7 می 2008

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بم!!! صدای دلخراش انفجارگوشهایت را میشکافد و تو را درجایت میخکوب میکند! تو هنوز نمیدانی آیا سالم هستی یا خیر. دراطرافت میبینی مردم به هرطرف میدوند و دود غلیظی به هوا بلند میشود. صدای نزدیک شدن آمبولانس را میشنوی و پس ازآن سر و صدا و غالمغال افراد پولیس را که تو و دیگران را

بم!!! صدای دلخراش انفجارگوشهایت را میشکافد و تو را درجایت میخکوب میکند! تو هنوز نمیدانی آیا سالم هستی یا خیر. دراطرافت میبینی مردم به هرطرف میدوند و دود غلیظی به هوا بلند میشود. صدای نزدیک شدن آمبولانس را میشنوی و پس ازآن سر و صدا و غالمغال افراد پولیس را که تو و دیگران را متفرق میکنند. دهانت باز میماند؛ حیران مانده ای و اصلاً نمیدانی چی میشود و چی خواهد شد. باز بدنت را با دقت میبینی که آیا کاملاً سالم هستی؟

درحالیکه هنوز گوش هایت ازآن صدای دلخراش جینگ میزند، بوی دود و خاک و خون انسان به مشامت میرسد، بعضی ها اینطرف و آنطرف درحال دویدن هستند و صدای ناله های دردناک و فریادهای سوزناک از دور و نزدیک به گوشت میرسد.

پولیس و نیروهای امنیتی مردم را متفرق میکنند و تو هم از آنجا دورمیشوی. اینبار خدا را شکر میکنی که به تو آسیبی نرسید. با گام های نا استوارراهی خانه ات میگردی. با خود فکر میکنی؛ اگر درراه کدام انفجار دیگری رخ بدهد، آیا بازهم زنده خواهی ماند؟ چه کسی غیرازخدا از این امرآگاهست؟

تصاویرلحظه های انفجار را به ذهن میسپاری و شب هنگام وقتی دربسترت میروی، که آرام ترین و امن ترین وقتت را درآن سپری نمایی، این تصاویر به مانند فلم های تکراری بازبه سراغ تو می آیند؛ لنگ بوت پرازخون، لنگ چبلق، چادر. باز آن زنان و اطفال بی گناه را میبینی که بدون هیچ گناه و تقصیری، بدون هیچ دشمنی با کسی و بدون هیچ هدفی درجلو چشمانت قربانی انفجارگردیدند. جایی که ممکن بود تو هم به مانند آنان کشته شوی.

به فکرکردن شروع میکنی و تا فرا رسیدن صبح روز بعد با خود می اندیشی اما هیچ دلیلی نمیابی که چرا این بیگناهان کشته میشوند و دقیقاً کی ها مسئول کشتار اینهایند.

ذهن مغشوشت همانطور درجستجوی چیزیست که تو را دریافتن پاسخ به این سئوال نزدیک ترنماید. تصاویر، خاطره ها، داشته ها همه و همه ی ذهنت را سرو ته و مخلوط میکنی تا چیزی ازمیان آن بیابی، اما همه یاد ها و خاطرات جزتصاویرمبهم و خیره و خشن چیز دیگری نیستند.

به یادت می آوری چندی قبل را که مردم به سرک ها سرازیرمیشدند، و شعارمیدادند، زنده باد، زنده باد اسلام، مرده باد، مرده باد غرب. مرده باد آمریکا، مرده باید دانمارک، مرده باد خارجی هاییکه به اسلام توهین میکنند. مردم بیرق ها را میسوزاندند، که بیرق های کشورهای غربی بود.

بازتظاهرات دیگری را به یاد میآوری که زنان و مردان بسیاری درآن شرکت کرده بودند و شعارمیدادند، زنده باد آزادی، زنده باید دموکراسی، مرگ بربنیاد گرایی مرگ بر افراط گرایی.

سخنرانی رئیس جمهورت به یادت می آید که ازبهروزی، ازاقتصاد و ازخوشبختی و سعادت درمردم حرف میزد.

هزاران کودک بدبخت درپیش چشمانت ظاهرمیگردند که درسرمای کشنده زمستان مجبور به کارشاقه درسرکهای کابل هستند.

