خطاها و تناقضات قرآن
بخش نخست
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
زیر این عنوان خواهیم کوشید تا باروشی متمدنانه ، منطقی و مستدل خطاها ولغزشهای لغوی و علمی و تناقضات منطقی موجود در قرآن را مورد بحث وبررسی قرار دهیم.لذا از آنانیکه خود رادرزمرۀ فقها ،علماء و مفسرین اسلام قلمداد مینمایند صمیمانه دعوت به عمل میآوریم تا در مباحثات با ما شرکت ورزیده نظرات و ملاحظات مارابه همان روشی که ما آنرا مطرح مینماییم به نقد بکشند البته نه با روشهای پرطمطراق واعظانه وتکیه خانه ئی وخانقاهی . ما این بحثهارا در بخشهایی جداگانه ودنباله دار إرائه خواهیم نمود.
بخش نخست
سورۀ الفاتحة
آیه های 1- 5
در کتابهای تاریخ که دربارۀ نسخه های قرآن و چگونه گی جمع آوری آیات آن معلومات میدهد ، آمده است که عبدالله بن مسعود یکی از نزدیکترین یاران محمدبن عبدالله پیامبراسلام ،کاتب وحی و یکی از ده شخصیت مرغوب در نزد محمد که به نام عشرۀ مبشرة یاد می شده اند ؛ از افزودن سورۀ الفاتحة درنسخۀ دست داشتۀ خویش سرباز زده و گفته است که این سوره وحی الهی نبوده وشامل قرآن شده نمیتوانند.
إبن مسعود در تاریخ اسلام شخصیت فعال و مؤثری بوده و از ارج و أهمیت بالایی در نزد سنی ها و شیعیان هردو برخوردار است . اودر برابر تصمیم عثمان مبنی بر قبولاندن یک قرآن واحد بالای مسلمانان و تشکیل کمیته ئی که او برای این هدف در نظر گرفته بود به مخالفت بر خاسته و در مورد زید بن ثابت که عثمان او را به ریاست این کمیته برگزیده بود چنین گفته است : " من در نزد رسول خدا هفتاد سوره را خوانده بودم که زید بن ثابت با کاکلهای آویزان خویش با دیگر کودکان بازی میکرد " و نیز گفته است : " زید بن ثابت هنوزکودکی بیش نبود که من در نزد رسول خدا هفتاد سوره را خوانده بودم ، پس آیامن آنچه راکه از رسول خداگرفته ام ترک کنم ؟ " ( به نقل از : المصاحف - نوشتۀ عبدالله بن سلیمان بن الأشعث السجستانی)
إبن مسعود سورۀ الفاتحة را در نسخۀ قرآن خود نگنجانیده بود و آنرا مربوط به قرآن نمیدانست وشاید علت اصلی این کار او برمیگشت به اینکه باری محمد صفت ( رُقیة ) یعنی دعائیه را به این سوره داده بوده است ( رجوع کنید به : الجامع لأحکام القرآن والمُبَیِّن لما تَضَمَّنه من السُّنَّةِ وآی الفُرقان - معروف به تفسیرقُرطُبی - نوشتۀ أبوعبدالله محمدبن أحمد الأنصاری القرطبی - در بارۀ سورة های الفاتحة و الأسراء – صفحۀ 82 ) . إحتمال دارد ابن مسعود به این باور بوده باشد که توصیف یک متن به ( دعائیه ) جنبۀ قرآن بودن آنرا زائل میسازد.
از سوی دیگر، به إحتمال قوی ابن مسعود إعتراض خود را با تکیه بر رویداد های مرتبط به این سورة إبراز داشته است . این سورة همراه با بسم الله... دارای هفت آیت است و در زمینۀ مکی بودن و مدنی بودن آن إتفاق نظر موجود نیست ، برخی آنرا مکی و برخی دیگر مدنی مینامند. و هستند کسانی که راه سوم را برگزیده و گفته اند که این سورة دوبار نازل شده است ، یک بار در مکه و باردیگر در مدینة . در موازات با این رأی ، نظر دیگری نیز موجود است و آن اینکه نصف آن در مکه و نصف دیگرش در مدینة نازل شده است.وبادر نظرداشت همین ویژه گی این سوره بوده است که آنرابه نام (سَبعُ المَثَاني یعنی هفتگانۀ دوباره ) نیز یاد نموده اند. (رجوع شود به تفسیر ابن کثیر - نوشتۀ إسماعیل بن عمربن کثیرمتوفی 774 – هجری )
در علوم قرآن قاعده ئی و جود دارد مبنی بر اینکه سوره های کوتاه درمکه و در آوان دعوت محمد نازل شده است . مگر سورۀ الفاتحة این صفت را با خود حمل نمی نماید، همچنان این سورة دارای ویژه گیهای منحصر به فردی نیر هست و آن اینکه با بررسی عناصر و مکونات آن در می یابیم که این سورة از عباراتی تشکیل یافته است که در کتابها تورات و انجیل نیز آمده است ، به گو نۀ مثال :
" الحَمدُللَّه " :
این عبارت مطابق است با عبارت سریانی ییکه درتورات ( عهد قدیم ) در سفر خروج ، باب هجدهم ، آیت دهم ؛ و در انجیل ( عهد جدید ) در لوقا ، باب اوَّل ، آیت شصت و هشتم؛ ودرقُرِنتیان دوم ، باب أول آیت سوم آمده است . همچنان این عبارت با تغییر اندکی در ادبیات یهودی به وفرت به کار میرفته است.
" الرَّحمَان " :
این واژه نیز آشکارا یک واژۀ مشترک سامی بوده و در زبانهای عبری وسریانی که کتابهای تورات ، انجیل و زبور به آن نوشته شده است ، با خاء معجمة و در وصف یهوه ( خدا ) دربیشتر جاها به کار رفته است، مثلا در مزمور های 47 و 148 زبور داود.
در این زمینه به مرجع زیرین مراجعه فرمایید:
The Foreign Vocabulary of the Qu’ran by Jeffery, Oriental Institue Baroda, 1938.
و اما در موردشامل بودن و شامل نبودن این سوره درزمرۀ بقیه سوره های قرآن ، گفته میشود که این سوره را محمد به اقتباس از عبارتهای ذکرشده در تورات و انجیل و مروج در نزد یهودیان ؛ به مثابۀ ترانه ئی دینی ، در مکه سروده و بعد از آنکه به مدینه هجرت نمود آنرا کاملتر ساخت. و از همین جاست که گفته اند : این سوره دوبار ویا در دو مرحله نازل شده است.
از آنچه گفته آمد میتوان چنین استنباط کرد که محمد و اصحاب او این ترانه را در مناسبتهای مذهبی تلاوت مینموده اند ، ومحمد آنرا بخشی از قرآن نمیدانسته است و اصحاب او همانند عبدالله بن مسعود از این امر آگاهی داشته اند. واما اینکه باوجود آنهم چرا کمیتۀ تدوین قرآن عثمانی تصمیم به درج آن در ضمن قرآن گرفت و نظر شخصیت برجسته ئی چون ابن مسعود را نادیده انگاشت تا هنوز مورد سؤال است.
چنانکه قبلانیز اشاره نمودیم این سوره هم ازنگاه لفظ و هم ازنگاه معنی ، اصلا دعائیه ییست که در کتابهای مقدس یهودیها و مسیحی ها آمده است و یهودیها و عیسویهای عرب این دعائیه را در نمازهای خود تلاوت مینمایند.چنانکه مزمورهای 47 و 148 زبور داود شاهد این مدعاست. همچنان قابل یاد آوریست که این دعائیه در ابتدا و در مکه به احتمال قوی دو آیت أخیر را که در تفسیر جلالین عبارت ( المَغضُوبِ عَلَیهم ) یعنی( مورد غضب واقع شده گان) آن ، به یهود و کلمۀ ( الضَّالّین ) یعنی (گمراهان) آن به نصارا تأویل وتفسیر شده است ، در بر نداشته است و محمداین دو آیت را در مدینه و پس ازتصفیۀ حساب با یهودی ها و مسیحی ها به آن افزوده است . و هرگاه بپذیریم که محمد در مکه نیز چنین میگفته است پس باید به گفتۀ قاضی القضات أبوسعید ناصرالدین عبدالله بن عمرشیرازیالبیضاوی که یکی از بزرگترین عالمان ومتکلمان ومفسران عهد مغول است توجه نماییم که در أنوارالتنزیل وأسرارالتأویل خویش این نظریه را که گویا منظور از فحوای این دو آیت همانا یهود و نصارا بوده است ، مردود شمرده تأکید مینمایدکه منظور از : المَغضُوبِ عَلَیهِم – عصیانگران و از: الضَّالّین – خداناشناسان است نه یهود و نصارا. در اینجا باید خاطر نشان ساخت که البیضاوی در این تأ ویل خویش ظاهرا به این واقعیت توجه داشته است که در هنگام موجودیت محمد درمکه هیچگونه کشیده گی میان محمد و أهل کتاب (یهود و نصارا ) موجود نبوده و با آنان در صلح وصفا ووحدت نظرکامل و پیروی ازهدایات کتابهای آنان به سر میبرد چنانکه آیات فراوانی در سوره های مکی براین واقعیت صحه میگذارد و از آن جمله میتوان به آیۀ ( 90) سورۀ أنعام و آیۀ ( 15) سورۀ شوری اشاره کرد.
و اما در زمینۀ تناقضات موجود در این سوره باید عرض شود که آیت <إهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِمَ > که فرد مسلمان با تلاوت آن درنمازخویش از خدای خود میخواهد تا اورا به راه راست رهنمائی کند ، و مراد از راه راست به عقیدۀ مفسرین قرآن همانا : قرآن ویا إسلام ویا بهشت میبا شد ؛ در بر گیرندۀ تناقض آشکاری است که ذهن أغلب مفسرین را مشغول نموده و آنان را واداشته است تا در زمینۀ رفع این تناقض إقامۀ برهان ودلیل تراشی نماید. تناقض در اینجا نهفته است که برأساس تعالیم و مسلمات دین إسلام ، فرد مسلمان معتقد براینست که إسلام دین حق است و او که به تعالیم این دین پابند بوده وقرآن را مقدس میشمارد، مسلماً درراه راست روان بوده ، هدایت یافته است و سرانجام به بهشت راه می یابد. پس همچو انسانی چه نیازی به درخواست هدایت شدن به راه راست دارد ؟ آیااین در خواست به گفتۀ زبان شناسان تحصیل حاصل به حساب نمی آید؟
چنانکه گفته آمد أغلب مفسرین قرآن کوشیده اند این تناقض را چنان تأویل و تفسیر نمایند که گویا حل گردیده ویا اصلا تناقضی در این میان وجود ندارد . به گونۀ مثال : زین الدین محمدبن أبی بکربن عبدالقادرالرازی که یکی از مفسرین معروف قرن هفتم هجری است ، در کتاب (أنمُوذَجٌ جلیلٌ في أسئِلةٍ وأجوِبَةٍعَن غَرَائِب آيِ التَّنزیل ) خویش در تفسیر این آیت ورد تحصیل حاصل بودن آن گفته است که معنای آن اینست که :<< مارا در راه راست ثبات نصیب گردان و در پیمودن آن پیگیری ، تا باشد که به سرنوشت بد دچار نشویم . >> و إبن کثیر گفته است :<< مراد از آن این است که مارادرپیمودن راه راست پیگری ببخش وبه راهی غیر ازآن عدول مفرما >> مگر چنانکه می بینیم با این گفته ها نمیتوان تناقض آشکاری را که در این عبارت وجود دارد برطرف نمود.
همچنان در تأویل عبارت << الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم >> گفته اند که مراد از آن مسلمانان ، محمد و همراهان وی میباشد ، و در این زمینه میتوان به گونۀ مثال به تفسیر ( جامع البیان فی تأویل آی القرآن ) تألیف محمد بن جریرالطبری معروف به إمام طبری ، مشهورترین مؤرخ و مفسر قرن سوم هجری إستناد نمود . و این خود تناقضیست دیگر. زیرا محمد که خود را خیر البشر و مسلمانان را مغفرت شده گان وبرخوردار ازنعمات الهی قلمداد نموده است چرا باید خود ودیگر مسلمانان را از آن مقام محروم تلقی نموده رسیدن به آن راباردیگر إستدعا نماید.
پایان بخش نخست
پيامها
28 جون 2010, 09:28, توسط hbibulla
عقیده ی اهل سنت وجماعت دربارة اسماء وصفات خداوند
یکی از لازمه های ایمان به خداوند, ایمان به اسماء وصفات باری تعالی می باشد, ایمان به اینکه خداوند رحمان, رحیم, قوی, عزیز است. وباید متذکر شد که اسماء وصفات خداوند توقیفی هستند, یعنی هر اسم و وصفی که برای ذات باری تعالی در قرآن وسنت صحیح آمده است قابل استدلال است.
وباید دانست خداوند سبحان شبیه ومانند هیچ یک از مخلوقاتش نیست, می فرماید: لیس کمثله شی ء وهو السمیع البصیر. در اینجا با وجود اثبات صفت شنیدن ودیدن برای خود, هرگونه تشبیه و همانندی را از خود نفی می کند.
وهمچنین در سایر اسماء وصفات وارده باید به آنها ایمان داشت و از هر گونه تأویل و تحریف و تشبیه خودداری نمود.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (180) الأعراف: ١٨٠. (یعنی خداوند اسمهای زیبایی دارد, شما با ذکر آن اسمها خداوند را در دعاهایتان فرا خوانید, و کسانی را که در اسمهای خداوند دچار الحاد شدند رها کنید, به زودی خداوند آنها را به سزای اعمالشان می رساند).
از جمله صفاتی که زیاد در قرآن وسنت آمده صفت دست می باشد, مانند: يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ الفتح: ١٠, وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ. المائدة: ٦٤, قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ. ص:٧٥, که در این صفات باید باور داشت که خداوند دارای دست است ولی به هیچ وجه این دست مانند دست مخلوقان نیست, و حتی نباید در ذهن تصور چنین دستی را برای خداوند سبحان کرد. و همچنین نباید آن را به قدرت یا چیزهای دیگری تأویل کرد, زیرا اگر خداوند می خواست چنین کلمه ای را به کار ببرد هیچ مانعی وجود نداشت و می فرمودند: قدرت خداوند بالای همه قدرتهاست.
و همچنین دیگر صفات خداوند، که تمامی این صفات را به گونه ای برای خداوند ثابت می کنیم که از هر گونه همانندی با مخلوقانش به دور است.
﴿ سوره فاتحه﴾
مدني است، و داراي ( 7 ) آيه است.
وجه تسميه: با توجه به اين كه فاتحه به معناي آغاز هرچيز است، اين سورهرا نيز «فاتحة الكتاب» ناميدند زيرا قرآن با آن افتتاح شده است، از طرفي اين اولينسوره از مصحف شريف است كه كاتبان قرآن آن را مينويسند و اولين سوره ازكتاب مجيد الهي است كه خواننده آن را تلاوت ميكند؛ هر چند از نظر ترتيبنزول آيات، اين سوره اولين آيات نازل شده قرآن نيست.
سوره فاتحه دوازده نام دارد كه مشهورترين آنها سه نام زير است: «فاتحةالكتاب»، «أمالكتاب» و «سبع المثاني» . از ديگر نامهاي مشهور آن «حمد»، «صلاة» و «واقية» ميباشد.
فضيلت آن: در فضيلت اين سوره احاديثي روايت شده است، از آن جمله حديث شريف ذيل به روايت بخاري و احمد از ابيسعيدبنالمعلي است كه گفت: رسول خداص به من فرمودند: «بدان، قبل از آن كه از مسجد خارج شوي، تو را از بزرگترين سوره قرآن آگاه خواهم ساخت ابوسعيد ميگويد: رسول خداص دستم را گرفتند و همينكه خواستند از مسجد خارج شوند، گفتم: اي رسول خداص! مگر شما نگفتيد كه تو را از بزرگترين سوره قرآن آگاه خواهم ساخت؟ فرمودند: آري بزرگترين سوره قرآن : الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ است؛ اين همان سبعالمثاني (هفت آيت تكرارشونده) و قرآن عظيمي است كه به من داده شده است».همچنين در حديث شريف به روايت مسلم در صحيحش و نسائي در سننش از ابنعباس ، آمده است كه فرمود: «جبرئيل نزد رسول خداص بود كه بناگاه آن حضرتص از بالاي سرخويش صدايي را شنيدند. جبرئيل نگاهش را بهسوي آسمان دوخت و گفت: اين دري است كه هماكنون در آسمان گشوده شد و قبل از اين هرگز گشوده نشده بود. راوي ادامه ميدهد: سپس، از آن درفرشتهاي نزد رسول خداص فرود آمد و گفت: «أبشر بنورين قد أوتيتهما لم يؤتهما نبيقبلك: فاتحة الكتاب وخواتيم سورة البقره، لن تقرأ حرفا منهما إلا أوتيته».
«مژده بادتو را به دو نوري كه برايت داده شده و قبل از تو به هيچ پيامبري داده نشده است؛ [آنها عبارتند از] فاتحه الكتاب و آيات پاياني سوره بقره. [اين را بدان كه] هرگز هيچ حرفي از آنها را قرائت نميكني ، مگر آن كه همان را داده ميشوي».
سوره فاتحه متضمن معاني قرآن كريم، مشتمل بر اصول و فروع دين، دربردارنده اصول عقيده و عبادت و شريعت، راهنمايي به سوي درخواست هدايت از ربالعالمين و در خواست بركنار ماندن از راه منحرفان است.
بسم الله الرحمن الرحیم
از ابن عباسك روايت شده است كه فرمود : «رسول خدا ص نميدانستند كه چگونه ميان سورهها فاصله قرار داده و آنها را از هم جدا كنند تا آن كه: بسمالله الرحمنالرحيم بر ايشان نازل شد». در حديث شريف آمده است: «كل أمر ذي بال لم يبدأ ببسم الله فهو أبتر: هركار مهمي كه بهنام خداي عزوجل آغاز نشود، آن كار ابتر [بيخير و بركت] است». همچنين صحابه تلاوت كتاب خدا را با: (بسم الله الرحمن الرحيم) آغاز ميكردند، لذا تلاوت آن در آغاز هرسخن و عملنيكي، مستحب است. خواندن آن در آغاز وضوء نيز مستحب ميباشد زيرا درحديث شريف آمده است: «براي كسي كه نام خداوند را بر وضوء نبرد، وضوئينيست». همچنين خواندن آن در هنگام ذبح ـ نزد امام شافعي ـ مستحباست ، ولي ائمه ديگر آنرا واجب شمردهاند. در هنگام غذا خوردن نيز خواندن آن مستحب است زيرا در حديث شريف آمده است: «قل بسم الله وكل بيمينك وكل مما يليك: وقتي ميخواهي غذا بخوري، در آغاز آن بسم الله بگو، آنگاه با دست راستت بخور و از آنچه در جلوي تو است بخور». چنانكه خواندن آن در هنگام مقاربت جنسي نيز مستحب ميباشد زيرا در حديث شريف آمده است :
«لو أن أحدكم إذا أراد أن يأتي أهله قال: بسم الله، اللهم جنبنا الشيطان وجنب الشيطان ما رزقتنا، فإنه إن يقدر بينهما ولد لم يضره الشيطان أبدا».
«اگر يكي از شما آنگاه كه ميخواهد با همسرش همبستر شود ، بگويد: بهنام خدا، بار خدايا! ما را از شيطان دور بدار وشيطان را از آنچه روزي مان نمودهاي (از فرزند) بر كنار بدار؛ در اين صورت اگر در ميان آن دو فرزندي مقدر شود، شيطان هرگز نميتواند به او آسيبيبرساند».
«بهنام الله بسيار بخشاينده و بسيار مهربان» الله: يعني معبود بر حق؛ نام مقدسذات خداوند است كه بر غير وي اطلاق نگرديده. اصل آن «اله» است كه بر هرمعبودي ـ به حق يا به باطل ـ اطلاق ميگرديد و سرانجام اطلاق آن بر معبود برحق غالب گشت. به قولي: «الله» اسم اعظم الهي است زيرا به تمام صفات قدسي موصوف ميشود؛ چنانكه خداوند متعال فرموده است:
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ.
«الله كسي است كه معبودي جز اونيست، داناي نهان و آشكار است ، رحمان و رحيم است... » [حشر/ 22].
ملاحظه ميكنيم كه در اين دو آيه، تمام اسماء ديگر، صفات «الله» قرارگرفته اند.
و از آنجا كه جز خداي تبارك و تعالي كسي ديگر به نام «الله» ناميده نشده، لذا طبق قاعده براي «الله» در سخن عرب اشتقاقي سراغ نداريم بنابراين، اسم الله «جامد» است نه «مشتق» و اين رأي اكثر اصوليان و فقها ميباشد.
«رحمن» و «رحيم»، دو اسم مشتق از رحمت ـ بر وجه مبالغه ـ اند، البته مبالغه «رحمان» از «رحيم» در معناي رحمت بيشتر است. چنان كه ابن جرير طبري در تفسير آنها ميگويد: «خداوند متعال بر تمام خلق رحمان و به مؤمنان رحيماست». اسم «رحمن» نيز ويژه خداوند متعال ميباشد كه ديگران نبايد بدان ناميده شوند.
بنابراين، معناي اجمالي «بسم الله الرحمن الرحيم» اين است: قبل از هر چيز، بهنام خداي عزوجل و به ياد و تسبيح او آغاز ميكنم در حالي كه از او در تمام امور خويش ياري ميجويم زيرا او پروردگار و معبود برحقي است كه رحمتش بر همهچيز گسترده است، نعمت دهنده نعمتهاي بزرگ و كوچك تنها اوست و تنها بخشش و مهرباني و احسان اوست كه فراوان، مدام و مستمر است.
حكم آن: مالكيها و حنفيها برآنند كه: «بسمالله الرحمنالرحيم» آيهاي از سوره فاتحه و ساير سورهها نيست، بلكه تنها آغازگر سورههاست كه فقط براي قراردادن فاصله ميان سورهها در ابتداي آنها نوشته شده است. اما شافعيها و حنبليها برآنند كه: «بسم الله الرحمن الرحيم» آيهاي از سوره فاتحه است، لذا خواندن آن در نماز واجب ميباشد. از اختلاف فقهي يادشده كه بگذريم، أمت اسلام اتفاقنظر دارند بر اين كه: «بسم الله الرحمن الرحيم» بخشي از يك آيه در سوره «نمل» است:
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.
«اين نامهاي از جانب سليماناست و اين نامه به نام خداوند بخشايشگر مهربان است ». [ نمل /30].
28 جون 2010, 09:29, توسط hbibulla
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (1)
«جمله ستايشها شايسته خداوند است» حمد: ثنا و سپاس زباني است كه جهت تفضيل و برتري دادن گفته ميشود. فرق در ميان «حمد» و «شكر» يكي در اين است كه حمد فقط به زبان است، اما شكر هم بهزبان، هم به قلب و هم به ساير اعضاميباشد. ديگر اين كه شكر فقط در برابر نعمت است، ولي حمد به جهت كمالمحمود ميباشد؛ هر چند در برابر نعمتي نباشد. و از آنجا كه هيچ موجودي درذات، صفات و اسماء از خداي عزوجل كاملتر نيست و هيچ نعمتي نيست مگر اين كه مستقيما يا به واسطه، به آن ذات متعال برتر برميگردد، پس در حقيقتتمامي حمدها و شكرها سزاوار اوست و تنها او مالك هر حمد و شكري است. درحديث شريف آمده است: «أفضل الذكر لا إله إلا الله، وأفضل الدعاء الحمد لله: بهترين ذكرها لا اله الا الله و بهترين دعاها الحمد لله است». آري همه ستايشها از آن خداوندي است: «كه رب عالميان است» رب: به معني پروردگار، مالك، سرور، سالار، مصلح، مدبر و معبود؛ اسمي از اسماي خداوند متعال است و برغيروي ـ جز با قيد و اضافت ـ اطلاق نميشود؛ مثل اين كه بگويي: «هذا الرجل رب المنزل: اين مرد رب (صاحب) منزل است». « عالمين» جمع عالم؛ عبارت از هر موجودي غير از خداوند متعال است. بعضي برآنند كه عالم مجموعه موجودات عاقل است كه شامل چهار نوع انس، جن، فرشتگان و شياطين ميشوند. بر اساس اين تعريف؛ به حيوانات و چهارپايان، عالم گفته نميشود.
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (2)
«بسيار بخشنده و بسيار مهربان است» تفسير اين آيه در توضيح معناي: «بسمالله الرحمن الرحيم» بيان شد. و از آنجا كه در اتصاف خداوند متعال به (رَبِّ الْعَالَمِينَ) معناي تخويف و هيبت وجود داشت، پروردگار مهربان، آن آيه را به: (الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) كه متضمن ترغيب و تشويق است، متصل ساخت تا به اينترتيب، در بيان صفات خويش، معناي بيم و هراس را با رغبت و اميد همراه و يكجا گرداند زيرا اين دو معني در كنار يكديگر، انگيزه بهتري براي بندگان در اطاعت و فرمانبرداري از او پديد ميآورند.
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (3)
«مالك روز جزاست» در قرائت ديگري، «ملك» نيز خوانده شده و هر دوقرائت: «ملك و مالك» صحيح و متواترند. اما بعضي گفتهاند: «ملك» عامتر و بليغتر از «مالك» است زيرا فرمان ملك بر مالك در ملك وي نافذ ميباشد و او نميتواند جز با نظر و رأي ملك در ملك خويش تصرف كند. برخيديگر گفتهاند كه: «مالك» بليغتر است زيرا خداوند متعال مالك مردم و همه جهانيان ميباشد. وليصحيحتر اين است كه تفاوت در ميان دو صفت نسبت به پروردگار سبحان ايناست كه: ملك وصفي براي ذات او تعالي است، درحاليكه مالك وصفي براي فعل او ميباشد.
يومالدين: روز محاسبه و جزاست از سوي پروردگار سبحان براي بندگانش. قتاده ميگويد: «يومالدين: روزي است كه خداوند درآن بندگان خويش را در برابر اعمالشان كيفر يا پاداش ميدهد». ابن عباس ميگويد: «يومالدين: روز حساب خلايق است كه پروردگار متعال آنان را در برابر اعمالشان جزا ميدهد؛ اگر اعمالشان خير بود، پاداش خير و اگر شر بود، به آنها كيفر شر ميدهد، مگر آنان كه مورد بخشش حق تعالي قرار گيرند». در حديث شريف آمده است: «زيرك و هوشيار كسي است كه نفس خويش را مورد محاسبه قرار داده و براي بعد ازمرگش تلاش و كوشش نمايد».
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (4)
«تنها تو را ميپرستيم و تنها از تو ياري ميخواهيم» يعني: فقط تو را به عبادت واستعانت مخصوص ميگردانيم، نه غير از تو را نميپرستيم و نه از غير تو ياري ميخواهيم. عبادت: در لغت، به معناي نهايت فروتني و تذلل است. و دراصطلاح شريعت: عبارت از عملي است كه جمع كننده هر دو معناي محبت و فروتني كامل، و خوف و بيم باشد.
بهكاربردن دو فعل «نعبد» و «نستعين» به صيغه جمع، به قصد نشان دادن تواضع و فروتني از سوي بندگان است، نه به اين معني كه آنان خود را تعظيم كرده وبزرگ داشته اند. گويي كه بنده به قصور و كوتاهي خويش از ايستادن به تنهايي درپيشگاه خداوند بزرگ اعتراف نموده و ميگويد: بار خدايا ايستادن به تنهايي در آستان مناجات تو سزاوار شأن من نيست، بدين خاطر، به ساير مؤمنان پيوسته وقطرهاي از اقيانوس ايشان ميشوم، پس دعايم را با ايشان بپذير و مقدم ساختنعبادت بر استعانت، به اين سبب است كه اولي وسيلهاي براي درخواست دوميميباشد.
ابن عباس در تفسير: إِيَّاكَ نَعْبُدُ ميگويد: «پروردگارا! فقط تو را بهيگانگي ميخوانيم و فقط از تو ميترسيم نه از غير تو و بر طاعتت و بر كليه امورخويش، فقط از تو ياري ميخواهيم». قتاده ميگويد: «خداوند در اين آيه بهبندگانش دستور ميدهد تا عبادت را فقط براي او خالص گردانيده و در امورخويش فقط از او ياري بخواهند».
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (5)
«ما را به راه راست هدايت فرما» راهي كه ما را به سرمنزل انس و قرب توميرساند. هدايت: عبارت است از: ارشاد، يا توفيق، يا دلالت و راهنمايي. اما شخص راهيافته و هدايت شدهاي كه از پروردگار متعال طلب هدايت ميكند، اين درخواستش به معناي طلب افزودن بر هدايت وي است، چنانكه خداوند متعال ميفرمايد:
وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآَتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ
«و كساني كه هدايت يافتهاند ، خداوند برهدايتشان افزود» [ محمد/17].
صراط مستقيم: راه روشن اسلام است كه هيچ كجياي در آن نيست، همان راهي است كه پيامبران‡ بدان برانگيخته شدند تا سرانجام خداوند متعال رسالتخاتمص را پايانبخش رسالتهايشان گردانيد. گفتني است كه صراط مستقيم دربرگيرنده همه اموري است كه انسان را به سعادت دنيا و آخرت نايل ميگرداند؛ اعم از عقايد، احكام، آداب و غيره. در حديث شريف به روايت نواس بن سمعان آمده است كه رسول خداص فرمودند: «خداوند براي صراط مستقيم مثلي را آورده است. بدين گونه كه بر دو پهلوي صراط دو ديوار است كه در آنها دروازههايي گشوده شده و برآن درها پردههايي آويخته شده و بر سر در صراط، دعوتگري است كه ميگويد: هان اي مردم! همگي در صراط داخل شويد و كج نرويد. و دعوتگر ديگري است كه در بلنداي صراط قرارگرفته، و چون انسان بخواهد تا قسمتي از اين درها را بگشايد، به او ميگويد: واي بر تو! آن را بازنكن، كه اگر باز كني قطعا به آن وارد ميشوي. بنابراين، صراط اسلام است، دو ديوار، حدود الهي و درهاي بازشده محرمات وياند، دعوتگري كه بر سر صراط است، كتاب خدا است و دعوتگري كه بر بلنداي صراط است، واعظ واندرزگوي الهي در قلب هر مسلماني است».
علما گفتهاند: «خداوند متعال براي انسان پنج محور هدايت عنايت فرموده كه او ميتواند با توسل به اين محورها، به قله سعادت جاوداني نايل آيد:
1 ـ هدايت الهام فطري: كه انسان از ابتداي تولد از آن برخوردار ميباشد، چون احساس نياز به غذا و نوشيدني.
2 ـ هدايت حواس: كه متمم و مكمل هدايت اول است. گفتني است كه انسان وحيوان هر دو در اين دو نوع هدايت مشتركند.
3 ـ هدايت عقل: كه برتر از دو هدايت قبلي است.
4 ـ هدايت دين: كه هدايتي خطا ناپذير است.
5 ـ هدايت ياري و توفيق الهي: كه مخصوص تر از هدايت ديني است.
و همين نوع اخير از هدايت است كه خداوند متعال در اين آيه ما را به خواستندائمي آن فرمان داده است».
صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ (6) غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ (7)
«راه كساني كه به آنان نعمت ارزاني داشتهاي» اين نعمتيافتگان گرامي، همانكساني هستند كه در سوره « نساء» از آنان ياد شده است، جايي كه خداوند متعال ميفرمايد:
وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقً.
«و هر كس از خدا و پيامبر اطاعت كند، در زمره كساني است كه خداوند بهايشان نعمت داده است؛ اعم از پيامبران، صديقان، شهيدان و صالحان وه! آنهاچه همراهان و دوستان نيكويي هستند. اين فضلي است از جانب خدا و خدا داناييبسنده است» [النسآء/69 ].
«نه (راه) كساني كه مورد خشم قرار گرفتهاند» يعني: ما را با گروهي قرار نده كه از راه مستقيم منحرف شدهاند، گروهي كه از رحمت تو دورند و بهسبب آن كهبا وجود شناخت حق از آن روي برتافته اند، به سختترين عذاب و شكنجه مبتلاميگردند. اين مغضوبان به قول جمهور علما و طبق فرموده رسول خدا ص، يهوديانند.
«و نه» راه «گمراهان». اين گروه بر اساس فرموده رسول خداص ـ و به قول جمهور علما ـ نصاري (مسيحيان) ميباشند. يعني از آنجاييكه يهوديان حق را شناختند ولي آگاهانه آن را فروگذاشته و از آن روي برتافتند، سزاوار خشم وغضب الهي گرديدند و از آنجا كه نصاري (مسيحيان) نيز از روي جهل و ناآگاهي، از راه حق منحرف شده و در مورد مقام و منزلت عيسي غلو و زيادهروي كردند، در گمراهي آشكاري قرار گرفتند.
«آمين» يعني: خداوندا! دعايمان را اجابت كن. در حديث شريف به روايت عايشه رضيالله عنها آمده است كه رسول خداص فرمودند:
«ما حسدتكم اليهود على شيء ما حسدتكم على السلام والتأمين».
«يهود بر هيچ چيز ديگر، بهاندازه سلام گفتن و آمينگفتن بر شما حسد نورزيده اند ».
بايد دانست كه «آمين» دعا بوده و از كلمات و آيات قرآن نيست. البته آمينگفتن بعد از خواندن سوره فاتحه سنت است، به دليل اين حديث شريف: «هنگاميكه امام آمين ميگويد، شما نيز آمين بگوييد زيرا هر كس آمين گفتنش با آمينگفتن فرشتگان همراه گردد، گناهان گذشتهاش آمرزيده ميشود».
نظر احناف و مالكيها اين است كه: آهسته خواندن آمين از بلند خواندن آن بهتر است. اما شافعيها و حنبليها برآنند كه: آمين در نمازهاي سري آهسته و در نمازهاي جهري بلند خوانده شود و مقتدي نيز در گفتن آمين با امامش همراهيكند.
علماي اسلام در باره حكم خواندن سوره فاتحه در نماز، بر دو نظرند. نظر احناف اين است كه مطلق قرائت قرآن در نماز ـ چه سوره فاتحه و چه غير آن ـ به مقدار سه آيه كوتاه يا يك آيه بلند فرض است بنابراين، خواندن سوره فاتحه در نماز فرض نبوده بلكه واجب ميباشد. رأي دوم: رأي جمهور علما (مالكيها، شافعيها، حنبليها) است كه خواندن سوره فاتحه را در نماز فرض ميدانند.
28 جون 2010, 09:32, توسط hbibulla
(سوره بقره)
مدني است و داراي (286) آيه است.
وجه تسميه آن: اين سوره به سبب در برداشتن داستان «بقر ه»، يعني گاويكه خداوند متعال بني اسرائيل را به ذبح آن مأمور گردانيد، «بقره» ناميده شد. به قولي: اين سوره اولين سورهاي است كه در مدينه نازل گرديد.
فضيلت آن: در باره فضيلت آن احاديث بسياري روايت شده است. از آنجمله؛ مسلم، ترمذي و احمد از نواس بن سمعان روايت كردهاند كهرسول خداص فرمودند: «يؤتي بالقرآن وأهله الذين كانوا يعملون به في الدنيا، تقدمهم سوره البقرة وآل عمران: در روز قيامت، قرآن و اهل آن كه در دنيا بهآن عمل ميكردند، آورده ميشوند، درحاليكه در پيشاپيش آنها سوره بقره وآل عمران قرار دارند». همچنين در حديث شريف ديگري به روايت ابيامامه آمده است كه رسول خداص فرمودند: «اقرأوا القرآن فإنه شافع لأهله يوم القيامة، اقرأوا الزهراوين فإنهما يأتيان يوم القيامة كأنهما غمامتان أو غيابتان، أو كأنهما فرقان من طير صواف يحاجان عن أهلهما يوم القيامة، ثم قال: اقرءوا البقرة، فإن أخذها بركة وتركها حسرة، ولا تستطيعها البطلة: قرآن را بخوانيد زيرا قرآن شفاعتكننده اهلخويش در روز قيامت است. زهراوين (بقره و آل عمران) را نيز بخوانيد زيرا آندو در روز قيامت ميآيند؛ گويي دو پاره ابر سفيد و نوراني، يا دو چتر، يا دودسته از پرندگان بالگشادهاند، آنگاه از اهل خود در روز قيامت محاجه (پشتيبانيو دفاع) ميكنند و بر آنها سايه ميافگنند. سپس فرمودند: بقره را بخوانيد زيراخواندن آن بركت و ترك آن حسرت است و ساحران نميتوانند بر خواننده آنتسلط و سيطره و نفوذ يابند - يا ساحران نميتوانند آن را حفظ كنند». همچنين درحديث شريف به روايت ابيهريره آمده است كه رسول خداص فرمودند: «لاتجعلوا بيوتكم قبورا فان البيت الذي تقرأ فيه سوره البقره لايدخله الشيطان: خانههايتان را گورستان نگردانيد زيرا شيطان به خانهاي كه در آن سوره بقره خوانده شود، وارد نميشود». در حديث شريف ديگري از سهلبن سعد روايتشده است كه رسول خداص فرمودند: «ان لكل شيء سناما، و ان سنام القرآن البقره، و ان من قرأها في بيته ليله لم يدخلها الشيطان ثلاث ليال: همانا براي هرچيز اوجگاهي است و قطعا اوجگاه و قله قرآن، سوره بقره است، بدانيد كه هر كس شبانگاه آن را در خانهاش تلاوت كند، شيطان سه شب به آن خانه وارد نميشود».
سوره بقره طولاني ترين سوره قرآن كريم است و همانند ساير سورههاي مدني به بناي ساختار زندگي منظم مسلمانان در جامعه مدني و تبيين ابعاد آن توجه وعنايت دارد، جامعهاي كه در آن دين و دولت با هم بوده و از يكديگر جدانيستند زيرا اين دو در نظام اسلامي همچون جسم و روح لازم و ملزوم يكديگر ميباشند. لذا بنياد برنامههاي شريعت اسلامي در مدينه، بر نهادينه ساختن عقيده اسلامي و بر پا داشتن كاخ عمل صالح كه ترجمان اين ايمان و عقيده است استوار ميباشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بسيار بخشنده وبسيار مهربان
الم (1)
خوانده ميشود: «الف، لام، ميم». قرطبي مينويسد: «حروف مقطعهاي كهدر اوايل بعضي از سورههاي قرآن آمده است، سر الهي در قرآن است و جزخداوند متعال كسي ديگر اين سر را نميداند. سپس ميافزايد: اما جمع بسياري ازعلما گفتهاند: ما دوست داريم تا درباره آنها سخن گفته و فوايدي را كه درحروف مقطعه نهان است، جويا شويم و از معانياي كه ميتوان از آنها دريافتكرد، آگاه گرديم. پس ايشان دراينباره به تأويلاتي پرداخته و نظرياتي ارائه كردهاند كه در اينجا به مشهورترين آن بسنده ميكنيم و آن اين نظر است كه: خداوند عربها را با اين حروف مقطعه به مبارزه با قرآن فراميخواند، بدين معناكه اين حروف به حروف هجاي زبان عربي اشاره دارد تا به اعراب اعلام كند كهقرآن مركب از همان حروفي است كه خودشان با آن سخن ميگويند، پس اگرمدعي هستند كه قرآن كلام خداوند نيست، نظير آن را بياورند! و چون عجز وناتواني آنان در اين مبارزه و هماوردطلبي آشكار است بنابراين، حجت بر آنان بليغتر و رساتر ميگردد زيرا با وجود آن كه قرآن از حروف مورد تكلمشان خارجنيست، نفس اين واقعيت كه نميتوانند همانند آن را ساخته و براي مبارزه با آن بهميدان آورند، خود برهاني روشن بر حقانيت قرآن كريم و الهي بودن آنميباشد»
زمخشري ميگويد: «حروف مقطعه همه جمعا در اول قرآن كريم واردنگرديد تا مبارزه طلبي و هماوردخواهي قرآن بليغتر و جديتر باشد، همان گونهكه هدف از تكرار داستانهاي قرآن نيز، تكرار اندرزها و هشدارهاي الهي به بندگان است». ابنكثير ميگويد: «از اين رو، هر سورهاي كه با اين حروف آغاز شدهاست، حتما ذكر برتري قرآن و بيان اعجاز و عظمت آن نيز در آن سوره وجوددارد». گفتني است؛ حقيقتي كه ابن كثير در اينجا به آن پرداخته، با پژوهشاستقرائي در بيستونه سوره قرآن روشن شده است، همچون اين سوره وسورههاي: ﴿ الم (1) اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ (2) نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ (3) ﴾ [آل عمران: ١ – ٣]، ﴿ المص (1) كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ ﴾ [الأعراف: ١- ٢]، ﴿ الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْك﴾ [إبراهيم: ١ ] ، ﴿ الم (1) تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ﴾ [السجدة: ١ - ٢] ﴿ حم (1) تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (2) ﴾ [فصلت: ١ - ٢]، و ديگرسورههايي كه با حروف مقطعه آغاز شدهاند.
ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (2)
«اين كتاب» يعني: اين قرآن عظيم «هيچ شبههاي در آن نيست» يعني: در اينحقيقت هيچ شك و شبههاي نيست كه اين كتاب از جانب خداوند متعال نازل شدهاست «هدايتي براي متقين است» هدايت: راهنمائي است براي رسيدن به مطلوب. متقين: كساني هستند كه خود را از آنچه كه به زيانشان است نگاه داشته اند، به همين خاطر به اوامر الهي پايبند گشته و از نواهي و محرمات او پرهيز كرده اند.ابن عباس در تفسير: (هدي للمتقين) ميگويد: «متقين كساني هستند كه ازمجازات خداوند پرهيز كرده و هدايتي را كه ميشناسند، فرونميگذارند، و درتصديق به آنچه كه از سوي وي آمده است، به رحمتش اميد دارند». درحديث شريف آمده است: «لا يبلغ العبد أن يكون من المتقين حتى يدع ما لا بأس به حذراً مما به بأس: بنده به جايگاه متقيان و پرهيزگاران نميرسد تا آنگاه كه آنچه رادر آن مانع و ايرادي نيست، بهخاطر پرهيز از ارتكاب آنچه كه در آن مانع وايرادي هست، ترك نكند». از ابوهريره روايت شده است كه مردي به ويگفت: «تقوي چيست؟ ابوهريره از وي پرسيد: آيا تاكنون با مسير پر از خاريمواجه شدهاي؟ آن مرد گفت: آري! ابوهريره فرمود: در آن هنگام چهكردهاي؟ مرد گفت: چون خار را ديدم، از آن برجسته، يا از رفتن به آن راهمنصرف گشتهام. ابوهريره فرمود: تقوي يعني همين!»
شكي نيست كه تقوي كانون تمام خوبيها، سفارش الهي به گذشتگان وآيندگان و بهترين صفتي است كه انسان مؤمن ميتواند به آن آراسته گردد.چنانكه ابودرداء نيز چنين گفته است.
آنگاه خداوند متعال چهار صفت را براي متقين ذكر ميكند، نخستين صفتاين است:
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ (3)
«آنان كه به غيب ايمان ميآورند» ايمان: در لغت، تصديق و باور محض است، ولي آنگاه كه به طور مطلق به كار برده شود؛ مراد از آن همان ايماني است كه شامل هر سه اصل اعتقاد، قول و عمل باشد. كه بيشتر ائمه براين نظرند. احمدبنحنبل و شافعي گفته اند: «اجماع بر آن است كه ايمان عبارت از: قول وعمل هر دو ميباشد». گفتني است كه ايمان به آنچه خداي عزوجل نازل فرموده،تجزيه پذير نميباشد. اما «غيب»: هرآن چيزي است كه عقلها به آن راه نمييابدو رسول خداص از وجود آن خبر دادهاند، مانند نشانههاي قيامت، عذاب قبر، نشر و حشر، صراط، ميزان، بهشت و دوزخ. در حديث شريف آمده است كهرسول خدا ص فرمودند: «الإيمان أن تؤمن بالله وملائكته وكتبه ورسله واليومالآخر، وتؤمن بالقدر خيره وشره: ايمان آن است كه خدا، فرشتگان، كتابها، پيامبرانش و روز آخرت را باور كني و همچنين قدر را در خير و شر آن تصديقنمايي». همچنين در حديث شريف آمده است كه ابوعبيده جراح گفت: يارسولالله! آيا كسي از ما اصحاب بهتر هم هست؛ با توجه به اين كه ما به شماايمان آورده و همراه شما جهاد كردهايم؟ فرمودند: «آري! بعد از شما كساني خواهند آمد كه به من در حاليكه مرا نديدهاند ايمان ميآورند، آنها از شما بهترند»
دومين صفت متقيان اين است: «و نماز را برپا ميدارند» برپاداشتن نماز: ادايآن، با رعايت اركان، سنن و آداب آن در اوقات تعيين شده آن است.
ابن عباس در تفسير (وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ ) ميگويد: «يعني نمازهاي پنجگانه را برپا ميدارند». همچنين او ميگويد: «بر پاداشتن نماز؛ يعني بجا آوردن كاملركوع، سجده، تلاوت و خشوع در آن». قتاده ميگويد: «بر پاداشتن نماز؛ يعنينگاه داشتن وقت، وضوء، ركوع و سجده آن». خلاصه اين كه: تقواپيشهگان نماز را بر وجه كامل ـ با رعايت شروط، اركان، آداب و خشوع آن ـ برپا ميدارند. بنابراين، نماز بي حضور همانند پيكر بي روح است.
سومين صفت متقيان اين است: «و از آنچه به ايشان روزي دادهايم، انفاقميكنند» ابن عباس ميگويد: «يعني زكات اموالشان راميپردازند». اماابنجرير طبري ميگويد: «آيه كريمه عام است و شامل زكات فرض و صدقات نفل - همه - ميشود، بي هيچ گونه تفاوتي ميان صدقه فرض و صدقه نفل و ميان انفاق بر نزديكان و غير آنان». رأي صحيحتر نيز همين رأي است. ابن كثير ميگويد: «خداوند نماز و انفاق مال را در بسياري از آيات باهم ذكر ميكندزيرا نماز؛ حق خداوند متعال و انفاق مال؛ نيكي و احسان به مخلوقات وي است»
وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (4)
چهارمين صفت متقيان اين است: «و آنان كه به آنچه بهسوي تو نازل شده و بهآنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان ميآورند» يعني: تو را در آنچه كه از جانبخداوند بههمراه آوردهاي و نيز آنچه را كه پيامبران قبل از تو بههمراه آوردهاند، تصديق ميكنند و ميان پيامبران الهي: هيچ گونه تفاوتي قايل نشده وآنچه را كه ايشان از بارگاه پروردگار خويش آوردهاند، انكار نميكنند. درحديث شريف آمده است كه رسول خدا ص فرمودند: «سه تناند كه پاداششان را دوبار دريافت ميكنند:
1- شخصي از اهل كتاب كه هم به پيامبر خويش و هم به من ايمانآورده. 2 - بردهاي كه حق خدا و حق مالكانش را ادا كرده است. 3 - شخصيكه به كنيزك خويش آدابي نيكو آموخته سپس آزادش ساخته و باوي ازدواجكرده است». «و آنانند كه به آخرت يقين دارند» مراد اين است كه آنان بي هيچگونهشكي به برانگيخته شدن پس از مرگ، حشر و نشر و ديگر امور آخرت باور دارند، نه آن گروهي كه ميپندارند به پيامبران و كتابهاي آسماني پيشين ايمان آوردهاند، در حالي كه به آنچه تو به همراه آوردهاي، كفر ميورزند.
مجاهد ميگويد: «در اول سوره بقره چهار آيه در وصف مؤمنان، دو آيه در بيان صفات كافران و سيزده آيه در بيان صفات و ويژگي هاي منافقان است»
28 جون 2010, 19:39, توسط عزیز یاسین
دوست عزیز حبیب الله خان سلام
از نوشته هایتان استنباط میشود که شما مقاله را و به خصوص مقدمه ء آنرا یا اصلا نخوانده اید و یا آنرا به دقت مطالعه ننموده اید زیرا شما یک جمله هم در نقد استدلالهای من ننوشته اید. موضوع دیگر اینکه باید برایتان خاطر نشان نمایم که من در بخشهای دوم و سوم که عنقریب به نشر خواهم سپرد سورهء بقرة یا همان سورهء گاو را ونیز موضوع ذات وصفات و جبر و اختیار را به برسی خواهم گرفت و آنگاه شما میتوانید در آن زمینه ها با من به بحث بپردازید - البته نه به اين شیوه ییکه هم اکنون پرداخته اید - و اما اکنون اگر توشه یی در چانته دارید بفرمایید نظریات و استدلاهای مرا در زمینهء سورهء فاتحه به نقد بگیرید
بهروز باشید
عزیز یاسین
29 جون 2010, 05:16, توسط hbibulla
عزيز ياسين
سلام برای همه
شما اگر دقيق مطالعه کنيد جوابتان مکمل نوشته شده .وچیزهایکه شما نوشتید این نظر شخصی شماست که برداشت کرديد مثل اينکه در دست انسان خرابکار بيل و کلنگ را بدهی همه جاه را خراب ميکند بخاطرييکه خرابکار است وبرداشت خرابکار هميشه خرابکاری است اما اگردر دست انسان خیر اندیش بدهی کوشش میکند که جاهی را آباد کند بخاطریکه برداشت خیر اندیش همیشه خیر اندیشی است موفق باشید
29 جون 2010, 08:45, توسط عزیز یاسین
حبیب الله خان سلام
معلوم میشود که چانتهء شما واقعا خالی و بی مایه است و شما توانایی پرداختن به بحث ومناظره را ندارید ... مرا خرابکار گفته اید که این اسلوب بحث نیست .... اگر بالفرض همین اسلوب شما را هم بپذیریم پس با ید بدانید که من خرابکار نی بلکه نشاندهندهء خرابی ها هستم اسلام عزیز شما سراپا ویران و پراز منجلابهاست و به کسانی چون من ضرورت است تا این خرابیها و منجلابها را برجسته ساخته ملیونها انسانی را که متأسفانه به اثر عوامل گوناگون در آن در گیر مانده اند ، بیدار و را ه راست وزنده گی در پرتو دانش و تمدن امروزی را به آنان نشا ن دهند. ... و اینکه شما مرا تخریبکار قلمداد کرده اید لطف نموده بگویید که من کدام آبادی اسلام را تخریب کرده ام ؟ به نظر من آنچه من نوشته ام و خواهم نوشت افشای گندیده گی ها و خرابیهایی است که در متن اسلام وجود دارد نه تخریب آبادیهای آن.
بهروز باشید
عزیز
30 جون 2010, 07:29, توسط hbibulla
عزيز ياسين
سلام برای همه
شما نوشتید که من توانایی پرداختن به بحث ومناظره را ندارم شما اگر درست مطالعه کنيد جوابی را که برايتان فرستاده ام برای شما کافی است اما چون شما درک کرده نميتوانيد این گناه اسلام ویا از من نیست. اول شما فکر کنید محمد (ص) وقتی که انسانها را شروع به دعوت کردن به دین اسلام کرد به جز از الله (ج) یاوری نداشت همه مخالفش بودند و همه میخواستند که از بینش ببرند کی چی کرده توانست چرا همه پلانهایشان بر باد میرفت چرا نتوانستند که از بینش ببرند بر عکس چقدر انسانها ایمان آوردند در حالیکه جاهیلیت به اوج خود رسیده بود.جواب بخاطرییکه الله (ج) یاورش بود .حق همیشه پیروز است دوم یک ونیم ملیارد کم یا بیش مسلمان در دنیا زنده گی میکنند همه بی عقل استند تنها شما با عقل استید تنها شما نابغه برآمدید اگر اینقدر عاقل استی در زندهگیت چی داری چی را اختراع کرده ای من اطمینان دارم که در نان روز و شبت احتیاج استی .ببینید از شما خواهش میکنم که اول توحین به دین پاک اسلام نکنید در قرآن گندیده گی و خرابی نیست گنديده گی و خرابی در مغز شماست که آيات قرآن پاک را درک کرده نميتوانيد.حالا ما را ملامت میکنی .
همه انسانها یگانه چیزی را قناعت دارند که الله (ج) برايشان مکمل داده است این عقل است چرا که هرکس خود را از ديگران کرده با عقل حساب ميکنند اميد که آزرده نشويد موفق باشيد
30 جون 2010, 19:22, توسط عزیز یاسین
حبیب الله خان بازهم سلام
هرچند با مشاهدهء پاسخ شما متیقن شده ام که شما واقعاً یک شخص کم دانش واحساساتی و خون گرمی هستید و از همین سبب چندان مائل به پاسخ دهی به شما نیستم مگر با اینهم به خاطر ارج نهادن به انسانیت شما و به این امید که بتوانم شمارا به برگشتن از راه نادرست وناصواب دین باوری و خرافه پسندی وروی آوردن به شاهراه تمدن و خردمندی تشویق و ترغیب نمایم ، چند سطرزیرین رابرایتان مینویسم و از شما خواهش میکنم که به جای إحساساتی شدن و ناسزا گفتن به دیگران سر به گریبان برده در نزد خود به فکر فروبروید و در عقائد خرافاتی ونابخردانهء اسلامی خود تجدید نظر نموده آنچه را که عقل و خرد و اخلاق انسانی نمی پسندد ، به نقد و بررسی بگیرید
شما نوشته اید که گویا جوابی که به من داده اید کافی است ولی من آنرا درک کرده نمیتوانم . حال اینکه شما متأسفانه یک جمله هم درپاسخ به من در زمینهء تناقضات موجود در آنچه که به نام سورهء فاتحه یاد میشود ننوشته اید و بدون در نظر داشت پیشنهاد من شروع کرده اید به وعظ ونصیحت ، چیزی که هزارو چهارصد سال است با استفاده از آن خاک به چشم ملیونها انسان خوش باور وساده میزنید و با دروغهای شاخدار خود، مردم را فریب میدهید ، مگر اکنون باید بدانید که بازار دین فروشان دیگر روبه کساد نهاده و روزتاروز خریداران خود را از دست میدهد.
در اینجا باید به شما خاطر نشان کنم که لطفاً بعد از این کلمهء ( توهین ) را با هاء غیرملفوظ و یا همان هاء دوچشمه بنویسیو نه با حاء حلقی.
در اخیر یکبار دیگر باید به خاطرتان بیاورم که موضوع مورد بحث ما دراینجا همان مکی بودن ، مدنی بودن ویا هیچیک از این دو بودن سورهء فاتحه و تناقضات موجود در آن است که متأسفانه شماتا کنون به آن نپرداخته اید. لذا هرگاه در همین موارد مشخص چیزی برای گفتن دارید خوب ورنه لطفاً باعث إتلاف وقت گرانبهای خودتان نشوید.
بدرود
عزیز یاسین
2 جولای 2010, 05:27, توسط hbibulla
َعزيز ياسين
سلام برای همه
عاقلان پی نقطه نمیروند. به نامه خود توجه کنيد اول نامه خود را درست کنيد بعدآ انتقاد بالای ديگران بيگيريد .من برایت انشاالله که خلاصه مینویسم .
إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ.
«اين نامهاي از جانب سليماناست و اين نامه به نام خداوند بخشايشگر مهربان است ». [ نمل /30].
زبور،انجيل،تورات،قرآن پاک اينها همه کتابهايست که از طرف الله (ج) نازل شده که همه مومن مسلمان بر اينها ايمان دارند .قرآن پاک تصدیق کننده یی کتابهای دیگر است تقریبآ تمام آیت های آنها مشابهی یگدیگراستند مگر آنهایراکه انسانها دست زدند.
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (5)مارا هدایت کن در راه مستقیم یعنی از اول تا آخر. اول هدایت شده ایم وتا آخر نهگدار مارا دراین راه کدام راه راهی که تا آخر محمد(ص) ویارانش بودند.انسان هر لحظه میتواند گمراه شود اول اینکه انسان ضعیف آفریده شده دوم شیطان دشمن آشکار انسان است به این خاطر این دعا خوانده میشود.این به این معنی نیست که ما هدایت شده ایم پس دل ما هر چی که میخواهد بکند یعنی دیگر به نماز ودعا ضرورت نیست . ببینید امروز خیلی ها ادعای اسلام میکنند بسیاری کردارشان مثل کفر است مثلا قبر پرستانرا. فرق بین عیسوی ها وآنها چی است .در حالیکه هردو کتاب آسمانی دارند اما آنها نمیخواهند از کتابهای خود پیروی کنند هر چی که کلانهایشان برایشان میگویند آنرا پیروی میکنند .در حالی که الله(ج) در همه کتابهایش گفته غیر از من کسی دیگر را پرستش نکنید از همه من برای شما نزدیکم هر چی میخواهید از من بخواهید نه از کدام عکس یا قبر انسان و...تنها من میشنوم ومیبینم وتوانا استم .به همین خاطراست که یهود و نصارا را مثال زده که کتاب داشتند اما چیگونه گمراه شدند .
نماز،دعا غذای ايمان است مثل اينکه انسان روز سه وقت غذا ميخورد که بدنش صحتمند و قوی باشد.پنج وقت نماز نيز به غير از مفاد های ديگری که دارد ايمان را استواروقوی نگهداری ميکند.
محمد(ص) شبانه آنقدر نماز ميخواند که رگهای پاهايش میپنديدن خانمش برايش گفت يارسول الله
برای شما بهشت آماده است الله(ج) شما را بخشيده چرا اينقدر نماز ميخوانی برايش گفت الله(ج) که اينقدرنعمتها را داده شکرش را به جا نيآورم .ببينيد یک انسان که برای ما نیکی و خوبی کند باید که در مقابلش نیکی و خوبی کنیم وسپاس گذار باشیم . رحمت ها ونعمت ها از طرف الله(ج) است از بنده بايد تزروع سپاس دعا ونماز و غیره باشد الله(ج) دوست ندارد ناسپاسانرا...موفق باشید
2 جولای 2010, 06:04, توسط hbibulla
قال رسول الله (ص): بادروا بالأعمال فتنا كقطع اليل المظلم يصبح الرجل مؤمنا ويمسي كافرا ويمسي مؤمنا ويصبح كافرا يبيع أحدهم دينه بغرض من الدنيا قليل ( رواه مسلم وأحمد والترمذي وقد صححه الألباني في صحيح الجامع: 2814) ترجمه: به اداى اعمال بشتابيد, كه در پيش فتنهاى هست, كه مثل پارة شب تار مى باشند. در آن كس صبح مسلمان بوده شام كافر گردد وبرعكس حال شام مسلمان بوده صبح كافر شود ودين خود را براى دريافت منفعت ناچيزى بفروشند يعنى بكوشيد وعمل كنيد, كه در آن روز ثبات بر دين وعقيده مشكل گردد.
در حالت آرامى وفراخى همه محبت الله وثبات خود را در دين او دعوا مى كنند وچون به سختيها ودشواريها رو به رو گردند تنها كسانى صادق در ايمانشان ثابت مى مانند. اما كسانى, كه بر دروغ خود را مسلمان مى گفته اند از دين مرتد مى شوند. در اين موضوع الله تعالى مى فرمايد: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ﴾ ( العنكبوت: 3 ) ترجمه: ﴿آيا مردم گمان مى كنند, كه گذارده شوند, كه بگويند ايمان آورده ايم وفتنه (يعنى امتحان) كرده نشوند؟ به تحقيق كسانى قبل از ايشان گذشته را امتحان كرده ايم. پس الله كسان صادق وكاذب را البته از هم جدا وفرق خواهد كرد﴾
س: آيا الله تعالى انواع فتنها را ذكر كرده است ج: آرى! از جمله در آيت: ﴿حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ﴾ (البقرة: 193) ترجمه: ﴿تا كه فتنه نباشد﴾ مراد از فتنه شرك است. در آيت ﴿إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ ( النساء: 101) ترجمه: ﴿اگر خوف بريد, كه كافران شما را به فتنه اندازند﴾ مراد از آن گمراهى مى باشد وغيره.
2 جولای 2010, 17:54, توسط عزیز یاسین
حبیب جان سلام
حالا دیگر واقعاً شمارا شایستهء بحث و جدل ندانسته شما را به همان مفهوم موهوم وناپیدایی که نامش را الله نهاده اید میسپبارم به خیر باشید
عزیز یاسین
6 جولای 2010, 04:47, توسط hbibulla
َعزيزياسين
سلام برای همه
بلاخره تمام منطق شما اين بود از شما جز اين چيزی ديگر انتظار نداشتم
كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمىكند كه آنان را (از عذاب الهى) بترسانى يا نترسانى; ايمان نخواهند آورد. (6)
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده; و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده; و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست. (7)
در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است; خداوند بر بيمارى آنان افزوده; و به خاطر دروغهايى كه ميگفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست. (10)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «در زمين فساد نكنيد» مىگويند: «ما فقط اصلاحكنندهايم سذللّه! (11)
آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند; ولى نمىفهمند. (12)
و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مىگويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمىدانند! (13)
خداوند آنان را استهزا مىكند; و آنها را در طغيانشان نگه مىدارد، تا سرگردان شوند. (15)
آنان كسانى هستند كه «هدايت» را به «گمراهى» فروختهاند; و (اين) تجارت آنها سودى نداده; و هدايت نيافتهاند. (16)
آنها كران، گنگها و كورانند; لذا (از راه خطا) بازنمىگردند! (18)
6 جولای 2010, 16:53, توسط عزیز یاسین
حبیب جان عزیز سلام
من در بخشهای بعدی حتما بالای تمام آن خزعبلات و نابخردی هایی که تذکر داده یی نقد و نظر خود را خواهم نوشت و امید وارم بتوانم شما و امثال شما را ازنابخردی وازخود بیگانه گی واین چاه تاریک دین باوری و خداپرستی برون نموده چشمانتان را باز نمایم تا شما هم مانند من وملیونها آدم دیگر جهان را باچشمان خودتان ببینید نه با چشمان دیگران . فقط منتظر انتشار بخشهای بعدی باشید
عربز یاسین
14 مارچ 2012, 20:54, توسط فراری غرب
درود به همه
حق با عزیز یا سین است چون مطابقت با علم روز دارد نه یانکه دروازه اسمان باز شد کدام در وازه کدام اسمان اسمان یعنی چی .
انچه که لازم بوده حضرت عزیز یاسین تحریر کرده است.
عزیز جان موفق باشی منتظر نشرات شما و شما دوستان زیادی دارید .
15 مارچ 2012, 00:10
فراری غرب گرامی درود به شما
از حسن نظر و محبت شما سپاسگزارم و آرزومندم بتوانم اقلا با نوشته های خویش آرزوی به دل خفتهء ملیونها انسان آزاد اندیش و برابری خواه جهان و به خصوص توده های ملیونی افغانستان را که در چنگال خون چکان این دیانت وحشت وترور و ارعاب و حیله و نیرنگ و فساد گیرمانده اند بر آورده سازم . به شما وعده میسپارم که در این راه پرافتخار از هیچگونه قربانی دریغ نخواهم نمود . از شما عزیزان خواهشمندم تا در زمینه ء نشر و پخش هرچه وسیعتر این مقالات بامن همکاری فرموده آنرا به دوستان خویش بفرستید و از آنان خواهش کنید تا بعد از مطالعه آنرا به دوستان خویش إرسال نمایند.
مؤفق باشید
خدمت گزارشما عزیزیاسین