نظام غیرمتمرکز یا وثیقۀ کاهش بحرانات داخلی و مداخلات خارجی
بعضی ها سیستم فدرالی را نا آگاهانه مساوی به جدائی بین اقوام و حتی تجزیۀ کشور میدانند. در حالیکه آنچه باعث جدائی و تجزیه میشود فرهنگ جبر، زور، تحمیل و عدم اعادۀ حقوق دیگران است. آنچه باعث وحدت در بین اقوام کشور میشود منافع مشترک و اتحاد داوطلبانه آنها به اساس احترام و رعایت حقوق شهروندی است، نه طرحهای اقلیت و اکثریت یا تفکرات قوم برتر یا برادر بزرگتر
زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )
اوضاع کنونی
اگر از گذشته های دورتر و چگونگی استقرار نظام های مختلف در این سرزمین ها صرفنظر کنیم، کشورما در یکصد سال گذشته شاهد برقراری نظام های شاهی و انواع جمهوری های دموکراتیک و اسلامی بوده است. اما مشخصۀ عمدۀ تمام این نظام ها ماهیت یکسانِ استبدادی و دیکتاتوری (فردی، خانوادگی، قبیلوی و حزبی) آنها صرفنظر از نامهای مختلف آنها بوده که دست آوردی بغیر از کشتار های خونین، تصفیه های قومی و عقب ماندگی های قرون وسطائی نداشته اند.
مشخصۀ عمدۀ دیگر کشورما حاکمیت تکقومی و سیاست برتری خواهی در یک کشورچند قومی، چند زبانی و چند فرهنگی است. آنهم طوریکه ترکیب هیچیک از این اقوام بیش از %40 نبوده و کتلۀ بزرگ آنها درکشورهای همسایه زندگی دارند. چنین حاکمیت و سیاست باعث عظمت طلبی (تحمیل هویت، زبان و فرهنگ یک قوم بر سایر اقوام) در داخل کشور و الحاق طلبی (ادعای ارضی بر نیم خاک پاکستان) درخارج کشور گردیده که ریشۀ اصلی بحرانات داخلی و علت مداخلات خارجی را تشکیل میدهد.
در اوایل سال های 60 میلادی تعدادی از روشنفکران کشور ما بخاطر مبارزه بر ضد استبداد تاریخی، عقب ماندگی اقتصادی و مشکلات قومی به اندیشه های "انترناسیونالیزم کارگری" و "اخوت اسلامی" روی آورده و خواهان برقراری "جامعه بدون طبقات" و احیای "خلافت اسلامی" میشوند. اما با به قدرت رسیدن ایشان (دموکراتیک خلق، مجاهدین و طالبان)، سوگمندانه، نه جامعه بدون طبقات اعمار میشود و نه عدالت اسلامی برقرار؛ بلکه صد ها گره دیگر بر این گره کور افزوده شده و کشور به صحنۀ رقابت ها و جولانگاه قدرت های منطقوی و جهانی تبدیل میگردد.
با مداخلۀ جامعه جهانی و استقرار رژیم جدید (در سال 2001 م) امیدواری های زیادی مبنی بر استقرار دموکراسی، رفع عقب ماندگی های قرون وسطائی و حل مشکلات قومی در کشور به وجود می آید. با نصب یک فرد (نامناسب) بر بنیاد "قومی" (غیردموکراتیک) درجلسۀ بن، اولین گام کج در سنگ بنای تهداب نظام سیاسی افغانستان برداشته میشود:
سنگ اول گر نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
اما تمام آرزو ها پس از پشتیبانی آشکار جامعه جهانی از یک رژیم فاسد و قومگرا و بخصوص پس از تصویب قانون اساسی جدید (2004 م) و "تحمیل" یک "نظام ریاستی" نقش بر آب میشود. صرفنظراز دست آوردهای سطحی ایکه در پناه نیرو های خارجی بدست آمده، اکنون با زمزمۀ خروج این نیروها (در سال 2014 م)، تشویش های زیاد وجود دارد که بار دیگر شاهد حوادث سال های 92 - 1996 م و جاری شدن حمام خون در کشور باشیم!
ادامۀ جنگ و خونریزی، فساد و بیعدالتی، فقر و بدبختی، تحمیل زبان و فرهنگ قبیلوی و مداخلات آشکارخارجی باعث قومی شدن هر چه بیشتر فضای سیاسی، روحیۀ بی اعتمادی وعدم تحمل در بین اندیشمندان اقوام کشورگردیده، زمینه های هرگونه گفتمان آزاد (علمی - پژوهشی) در مسایل و مشکلات کشور را از میان برده است. طور مثال هرگونه بحث سکولاریزم به معنای بی دینی، فدرالیزم به معنای تجزیه طلبی، بی عدالتی قومی به معنای پشتون ستیزی و مرز دیورند به معنای خیانت ملی پنداشته میشود. درحالیکه وظیفه تمام مراکز علمی و پژوهشی کشور است که روزانه دهها کنفرانس و سیمینار در بارۀ مسایل و مشکلات کشور برگزار نموده و نتایج آنرا در اختیار مردم قرار دهند.
به باور من یگانه راه حل مشکلات، رفع اختلافات و ایجاد فضای تفاهم و اعتماد در بین اقوام کشور گذار از "فرهنگ تحمیل" و راه اندازی "گفتمان های آزاد" میباشد. اگر میخواهید جنگ با "شمشیر و تفنگ" جای خود را به جنگ با "قلم و فرهنگ" خالی کند، نگذارید صدا ها در گلوها خفه شود؛ بلکه بگذارید تلخ ترین گپ ها گفته شود و زشت ترین عقده ها ترکانده شود تا فضای تحمل و فرهنگ پذیرش عقاید مخالف افزایش یابد و نهادینه شود!
