دایکندی هر روز نا امن تر می شود!
هشت تن از افراد ملكي را سر بريدند واجساد شان را به دريا انداخته اند. مردم را تهديد كردند درصورت همكاري بادولت آنان به كشتار ادامه خواهند داد.
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
ولايت دايكندي تا دوسال قبل يكي از امن ترين ولايات افغا نستان به شمار مير رفت ولي از دوسال بدين وضعيت امنيتي هروز بد وبد تر مي گردد وزندگي را دركام مردم صلح دوست دايكندي تلخ مي سازد . دزدي هاي مسلحانه قتل وغارت تهديد وتجاوز از سوي گروه طالبان وافرادي كه سوي طالبان اجير مي گردد تا مناطق امن را ناامن سازد ودست به سرقت هاي مسلحانه وقتل غارت چپاول مي زند تا ازاين رهگذر به اهداف شان سريع تر دست يابند.
اخيرا افراد طالبان با انتشار نامه هايی در چهار صد خانه والسوالي هاي شهرستان السوالي ميرامور والسوالي گيزاب ولايت دايكندي مردم تهديد نموده اند تا مكاتب دخترانه بسته وازرفتن شاگردان دختر وپسر ممانعت گردد وافراد واشخاص را که در موسسات داخلي وخارجي كار مي نمايند تهديد به مرگ كرده اند.
طالبان دراين نامه گفته اند كه انان به السوالي كجران و السوالي شهرستان وميرامور مي روند واز مردم خواسته اند كه مانع حضور آنان نگردند .البته طالبان قبلا طي 9 سال گذشته وهم حالا حضور پر رنگ در السوالي گيزاب داشته ودارند .گرچند در پي تجاوز وتعدي هاي بسيار طالبان بر مردم گيزاب حكومت دست به اقدام كوچكي نظامي عملياتي زد وبخشي ها يی از يك قريه را از وجود طالبان به طور موقت پاك سازي كردد . ولي با حملاتي كه در هلمند و سایر ولايات جنوب صورت گرفته بود السوالي گيزاب با کوه هاي مرتفع ودره هاي عميق وسعب العبور آن براي طالبان پناگاه خوبي به شمار ميرود .بعد از حمله نيروهاي پوليس بر قريه تمزان السوالي گيزاب طالبان قتل وكشتار را درگيزاب به راه انداختند. هشت تن از افراد ملكي را سر بريدند واجساد شان را به دريا انداخته اند. مردم را تهديد كردند درصورت همكاري بادولت آنان به كشتار ادامه خواهند داد . يكي از باشندگان گيزاب در تماس با راديوي دايكندي كه نخواست نامش فاش شودگفت كه وي موترش را به يكي ازموسسات داخلي دوسال قبل به اجاره داده بود. طالبان وي را به سرحد مرگ شلاق زده كه قادر به را ه رفتن نيست .اين نمونه اي از صدها مورد تعدي وتجاوز طالبان است . طي يكي دوسال گذشته به دليل اذيت وآزار هاي مكرر افرادوابسته به طالبان تعدادي از افرادي كه در موسسات ونهاد هاي دولتي كارمي كردند مجبور به ترك خانه وزندگي شان گرديدند.
يکی از كساني كه به دليل تهديد هاي مكرر طالبان مجبور به فرار شد به راديو دايكندي گفت : مدت چهار سال بود كه ازخانه خود آواره بودم . بعد چند ماه شبانه به طور مخفي به خانه ميرفتم . طالبان چندين بار نامه به درون خانه انداخت ومرا تهديد به مرگ نمود. خانواده ام را اذيت وآزار مي داد . من ناچار گرديدم قريه محل زندگي خود را ترگ بگويم . چند روز قبل 39 تن از شاگران تنها مكتب فعال در قريه وگيرگيزاب مسموم شدند .ولي با اقدام به موقع معلمين واولياء شاگردان جهت تداوي شاگران مسموم شده كسي تلف نگرديد. باشندگان محل، طالبان را دراين امر دخيل مي دانند ومي گويند که چندين بارازسوي طالبان تهديدهايی را دريافته اند .
همچنين درطي دوهفته گذشته در السوالي خدير دوفرد ملكي توسط عوامل وابسته به طالبان به قتل رسيده ويك تن ديگر تا سرحد مرگ مورد ضروشتم قرار گرفته است .اين درحاليست كه درالسوالي كجران ولايت دايكندي دريك شبیخون ناجوانمردانه از سوي طالبان تعداد هشت فرد ملكي وپوليس به قتل رسيدند. البته اين براي اولين بار نيست كه كجران مورد تاخت وتاز وحشيانه طالبان قرار مي گيرد بلكه هر ازچند گاهي طالبان دست به هجوم وحشيانه مي زند، جان ومال مردم را به يغما مي برد. برخي از كارشناسان به اين باور مي باشند كه تصميم طالبان براي حمله مكرر تهديد واذيت و آزارمردم و ورود به قريه جات والسوالي هاي دايكندي، نشان دهنده رويكرد جديد اين گروه براي گسترش نفوذ به مناطق مركزي مي باشد. طالبان به سمت مناطق مركزي مي تواند از چند جهت قابل اهميت باشد. طالبان در گذشته رويه مناسبي با ساكنان مناطق مركزي خصوصا دايكندي نداشته اند. حكومت طالبان در يك مدت طولاني، مناطق هزارجات را تحت محاصره اقتصادي قرار داده بودند. در جريان محاصره اقتصادي مناطق هزارجات از سوي طالبان، قيمت مواد مصرفي در هزارجات بيشتر از 25 برابر يا 2500 درصد افزايش يافته بود. اين كار باعث گرديد تا مردم به خاطر بلند رفتن قيمت ها به فقر مطلق دچار شوند. اينك نيز برخي از جنوبي ترين مناطق هزارجات در آستانه تجربه دوباره همان وضعيت قرار گرفته اند.
اگر تدابيري جدي براي جلوگيري از تهاجم طالبان به مناطق دايكندي وهزاره جات اتخاذ نگردد وضعيت امنيتي از اين هم کرده بد تر مي گردد. برخي از كارشناسان سياسي به اين باور اند كه ممكن است گروه طالبان با گسترش نفوذ خود به مناطق دايكندي و هزارجات، سياست جديدي را در رفتار با ساكنان اين مناطق اتخاذ كنند. به باور اين كارشناسان، طالبان مي دانند كه حكومت آقاي كرزي در نه سال گذشته، نتوانسته يا نخواسته تا پروژه هاي بازسازي را در اين مناطق تطبيق كند و دل اين مردم را به دست بياورد. از اين رو طالبان مي خواهند با نفوذ به مناطق مركزي و اتخاذ يك سياست جديد، فاصله اين مردم را با دولت نسبت به گذشته و حال بيشتر سازند. به نظر مي رسد اگر چنين سياستي نيز از سوي طالبان روي دست گرفته شده باشد، دولت آقاي كرزي بايد با آن مقابله كرده و با اتخاذ سياست دفاع فوري، از گسترش نفوذ طالبان به مناطق مركزي جلوگيري كند. اگرچه رابطه حكومت آقاي كرزي با مردم مناطق مركزي رابطه مشاركت سياسي نبوده، بلكه بر مبناي حاكميت و محكوميت استوار بوده است، اما حداقل توقع از حكومت اين است كه براي جلوگيري از تكرار محاصره اقتصادي و وقوع فاجعه احتمالي، تدابير جدي را اتخاذ كند. با توجه به پیشینه طالبان در رفتار با مردم هزارجات، طالبان اكنون مي دانند كه آنان در هزارجات مورد استقبال قرار نمي گيرند. با آن هم ديده مي شود كه طالبان تحركات خود را به سمت مناطق مركزي جهت دهي مي كنند و انجام عمليات از سوي افراد طالبان در مربوطات ولايت دايكندي، نشان دهنده رويكرد جديد طالبان براي گسترش عمليات و قلمرو عملياتي خويش در مناطق مركزي مي باشد. از سوي ديگر طالبان به اين موضوع نيز واقف مي باشند كه با حضور و تسلط بر مناطق مركزي، به تاسيسات دولتي نيز نمي توانند آسيب برسانند. زيرا در طول نه سال گذشته، در مناطق مركزي به خصوص هزارجات، پل و پلچكي ساخته نشده، شفاخانه اي اعمار نگرديده و يا سركي قير نگرديده است، تا طالبان دوباره آنان را تخريب كنند. با این وصف تلاش گروه طالبان برای نفوذ به مناطق مركزي مي تواند ناشي از برخي از سياست هاي پنهان اين گروه باشد. از اين رو نفوذ آنان به هزارجات ممكن است دوباره همان وضعيت 10 سال پيش را در هزارجات به وجود بياورد. با توجه به گسترش نا امني به مناطق مركزي، احتمالا برگزاري انتخابات پارلماني نيز با چالش مواجه مي شود. از سوي ديگر تشديد تحركات طالبان به سمت مناطق مركزي در حالي صورت مي گيرد كه حكومت آقاي كرزي در يك اقدام يك جانبه، به دنبال تامين رضايت طالبان برای مذاكره و دست كشيدن از جنگ است و نسبت به تشديد تحركات طالبان و رويكردهاي جديد اين گروه بي توجه مي باشد.
پيامها
24 جون 2010, 06:52, توسط hbibulla
سلام و احترامات
خواننده محترم اين سايتها حتمآ باز کرده مطالعه نمايد
سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید
http://www.ustadfaizi.com/index.htm
http://www.islam411.com/library/
24 جون 2010, 08:20, توسط hbibulla
ای مرتدان جاسوسان ای وطن فروشان آیا اینها انسان نیستند هنوز هم تشنه گیتان با خونهای اینها رفع نشده ای مردم چشمهای خود را باز کنید ببینین که اشغالگران بالای مردم بیچاره چی حال و روز را آورده اند
http://www.youtube.com/watch?v=ojjp...
http://www.youtube.com/watch?v=HGan...
http://www.youtube.com/watch?v=E_iR...
http://pz.rawa.org/pznews/video_cli...
http://pz.rawa.org/pznews/video_cli...
http://www.youtube.com/watch?v=EAOY...
24 جون 2010, 13:25, توسط khorasan
باآمد تغییر نام افغانستان به خراسان
حقیقت چیست؟ بهنام حقیقت، بهنام حق سلام حرف حق گفتن جرم است است؟ تا زمانی که بیگانه پزیر نباشیم بیگانه حضورندارند در بخش اول این بحث نگارنده کوشیدم تا روشها و شیوه های محیلانۀ توطئه پردازان فاشیست را در حد توان به معرفی بگیرم، و اینک بحث را پی میگیرم و کوشش می کنم هرچه بیشتر پرده از روی ترفند ها و حیله گری های این گروه افراطی های بیمار بردارم.
در بخش اول آمد که شیوۀ اصلی کار فاشیستان اوغانی؛ همان تراشیدن دشمن موهوم است ! مثلا ساختاری را که تقریبا 16 سالی ازرسماً ملغا شدن و عدم فعالیت سیاسی – نظامی اش میگذرد، مسبب همۀ بدبختی های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی و نظامی معرفی کردن.وقتی استدلال و منطق مطروحه در اتهام نامه های ایشان را به خوانش بگیری، اکثراَ دیده میشود که ایشان چند نکته را منحیث اساس تفکر و بینش خویش در مورد همۀ مسایل از تاریخی و اجتماعی و نظامی تا اقتصادی و فرهنگی قرار داده، بعد به صدور رای می پردازند!
وقتی به فجایع صورت گرفته توسط شاهان، امیران، سران، سرداران و در مجموع حکام " پشتونی " در ازمنۀ تاریخی اشارتی میرود، ولو این اشارت هشدار گونه و برای عبرت آموزی باشد؛ فاشیستان قلم بدست به دفاع و توجیه و تخطیه حقایق می پردازند و بما حالی میکنند که :
" حق با نظام است، نه نظام با حق. حق آنجاست که قدرت آنجاست، حق را با نظام می سنجند نه نظام را حق." *
مثلا از دید یک جانبه و غیرعلمی و غیرجانبدارانه محققین قبیله، هرچه نادرسفاک و غدارکرده، حق داشته !
به این دلیل که اولا یک سقا زاده که نسب والای پشتونی ندارد چگونه جرئت و جسارت نموده و شوق پادشاهی کرده!
دیگر اینکه وقتی نادر غدارقدرت را گرفت و برجمجمه های هموطنانش پایه های نظام مستبد و خونریز را استوار ساخت، بدون شک حق با نادر سفاک بوده؛ زیرا همو رهبری نظام را داشته و از دید تئوریسن ها و فلافسفۀ قبیله همین داشتن رهبری به نادر یا هر خائین و وطنفرش دیگری از جمع پنبتانه این حق را میدهد که کله منار ها برافرازد و غارت کند!
با آنکه امروزه اهل تحقیق و تدقیق متوجه این امر شده اند که روش فاشیستان اوغانی، از چپی تا راستی و از طالب تا دموکرات در مسایل فکری و پژوهشی، چگونه است؛ ولی آنچه به نظر نگارنده بیشتر قابل توجه است این نکات خُرد کش و برخلاف عقل است :
فاشیست مشربان اوغان، برای فروشکستن رقیب هیچ کاری را نا مجاز نمیدانند(از دروغ زدن و افترا و پرونده سازی و آبرو ریزی تا ضرب و جرح بدنی ) گماشته و قاتل فرستادن به جان رهنورد زریاب، و تعیین جایزه برای سر لطیف پدرام گواه مدعای ماست!
"حمله را بهترین دفاع میدانند.
نزدیک شدن به قدرت بهترین تاکتیک آنهاست.
تراشیدن دشمن موهوم بهترین گریزگاه شان است.
ترویج کینه و نفرت را کارگر تر از عشق و محبت میدانند.
و تکیه برتئوری توطئه بهترین تحلیل آنهاست. "**
بلی عزیزان؛ تراشیدن دشمن موهوم و تکیه بر تئوری توطئه جوهر اصلی کار فاشیستان اوغان است، برای تحریک و تهییج احساسات همتباران شان که گویا اگر دیر بجنبند شورای نظار و " ستمی ها " کار آنها را خواهند ساخت!
اینها قبل از اینکه توجه کنند مثلا چرا مردم مناطق دشت ارچی، بنگی، چاه اب و در مجموع تخارستان، چندی قبل به تعدادی کوچی نما و مهاجر نما که گویا پس از بیست و پنج سال مهاجرت به سرخانه و زمین شان برگشته بودند، در افتیدند و به آنها اجازه جابجایی دو باره در آن مناطق را ندادند، با عجله و برای به خطا بردن حواس مردم زاری و نوحه سرمیدهند که ای وای " ستمی ها " و " شورای نظاری " ها فرزندان بومی این سرزمین را به خانه و کاشانۀ شان راه ندادند! و بعد هم چند تا عکس از چند تا زن و طفل مفلوک چادر نشین، که از پدر در پدر به همان زندگی کوچ نشینی عادت کرده اند، در اینجا و آنجا که به این بیچاره گان رحم شود!
آخرین سندی که در دسترس مردم قرار گرفت،همانا نظام نامۀ جابجایی ناقلین در قطغن بود از دولت امانیه ! و آنهم چه نظام نامه و با چه نظم و عدالتی !
زمین های قابل ذرع و زیر آب مردم را از آنها گرفته و برای کس دیگری دادن، و مالک زمین را به حیث دهقان وابسته به زمین و در خدمت ارباب تازه ار راه رسیده ، گماشتن میشود یک گره کور تاریخی – اجتماعی که به مجرد فرصت یافتن سر باز میکند و بی شک از درون آن خون بیرون میاید!
تا حرف میزنی، میگویند ما قباله شرعی داریم!
آخ چه منطقی ! آخر وقتی دولتهای جبار و نا بکار و ناعاقبت اندیش پشتونی، قادر بودند تا هست و نیست مردم را مصادره کرده به همتباران خودشان بدهند، ترتیب چند هزار قباله مگر کار دشواری بود؟؟
یا همین حالا و در عصر حاضر که انسان را شبیه سازی میکنند؛ ترتیب چند میلیون قباله شرعی که ازنگاه شکل ظاهری و نسخه خطی شبیه قباله های مثلا دوران احمد شاهی ، یا امانی باشد کار بسیار ناممکنیست؟
بعد باردیگر و بدون اینکه به عمق اتهاماتی که می بندند توجه کنند، " ستم ملی " را موجب بمیان آمدن کشیدکی های قومی معرفی کرده، چند تا شعار احساساتی در باره وحدت ملی و " غیرت اوغانی " که ایکاش واقعیت داشته باشد، سرمیدهند و کار را تمام شده اعلام میکنند!
در حالیکه در پشت پرده توطئه خطرناکتر تهیه می بینند؛ مردم را به آرامش دعوت می نمایند.
تا آنجا که میدانیم حزب، سازمان، تشکل، و جریان سیاسی که نام رسمی آن " ستم ملی " بوده باشد، ثبت نیست و وجود نداشته !
پس ستم ملی کیست و کجاست ؟ هدف فاشیست ها همانا محفل انتظار، به رهبری مرحوم طاهر بدخشی و یاران آگاه و با بصیرت سیاسی او، است !
طاهر بدخشی و مولانا باعث پیشگامان نهضتی بودند، که برای اولین بار از موجودیت ستم گستردۀ ملی در جامعۀ ما سخن گفتند و برای همۀ مبارزین چپی که اندیشۀ غالب آن روزگار بود، میگفتند که پا به پای مبارزۀ طبقاتی، مسئله ملی هم باید مورد دقت و توجه قرار گیرد و برایش راه حل جستجو گردد!
منظور آنها هم از ستم ملی، چیزی نبود جز همان سلطۀ گری حکام پشتونی که با استفادۀ از تمام نیرو در تلاش غلبه بخشی قوم خویش بر دیگر اقوام بودند و رواج بی عدالتی استخوان سوز در اجتماع که متاسفانه تا امروز هم موجود است و حالا اشکال و ابعاد جدیدی بخود گرفته است.
برنامه و استراتیژی ستم ملی مبارزه برعلیه بیعدالتی سیستماتیک بود!
حقوق افراد ( شهروندان ) باید تضمین شود نه از " اقوام "!
هیچ قومی برملیت وقومیت دیگری برتری و امتیاز نداشته باشند!
خدمت سربازی و تادیۀ مالیه و شهریه باید همگانی و برای تمام ساکنین آن قلمرو وضع شود !
چنین نباشد که مردم پکتیا به دلیل خدماتی که برای نادر خان کرده بودند؛ از خدمت سربازی و پرداخت مالیه و شهریه معاف شوند و باقی اقوام بار گران پرداخت مالیه را بردوش بکشند!
کوتاه سخن تا آنجا که در مقالات و نوشته های رهبران محفل انتظار، که از جانب حاکمیت منحط به " ستم ملی" معروف گشت، محفل انتظار خواستار ایجاد یک دولت ملی، براساس عدالت اجتماعی بودند.
رهبران ستم ملی که خود شاهد عملکرد مردم ستیزانۀ حکام پشتونی بودند؛ عواقب ادامه آن سیاست ها را با درک و بصیرت سیاسی ی که داشتند همیشه گوشزد می نمودند و بالاخره هم در راه حق طلبی و عدالت خواهی جان دادند و اینک همه شاهدیم که " ستم ملی " وجود داشته و دارد!
حالا حق طلبی و عدالت خواهی، نه از نگاه عقلی مانعی دارد و نه از نظر شرعی قبحی !
پس چرا در میان آن همه گروه های چپی در آن روزگار، محفل انتظار، و شاخه های که بعدا از پیکر آن منشعب گشتند مورد بی مهری و غضب نظام های خود کامه قرار گرفت ؟؟؟
یقیناَ بزرگترین دلیل و علت آن را میتوان در برنامه های حق طلبانه و عدالت خواهانه آن سازمان ها جستجو کرد، که قدرت حاکمه را به لرزه انداخت، زیرا میدانستند که نتیجۀ مبارزات " ستم ملی " بالاخره به مردم آگاهی می بخشد و مردم که از قبل نیز دل خوشی از حکام جبار نداشتند، روزی برعلیه آنها برخواسته و گریبان شانرا خواهند گرفت!
بناَ چاره را در تکفیر و زندانی ساختن و نابودی آنها جستند !
حالا هم که فاشیستان سخن از " ستم ملی " میگویند؛ ناخود آگاه اشاره به جریان فکری ی دارند که در اثر تحولات پیگیر در اجتماع در حال قوت گرفتن است !
وقتی انوار الحق احدی؛ منحیث یک تحصیل کرده و روشنفکر و غرب دیدۀ جامعۀ پشتون، در مقالاتش تنها راه حل مشکل افغانستان را همانا حاکمیت بی چون و چرای پشتون ها معرفی می کند، و از دیگراقوام و ملیت های ساکن در کشور می طلبد به " هویت اوغانی " کشور و اکثریت اوغانی ساکن در آن، احترام بگذارند، واین اندیشۀ تباهی آور با واکنش های از جانب متفکرین و آگاهان دیگر ملیت های مواجه میشود، بلافاصله پای شورای نظار و ستم ملی از سوی فاشیستان معلوم الحال بمیان کشیده شده و قضیه ماست مالی میشود!
مردم اگربه دفاع از میراث فرهنگی و زبان و هویت شان حرفی گفتند، میشوند " ایران پلو " و ستمی و شورای نظاری!
اگر از نامردمی های حکام پشتونی در 261 سال گذشته تاریخیِ، حرفی بیمان آمد، باز هم ستم ملی و شورای نظار!
کاش در عوض صرف انرژی برای تراشیدن دشمن موهوم و تئوری های تازه به تازه توطئه علیه اقوام دیگر، باری هم بزرگان و سیاسیون و اهل اندیشۀ اوغان کارنامه های آبا و اجداد خود شانرا باز نگری نموده و با دیدۀ نقد به آن می نگریستند،تا با جستجوی کژی ها و کاستی ها در آن از تکرار آنها جلو میگرفتند، شاید پیش زمینۀ تفاهم ملی و "وحدت ملی " که این همه برایش گریبان می درند آماده می شد!
متاسفانه چنین روش و نگرش در میان آگاهان جامعۀ پشتونی کمتر به مشاهده رسیده است.
ایشان از کوچک و بزرگ شان اجازه دارند که ازهرآدرس و منبری به آدرس اقوام دیگر، اهانت کنند، طعنه بگویند، و حتی تهدید نمایند و تا کسی به دفاع برخواست تکفیر کنند و ستمی و شورای نظاری بخوانند!
روستارتره کی حق دارد که کتاب به دنبال کتاب همان یک حرف را تکرار کند که جامعۀ افغانستان یک جامعۀ قبیلویست و در آن میان اکثریت قبایل پشتون اند، پس اطاعت از همان اکثریت راه حل مشکلات ماست!
حتی با یک مقایسۀ عجولانه هم میتوان نادرست بودن این منطق را ثابت کرد!
بقیه اقوام کشور از مراحل زندگی بدوی و قبیلوی گذشته اند؛ اما پشتون ها به دلایل مختلف زندگی در همان عصر را ادامه میدهند!
نگاهی به وضع زندگی اقوام غیر پشتون ساکن در مناطق شمال و شمال غرب، و جنوب غرب و مرکزی به وضاحت بما میگوید که کیها در عصر نیاندارتال ها بسر میبرند، و کیها سعی دارند با زمان همراه شوند!
طرز تفکر و برداشت قبیلوی از دین و دنیا زمنیۀ آن گشته است که گروه های انتحاری از مناطق مرزی و قبیلوی و جنوبی در حال افزایش باشند، و به همانگونه ذهنیت قبیلوی درخشونت و وحشت طالبان نقش اساسی دارد!
زن ستیزی ، زن برده گی و ادعای مالیکت برجان زن، نیز زادۀ ذهنیت قبیلوییست، وما جلوه های بیمار آن را در عملکرد طالبان با زنان به تماشا نشستیم!
آژانس خبری ایرین طی گزارش دوشنبه (27 آگست 2007) خبر حیرت انگیزی را در مورد زنان افغانستان با عکس مربوطه اش منتشر کرده است.
این خبر حکایت از چهار بار فروخته شدن زنی در شینوار توسط شوهرش دارد!
بینظیر پس از آنکه شوهرش اولش او را می فروشد و بعدا آن مردان او را تا چهار بار دیگر به فروش میرسانند، توسط شوهر اولش به بهای خیلی بیشتر از آنچه به فروش رفته بود باز خریده میشود!
اما شوهرش در عالم بیخبری زنش را پس از تادیۀ قیمت او و بعد از آوردن او بخانه می شناسد که آنگاه معامله صورت گرفته و برای پشیمانی دیر شده است!
پس اصلاح ، به فراموشی سپردن، نقد و مبارزه علیه چنین رسم و رواج های غیرانسانی در اولویت برنامه های آگاهان جامعۀ پشتونی باید قرار داشته باشد، نه برنامه ریزی برای به بند کشی اقوام دیگر.
زیرا عصر امروز، عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و دانش است؛ و دانش وقتی به مردم منتقل شد به نیرو مبدل میشود!
بناَ بهتر است فاشیست مشربان " اوغان " از دروغ پردازی و توطئه سازی ها کاسته، به این بیندیشند که چگونه میتوانند به کاروان زمان بپیوندند و راه های تفاهم و همباوری با دیگر اقوام را جستجو کنند.
با برتری جویی، سلطه طلبی و تمامیت خواهی نمیتوان اعتماد و باور باقی اقوام و ملیت های ساکن در کشور را جلب نمود و با توسل به حیله های دو پهلو محالست دولت ملی و وحدت ملی ساخت!
ا.بلوط
نگاه به فاشیستان قبیله که از نام اسلام استفاده کردند
لطفآ این ویدیو ها را نگاه کنیند
http://www.youtube.com/watch?v=24LN.. .
http://www.youtube.com/watch?v=l-jE.. .
http://www.youtube.com/watch?v=AtXI.. .
http://www.youtube.com/watch?v=-tyJ.. .
http://www.youtube.com/watch?v=BRCj.. .
http://www.youtube.com/watch?v=6FHN
24 جون 2010, 15:30, توسط تنویر
این آقای خرسان بدون شک همان مزاری ، خان و گوربز خان است که بابر جان او را پنجابی کثیف و بویناک چتلستان خطاب میکرد.
خراسان هیچگاه به حیث یک دولت وجود نداشت و این همه نفرت که شما در مقابل پشتونها از خویش نشان داده اید جای شک و تردید باقی نمیگذارد که شما به حیث یک پنجابی کثیف و بویناک فقطقصد دارید تا جو دشمنی بین ملیت های با هم برادر افغان میپاشید.
24 جون 2010, 17:16, توسط khorasan
واژهٔ افغانستان از دو بخش «افغان» و «ستان » تشکیل شدهاست. واژهٔ افغان برابر با معنای قوم پشتون بودهاست و پسوند ستان در زبانهای منطقه به معنای جای یا سرزمین است. واژهٔ افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۳۰۲ هجری خورشیدی (۱۹۲۳) و در قانون اساسی امانالله شاه به تصویب رسید. [۱] واژهٔ افغان در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) و در قانون اساسی تصویبی محمد ظاهرشاه با تعریفی تازه و به معنی همهٔ افراد شهروند کشور افغانستان بهکار رفت. با این حال هنوز بیشتر فارسیزبانان افغانستان، واژهٔ افغان را به معنی مردم پشتون به کار میبرند
افغانستان شکل معرب اوغانستان است و اوغانستان یعنی پشتونستان
وقتی به ما می گویند که ما همه افغانیم =
اوغانیم یعنی می خواهند که هویت یک قوم را بر تمام اوقام این سر زمین تحمیل
از زمانی که اوغانها از کوه سلیمان به سرزمین های اطراف آن سرازیر شدند ، سلسله ی تجاوزگری و اشغالگری و چپاولگری ایشان تا به همین امروز ادامه دارد و مردمان غیر پشتون از دست آنها در رنج و عذاب می باشند . به ویژه پس از آن که دو صد شصت سال پیش قبایل اوغان ( پشتون ها ) موفق به ایجاد یک دولت غاصب و تجاوزگر در خاک پاک خراسان شدند ، دیگر کسی رنگ آرامی و خوشی و پیشرفت و ترقی را در ساحه ی جغرافیایی تحت حاکمیت منحوس اوغان ها ندیده است .
یکی از ارمغان های شوم و مصیبت بار حاکمیت اوغانشاهان پدیده ای به نام " ناقلین " بوده است . شاهان جنایتکار پشتون برای تحت فشار قرار دادن و سرکوب و بی خانمان ساختن مردمان تاجیک و اوزبیک و هزاره ، هزاران هزار پشتون را از مناطق شرق و جنوب اوغانستان و همچنان از آن سوی خط مرزی دیورند ، به مناطق شمالی ، ساحات مرکزی و تخارستان ( بخش شمال کشور ) ، انتقال دادند و برای شان زمین های مردمان بومی آن جا ها را تقسیم کردند و خود مردمان تاجیک و اوزبیک و هزاره را بی خانمان ساختند . اگر از دیگر خیانت ها و جنایتکاری های شاهان خاین اوغان یاد نکنیم ، همین جنایت شان صد ها و هزاران داستان غم انگیز بر جای مانده است .
حقیقت این است که بخش زیاد زمین های که پشتون ها در ساحات زیست کنونی شان در دست دارند ، غیر از بخش های کوه سلیمان ، دیگر همه زمین های اشغالی تاجیکان و مردمان بومی دیگر می باشند که در اثر تجاوزگری ها و جنگ های متوالی در طول چند قرن به زور غصب کرده و در آن جا ها ساکن شده اند . اما مسکن گزین شدن پشتون ها در مناطق مرکزی و شمال اوغانستان به صورت برنامه ریزی شده از طرف دولت های اوغانی به طور گسترده در صد سال اخیر انجام شده است که این ها به نام " ناقلین " یاد می شوند . یعنی کسانی که از شرق و جنوب به مناطق مرکزی و شمال اوغانستان نقل داد شدند و خانه و زمین و زنده گی مردم بومی را به زور و جبر اشغال نمودند و از همان وقت تا کنون به مکیدن خون مردم غیر پشتون در آن مناطق مشغول می باشند .
کوچی های اوغان نیز یک بلا و مصیبت دیگری اند که بالای مردم غیر پشتون هر سال نازل می شوند و زنده گی مردم را تیره و تار می سازند . هم ناقلین غاصب و طفیلی ، هم کوچی های تجاوزگر و وحشی ، همیشه از طرف دولت های پشتونی مورد حمایت عام و تام قرار گرفته اند و به همه جنایت ها و بیرحمی ها و وحشی گری های شان از جانب دولت ها مهر تایید نهاده شده است .
ما به این باوریم که مردمان تاجیک و هزاره و اوزبیک و دیگرانی که مورد ظلم و بی رحمی ناقلین و کوچی ها قرار گرفته اند ، برای دفاع از خود و برای بازپس گرفتن زمین و جایداد خود ، دیگر هیچ راه ندارند جز این که مصیبت ناقلین و کوچی ها را به زور دفع سازند و از میان بردارند .
ما تجاوزگری و وحشت افگنی کوچی های ظالم را در مناطق مرکزی و دیگر بخش های کشور نکوهش می کنیم و موجودیت ناقلین طفیلی و غاصب را در زمین های مردم غیر پشتون یک لکه ننگ می دانیم . از نظر ما ، مردمان غیر پشتون این حق را دارند که ناقلین را دو باره به جایگاه اولی شان برگردانند و زمین و جایداد خویش را از چنگ شان رها سازند و همچنان این را حق مسلم مردم غیر پشتون می دانیم که نگذارند پای کثیف کوچی های تجاوزگر و قاتل به خاک شان نهاده شود . وقتی که دولت پوشالی و مزدور پشتونیست های غدار از ناقلین و کوچی ها به مثابه ابزار فشار و سرکوب دیگران کار می گیرند ، دیگران هم باید از چنان یک دولت سیاهکار هیچ توقع برای تامین عدالت و انصاف نداشته باشند . امید بستن به تامین عدالت از جانب دولت اوغان سالار که خود حامی و تجهیز کننده ی کوچی ها و ناقلین می باشد ، یک کار نادرست می است . همان گونه که دولت پوشالی کرزی در سال های گذشته هیچ کاری برای جلو گیری از فاجعه ی تجاوز کوچی ها نکرد ، امسال و سال دیگر نیز هیچ کاری به سود مردمان غیر پشتون در این زمینه انجام نخواهد داد .
اوغان ذلتی ها ، سورخلقی ها و دیگر پشتونیست های دزد و قاچاقبری که در اوغانستان حاکمیت را به دست دارند ، نه تنها هیچ تمایلی به جلو گیری از تجاوز کوچی ها ندارند ، بلکه کوچی ها را تقویت ، حمایت و تشویق می کنند که هر سال بیشتر از پیش بر شدت کشتار و وحشی گری خویش بیافزایند . همچنان ، دولت کرزی و پشتونیست های رنگارنگی که با آن همپیمان اند ، از اوغان ذلتی ها گرفته تا گلبدینی ها و طالب ها ، همه بر اساس دستورات کتاب مقدس شان ( دویمه سقوی ) به صورت بسیار جدی و قاطعانه خواهان این استند که ناقلین رانده شده از شمال را به آن جا برگردانند و در عین حال صد ها هزار نفر دیگر از پشتون های مناطق شرق و جنوب و حتی پشتون های آن سوی مرز دیورند را به مناطق تاجیک ها ، اوزبیک ها و هزاره ها در شمال ، مرکز و غرب اوغانستان ، سرازیر سازند و همان طرح " ناقلین " دولت های پشتونی قبلی را به شدت و قوت بیشتر ادامه دهند .
مردمان غیر پشتون باید در برابر این توطئه ها هوشیار باشند و از خود واکنش های مناسب نشان دهند و نگذارند که همان اندک زمین و جایدادی که در اختیار شان قرار دارد مورد چپاول و تاراج اوغان ها قرار گیرد . ما این را به خوبی میدانیم که تجاوزگران اوغان ، زبان نرم را نمی فهمند ، کسی نمی تواند آن ها را با سخن خالی ، با گریه و زاری ، با عریضه نویسی و گردن پتی به جاده ی خردمندی و عدالت و انصاف رهنمون گردد . تنها زبانی را که آنها می فهمند و بالای شان تاثیر دارد ، زبان زور است . تا وقتی که خوب محکم و پخته بر دهان شان کوبیده نشود ، به هوش نمی آیند و در همان شتر جهل و خودپرستی و افزون خواهی و فاشیزم سوار استند و هر کسی که در دم شان بیاید زیر پا می کنند .
برای دفع تجاوز کوچی ها و شکست برنامه ی ناقلین و پایان دادن به حاکمیت ظالمانه ی تک قومی و اوغان سالاری، ما به یک مبارزه و مقاومت گسترده و همه جانبه نیاز داریم . برای اینکه بتوانیم حقوق مردم خویش را به دست آوریم ، باید توانایی به کاربست تمامی اشکال مبارزه و مقاومت دادخواهانه را داشته باشیم . تا زمانی که اوغان سالاری در کشور ما حاکم باشد ، تا زمانی که مردمان غیر پشتون در اسارت قرار داشته و گروگان قبیله و قبیله پرستان باشند ، تا زمانی که مشکلات حاکمیت سیاسی و مناسبات قومی و اجتماعی به صورت عادلانه و شایسته حل نگردد ، همین اوغانستان خواهد بود و همین اوغوکراسی و کشور توسط اوغان ذلتی ها و پشتونیست های تمامیت خواه و فاشیست به سوی ازهمپاشیده گی بیشتر ، به سوی بی ثباتی بیشتر و سر انجام به سوی تجزیه و چند پارچه شدن سوق داده خواهد شد
....افغانستان شکل معرب اوغانستان است و اوغانستان یعنی پشتونستان
وقتی به ما می گویند که ما همه افغانیم =
اوغانیم یعنی می خواهند که هویت یک قوم را بر تمام اوقام این سر زمین تحمیل کنند. خوب من از خود می پرسم که چرا ما
همه تاجیک نیستیم؟: چرا ما همه هزاره نیستیم؟ چرا ما همه ازبک و یا ترکمن و پشه ای نیستیم؟..خدا ما را از شر اين جاهل و جابر ِ اوغان نجت دهد ..حقیقت رها بیان کردن جرم است ؟
25 جون 2010, 18:38, توسط khorasan
آن شتر چران فرهنگی فاشیزم اوغانی ، گرفته بود ، به جای نام " ایران " نام " اوغانستان " را گذاشته بود :از زمانیکه در سال 1747 میلادی ، سران قبیله های اوغان کامیاب شدند که حاکمیت قبیله ای خویش را در بخشی از سرزمین بزرگ ِ ایران – خراسان بنیاد نهند ، برای ما مردمان بومی ایران – خراسان که تحت سیطره ای وحشیانه ای آنها قرار داشته ایم ، مصیبت های وصف ناپذیری را به ارمغان آورده اند . یکی از آن مصیبت های جانسوز این است که اوغان شاهان و فاشیست های قبیله سالار همواره کوشیده اند پیوند های تاریخی ، فرهنگی ، زبانی و دیگر رشته های انسانی ما را با مردم ما در آنسوی مرزهای انگریز ساخته ای تحمیلی به گونه ای دردناک ببرند و در وادی سوزان از خودبیگانه گی نگه مان دارند.
در مدت دو صد و پنجاه سال حاکمیت فاشیستی اوغان شاهی ، به ویژه در یک صد و پنجاه سال پسین ، از عبدالرحمن کله منار ساز تا ملا عمر ِ کور ِ لنگوته دراز و اکنون حامد کرزی و حواریون سوپرفاشیست اوغان ذلتی اش ، همه رذیلانه تلاش داشته اند که هویت اوغانی خود را به جبر و زور و صد ها نیرنگ هویت همگانی مردم ما سازند . قبیله پرستان ِ سر تنبه ء اوغان با چشم پاره گی و بی منطقی عجیبی ازما میخواهند که ما تاجیک ها ، اوزبیک ها ، هزاره ها ، ترکمن ها ، بلوچ ها ، پشه ای ها ، ایماق ها ، قرغزها ، عربها ، هندو ها و دیگران ، خود را " اوغان " بخوانیم . شرط ِ انسان بودن و شهروند بودن ما را " اوغان " بودن و به زبان پشتو سخن گفتن می دانند ! ( برنامه حزب اوغان ذلت را نگاه کنید ، کتاب دویمه سقاوی را بخوانید ) .
حقیقت این است که رشته های تاریخی ، فرهنگی ، زبانی و قومی ما با اوغان ها خیلی کمرنگ تر و نهایت ضعیف تر از رشته های تاریخی و عمیق و درازی است که ما با مردمان اصلی خراسانی خود مان داریم . اگر زور و جبر در کار نباشد ، بسیاری از مردم ما هرگز یک واژه ای پشتو را هم فرا نخواهند گرفت . چون هیچ نیازی به آن ندارند ، چون زبان پارسی زبان همگانی مردمان گستره ای فرهنگی بزرگ ما می باشد که در درازای سده ها زبان مراوده ، زبان دیوانی ، زبان خود اختیار کرده ای مردم ساکن در سرزمین ما بوده است و احتیاجی برای زبان پشتو نداشتیم و پس از این هم نخواهیم داشت . هویت ما ، از هزاران سال به این سو ، آریایی – ایرانی – خراسانی بوده است . در این دو صد و پنجاه سال تسلط جابرانه ای خویش ، اوغان شاهان بسیار برنامه های تصفیه های نژادی و کوچ دادن های اجباری و زمین سوزانی و اوغان سازی میهن ما را عملی ساختند ، اما هنوز که هنوز است هیچ کس از مردمان غیر اوغان ، در تمام سرزمین ما ، خود را اوغان نمی دانند و به تاجیک بودن ، اوزبیک بودن ، هزاره بودن ، ترکمن و بلوچ و ایماق و قرغز و . .. بودن خویش می بالند .
صرف دو گروه از مردمان غیر اوغان ، بدون دقت به نهاد ِ شیطانی این مساله ، خود را به اثر تلقین و با ناخود آگاهی " اوغان " می خوانند : یکی کسانی که در اثر شستشوی ذهنی حاکمیت فاشیستی اوغان شاهی و تلقین های همیشگی اوغان سازان ، به این پندارند که هرکس از اوغانستان است ، اوغان هست . اکثر این افراد از پیشینه ای تاریخی این مساله و از اهداف عظمت جویانه ای فاشیستی که در نهاد برنامه های اوغان سازی نهفته است آگاهی ندارند . دوم ، کسانی که در اثر جنگ های سی سال پسین از وطن آواره شده و در کشورهای دیگر پناه گزیده اند نیز بدون خواست خود شان ، نظر به تعاملات رسمی کشورها ، به نام اتباع کشوری که از آن فرار کرده بودند نامگذاری شدند و نام جعلی " اوغان " بالای شان نهاده شد . از کدام کشور آمده ای ؟ از اوغانستان . تعامل طوری است که در دفتر و دیوان کشورها ، هر کسی که از اوغانستان آمده باشد ، به نام اوغان مسما می شود . این یک پیش آمد ِ بسیار خجسته برای فاشیست های اوغان بود که تقریبا پنج میلیون نفر آواره ای اوغانستان در کشور های گوناگون به نام اوغان خوانده شدند و خود این آواره گان نیز بدون توجه به پی آمد های فاجعه بار این اوغان شدن ِ ناخواسته ، مساله را سهل گرفتند و خود را اوغان گفتند . این به معنی برآورده شدن ِ یکی از بزرگترین آرزو های فاشیزم اوغانی بود که حالا فاشیست ها همین موضوع را دست آویز ساخته و اوغان خواندن ِ همگان را حق مسلم خویش میدانند و کسانی را که در این روند خلل ایجاد می کنند و حقایق تاریخی مساله را برملا می سازند ، بدترین دشمنان ِ اوغانستان و مزدوران خارجی و چه و چه های دیگر
25 جون 2010, 18:41, توسط khorasan
می شمارند ! در حالیکه اطلاق نام " اوغانستان " بالای سرزمین ما خود یک اختراع انگلیس ها بود و کسانی که دیوانه وار برای تحمیل آن نام جعلی تلاش ورزیده اند ، همه جیره خواران و چاکران حلقه بگوش بیگانه بوده اند که در این دو صد و پنجاه سال یکی از پی دیگر زمام امور را در دست دارند : از احمد خان ِ ابدالی تا حامد کرزی پوشالی !
با " اوغان " خواندن ِ ما ، همه چیزمان را از ما گرفتند . آن تاریخ هزاران ساله ای آریایی - ایرانی – خراسانی ما ، آن فرهنگ ِ دیرین سال و پُر جلال ِ ما ، آن هویت و نام و نشان ِ حلال ِ ما ، هر آنچه که بود مال ِ ما ، همه را ، از دست ما ربودند . اوغان ، خودش ، از دیدگاه تاریخی – تمدنی در هیچ جای تاریخ پایگاهی مهمی نداشته است . چند قبیله ای از اطراف کوه سلیمان ، به هرطرف پراگنده شدند ، مردمان بومی خراسان را تاراج کردند ، زمین های مردم را به اجبار در تصرف خویش درآوردند ، تا توانستند خون ریختند ، آدم کشتند ، کوچ اجباری دادند ، کله منار ساختند و ... تا بر بخش های از سر زمین پاک خراسان تسلط یافتند و پس از مدتی دیده درایی را به حدی رسانیدند که خواستند ریشه های فرهنگ ها و هویت های مردمان غیر اوغان را بخشکانند و آنها را به خود بیگانه گی و مسخ شده گی هویت گرفتار سازند . این تلاش ضد بشری شان تا همین امروز به شدت جریان دارد و حاکمان ِ فاشیست کنونی تحت رهبری حزب تبه کار اوغان ذلت با شیفته گی و جنون خاصی ، با پشتگرمی که از باداران خارجی خویش دارند ، میخواهند برنامه های نیمه کاره ای فاشیستی را به شتاب هرچه بیشتر عملی سازند و اوغانستان را همان گونه که در کتاب مانیفست فاشیزم اوغانی ( دویمه سقاوی ) تجویز شده است ، به یک کشور تک هویت اوغانی زیر سلطه ای مطلق ِ قبیله پرستان اوغان ، تبدیل سازند که در آن فرهنگ بدوی قبیله بر تمدن هزاران ساله ای ایرانی – خراسانی ما پیروزمندانه بتازد و بر شمشیر خون آلود خود بنازد !
چیزی مسخره ایکه شتربانان ِ فرهنگی فاشیزم اوغانی این جا و آن جا به آن دست می زنند این است که برای به رخ کشیدن شوکت ِ تقلبی اوغانی خود ، دست به تحریف آثار گهربار شاعران و اندیشمندان ایرانی – خراسانی ما می زنند و برای خویش یک شکوهی کاذب دست و پا می کنند . یک وقتی ، جایی خوانده بودم که یکی از دلقکان فرهنگی اوغان ، به شعر های حماسی فردوسی بزرگ دستبرد زده و یک شعر بسیار بلند آوازه ای آن شاعر شکوهمند زبان پارسی را ، از جوهر اصیل ایرانی اش تهی ساخته و به جای آن با بیشرمی ویژه ایکه شتربانان فرهنگی فاشیزم اوغانی دارند، کلمه ای خنجری " ایران " را برداشته و نام ناساز ِ " اوغان " را به جایش نهاده است
فردوسی بزرگ در یک سرود جاودانه اش چنین گفته بود :
چو ایران نباشد ، تن ِ من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
آن شتر چران فرهنگی فاشیزم اوغانی ، گرفته بود ، به جای نام " ایران " نام " اوغانستان " را گذاشته بود :
نباشد چو افغانستان تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد !
آنجا ، این را دیدم و از آن سالها گذشت . این روز ها ، باز می بینم که یکی از تارگاه های که اوغان بودن را شرط انسان بودن می داند ، در پیشانی تارگاه خویش ، همان شعر فردوسی را جا داده است ، اما به شکل تحریف شده و اوغانی اش :
چو کشور نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد !
بی اینکه من از آن عاشقان شوکت کاذب اوغانی بپرسم ، نیک میدانم که دلیل شان این است : چون در شعر فردوسی کلمه ای ایران به کار رفته است و ایران نام کشور مشخصی در همسایه گی اوغانستان است و ما میخواهم این شعر را برای بیان احساسات خود در رابطه با کشور خودما اوغانستان به کار گیریم ، لذا کلمه ای ایران را برداشتیم و به جایش کلمه ای کشور را گذاشتیم . همین !
خوب و اما ، تحریف ِ شعر کسی به هر صورتی که باشد ، یک جرم است ، زیر پای کردن ِ امانت داری است ، خیانت فرهنگی است . در عین حال ، این خیانت فرهنگی شترچرانهای فرهنگی فاشیزم اوغانی ، یک چیز دیگر را هم آشکار می سازد ، اینکه : با نام جعلی و تحمیلی " اوغانستان " همه دار و ندار فرهنگی حوزه ای تمدنی پارسی – خراسانی ، همه مفاخر ما ، همه مشاهیر ما ، همه قهرمانان ما و همه دست آورد های هزاران ساله ای ما ، همه در بست به کشوری سپرده می شود که امروز خود را " ایران " میخواند . چون تمام گذشته های ما با نام ایران و خراسان گره خورده است و با هیچ شگرد و نیرنگ و دستبردی قادر نخواهیم بود که هویت ایرانی – خراسانی گذشته ای خویش را نابود سازیم و به جای آن یک هویت موهوم و کاذب و هیچ جایی را بنشانیم . شتربانان فرهنگی فاشیزم اوغانی می توانند در گفتار و نوشتار بزرگان ِ ایرانی – خراسانی دستبرد زنند ، تحریف کنند ، مسخ سازند ، اما نمی توانند ، اصل ِ واقعیت های تاریخی و فرهنگی حوزه ای تمدنی ما را دگرگون سازند .
این حقیقت را که فردوسی ، مولوی ، ابوعلی سینا ، بیرونی ، رودکی ، سنایی ، انوری ، ناصر خسرو ، جامی و صدها شاعر و اندیشمند و هنرمند و دیگر مفاخر فرهنگی و تاریخی ما ، از گذشته ها تا همین صد و چند سال قبل ، همه و همه خود را ایرانی – خراسانی می گفتند و میهن و ماوای خویش را ایران و خراسان می خواندند . هیچ یک از آن بزرگان ، هرگز اوغان نبودند و هیچ پیوندی با قبایل اوغان نداشتند . حالا چگونه می توانیم که آنها را اوغان بسازیم ؟ به شعر فردوسی و شاعران دیگر دستبرد زدن ، نام های اصیل هزاران ساله را برداشتن و نام های نو ساخته و خنده آور اوغانی را به جای شان چسپاندن ، " سبزوار " را " شین دند " ساختن و از این گونه هزاران سیه کاری دیگر را کردن ، این حقیقت را زدوده نمی تواند که اوغان شدن ، ما را هیچ و پوچ می سازد و همه دار و ندار فرهنگی و تاریخی مان را از ما میگیرد .
فردوسی ، اوغان نبود . کسی که با شاهنامه ای فردوسی آشناست ، میداند که فردوسی از اوغان ها با چه صفاتی یاد کرده است . ایرانی بودن افتخار فردوسی بود ، اما ایران فردوسی ، ایران دیگریست . ایران بزرگ آن روزگار ، همین ایرانی نیست که امروز می بینیم . این یک هوشیاری ، رندی و دور اندیشی حاکمان فارس بود که چند دهه قبل ( سال 1935 ) کشور شان را رسما به نام " ایران " ثبت کردند و همچنان نام " خراسان " را بر بخشی از خاک خود رسمیت بخشیدند . یکی از خیانت های بزرگ فاشیزم اوغان شاهی ، ظاهر، داوود ، نعیم ، محمد گل مومند و دیگران ، این بود که در مورد آن اقدام هوشیارانه ای دولت ایران ، هیچ واکنشی نشان ندادند و در واقع از چنان اقدامی بسیار خوش و راضی بودند که مردمان غیر اوغان از پیشنه های ایرانی – خراسانی خویش بریده شوند و آنها بتوانند بگویند که دیگر کسی حق ندارد ایران ایران یا خراسان خراسان بگوید چون حالا ایران یک کشور جدا و خراسان هم بخشی از آن کشور است و افتخار ایرانی و خراسانی هم به آنها تعلق دارد . ما اوغان استیم و کشور ما اوغانستان است . باید برای ساختن همه جانبه ای یک هویت اوغانی تلاش کنیم که کشور ما در پوشش همین هویت اوغانی به وحدت ملی برسد و مردم به جای احساس تعلق به فرهنگ ایرانی – خراسانی ، خود را به فرهنگ اوغانی متعلق بدانند : هرکی از اوغانستان است ، اوغان هست . دا زمونژ زیبا وطن ، دا مو د بابا وطن ، این سر زمین حق بابا ها و انا های ما بود که حالا میراث حلال ماست و شما دیگر صدای تان را بدر نکنید که از کله های تان منار می سازیم ، لگد مال تان می کنیم ، هست و بود تان را بار بار تاراج می کنیم ، خود را و خاک را می فروشیم تا شما غیر اوغان ها را تابع و اسیر خود نگه داریم !
