دلم میخواهد بگویم عیدتان مبارک، اما
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
کودک که بودم تمام خوشی هایم خلاصه می شد به روزهای عید، روز های قبل از عید روزهای زیبایی بود، پر از رویا بود و پر از شادی، با مضمون ریاضی همیشه مشکل داشتم به سختی میتوانستم 16 نمره از بیست نمره را بگیرم، اگر نمره ام 15 میشد ناکم می ماندم، اما هرگز نمره 15 نگرفتم، و این نیز یادم است که هرگز نمره 17 را در ریاضی نگرفته ام، ریاضی تنها مضمون بود که با آن سخت مشکل داشتم، اما روز های قبل از عید ریاضی ام مثل ماشین حساب حسابی کار میکرد، به سرعت میتوانستم تمام رقم های احتمالی که به عنوان عیدانه یا عیدی که از اقارب دریافت شدنی بود را حساب و کتاب کنم.
آنروزها با شیرین کاری (سیاست کودکانه) به خوبی آشنا بودم، تعداد اقارب نزدیک ما مثل خاله، ماما و کاکا در شهر کابل زیاد نبودند، روزهای عید به همسایه مان نیز ماما "جان" خطاب میکردم و خانمش را خاله جان می گفتم، اگر مهمانان خانه ی همسایه کمی آشنا به نظر میرسیدند آنان نیز از عناوین کاکا، خاله ، ماما و عمه که در آخرش یک کلمه "جان" نیز اضافه میشد بی بهره نبودند، کلمه جان را اضافه میکردم بلکه به رقم های احتمالی عیدانه ام افزوده باشم. کاکاجان عیدتان مبارک، خاله جان عیدتان مبارک ...
از وابستگان نزدیک قبل از آنکه از آنان عیدی دریافت کنم به خوبی میتوانستم پیش بینی کنم که مثلن ماما امثال چند افغانی عیدی میدهد و کاکایم چند، شوهر خاله هم همین طور، خاله ها و عمه اما اصلن قابل پیشنی نبودند، چون آنان کار نمی کردند و درآمد نداشتند، بستگی به این داشت که چقدر از پول خرید خانه توانسته است پس انداز کند. یادم است از خاله ام در یکی از عید ها 10 افغانی عیدی گرفتم بودم بعد از سه ماه که دوباره عید آمد او 50 افغانی عیدی داد، نمی دانستم آن ده افغانی با این پنجاه افغانی هر دو مهر و محبت یکسان خاله ام برایم بوده است، اما دلیل تفاوت در مبالغ دریافتی به دلیل نداشتن در آمد کم و زیاد میشده بود.
روز های قبل از عید روزهای بود که نقش پسر خوب را به خوبی بازی میکردم نمیخواستم پدر، مادر و سایر بزرگان خانه حتی به اندازه ی سر سوزن از من ناراحت باشند، دلم میخواست به هر طریق که شده روز عید را با لباس و کفش نو از خانه بیرون بروم.
روزهای عید روزهای رنگها بود، روزهای نقش بازی کردنها، روزهای عشوه گری کودکانه ی دختر همسایه، روزهای خرچ کردنها، روز های محبت و دلربایی، روزهای دست بوسیدن و صورت بوسه دادن و روزهای که از مضمون ریاضی رازی به نظر میرسیدم و سخت علاقه مندش بودم.
بیست، بیست و پنجسال بعد اما دیگر آن حال و هوا را ندارم ، آن شور و شوق در من بر انگیخته نمی شود، یکسره استرس دارم و نگرانم ، عادت کرده ام منتظر خبر های بد و فاجعه بار باشم، عادت کرده ام نگران خیلی چیزها باشم، نگران اقاربم در افغانستان، ایران و پاکستان، نگران کودکان ننگرهار، نگران کودکان که در شهر کابل سرگردانند، آنانی که نه لباس نو دارند و نه کفش نو، نگران خانواده های که در بهسود آواره شده اند، نگران کودکان که بنام روز قدس به سرکها آورده می شوند، نگران صدها کودک هزاره کویته که پدران شان در طول سال جاری کشته شدند و آنان بی سرپرست ماندند، و خیلی نگرانی های دیگر ... امسال اما یک نگرانی دیگر نیز به این همه نگرانی افزوده شد، آقای حکمتیار بار دیگر میخواهد دست به نسل کشی بزند، کوچ اجباری راه بی اندازد و فاجعه های بی شماری را بیافریند. من در طول این سالها که به نگرانی عادت کرده ام "عید" نداشته ام و خوشی های عید در من بر انگیخته نشده است، نیک میدانم که حداقل در این نگرانی و استرس تنها نیستم بی شمارند کسانی که با گرفتاری های ذهنی من گرفتار اند چه بسا بیشتر.