کودک تخم مرغ فروش دهن دروازه ولایت کابل را به یاد می آوری که بیچاره به بهانه این کار و شکستادن عمدی تخم مرغ هایش دست به گدایی میزند.

مادری را به یاد می آوری که چندی پیش به خاطرنداشتن خرچ زندگی اش طفل نوزادش را فقط دربدل دو هزار افغانی به فروش رساند.

تصویری دیگری که جلوچشمت مجسم میگردد، تصویررهایی و تقدیرازنوجوانیست که برای حمله انتحاری وارد این خاک شده بود و بعد ازدستگیری، رئیس جمهورت او را به خاطرروابط قومی قبیله اش تقدیرکرده رها گردانید.

سخنرانی مقامات نظامی دولتی را به یاد میآوری که با شور و شعف ازافتخارات اردو و پولیس صحبت میکردند،
ولی صحنه انفجارمرگبارامروز را که درفاصله ی چند متری ات با دل وجان لمس کردی با تصاویرآرشیفی ذهنت سازگار و قابل مقایسه نیست.

دیگرنمیدانی به این تصاویرباورکنی یا نکی همه گفته ها به نظرت شعارمی آیند وهمه تصاویربرایت کابوسی بیش نیستند؛ زیرا تو مرگ را امروز با پوست و جان لمس کرده ای.

ازبس چرت میزنی، ذهنت ازاین شاخه به آن شاخه خاطرات میپرد و درجستجوی تصاویریست که شاید درآن دلیلی برای آنچه امروز درجلوچشمانت دیدی پیدا بتوانی کرد مگرهیچ فایده ای ندارد، نه. هیچ دلیل قانع کننده ای نمییابی.
اصلاً جواب خاصی پیدا نمیتوانی. فقط ابهامات است. ابهاماتی که به جزازسئوالات لاینحل درذهنت چیز دیگری نیستند سئوالاتی چون؛ آیا دیگر بس نیست؟ تا به کی باید اینطورزیست؟

درحالیکه چشم هایت خسته اند و ذهنت کم کم ازکار می افتد، فقط صدای بم!!!! انفجار امروز بیشترین قسمت ذهنت را پر کرده است و دربکگراوند آن صداهای زنده باد و مرده باد، اسلام، غرب، تروریزم، دموکراسی، بنیاد گرایی، افراط گرایی، آزادی، مبارزه، طالبان، آمریکا، ناتو و غیره با تصاویرخیره و تاری که تا حال پیشت مرور میکردی طنین میاندازد و بدون اینکه جواب دقیق اینرا بیابی که چرا هرروز مردم بدبخت ترمیشوند، چشم هایت به خواب میروند، به خواب آرام، اما بازهم نمیدانی که آیا صبح زود این چشم ها بیدارمیشوند یا خیر، چرا که شرایط بی نهایت خراب است و فاصله بین مرگ و زندگی به اندازه یک تارمو.

بدون هیچ گونه تضمینی روز بعد زندگی ات را آغازمیکنی. حتی برای لحظه ای اعتبارنیست که زنده بمانی یا ازبین بروی. چقدرزنده خواهی ماند؟ آیا امروز انفجاردیگری رخ نخواهد داد؟ آیا این انفجارتو را زخمی نخواهد کرد و یا ازبین نخواهد برد؟ خدا میداند.

این نوع زندگی به مانند خانه ای است روی آب، که هرگاه میتواند با قهرآب یا سیل ازبین برود و به دست نیستی سپرده شود که باید ازمعماران آن پرسید چرا این خانه را اینگونه طراحی کرده اند؟!

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • Yak khabar gozari europaye niyaz ba yak khabar negar ki ba zaban farsi dari wa English balad bashad wa sabeqa khabar negari darad neyaz narad. alaqa mandan metawanad E-mail adres wa nambar telefoon khuda ba ien adres bfrestad waras_78 hotmail.com
    Mahal kar dar wlayat Bamian ast.
    Anwar warasi | | #

  • با عرض سلام . واقعیت های عینی جامعه عقب مانده ما در مطلب که اقای وحیدی نوشته اند انعکاس یافته است که قابل تحسین است .امیدوارم با استفاده از این سوژه سینماگران ما بتوانند فلمی مستند تهیه کرده وبرای نسل های بعدی انرا به یادگار بمانند تاحالات امروزی مردم ما را نسل های بعدی مشاهده نموده بتوانند .

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس