باستان شناسی دیوار نوشت تاریخ توالت های عمومی
سونوگرافی ایده هایی درباب جنایت
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
۱ – سخن گفتن،رسم کردن،ریدن،در خیابان های عمومی،پارادوکس، رسانه، انتحاری لندکروزر، پارلمان، ملا، فتوا،فیلسوف اول جهان،اندیشمند دوم همان، دوهزارو چند، دانشگاه، پوهنتون، و، و، و.....
۲ – افغانستان به مثابه توالت های عمومی قراعت شده است، تاریخ این توالت های عمومی را اساسن چه کسانی ترسیم کرده اند؟ چه گونه میتوان دیوار نوشت های این توالت های عمومی را قراعت کرد؟ چه طورمیتوان آیننه ای در برابر حیوان افغانی قرار داد تا آن خودش را در آن برانداز کند؟ چطور میتوان برتوهمات عظیم این موجود خراشی ایجاد کرد از سر تا گز پری؟ و او را برآشفت از حماقتی تاریخی و برا ساخته از ابلحان ترین توهمات تاریخی و نٰژادی؟
۳ – اورنا دختر جوانیست. او یک افغان انحصاری نیست،اما از این جغرافیاست. اما او از این جغرافیا هم نیست،والدینش شاید.اما او چه نسبتی با والدینش دارد؟آیا نظریه ی کوییر را در مورد او نباید جدی گرفت؟ او را به کدام جغرافیا پیوند بزنم؟ به کدام اسم؟ به کدام ژن؟ امروز علم نظریات موهوم ژن باوران را به کلی ویران کرده است. باید در مقابل آیینه بایستیم و فریاد بزنیم. باید جسارت دیدن خود را داشته باشیم. باید تاریخ این توالت های عمومی را قراعت کنیم.
۴ – اورنا می کوشد، اورنا می کوشد، اورنا خودش را می کوشد تا طرح بکشد. نامش را عوض میکند تا بویناکی این توالت های عمومی آزارش ندهد. اورنا می خندد، او جوان است. او طرحایش را هر روز رادیکالتر میکشد. وقتی می کشد خودش را، وقتی او را میکشند، او کشته شده است، اما اورنا با طرح کشدن یاد خواهد گرفت که خودش را هم زنده کند.خودش را بپرسد، خودش را با طرحایش فوران کند، ویران کند، بپرسد، وقتی از او میپرسند.
۵ – اورنا دختر جوانی است، اورنا زن است، او جای در این توالت های عمومی ندارد. او اندامش را میکشد. او افکارش را میکشد. او امیالش را سنکسار میکند. او روز به روز تیره تر میشود. تیره تر و تیره. اما چرا این گونه است؟اکنون در این موقعیت هم او خودش را بیشتر کشف میکند.او رگ های آبی اندامش را میبیند.او ممنوع میشود.وقتی وضعیت به قول فیلسوف فرانسوی ژان فرانسوا لیوتار،او را مسخ میکند، و ار روانه روان آش تهی میکند، او می ایستد،لبخندی تلخی میزند و اسمش را عوض میکند و بعد احتمالن روسری اش را به کناری پرت میکند و سراسیمه با نفس های زنانه اش طرح میکشد، به این گونه است که هیولای درون اش بیدار میشود، نفس میکشد، منطق و خرد را به کناری می نهد و جنایت میکند. پتو ها را میکشد، تعبیر شاملو او عشق را در پتو ها می کشد، عشقی که روزی هزار بار به مسخ میرود. اورنا در واقع بازتاب جنایتی هولناک در این تشناب های عمومی است که این چنین دچار(شیزو فرنیایی)عمیق شده است. اما این جنایات را با هنر میخوانیم ما خیل شبه روشنفکران تاریخ این تشناب های عمومی، حماقت های تاریخی، بلاهت های موروثی،توهمات شاید میراثی.
نیچه میگفت: به جنگ هیولا اگر میروی، مواظب باش خودت تبدیل به هیولا نشوی.
اینکه اما اورنا به هیلای بدل شده است. زن نوعی هیولاست، در تایخ ۲۵۰ ساله این تشناب های عمومی. اما این زن هیولای مدرن است. این بزرگنرین چالش برای ژن پرستان و مذهب پرستان افراطی است. این نمایشگاه اعلام جننگیست، جنگی بین هیولا ها، وقتی خط ها کشته میشود، فرم ها تسبیت میابند، در فرم نمیمانند و در فرم های دیگر میگذرند، نوعی فرم را به بی فرمی و زنانگی تحمیلی تبدیل میکنند. وقتی محاکات در ساختار هایش فرو می پاشد، وقتی اشیا به آدم به هم تبدیل میشوند، وقتی به قول ژیل دولوز، منطق احساس، فرد را ویران میکند، اورنا به هنری نیستی تبدیل شده است. او به فکری که ساخت نمیگیرد. او به پیشا فکر بدل شده است. به گوشت، عصب، مکانیک بدن،بدون معنا، منطق احساس، بدون فرد، آزادی، آنچه که هست و نیست، آنچه که در قالب نشانه جای میگیرد، نشانه به مثابه قرادادی الفبایی نه، بلکه نویشتاری از آن گونه که در اشاره میکند. کلیت نوشتار، نوشتار های عمومی. در این جا طراحی. گشتن پیشا معنایی. او حس میکند، او مرد نیست. او بیشتر مالیکول یا زن است به تعبیر دولوز، زیرا فرم مسلط مردانه در قطعیت ها گم شده است، به تعبیر دولوز، بنابراین اندیشه را نمیتوان مردانه داشت.اندیشه بیشتر زن است. مولکول است.اندیشه سیال و نسبی است. اندیشه در میان هاست. مدام در حال شدن است. گریز است میگذرد، در گذار است و گذران است.
آن چنان که نیچه را به گمانم حکمت شادان می گوید: اندیشه به سخن نمی آید، همواره از ما میگریزد. اما عبث سخن می گویم. و وراجی می کنیم. اندیشه از ما دور تر و دور تر می شود.
اورنا سخن نمیگوید. اورنا نسبتی به متافزیک هنر ندارد. اورنا نوشتار میشود. طرح میکشد، فراری و فراری انیشه ها را دام میگذارد. او لحظه های از گذر بی معنایی را در شدن معنا میدزدد. و منطق احساس خودش به سمت بی منطقی پرتاب میکند.
۶ – اندیشه زایش است. اندیشه زن است. اندیشه زیزوم است. در شدن و شدن های ریزوم گون است. اندیشه زن است. اورنا زن است. او با نا اندیشیده ارتباط میگیرد، اما اندیشه در تاریخ این تشناب های عمومی بیش از ۲۰۰ سال است که مرده است. به تعبیر روستی خواب خرد، خوانش تاریخ تشناب های عمومی اتوریته است.
عبدالا ایکس در کتابی که به او منتسب است بخشی از این اتوریته را به تفصیل شرح داده است.
۷- زایش چیزی که هرگز در تاریخ تشناب های عمومی وجود نداشته است.وقتی زن می میرد وقتی زایش می میرد،وقتی اندیشه می میمرد، این گونه است که تاریخ تشناب های عمومی استمرار می یابد.
این تجربه های زایش، تجربه های زاییدن،زایشی که با انسان مدرن ارتباط میگیرد، میگذرد. به تسبیت میگذرد و از کلان روایت ها میگذرد به قول لیوتارو به خرده روایت های چنگ میزند.اما اورنا میخواهد در طرح های اخیرش به سمت نوعی رادیکالیته خام هم خیز بردارد. نوع رادیکالیته سانسور شده، اینجا تاریخ سانسور های قومی ست. اینجا ویرانی است. بیدار شدن اندیشه هراسناکترین خطر برای تاریخ تشناب های عمومی است. پس ما هم بیدارش میکنیم و از پا نمی نیشنیم. این هیولای هراسناک را تکسیر میکنیم، میخوانیم، می خندیم، زایش می کنیم و اعلام اش می کنیم.تجربه های زایش اعلام از این گونه است.
همان تاریخ شریست که چند صد سال آن را خفه کردند. و اینک زایش شده است. زنی زاییده است.ما به دور این زایش جمع شده ایم، جمع می شویم، حیرت می کنیم، هراس می شویم، اما با او رودرو می شویم.
باورش می کنیم. از تاریخ تشناب های عمومی بیرون می پریم. نشانه های شر و ویرانی را به دیوار این تشناب های عمومی حک می کنیم. این آغاز مبارزه سخت و نفس گیر است، جنگ ویرانگر.
قرائت ویرانی با ویرانگری،به قول دوستی، با طرح، شعر، ترانه، بوسه، زایش، عشق ورزی، برجسته کردن اندام های زنانگی و برجسته کردن اندیشه شده ی که بیدارش کرده ایم.
۸ – از این گونه است که سونوگرافی ایده های در باب جنسیت را با زایش جشن میگریم، دیو تنیزوس وا ر و بی شرمانه، زنانه.
در باستان شناسی دیوار نوشت تشناب های عمومی افغانستان.
پيامها
26 جون 2013, 07:16, توسط نادر
اگر این تابلو ها از خانم اورنا باشد، که واقعاّ خیلی زیبا و پُرمحتوی اند و از استعداد خیلی عالی
یک هنرمند جوان نمایندگی میکند.
تبعید کردن این تابلو ها از نمایشگاه کار انسانهای اوپورتونیست مانند رهین است، که به فرمان تاریک اندیشان عمل میکند.
به خاطر حفظ مقام وزارت و پُر کردن شماره های بانکی اش با دالر های امریکائی .
تابلو های قرآن سوخته را اشخاص مُغرض ( تاکید بالای کلمه مُغرض) میتوانند طوری تعبیر کنند،
که گویا هنرمند خودش نیز طرفدار سوختاندن قرآن است.