دلم میخواهد به کودکی برگردم، دلم میخواهد به مکتب برگردم و کتاب هایم را بی آنکه "بکس" مکتب داشته باشم زیر بغل ام بگیرم و مسیر مکتب را زیر آفتاب سوزان پای پیاده راه بی افتم ، و اگر گاهی شوق سوار شدن ملی بس نمودم و تکت هم نداشتم اشکال ندارد که نگران (کلینر) ملی بس مرا با لگد در نیمه ی راه از بس بیرون بیاندازد، به جرم این که تکت نداشتم؛ شاید پولش را نداشته بودم! دلم میخواهد در امتحان ریاضی که وسط سال و آخر سال فقط نمره 16 نصیبم می شد شرکت کنم و در روزهای عید ریاضی ام را با جمع و تفریق نمودن پول های "عیدی" تقویت کنم، دلم میخواهد بار دیگر نقش پسر خوب را بخوبی بازی کنم، بر دستان بزرگان بوسه بزنم نه اینکه یخن شان را بگیرم که مرا و مردم مرا تهدید نکن، دلم میخواهد روبروی ملا، روی فرش مسجد بنشینم و اشعار حافظ را روخوانی کنم، نه اینکه با خشم به سخنان عوام فریبانه اش گوش فرا دهم و اجازه نداشته باشم بگویم که تو حق نداری مردم را به مسلخ گاه هدایت کنی و بین مردم تفرقه می اندازی، دلم میخواهد در آخر کلمه ی کاکاها ، ماما ها، خاله ها و عمه ها صفت روح بخش "جان" را اضافه کنم و بگویم "عیدتان مبارک " دلم میخواهد کودک باشم و بزرگان نیز بزرگ و مهربان بمانند.
پيامها
8 آگوست 2013, 08:19
امید است که آرزو هایت برآورده شوند، اما مانند دوران کودکی ات حالا اپورتونیست نباشی!
امثال = امسال
8 آگوست 2013, 08:51, توسط اکبر قادری
همه اماده باشند .... جنگ و خونریزی ابعاد جدید بخود میگیرد .... این وطن ارام نمیشود و قدرت های فرا منطقه و منطقه ای نمیگذارند که این وطن ارام بماند و زیادترین ضرر به هزاره ها میرسد .... عید را بگذارید برای ملت های دیگر ... ما عید نداشته و نداریم همه هزاره ها باید دور استاد محقق جمع شوند و اماده دفاع از ناموس خود باشند .... حوادث خونین در انتظار همه ما قرار دارد
8 آگوست 2013, 11:09
اقای قادری! نترس هیچ نترس! پادشاهان و وزیران زیادی از انها برای نابودی تو و من کمر بستند. اما کمر شکسته داخل گور خود افتادند.
گلبیدین مثل سگی است که هف میزند. سرت را بالا بگیر و پلک هم نزن. کوس خواهر گلبدین و طرفدارانش!!!!
8 آگوست 2013, 16:38, توسط hamid
ba salam wa khasta nabashed az tamame dast andar karan saite kabul press? omed ke jor wa sehat mand bashed wa ied said fetra bare shuma az az tareqe shuma bare hame mosalman hay jahan ba khosos melat ranj deday afghanistan wal tashakore mekonom az sait maqbol wa zebaye shuma ke waqyan jaleb wa del chasp ast wa yake az alaqa mand hay sait e shuma astom wa yag tashakore jedaghana az doste azize man aqay hossein jan agha eshtebah nakarda bashom isme shan ra waqeyan matlabe jaleb ra ba nashar rasanden yani aslan gozashta hay banda ra taza karden har chan mozohate waqeyat ra ba nashr megerin waqyan az shoma jahane sepas doste aziz bare shuma wa tamame qalam ba dastan az izade motal khushbakhti wa mowafeqyat mekha ham dar panhe khuda bashin ba ehtram zeyad
8 آگوست 2013, 21:10, توسط bahman
آقای حسن زاهدی وقتی دلت میخواهد بگو عید همه ما و شما مبارک و همچنان دنبال اما و اگر نباش . مطمین باش این گلبدین و گلبدینیان هیچ کاری نخواهند توانست .گلبدین دیگربه یک مهره آزموده شده مبدل گشته است و بجز از حرفهای مفت دیگر کاری از دستش ساخته نیست.
بهمن پرویز
9 آگوست 2013, 02:34, توسط باران
درود .
عید قربان و رمضان ، مال عربان است نه مال من و تو .
عید یعنی جشن سرور ، شادی و خوشی به مناسبت یاد آوری از خاطره ای ، بزرگداشت از یک روزی ، مثلاً روز استقلال ، روز نجات از قید استعمار ، روز زایش و آفرینش نوگرایی و رهایی از خرافه وتحجر ، یعنی رنسانس . روز بیداری ملتی از خواب قرون و اعصار .
گماشته گان سلفی ها ، این داعیان شرع انور ، تنها در همین هفته چهار انفجار بزرگ در شهر جلال آباد انجام دادند . افسری امنیتی را ترور کردند و در لحظات تدفین میت ، با یک انفجار مرگبار دیگر فقط « سی نفر » انسان را حین خاکسپاری به دیار عدم فرستادند . آنطرفتر در انفجار دیگر از جمله هشت کودک تکه و پارچه شدند . در شهر کویته همه روزه دمار از روزگار هزاره های شیعه در می آورند که دارد به امر عادی مبدل می گردد . هیولای « راکتیار » برای ملت های غیر پشتون در داخل کشور خط و نشان می کشد ...
انجنیران ساختمانی بند سلما را ترورکردند لیکن از 4000 کیلو گرام مواد منفجره نتوانستند درست استفاده نمایند و رفتند تا در فرصت دیگر با دستان پرتر بر گردند .
در گیروداری چنین ، عرض تبریک به همدیگر ، فقط دهن کجیی بیش نیست . فقط فریاد زد فریاد . و به دیگران نیز فریاد زدن آموخت .
9 آگوست 2013, 08:20, توسط انتی اسلام
جشن یا شادروز ما پارسی زبانان نوروز است, سده است , مهرگان است نه فطر وقربان و غدیر حتی از واژه عید که عربی است حالم به هم میخورد.
10 آگوست 2013, 09:39, توسط داکتر فروهمند
جلال اباد در طول این 10 سال اخیر نسبتا ارام بود اما حالا پاکستان مثل اینکه در انجا هم شروع به خرابکاری کردند .... موضوع دیگر اینکه همین افراد که خود را در مسجد و یا قبرستان بین مردم عادی انفجار میدهد ایا اینها کله دارند یا نه ؟ اینها فکر نمیکنند که این مردم عادی کشتنش چه فایده دارد ؟ حتی بی عقل ترین افراد هم این قدر تشخیص داده میتواند اما افراد طالبان افغان و پاکستانی چرا درک نمیکنند ؟ باید کارشناسان بشینند و بررسی کنند که این چگونه پدیده کم نظیری است که دامنگیر مردم منطقه ما شد ..... ضمنا در بلوچستان پاکستان هم انتحاری قبلا نبود و فقط ترور بود اما قدرت های پشت پرده پشتون های ایالت خیبر پشتونخواه را برای انتحاری نمودن از انجا به بلوچستان اوردند ..... چه بازی های شگفت انگیز که غربی ها در منطقه براه انداخته اند ..... ایا اینها از قیامت نمیترسند ؟ به مرگ که همه اعتقاد دارند ایا به کیفر اعمال خود در ان دنیا اعتقاد ندارند ؟ حتی اگر مطلق به خداوند هم اعتقاد نداشته باشند همان اصول اخلاقی شان که خودشان از ان داد میزنند چه میشود ؟ ایا اخلاق انسانی شما جواز اینهمه قتل و قتال را برای فواید اقتصادی و سیاسی به شما میدهد ؟