تاملی بر نقد «نگاه انتقادی به رسالهی واژههای وامی - عربی شاهنامه»
بهتر بود که ناقد، در این نقد به جای شش پاراگراف کنایه گویی، اندکی به ارزش اثر مورد نقد می پرداخت تا به خواننده یک ذهنیت از اثر می بخشید.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
این نقد محترم سید علی محمد اشراقی را، از روزنامه ی ماندگار خواندم؛ در خواندن این مقاله به موردهایی برخوردم که ناقد، بدون این که به کتاب واژه های وامی - عربی، توجه کرده باشد؛ از بصیرت و حافظه ی خویش استفاده کرده، و این بصیرت، ماهیت مقاله را به عنوان نقد، به هم زده است.
در آغاز مقاله، در شش پاراگراف به موردهایی پرداخته شده که نه به کتاب مورد نقد ارتباط دارد و نه به ماهیت و چگونگی نقد! در این شش پاراگراف، به چیزهایی آدم بر می خورد که شامل توصیه و توهین و بزرگ منشی و بزرگ نمایی می شود: «در نوشته های علمی و انتقادی لازم نیست با استفاده از مجاز و کنایه و استعاره و دیگر ترفندهای هنری کسی را به صورت غیر مستقیم، متهم بسازیم یا صفت های بد دیگری به وی نسبت بدهیم.» اما ایشان پس این توصیه نمی دانم به کی ها غیر مستقیم اتهام می بندند «...کار ما با آقای یسنا هم، شبیه جنگ بچه های کوچه، به لچری و دو و دشنام نکشد و...». «تا جایی که بنده «آگهی» دارد با دریغ که نابغه! های عرصه ی زبان و ادبیات ما حتا نحوه ی استفاده از فرهنگ ها را هم نمی دانند. یک کسی! نوشته بود که فلانی تفاوت معنای «آگهی» را از «آگاهی» نمی داند...». «در ارتباط با همین قضیه مسأله ی دیگری یادم آمد که باز هم آرزو دارم آقای یسنا نام طرف یا طرف ها را فاش نسازد».
از این کنایه گویی ها و ترفندها در این مقاله زیاد است که ماهیت مقاله از نقد به هجو شباهت پیدا کرده است. ناقد، توصیه اش را فراموش می کند و نوشته را غرق در ابهام گویی، کنایه گویی و اتهام بستن و توهین، می کند!. «جناب آقای یسنا، ... و ضمن آن که نسخه یی از آن را به بنده ی عاجز لطف فرمودند از من ناقابل خواهش کردند که اگر نظری پیرامون آن داشته باشید، بنویسید.
زیاد خواهش کردم که من مجموعه ی یاداشت هایم را خدمت شما تقدیم می کنم اما نپذیرفتند و گفتند باید بنویسید ...» این چنین نوشتن، بیانگر بزرگ نمایی و بزرگ منشی است. در حالی که آنچه را ناقد محترم گفته و ادعا کرده، درست نیست. من جناب اشراقی را در محفل بزرگداشت بیدل (که دانشجویان برگزار کرده بود) دیدم و به ایشان یادآور شدم که کتاب (برای همه استادان گذاشته بودم) را خدمتی شما به دیپارتمنت گذاشته ام، به شما رسید؟ ایشان گفت: «من در مورد کتاب، بسیار ملاحظه دارم. به دفتر بیا تا با هم صحبت کنیم.» به هر صورت، در حضور دانشجویان، گپ های با هم گفتیم و سخن اندک به درازا کشید، بنابراین من به جناب اشراقی گفتم بهتر است بنویسید چون من به نقد شفاهی، ارج نمی گذارم. بهتر است، برای تکمیل شدن، یک اثر نقد شود، آن هم مکتوب. همین!.
با خواندن این شش پاراگراف، وادار شدم تا چند پیشنهاد را در باره نقد و تحقیق، بنویسم و بعد به ادعاهای ناقد بپردازم:
1- نقد، بهتر است همیشه کمال گرا باشد. یعنی، کمال اثر بیان شود؛ حتا خیلی ناچیز باشد. بعد نقد، تکمیل کننده اثر باشد. اگر در یک نقد جنبه کمال گرایی، در نظر نباشد، نقد، فاقد ارزش علمی و اجتماعی می شود. در یک نقد نباید جنبه شخصی را در نظر گرفت. زیرا در صورت در نظر گرفتن جنبه شخصی، ماهیت نقد نابود می شود و نقد ماهیت هجو را به خود می گیرد. هجو، شامل حسادت ناقد و مسایل شخصی هجو شونده می شود که جز جنبه شخصی، هیچ سود اجتماعی و علمی ندارد.
زبان نقد، آن هم نقد علمی، بی پهلو و روشن باشد. «... همچون ملا نصرالدین مرحوم که گفته بود: آنها مرا قانع می ساختند مگر من قناعت نمی کردم!» با چنین نقل قول ها، به آدم این تصور دست می دهد که کسی دارد ظرافت گویی می کند و مطایبه می نویسد!. ناقد، نباید به یک متن با حسادت و عیب نگرانه برخورد کند. در نقد، آنچه که نیست؛ عیب گرایی است.
بهتر بود که ناقد، در این نقد به جای شش پاراگراف کنایه گویی، اندکی به ارزش اثر مورد نقد می پرداخت تا به خواننده یک ذهنیت از اثر می بخشید. چرا ناقد، هیچ ارزش کار را مهم ندانسته است. کسی که از بین دوصد هزار واژه، هفت صد و شست و نه واژه (البته بی واژه های هزار بیت دقیقی) را، بیرون می آورد. تقریبا از شست هزار بیت، هفت صد و شست و نه بیت را با عنوان داستان و شماره صحفه و شماره سطر در داستان بیرون می آورد؛ کاری ساده است! قابل یادآوری نیست! من به ناقد پیشنهاد می کنم: با استفاده از همین نشانی، در چند ماه، خواهد توانست این بیت ها و واژه ها را در متن شاهنامه، تطبیق کند؟
پس تحقیق، به شکیبایی و حوصله نیازمند است. ممکن است ما افغان ها به اندازه همسایه های خود دانش داشته باشیم اما آنچه راکه نداریم؛ صبر وشکیبایی، در تحقیق است.
2- علمی بودن یک تحقیق، بستگی به مساله تحقیق دارد. یعنی آنچه را که یک شخص به عنوان تحقیق به آن پرداخته است، آیا در عرصه علوم یا علم مورد نظر(شاهنامه پژوهی) یک مساله است یانه! اگر مساله است! در این رابطه کاری شده یا نشده و کاری که یک محقق انجام داده چقدر دست اول است! متاسفانه جناب ناقد، ارزش علمی اثر را به کلی منکر شده است برای این که این تحقیق روی شاهنامه ای صورت گرفته که چاپ «سازمان چاپ و انتشارات جاویدان» است! اما بی آن که عیبی این چاپ را ذکر کند یا شناختی از این چاپ داشته باشد این چاپ شاهنامه را هم به هیچ گرفته و اصلا شاهنامه قبول نکرده است.
اگر این چاپ شاهنامه را شاهنامه قبول می کرد، چند فیصدی به این تحقیق، ارزش علمی قایل می شد. تمام این تحقیق را برای این فاقد ارزش دانسته که از روی این چاپ کار شده است: «یکی از مسله های که کار آقای یسنا را از لحاظ علمی سخت زیر سوال می برد و حتا ارزش بسیار کم آن را هم به چالش مواجه می سازد، شاهنامه یی ست که بدان استناد کرده اند.»!
اگر ناقد از این چاپ شناختی می داشت به عیب آن چرا نپرداخت یا فقط از همین نام بدش می آمده! علمی بودن یک تحقیق، نخست: پاسخ به یک مساله است و دوم مرجع تحقیق که دست چندم است. ناقد بی آن که به این دو مساله مهم (پاسخ به یک مساله و دست چندم بودن تحقیق) توجه کند اعلان می کند که اثر ارزش علمی ندارد! در حالی که این اثر پاسخ به این مساله است که همیشه برای شاهنامه پژوه هان سوال بوده که در شاهنامه چند واژه عربی وجود داشته باشد؟ و دیگر این که این تحقیق دست اول و با استفاده از خود شاهنامه، صورت گرفته و هر واژه به متن شاهنامه به طور بسیار دقیق، ارجاع داده شده است.
هر تحقیق کاستی های دارد یا نیمه است که کسی دیگری از راه می رسد آن را تمام می کند یا کمبودی های دارد که یک ناقد به آن می پردازد و به آن کمال می بخشد. ای کاش، ناقد این واژه ها و بیت ها را به متن شاهنامه تطبیق می کرد و بعد می نوشت که این واژه و بیت ها در شاهنامه نیست یا در این چاپ شاهنامه است و در آن چاپ شاهنامه نیست و به این تعداد واژه وامی مانده است، و این تعداد هم وامی نیست. اما ناقد، بی هیچ معیاری برای علمی بودن یک تحقیق که در ذهن داشته باشد، اثر را فاقد علمی دانسته و بی هیچ کاری که برای کمال این اثر انجام بدهد، به ادعای مشکوک برای شمردن عیب این اثر بسنده کرده است.
3- علمی بودن یک تحقیق و یک نقد به این امر نیز ارتباط می گیرد که محقق یا ناقد، فاقد یک باور ایدیولوژیک باشد. این تحقیق که انجام یافته، در آن عرب گرای و فارسی گرایی، حاکم نیست. فقط پاسخ به یک مساله در نظر بوده است. اما ناقد محترم با یک دید ایدلوژیک می خواهد همه واژ ها را به فارسی نسبت بدهد یا می خواهد بگوید: یک وقتی، همه این واژه ها فارسی بوده است! واژه های: کرباس، مرغ، سنبل، دین، کاس، کاسه و ... .
4- یک نقد بهتر است از هرگونه چند پهلو گویی، خاطره نویسی و پرداختن به جنبه های شخصی مبرا باشد. می شود در یک نقد به نام مولف هیچ نپرداخت، زیرا با چاپ اثر دانسته می شود که مولف کتاب کیست. در نقد بایسته نیست به ادعاهای مشکوک استناد کرد، آن هم به ریشه شناسی ای که نه خود آدم به آن تسلط داشته باشد و نه دیگران تا هنوز این مورد مشکوک را تثبت کرده باشند. به طور نمونه استناد ناقد به فارسی بودن واژه «عشق». و با یک ریشه شناسی عامیانه ارتباط دادن آن را به واژه «اشک». اشک، اسم خاص سر سلسه شاهان اشکانی کجا و واژه عشق، به عنوان یک کلمه ای که به شیفتگی روان آدمی می پردازد، کجا! این ریشه شناسی، شبیه ریشه شناسی افلاتونی (عامیانه) است.
5- در یک نقد، تا کدام اندازه منفی باید نگریست و نقد چه ارتباطی به منفی گرایی ما دارد. تاکید من بر این است؛ بایسته نیست در نقد منفی گرا بود. آیا لازم است که، کسی بیاید بی در نظرگیری هیچ سنجش سودمندی، بپردازد، به عیب گیری کار (چاپ دو کتاب جناب اشراقی)، و بگوید: این دو اثر را، پیش از اشراقی، تعدادی از استادان، جزوه درسی ساخته بودند و درس داده بودند و بارها و بارها این حرف هایی که در این دو کتاب است، تکرار و تکرار شده است؛ تا این که نوبت به اشراقی رسیده و ایشان این حرف ها را تکرار کرده و با تکرار، این حرف ها ملکه ی ذهن شان شده و با این ملکه شدن در ذهن شان، به خود باوری رسیده و انگاشته که این حرف ها؛ حرف های است که من (اشراقی) می زنم! پس چه بهتر که چاپ شود. صدها کتاب در این رابطه نوشته شده است و این کتاب ها به هیچ صورت نمی تواند منبع شود.
بهتر است به جای این کتاب ها، آثار شمیسا و شیوه املای را خواند، که ایرانی ها نوشته است. هرگز، نباید چنین گفت. اگر چنین گفته شود این سخن ارتباط می گیرد به دید منفی ناقد. بهتر است سودمندی این دو کتاب را در نظر گرفت. در صورتی که با یک دید سودمند و مثبت به یک کتاب نگاه کنیم خیلی سودمندی در یک کتاب پیدا می توانیم. به طور نمونه: جناب اشراقی با چاپ این دو کتاب، به فرهنگ و ادبیات مکتوب کشور خدمت کرده است. بزرگ شوی فرهنگ ارتباط می گیرد به کتابت و چاپ آثار و نوشته ها. نظرهای قاطع وعلمی را به عنوان یک کتاب تدوین کرده است، که نه تنها دانشجویان بلکه همگان می توانند از این کتاب ها استفاده کند و کار بزرگ این که، با چاپ دو اثر، اشراقی توانسته است، افغانستان را صاحب ملکیت فرهنگی بسازد زیرا ملکیت فرهنگی فقط ارتباط می گیرد به چاپ و نشر یک اثر در یک کشور، و... .
با این چند بیش فرض، برای علمی بودن یک تحقیق و علمی بودن یک نقد، می پردازم به ادعاهای کسی که همه چیز را یک سره، عیب می بیند:
پاسخ به ادعاها * ناقد، در نقد اثر به ماهیت اثر هیچ توجه نکرده و یک سره به عرض ها پرداخته است. ادعا کرده است که این اثر طبقه بندی نشده است؛ بی آن که نگاهی داشته باشد به رساله به ویژه در مقاله «بحث واژه های وامی-عربی شاهنامه» که شیوه و روش کار، و طبقه بندی اثر به طور کامل در این مقاله ارایه شده است. تحقیق واژه طبق شیوه قاموسی و الفبایی کار شده است. واژه های وامی گشتاسپ نامه دقیقی جدا در یک عنوان گرفته شده و واژه های وامی شاهنامه فردوسی، جدا زیر یک عنوان کار شده است.
د ر صحفه شست و سه رساله، واژه های سریانی، ترکی، هندی، یونانی، فرانسوی، معرب از فارسی، و چینی، به طور مشخص، جدا از هم آورده شده و حساب شده که غیر از عربی چند وام واژه دیگر در شاهنامه است. که این رقم شامل بیست واژه می باشد.
* ناقد، ادعا کرده است که در این اثر هیچ پیش بینی ای برای تصحیح های بعدی شاهنامه در نظر گرفته نشده یا این تحقیق یک تحقیق تطبیقی نیست. از این روی از ارزش علمی این رساله کاسته شده است. من در این تحقیق، برای یک پیش بینی علمی تصحیح های بعدی شاهنامه این کار را در نظر گرفته ام که واژه های عربی ملحقات شاهنامه، هجو نامه، دیباچه شاهنامه، حتا بیت های ستایشی محمود را جدا حساب کرده ام و در ستون های مشخص ارایه کرده ام. البته آن واژه های را که در این بخش های شاهنامه آمد و در بدنه اصلی شاهنامه نیامده است. راجع شود به صحفه های شست و چهار تا شست و هشت رساله. این کار برای آن شده، اگر روزی اثبات شود که این ابیات از فردوسی نیست، مشخص شود که شاهنامه داری چند واژه وامی یا عربی است. اگر کسی پیدا شود و بیش تر از این ادعا کند که شاهنامه هیچ از فردوسی نیست، این مشکل ادعاگر است.
* ناقد، یکی از موارد غیر علمی دانستن رساله را در نیاوردن منبع دانسته است. بهتر بود می گفت، که منبع در این رساله به شیوه داده شده است که معمول نیست به ویژه در قسمت اول این رساله. من در قسمت اول این رساله به منبع دادن، آن هم به پاورقی ارجاعی اکتفا کرده ام. دیده شود به ذیل صحفه های ده، چهارده، شانزده، هفده و هژده. متاسفانه ناقد محترم از هرگونه و هر شیوه منبع دهی انکار کرده است. جای تعجب این جا است که ناقد در قسمت بدنه اصلی این رساله، هفت صد و شست و نه منبع دقیق را که به شاهنامه ارجاع داده شده است، هیچ ندیده یا نفهمیده و این منبع ها را انکار کرده است. چرا فکر نکرده که این رساله چگونه کار شده است!
هر بیت و هر واژه وامی چنین منبعی دارد: قلب: ع/124/ تاخت کردن منوچهر بر سپاه تور/24/11/ واژه: عرب/ تکرار/ عنوانی که واژه و بیت در آن آمده/ شماره صحفه عنوان/ شماره سطر بیت در عنوان/ بیت هم آمده: چپ و راست قلب و جناح سپاه چو بایست لشکر بیاراست شاه در حالی که این چنین منبع دهی و برای پالیدن واژه در متن شاهنامه، در صحفه شست و نه این رساله رهنمایی شده است. آوردن عنوان، در این منبع دهی برای چاپ متفاوت شاهنامه در نظر گرفته شده است. در صورتی که صحفه فرق کند، بتوان در هر چاپ این بیت و واژه را از عنوان آن پیدا کرد.
ادامه دارد...
ناقد محترم، هیچ این واژه ها را به متن شاهنامه ارجاع نداده و یک بار هم برای اعتبار نقد خودشان این زحمت را به خود راه نداده و یک سره ادعا کرده که این رساله فاقد منبع یا به گفته خودشان فاقد سرچشمه است. نمی دانم بیش تر از هفت صد و شست ونه سرچمه در شاهنامه، دیگر سرچشمه برای این رساله از کجا جست!. * ناقد، در باره شناخت علمی دانشواژه «مفرس» دچار یک اشتباه علمی شده اند. تعدادی از واژه های عربی را مفرس نامیده اند بی آن که توجه کرده باشند که مفرس یا معرب به چگونه واژه ها باید گفت!
معرب یا مفرس، برای واژه های گفته می شود که یک اهل زبان واژه اصیل خود را که در زبان دیگر طبق مخرج آوایی آن زبان، شیوه تلفظی اش تغییر یافته باشد، آن واژه را با همان شیوه تغییر یافته تلفظی اش از آن زبان بگیرد و با همان شیوه تلفظ کند. به طور نمونه واژه فندق و هودج معرب است. زیرا ما این واژه ها را با این شیوه تلفظ، از عربی گرفته ایم. پس در صورتی که عرب ها واژه های عربی ای را که وارد زبان فارسی شده است، با شیوه تلفظ فارسی آن بگیرد و وارد زبان عربی بسازد، در این صورت این واژه ها، مفرس است برای عرب زبان.
اگر این دید ناقد را جدی بگیریم در باره مفرس، پس تمام واژه های عربی مفرس است زیرا ما فارسی زبان ها در تلفظ این واژه ها طبق مخرج آوایی زبان خویش تصرف کرده ایم: «ص» و«ث» را «س»، «ظ» و«ض» و «ذ» را «ز»، «ح» و«ع» را «الف»، «ط» را «ت» تلفظ می کنیم. در این صورت این واژها مفرس شده نمی تواند. بسیاری از واژه های فارسی را عرب ها گرفته اند و ما که آن را به شیوه تلفظ عربی آن، از عرب نگرفته ایم، این واژه معرب نیست: بستان، میدان، استاد، دستور و... اگر میداین، دساتیر، الاستاد را بگیریم از عربی این نه معرب بلکه عربی است. زیرا این واژه از ما نیست. مفرس در صورتی می توانیم به یک واژه، بگوییم که عرب زبان واژه عربی اش را با شیوه تلفظ فارسی آن به وام بگیرد و شیوه اصیل این واژه را فراموش کند.
* ناقد، دلیل های را که برای شناخت واژه ها آورده است، دلیل های سست ریشه شناسی است. من در این تحقیق، معیار برای شناخت واژه ها نه ریشه شناسی بلکه شناخت قاموسی از واژه را معیار در نظر گرفته ام. زیرا اگر ما دنبال ریشه شناسی واژه های زبان باشیم، سرنوشت واژه های یک زبان به منباهای خیلی دور و حتا نا روشن پیش خواهد رفت. طوری که ناقد، واژه عشق را ریشه شناسی کرده است و در نهایت به یک ریشه شناسی عوامانه دست یافته است. * ناقد، تعدادی از واژه ها را آورده که یونانی است.
درست است که ریشه در یونانی دارد اما این واژه ها را عرب ها از یونانی به وام گرفته اند و بعد طبق قاعده زبان عرب، آنها را اشتقاق کرده اند و سپس ما از عرب ها این واژه ها را به وام گرفته ایم. بنابراین، من این واژه ها را آگاهانه بنا به دریافت زبان شناسی، در شمار واژه های عربی، آورده ام. واژه هایی را که فارسی زبان ها به طور مستقیم از زبان های لاتین و یونانی به وام گرفته، من آنها را در ستون مشخص جدا از وام واژه های عربی، گرفته ام. مثلا: کلید، کالبد و... . واژه های که ما از عرب گرفته ایم . ریشه در یونانی دارد این ها است، به نقل از فرهنگ معین: هندسه: (معر) مقدار، اندازه ... طلسم: (معر) عمل خارق عادت ... ج. طلسمات، طلاسم بطریق: (معر) قاید لشکریان روم... ج. بطاریقه، بطارق، بطاریق قندیل: (معر) چراغدان،... ج. قنادیل جاثلیق: (مع) مهتر ترسایان دفتر: (معر) عده اوراقی که هم پیوسته و در جلدی جای داده شده... ج. دفاتیر اثیر: (معر) کره آتش که بالای کره هوا است... ابلیس: (معر) شیطان... ج. ابلیس، ابالسه اسقف: (معر) درجه ای از درجات آیین مسیح... ج. اساقفه اطلس: (معر) ناحیه ای کره زمین... قلم: (معر) آلتی نیین یا چوبین ...
قانون: (معر) رسم، قاعده، روش، ... ج. قوانین... (نمی دانم اگر با واژه مقنه و تقنین رو به رو شویم، این دو واژه را عربی بدانیم یا بازهم این دو واژه را یونانی یا حتا اوستایی و سانسکریت قبول کنیم بنا به ریشه شناسی آقای اشراقی!) در فارسی، این واژه ها را با اشتقاق آن از عربی به وام گرفه ایم. یک یونانی زبان یا لاتینی زبان چه بداند که طلسمات چیست؟ آیا می شود این طلسمات را لاتین گرفت یا بهتر است که عربی دانست. چون این واژه را عرب ها ساخته اند. واژه های زبان ها را اگر ریشه شناسی کنیم، طبعا این واژه ها ریشه اش را به زبانی خواهد رساند، که آن زبان، غیر زبانی خواهد بود که این واژه، امروز متعلق به آن زبان است. بنابراین بهتر است، در تحقیق، اعتبار به این داد که هم اکنون، واژه مال کدام زبان است.
* ناقد، تعدادی از واژه ها را فارسی ناب دانسته و گفته است که در هیچ قاموسی این واژه ها عربی دانسته نشده است. من این واژه ها را به نقل از معین می آورم: مرغ: (ع) (مصدر) گیا تر چریدن. جای گرفتن در گیاه و غلتیدن آن... عجم: (ع) (ص) غیر عرب... عرش: (ع) تخت پادشاه، سریر... ج. عراش، عروش، عرشه. صندوق: (ع) (ا) جعبه بزرگ فلزی یا چوبی .ج. صنادیق ... ابلق: (ع) (ا) دو رنگ ... عروس: (ع) زنی که تازه زناشویی کرده، ج. عرایس ... ترجمان: (ع) (ص) مترجم،... غوطه (= عوته. ع. غوطه) (ا) فرو رفتن در آب، سر به آب فرو بردن. عناب: (ع) (ص) انگور فروش... عنبری: (ع .ف) (ص نسب) منسوب به عنبر... عشق: (ع) (مص ل.) به حد افراط دوست داشتن... عیار: (ع) (مص م) اندازه کرده (پیمانه) ... کاس: (ع) (ا) شام شراب، کاسه، پیاله؛ ج. کاسات.
کاسه: (ع) ظرفی چوبین، سفالین یا چینی گو که در آن چیزی خورند ... ای کاش آقای اشراقی به خود زحمت می داد و با یک ریشه شناسی علمی، یک قاموسی را تدوین می کرد که تمام واژه های زبان های دنیا را طبق این ریشه شناسی به اصل زبان برمی گشتاند. اگرچه تعدادی زیاد این زبان ها که واژه از نظر ریشه شناسی به آن زبان ارتباط می گیرد؛ مرده باشد. در این صورت نمی دانم اشراقی، این واژه مظلوم را مال زبان مرده می دانست یا مال زبان زنده ای که واژه در آن کاربرد دارد و مخصوص این زبان زنده است! شاید، معین اشتباه کرده باشد. اما دانش من، به هیچ صورت در واژه شناسی و شناخت واژه ها، به دکتر معین نمی رسد. نمی دانم دانش اشراقی صاحب، در این راستا، چقدر عمق دارد!
چند موردی از این واژه ها می تواند مشکوک باشد اما فارسی بودن آنها هم دقیق نیست: طبق، لعل، دین، مهر(تاپه)، کرباس (هندی است)، شبه، یاقوت، افغان (معین این واژه را عربی دانسته)، فغان، بنیاد. تعدادی از این واژه ها به طور مشترک، در عربی و فارسی کاربرد دارد. مثلا دین (ممکن است واژه دین، اوستایی یا سانسکریت باشد. اما این واژه، با ورد اسلام از عربی وارد زبان فارسی شده است. به این معنا که این واژه را عرب ها از فارسی زبان ها نگرفته، طوری که واژه های: بستان، میدان، استاد و دستور را از فارسی گرفته اند. احتمالا واژه دین را عرب ها از اوستایی، گرفته باشد). آیا می شود با این 10واژه مشکوک، ارزش این تحقیق را هیچ دانست!. تصور من این است که با نوشتن نمی شود از یک اثر دفاع کرد. اثر، نیازی به دفاع ندارد. این نوشته برای دفاع از اثر نیست. این نوشته، برای خدمت به مفهوم تحقیق و به مفهوم نقد صورت گرفته است. کوشش من برای نوشتن این نوشته این بوده است که اندک توضیحی داده باشم در باره چیستی نقد و در باره علمی بودن تحقیق. من این نوشته را با نقل قولی از کارل پوپر به پایان می رسانم:
اهل علم هر روز بیش تر از قبل متواضع می شوند؛ چون علم از طریق معرفت بر اشتباهات، پیشرفت می کند؛ هرچه معرفت ما بیش تر شود بر آنچه نمی دانیم بهتر آگاه می شویم... ما می توانیم به جست وجوی حقیقت برویم ... ولی هرگز نمی توانیم یقین کامل حاصل کنیم که به حقیقیت دست یافته ایم. چون همیشه احتمال خطاکردن وجود دارد ... کشف هر خطا پیشرفت در معرفت ماست. ما باید در جست وجوی اشتباهاتمان باشیم ... انتقاد، تنها راه یافتن خطاها و تنها شیوه ای برای یادگیری از خطاهاست ... هیچ معرفتی معاف از انتقاد نیست و هیچ معرفتی قطعیت ندارد. (جامعه باز و دشمنانش، 1980)
من از جناب اشراقی سپاس گذارم که این اثر را نقد کرده اند به همه نظرهای شان احترام می گذارم اما برای این که این نقد منطبق با رساله واژه های وامی-عربی شاهنامه، نبود، و منتقد هیچ به منبع اصلی این اثر که شاهنامه است توجه نکرده بود و واژه ها و بیت های این رساله را در شاهنامه تطبیق نکرده بود؛ بنابراین من این نوشته را نوشتم. به طور نمونه، جناب اشراقی می گوید: «.
..، کلیله (آن هم هندی)، طغرل (ترکی) و غیره در فهرست واژه های عربی خالی از اشکال نخواهد بود» از جناب اشراقی خواهش می کنم، اندکی از بصیرت خویش کم کند و به صفحه 129 و 159، مراجعه بفرمایند که این دو واژه و غیره ای را که اشراقی ادعا کرده، ترکی و هندی به شمار رفته یا عربی: 367- طغرل: ترکی/3/ رفتن بهرام به نخجیر و خواستن دختر دهقان برزین/387/11/ بزد طبل و طغرل شد اندر هوا شکیبا نبد مرغ فرمان روا 576- کلیله: هندی/6/ شنیدم کتابیست گسترده کام که آن را به هندی کلیله است نام نمی دانم چرا اشراقی صاحب پیش روی این دو کلمه، واژه هندی و ترکی را ندیده، و قاطعانه حکم فرموده اند.
پيامها
22 جون 2010, 04:16, توسط tareq
jaleb ast
agar o kaj namegoft to ham choneen rast tawzeehaat namedadi, khoda jan hardo ra dar panahe khod dashta bashad
ok
22 جون 2010, 18:51, توسط jalaludinbaiany
اقای ســـــردبير سايت وابســــته [ کابل پرس? ] !!
جای شرم ، خجالت ، سرافگنده گی و خفت است که تو خود را افغان و جز ملت غيور
افغانستان معرفی و گه گه بخاطر افغانستان اشک تمساح را از چشمان کم ديد خود جاری ساخته ، اقای مير هزاره چگونه ، با کدام ارزش های ژورناليتيک ادمک پليد ، کثيف ،
هرزه ، اوباش ، مزدور ، احمق ، خصم را بنام [ abdullah] عبدالله که هرگز عبد الله
نبوده بلکه دشمن الله ، دشمن افغان و افغانستان ، دشمن انسانيت و از نسل خبيثه ميباشد
اجازه ميدهيد که عليه مردم افغانستان ، مليت بزرگ و با عظمت افغانستان ، مليت که دايمأ محافظ وطن بوده در تمام تبصره ها تبليغات که از دستگاه استخبارات اسرايل [ musst] برايش وظيفه داده شده که گويا مليت پشتون از تبار بن اسرائيل است ؟؟
خوب اين انها از تبار بن اسرائيل که در زمان رسالت حضرت موسی « ع» قوم بن اسرائيل پراگنده شده ۸۰۰۰ هزار سال گذشته و اما کمتر از ۷۰۰ سال قبل مليت هزاره از مغلستان به افغانستان در قشون چنگيز جبار وارد افغانستان گرديده و بايد وزارت خارجه مغلستان نيز بر اين يم مهاجرت انکارناپذير تحقيق نموده. اقای مير هزار ميدانم که اين مطلب نشر نه ميگردد . بخاطر انسان افغان ، رنج های ان ، درد های ان بگذاريد مليت های پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک ، ترکمن ، بلوچ ، نورستانی ، که ديگر با هم مخلوط گرديده برابر ، برادر زيست نمايند اگر شما تبصره اين مزدور ايران اين خبيث عبدالله را حذف نه کنيد جمعأ يک هزار انسان افغان هم از پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک اين تبصره را به رياست جمهوری ، پارلمان ، ستره محکمه ، وزارت اطلاعات وکلتور و ثارنوالی گسيل انگا شما به اين توهين بزرگ ملی جواب گو خواهيد بوديد اگر نه در تمام سايتها هويت شما را افشا ه ساخته . تشکر . جلال بايانی ـــ سويدن
23 جون 2010, 07:43, توسط khorasan
باآمد تغییر نام افغانستان به خراسان
حقیقت چیست؟ بهنام حقیقت، بهنام حق سلام حرف حق گفتن جرم است است؟ تا زمانی که بیگانه پزیر نباشیم بیگانه حضورندارند
نگاه به فاشیستان قبیله که از نام اسلام استفاده کردند
لطفآ این ویدیو ها را نگاه کنیند
http://www.youtube.com/watch?v=24LN...
http://www.youtube.com/watch?v=l-jE...
http://www.youtube.com/watch?v=AtXI...
http://www.youtube.com/watch?v=-tyJ...
http://www.youtube.com/watch?v=BRCj...
http://www.youtube.com/watch?v=6FHN...
23 جون 2010, 07:58, توسط khorasan
ظاهــرشــاه: مــن از قبیــلۀ
بنیــامین یهــودی هســتم
وزارت خارجۀ اسرائیل تائید نموده است که دولت اسرائیل تحقیقات گستردۀ را جهت شناسائی قبایل پشتونهای افغانستان و پاکستان که اصلیت یهودی دارند آغاز نموده است.
سخنگوی وزارت خارجۀ اسرائیل به روز جمعه 15 جنوری 2010 به روزنامۀ لوفیگاروی فرانسه گفته است: دولت اسرائیل تحقیقات گستردۀ را جهت شناسائی قبایل پتان در افغانستان و پاکستان که یکی از ده قبیلۀ گمشدۀ یهودی اند از طریق تمویل مرکز تحقیقات ملی ممبی در هند رسماً آغاز نموده است.
وی می افزاید از اینکه در شرائط کنونی گشایش چنین مرکز تحقیقاتی در افغانستان و پاکستان امکان نداشت، ما تصمیم گرفتیم که این تحقیقات را در هندوستان که اکثراً میزبان پشتونها می باشد راه اندازی نماییم. قرار است که این تحقیقات از سه ماه الی یک سال کامل را در بر بگیرد... تحقیقات ما قبلا در بخشهای (ریشه یابی تاریخی، رسوم و عنعنات و تقارب در زبان) تکمیل گردیده است. بناً این مرکز این بار نتائج تحقیقات خویش را از آزمایشات خون (دی ان ای) به دست خواهد آورد. تا کنون هزاران سی سی خون از قبایل پشتون افغانستان در منطقۀ مالهباد ولایت اتوراپردیش در شمال هند جهت آزمایشات جمع آوری شده است...
بنا بر اظهارات سخنگوی وزارت خارجۀ اسرائیل، از لحاظ بیولوژی کارشناسان بیولوژیک اسرائیل تمام تلاش خودشان را به کار بسته اند تا ارتباط ژنتیکی میان پشتونها و یهودیان را به اثبات برسانند تا اینکه به این طریق مؤرخان اسرائیلی را یاری کنند که گویا پشتونها در اصل از ریشۀ یهودیان واسرائیلی ها اند. در این باره کارشناسان بیولوژی اسرائیلی در مرکز تحقیقات ملی ممبی از لحاظ ژنتیکی میان اسرائیلی ها و افرادی از قبایل پشتون آزمایشاتی را انجام خواهند داد و با توجه به نتایج این آزمایشات که گویا پشتونها از لحاظ ژنتیکی نزدیکترین ملت به یهودیهای سفاردیم (یهودیهای شرقی) می باشند و به این طریق می خواهند ثابت کنند که پشتون و یهودیان از یک نژاد هستند.
روزنامۀ لوفیگارو در ادامۀ گزارش خود می افزاید: از مدتها قبل واضح بود که قبایل پشتون که در جنوب و جنوب شرقی افغانستان و در غرب و شمال غربی پاکستان زندگی میکنند همه از یک نسل اند و مربوط به قبایل گمشدۀ یهودی میباشند. این روزنامه می افزاید: همنوای کامل در رسوم و عنعنات، نحوۀ پوشیدن لباس، عادتهای خوانوادگی و امورات فرهنگی وجود دارد که این همه بیانگر این است که پشتونها این همه را از اجداد یهودی شان به ارث برده اند.
این اولین بار است که وزارت خارجۀ اسرائیل رسماً تائید میکند که تحقیقاتی گستردۀ را در راستائی شناسائی اصلیت یهودی پشتونها آغاز نموده است که با این کار خود بر عمل کرد سازمانهای غیر دولتی یهودی که از سالیان درازی در جستجوی قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلادی فعالیت داشتند مهر صحه گذاشت.
مؤرخین اسرائیلی میگویند: موسی علیه السلام حین خروج از مصر با دوازده قبیله از قبیلۀ بنی اسرائیل خارج شده و در فلسطین مسکن گزین شدند که این دوازده قبیلۀ بنی اسرائیل به نامهای (بنیامین، روبین، لاوی، یهودا، جاد، اشیر، زبولون، ساعر، یوسف، نفتالی، دان و شمعون) یاد می گردیدند و از این جمله دو قبیلۀ آنها (بنیامین و یهودا) در جنوب فلسطین جا بجا شده که یهودیان امروزی از نسل آنها می باشند ولی متباقی ده قبیلۀ دیگر در شمال فلسطین جا بجا گردیدند که بعداً از آنجا به مناطق دیگر مهاجر شدند که سپس به نام قبایل گمشدۀ یهودی مسمی گردیدند.
روزنامۀ لوفیگارو در تحلیل خود راجع به این مسئله میگوید پشتونهای افغانستان اکثریت در میان سایر قومیت های مطرح در افغانستان می باشند، همچنان نظریۀ اصلیت یهودی آنها در منطقه و در میان مردم به سطح قابل ملاحظۀ منتشر شده است، ولی تا هنوز کدام مطالعۀ علمی دقیق که ثابت کند که پشتونها در اصل یهود اند صورت نگرفته است اما اکثریت پشتونها ایمان دارند که آنها اصلیت یهودی دارند. حتی اخرین پادشاه افغانستان، ظاهر شاه، در جواب خبرنگار ایتالیائی در بارۀ نسبش گفته بود که من از قبیلۀ بنیامین یهودی هستم.
سایت انترنیتی شبکۀ خبری العربیه نیز به بررسی این مسئله پرداخته و گزارش داده است که اسرائیل تلاش دارد حوالی 15 ملیون پشتون افغانستان را دوباره به دین آبائی شان – یهودیت – برگرداند که متاسفانه تا هنوز تعداد از قبایل پتان را یهودی ساخته و آنها را به اسرائیل مهاجرت داده است.
همچنان این شبکۀ معتبر عربی زبان گزارش میدهد که در دهۀ هفتاد و هشتاد قرن بیستم سازمانهای یهودی فعالیتهای چشمگیری را در جهت کشانیدن قبایل پشتون افغانستان به آئین یهودیت از طریق استخدام و تربیۀ جوانان پشتون در بیروت، پایتخت لبنان و برخی کشور های غربی راه اندازی نموده بود. این شبکۀ خبری به نقل قول از برخی رسانه های اسرائیلی گزارش میدهد که سازمانهای یهودی توانسته اند برخی دانشجویان افغان در آن زمان (مانند زلمی خلیل زاد، اشرف غنی احمد زی و انوارالحق احدی) در بیروت را به دین یهودیت برگردانند. البته این دانشجویان کسانی بودن که بعدها پستهای مهمی را در حکومت کرزی به دست آوردند و زلمی خلیلزاد نیز شناخته ترین دپلومات امریکائی افغانی الاصل در افغانستان، عراق و سازمان ملل متحد ایفای وظیفه نموده است که خانم یهودی دارد.
این سه تن از نخبه گان تحصیل کردۀ پشتون وظیفه گرفتند تا حس نشنلیستی پشتون ها را تقویه نموده و بعد برای پشتونها توضیح دهند که اصلیت آنها یهود اند و باید به اصل خویش برگردند. این جوانان در ابتدای گرایش خود به دین یهودیت بیشتر احساساتی بوده و تلاش داشتند که به طور آشکار دست به فعالیت زنند ولی بنا بر تجارب سازمانهای یهودی و مطالعۀ آنها از اوضاع منطقه به آنها تعلیمات داده شد که باید از مهارت خود کار گرفته و مطابق برنامه های که برای شان داده میشود رفتار کنند. آنها باید اوضاع منطقه را دقیق ارزیابی کنند. آنها باید بدانند که درموقعیت بسیار حساس قرار دارند، آنها در میان دشمنان سرسخت یهودیت (ایران، پاکستان و عربستان سعودی) قرار دارند. اگر آنها با همکاری اسرائیل و برخی سازمانهای غیر دولتی یهودی دست به فعالیت آشکار زنند به زودی از طریق دشمنان اسرائیل و یهودیت در ایران، پاکستان، عربستان سعودی و حتی اقلیت های قومی غیر پشتون درافغانستان سرکوب میشوند. همین بود که آنها رسماً گرایش خود به دین یهودیت را اعلان ننموده ولی فعالیت های عمدۀ را در این بخش مخصوصاً در قسمت تقویۀ حس نشنلیستی پشتونها و داعیۀ برتری آنها از سایر اقلیت های قومی در افغانستان انجام داده اند.
همچنان چندی قبل سایت عربی زبان القدس العربی، چاپ لندن، در مصاحبۀ با داکتر جعفر هادی حسن، نویسندۀ برجستۀ جهان عرب و پژوهش گر مسایل یهود و یهودیت (دارندۀ درجۀ دکترا از دانشگاه مانچستر بریتانیا در یهود شناسی و نویسندۀ کتابهای فرقة الدونمة بین الیهودیة و الاسلام، فرقة القرائین الیهود، الیهود الحسیدیم و پیدایش، تاریخ، عقاید، فرهنگ و عنعنات یهود) به مسلمانان و عربها هشدار داده بود که متوجه باشند که اسرائیل به زودی افغانستان را توسط قبیلۀّ پتان تحت اشغال خود در خواهد آورد.
وی در مصاحبۀ خود می گوید: پروسۀ یهودی سازی قبیلۀ پشتون در افغانستان از چندین دهه بدینسو جریان دارد و ما شاهد روزی خواهیم بود که رسانه های خبری گزارش گرویدن ملیونها تن از پشتونهای افغانستان به آئین یهودیت را در اثر تلاشهای همه روزۀ اسرائیل به نشر خواهند رساند. تعداد زیادی از سازمانهای غیر حکومتی در اسرائیل همین اکنون مصروف جستجوی قبایل گمشدۀ خود اند. آنها میگویند که قبایل گمشدۀ یهود در قرن هشتم قبل از میلاد توسط آشوریها اسیر گردیده و بعد در سراسر جهان پراگنده شدند ولی هنوز آنها عادتهای یهودی خود را حفظ نموده اند. از جمله عادتهای یهودی: تندروی، تعصب، نژاد پرستی (پشتونوالی) عدم احترام به حقوق زن، به فروش رسانیدن زنها، خشونت قبیلوی، به نکاح در آوردن خانم برادر بعد از مرگ وی، علاقمندی به قتل و کشتار، حفظ آداب و سنت های گذشتۀ خود از قبیل لباس، کلاه جالی، رقص عنعنوی مردان در مراسم خوشی (اتــن) و برتری طلبی قومی می باشد که درمیان قبایل پشتونهای افغانستان هنوز حفظ گردیده است.
این پژوهشگر عرب می افزاید: سازمانهای یهودی از گذشته های دور سرگرم جستجوی قبایل گمشده اند، آنها قبایل گمشدۀ خود را در افغانستان، ایران، چین، هند و امریکائی جنوبی جستجو میکنند. تا کنون طبق آمار آنها قبایل پشتون در افغانستان و پاکستان شناسائی شده اند که اصلیت آنها یهود اند و بحث بالای کشورهای دیگر جریان دارد. اسرائیل با بهانۀ دریافت قبایل گمشدۀ خود میخواهد اسرائیل کبرا را از رود نیل در مصر الی دریای فرات در عراق که پلان ستراتیژِیک آن کشور است تشکیل دهد. یکی از حاخامهای (رجال دین) یهود بنام آبیحل در کتاب خویش تحت عنوان قبایل گمشده میگوید که تعداد آنها به 100 ملیون نفر خواهد رسید.
داکتر جعفر هادی حسن در ادامه می افزاید: اسرائیل نهایت تلاش دارد تا قبیلۀ پشتون در افغانستان را که نفوس آنها تقریبا 15 ملیون تن می باشد به دعوای اینکه اصل آنها یهود اند به آئین یهودیت برگرداند. تا کنون ده ها نهاد وسازمانهای یهودی تماسهای متعددی با سران قبایل و رهبران پشتون که در دو طرف مرز افغانستان و پاکستان قرار دارند انجام داده اند وهمچنان ده ها جلد کتاب یهودی را به زبان پشتو ترجمه گردیده و در آنها از اصالت یهودیت پشتونها و خصوصیت یهودی آنها توضیح داده شده است. همچنین در این کتابها توضیح داده شده است که پتانها نسب شان بر میگردد به (افغان بن شاوول) که در تورات از شاوول منحیث اولین پادشاه یهودی در سرزمین فلسطین نامبرده شده است. باید یاد آور شد که سازمانهای یهودی (مانند سازمان عامی شاب – بازگشت ملت) توانسته اند عدۀ از افراد قبیلۀ پشتون را به دین یهودیت برگردانده و آنها را به اسرائیل مهاجرت نمایند که این افراد به مرور زمان اقارب و خویشاوندان خویش را نیز به یهودیت دعوت نموده و آنها را به اسرائیل مهاجرت خواهند داد. و همچنان عدۀ دیگر از تکنوکراتهای پشتون که مخفیانه به یهودیت گرویده اند هنوز در افغانستان فعالیت دارند
از زبان خود پشتون ها بشنویند که میگویند
ما از اقوام یهود هستیم با معلومات بیشتر
لطفآ این ویدیو ها را نگاه کنیند
http://www.youtube.com/watch?v=_6Ue
http://www.youtube.com/watch?v=BRCj...
http://www.youtube.com/watch?v=qJ8H...
http://www.youtube.com/watch?v=hD2E...
http://www.youtube.com/watch?v=W4IA...
http://www.youtube.com/watch?v=15q3...
http://www.youtube.com/watch?v=-tyJ...
http://www.youtube.com/watch?v=6FHN
24 جون 2010, 06:47, توسط hbibulla
سلام و احترامات
خواننده محترم اين سايتها حتمآ باز کرده مطالعه نمايد
سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید
http://www.ustadfaizi.com/index.htm
http://www.islam411.com/library/
24 جون 2010, 08:23, توسط hbibulla
ای مرتدان جاسوسان ای وطن فروشان آیا اینها انسان نیستند هنوز هم تشنه گیتان با خونهای اینها رفع نشده ای مردم چشمهای خود را باز کنید ببینین که اشغالگران بالای مردم بیچاره چی حال و روز را آورده اند
http://www.youtube.com/watch?v=ojjp...
http://www.youtube.com/watch?v=HGan...
http://www.youtube.com/watch?v=E_iR...
http://pz.rawa.org/pznews/video_cli...
http://pz.rawa.org/pznews/video_cli...
http://www.youtube.com/watch?v=EAOY...
24 جون 2010, 17:54, توسط khorasan
نگاه به فاشیستان قبیله که از نام اسلام استفاده کردند
لطفآ این ویدیو ها را نگاه کنیند
http://www.youtube.com/watch?v=24LN. . .
http://www.youtube.com/watch?v=l-jE. . .
http://www.youtube.com/watch?v=AtXI. . .
http://www.youtube.com/watch?v=-tyJ. . .
http://www.youtube.com/watch?v=BRCj. . .
http://www.youtube.com/watch?v=6FHN