25 جون 2010, 18:42, توسط khorasan
ایران را از همه کتاب های پیشین برداشتن ، به جای آن اوغان و کشور و چیزهای دیگر را نوشتن ، اوج حقارت و درمانده گی فرهنگی اوغان سازان را نشان میدهد . آن ها از بس که از برملا شدن حقایق تاریخی ما وحشت دارند ، از بسکه از نام تاریخی ما ، از نام ایران – خراسان نفرت دارند، به هر بهانه ای واهی میکوشند که بر گذشته ای ما و نام های تاریخی ما خط بطلان کشند و نگذارند که مردم بداند که سرزمین های اکنون اسیر حاکمیت اوغان شاهی ، دو صد و شصت سال پیش بخشی از ایران – خراسان بزرگ بود و تا یک صدو چهل سال پیش هم به نام خراسان یاد میشد . آنها نمی خواهند مردم بداند که آن ایران فردوسی ، ایرانی است که یک بخش بزرگ سرزمین های تحت سیطره ای جابرانه اوغان شاهان را هم در بر میگیرد .
پژوهش های چند ین گانه به روشنی می نمایاند که زیاد تر شهر ها و بخش های مهم و عمده ای" ایران " که فردوسی از آن با افتخار یاد میکند در محدوده ای جغرافیایی قرار دارد که امروز به نام جعلی اوغانستان شهرت یافته است . وقتی ما نام " ایران " را در شاهنامه فردوسی می خوانیم ، نباید چنین پنداریم که همه سخنش در مورد ایران امروزی است . ایران فردوسی ، ایران ماست ، ایرانی که بخش های شمال ، غرب و مرکزی اوغانستان ، سرزمین های تاجیک نشین ، مناطق اوزبیک ها ، ترکمن ها ، هزاره ها و بلوچ ها در آن شامل می باشد .
حالا این شعر فردوسی : چو ایران نباشد تن ِ من مباد — بدین بوم و بر زنده یک تن مباد ، شعار همگانی مردم ایران امروز است . همانگونه که خود فردوسی با غرور و افتخار ایران میگفت ، همتباران فردوسی در ایران کنونی هم با همان غرور و افتخار ایران میگویند و همانگونه که فردوسی آن شعر را با سربلندی سروده بود ، همتباران فردوسی در ایران کنونی نیز آن را با سربلندی میخوانند و ازش لذت می برند . اما ، ما مردمی که در اسارت اوغان شاهان جبار و مستبد بوده ایم ، ما مردمیکه به زور اوغان ساخته میشویم ، ما مردمیکه حق تبارز نام و هویت اصلی خود را نداریم ، ما همتباران فردوسی در این بخش خاک ایران آن روزگار ، نه تنها با فردوسی بیگانه می نماییم ، بلکه همه رشته های مان را با فردوسی گسسته ایم به خاطریکه فردوسی ایرانی بود و ما اوغان شده ایم !
ما چرا به خاطر یک نام جعلی و تحمیلی به این همه رنج و سرگردانی فرهنگی و هویتی و تاریخی گرفتار بمانیم ؟ تا کی و زود تر کدام شعر و اثر بزرگان و مفاخر فرهنگی و هنری ایرانی – خراسانی مان را دستکاری کنیم و از هر جاییکه در آثار آنها ایران و خراسان نقش شده است ، آن نام های اصلی را برداریم و نام جعلی اوغان و یا یک کلمه ای دیگر را بگذاریم ؟ ما چرا و به چه خاطر مولوی مان را ، فردوسی مان را ، حافظ و سعدی و انوری و سنایی و خاقانی و رودکی و بیرونی و پورسینا و ناصرخسرو و جامی و دیگر و دیگرانی را که همه شاعران و اندیشمندان و مفاخر خودما استند و همه ای شان ایرانی – خراسانی بودند ، اما " اوغان " هرگز نبودند ، به کدام منطق اوغان بسیازیم و در آثار شان دخل و تصرف نموده آن را تحریف و مسخ نماییم ؟
فردوسی از ما یاد میکند ، از سرزمین و میهن ما یاد میکند ، از هرات ، از غزنه ، از زابل ، از کابل و دیگر شهر های ما یاد میکند ، حماسه های مردم ما را می سراید ، ما را به همان نامی که داشته ایم می خواند ، برای زنده نگهداشتن هویت ما سالهای زیاد از عمر عزیز خویش را قربان می نماید و شاهنامه را می سازد که برای ما به میراث بماند و ما از آن به خودآگاهی رسیم و تسلیم سیاهی و بی خردی دزدان سر گردنه ها و دشت هایی نشویم که فردوسی وصف شان را کرده است . اما با درد و دریغ که وارثان همان دزدان سر گردنه ها و رهزنان دشت ها، امروز آیینه ای روشن هویت و زبان ما را می شکنند و با لکه ای نام اوغان آنرا سیاه می سازند – شاهنامه را تحریف و تحقیر می نمایند !
من از شترچران های فرهنگی فاشیزم اوغانی می پرسم که اگر این همه از زبان پارسی - دری و فرهنگ اصیل ایرانی – خراسانی ما نفرت دارید ، اگر از هویت و اصلیت فردوسی ها و پور سینا ها و صدها و هزاران شاعر و نویسنده و متفکر ما وحشت دارید ، چرا نمی رویید و از زبان و میراث های فرهنگی خود تان بهره نمی گیرید که می آیید و شعر و نبشته های بزرگان ما را برای مقاصد شوم خویش تحریف و مسخ می نمایید ؟ آخر تا صد و چهل سال قبل ، اوغانستان موغانستان را کس نمی شناخت . همه آگاه اند که نام اوغانستان را هم نماینده ای انگلیس بر ساحه تحت تسلط امیران خود فروخته ای اوغان نهاد و از آن پس طوق لعنت این نام به گردن تمام مردم ما به جبر و به نیرنگ افگنده شد و میخواهید که با همین نام بی ریشه و بی بنیاد ، همه تاریخ هزاران ساله و همه فرهنگ گشن بیخ و گلشن نمای ما را محو و نابود سازید و آرزو هم دارید که ما در مقابل تان سکوت اختیار کنیم !
شما فردوسی را بیگانه می دانید و بیگانه می خوانید ، اما فردوسی برای ما بیگانه نیست . فردوسی شاعر حماسه های جاویدانی مردم ماست ، فردوسی همان سان از ماست که مولوی و ناصر خسرو و جامی از مایند و همه هم ایرانی – خراسانی اند ، نه اوغان . شما هر قدر سفسطه بگوئید ، هر قدر چرند پراکنی کنید ، فرهنگ پارسی – ایرانی – خراسانی ،همان که بود ، هست و خواهد بود ، رشد میکند ، تکامل می کند ، با تمدن بزرگ انسان در جهان بیش از پیش می پیوندند ، اما مقهور فرهنگ قبیلوی شما نخواهد شد !
این هم چند بیت از شعر فردوسی بزرگ - آیینه دار ِ فرهنگ و زبان ما :
ندانی که ایران نشست ِ منست
جهان سر به سر زیر دست ِ منست
هنر نزد ایرانیان است و بـــس
ندادند شـیر ژیان را بکــس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شــود
کنام پلنگان و شیران شــود
چـو ایـران نباشد تن من مـبـاد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریــم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهـیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار