از دین فهمی تا دین ستیزی
قسمت اول: نبشته های عتیق الله مولوی زاده در یک نگاه
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
مقدمه
افغانستان عزیز و سربلند در طول تاریخ خویش مردان بزرگی چون مولانا بلخی، سید جمال الدین افغانی، سنایی، و عده زیاد دیگری را در دامان خود پرورانیده است و تعدادی هم با هزاران بزرگی فهم و بینش و دانش و شجاعت گمنام مانده و رفته اند. در عین حال فرزندان ناخلف زیادی دیگری مانند شاه شجاع ها و کارمل ها و صد ها جیره خوار فاسدی دیگری هم داشته که انسان های پاک طینت و پاک سرشت وطن خواه را بخاطر جیفه کثیف به دام باداران خود انداخته تا ایشان را بدنام، زندانی و بالاخره با پای مرگ بکشانند. این اجیران فاسد همیشه در طول تاریخ افغانستان سد راه ترقی و تعالی کشور بوده و تا امروز هم کسانی وجود دارد که از این راه نهایت کثیف نان میخورند و به زعم خود شان با همه سرافکندگی به نزد وجدان خود اگر داشته باشد زندگی میکنند نه زندگانی.
با این مقدمه مختصر می خواهم یکی از این چهره های کثیف را افشا سازم که همواره بخاطر بقا حیات طفیلی خود می کوشد و بخاطر سیر کردن شکم از هیچ چیزی دریغ نمی کند. این چهره نامیمون و شوم آقای عتیق الله مولوی زاده می باشد.
من با نام و نشان این شخص اصلاً آشنایی نداشتم و از نوشته های او هم بنابر مصروفیت های کاری خبری نداشتم ولی یکی از دوستان اراجیف مضحک او را تحت عنوان "از دین پروری تا دین فروشی" برایم ارسال کرد و من هم آنرا مطالعه کردم و بنابر مسؤولیت وجدانی خواستم وقتی را وقفی آن نموده و اندوخته های ناچیزم را با هموطنان عزیزم شریک سازم. البته نوشته حاضر نه بر اساس عقده و یا خصومت شخصی است بلکه نظرم بر اساس یک تحقیق علمی و اکادمیک می باشد. در تحقیق حاضر عمدتاً روی انگیزه اصلی، علت اساسی و هدف نهایی نشر این اراجیف بحث شده و عوامل اساسی آن ریشه یابی شده است.
نوشته مذکور و یا دقیق تر بگویم افسانه سرایی آقای عتیق الله جز داستان بی مایۀ که عمدتاً شخص خود را به معرفی گرفته است، چیزی بیش نیست. البته وقتی این افسانه آقای مولوی زاده را مطالعه کردم، مرا وادار ساخت تا سایر نوشته موصوف را نیز مطالعه کرده و چیزی بنویسم. در این مقاله روی دانش نویسنده، طرز تفکر موصوف، روابط فامیلی و بالاخره هدف نهایی از نوشتن چنین اراجیف بحث گردیده است.
اصل شخصیت نویسنده
از نوشته های آقای عتیق الله مولوی زاده معلوم می شود که ایشان در طفلی دچار ضربه روانی شده و این ضربه باعث ایجاد عقده شدید در موصوف شده است. این عقده او را به هر چیز و هر کس بد بین ساخته و او را به بدترین کار ها وادار ساخته است. موصوف از طرز فکر عقده ای و حکومات عقده ای همیشه طرفداری میکرده است. و اینکه این عقده و مرض مهلک در کجا و از کجا سرچشمه گرفته است خودش در مقاله تحت عنوان "مظلومیت های خاموش – بیاد سرنوشت درد ناک مادر بیچاره ام" که در سایت وطندار به نشر رسیده است یادآوری می کند، این نوشته نشاندهنده اوج عقدۀ و نهایت مزمن بودن مرض مذکور می باشد. در قسمت از این مقاله آقای مولوی زاده مرض خود را به کلمات ذیل بیان می کند: "واما من ..... اولین فرزند پسر در خانه مولانا.... از اولین ساعاتی که درزندگی بیادم می آید تبسم و لبخندی را در سیمای مادرم بخاطرندارم ، یادم نمی آید که مادرم خندیده باشد". جناب عتیق الله خان نه تنها بالای پدر خودش جناب مولوی عبدالوهاب میتازد بلکه با زیر پا نمودن همه اعتقادات دینی بر پیامبر بزرگوار اسلام که در قلب همه مومنین جای خاص دارد، نیز تاخت و تاز بی شرمانه نموده است. موصوف در قسمتی از مقالۀ خود می نگارد:
...و این بدان میماند که زنی بخواهد بجای یک شوهر، چند شوهر داشته باشد و شوهر اولی را در اطاق پهلو بخواباند و با شوهر دومی وسومی معاشقه کند، آنچیزیکه در دنیای غرب امروزی، زیر عنوان سکس پارتی و یا سکس دسته جمعی مردان وزنان انجام میشود، آیا مرد مسلمان میتواند در سکس پارتی و یا سکس دسته جمعی شرکت کند و مردان دیگر از خانمش بهره ببرند، اگر بر مسلمان مومنی چنین پیش نهادی شود هزاران بار استغفرالله و سبحان الله برزبان می آورند، در حالیکه این طرف قضیه درعالم اسلامی همان سکس پارتی است که در میان زن ها برای بهره برداری یک مرد انجام میشود. مگر عایشه زن پیامبر نمیگوید که حضرت رسول دریک شب با همه زنان خودش بدون آنکه غسل کند همبستر میشد و غسلی هم انجام نمیداد [العیاذ بالله]... یعنی همبسترشدن با چند زن دریک شب در حالیکه بقیه زنها هم میدانند که در فلان اطاق مردشان مصروف چه کاری است ولی دین است که برایش توجیه میکند و آرامش میسازد. (سایت وطندار)
موصوف از یکطرف خود را مسلمان و مجاهد می نامد و از جانب دیگر بر اسلام و پیامبر مهربان و مشفق آن میتازد. وای بر چنین مسلمان و مولوی زاده. موصوف از اینکه پسر مولوی است، و تا اندازه ای به مسائل دینی دسترسی داشته و چند آیت و حدیثی می داند بنابرآن با دین اسلام بهتر می تواند مقابله کرده عقده گشایی کند. در قسمت دیگر این مقاله بر خالق خود و همه این کائنات مرئی و نامرئی نیز با نهایت سفاحت، بیخردانه قلم رانده است.
حدیثی از حضرت رسول نقل شده که در مناجات و دعا با خالق خودش میگوید: خدایا! من آنچه را که توان انجامش را دارم، انجام دادم و انجام میدهم ولی در مورد آنچه در اختیار من نیست مرا مؤاخذه نکن ... پیامبر میخواهد بگوید من نوبت را در گذرانیدن اوقات خودم مراعات میکنم عدالت را در غذا در لباس و مسکن مراعات میکنم ولی نمی توانم عایشه را بیشتر ازدیگران دوست نداشته باشم چون بالاخره او جوان است زیبا است ومن هم انسان هستم و قلب دارم و اختیار قلب در دستم نیست و خدایش هم به در خواست پیامبر جواب مثبت داد که لایکلف الله نفسا الا وسعها، خداوند هیچ نفسی را خارج از توان و قدرتش تکلیف نمیکند، این حدیث دلیل محکم وقاطعی است که مردان مومن برای خودشان اقامه میکنند ومیگویند وقتی حضرت رسول توان اجرای عدالت درمورد زنان، در امورات قلبی را نداشته ما بیچاره ها که به گرد خاک پایشان هم نمی رسیم .... چون اختیار قلب دست خداست ومرد مومن مسئول شناخته نمیشود، امید وارم که این حدیث پیامبر اساس وسندی صیح نداشته باشد که در صورت صحیح بودن این حدیث نه آبروی برای خدا می ماند و نه هم برای رسولش.
آیا می توان به کسی که به خالق و مربی خود و پیام آور آن توهین کند مسلمان و حتی انسان سالم گفت؟ نه هرگز. امروز حتی کسانیکه با ادیان هم سر موافقت ندارند منکر خداوند نیستند.
آقای عتیق الله مولوی زاده از اینکه با پدر بنابر گرفتن زن دوم مخالفت داشت، و هر لحظه آتش انتقام در دلش موج میزد با کمونستان رابطه قایم کرده و راه و روش نهایت مزخرف الحاد را در پیش می گیرد، و حتی با گذشت این همه بدبختی ها و ویرانی کشور از طرف شوروی های وحشی بعد از انفجار این همه بم های ناپال و میلیون ها تن باروت، بیچاره از خواب خرگوشی هنوز هم بیدار نشده و از روس ها و نوکر شان کارمل ملقب به شاه شجاع ثانی، مزدور معلوم الحال روس ها پشتیبانی میکند. موصوف در قسمت از مقاله تحت عنوان زندگی از کاخ تا کانتینر در وصف شوروی ها و اجیر شان ببرک کارمل می نگارد: " درفش سرخ برافراشته در مسکو مايه افتخار و مباهات هر سوسيالست و آزاديخواهي در جهان بود ... من و قتی به زندگی کارمل توجه میکنم این مراحل از فراز و نشیب را در زندگی او خوب می بینم، و یادم از فریاد های خشمگین از عزم آهنین و گام های استوار او می آید ... و سر انجام هم در کانتینری که نشانی از راست گوئی و صداقتش بود در عالم غربت و محرومیت جان باخت " در حالیکه در آنزمان دانشمندان روسی به بیهودگی نظام شان پی برده و اکثر شان می خواستند که از این دکتاتوری کمونیزم نجات یابند، چنانکه با نظریات گرباچوف این نظام دیکتاتوری به حیات خود خاتمه داد و نظام جدید را به تجربه گرفتند. ایشان می دانستند که نظام اقتصادی و اجتماعی شان فقط به تیوری های خیالی ارزش اضافی مارکس و تیوری اقتصادی سوسیالیزم لنین محصور مانده و از دنیا رشد اقتصادی خبری نیست. بنابرآن غلامان شان را نیز مانند کشور های تحت الحمایه شان از خود راندند، چنانکه کارمل چندین بار به روسیه پناه برد ولی تا اخیر کسی برایش ویزه اقامه نداد و فکر میکرد که شاید بادارانش به پاس خوش خدمتی برایش اجازه زندگی کردن در مسکو را بدهد ولی در آن زمان دیگر اتحاد جماهیر اشتراکیه شوروی وجود نداشت که کارمل بار ها در بیانیه های خود به آن اتکاء میکرد. زیرا تکیه گاهش حالا ویران شده و به جمهوریت های 15 گانه تقسیم شده بود. همچنان کارمل چنان به روس ها وابسته شده بود که فکری دیگری در سرش خطور نمی کرد تا مانند همرزمانش به کشور های غربی پناه ببرد. ببرک کارمل در آخرین مصاحبه خود با مصطفی دانش در سال 1995 در شهر حیرتان چنین میگوید: "بزرگترين درسی که در زندگی گرفتم اين بود که هيچ کشوری نمی تواند به اتکای نيروی خارجی به آزادی و استقلال و پيشرفت دست يابد. بايد به اراده مردم احترام گذاشت و از استقلال کشور دفاع کرد. هر ملتی بايد روی پای خود بايستد." به گفته آقای مصطفی دانش "اتحاد جماهير شوروی تا آنجا که توانست از او بهره برداری کرد، اما امروز که او مطرود شده، حتی از دادن ويزای سفر به او خودداری می کند. او اجازه ندارد برای معالجه و ديدار خانواده اش به روسيه سفر کند" . بنابر این شواهد موثق کارمل به میل خود در کانتینر زندگی نمی کرد بلکه روس ها به او اصلاً توجه نداشته و متروکش کرده بودند.
از مباحث بالا واضح می شود که جناب نویسنده از تحولات روزگار چندان با خبر نیست و هنوز هم به فکر رهبر داغدارش می باشد که او خود در اخیر عمر از روس ها بنابر ندادن ویزه بیزار است. این واقعه باید مایه عبرت برای پیروانش و سایر افراد کشور باشد.
صلاحیت علمی و استدلالات منطقی
طوریکه از نوشته ها و قرائن معلوم میگردد جناب نویسنده، از بیکاری و رسیدن پول دولت آسترالیا نویسنده شده است، نه اینکه تحصیل و تخصص لازم در این مورد داشته باشد. زیرا در کشور های مذکور برای افراد چون جناب عتیق الله خان کاری وجود ندارد و مجبوراً عالیجنابان به داستان سرائی بپردازد. تمام استدلالات ایشان فقط بر زبان و چشم خودش وابسته است، و هیچ سندی دیگر جز خودش ندارد. و این نوع استدلال را در زبان تحقیق یاوه سرایی روی سرک و در زبان عامیانه می گویند که دُمش شاهدش بوده است، نه اینکه به آن استدلال علمی و اکادمیک گفت. از جانب دیگر طوریکه از نوشته های جناب خود شان معلوم می شود، که ایشان با پدر عقدۀ عمیق داشته و از پدر سخت انتقاد می کند، در چنین صورت چگونه امکان دارد که پدر مسائل سیاسی را با پسری که بیش از 16 سال ندارد و مخالفش است در میان گذارد؟ و از جهت سوم وقتی این مسائل بس مهم و پشت پرده وجود داشته باشد، باید پدر بزرگوارش نیز در آن همدست باشد، و در جای چهارم تا حال چرا این همه حقایق سرپوشیده مانده که در سال 1392 یکبار به فکر مبارک جناب عتیق الله خان مولوی زاده که ایشان در حدود 60 سال عمر داشته و شاید اواخر عمر شان باشد خطور کرده است؟ از زمان جوانی یعنی سال 1349 تا 1392 که درست 43 سال از آن میگذرد، آیا ایشان تا حال خواب بودند یا اینکه حق الزحمه برای این کار برای شان پرداخت نشده بود؟ و یا اینکه کدام نیم کاسۀ دیگر زیر کاسه است؟ این مقاله دقیقاً در جستجوی اصل فتنه است، که باید ریشه یابی گردد.
داکتر سید ابراهیم حکمت رئیس پوهنحی حقوق و علوم سیاسی پوهنتون آریا نیز در همان اوان در شهر پلخمری زیست داشته و با جناب علامه فیضانی و مولوی عبدالوهاب پنجشیری شناخت دقیق داشته اند. ایشان منحیث یک دانشمند در مورد قضایای آنزمان چنین ابراز نظر می نماید:
حضرت مولانا فیضانی حدود چهل سال قبل، از شهرت کافی و بسزایی برخودار بود. او منحیث یک سخنور، سخندان، مبارز، عالم دینی و عارف زاهد شناخته شده بود. بنده در سال 1349 هـ ش در شهر پلخمری بودم، آوازه ای ایشان در همه محافل و مراکز فرهنگی و عرفانی و سیاسی طنین انداز بود. شگفت آور بود که شخصیت عرفانی و سلوکی و صاحب مکتب تصوفی به خصوص در حق گویی و در مبارزه معاصر زبانزد خاص و عام گردیده بود. من آنزمان در محضر عالم مجاهد مولانا عبدالوهاب پنجشیری بودم، که خود از شخصیتهای با درد سیاسی کشور بود ذکر خیر حضرت مولانا فیضانی گاه و بیگاه میشد، با وجودیکه در رابطه به علامه فیضانی پروپاگند های مغرضانه ای وجود داشت، مگر ما فکر میکردیم که همان خصیصۀ معاصرت بی اثر نبوده است. یکی از نشانه های بزرگی و شاخص های بزرگان وجود انتقادات و منتقدان است. من شاگرد نوجوان بودم اما تا حدی هوشم بد نبود، میدانستم که رقیب بزرگ باعث بزرگی انسان است و از بزرگی آن خبر میدهد.
ظرفیت ایمانی و اعتقادی
طوریکه در بالا تذکر داده شد و از نوشته های خود آقای عتیق الله نقل قول گردیده است، ایشان اصلاً به دین اسلام عقیده نداشته و مسائل دینی و مذهبی را به تمسخر گرفته است، سوالی ایجاد می شود که با اینهمه بی احترامی و بی ایمانی که دارد، چرا تخلص مولوی زاده را انتخاب کرده است؟ در مباحث بعدی دلیل آنهم روشن می گردد، ولی قبل از همه باید گفت که یکی از اهداف اصلی نویسنده، ایجاد تفرقه بین مسلمانان افغانستان می باشد، چنانکه ایشان تجربه کافی در این مورد داشته و در طول جهاد توسط جاسوسان خود در بین مجاهدین این عمل شوم را انجام داده اند. وقتی به خود نوشته متوجه می شویم دقیقاً درمی یابیم که چگونه به مسلمانان و عقاید ایشان توهین صورت گرفته و چگونه تخم های نفاق در بین آن وجود دارد وبرعکس چگونه روس ها و ماتریالست ها توصیف شده است. در قسمت از نوشته از دین پروری می خوانیم:
شاعر انقلابی کمونست بنام بارق شفیعی سروده بلند بالائی را د رمدح وثنای ولادیمیرایلیچ لینن زیر عنوان شیپور انقلاب در جریده پرچم که بصورت فوق العاده در ۹۱ صفحه منتشر شد به نشر رسانید که این جسارت وبیبا کی کمونست ها مایه خشم مسلمانان کشور واقع گردید بخصوص قسمت پایانی آن قصیده که با درود و صلواه برلینن خاتمه یافته بود، مورد اعتراض رهبران دینی وعلمای کرام قرار گرفت، زیرا علمای دینی با وجود مشکل نافهمی ونا آشنائی با اصطلاحات سیاسی وبیگانگی با زبان فارسی از تمامی آن ۹۱ صفحه نشریه پرچم، در رابطه با لینن همان قسمت درودش را فهمیده بودند که چرا یک کسی بنام بارق شفیعی که افغان است برخلاف شرع مبین برای یک آدم کافر غیر مسلمان درود گفته است وبیچاره ها فکرمیکردند که این همان درودی است که مسلمانان در تشهد نماز برای پیامبران خدا می خوانند ومن قسمت آخرین از آن سروده را به عنوان یادبود از آن روز گارنقل می کنم.
در این متن چند جای آن قابل غور است، اول سروده بی محتوای و پوچ بارق شفیعی که جز چرندیات چیزی در آن یافت نمی شود بلند بالا خوانده شده است که ظرفیت پائین نویسنده را به نمایش می گذارد. آیا همان تندیس های لنین که به زعم شما کبیر بود روس ها خود به خاک یکسان نکردند؟ این بیچاره تا حال پشت لنین کبیر که تا حال خیلی ها صغیر شده است را رها نکرده و من برای ایشان مطالعه کتاب پرسترویکا گرباچوف را جهت توسعه معلومات شان توصیه می کنم. در جای دوم از یکطرف علمای دینی کرام خوانده شده و از جانب دیگر ایشان را بیچاره و نافهم خوانده است. همچنان یکبار دیگر به این بهانه برای عقاید مزخرف و پوسیده لنین درود فرستاده است.
آقای عتیق الله خان دین ستیز که خود به دین و عتقادات دینی ایمان و علاقه ندارد چگونه دلسوز دین شده که علمای کرام را دین فروشان خطاب می کند؟ از یکطرف میگوید که "علمای کرام با پریشانی و خجالت به ولایات و مناطق مسکونی خود برگشتند و حرفی هم برای گفتن نداشتند که چرا رفته بودند و با چه دست آوردی هم برگشتند" و از جانب دیگر در مورد لنین میگوید: "پیروان لینن هم با شور و شعف زایدالوصفی ازموفقیت وپیروزی شان دررابطه با تجلیل از یکصدمین سالگرد لینن که هزاران شیخ و ملا و مولوی را در شهر کابل به مبارزه طلبید نعره های هورا کشیدند و بر ریش هرچه ملا بود خندیدند". از اینکه پیروان لنین بر ریش پدر عتیق الله مولوی زاده خندیده اند، خیلی خوش است و مباهات میکند و آنقدر دلسوز دین است که از دین فروشی ناله میکند!!!
هدف غایی نویسنده
جناب علامه فیضانی یگانه عالم و دانشمندی بودند که در برابر خرافات ایتیزیم مبارزه فلسفی میکرد و توطئه های دشمنان را زیرکانه زیر نظر داشت و در برابر شان سایر مسلمانان را آگاه می ساخت، آقای عتیق الله خان به خود تخلص مولوی زاده را انتخاب کرده و پسر مولوی هم است، بنابرآن در تحت چنین پرده ای می تواند بهتر مسلمانان را نشانه بگیرد، چنانچه در طول تاریخ ننگین خود ایشان در تحت چنین نقاب ها مسلمانان را از بین برده اند و یا لااقل به جان یکدیگر انداخته اند. در آن زمان که هنوز شعور سیاسی مردم آنقدر بالا نبود جناب علامه صاحب فیضانی این شیادی کمونستان را بطور علمی افشاء می کرد، بنابران سبب خشم و حسادت حسادان می گردید. چنانکه در رساله کمترین زاویه از سیاست روز می فرمایند:
این سرگروپ های کمونستی ظاهراً بنام پیش آهنگان مومن وظیفه دارند تا جمعیت های و شخصیت های اصیل خدا جو و وطن خواه را که متکی بر اساسات سلیم قران دست ناخورده اسلام اند و در ایفای اوامر آن می کوشند همواره مورد طعن و لعن قرار داده، نگذارند تا مردم به ایشان پیوند نماید، زیرا نظر به ذوق ایمانی اجتماع همینکه روحیه اسلام از جایی به شکل واقعی ظهور عملی و علمی کند مردم به آن گرویده گشته دیگر مجال برای کمونست ها و دست نشاندگان شان نمی ماند، لذا آنها را از پا در می آورند، چنانکه به مقابل مرحوم گهیځ وغیره شخصیت های شخیص سابقه دار مبارز مؤمن این عمل را همیشه در طول سالها، کمونست ها به لباس اسلام انجام داده و به صد ها نیرنک ایشان را تخریب های طفلانه و بی شرمانه تماماً مخالف اساسات قران و دین کرده اند که از نگاه قران و احادیث رسول (ع) حرام مطلق بوده و عاملان این کرده ها روزگاری به پای میز محاکمه اسلامی به یاری خداوند متعال کشیده خواهند شد.
در جای دیگر آقای عتیق الله خان آیا از جنایات روس ها تا ظلم و وحشت نوکران داخلی و جنایاتی که تا حال ادامه دارد با صد ها فجایع دیگر هیچ دهن باز نمی کند ولی بدون شواهد ومدارک بر پاک ترین، چهره تاریخ معاصر افغانستان انگشت می گذراد؟ این خود نشان می دهد که عتیق الله وعتیق الله ها جهت خوش ساختن باداران شان باید در صدد بدنام ساختن پاک ترین جریان فکری افغانستان باشد زیرا می دانند که این جریان سبب نجات مردم به خاک و خون کشیده افغانستان خواهد گردید و این موضوع را مردم افغانستان حالا درک کرده اند، خصوصاً از زمانیکه پروگرام های تلویزیونی استاد دانشمند معتصم بالله مذهبی بنام اسرار معرفت از طریق تلویزون پیام افغان شروع شده، کانون حسادت بدخواهان قسم خورده شعله ور شده است. در عین زمان کاندیداتوری جناب استاد مذهبی به کرسی ریاست جمهوری باعث گردیده که این آقا به یاوه سرایی بپردازد زیرا می داند که اگر جناب استاد مذهبی بر این کرسی برگزیده شود، سیاه را از سفید تفکیک نموده و حق مظلوم را از ظالم خواهد گرفت. عتیق الله و همراهان شان به رقابت ناسالم و نا جوانمردانه دست زده و به زعم فاسد خود شان شاید این جریان پاک و مطهر لکه دار سازد، که ایشان غلط کرده و کور خوانده اند. امروز مردم آگاه شده و طول تاریخ همه چهره ها را برملا ساخته است، از بی بند و باری شاه و شاهزادگان تا کشت و کشتار کمونستان و غارت دزدان و بالاخره فساد اداری همه و همه ثبت تاریخ شده و هیچ کس نمی تواند از آن برائت گیرد.
خوش بود تا محک تجربه آید به میان تا سیاه رو شود هرکه در او غش باشد
پایان قسمت اول
1: سایت وطندار؛ http://www.vatandar.at/ElahaEF...
2: سایت وطندار؛ به لینک بالا مراجعه شود
3: سایت وطندار؛ http://www.vatandar.at/ElahaEF...
4: بی بی سی؛http://www.bbc.co.uk/persian/a...
5: جهت مزید معلومات به سایت بی بی سی با لینک ذیل مراجعه کنید: http://www.bbc.co.uk/persian/a...
6: مقاله در کنفرانس بیست هشت قوس سال ۱۳۹۱
7: فیضانی؛ محمد عطاء الله (1354) وظیفه علما و مشایخ در برابر دین چیست _ کمترین زاویه از سیاست روز (محبس دهمزنگ)
پيامها
16 می 2013, 23:59, توسط پرویز "بهمن"
تا این قسمت که به فضل خدا جز دشنام وفحاشی ؛ تحریف عمدی موضوع اصلی به موضوعات فرعی، سوء تعبیرهای حاقدانه ازنوشته های آقای مولویزاده چیزی دستیاب نگردید . بنگریم که درقسمتهای بعدی این پیرو سینه چاک فییضانی دجال چه حرفی برای گفتن دارند. برعلاوهء اینکه بعضی جاها نشانه های ازبیسوادی املایی دکتر محترم هم به چشم میخورد
18 می 2013, 17:38, توسط jiran
سپاس از جناب نویسنده و یاد اوری ان از دین. کشور های جهان سوم را همین طور نهگداتشه اند تا در خرافات دینی و دین پروری رشدهمیشه در ین مورد به سر و کله یک دیگر بزند تا خرخره در جهل و نا دانی به سر ببرند ودر جایی ذکر شده در مورد مولانا و سید جمال الدین افغان,
این جنابان هردو دین پرور بودند و هم دین ستیز , و جناب مولانا در مدح سران به به چه چه می می کردند و توسط این جنابان دین رشد پیدا کرد و تا فعلا هم بدین منوال پیش میرود در کشور بنام افغانستان بعضی ها کوکورانه بعضی ها خردمندانه درین مقطع زمان پیش می رود , اما 90% کو کورانه پیش میروند و تنها 10 % که در مورد به اصطلاح محافظه کارانه حرکت می کند و چون افلیت هستند کاری از دست شان بر نمی اید اما درین
حال 90 % هر کاری که می خواهند بکنند , ازاد اند چون که حاکمان قانون اساسی عدالت اجتماعی ووو همه تحت حاکمیت مرکزی اند . ببنید بنام دین
چه کاری که نمی کنند تجاوز بی ناموسی قتل دزدی و ودیگر نا انجاری های جامعه از دین چند دین شیعه سنی اسماعیلی و وو که این ها سال به جان هم
دیگر بفتتد و در گیر باشد حال انکه می گوید خدا محمد قران یکی است پس چه نا تقسیم است ؟؟؟ این جا است که می بینیم بزنس پیش نیست .
19 می 2013, 14:14, توسط ودان شیریار
نویسنده محترم زحمت زیادی کشیده اند؛ واقعا زمانی که مطالب مولوی زاده را خواندم درعالم کم سوادی دوازده پاسی تمام علمای افغانستان را بدون استثنا نادان و کودن خوانده و برعکس کمونستان شرفباخته پرچمی کارملی را تلویحا قهرمان و انقلابی توصیف کرده بودند- همچنان به پیامیر اسلام گستاخی شان محسوس بود- و در مورد علامه فیضانی گرچه کدام معلومات ندارم اما از استدلالات مولویزاده واضح بود که یک فیصد هم مستند نیست و بقول داکتر سایق دم خود را شاهد آورده و ظاهر شاه و ربانی و سردارولی و انحنیر شفیق و بقیه اموات را طرف قضیه خوانده است؛ در مجموع یک توطئه پلان شده علیه اسلام و وطن زیر کار است و کمونستان بی وجدان وطن با استفاده از زبان کوتاهی تنظیم های پشاور و مشهد دوباره خود هارا خصوصا در اروپا منسجم ساخته روان اند و کاوه کارمل را می خواهند کم کم رشد بدهند در حالیکه چون بنیادگذار وطنفروشی و تباهی افغانستان ایشان اندپس گناه ظلم ها و وطنفروشی های بعدی بدوش آنها است با وجودیکه از گناه دومی ها کم نمی شود و مردم همه را شناخته است و دیگر ممکن نیست از شعار لینن کار گیرند که گفته بود یک قدم به عقب دو قدم به پیش زیرا حالا حتی قبر لینن هم با تندیس وی در امان نمانده چه رسد به مفکوره اش و دین اش
19 می 2013, 14:59, توسط فريد افغان
مطلبي مهمي را در سايت پيام آفتاب خواندم كه خيلي ها جالب بوده و شما ميتوانيد با كليك كردن روي لينك: http://www.payam-aftab.com/fa/... آنرا مطالعه كنيد و متن آن در ذيل كاپي شده است.
امید راهی
عتیق بچیم تو خو گپ نزن من که بسیار خوب تو را میشناسم. در یک صنف چند سال در مکتب درس خواندیم، باز در زمان کمونست ها مناسبا ت من تو بر سر بی عقیدگی و منافقت خودت خراب شد. تو از همو زمان منافق بودی. خوب شد که به دعوت خودت من عضویت حزب کمونست ها را حاصل نکردم اگر نی امروز دست های من هم بخون ملیون ها هموطنم آلوده میبود. خوب یادم است که در زمان حکومت کارمل وطن فروش مضامین ضد اسلامی مینوشتی و مجاهدین را بنام اشرار و وطن فروشان و دین فروشان خطاب میکردی، در همو سال 1362 که سرو صدای مخالفت من و تو بلند شد آخر چه نا جوانمردانه مرا به گیر کمونست ها دادی که این آدم از جمله اشرار است. مرا به جرم عنصر ضد انقلاب بندی نمودند و خودت در وقت شکنجۀ من با کمونست ها بالایم میخندیدی. چه نمک حرام بودی، بخاطر کافر شدنت رفت و آمد فامیلی ما را هم برهم زدی و قدر نان و نمک ایرا که در دسترخوان یکدیگر خورده بودیم ندانستی و بر نمکدان صرف به خاطر اهداف جاسوسی ات شاش کردی. آنوقت مثل سگ پیش کمونست ها بخاطر چوکی و مقام دم میجنباندی و من تو را در جمله خبیث ترین عناصر ضد اسلام، و ضد افغان و افغانیت قلمداد کردم. چند سال به دهل کمونست ها میرقصیدی و باز که مجاهدین آمدند تخلص خود را مولوی زاده ماندی که مبادا از طرق مجاهدین گرفتار شوی. و در قالب مولوی زاده چه جنایاتی را که مرتکب نشدی. در آن زمان خیلی جستجویت کردم اما خود را وقت کشیده بودی. در پاکستان که تورا دیدیم گفتم همین وقتش هست که باید انتقامم را از تو بگیرم ولی در آنجا هم چابکدستی کرده مجاهدین و یک تعداد اجنت های آی ایس آی را از خود ساخته بودی، فکر میکردی که در محافظت آنها تورا کسی دستگیر نخواهد کرد. باز هم خودت مثل دزد ها در پاکستان زندگی میکردی. آخر دوست دیگر خودت ستارگل سرخرودی تو را به گیر آی ایس آی داد وقتی خیال کردی که من این کار را کرده ام، راپور مرا هم در لست کمونست ها به آی ایس آی دادی و هردوی مارا بردند. یادت هست که من بخاطر مخالفت با پیشنهادات دستگاه جاسوسی زندانی شدم و خودت پروتوکول را امضا کردی که در افغانستان به نفع پاکستانی ها خدمت میکنی. من مدتی زندانی بودم و تو خبیث آزاد میگشتی و به نفع آی ایس آی فعالیت میکردی، از جمله نشرات ضد کمونستی را در پشاور و در کابل نشر میکردی، تاریخ وار مینوشتی که کمونست های وطن فروش چنین کردند و چنان..... چه تعداد افغانهای مهاجر را زیر نام کمونست توسط آی ایس آی دستگیر کردی، دوستان بسیار نازنینت را به چنگال آی ایس آی تسلیم کردی و تا امروز زنده و مردۀ شان معلوم نیست. دین خو از دست ملا بدنام شده و تو هم در دسترخوان ملا کلان شدی خدا میداند که دیگر چی منافقت های را بر ضد ملت مظلوم افغانستان کرده باشی. وقتی که من از زندان آزاد شدم اول به سراغ تو آمدم اما اثری از تو نیافتم زیرا اگر پیدایت میکردم دیگر آب زندگانی را نمیگذاشتم به حلقت بریزی. حالا هم خدا میداند که به نفع کدام دستگاه جاسوسی خدمت میکنی و خود راو غیرتت، ایمانت، وجدانت و شخصیتت را بخاطر چند دالر جیفۀ دنیا میفروشی و ننگ هم نداری. مرگ بر تو و آن پدری که تو را چنین تربیت داده. هرکس طالب معلومات بیشتر در مورد این خبیث هست، در این ایمیل با من تماس بگیرد. omedrahi gmail.com
20 می 2013, 01:05, توسط باران
محترم داکتر صاحب سایق !
خوب خودت را تخلیه کردی ، عافیت باشی . اولاً این که واژۀ « داکتر » را یدک می کشی ، نگفتی تو داکتر چی هستی ؟ که از یک اظهار نظر یک نویسنده موصوف را تاپه مرض روانی میزنی . اگر دیپلومه کدام فاکولته استی ، میبایسنی اندکی درس اخلاق و ادب آموخته باشی که عفت قلم را رعایت کنی و از استعمال واژه های رکیک پرهیر نمایی و با حفظ حرمت انسانی طرف مقابل به استدلال منطقی بپردازی و گفته هایش را با نقد علمی به چالش بکشی نه اینکه پای پدر و فامیل نامبرده را به میان بکشی و به خانواده اش توهین نمایی . اینکه پدر نگارنده ملا یا مولوی یا آگاه امور دینی باشد و من پیرو یک اندیشه فلسفی باشم که به مزاق شما موافق نباشد درین میانه گناه پدرم در کجاست که به خاطر طرز تفکر من لعن و طعن نصیبش گردد ؟ بهتر بود جناب شما طرز دید آقای عتیق الله خان را از منظر نقد دینی شان مورد چالش قرار میدادید و با ارایه دلایل علمی و منطقی موضوع را وضاحت می بخشیدید . در مناظره و مباحثه بایست تبر را به درز زد ، نه به هرطرف . بایست به تنه ای درخت چسپید نه اینکه از یک شاخه به شاخچه پرید . این که حضرت مولانا فیضانی و مولانا عیدالوهاب پنجشیری ( بت های مورد پرستش شما ) انسان های کامل بوده و مارکس و انگلس و لینین همه جاهل ، این مسأله مربوط رنگ عینکی است که شما بر چشم داری . شما اگر بیل میزنی باغچه ی خودت را بیل بزن ، به بزرگان اقتصاد سیاسی چی غرض داری ؟ مارکس را نابغه ی قرن بیستم نامیدند و همو بود که بحران های سیستم سرمایه را با استدلال علمی پیشگویی کرد و امروزه جهان سرمایه داری در منجلاب بحران دست و پا میزند و راه خلاصش را در ایجاد بی ثباتی در کشور های جهان سوم و اشغال این کشور ها به منظور غارت بیشتر و رفع بحران شان سراغ مینمایند .
وانگهی باور مندی و علاقۀ جنون آمیز شما به دین موروثی خانواده گی تان دلیل شده نمی تواند که دیگران در آن حوزه به ابرز نظر نپردازند . از شهاب الدین سهروردی ، زکریای رازی ، بوعلی سینا ، ابوریحان بیرونی ،فارابی ف عمر خیام ، طالبوف ، آخوند زاده ، ابن مقفع ، احمد کسروی ، علی دشتی و ... تا کوپرنیک ، دکارت ، کپلر ، اسپینوزا ، گالیله ، ولتر ، کانت ، نیوتن ، داروین ، فروید ، نیچه ، مترلینگ ، البرت انشتاین و ... دیگران ، کتاب ها و مقالات زیادی در نقد ادیان نوشته اند .
جناب عتیق الله خان کدام کتابی در مورد بازبینی ادیان ننوشته است ، آخر . کانون روشنگران ایران ، صد ها جلد کتاب و مجله و نشریه ماهوار دارند که شما آنها را نخوانده و حتی نام آنها را نشنیده اید .
لطفاً این کتاب ها بخوانید به شرطی که شلاق شریعت را از دست تان بیاندازید .
مرسی .
تولدی دیگر - دکتر شجاع الدین شفا
20 می 2013, 09:49, توسط پرویز "بهمن"
جناب باران سلام!
خیلی پیام زیبا وعلمی نگاشته اید ولی من شخصا منتظر هستم که این دکتور بزرگوار درقسمتهای بعدی چه حرفی برای گفتن دارند آنگاه، بدون توهین ودشنام وفحاشی به پاسخ اش می پردازم.
با احترام
پرویز بهمن
20 می 2013, 13:27, توسط هجران
خنده آور است داکتر ادعا دارد نوشته اش اکادمیک و علمی هست.
دوستان شما که وقت صرف نموده مزخرفات اکادمیک داکتر را خوانده اید، بد نیست این نوشته ی مولوی زاده را نیز مطالعه نمایید.
از دین پروری، تا دین فروشی!!
تجلیل از تو لد لینن و تظاهرات علمای دینی درکابل
در بازار معامله وتجارت رسم براین بوده است که تاجران ومعامله گران برای دست یابی به سود و نفع بیشتر در انتظار فرصتهای خوب و مناسب میباشند، اگر تاجری کالای داشته خود را در زمان ومکان مناسب عرضه کند، يقینا بالاترین سود را نصیب میشود؛ ولی در بازار معامله این نه تنها کالاهای تولیدی است که بفروش میرسد؛ بلکه داشتههای و انباشتههای غیر معمول هم است که بسیار گرانتر و خوب%D
20 می 2013, 14:10, توسط داراب رهگذر
به نام خدا وبا عرض سلام و ادب!
بنده نسبت طرز نادرست گفتگو و اهانت همدیگر در سایت ها و واخورگاه های جمعی و انترنیتی زیاد علاقمند اشتراک در همچو بحث ها نیستم، ولی ناگزیرم در سلسله ی این گفتگو نظری داشته باشم و امید وارم که مورد شماتت واهانتی قرار نگیرم.
اقامه ی هرموضوعی باید مستند باشد. با داستان سازی بسیار آسان است که رقیبان سیاسی و فکری خود را ازمیدان بدر کرد ولی این شیوه ی مردود در دنیای متمدن امروز شاید فقط در کشورهای عقب مانده و مردمانی عقب مانده مانند کشور ما و مردم ما معمول باشد. داستان مولویزاده بیشتر ساختگی معلوم میشود تا سخنان داکتر"سایق" که گفته های خود مولویزاده را به صورت مستند آورده است.
چون جامعه ی ما یک محیط مذهبی است بنابران اکثرن همه از مذهب استفاده میکنند. مربوطین مذهب که حقیقتن مذهبی هستند اما کسانی که بی عقیده و منکر خدا و روز آخرت هستند آنها بیشتر.....خودرا مذهبی نشان میدهند...و این عمل ناجوانمردانه یی است. همانطور که فیضانی صاحب یاد کرده اند این تفرقه اندازان همیشه کمونیست هابوده اند و هم اینها بودند که همیشه میان مجاهدین و مسلمانان تفرقه خلق کردند و همینها کابل و افغانستان را به خاک وخون کشانیدند...مگر توطیه ی پیوستن و نفوذ یک گروپ شان به حزب اسلامی وگروپ دیگر شان به جمعیت اسلامی نتیجه یی غیر ازین داشت؟
ناگفته نماند که در کشورهای مسلمان منطقه و کشور ما در میان عقده مندانی که از ابتدا اسلام را به شکل علمی و شعوری درک نکرده و ناهنجاریهای عنعنوی و اجتماعی را ناشی از مذهب و اسلام انگاشته اند امروز باورود به انتقادات مسیحیت مخالف اسلام و گروپهای اته ییست جهانی که صدالبته دنباله روان مکتب ماتریالیزم هم با ایشان همصدا هستند، حرکت جدیدی را بنیاد گذاشته اند و به دو صورت فعالیت دارند: یکی به گونه ی مستقیم و با انتشار مطالب واضح ضد دین و اعتقاد، مخصوصن عقیده ی اسلامی....ودیگر آن به گونه ی غیر مستقیم که با پوشش مسلمان بودن، خود را اصلاح گر معرفی کرده خواهان ایجاد پروتستانیزم در جامعه ی مسلمان ها هستند.
خواست من از همه کسانی که خود را مصلحین و عالمان دین اسلام میدانند اینست تا به سوالات و انتقادات و مشکلات درونی این جماعت به صورت خیلی منطقی، صبورانه و عالمانه پاسخ ارائه کنند نه اینکه با اهانت، دشنام و تکفیر، عقده مندی و خصومت آنها را با اسلام و ایمان به یک آفریدگار یکتا برحق هویدا و مهربان شدت بخشند.
با احترام
داراب رهگذر
20 می 2013, 14:39, توسط ناشناس
نوشته ی مولوی زاده بخش اول
از دین پروری، تا دین فروشی!!
تجلیل از تو لد لینن و تظاهرات علمای دینی درکابل
در بازار معامله وتجارت رسم براین بوده است که تاجران ومعامله گران برای دست یابی به سود و نفع بیشتر در انتظار فرصتهای خوب و مناسب میباشند، اگر تاجری کالای داشته خود را در زمان ومکان مناسب عرضه کند، يقینا بالاترین سود را نصیب میشود؛ ولی در بازار معامله این نه تنها کالاهای تولیدی است که بفروش میرسد؛ بلکه داشتههای و انباشتههای غیر معمول هم است که بسیار گرانتر و خوبترمورد معامله قرار میگرد!!.
تاریخ گواهی میدهد که صاحبان زور، زر و تزویر، چه داد و ستدهای بزرگی برسر حیات و زندگی وعزت و قار بیچاره فرزندان حضرت آدم، در این کره خاکی انجام دادهاند. و بندگان خدا از اتحاد این مثلث شوم، چه دردها وزجرها که نکشیدهاند، بخصوص ملت مسلمان و دردمند مظلوم و بیچاره افغا نستان که بیشتر از همه قربانی طوطئههای پر از مکر و حیله مکاران و حیلهگران بوده است این مثلث شوم بوده است.
در برج ثور سال ۱۳۴۹، چهل وچهارسال قبل از امروز، زمانیکه نظام شاهی درمملکت حاکم بود، احزا ب سیاسی در فعالیت بودند، چپیها و راستیها و یا به عباره دیگر کمونستها و مسلمانان رو در روی هم قرار داشتند، پله ترازو به نفع کمونستها سنگینی میکرد.
حزب دیموکراتیک خلق افغانستان خودش را پیروزمند میدان سیاست در افغانستان احساس میکرد، اخوانیها با برداشتهای تازه و قرائت جدید از دین و اسلام فریاد عدالت خواهی و تشکیل حکومت اسلامی سرمیدادند، در این داد و فریاد شاه و زمامداران کشور هم اندک اندک از خواب زمستانی بیدار شده بودند، جناب اعلحضرت محمد ظاهرشاه به عنوان سایه خدا! که در عالم از تنعم و تلذذ به سرمیبردند از فرط خستگی وندانم کاری امورات کشور را به داماد معظمشان جناب جنرال سردار عبدالولی واگذار کرده بودند، تا ایشان علاوه بر امورات نظامی امورات سیاسی کشور را هم تحت نظرداشته با شند.
پیش روی کمونستها در بخشهای مختلف کشور رهبران نظام شاهی را بر آن داشت که اقداماتی را برای جلوگیری از نفوذ بیشتر آنها در مملکت روی دست گیرند، طبق معمول برای انجام آن برنامههای پیشگیرانه دست بدامن علماء دینی و متولیان اسلام در مملکت شدند.
20 می 2013, 14:41, توسط ناشناس
بخش دو
حوریت حمایت ازنظام شاهی و مبارزه علیه کمونیسم و تبلیغ دین مبین اسلام، ترسیم نمود.
هیآت متشکله به رهبری فیضانی با جناب اعلحضرت محمدظاهرشاه ملاقات کرد و جناب شاه از نیت نیک و خدمات دینی علماکرام که برای بقا وتحکیم پایههای سلطنت گرد هم آمد هاند به گرمی استقبال نمود، پیگیری و ادامه کار را تحت نظرداماد خویش جنرال سردارعبدالو لی سفارش کرد، علمای کرام هم از اینکه توانستند باب جدیدی را برای تبلیغ وترویج دین خدا درکشور باز کنند با درود و صلواه و عزم متین به کاردعوت الی الله والرسول!! آ غازکردند!!
برنامه کاری طراحی شده برای مرحله اولی، دعوت از تعداد محدود، ازعلما دینی در حدود ۴۰- ۵۰ تن را تو صیه میکرد، علما دینی و دوستان جناب فیضانی که به نحوی تحت نظرفیضانی کارکنند بکابل دعوت شدند و با ایجاد مرکزیت در مسجد پلخشتی به کار خود که هما ناتبلغ علیه کمونستها بود، آ غازبکار نمودند، جالب آنجاست که د رآن زمان اکثریت قاطع از علما دینی معنی کمونیسم و سوسیالزم را نمیفهمیدند زیرا این کلمات درکتب عربی ومتداول حوزههای دینی آنزمان مو جودنبود، فهم وبرداشت علماء دینی از کمونیسم خلاصه میشد، که (کمو به معنی خدا- ونیست به معنی نیست) یعنی خدا نیست واینکه کموو نیست چطور باهم ترکیب شدند و از کجا ریشه گرفتند را نادیده میگرفتند!!.
بیاد دارم که درراه اندازی مبار زه علماء دینی علیه کمونیسم، برای اولین بار کتاب اسلام و قران نوشته صدالدرین بلاغی از ایران وارد کابل گردید وتو سط جناب حضرت صبغه الله مجددی بین علما کرام تو زیع گرید و لی متا سفانه فهم ودرک آن کتاب که بازبان فارسی نوشته شده بود نیز از فهم زیاد از علما دینی انروز بالا بود!
دعوت نامه فیضانی از دوستانش به غرض تشکیل اولین اجلاس از مبلغین اسلام به ولایت کشوررسیده بود، که از بخت نیک واقبال بلند جناب فیضانی کمونستهای جناح پرچم یکصدمین سالروز تو لد لینن را درکابل تجلیل نمودند و شاعر انقلابی کمونست بنام بارق شفیعی سروده بلند بالائی را د رمدح وثنای ولادیمیرایلچ لینن زیر عنوان شیپور انقلاب در جریده پرچم که بصورت فوق العاده در ۱۲ صفحه منتشر شد به نشر رسانید که این جسارت وبیبا کی کمونستها مایه خشم مسلمانان کشور واقع گردید بخصوص قسمت پایانی آن قصیده که با درود و صلواه برلینن خا تمه یافته بود، مورد اعتراض رهبران دینی وعلما ی کرام قرار گرفت زیرا علمای دینی با وجود مشکل نافهمی ونا آشنائی بااصطلاحات سیاسی وبیگانگی با زبان فارسی از تمامی آن ۱۲ صفحه نشر یه پرچم، دررابط با لینن همان قسمت درودش را فهمیده بوند که چرا یک کسی بنام بارق شفیعی که افغان است برخلاف شرع مبین برای یک آدم کافر غیر مسلمان درود گفته است وبچارهها فکرمیکردند که این همان درودی است که مسلمانان در تشهد نماز برای پیامبران خدا میخوانند ومن قسمت آخرین از آن سروده را به عنوان یادبود از آن روز گارنقل میکنم!!
شیپور انقلاب
فریاد تودهها
لرزاند کاخ قدرت سرمایه را چنان
کز رعب و هیبتش:
لرزید برج قلعه و پشت ستمگران
اعلام کرد عصر رهایی خلقها.
زین کار بینظیر
هر ساله میرود ز دل خلق بر زبان،
زانجا بر آسمان
این حرف جاویدان:
از ما درود باد به آن حزب پیشتاز،
بر خلق قهرمان
وز ما درود باد به آن رهبر بزرگ
بر لنین کبیر!»
کابل
حمل —۱٣۴۹
20 می 2013, 14:42, توسط ناشناس
بخش سوم
نشریه فوق العاده پرچم باتیراژ بالا از چاپ برآمدودرکابل و ولایات به دست خوانندگان دوست ودشمن رسید.
اخوانیها با استفاده از فرصت طلایی که برایشان پیش آمده بوداز این حماقت کمونستها کمال بهره را بردند ونشریه پرچم را به دست اکثریت کسانیکه به نحوی با کمونسیم وکمونستها دشمنی داشتند رسانیدند و خواستار مشارکتشان در گردهم آئی اعتراض آمیز علمای دینی درکابل گردیدند، فعالیت اخوانیها علیه کمونسستها موجب گردید که تعداد بیشتر از علما و طلبهها ی دینی و افراد متدین راهی کابل شوند و به جمع علما انقلابی گردهم آمده ودرجهاد علیه کمونستها در مسجد پلخشتی شرکت نمایند،!!
با سرازیرشدن علما کرام به کابل بازار دین فروشانی که یکماه قبل قرارداد معامله دین فروشی و مبارزه علیه کمونسم را با جنرال عبد الولی به امضا رساینده بود ند بیش ازتوقع گرم وپررونق شد و جناب فیضانی همراه با هیات رهبری تظاهرات، بیشتر مورد توجه وتفقد جنرال عبدالولی قرار گرفتند.
تظاهرات علمادینی علیه کمونیسم با شعارهای مرگ ونفرین به لینین وکمونستها د رکابل ادامه داشت که جناب فیضانی بااحساس پیروزی وارد شهر پلخمری گردید، مریدان و مخلصان فیضانی درشهر پلخمری بیشتر از شهرهای دیگر بودند وپدر زن دومی ایشان (خسر) بنام ایشان صاحب اندرآبی نیز دران شهر سکنا داشتند (۱).
عصر روزپنجشنبه بود که مولوی فیضانی برای دیدار با پدر مرحومی بنده (مولوی عبدالوهاب پنجشیری) به خانه ماآمد و من برای اولین باری بودکه سیمای مبارک ایشان را ازنزدیک میدیدم، من با اینکه سن وسال بییشتر از۱۶ سال نداشتم و لی ملاقات فیضانی را با پدرمرحومیام کاملا به خاطر دارم، همینکه احوال پرسی وتعارفات معمول تمام شد، پدرم از وضعیت کابل و تظاهرا ت علما سوال کرد، جناب فیضانی با مسرت و خوشحالی تام از برنامه کاری خودو حماقت کمونستها مبنی بر تجلیل ازصدمین سالروز ولادت لینن و درود بروی که زمینه برگذاری اجتماع را تسریع بخشید با موفقیت یاد نمود واز قبلهگاه مرحومیام دررابط با عدم حضورشان در تظاهرا ت علما در کابل گلایه نمود وگفت ماهمه منتظرتشریف آوری جناب عالی بودیم که تشریف نیاوردید و ادامه داد که دوروز قبل جناب جنرال عبدالولی را ملاقات نمودم، نامبرده از پیشرفت برنامه مبارزه علیه کمونیسم بسیار احساس خوشحالی نمود، جناب فیضانی درادامه صحبتهایش برای پدرم (مولوی عبدالوهاب پنجشیری) گفت درپایان ملاقات با سردارعبدالوالی، مبلغ شصت هزار افغانی (معاش ۵۰ ماهه یک کارمند دولت ویامعلم) را از نزدش دریافت کردم که اگر شما تشریف میاوردید با تو جه به شهرت جناب عالی حد اقل مبلغ یکصد هزار افغانی ویا بیشتردریافت میکردید،.
صحبتهای فیضانی و پدرم حول تظاهرات و آینده آن سپری شد که با رسیدن و قت نماز مغرب مجلس پایان یافت وجناب فیضانی بعد از ادای نماز مغرب راهی منزل خسرش ایشان صاحب اندرآبی گردید.
بیاد دارم که بعد از رفتن فیضانی، پدرم برای من گفت، اینها برسر دین خدا تجارت میکنند و برای اهداف دنیوی جمعیت زیاد از علما بیخبر را به کابل کشانیدهاند که گویا به نفع دین خدا تبلیغ کنند در حالیکه همه نقشهها با دستور وتحت نظر سردا ر عبدالولی پیش میرود واین تظاهرا ت تازمانکیه دولت و جنرال عبدالولی با آن موافق باشد ادامه دارد وهروقتی که دولت نخواهد از بین میرود منتها بدنامی تاریخی بنام علما دینی در این ملک باقی میماند.
فیضانی بعد از سپری نمودن یکشب درپلخمری راهی مزار شریف گردید زیرا خانواده وخانم اولیش در شهر مزار شریف اقامت داشتند....
حضور تعدادی از علمای آگاه و غیروابسته به دربار، در تظاهرات موجب شد که مبلغین دینی بجای مرگ برلینن و مرگ برشوروی، دولت ونظام حاکم برکشوررا هدف قربدهند و شخص اول وذات ملوکانه شاه را مسئول اصلی وعامل بدبختیها ی مردم افغانستان معر فی کنند، بطور مثال مرحوم مولوی عبدالوهاب بولغینی (کوهدامنی) که از علمای راستین وخداپرست کشور ما بود بر فراز منبر پل خشتی گفت آی علما ی کرام چرا به جان لینن چسپیدید لینین در اینجا نیست لینن مسئول حکومت وحکومت دار ی این مملکت نبود ونیست در این سرزمین کسانی که بنام شاه و اعلحضرت به مدت ۴۰ سال حکومت کردند ثروت و دارائی این ملت را به غارت بردند، مسول هستند وی گفت من شب گذشته در خواب دیدم که صدها هزار ملائکه الله، در فضای آسمان شهر کابل جمع شدند و بر زمامداران این کشور و شخص اعلحضرت محمد ظاهر شاه لعنت میفرستند، آی علمای کرام شما هم با پیروی از ملائکههای آسمانی صدا بلندکنید و بر این شاه وخاندانش لعنت ونفرین بفرستید سخنرانی جناب مولوی عبدالوهاب بو لغینی آنقدر داغ و گیرا بود که ده هاهزار نفراز مومنین ملا و غیر ملا با صدای بلند برشاه و خاندانش نفرین فرستادند.
جنرال سردار عبدالولی که با دقت اوضاع را تحت نظرداشت با در یافت گذارش از سخنرانی تند مولوی عبدالوهاب بولغینی خون در رگهایش جوشید و باعصبانیت فیضانی را احضارکرد و با عتاب به فیضانی گفت ما برای شما استخوان دادیم که بر دیگران پاس بکشید نه اینکه برصاحبان خود حمله کنید، جناب فیضانی چه وضعیتی است که پیش آمده دیگر سخن از لعنت به لینن وکمونیسم نیست!! حالا همراه لعنت خودتان لعنت چند صدهزار ملائکه را هم نثار ما میکنید، چطور است که این چند صد هزار ملائکه را در آسمان کابل تنها شما میبینید و مردم کابل بیخبراند!! وی به سخنان خود ادامه داد که جناب فیضانی قرار ومدار ما چنین نبود مگر شما پای این سند امضا نکردید که ما برای بقا وحمایت ازنظام سلطنتی و رهبری خردمندانه اعلحضرت محمد ظاهرشاه و مبارزه علیه کمونسیم گرد هم جمع میشویم ومردم را ازخطرات کمونیسم با خبر میسازیم!! از امضا این سند هنوزیکسالی نگذشته است که نتیجهاش این چنین شد!!.
20 می 2013, 14:46, توسط ناشناس
بخش چهارم
جناب فیضانی که تازه ازدیدار خانوادهاش ا ز پلخمری و مزار شریف برگشته بود دلیلی برای توجیه و گفتن نداشت جزانکه با تضرع بگوید: جناب سردار ما هیچ تقصیر ی در کار خود نداشتیم کارها بخوبی پیش میرفت خدا بشرماند این کمونستها را که به لینن درود گفتند و درود اینها موجب شد که هرچه ملا ومولوی است از اطراف به مرکز کابل سرازیر شوند وبعد این اخوانیها را که کمتر ازاین کمونستها نیستد، این اخوانیها از فرصت استفاده کردند و تمامی علما را شوراندند و تشویق به آمدن کابل کردند، مولویهای اخوانی کار مارا خراب کردند جهت مبارزه مارا تغیر داد ند و رشته کار از دست ما رفت بخدا قسم تمامی فساد زیرسراین اخوانیهاست، جنرال عبدالولی بازهم با عصبانیت گفت شما که تا دیروز میگفتید اخوانیها کاره نیستند بین مردم جایگاه و اعتباری ندارند، حال میگواید که این کار اخوانیهااست، فیضانی بادست وپاچگی تام فرمودند جنا ب سردار بخدا حالا هم میگویم که اینها کاره نیستند ولی در شیطنت و حرامزاده گی به خداقسم یک اخوانی کار هزار شیطان را میکند ماوشما دیدیم که اینها چطور این اجتماع را به نفع خودشان چرخاندند ومارا پیش شما پیش جناب اعلحضرت پدر معنوی این ملت شرمنده وروسیاه کردند، خدااینها را لعنت کند!!!
سردار عبدالولی گفت جناب فیضانی من بصراحت برایت میگویم که کار از دست شما رفته و لی از دست مانرفته ما بر اوضاع کاملا مسلط هستیم ما دیگر توان شنیدن این مرده باد وزنده بادرا نداریم میخواهیم که این جریان خاتمه پیداکند نظر اعلحضرت هم چنین است گفتند تمامش کنید ومن همین امشب میخواهم کارتمام شود فیضانی هم فرمودند من با شما صددرصد موافق هستم بیشتر از این به نفع اسلام ومسلمین نیست!! ذات ملکوکانه هم حق دارند ناراحت شوند ولی بخدا سوگند ما نمیخواستیم که این چنین شود ولی حالا که شد باید تمام شود.
جنرال سردارد عبدالولی گفتند همین حالا برمیگردید وبرای ملاها میگواید که امشب د رمسجد پلخشتی بمانند و ما بعداز نیم شب به اقدامات لازم عمل خواهیم کرد.
، علمای کرام در شبهای قبل بعد ازنماز مغرب به مساجد اطراف کابل پراگنده میشدند و هریک شب را د رمساجد، منازل کنار دوستان و اشنایان خود روز میکردند و بعد از ساعت ۸ صبح دوباره به مسجد پل خشتی جمع میشدند و به موعظ مرده باد و زنده باد مصروف میشدند!!
جناب عطاء الله فیضانی بعد ا زملاقات با سردار عبدالولی به مسجد پلخشتی برگشت و نزدیک نماز عصربود که بر فراز منبر اعلام کرد که اجتماع کم نظیر و حتی بینظیر شما علمای دین مایه خشم وانزجار کمونستها ودشمنان اسلام و حتی تعدادی از دولت مداران گردید ه است و اطلاعاتی بدست ما رسیده که دولت برای بدنام کردن این حرکت عظیم و سرنوشت ساز شما قصد دارد که تعدادی ازعلمای کرام را دستگیر کند و در جیبهایشان پولهای خارجی بخصوص کلدار پاکستانی و دالرآمریکائی باندازد برای احتیاط و جلوگیری از اقدامات شوم دشمنان اسلام، شورای محترم وهیات رهبری تظاهرات فیصله نمود ه است که علمای کرام امشب تا صبح در همین جا بمانند و ا زمسجد خارج نشوند تا نقشه شوم دشمنان اسلام عملی نگردد!
بیجاره علما بیخبر از دنیا به گفتههای جناب فیضانی باور کردند و برخلاف معمول شب را د رمسجد پلخشتی ماندند هیات رهبری تضاهرات باجناب فیضانی نیزتا ساعت ۱۰شب در جمع از علما ماندند و لی بعد از ساعت ده شب گردانندگان و معامله گران اصلی تک تک مسجدرا ترک کردند وراهی خانههای خود شدند.
وزارت داخله با بسیج همه نیروهای پلیس در پایتخت کشور، خودش را برای مقابله و خاتمه بخشیدن این تظاهرات اماده نموده بود بعد از نیم شب مسجد پلخشتی به محاصره نیروها ی پلیس درآمد و بیچاره علمای دینی به مانند گله گوسفند از مسجد پل خشتی به صوب مسجد عیدگاه منتقل گردید ند و در آنجا ذریعه موترهای سرویس که قبلا از جانب وزارت داخله برای انتقالشان به ولایات مربوطشان آماده گردیده بود، همگان به و لایات مربطشان گسیل شدند، و برنامه طراحی شده از جانب وزارت داخله با مو فقیت تام عملی گردید و فردای روز از چند هزار ملا ومولوی انقلابی بیچاره د رکابل خبری نبود و برعکس برای اولین بار در مسجد پل خشتی نمازصبح اقامه نشد چون پلیس وزارت داخله مصرو ف صفائی و پاک سازی آ ثار وبقایای در گیری تعدادی از علما با نیروهای پلیس در صحن مسجد بودند،.
20 می 2013, 17:24, توسط پرویز "بهمن"
در پهلوی دیگر مشکلات عقیدتی پیروان ملا فیضانی دو مشکل دیگرهم افزوده شد وآنها عبارت از: مشکل بینایی ودیگری مشکل حافطه.
حال این فیضانی محثرم که تمام نوشته ء مولویزاده را اینجا بخشوارنقل کرده است فراموش کرده که این مضمون یکبار درکابل پرس وسایر سایتها نشر شده است؛ من ندانستم که منظور از دوباره نویسی حرفهای تکراری اینجا به تحلیل رفتن قوهء منطق علمی شان است ویاکدام هدف دیگر.
باهمه حال همه بشمول این بندهء هیچمدان منتظر بخشهای بعدی آقای دکتور (!)هستیم تا ببنیم که دیگر چقدردشنام وفحاشی درچانتهء شان باقمانده است.
با احترام
پرویز بهمن
20 می 2013, 18:01, توسط خشایار طنزی
سلام به دوستان
تااینجا بحث را دنبال کردم و ولی هنوز استدلال آقای مولوی زاده به قوت خودش باقیست خوب است که طرفداران جناب فیضانی روی دانش وتوان علمی ایشان درحد علامه وفیلسوف وارد شوند و داشته های خودرا به میدان بیاورند تا خوانندگان به آسانی بتوانند به نتیجه لازم برسند این فحاشی وتوهین یک دیگر که قناعت آ ورنیست ..
و اما دررابط با جناب فیضانی اینکه آقای مفلح با نوشته من در معامله دین فروشی ایشان موافق نیستد، حق ایشان است و هیچ اجباری هم درکار نیست و لی آنچه مشهود است وجناب مفلح باید بدان تو جه کنند و میتوانند به نتیجه برسند ادعای مهد ویت است که جناب فیضانی در زندان دهمزنک بدان تو سل کرد و مایه درد سربرای بقیه مسلمانان مبارز در زندان گردید ،
سالیان 1354- 1355 بعد از انجام عملیات نظامی در لابات افغانستان که از جانب مهندس گلب الدین حکمتیار رهبر حز ب اسلامی طراحی وبه اجرا گذاشته شد ، تعداد قابل توجه از اعضای نهضت اسلامی دستگیرو زندانی گردیدند ، یکی از دوستان نزدیک و صمیمی من که داماد ماهم بود بنام انجنیر شفیق که در عملیات پنجشیر دستگیر شد نیز در زندان دهمزنگ بود و من برای د یدن ایشان وسائر برادران زندانی ازجمله جناب سیف الدین نصرتیار و انجنیر محمد امان از شهر پلخمری و تعدادیگر ازبرادران دربند حد اقل یکبار درما ه به زندان دهمزنگ میرفتم، دریکی روزها در ملاقات با شهید انجنیر شفیق متو جه شدم که جناب شان بیش از حد ناراحت و عصبانی است و از فیضانی شکایت دارد دلیلش را پرسید م در جواب گفت این آدم برای مسلمانان در این حا هم مابه درد سر است ودرزندان هم از.. ...دست نمی کشد کسانیکه به دیدن او می آیند برای شان تبلغ میکند ،که اصلاح این امت بدون قیام مهدی میسر نیست و این داد و فریاد ها به نام این و آن به در د نمی خورد منظورش از غال ومغل و داد فریاد اخوانیهابود ند ،.
جناب انجیر شفیق هدف جناب فیضانی را برایم چنین بیان کرد: وی بطور غیر مستقیم برای داودخان چراغ سبزمیدهد که اگراورا اززندان رهاکند میتواند برایش خدمت کند و به اشکال مختلف مانع فعالیت اخوانیها درکشو رشود و از جانبی دیگر برای کم رنگ ساختن مبارزات ا عضای نهضت اسلامی و تبلیغ این مطلب که تنها کا ر دست مهدی است و دیگران نمیتوانند کاری انجام دهند مایه دلسردی اکثریت مردم از دنیا بی خبرشود ، جناب مهندس شفیق درادامه سخنان خود گفت برادران چندین بار برایش تذکر دادند که دست از این تبلیغات بردارد و با اعتقادات مرم بیچاره باز ی نکند و لی او همچنان به راه خودش ادامه داد تا اینکه در همین هفته گذشته مشاجره لفظی بین او و یکی از برادران در گرفت و منجر به لت و کوب او شد و کار به جائ رسید که برادربه خشم آمده او را برزمین خوابانید و روی سینه اش نشسته بود در این حالت جناب فیضانی داد میزدکه شما اخوانیها از من چه میخواهید ، جوان خشمگین هم میگفت میخواهم برایت بفهمانم که تو مهدی نیستی، فیضانی درجواب میگفت از کجا میدانید که من مهدی نیستم جوان میگفت از اینجا که خودت زیر پای من قراردارید و نمیتوانید از دستم خلاص شوید ،اگر مهدی نتواند خودش را اززیر پایی من نجات دهد چگونه میتواند از زندان داودخان نجات پیدا کند .
جناب مفلح و مخلصین فیضانی شاید این داستان را هم ساخته و پرداخته کمونست ها ودشمنان اسلام قلمداد کنند و لی خوشبختانه داستان لت خوردن فیضانی در زندان دهمزنگ قصه داغ و عبرت آمیزی بود که اکثریت مردمان درگیر و اگاه د رقضایا از آن جریان باخبربودند ، استا د سیا ف معروف که اکنون د رقیدحیات هستند کاملا در این جریان قرارداشته اند و بقیه اعضای نهضت اسلامی که در آن زمان در زندان دهمزنگ زندانی بودند البته بزرگان نهضت ازجمله جناب برهان الدین ربانی بالت کردن ایشان در زندان کاملا مخالف بود و آن حرکت را به نفع کمونست ها میدانست ولی کسانیکه درزندان بودند استدلال میکردند که چاره به جز آن نداشتند
... متا سفانه ادعای مهدویت ایشان هم چنان بین پیروان وی تبلبغ میشود که بلی جناب فیضانی در زمان موعو د به دستو خداوند قادر، به سرزمین افغانستان برمیگردد و حکومت عدل الهی را برای بشریت به ارمغان می آورد ،هما ن ادعای غلام احمد قادیانی که در پاکستان ینام قادیانی و در خارج بنام احمدیه معرو ف هستند و به اجماع امت اسلامی از گروهای منحرف ومخالف به اسلام محسوب میشوند البته بحث درموردقادیانی ها واینکه روی چه اهدافی در پاکستان ایجاد شدند بحثی مستقل می طلبد که جایش اینجا نیست. ...
واما مسئله نابفه و فیلسوف و ابرمرد متفکر و علامه بودن جناب فبضانی که مخلصین وی برایش اهدا میکنند القابی نیست که به سادگی برای کسی اهداکرد ویا بسادگی هم از کسی گرفت، دانشمندان ومتفکرین صاحب نام و نشان در جامعه اسلامی بودند که هیچ کسی را یارای انکار از شان ومقام علمی آنها نیست و به مانند ستا رگان درخشان در آسمان عالم انسانیت می درخشند ، دو ستان گرامی حتما با نام ونشان علامه تفتازانی علامه زمخشری علامه طوسی علامه سیوطی و نوابغ زمان مانند ابو علی سینای بلخی ، فارابی و البیرونی آ شنائی دارند که اگر همه مرم دینا جمع شوند وبگویند که بو علی سنا فیلسو ف نیست نمیتوانند به شخصیت این فیلسوفت ذره خدشه وارد کنند و باز هم اگر تمامی این مردم جمع شوند وبگویند که آ قای مولوی زاده دانشمند است نابغه است بازهم تاثیری و تغیری برای مولوی زاده کم سواد دانشگاه نرفته
پیش نمی آید، نوابغ ساختگی با اتکا به زو ر زر وتزویر شاید برای چند روزی بین مرد م، جا باز کنند و لی به سرعت هم از میدان زدوده میشوند و اثری از انها باقی نمی ماند، مانند نا بغه شرق واستاد بزرگ لقبی که خلقی ها برا ی نورمحمد ترکی دادند و لی بیجاره تره کی بعد از انکه تو سط شاگر د قهرمانش به قتل رسید ، نبوغ شرقی وغربی او هم یکجا در قول آ ب چکان کابل دفن زیرخاک گردید ،
نوابغ وعلامه وفیلسوفان راستی از خود اثر به جا می گذارند که تاروز قیامت باعث زنده ماندن آن گلدسته های عالم بشیریت میشود ، کتا ب قانون بوعلی را هرکافر ومسلمانی میشناسد و به عنوان یک اثر گران بها در گنجینه های علمی دانشگاها از آن نگهداری میشود اسفارش زبان زد هر عام وخاص است .. و بقیه هم چنان .... علامه و اسلام شناس نزدیک به عصر ما در کشور همسایه بنام پاکستان سید ابو الاعلی مودودی است که آثار بس مهم از خود بجا گذاشت و تفسیر زیبای تفهیم القران هم الی بوم القیامت برای فهم کتاب خدا مورد استفاده مسلمانان قرار خواهد گرفت انشاالله ولی سوال اینجاست که از جناب ابر مرد و فیلسو ف صاحب فکر جناب فیضانی کدام کتا ب ونوشته های ایشان میتواند مدعای پیروانش را به اثبات رساند وزبان طعنه زنان شان را لال کند ، من شخصا درزمان حیات ایشان نوشته معروف جناب را بنام تلسکوب قرآن خواندم که عکس تلسکوب روی جلد ش هر بینده را به خود جلب میکرد و بشتر خوانندگان ابتدا با دیدن عکس تلسکوب آن کتاب را می خریدند ولی درداخل تلسکوب چیز بدردبخوری گیر نمی آید، بیاد ددارم که کتاب تلسکوب قرآن را برا ی جناب مولوی عصام الدین که از اساتید زبده در شهر فا بریکه صنعتی ولایت بغلان بود،دادم ، ابتدا برای شان جالب آمد وکتاب را باخود بردند ومن بعد از یک هفته ایشان را دیدم آنقدر می خندید و می گفت که درداخل تلسکوب هیچ چزی موجود نیست و باشوخی میگفت اگر همه تلسکوب ها این چنین تو خالی باشند خیلی مایه تا سف است و لی بصورت جدی یادآوری میکرد که اگر این آدم انصاف کند و کلمه قرآن را ازکنا ر تلسکوب بردارد بزرگترین خدمتی است که به این کتاب خدا انجام داده است!! خو شبخاته از شاگردان جنا ب مولوی صاحب عصام الدین شخصیت ها و اسا تیدی در قید حیا ت هستند که از جریان تلکسکوب خبر دارند ویا آثار مفیدورساله ها ی دیگر شان مانند اسرار معرفت و هفت جام ایشان که دررابط با خدا شناسی وتفسیر آیه های از قرآن بسیار جالب و خواندنی است دوستان و علاقه مندان فیضانی بهتر است بجای فحش ودشنام وتکفیر وتفسیق دیگران همان تلسکوب ومایکرسکوب و هفت جام را به رخ مخالفین خود بکشند و نابغه و فیلسوف بودن و صاحب فکر بودنرهبر گرامی شان را به اثبات برسانند اگر دوستان ومریدان جناب فیضانی بخواهند از نوشته های جام معرفت فیضانی در یکی از تلویزون های افغانی باحضورو قضاوت از شخصیت های علمی و اسلام شنا س کشور د فاع کنند، من کم سواد بیجاره حاضرم با کما ل احترام وادب در آن مناقشه شرکت کنم تا به وضاحت وصراحت معلوم شود که جام های معرفت جناب فیضانی چه قدر مایه علمی و اساس قرآنی دارد واین بحث آزاد را همه ملت مشاهده کنند و مورد قضاوت قرار بدهند ، باکمال معذرت اسرار معرفت و یا جام معرفت جناب فیضانی آنقدر بی مایه و سطحی نوشته شده که اکثر موارد قرآنی آن توهین به قرآن و کتا ب خدا محسوب میشود و هیچ انسان چیز فهم با حد اقل معلومات و آشنائی با قرآن نمیتواند آن تعابیر مبتذل را به عنوان معنی وتفسیر از کتا ب خدا قبول کند.نوشته مساوی به همان ابتذال ادعای مهدویت ایشان ،، .
و مطلب بسیار مهم تر اینکه، جناب مذهبی فرزند ایشان و سائر پیروان جناب فیضانی به جای تعریف و تمجید زیاد و حاشه روی از اصل مطلب به وضاحت و صراحت اعلام کنند که جناب فیضانی توسط کمونست ها درزندان شهید شده و تنها روز قیامت با بقیه انسان ها ی روی زمین محشور میشود و ادعای مهدویت از جانب ایشان افترا وتهمت از جانب مخالفین میباشد وما به مهدی بودن وبرگشت ایشان در این دنیا معتقد نیستم و ایشان هم مهدی مو عود نیستند ، بیان این مطلب کار را تما م میکند و سرنوشت نهائی فیضانی و بقیه بندگان خدا در همان قیامت و روز جزا معلوم خواهد شد ولی اگر ایشان بخواهند که در مملکت ویران شده ما تو سط متعصم بالله غلام احمد دیگری درست کنند بخوبی بدانند که مسلمانان بخوبی و به حد کافی به رشد فکری رسیده اند که راه را از چاه بخوبی تشخیص دهند و بازار دین پروری را ازدین فروشی تمیز کنند . والسلام علی عبادالله الصالحین.
عتیق الله مولوی زاده
21 می 2013, 08:30, توسط افغان دوست
بحث طويل فوق را مرور كردم؛ يك جانب بحث مستند و مستدل با معيار هاي اكاديميك معلوم مي شود و كوچكترين ابهامي به خواننده با انصاف و واقعبين نمي گذارد اما طرف ديگر حتي يك سند ومدرك قابل قيول بجز يك ادعاي شخصي قصه گونه ندارد و دوستان ديگر نمي دانم چرا با آنهمه قلم قوي كه دارندازين قضاوت چشم پوشي مي كنند؛ حتي يكي از خوانندگان كه نشر مكرر قسمت هاي چهارگانه بحث مولويزاده را بنام نشخوار ترديد كرده اند معلوم مي شود كه خودشان به اسم ناشناس اين كار را كرده و با يك تير دو نشانه را زده اند- والله اعلم
21 می 2013, 15:43, توسط متین پارسا
معلوم میشود که مولویزاده ایلا کدنی نیس...یکی از مشکلات کم سوادی در کشور ما همین است که وقتی گپی را زدند و چیز نادرستی را ادعا کردند اگر غلط هم باشد دیگر پشت اش را ایلا نمی کنند زیرا شرم اس مردم چی میگن؟!
اگرچه جانب مقابل ات گفته ات را به صورت منطقی هم رد کند همقطاران جاهلت برایت اشاره میکنند که خاموش نمان یک چیزی بگو...
برادران عزیز متاسفانه در کشور ما یک عادت خیلی زشت زیاد رواج دارد...حسادت...حسادت...و بازهم حسادت! وقتی کسی را دیدیم که در جهت رشد قدم برمیدارد باید شمشیر و تبر را بگیریم و نگذاریم....آخر چرا ای قوم عاقبت نیندیش...
اینهمه بدبختی و جنایت که از دامن همه جریانات سیاسی خصوصن جریانات سیاسی اسلامی بروز کرد...نه تنها رجال سیاسی را بی اعتبار ساخت بلکه لکه های نا مرغوب به دامن جریانات اسلامی که در گذشته سرقدرت بودن...مردم را به جریانات مذهبی و فکری بی اعتبار وبی اعتماد گردانید. حالا اگر یک جماعت با یک طرز دید روشن و استدلال دل نشین آن اصول علمی اسلامی را که سبب تربیت و خیر وفلاح فرد و جامعه میشود معرفی کند و از اذهان مردم سوء افکار در مورد آیین انساز اسلام را بزداید شاید کار به میل این سیاست کاران سابقه نکرده است. زیرا آنها فقط خود شان را در اسلام و عقاید اسلامی و مبارزه ی اسلامی تیکه دار فرض کرده اند.
درین هیچ تردید نیست که مولویزاده مؤرخ نیست و نه سر از تاریخ نویسی بدر آورده است...او به اشاره ی کسی دست به اینکار نا میمون زده و یک انسان پاک و صادق را درین سرزمین به صورت کاذب و نادرست معرفی میکند...درینکار سخت اشتباه کرده است او کسی را معامله گر با دربار شاهی نشان داده که بار ها از دست همان نظام به سلول های زندان بیشتر اوقات عمرش را گذرانده است...
من به این جریان ارتباطی ندارم ولی از پدر خدا بیامرزم در مورد فیضانی صاحب خیلی چیز ها را شنیده ام...مولانا فیضانی و علامه شهید بلخی و مولوی صاحب قلعه ی بلند و شهید گهیح و یک عده ی دیگر مردمی بودند که غیر وابسته و به شکل خودجوش و به صورت مبارزین ملی و اسلامی به مبارزه ی اسلامی مبادرت کرده بودند. اینها واقعن شخصیت های ملی و اسلامی بودند و هیچ داغ خیانت جنایت قتل مسلمان، ظم و ستم تجاوز به حقوق دیگران چور و چپاول بیت المال و خوردن حقوق مجاهد، یتیم و شهید و بیوه و معلول در چهره های مبارک شان نیست.
حالا که جناب فیضانی صاحب شهید شدند و به فردوس برین جای دارند انشاءالله...اما بدنام کردن و توطیه کردن علیه او چه مقاصدی را در پی دارد؟
شاید ازینکه کم کم افکار او در قسمت تربیت و اصلاح جامعه میتواند کارآ و مؤثر گردد زمینه ی تشویش کسانی را فراهم آورده که با تمام طمطراق و ادعاداری، کوچکترین کاری در جهت تنویر اسلامی انجام نداده نه توان علمی و ایمانی آنرا دارند و نه از شرم و خجالت، روی آن را!
یا هم یکی از کاندید هایی که رابطه ی قومی و تنظیمی با مولویزاده دارد و میترسد که آقای مذهبی خود را کاندید نکند، به او اشاره ی چنین کاری را کرده یا مولویزاده از پیش خود بدون اشاره ی او برای خوشخدمتی اینکار را کرده باشد، یا برای کسب شهرت کاذب...
به هرصورت به یقین باید بگویم که نوشتن این مقاله ازیکسو یک کوشش بیهوده در جهت بدنام کردن یکی ازپاک ترین انسان های زمان کشور ماست که مولویزاده هرگز این تراوش های خیال خود را ثابت کرده نمیتواند و از طرفی دیگر هیچ دردی از درد های جامعه را دوا نمیکند به جز اینکه به مردم القاء کند که هر کسی که از بلندگوی اسلام صدا بلند میکند باید به او بی اعتماد بود؟!
آیا اینکار آب به آسیاب کی یا کی ها میاندازد؟
خداوند همه گمراهان را هدایت فرماید. آمین ثم آمین
21 می 2013, 23:07, توسط دروغگو شناس
این متین پارسای ساختگی و افغان دوست و نویسنده مقاله داکتر ساختگی داکتر ساجق یا سایق دروغگو هر سه یک نفر استند. لعنت بر دروغگویان و ادمهای چند روی.
22 می 2013, 05:21, توسط افغان دوست
هموطن ما بنام دروغگو... من و متين پارسا و داكتر سايق را يكنفر خوانده و لعنت بر دروغگويان و آدم هاي چند روي فرستاده است_ من با ايشان همنوا مي گوييم كه هزاران آمين-آمين- آمين كه لعنت خدا بر دروغگويان باد و بر آدم هاي چند روي؛ و چند لعنت ديگر هم اضافه مي كنم اميدوارم كه آقاي دروغگو... آمين بگويند: اگر سخنان شما و مولويزاده درست باشد لعنت بر داكتر و اگراز داكتر راست و صحيح باشد لعنت بر شما و مولوي زاده باد! آيا قبول داريد؟
25 می 2013, 05:44, توسط فرهاد پنجشیری
حضور همه دوستان سلام تقدیم است!
اسم من فرهاد است و من محصل سال دوم پوهنحی زمین شناسی در پوهنتون کابل میباشم و علاقه زیاد به مطالعۀ اخبار از طریق انترنت دارم در حین خواندن اخبار چشمم به مطلبی " از دین پروری تا دین فروشی" نوشته آقای عتیق الله مولوی زاده در سایت کابل پرس? افتاد که مرا بخود جلب کرد و به اصل مضمون مراجعه کردم وقتی مضمون را مطالعه کردم بسیار مأیوس شدم که چه افترأات بی بنیادی بر یک شخصیت ملی کشور و یک مبارز واقعی این سر زمین ما ناجوانمردانه زده شده است، من قبلاً کدام شناختی از علامه فیضانی نداشتم و در صدد دفاع از وی نیز نبرآمده ام ولی منحیث مسؤلیت ایمانی و وجدانی لازم دانستم تا سطور چندی را در این زمینه بنگارم.
سال گذشته در یکی از کنفرانس های علمی و تحقیقی که پیرامون مبارزات، افکار و آثار علامه فیضانی در تالار بین المللی مطبوعات افغانستان برگزار گردیده بود اشتراک نموده بودم و از ورای نظرات دانشمندان کشور چون آقای داکتر فضل الله مجددی، جناب پوهاند پنجشیری، آقای عبدالرحمن اوغلی، آقای مسعود ترشتوال، آقای هارون میر، جناب حبیب الله رفیع و محترم هلیه من عزنوی وغیره دانشمندان... بسیار مطالب تازه و جالب را شنیدم که واقعاً در خور ستایش بود و از آن به بعد به آثار علامه فیضانی علاقمند شدم و خوشبختانه با تماس با کانون علمی و فرهنگی علامه فیضانی در کابل توانستم بعضی از آثار شانرا بدست آرم. وقتی آثار جناب شانرا مطالعه کردم واقعاً برایم دید دیگری از اسلام و قرآن بخشید خصوصاً کلیات شش جام شان و بخصوص بحث خود شناسی خداشناسی، دید سطحی که از اسلام و دین بشکل رسم و عنعنه داشتم مرا به حقیقت دین متوجه ساخت و در پرتو فیض آثار گهر بارش که از چشمۀ زلال قرآن عظیم الشأن منشأ دارد، برایم دست داد. حالا به صراحت گفته میتوانم که من یک مسلمان علمی نه تقلیدی و سنتی استم و بر خود میبالم و خود را خوش چانس یافتم که با این مرد بزرگ خلف سید جمال الدین آشنایی و شناخت حاصل نمودم.
مشورۀ من به جناب مولوی زاده که خود را پسر مرحوم عبدالوهاب پنجشیری میداند، اینست تا یکبار از عینک حقیقی و بی غرضانه به آثار و افکار علامه فیضانی مراجعه کند و عینک غرض و مرض را یکسو گذاشته با عمق نظر آنرا مطالعه کند انشاالله اگر از پدر مرحوم اثری و فیضی داشته باشد "خدا کند" انشاالله حتماً چشمان غبار آلود اش باز شده و حقیقت را به چشم دل نظاره خواهد کرد... و دقیقاً نداستم چرا جناب شان در چنین برهۀ تاریخی که کشور ما چه نابسامانی ها و بی عدالتی ها را پشت سر میگذراند دست به همچو عمل بی بخردانه زده، نمی دانم کی را میخواهد با این مقال خود خوشحال سازد و چه مشکلی را با این نبشتۀ مضحک خود خواسته حل نماید، اگر خواسته ای تا کدام راز تاریخی را افشأ کنی چرا در زمان که مرحوم پنجنشیری (قبله گاه ات) حیات داشتند بان نپرداختی ؟ تا ایشان هم منحیث شاهد اصلی صحنه (که خود یکی از اجزای روش تحقیق است) به مضمون و مقاله ات صحه میگذاشت، معلوم است که توطئه ای پشت پرده در کار است که همچو یک بهتان و توطئه را علیه این شخصیت بزرگ روا داشته یی، بدان و آگاه باش که بقول عارفی:
با صاف دل مجادله با خویش دشمنیست هر که به آئینه خنجر کشد بخود کشد
و یا : گر خدا خواهد پردۀ کس درد میل اش اندر طعنۀ پاکان برد
با احترام
فرهاد پنجشیری
25 می 2013, 11:49, توسط مرگ بر اسلام
فرهاد پنجشیری بچیم! ادیان ساخته ذهن بشر بوده و در ایجاد یک دین یا یک ائین ، ذاتی به نام خدا یا الله یا گات یا یهوه نقشی ندارد. اسلام هم مثل سایر ادیان توسط انسانها در یک مقطعی از زمان توسط شخصی به نام محمد بوجود امده است. هیچ دینی سندی از حقانیت بدست ندارد به شمول اسلام. اسلام دینی است متاثر از فرهنگ ، رسوم ومقررات و وحشت قبایل بدوی اعراب بادیه نشین و تاریخی پر از فراز و نشیبی دارد که از یاد اوری برخی از انها، انسان متمودن امروزی احساس خجالت مینماید.
فرهاد بچیم! تو نوشته کرده ای که محصل سال دوم زمین شناسی استی. اما من ترا میشناسم که تو دروغ میگویی. افسوس که " دروغگو شناس " متوجه نگردیده است . خوب باز هم این مهم نیست که تو محصل هستی یا خیر. من در مورد ظاهر ادعای تو با وجود نادرست بودن ان تبصره زیادی نمیکنم اما میگویم که اگر تو به تحصیل ات ادامه بدهی و علم زمین شناسی را بیاموزی، به وضاحت درمیابی که گفته های محمد در قران ناپاک با یافته های انسانی در مطالعه علم ژیولوژی که تو ادعای تحصیلش را داری ، سر نمیخورد. سطح دانش محمد و الله و کتابش قران در سطح دانش مردمان 14 قرن پیش میباشد و پر از اشتباهات و خطا ها است. اگر خودت را از تعصب دور نمایی تا اخیر سال چهارم ات به دروغ بودن و زمینی و زمانی بودن قران ات پی میبری و سالهای بقیه عمرت را با این تاسف به سر میبری که چقدر وقت عزیزت را صرف جفنگیات قرانی نموده ای. الله مرده است و حکومت الله به پایان رسیده است.
25 می 2013, 16:44, توسط افغان دوست
قكر مي كنم كه اين آدم مرگ بر اسلام همان دروغگوي شناس دروغگوي باشد من ديگر گنجايش فهم را در اين جاندار نمي بينم جز اينكه بگويم: هووووووش - هوووووووش كن كه بار را انداختي يا يگويمش اِخ اِخ چق چق چق چق و بس
25 می 2013, 21:33, توسط مرگ بر اسلام
افغان دوست مفلوک و خر! یا همان فرهاد محصل دروغی. هوووووش را برای پیغمبرت بگو که بار عقل را از سرش انداخته و 14 قرن است که بخاطر مزخرفات این بدبخت خون ریختانده میشود. الاغ بزرگتری از پیغمبر تو ندیده ام. این جنایت پیشه و زنباره ودزد حرفوی بخاطر زر و زن وخمس وقدرت، خون هزاران انسان را ریختاند و تا امروز این خونها ریختانده میشوند. نفرین بر این پیغمبر ترور و انتحار و وحشت. نفرین بر ان فیضانی بی فیض تو که راه این جلاد را به قول خودش میخواسته بپیماید. دیگر در این صفحه پیدایت نشود. خر بدبخت.
26 می 2013, 05:52, توسط تيپو سنگه كابلي
هموطنانم از براي جد تان ! آخر شما چه مي كنيد و همديگر خود را چه مي گوييد؟ آخر ما وشما حد اقل انسان خو استيم و باز افغان استيم- چرا زود قهر مي شويد و چهره باطني خود را ظاهر مي سازيد- در باطن همه انسان ها عيب دارند و تنها بگوان كه بي عيب است_ بگذاريد كه عيب هاي باطني هركس پوشيده باشد- مهربان باشيد و خوي انساني و گذشت داشته باشيد كه گذشت خصلت مردان است- زن صفت بودن خوب نيست كه يك دشنام را به ده دشنام جواب دهيم- من درين دعوا ها بسيار خفه مي شوم و هم با زهر خندي مي خندم و از وراي كلام هركس شخصيت اصلي انساني اش را اندازه گيري مي كنم- و در هركس كه گذشت و ظرفيت و منطق را مي بينم به وزن انساني و تربيت فاميلي و صفاي وجداني اش باور مند مي شوم- زيرا صبر و تحمل و انعطاف پذيري كار مشكل است و همت عالي مي خواهد و پاكي باطن- و اما دشنام دادن كار بسيار ساده و آسان است و بچه هاي كوچه و همچنان اطفال خورد سال كه قهر مي شوند به زودي به پدر و مادر و ديگر خورد وبزرگ فاميل شان دشنام مي گويند- من بعنوان اهل يك ديانت ديگر و من حيث يك افغان خير انديش كساني را نمبر كاميابي مي دهم كه زياد از ناپاكي باطن لبريز نباشند و با اندك تكان ظرف شان چپه نشود و ما حول را آلوده نسازد- شما ببينيد كه مهماتماگاندي از صبر و حوصله كار گرفت و هندوستان را با اندك تلفات آزاد و آباد ساخت و ما افغانها با اندك گپ بجان همديگر مي افتيم و بجاي دشمن يكديگر خود را پوست مي كنيم و اين نتيجه ناداني ماست كه قرن ها در بحران مي سوزيم- خوشا بحال كساني كه از جاده جهل بازگشت مي كنند
26 می 2013, 07:01, توسط مير سخندان
با نثار شادباش و احسنت بر منطق عالي هموطن اهل هنود ما كه قضاوت آموزنده يي كردند و محك مناسب و مطمئني را براي تفكيك طرفين مثبت و منفي بحث ها ارائه كردند كه حتي من نويسنده اين سطور را محتاط ساخته اند كه بايد متوجه حرف حرف نوشته و قضاوت خود باشم و از جاده انصاف و انسانيت منحرف نگردم- تا نشود كه ايشان از وراي جملات غيرمحتاطانه و غيرمسئولانه ام بر پستي فطرت تعبير نمايند- چون در بحث ها معمولا واضح نمي باشد كه كدام طرف حق بجانب است زيرا بقول معروف: كس نگويد كه دوغ من ترش است--- ليك دانا چشيده مي گيرد..... هردو طرف دوغ خويش را شيرين گفته و خود را برائت مي دهند اما انسان حكاك از طرز برخورد جانبين حدس زده مي تواند كه حق باكيست- به يقين كه خود همين دوستاني كه در فوق همديگر را دشنام داده اند اگر يك صحنه جنگ و پرخاش ميان دو نفر- را تماشا كنند و ببينند كه يكي از طرفين سنگين تر و باحوصله تر و با مدارا رفتار مي كند و طرف ديگر برعكس از چشم پاره گي و دشنام هاي مكرر و به اصطلاح خلاصگر را ديده و از پتك و تيله و تمبه لچري كار گيرد- حتما قضاوت خواهند كرد كه اين انسان بداخلاق و پستي است كه چيزي از حيا ندارد و يا ممكن تكليف اعصاب و اختلالات عقلي و دماغي دارد كه احتمال دوم بهتر از اول است- بهرصورت انسان در هر حركت و قول و فعل خود و لو در خفا هم باشد بايد از حيا و انسانيت نگذرد زيرا عوام مي گويند كه ديوارها موش دارند و موش ها گوش دارند- حتما اطرافيان در مورد ما قضاوت خواهند كرد. خلاصه از درفشاني محترم تيپوسنگه اين شعر ابوالمعاني بيدل يادم آمد: چنان با نيك و بد خو كن كه بعد از مردنت بيدل--- مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند— عفو مي خواهم اگر جسارتي كرده باشم چون از بحث ها و جدال هاي غير انساني توام با دشنام و بي منطقي- سخت نفرت دارم اندكي جدي تر صحبت كردم
ر
26 می 2013, 09:29, توسط مرگ بر اسلام
تیپو سنگ ساختگی و دروغگوی بدجنس و میر نا سخندان بد بخت که هر دو اسم همان نویسنده قبلی فرهاد ساختگی است دقت کن. من به تو گفتم که در این صفحه دیگر پیدایت نشود. مگر تو انسان بی حیا با نقاب های گوناگون داخل شده و از زبان های مختلف ،همان یک هدف خاص احمقانه ات را تعقیب نمودی.
کسی که چیزی را مینویسد و به ان باور ندارد و یا در عمل ، خودش دیگر قسم عمل مینماید ، ان شخص را چه میگویند؟ بلی دروغگوی و منافق و دوروی. تو زیر نام یک هموطن سیک ما میگویی که بگوان بزرگ است.مگر در نوشته دیگرت از فیضانی و دین اش دفاع میکنی و اگر صد بار هم مچ دستت به دزدی و دروغ گرفته شود باز هم به یک نام دیگر و با هزاران حرامزاده گی وارد بحث میشوی و یک ادعای خرافی و دروغین دیگری را به راه میاندازی.
بگوان هرگز بزرگ نمیباشد و یا بگوان همان الله ساختگی محمد قریشی نیز نیست که تو پیش خودت فکر نموده و خودت را بازی میدهی. اما بگوان به مراتب شریف تر و بی ازار تر و کم ضررتر از الله ساختگی اعراب است. الله بعد از یهوه بد ترین خدایی است که یک انسان مریضی به نام محمد توانسته او را در عالم خیال خود خلق نماید. در بدجنسی و بخل و قساوت و خباثت، گاهی یهوه یا خدای یهود از الله محمد پیشی میگیرد وبعد از ان الله درجه بالا را از ان خود ساخته است. تمام ان فلسفه ای که از زبان یک سیک و یا یک گنگه به نام سخندان ساختی همه نادرست و سطحی بینی بوده و صرف به ذوق تو مزخرف برابر است تا از ان استفاده سئو نمایی. قران کتابی است نادرست و ساخته و بافته ذهن بیمار محمد است.قران پر از دروغ و خطاهای علمی بوده و برای اینکه به این کتاب باور داشت ، باید خیلی بیخبر و یا خرافاتی یا مثل تو یک نادان و خیره سر باید بود. خشونت و یا سخت گویی هرگز معیار برای حق به جانب بودن و یا درست گفتن نمیباشد. هرگز از طرز برخورد کسی حق به جانب بودن ان شخص اثبات شده نمیتواند. نادرست است اگر گفته شود که یک شخص نرم گوی همیشه حق به جانب میباشد. این فیضانی هم مثل تو یک مرکبی بود که هدفش ترویج خرافات و خر ساختن مردم بود.
26 می 2013, 09:38, توسط سلیمانی
نویسنده اصلی این مقاله محترم محمد عالم افتخار میباشد که از نام داکتر نور محمد سایق سئو استفاده نموده اند و بر علاوه چندین پیام دیگر در ذیل با نامهای افغاندوست و فرهاد و سخندان بر نوشته شان علاوه نموده اند.این دوست گرامی تحت نام های مختلف با دوست دیگر ما اقای بهمن درگیری و مناقشه دارند. در این نوشته های شان از صد ها نام به شمول چمبر علی استفاده مینمایند.
26 می 2013, 11:37, توسط مير سخندان
دو عاقل را نباشد كين و پيكار---- نه دانا مي سيزد با سبكسار
اگر نادان به تندي سخت گويد---- خردمندش به نرمي دل بجويد
اگر از هردو جانب جاهلانند----- اگر زنجير باشد بگسلانند
زيرا توبره جاهل پرواضح است كه از اقسام مختلف محتويات جهل مملو است و از دانش و اخلاق انساني چيزي ندارد تا به ميدان كشد و برعكس از انسان دانا و معقول همه انباشته از خوبي هاست كه شامل لطف و مهرباني و مدارا و عفو و گذشت وغيره مي باشد- لذا بمجرد مشاجره اندك- طرف جاهل قضيه از داشته گي هاي جهل كه دشنام و پوچ و فحش و تهمت و غيره رذايل اخلاقي اند اتومات كار مي گيرد و بيچاره جانب عاقل از ذخاير عفو و گذشت و مراعات استفاده مي كند- مثلا زماني كه يك روسپي حرفه يي با يك دانشمند دعوا و جنگ مي كند اگر دانشمند بگويد برو گمشو مرا بگذار- روسپي مي گويد گم خودت شوي گم مادرت شود گم پدرت شود مرد پدرنالت! و اگر دانا بگويد: برو او زن بي ادبي نكن احمق نشو! روسپي حتما خواهد گفت كه: بي ادب خودت و پدر و مادر و هفت پشتت- مردكه ديوث و نامرد و..... اينجا تماشاچيان مي دانند كه روسپي بايد از فحش و خشونت كار گيرد زيرا متاع ديگري در چانته ندارد و مرد دانا بايد از همان كلمات نرمتر كه از گمشو و پشو و بي ادب و بي تربيه فراتر نباشد چيزي از بداخلاقي و فحش و پدر خطايي ندارد كه نثار كند- اينجا ما نيز با دوستان در همچو يك معامله قرار داريم! خدا خيركند- در اخير لعنت به من اگر عالم افتخار و يا سايق باشم و بر ديگران اگر چند نقابه باشند
29 می 2013, 07:14, توسط Nangyalay Ameree
ای برادر تو همان اندیشه ای = مابقی تو استخوان و ریشه ای
گر گُلست اندیشۀ تو گلشنی = ور بود خاری تو هیمۀ گلخنی
هموطنان عزیزم سلام! مطلب نویسنده و پیامها و تبصرههای مربوط آنرا مرور نمودم. ممکن بهتر این باشد که اقدام به کار و فعالیت بنماییم که مفید به حال جامعه و انسان باشد. میتوانیم هر کسی را بخواهیم توهین و تحقیر نماییم. گویند" کاسه چینی که صدا می کند = خود صفت خویش ادا می کند". ما هم اگر به توهین و تحقیر و بدگویی مبادرت میورزیم، در حقیقت افکار و خیالات خود را به بازار فهم عرضه میداریم.
یک حقیقت واضح است که شخصیت های سیاسی و متفکرین در هر عصر و زمان از خود مخالفین و موافقین داشته و خواهند داشت. بناءً در قسمت شناخت همچوشخصیتها بهتر است که اثر و اندیشه و عمل آیشانرا دقیق و مستند بخوانیم تا اینکه فلان چنین گوید وبسمدان چنان. و آنرا هم به هدف بهبود جامعه خود، نه برای تخریب شخصیت یک فرد از روی عناد و یا عقده شخصی.
از مرور بر تبصره ها و مطالب نشر شده، و معلومات شخصی ام از جریانات جاری در کشور، حضور شما عرض نمایم که:
تاجای که اطلاع دارم مولانا صاحب فیضانی در سال ۱۳۵۲ با یارانش که از آنجمله پسر کاکای پدرم جگړن عبدالمؤمن امیری و برادر زاده اش تورن اختر محمد تولواک نیز به اتهام کودتا و مبارزات اسلامی اسیر و بعد از لت وکوب و شکنجه نهایت زیاد به حبس ابد محکوم شدند. بنا بر صحبتهای فرزند ارشد شان جناب معتصمبالله مذهبی از ورای برنامه های تیلویزیونی اسرار معرفت، ایشان به گمان اغلب همچو دیگر شخصیتهای نخبه سیاسی و دینی کشور در زمان دولت چپیها شهید شده اند. همچنان یادآوری نمودند که در زمان دولت مجاهدین تپ و تلاش زیاد به خاطر دریافت اسناد مربوط زندان و سرنوشت مولانا صاحب فیضانی نمودند اما به کدام نتیجه موثق نرسیدند.
پیروان خط فکری مولانا فیضانی در طول سالهای متمادی هجرت در پاکستان، و بعدها در کابل و ولایات کشور و حتی در آمریکا و کانادا و اروپا، مجالس و کنفرانسهای سالیانه با اشتراک شخصیتهای سیاسی، علمی و دینی اعم از اهل تسنن و تشیع برگزار نموده و در آن روی خط فکری خود شان از دیدگاه آثار مولانا صاحب فیضانی، و آثار دیگر شخصیتهای متفکر و عارف جهان اسلام مولانا جلال الدین بلخی، علامه اقبال لاهوری، سید جمال الدین افغانی، شهید حسن البنا و شهید سید قطب و داکتر علی شریعتی و امثال شان مطالب را در رابطه به مشکلات گوناگون جامعه افغانی و اسلامی مورد بحث و سخنرانی میگیرند. که البته نسبتاً یک طرز تفکر روشنفکری عرفانی اسلام سیاسی مبنی بر سلامت انسان و عدالت اجتماعی از دیگاه رهنمودهای قرآن است. ایشان برآنند که اگر انسان از تنگنای سلامت خود فارغ نشده باشد، در میدان عمل، به مشکل از عهده اعمال که نیاز به ایثار و حاکمیت بر نفس و خواهشات و پاک نفسی دارد، برآمده بتواند.
به نظر اینجانب، محترم عتیق الله مولوی زاده در نوشته های خود اگر صادقانه باطرز تعریف و قرأت دینی مولانا مخالفت میورزید، مشکل نبود، اما با یک چهره شناخته شده محترم و شهید مبارزات آزادیخواهی، عدالتخواهی و ترقی خواهی اسلامی وطن، که در شکنجه خانه های ظالمان وقت همه روزه جز برق و لت و کوب و تحقیر و توهین چیزی دیگری ندید، بازهم به تربیت پیروان و نوشتن آثار و کار علمی و فرهنگی میپرداخت، حتی اگر چپی یا صاحب طرز تفکر دیگر هم باشیم ، باید اینقدر بی انصاف نشویم که آنهمه ایثار و فعالیت سیاسی، و دینی و علمی ایشانرا که شخصتهای نخبه آن عصر همچو استاد خلیل الله خلیلی، گل پاچا الفت، علامه سلجوقی، مولوی سید محمد عمر هژده فن، عبدالستار سیرت، جناب مولوی صاحب امین آزاد و دها تن دیگر از شخصیتهای برجسته دینی آنوقت که لست اسامی بیش از حد میشود بر آثار و شخصیت محترم، علمی و متدین مولانا فیضانی تقریض و تبصره نوشته اند، نادیده انگاشته شده و حتی وی را توهین، تحقیر و متهم به فساد و سو استفاده مادی و دیگر بدگویی ها نماییم.
آقای عتیق الله مولوی زاده مینویسد که مولانا به پدرم گفته بود "که من این مقدار پول از نظام گرفتم و اگر شما میبودید چند مرتبه بیشتر میگرفتید". آیا واقعاً زعمای زمان و دار و دسته اش آنقدر جاهل و ساده لوح بودند که همچو یک کسی را در رأس علمای افغانستان به کار میگماشت که وی به چنین سادگی هر جا رفته و به هر کسی سو استفاده خود را بیان دارد، آنهم مولانا فیضانی که پنج بار قبلاً همیننظام نیز وی را زندانی نموده بودند. در جای دیگر این گفتگوها بین مولانا و سردار ولی را چنان نوشته تو گوی خود آقای عتیق الله شاهد صحنه بوده و مردم باید سخن خودش را منحیث سند بپذیرند، نه زندان و لت وکوب و زندگی نهایت فقیرانه مولانا را.
در بخش دیگر آقای مولویزاده مینویسد که مولانا را در پاداش این کار و فعالیتهای آینده برای بقای سلطنت به زندان دهمزنگ میفرستد. آیا کدام عقل سلیم این تعبیر و تفسیر را میتواند یپذیرد. آیا در بدل این خدمت نظام کدام خانه و باغ و سرمایه را مولانای نویسنده و مبارز و عالم از آن خود کرد؟. آیا مولانا چطور بعد از آزادی باز هم به ایجاد کتابخانه و مبارزات اسلامی و نوشتن کتب و تعلیم دین میپردازد، تا طلب دنیا و زندگی مرفه، کرسیهای دولتی، خانه های شهر نو و وزیراکبرخان و سفرهای خارج و غیره.
آیا مولانا فیضانی را هر چه گفتیم باز هم کار و فعالیت فرزندش و هزاران پیروش چرا اوتوماتیک در ردیف بد وعاملین عمل منفی و منفور باید قرار داد؟ منحیث یک انسان و یک شهروند افغان حق فعالیت سیاسی، علمی و دینی و اقتصادی همه دارند. این هم یک قضاوت بسیار دور از انصاف و افغانیت به نظرم میرسد.
در کشور ما چپیها همه مخالفین سیاسی خود را به شمول شاگردان صنف نهم و دهم حتی به زندان و اعدامگاها کشانیدند و کشتند. در شأان آنها ننوشتند؛ درشهر هرات در ظرف دو سه روز ۲۴۰۰۰ انسان را به خاک و خون کشانیدند؛ احزاب جهادی ما بین خود سر قدرت جنگیدند و تصاویر کابل و کشتارهایش تا هنوز هم در افکار عامه زنده است؛ فساد اداری موجود و کشتارهای هزاره و افغان و غیره هم برجایش مانده؛ قدرتهای خارجی ناتو و آمریکا و ده سال قتل و بمباردمان قریه و قصبه کشور هم پیش چشمت؛ کاررواییهای طالب ناشمر شده افتاده، آیا روی کدام ضرورت به جان یک مبارز که چهل سال قبل در این راه حیات خود را مظلومانه از دست داد، شما قلم گرفتید و در توهین و تقبیح و بدگویی آن مصروف هستید؟ کجای این افغانیت و وطندوستی و کار و فعالیت برای بهبود جامعه است؟ بیایید یک کمی از این عداوتها و خصومتها دست کشیده، هر چه هستیم هر که هستیم به خاطر یک فردای بهتر و آرم برای نسلهای آینده خود این آتش دشمنی و بدبینی را دامن نه زنیم. به امید صلح و سلامت
2 جون 2013, 15:17, توسط حیران
محترم دست اندر کاران سایت کابل پرس? سلام!
در ذیل همین نوشته دهها کامنت و تبصره وجود داشت. متاسفانه همه ای انها به یکباره گی معدوم شده اند. برای من سوال پیداشد که ایا شما هم به مریضی لاعلاج سانسور و خود سانسوری دچارشده اید؟ اگر کابل پرس هم سانسور کند خو گلم ازادی قلم با تاسف که جمع شد. امید میکنم که این قسم نباشد.