آزادی و مفهوم چندگانه
آزادی چنین قدرت را در ذات خود دارد تا بتواند رهیافت و افق گشا باشد
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
انسان ها با توجه به خواست ها و نیاز های که داشته است، در اجتماع زیست نموده تا از آسیب ها رهایی یابد. وجود چنین اجتماعات مستلزم قانون و هنجاری می باشد که حقوق و آزادی را حراست و در گونه گون خواست ها و هویت های متفاوت در صلح و آرامش زنده گی نماید. این نظم ومقررات و برخورداری از هنجارها،هدف جامعه می باشد.
بنابرین برخورداری از حقوق و آزادی از جمله ارزش های حیاتی و حقوق اساسی هر فرد می باشد که تواُم با تولد انسان بوده و انسان در ذات خود آزاد به میان آمده است و هیچ گونه ارگان ونهادی نمی تواند این حق را از انسان سلب نماید و یا انسان را مجبور به ترک آن نماید.
زیرا تاریخ بشریت همواره جدل برای آزادی وحقوق اساسی آن بوده است. در حقیقت آزادی به انسان ماهیت و عینیت می دهد وبه عنوان یک موجود کامل تبارز هویت می کند. بناً انسان بدون آزادی کامل بوده نمی تواند،چرا که آزادی یکی از مؤلفه وجودی هر انسان می باشد و انسان بدون آزادی ناقص است. انسان بدون آزادی نمی تواند هویت پیدا کند هر انسان در ذات خود آزاد آفریده شده و آزاد می تواند زنده گی کند. بدون آنکه اکراه و ترس و یا تفتیش در بیان عقیده ی آن مطرح باشد. فرد هر آن چه را می اندیشد،باور دارد،در بیان آن همچنان آزاد می باشد، چون زنده گی ومفهوم انسانیت در تفکر و عقیده ی است که شخص به آن، باور دارد.
لذا این حق در ذات و سرشت بنیادین انسان جای دارد،بدون تفکر و اندیشیدن و بیان آن انسان مفهوم ندارد و یک موجود هرزه و انتزاعی می باشد. زیرا هویت انسان با سایر هستنده(موجودات)ها در واقع همان تفکر و نیروی عقل است که انسان با آن مفهوم و هویت پیدا می کند و با عقل و بیان آن انسان کامل پنداشته می شود.
به رغم آنکه انسان در اجتماع و محیط زنده گی می کند که در آن قانون و هنجارهای اجتماعی وجود دارد. اما همه ی این قوانین و هنجارها برای حمایت از آزادی و حقوق اساسی فرد می باشد، نه آنکه آزادی ها حقوق را پایمال و یا محدود سازد. بل نقش قانون در جامعه صرف تفسیر آزادی و نظم بخشیدن اجتماع وحقوق افراد می باشد، تا از هرج ومرج در جامعه جلوگیری نماید و زمینه سوء از آزادی ها و حقوق را سد سازد و همه افراد د رتحت یک نظم و بدون آنکه به حقوق و آزادی های همدیگر تخطی و تجاوز نماید،بسرمی برند و در مشارکت و چندگانگی نیازها،چشم داشت ها،رویکردها و عقاید مختلف د رصلح و آرامش در جامعه مدنی و پذیرش همدیگر زنده گی می نماید و قانون حافظ حقوق و آزادی های اساسی هر فرد می باشد.
بنابرین آزادی به مفهوم گسترده آن فقدان هر گونه تهدید می باشد.خواه مادی و یا معنوی باشد و قانون و جامعه آنرا تضمین و حمایت می کند.البته باید توجه داشت که هرگونه عملکرد که نورم های جامعه و روحیه قانون را خدشه دار سازد جواز ندارد و هر آن عمل اندیشگرانه که با معیار و محک های ارزشی و هنجار های جامعه موافق باشد،نمود حمایت دارد.
زیرا افراد د رقرارداد و توافق میان هم،چنین ارزش ها و نورم ها را بمیان می آورد. مفهوم آزادی بزرگتر از آن می باشد که به معنی هرج ومرج تصور شود وهرآنچه به نظر آید عملی گردد. بل در نوع خود آزادی مفهوم را افاده می کند که هر فرد همان اندازه برای خود قایل است برای دیگران نیز قایل باشد.این جوهر آزادی است به مفهوم عدالت از نظر یورگن هابرماس. هابرماس تاکید می کند که" آزادی بمعنی عدالت و رفتار برابر میان همدیگر د رجامعه می باشد" که اساس جامعه مدنی و حقوق شهروندی را تشکیل می دهد.
جامعه که همه افراد آن حقوق و آزادی های مدنی و سیاسی خود را در فرایند هم ساز عدالت و قانونیت برای تحقق فرهنگ انسانی و مدنی گام بردارد،چنین جامعه بازو استوارتر می باشد و انسان های آن بدون آنکه دست به خشونت و به اقدامات متوسل گردند که باعث عدم اطاعت از قانون و یا کرامت انسانی را خدشه دار سازد دوری می جویند و در دوشادوش و پذیرش هم باتنوع و تکثر رفتارها،عقیده و نگرش ها با روحیه تساهل و مدارا باهم زنده گی می نماید.
اما ایزیا برلین محقق انگلیسی روسی تبار با رویکرد دیگری به آزادی پرتاخته است. آزادی را از دو نگاه به بحث واندیشه گرفته است. آزادی مثبت و آزادی منفی.
آزادی منفی: یعنی انتخاب میان شقوق های مختلف یا امکان گزنیش های متفاوت می باشد، در ضمن دیگران هم مزاحمتی برای آن فراهم نمی آورد. یعنی عدم دخالت دیگران در فعالیت های اشخاص چه بالفعل و بالقوه باشد،آزادی منفی می باشد.
آزادی مثبت: آزادی خود سروری برخویش و یا کنترول عقلانی زنده گی بر خویش است. آزادی مثبت یعنی خود سروری یا خود رهبری یا خود فرمانی
برلین آزادی مثبت را دلیل تکیه به مفهوم عقلایی ومونیستی از خیر رد می کند. اشکال مختلف توتالیتاریسم مبتنی بر آزادی مثبت است.چرا که دید گاه مونیستی،ذاتی مفاهیم مثبت آزادیست.برلین در ضمن نگاه مونیستی و پافشاری پلورالیستی به تنوع وعدم توافق و قیاس ناپذیری خیر های اصلی انسانی ، از آزادی منفی به عنوان گونه بنیادین دفاع می کند و آزادی منفی را مرکب از آزادی های متنوع وغالباً متضاد و بعضاً نامتوافق می داند.
آزادی منفی جزء سازنده خود آفرینی انسان از طریق دست زدن به انتخاب های اساسی میان چیزهای توافق ناپذیراست.
آزادی منفی ارزش مند است،چرا که خود آفرینی انسان را از طریق دست زدن به انتخاب میان شرها و خیر ها عقلاً غیر قابل قیاس تسهیل می بخشد.دخالت دولت د رزنده گی افراد برای ایجاد آزادی مثبت به حکومت توتالیتر می انجامد. دولت نباید آرمان های خاص را برای اصلاح وسعادت جامعه به مردم تحمیل کند.
اما دولت د رفرایند مدیریت و اصلاح جامعه و ساختار هایش نقش مهم دارد،نقش دولت دقیقاً به آزادی منفی باز می گردد. یعنی دولت باید با رفع موانع از حوزه های اقتصاد،سیاست،فرهنگ و اجتماع شرایط انتخاب وخود آفرینی افراد را مهیا سازد تا فرد خود بتواند به زنده گی فردی منفردگرانه و اجتماعی خود راه های زنده گی و پیشرفت را بپیماید.
جامعه نیز نباید د رراه از قبل تعین شده وانتخاب شده قرار نگیرد. افراد آن حق دارد هر گونه پژوهش و رویکرد عقلانی را در پیش گیرد ومتکی به تجربه های و اندوخته های قبلی نباشد. خود دراین فرایند آفرینش گر وتجربه گر باشد و خود بتواند میان خوب وبد معیار و محک راقایل شود و جامعه د رصورت می تواند که چنین آزادی های اساسی را برای افراد قایل شود که دولت ونهاد های آن د رفراهم آوری وتسهیلات کمک نماید.
بنابرین آزادی چنین قدرت را در ذات خود دارد تا بتواند رهیافت و افق گشا باشد و در مسیر تمام تجربه و ابتکارات قرار گیرد.نه اینکه باعث مخیل نظم اجتماعی ونورم های اجتماعی شود وافراد جامعه مقید و در مسیری قرار گیرد که تمام از قبل تعین شده و معیاری باشد.خط های سرخ ومجاز مشخص و معین باشد افراد که از آن عدول کند مستوجب مکافات باشد.چنین خط ها خود زنجیرو موانع است که آزادی وخلاقیت را از حرکت باز می دارد بقول جان لاک"انسان آزاد متولد می شود،اما همیشه در زنجیر می باشد" این قید ها و زنجیر ها به نام های مختلف می تواند انسان ها را محدود و ناتوان سازد.حکومت ها و جریان های سیاسی و ایدیولوژیکی نیز می تواند با قرائت های اقتدارگرایانه از دین،قانون و نورم های اجتماعی،آزادی را تهدید و یا هم نابود سازد.
ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده فرانسوی آزادی رابا نگاه شکاکانه و توام بااضطراب می بیند.چنانچه آزادی را نیز یک نوع اضطراب و دلهره برای انسان می داند.زمانیکه انسان دست به انتخاب می زند، قطعاً یک دلهره دارد تا مبادا چگونه باشد؟
زمانیکه شخص به اراده آزاد خود انتخاب می کند. متعاقباً مسؤلیت بوجود می آید واین مسؤلیت در نوع خود می تواند انسان را واقف سازد از پیامد مسؤلیت و انجام کاری که در پیش دارد. بناً آزادی از این منظر بسیار مهم و حساس تلقی می شود. زیرا فرد خود با عقلانیت و باورمندی که دارد به حرکت آغاز می کند، قطعاً توام با هراس این مسیر را می پیماید واز این جهت بسیار ارزشمند برای آدمی می باشد.
در سخن آخرباید گفت آزادی و حقوق مربوط به آن طور عمل شود که آزادی را چه د رشخص خود و چه در شخص دیگرن هموار سازیم و در عین حال به عنوان غایت تلقی نمایم نه به عنوان وسیله. زیراآنچه تا اکنون از آزادی ومفهوم چندگانه آن بنا بر دید گاه های مختلف فکری که در فوق اشاره نمودیم به این نتیجه منتهی می شویم که آزادی به عنوان یکی از ارزشی های حیاتی و غیر قابل انفکاک از انسان می باشد.انسان بدون این ارزش قطعاً مفهوم و هویت انسانی خود را از دست می دهد و ناقص پنداشته می شود.
بدین لحاظ دولت ها نیز ملزم است بنابر میثاق ها وکنوانسیون های بین المللی و نصوص شرایع دینی که به آنها متعهد است به حقوق و آزادی های فردی شهروندان خود احترام داشته باشد و از آن حراست نماید.
ماخذ:
- چهار مقاله در باره آزادی ـــــــــــــ آیزیا برلین
- هستی و نیستی ـــــــــــــــــ ژان پل سارتر
پيامها
21 می 2008, 00:41, توسط خالد انصاری
سلام برهمه!
من به عنوان یک جوان افغان در این شرایط حساس کشوری واقعاً احساس بی گانگی می کنم.زیرا آنچه تا اکنون برای ما جوانان مهم بوده اینکه ما آزادی نداشته ایم.آزادی های ماجوانان بصورت های مختلف از طرف فامیل،جامعه و دولت سرکوب شده است و از ما گرفته شده است. این حقیقت بسیار جبران ناپذیر و درست ناخوشایند برای ما جوانان نسل بحران می باشد.هنوز در این کشور نمی توان حرف های خود را به زبان آورد وبه عنوان های مختلف جوانان و نویسنده گان ما مورد ضرب و شتم قرار می گیرند و به زندان ها فرستاده می شود.
من از تمام جوانان و نویسنده گان می خواهم که برای آزادی در این کشور مبارزه پی گیر نمایند و برای رهای پرویز کامبخش تلاش نمایند. موفق باشید.
21 می 2008, 12:45, توسط امیرالمومنین ملا نصرالدین
محترم جهانیار از خواندن مقاله ات استفاده بردم
از اینکه در مورد اذادی که بهترین هدیه خداندی است نوشته اید قابل قدر است در ضمن مقاله که نوشته اید به سیاست و سیاست زدگی الوده نبوده و نظر خود و دیگر کسان که مطرح هستند را نوشته اید این خود یک امتیاز است ...
از محتوای مقاله شما چنین استنباط میشود که انسان از بدو تولد یک انسان ازاد بوده و هیچ قانون نباید اورا به بند بکشد, من برعکس برداشت شما عقیده دارم که اولا وقتیکه کودک تازه چشم به جهان میگشاید باید که اول در کوش راست اش اذان و درگوش چپ اش اقامه خوانده شود تا بدین صورت تا اخر عمر این طنین در گوشش بماند زمان که کودک کم کم رشد میکند باید که یک تعداد ظوابت دینی به ایشان تلقین شود و در قدم بعدی تمام دستورات که از سوی خداوند نازل شده به کودک اموخته شود تا او در هنگام حیات به بیراهی کشیده نشده و در اخرت گرفتار اتش جهنم نشود, اذادی خارج از دستورات الهی کاملا بی معنی بوده مرز های اذادی را خداوند در کتابش ثبت کرده و هیچ کس را قدرت تغییر ان را نیست اذادی که شما در جملات زیبا پیشنهاد میکنید یک فکر وارداتی بوده و به درد مردم ما نمیخورد چرا که در نوشته شما استاندارد های دینی مد نظر گرفته نشده مثلا شما غیر مستقیم میگوئید که تمام بشر حق اذادی دارند و برابر ند وووو در حالی که در قران امده که (انتم الاعلون )شما امت مسلمان برترید .. من منحیث یک مسلمان چگونه خود و اذادی خود را برابر با یک گبر و کافر برابر بدانم این امتیاز است که خداوند تنها به بندگان مومن اش بخشیده اذادی باید که به اساس باور های دینی مردم باشد مثلا برای شما ممکن است که در وسط شهر کابل یک کلیسا درست کنید بخاطر احترام به اذادی فردی دیپلمات هاو قوای مسلح خارجی ولی برای مردم مسلمان این اصلا اذادی نیست انهای که در افغانستان امده اند باید اذادی که در جامعه ما مفهوم دارد را بپذیرند نه اذادی وارداتی را, البته فکر شما را که برداشت از کلمه اذادی برای هر جامعه ملت معنی مختلف دارد تائید میکنم جامعه غربی بعد از انکه دین را از محدوده زندگی خود طرد کردن میبینیم دچار چی نوع افراط در زندگی شده هرکس در زندگی چند بار فکر خودکشی کرده و هراز چند شخص یک نفر خود کشی میکند خوانواده به خاطر برداشت منفی از اذادی از هم پاشیده سالمندان در خانه های سالمندان منتظر مرگ مینیشینند و هیچ کس به فکرهیچ کس نیست تنها دولت مردان اذادانه تمام مردم را به بند کشیده و مردم به فکر که اذاد هستند به تمام فکر های دیکته شده دولت مردان رای مثبت و یا منفی میدهند و خود مردم هم بند گردن شان را طوق طلای اذادی میدانند و همه شده اند کار گر دولت و در اخر که میمیرند دولت خاکستر شان را بگورستان دفن کرده و تقریبا هیچ کس از مرگ کسی جز چند نفر باخبر نمی شودند اگر هم مال و منالی هم بجامانده باشد به جیب دولت مردان میرود و خلاص فلهذا میبینیم که دین اسلام با استاندارد های الهی دل مردم غرب را شیفته و هر روز به تعداد شان افزوده میشود ( ورایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا ) روزی که مردم دسته دسته بدین خداوند در میایند ...
از اینکه کوشش میکنید که چیزی را بهتر بفهمید و انرا به دیگران بفهمانید قابل قدر است امید وارم که از کتاب های علمای کرام که هر کدام خود یک دریا است را هم بخوانید تا معنی برابری را در اسلام یاد بگیرید .. با امید که در اقیانوس افکار الهی غرق شوید
دعاگوی شما امیرالمومنین
25 می 2008, 03:23
این ملا ی ما دست بردار نیست و همواره می بینم که به تک تازی میپردازد. ملا جان اول اینکه شما می گوید نوزاد را باید به گوش هایش آذان و اقامه پرکند. ببینید من نمیدانم باگفتن این حرفها شما می خواهید کدام آزادی را به اثبات برسانید. همین خواندن اذان و اقامه که بزعم شما حس تک خداباوری را در ذهن نوزاد نمو می بخشد خود سرآغاز یک بندگیی و غلامی ابدی ذهنی است. شما خود ملا هستید و حتما با زبان عربی آشنایی دارید. عبادت یعنی چه ؟ عبادت به معنای بندگی کردن بنده به معنای غلام، کسی که اندیشه و رفتارش در بند اندیشه ای کسی دیگری باشد، بند کلمه ای است که متضادش آزادی است. در این صورت چگونه می توان یک انسان هم بنده باشد و هم خودرا آزاده بپندارد. وا داشتن یک انسان نوزاد را به قول شما از بدو تولد به بندگی خود صلب آزادی از او می باشد. امیدوارم که سیستم فکریی تان را آپدیت بفرمایید
22 می 2008, 15:26, توسط شاکری
چند سوالک از ملا صاخب:
می نویسید« اولا وقتیکه کودک تازه چشم به جهان میگشاید باید که اول در کوش راست اش اذان و درگوش چپ اش اقامه خوانده شود....تا او در هنگام حیات به بیراهی کشیده نشده...»
آیا در گوش گلبدین، برهان الدین،مزاری،دوستم ،سیاف...آذان داده نشده است.اگر شده است جرا این قدر آدم کش وغارت گر و وطن فروش شدند؟
نوشتید "درحالی که در قران امده که (انتم الاعلون )شما امت مسلمان برترید"
آیا شما کدام دلیل علمی (نه نصرت الدره ای)و منطقی برایش دارید؟
و باز مینویسید"خلاص فلهذا میبینیم که دین اسلام با استاندارد های الهی دل مردم غرب را شیفته و هر روز به تعداد شان افزوده میشود ( ورایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا ) روزی که مردم دسته دسته بدین خداوند در میایند ..."
پرسیدن عیب نباشد:آیا تعداد از اسلام برگشتگان صد چند به اسلام روی آوردگان نیست؟خفه نشوید ارقام نشان میدهد که روزانه به صد ها مسلمان عیسوی میشوند و بیشتر از صدها بی خدا.
ودر آخر می فرمایید:"از اینکه کوشش میکنید که چیزی را بهتر بفهمید و انرا به دیگران بفهمانید قابل قدر است امید وارم که از کتاب های علمای کرام که هر کدام خود یک دریا است را هم بخوانید تا معنی برابری را در اسلام یاد بگیرید "
اگر زجمت نشود یکی دو کتاب شانرا اگر معرفی بدارید و انسانها ازان آگاه باشند تا مبادا خدای نا خواسته دران دریا غرق نه شوند!