حکومت 11 سالۀ کرزی نشان میدهد که ایشان در هیچ موردی خود را "مسئول" اوضاع رقتبارکشور ندانسته، تمام ملامتی ها را به گردن "خارجی" ها انداخته، با هزاران حیله و نیرنگ و پیشبرد بازی های قومی، فقط به فکر منافع قبیلوی و نگهداری کرسی خویش در نظامِ است که قدرت گسترده و عدم پاسخگوئی را برای او فراهم کرده و کشور را به پرتگاه نیستی کشانیده است. لذا یگانه وسیلۀ جلوگیری از فروپاشی کشور گذار از نظام ریاستی و تبدیل بازی های قومی "بُرد - باخت" به بازیهای "بُرد - بُرد" (با استقرار یک نظام دموکراتیک بر پایۀ عدالت اجتماعی و حقوق شهروندی) و قطع مداخلات خارجی (ازطریق شناسائی مرزهای بین المللی) میباشد.
پس مقصر اصلی کیست، شخص کرزی یا نظام ریاستی؟ به باورمن نظام ریاستی عمده ترین عامل بحرانات داخلی و مداخلات خارجی در کشور است که شرایط مساعدی را برای یکه تازی و خود کامگی یک شخص فراهم کرده است. زیرا قدرت فساد آور بوده و این احتمال همیشه وجود دارد که خوبترین اشخاص هم با به دست آوردن اختیارات گسترده به افراد فاسد و دیکتاتورتبدیل شوند! وای به آن روزی که بد ترین افراد، صاحب قدرت نا محدود گردند. آن وقت است که می خواهند مرغان هوا هم زیر فرمان آنها باشد... وضع کنونی کشورما (کرزی و نظام ریاستی) چنین است.
گرچه در نظام ریاستی، ریئس جمهور با آرای مردم "انتخاب" میشود، اما این رئیس (مطابق قانون اساسی) دارای "اختیارات گسترده" بوده و در مقابل هیچ مرجعی "پاسخگو" نیست! همین دو موضوع یعنی داشتن "اختیارات گسترده" و "عدم پاسخگوئی" درنظام ریاستی باعث شده که کرزی (یا هرکسی دیگری که در جای او قرار گیرد) به آدم یکه تاز و خود کامه تبدیل شده و تصامیم مهم کشوری را در "مطبخ ارگ" اتخاذ کند!
لذا باید با تمام تدابیر از تمرکز قدرت در دست یک فرد(حزب، قوم، منطقه، گروه، مذهب و...) جلوگیری گردد. یعنی تمام وسایل و امکانات در جهت مهار قدرت (از طریق پاسخگوئی) و اصلاح نظام (از طریق افزایش نقش مردم) بکار گرفته شود. از اینجا میتوان نتیجه گرفت: هر نظام سیاسی که در آن کمترین "تمرکز قدرت" و بیشترین "نقش مردم" متصور باشد، بهترین نظام سیاسی خواهد بود.
به اینترتیب باید نظام سیاسی را از "آدم محوری" به سوی "نهاد محوری" و از "فرد محوری" به سوی "مردم محوری" سوق داد. تفاوت عمده در بین کشور ها همین کمیت و کیفیت "نهادها"ی آنهاست. نهاد های که بتواند فضای باز و روشنی را برای نوآوری، سرمایه گذاری، رشد و انکشاف استعداد ها و ظرفیت های تمام شهروندان کشور بگشاید!
ماهیت نظام ها
انديشمندان در مورد تقسیم بندي نظام هاي سياسي توافق نظر ندارند. زیرا نظام های سیاسی گوناگونی در کشورهای جهان وجود داشته و معیارهای متفاوتی برای تقسیم بندی و نامگذاری آنها وجود دارد. با آنهم نظام های سیاسی در رابطه به ساختار قدرت به صورت عام به شاهی (مطلقه و مشروطه) و جمهوری (ریاستی، پارلمانی، فدرالی، سوسیالیستی وغیره) و بصورت خاص به ترکیبی ازاینها (نیمه مشروطه، نیمه ریاستی، نیمه پارلمانی وغیره) تقسیم میشود. اما در رابطه به چگونگی اعمال قدرت به صورت عام به چپگرا، راستگرا، افراطی، میانه رو، اصلاح طلب، دموکرات، محافظه کار، لیبرال وغیره، و به صورت خاص به ترکیبی از اینها (چپ افراطی، لیبرال دموکراسی، سوسیال دموکراسی وغیره) تقسیم میشود.
مشخصات این نظام ها قسما در منابع مختلف داده شده است. اما در بسا موارد، خط سرخی در بین آنها وجود نداشته، نام آنها بازتاب دهندۀ ماهیت آنها نبوده و ماهیت آنها با در نظرداشت قوانین کشور های مختلف فرق میکند. طور مثال یکتعداد کشور های اروپائی رسما شاهی اند، درحالیکه ماهیت آنها پارلمانی و فدرالی است؛ یا بعضی کشورها رژیم خویش را دموکراتیک مینامند، درحالیکه ماهیت آنها کاملا دیکتاتوری است.
با وجودیکه هیچگونه نظام سیاسی آیدیال و بی عیبی در جهان وجود ندارد، با آنهم تمام نظامهای سیاسی جهان را میتوان ازنقطۀ نظرماهیت آنها (صرفنظر ازنام آنها: امپراتوری، شاهی، جمهوری، امارت، خلافت وغیره) به سه نوع تقیسم کرد:
1. متمرکز (ریاستی، فرد محور یا دیکتاتوری):
* قدرت در دست یک فرد (رئیس حکومت یا شاه) قرار دارد،
* از طرف مرجعی انتخاب نمیشود،
* در مقابل کسی پاسخگو نیست،
* قابل عزل نیست،
* ازصلاحیت گسترده برخوردار است،
* تمام مقام ها و مسئولین توسط او تعین میشود،
* قانون هم "دو لب" او میباشد،
* اصل شایستگی و ضوابط میتواند رعایت نشود.
2. غیرمتمرکز (پارلمانی، مردم محور یا دموکراتیک):
* قدرت در دست پارلمان است،
* رئیس حکومت توسط پارلمان انتخاب میشود،
* صلاحیت حکومت محدود است،
* حکومت به آسانی قابل عزل است،
* حکومت درمقابل پارلمان پاسخگو است،
* مقام ها و مسئولین (اکثرا) انتخابی و پاسخگو هستند،
* حاکمیت قانون برقرار میباشد،
* اصل شایستگی و ضوابط رعایت میشود.
3. ترکیبی (نیمه متمرکز، نیمه ریاستی، نیمه پارلمانی):
بسیاری از نظام های سیاسی جهان از این گونه است. یعنی از ترکیب نظام های متمرکز و غیرمتمرکز به وجود آمده و با درنظرداشت اندازۀ قدرت و صلاحیت در بین رئیس حکومت و پارلمان یا مرکز و ولایات، میتواند وزنۀ ریاستی یا پارلمانی یا فدرالی آن بیشتر باشد.
چون جوامع انسانی هم مانند هر پدیده ای در گروِ پروسه های دایمی حرکت، تغیر و دگرگونی قرار دارد، با افزایش نقش فرد (حکومت و مرکز)، نظام سیاسی به سمت دیکتاتوری و با افزایش نقش مردم (پارلمان و ولایات)، نظام سیاسی به سمت دموکراتیک حرکت میکند (شکل 1 دیده شود).
شکل 1. انواع نظام های سیاسی با درنظرداشت ماهیت آنها در پروسه های دایمی حرکت، تغیر و دگرگونی جامعه (صرفنظر از نام و شکل ظاهری آنها)
فراموش نباید کرد که دموکراسی پروسه ایست مداوم و مشروط. مداوم یعنی دموکراسی نقطۀ پایانی نداشته و همیشه امکان برگشت آن توسط نیروهای مخالف آن وجود دارد (شکل 1 دیده شود). مشروط یعنی دموکراسی وابسته به نقش نیرو های محرکۀ جامعه و مناسبات آنها بوده و نیازمند حفظ و مراقبت دایمی است. نیروهای محرکۀ جامعه شامل مردم، حکومت، پارلمان، قضا، رسانه ها، احزاب سیاسی و نهاد های مدنی (شکل 2 دیده شود) و مناسبات دموکراتیک آنها شامل انتخابات، پاسخگوئی و حاکمیت قانون میباشد (شکل 3 دیده شود).
شکل 2. چرخۀ کاری جامعه و نیروهای محرکۀ آن: مردم عادی در هسته و فعالین آنها در مدار آن در حکومت، پارلمان، قضا، احزاب سیاسی، سازمان های مدنی و رسانه ها قرار دارند.
شکل 3. اصول و معیارها یا مناسبات دموکراتیک در چرخۀ کاری یک جامعه: انتخابی بودن کرسی ها، پاسخگو بودن مقام ها و حاکمیت قانون.
هرگاه یکی از 7 نیروی محرکۀ جامعه درست کار نکند و یا یکی از مناسبات 3 گانۀ آنها ناقص و معیوب باشد، آن نظام غیرسالم بوده و احتمال لغزش آن به سوی دیکتاتوری وجود دارد. به اینترتیب تطبیق درست اصول یا مناسبات دموکراتیک در یک چرخۀ کاری سالم نشان دهندۀ دموکراتیک بودن هر نظام سیاسی صرفنظر از نام آنها است. با آسیب شناسی هر یک از این 10 متحول در هر جامعه (بطور نسبی) میتوان قضاوت کرد که آن نظام در کجا قرار دارد و ماهیت آن چگونه است!
قابل یاد آوری است که جامعۀ انسانی نمیتواند متشکل از افراد معصوم یا فرشتگان باشد. این خطر همیشه وجود دارد که افراد استفاده جو، عناصر خرابکار و نیرو های مافیائی در هر نهاد (دولتی و غیردولتی) نفوذ کند؛ مانع حاکمیت قانون گردد، انتخابات را به بیراهه بکشاند، نظم جامعه را برهم زند و...
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند + تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
برای جلوگیری از این خطرات و یا کاهش اثرات آن در هر جامعه به مردم آگاه، احزاب سیاسی فراگیر، رسانه های قوی و نهاد های مدنی و دولتی فعال نیاز است تا همیشه ناظر و مراقب باشند. طوریکه قبلا گفته شد، تفاوت عمده در بین کشورها همین کمیت و کیفیت نهاد ها، چگونگی مناسبات و عملکرد آنها است.
لذا رشد و انکشاف مستقلانۀ نیروهای محرکۀ جامعه و بهتر سازی مناسبات آنها (با اصلاح قوانین) یگانه تضمینی است برای سلامتی جامعه و اس
تقرار نظام سیاسی
دموکراتیک.
مشروعیت نظام ها
موضوع دیگری که اکثرا در پهلوی دموکراتیک بودن نظام های سیاسی مطرح میشود، مشروعیت آنهاست. در طول تاریخ تا امروز حاکمان کوشیده اند که از طرق مختلف و با شیوه های گوناگون به قدرت برسند (مانند زور و زر، عنعنه و رسوم، ادیان و مذاهب، فریب و نیرنگ، قوانین و لوایح). این حکام برای توجیه مقام یا عادلانه نشان دادن قدرت خود به اصول و معیارهای مختلفی توسل جسته و آنها را بنیاد مشروعیت (مقام و اقتدار) خویش قرار داده اند.
پس مشروعیت همان اصول، معیارها و ضوابطی است که یک سیستم یا نظام سیاسی را (برای یک فرد، گروهی از افراد یا مردم) توجیه کند و مورد پذیرش سازد. این اصول و معیارها در هر جامعه (برای هر فرد یا افراد آن) فرق میکند. در جوامع عقب مانده و غیردموکراتیک هنوزهم زور و زر، عنعنه و رسوم، ادیان و مذاهب، قوانین و انتخابات نمایشی بنیاد مشروعیت نظام های سیاسی آنها را تشکیل میدهد. اما درجوامع پیشرفته و مُدرن فقط قوانین و انتخابات دموکراتیک است که معیار مشروعیت نظام های سیاسی آنها میباشد.
گزینه ها
طوریکه دو انتخابات گذشته در کشور نشان داد، (بصورت عام) سه نوع نظام سیاسی در صدر برنامه های انتخاباتی کاندیدان ریاست جمهوری آیندۀ افغانستان (2014 م) قرار خواهد داشت:
1. نظام ریاستی: ادامۀ وضع موجود با تغیر مهره ها که امیدواری زیادی برای بهبود امور وجود ندارد. در این نظام، رئیس جمهور همه کاره بوده و در مقابل هیچ مرجعی مسئول و پاسخگو نیست،
2. نظام پارلمانی - صدارتی: انتخاب رئیس جمهور (دارای صلاحیتهای محدود)، موجودیت صدراعظم و انتخابی بودن والیانی که در مقابل موکلین خویش (و یا شورای ولایتی) مسئول و جوابگو باشد،
3. نظام فدرالی: ترکیبی از نظام های متمرکز و غیرمتمرکز. حکومت مرکزی میتواند ریاستی یا پارلمانی باشد، اما ایالات در حیطۀ سیاست داخلی، از صلاحیت های گسترده برخوردار است (بعضی ها سیستم فدرالی را نا آگاهانه مساوی به جدائی بین اقوام و حتی تجزیۀ کشور میدانند. در حالیکه آنچه باعث جدائی و تجزیه میشود فرهنگ جبر، زور، تحمیل و عدم اعادۀ حقوق دیگران است. آنچه باعث وحدت در بین اقوام کشور میشود منافع مشترک و اتحاد داوطلبانه آنها به اساس احترام و رعایت حقوق شهروندی است، نه طرحهای اقلیت و اکثریت یا تفکرات قوم برتر یا برادر بزرگتر).
ارزیابی های سطحی اوضاع کشور نشان میدهد که نظام فدرالی در شرایط کنونی طرفداران زیادی نداشته و احتمال برنده شدن کاندید آن در انتخابات آینده بسیارکم است.
نظام ریاستی در طول 11 سال گذشته امتحان خود را برای مردم افغانستان داده که نتیجه آن گسترش جنگ و خونریزی، فساد و بیکاری، مواد مخدر و سیه روزی در کشور بوده است. لذا امیدواری های فراوانی وجود دارد که مردم افغانستان این تجربۀ تلخ را تکرار نخواهند کرد!
پس نظام پارلمانی - صدارتی یگانه گزینه ایست که احتمال برنده شدن کاندید آن در انتخابات آینده بسیار زیاد بوده و با پیروزی آن امیدواری های زیادی برای کاهش بحرانات داخلی و مداخلات خارجی در کشور بوجود میآید. به شرطی که برنامه های عمدۀ آن تطبیق مواد زیر باشد:
* ایجاد نظام پارلمانی - صدارتی،
* انتخابی ساختن والیان،
* تطبیق اصل شایسته سالاری،
* حل مشکلات مرزی با پاکستان،
* سرشماری نفوس کشور.
من باور کامل دارم که با عملی نمودن اصول بالا بسیاری از مشکلات داخلی و زمینه های مداخلات خارجی کاهش یافته و بنیاد مطمئنی برا ی دولت سازی، ملت سازی، وحدت ملی و حسن همجواری به وجود میآید.
اما بزرگترین تشویش، موضعگیری رهبران جبهۀ ملی، ایتلاف ملی و سایراحزاب و سازمان های طرفدار نظام پارلمانی- صدارتی در کشور است که آیا با آموختن از گذشته، با هم یکجا گردیده و کاندید واحدی را مطرح میکنند (که دراینصورت پیروزی ایشان قطعی خواهد بود!) و یا باز هم در مقابل ثروت و قدرت تیم کرزی (دالر، معاونت و وزارت) سر تسلیم فرود آورده، با سرنوشت مردم و آیندۀ کشور بازی میکنند؟
مداخلات پاکستان
به خاطراهمیت موضوع لازم است به پیشینۀ تاریخی مداخلات پاکستان از زاویۀ "فرهنگ انتقاد از خود" بنگریم تا تشویش پاکستان و علت اصلی مداخلات آن روشن گردد (چیزیکه در گفتمان های اندیشمندان ما در داخل کشور کمتر دیده و شنیده شده و اکثرا با برخورد های "احساساتی" و نمایش های "غیرت افغانی" بر طبل جنگ میکوبند. درحالیکه باید صادقانه بپذیریم و اعتراف کنیم که زمینه های مساعد برای آغاز مداخلات و بستر مناسب برای ادامۀ آنرا دولتمردان افغانستان فراهم کرده اند).
اسناد رسمی نشان میدهد که مرز دیورند توسط چهار شاه افغانستان با نمایندگان دولت انگلیس به امضا رسیده است: عبدالرحمن خان (1893 م)، حبیب الله خان (1905 م)، امان الله خان (1919 و 1921 م) و نادرشاه (1930 م). اما از روز تولد پاکستان (1947 م) در دورۀ ظاهرشاه تا امروز، اقدامات دشمنانۀ زیر در مقابل پاکستان صورت گرفته است:
* به هنگام شمولیت پاکستان در ملل متحد (1947 م)، افغانستان رای منفی میدهد؛
* دو سال بعد (1949 م) قرارداد دیورند توسط شورای ملی افغانستان ملغی اعلام میگردد؛
* چهار راهی بزرگی در پهلوی ارگ کابل بنام "چوک پشتونستان" نامگذاری شده و هرسال درآنجا نهم سنبله بنام "روز پشتونستان" با دُهل و سُرنا تجلیل میشود؛
* رادیوافغانستان هرشب ازساعت 7 تا 8 برطبل "دا پشتونستان زموژ" کوبیده و پشتونستان و بلوچستان را پارۀ خاک افغانستان میخواند؛
* شماری از وزرای رژیم کرزی و رئیس ارتش (لوی درستیز) او اعلام میکنند که خط دیورند را به رسمیت نمی شناسند و مرز آنها رود سند است؛
* آقای کرزی هم رسما اعلام میکند: اگر زور داشته باشد، در امور کشورهای دیگر مداخله میکند...
میگویند مردم از رهبران خود تقلید میکنند. چون سیاست رسمی دولتمردان افغانستان در بارۀ پاکستان همیشه دشمنانه بوده است، اکثریت اندیشمندان کشورما هم پاکستان را دشمن اصلی، عامل تمام بدبختی ها و غاصب خاک های افغانستان دانسته، خواهان "تجزیه" پاکستان و الحاق دو صوبه آن (پشتونستان و بلوچستان) به افغانستان میباشد (تشویش اصلی پاکستانی ها)!
دراینصورت، آیا میتوان توقع داشت که دولتمردان پاکستان آرام نشسته و بگذارند یک دولت قوی در کابل بوجود آید و پاکستان را تجزیه کند؟ به باور من، آنها با تمام قوا و امکانات گستردۀ که دراختیار دارند نخواهند گذاشت که افغانستان حتی سر پای خود ایستاده شود، چه رسد به اینکه یک دولت قدرتمند ضد پاکستانی در کابل شکل گیرد!
به اینترتیب تا وقتی که در مفکورۀ حاکمان افغانستان برنامۀ "تجزیه" پاکستان موجود باشد، نمی توان از پاکستان توقع دیگری بغیر از "مداخله" داشت!
به همین علت بعضی ها زهرخندانه پرسان میکنند: اگر ما "اتک" میخواهیم، چرا آنها "متک" نخواهند؟
با آنچه گفته آمدیم، آیا زمان آن فرا نرسیده که دولتمردان و اندیشمندان افغانستان، از برخوردهای "احساساتی" در مورد پاکستان صرفنظر نموده و به سیاست های "عقلانی" روی آورند؟
آیا لازم نیست با به رسمیت شناختن مرزهای بین المللی و ایجاد فضای دوستی به تشویش اصلی پاکستانی ها (و علت اصلی مداخلۀ آنها) پایان داد؟
آیا نمیتوان با آموزش از اتحادیۀ اروپا و ایجاد مناسبات دوستانه در بین همسایگان، در بارۀ نزدیکی اقوام دو طرف مرزها و برداشتن سرحدات در بین کشورهای این حوزۀ بزرگ تمدنی اقدام کرد؟
فکر میکنم فقط با پایان رژیم ریاستی کرزی و استقرار یک نظام غیرمتمرکز (پارلمانی - صدارتی و انتخابی بودن والیان)، میتوان به پیشواز پاسخ های مناسب به پرسش های بالا رفت. درغیر آن:
اگر این مکتب و ملا باشد حال طفلان خراب می بینم
نتیجه گیری
با آنچه در بالا گفتیم، میتوان به نتایج زیر رسید:
* راه اندازی گفتمان های آزاد بخاطر حذف "فرهنگ تحمیل"، حل مشکلات، رفع اختلافات و ایجاد فضای تفاهم و اعتماد در بین اقوام کشور.
* وداع با نظام متمرکز (ریاستی) بخاطر کاهش تمرکز قدرت، حاکمیت تکقومی و جلوگیری از گسترش جنگ، فساد، بیکاری و بدبختی درکشور.
* گزینش نظام غیرمتمرکز (پارلمانی - صدارتی و والیان انتخابی) بخاطرافزایش "نقش مردم" و "مقامات پاسخگو" برای ایجاد دولت ملی و وحدت ملی درکشور.
* به رسمیت شناختن مرزهای بین المللی بخاطر دوستی با پاکستان و ایجاد فضای مناسب برای رفع ویزه و قیودات سرحدی با تمام همسایگان.
پيامها
24 آگوست 2013, 14:37, توسط احمد
بوسيلهى یهود خان
به دست آور دل عبدالجبار را - اگر خواهی که آرین زاد گردی
آنروز فراموش ناشدنی آفتاب میدرخشید و هوا گرم بود. در داخل گراچ نسبت نبودن کولر یا پادپکه حتی نفس کشیدن هم مشکل شده بود. گراچ استاد بزرگ عبدالجبار که اکنون به نام مرکز کمیتۀ شناسایی آریایی ها و خراسانیان یاد میشود هیچ کلکین هم ندارد از اینرو شرکت کنندگان جلسۀ تاریخی آنروز باید فقط از کتاب های که در بارۀ قهرمان جهان معاصر مسعود کبیر و مسعودیزم نگاشته شده است به حیث پکه کار گرفته تا بتوانند الی ختم جلسه طاقت کنند.
استاد عبدالجبار آریایی- خراسانی رئیس کمیته شناسایی آرین ها و خراسانیان در صدر مجلیس نشسته و استادان گرامی و پر افتخار خراسان عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد، استاد مجیب رحمن رحیمی آرین مرد، استاد نورالحق نسیمی خراسانی و استاد عبدالعلی فایق خراسانی - افغانستانی در حالیکه عرق از سر و رویشان جاری و با چشمان که از شدت فضای تنگ و بی هوای گراچ از حدقه بیرون گردیده بود به استاد عبدالجبار آریایی خراسانی چشم دوخته بودند.
استاد عبدالجبار خراسانی – آرین نژاد رشتۀ سخن را بدست گرفته خطاب به شرکت کنندگان جلسه چنین گفت:
" خراسانیان ، آرین نژادان بزرگ ! طوریکه میدانید من رئیس کمیته از مدت دو سال بدینسو مشغول آزمایشات جنیتیکی و معاینات خون برای تشخیص آرین نژادان و خراسانیان واقعی میباشم و در قدم اول خواستم تا اعضای اصلی این کمیته و فامیل های شانرا آزمایش کنم تا صاف بودن و پاک بودن خون شان به حیث آریایی ها و خراسانیان پاک نژاد ثابت گردد."
در این هنگام استاد عبدالعلی فایق خراسانی افغانستانی به عکس های رهبر خراسانیان و قهرمان جهان احمد شاه مسعود که در هر کنج و کنار اطاق آویزان بود نگاهی کرده و با تبسمی مملو از شادی و پیروزی سر خود را به نشانۀ تایید سخنان رئیس کمیته تکان داد.
استاد سخن عبدالجبار آریایی خراسانی ادامه داد : " امروز افتخار دارم که در حضور شما استادان گرامی نتایج کار خود را اعلان میکنم." . در این لحظه یگانه دروازۀ گراچ از بیرون باز گردید و دختران و پسران استاد عبدالجبار آریایی با پتنوس های پر از چای و چاکلیت در حالیکه واسکت های بزرگی بالای لباس های معمول شان پوشیده و دستمال های چهارخانه به گردن داشتند داخل اطاق گردیدند. بالای آن واسکت ها نوشته شده بود " ما پاک نژادیم ما آریایی های معاینه شده ایم " .
چنین معلوم میشد که این صحنه بر شرکت کنندگان جلسه خیلی تاثیر کرده و استاد عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد در حالیکه اطفال عبدالجبار را مورد ستایش قرار میداد با صدای آرام ولی با وقار گفت " احتمال دارد این واسکت های قدیمی در شمال خراسان بوسیله خراسانیان قرن 18 تولید شده باشد " .
استاد نورالحق نسیمی خراسانی در حالیکه بروتهای خود را تاب میداد به نشانۀ تایید ولی یک تصحیح گفت: " فکر کنم خراسانیان شمال شرقی هم در تولید آنها سهم داشته بوده باشند " .
استاد عبدالجبار آریایی شرکت کنندگان را به سوکت فرا خوانده و به حرفهای خویش ادامه داد : " تحقیقات و ارزیابی های دو سال اخیر من نشان میدهد که خوشبختانه من و تمام اعضای فامیل من کاملاً و صد فیصد آریایی استیم و خون ما پاک و هیچ قطرۀ از خون ازبک و پشتون در آن وجود ندارد. خون و DNA استاد بزرگ و خردمند محبیب الرحمن رحیمی خراسانی- آرین مرد و فامیل او همچنان نشان دهنده این حقیقت است که ایشان آریایی و از اجداد اجداد خراسانی و پاک نژاد اند. بدینترتیب پژوهش های بی بی سی را که تاجیکان را ازبک خواند مردود و بی اساس میشمارم .
در مورد شما استادان محترم و عالیقدر خراسان عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد و استاد نورالحق نسیمی خراسانی باید بگویم که خون و DNA شما و فامیل های شما نشان داده که تمام شما آریایی خراسانی اند به استشنای یک دختر شما دانشمند گرامی خراسان لعلزاد تاجیکزاد و یک پسر استاد گرامی و کبیر نسیمی خراسانی. توصیه ما این است که چون سن این دختر و پسر کم است , خون شان میتواند با زیارت مزار قهرمان جهان و انسانیت ، رهبر کبیر خراسان احمد شاه مسعود دوباره صفا و منزه گردد و پاکی آریایی – خراسانی شانرا دوباره بدست آورد. "
در این هنگام استاد کبیر لعلزاد تاجیکزاد که از شدت قهر و همچنان شرم مانند تنور داغ میسوخت با خود گفت " لعنت بر این چانس بد که در همسایگی ازبک خانه خریدیم . به احتمال قوی تاثیر همسایگی با ازبک های ترک نژاد است که در قرن 16 به خراسان شرقی مهاجرت کرده اند ".
استاد نسیمی خراسانی که معلوم بود بروت های خود را از فرط قهر و غضب میکند با صدای آرام و لرزان خطاب به رئیس کمیته ، استاد والا نشان عبدالجبار خراسانی - آریایی گفت: " آیا نمیشود آزمایش خون پسرم یکبار دیگر صورت گیرد ؟ چون من مطمئن ام ما هیچ قرابتی با پشتون های سلیمان کوهی نداشته ایم و خون ما صد در صد خراسانی است . " .
استاد محترم عبدالجبار خراسانی –آریایی که نگرانی او را درک کرده بود گفت : " این آزمایشات صد در صد اند و هیچگونه اشتباهی در آن صورت نگرفته ولی شما تشویش نکنید یک هفته زیارت مسعود بزرگ خون پسر شما را پاک میسازد. "
استاد مجیب رحمن رحیمی خراسانی آرین نژاد به نشانۀ تایید سر خود را تکان داده ضمن همدری با استاد نسیمی خراسانی فرمودند : " شما برادر خراسانی ما هستید من حاضرم خون فرزند خود را برای فرزند شما بدهم تا دیگر خبری از تاثیر لویه جرگه های سنتی در خون پسر شما نماند و مدرنیزه شود " .
استاد نسیمی که این اظهار همدردی را نوع از ریشخند زنی تلقی کرده بود با خود گفت: " کوسمادر لشموکه - نمیدانم چند تا ازبک سواری کدیش حالی بره ما خوده لشم لشم مسیازه " .
سکوت سنگین بر فضای گراچ حکمفرما گردیده بود، دیگر آن گرما و خفقان بی تاثیر شده و جای خود را به هیجانات مختلف داده بود. یگانه فردی که از همه بیشتر در این هیجان میسوخت استاد عبدالعلی فایق خراسانی – افغانستانی بود. او یگانه عضو کمیته بود که تا حالا نتیجه معاینات خون و DNA او اعلان نگردیده بود. مثل اینکه دیگر اعضا بخصوص استاد کبیر لعلزاد تاجیکزاد آرینزاد و استاد نسیمی خراسانی او را کاملاً فراموش کرده باشند.
استاد عبدالعلی فایق که دیگر نمیتوانست این حالت را تحمل کند از جایش بلند شد و رو به استاد عبدالجبار آریایی کرده و با متانت که خاص پکول پوشان خراسانی است گفت: " استاد ! مگر من و فامیل مرا فراموش کرده اید ؟ "
استاد عبدالجبار آریایی در حالیکه چهرۀ اندوه باری به خود گرفته بود و از حرکت سریع چشمانش چنین معلوم میشد که خبری ناگواری دارد رو به استاد عبدالعلی فایق افغانستانی – خراسانی کرده و همچو یک رهبر و یک دانشمند واقعی علم جنیتیک به او گفت: " نه فراموش نکرده ام .شما را هرگز فراموش نخواهم کرد . شما برای سالها ما را به نام خراسانی و آریایی فریب دادید. چگونه شما را فراموش خواهم کرد؟ "
چشمان خشمگین و از حدقه بیرون شده شرکت کنندگان جلسه یکبار همه به طرف استاد عبدالعلی فایق دوخته شد، گویی آنها میخواهند او را با نگاه هایشان تیر باران کنند.
استاد نورالحق نسیمی خراسانی که نصف از بروت های خود را تا این لحظه کنده بود فریاد زد : " منظورتان را واضح بسازید استاد جبار آریایی . آیا آزمایشات نشان داده که استاد عبدالعلی فایق خراسانی نیست ؟ "
استاد عبدالجبار خراسانی – آرین نژاد در حالیکه چشمانش را پردۀ از خشم فرا گرفته بود با مشت بر سر میز کوبیده و خطاب به استاد عبدالعلی فایق گفت: " 70 فیصد خون تو کاملاً مشابه به خون پشتون ها است و به همین شکل از اطفالت.
برعلاوه کله تو چپات است که نشاندهنده عدم رشد تو به سطح یک آریایی به شمار میرود. چگونه میتوانی ادعای خراسانی کنی ؟ "
خون در رگهای استاد فایق خراسانی – افغانستانی به طغیان آمد ، چشمانش تاریک شد ، جهان بالای سرش به گردش آمد . اصلاً باور نمیکرد چنین حرفی را بشنود. او فریاد زد : " ای خراسانیان و ای آرین نژادان ! من آریایی هستم، من خراسانیم ، من از خون پشتون نیستم . من پنجشیرم ، مسعودیم ، تاجیک نژادم . کلۀ اکثر مردم در پنجشیر چپات است مگر آنها همه آریایی نیستند ؟ من این معاینات را هرگز نمی پذیرم مگر اینکه در مقابل چشمانم عملی شوند" .
استاد عبدالجبار خراسانی – آرین نژاد که تلاش میکرد خونسردی خود را حفظ کند به استاد عبدالعلی فایق افغانستانی – خراسانی دستور داد که از گراچ خارج شود و برایش گفت که این معاینات بدون کدام غرض شخصی و سؤ نیت در برابر کسی صورت گرفته و کیفیت و اعتبار آن عالی است.
استاد فایق که از شدت قهر و غضب دنیا را نمیشناخت عینک های خود را به زمین زده و آنرا زیر بوتهایش خورد و خمیر کرده و به طرف دروازۀ گراچ به حرکت افتاد.
در این حال استاد بزرگ عبدالخالق لعلزاد تاجیکزاد آرین نژاد که از فرط حیرت و این همه اطلاعات نیک و بد گیچ و دچار تهوع شده بود با صدای آرام ولی طوریکه دیگران بشنود گفت " به احتمال قوی اجدادش از مناطق جنوب شرقی کوه های سلیمان در حوالی قرن 12 به پنجشیر مهاجرت کرده اند" .
استاد عبدالعلی فایق حین رسیدن به درب گراچ چون عینک های خود را از بین برده بود متوجه میخ بزرگ که در دروازه کوبیده شده بود نشده و پیشانی خود را زخمی کرد که خون از آن جاری شد.
او وقتی احساس کرد خون به رو و چشمانش جاری است آنرا با دستانش پاک کرده و دستان پوشیده با خونش را به اشتراک کنندگان جلسه نشان داده و فریاد زد : " این خون خون آریایی است ، خون خراسانی است ، خون تاجیک است " و با سرعت از گراچ بیرون شد.
در بیرون اطفال انگلیسی مشغول بازی و تفریح بودند . وقتی آنها چهره پرخون استاد عبدالعلی فایق خراسانی - افغانستانی را دیدند از ترس فریاد زده و به سوی خانه هایشان به دویدن آغاز کردند. سگ خانمی خود را از دست مالکش رها کرده و به استاد فایق حمله ور شده ، پاچه های پطلون او را با دندانهای خود پاره پاره کرد. خانم که نهایت خجالت زده و در عین حال ترسیده بود فریاد میزد " آرین ، آرین پطلون آغا را رها کن " . استاد فایق خراسانی – افغانستانی با شنیدن کلمۀ آرین برای لحظۀ گویی همه اخبار تلخ آنروز را به فراموشی سپرده ، با سرعت به صوب خانم دویده ، او را در آغوش گرفته و از فرط خوشحالی به انگلیسی فریاد زد: " بلی ، بلی من آرین ام . شما مرا شناخته اید ولی متاسفانه آریایی ها و خراسانیان خودم آرین بودنم را نمی پذیرند .... " .
متاسفانه استاد عبدالعلی فایق متوجه نشده بود که آرین نام سگ خانم بود .
http://kabulpress.org/my/spip....
طنز بالا را که مدت های قبل در این سایت بوسیله کسی به نام یهود خان که نام مستعار است به نشر رسیده به خاطری برایتان یکبار دیگر پیشکش میکنم که نویسنده یعنی آقای لعلزاد را بیشتر بشناسید . همچنان در یکی از صفحات فیسبوکی نوشته شده که دو تن از کسانی را که در طنز از ایشان یاد شده سازمان جاسوسی استخبارات پاکستان جذب کرده . در بریتانیا سازمان استخبارات پاکستان به علت موجودیت بیش از یک میلیون پاکستانی و روابط نزدیک با ایجاد گر پاکستان خیلی فعال است.
24 آگوست 2013, 15:02, توسط پرویز "بهمن"
فاشیستک پشتون سلیمان کوهی که زیر نام احمد ویهود خان توهین نامه نوشته ایی!
با این چرند نامه درحقیقت خودت را توهین کرده ایی اوغان خر!
آیا طنز همین است که تو نوشته ایی؟ درکجا لعلزاد بزرگ ازبرتری آریایی نژادها صحبت کرده است؟
من که بارها گفته ام که مطابق نظریهء مولوی بجلیگر مرحوم واسفندیار ولی یکتعداد قبایل اوغان ازنسل خر می باشند تو با این طنز بی مزه ات ثابت کرده ایی که تو از نسل خر می باشی؛ ازنظر علم نژاد شناسی ، برای اولین بار قرابت میان خر وانسان در عصر باستان درهمین سلسله جبال سلیمان صورت گرفته است. دختری بنام پشتنه که میخواست لذت بردن از آلهء تناسلی خر را تجربه کند ، در اثر مقاربت جنسی ازخر حمل گرفت؛ چندی بعد موجود عجیب وغریبی بنام خروتی یعنی خرک کوچک را بدنیا آورد که این خرک کوچک به مرور زمان نام افغان را بخود گرفت، این افغان بازهم ازدواج کرد وثمرهء تناسل وتکاثر او یکی هم خودت استی که چنین چرندیات را برضد محترم لعلزاد نگاشته ایی. چرا از اصل ونسب خود صحبت نمیکنی؟ خر نژاد! مگر با این نوع دشنام نگاری میتوانی نویسنده گان غیر اوغان را وادار به سکوت نمایی؟ فکر نکنم که با همچو تاکتیک ها توفیقی نصیب ات شود
24 آگوست 2013, 17:18, توسط .
" خودم هشت سال دورهء ابتدایی مکتب را بزبان پشتو درقندهار خوانده ام،
علاوه برآن ازنظرقرابت ورگ ورشته درخانوادهء ما با پشتونها ازچندین طرف پیوند خونی برقراربوده
وبالفعل درخانهء ما زبان پشتوحاکم است و بیشتر اززبان فارسی کاربرد عملی دارد.
و بعبارت واضحتر میتوانم بگویم که زبان رسمی خانوادهء ما پشتو است. .
مطالعاتم نیز اکثرا اگرچیزهای خوبی برای خواندن پیدا شود درپهلوی دیگرزبانها بزبان پشتوهم
می باشد".
بهمن
" بناء هیچ تبار وهیچ نژادی را درجهان نمیتوان یافت که همهء آنها درمجموع، خوب ویا خراب باشند همه مسلمان ویا کافر باشند
درهرقوم ونژاد وتبار، انسانهای خوب وبد، کافر ومسلمان، عالم وجاهل شریف وشرارت پیشه، ظالم ومظلوم، حاکم ومحکوم یافت میشود. هیچ قوم وهیچ تباری در دنیا وجود ندارد که خوب وراستگو وراستکردار وشجاع وایثار گر باشد . چنانچه که هیچ قوم وهیچ تباری در دنیا وجود ندارد که سراسر پست وذلیل ودروغگو وخاین وجبون باشد
چنین قضاوت های کلی، دربارهء ملل واقوام جهان ناشی از یک ذهنیت بیمار ومالیخولیایی است که همهء انسانها را از آئینهء یک شخص معین می بیند.
بناء پشتونها نیز ازین قاعده مستثنی نیستند،ما، پشتونهای مسلمان ومومن داریم،پشتونهای کمونیست واتائیست هم داریم،پشتونهای شیعه نیز داریم،پشتونهای هنرمندورقاصه هم داریم. "
بهمن.
من تاکنون پشتونی که پشتونیست نباشد، آنرا کمتر دیده ام ولی اگر بالفرض چنین انسانهای با وجدان پیدا شوند من
ایشان را انسانهای باوجدان وآزاده می نامم نه پشتون".
بهمن
24 آگوست 2013, 17:25, توسط احمد
بجه بیریش حمید گل- غلامک پنجابی های بویناک و کثیف چتلستان
زن و ننه ات را که برای پنجابی های بویناک فروختی گردن ات را بند نکن
اگر من آن طنز را نوشته بودم ترس هم نداشتم. ولی افراد مریض چون لعلزاد آریایی - خرستانی بدون شک مانند تو غلامک پاکستان بر اساس همان پلان پنجاب مانند سگ دیوانه جف میزند.
24 آگوست 2013, 17:36, توسط Faryab zamin
ساختار ميكانيكی و جايگاه انستيتوت های دولت
دكتور همت فاريابی
اهميت اين بحث در آن نهفته است كه بعضاً در بيان مطالب، بكارگيری اصطلاحات، واژه ها، تعريف ها ومفاهيم مربوط به انستيتوت های دولت غير دقيق صورت گرفته ومغالته كلمات باعث تحريف و سردرگمی جملات و مطالب ميگردد. بطور مثال گاهی مفاهيم حكومت و دولت با هم مغالطه ميگردد، گاهی تعريف پارلمان با دولت خلط ميگردد، زمانی ساختار سیاسی دولت از ساحتار اداره تشكيلاتی آن تفريق نميگردد و يا هم بعضاً ماهيت نظام با ساختار سياسی آن تشخيص نميگردد و قس علی هذا. مسلماً توضيح همه جانبه اين موضوع در چوكات يك مقاله گنجايش ندارد بناً درين مضمون كوشش ميگردد تا توضيحات مختصر به خاطر آشنايی با مفاهيم، اهميت و جايگاه انستيتوت های دولت در چوكات ساختار كُلی ميكانيكی دولت صورت گيرد.
به اين ترتيب دولت به مثابه عالی ترين شكل سازمان سياسی برای تنظيم امور حياتی جامعه، اساساً توسط سه عامل يا فاکتور ذيل بوجود مي آيد:
اول، مساحت ارضی و يا سرزمين.
دوم، نفوس درين سرزمين.
سوم، قدرت سياسی و يا حاكميت.
اين سه عنصر، عامل بوجود آورنده دولت و يا فاکتور های خارجی ايجاد دولت ميباشد که با نبود حتی يکی از اين عناصر دولت امکان تشکيل را پيدا باشد.
وقتيکه دولت از سه عامل فوق الذکر بوجود آمد پس سه فاکتور ازآن ناشي ميگردد كه آنها نيز در واقعيت امر دولت را تشکيل ميدهند و يا به عباره ديگر دولت به سه ركن تقسيم ميشود که اين اركان عبارت اند از : قوه مقننه، قوه اجراييه و قوه قضاييه ميباشند. عوامل فوق الذکر يک اصل عمومی و قبول شده و بدون در نظر داشت ماهيت, خصوصيت، انواع و اقسام ساختار نظام سياسی، ساختار اداری - ارضی و تشکيلاتی ميباشد.
از لحاظ ساختار سياسی دولت ها معمولا به دو کتگوري تقسيم ميشوند:
اول ميراثی يعنی نظام شاهی و دوم انتخابی يعنی نظام جمهوری. نظام شاهی به نوبه خود به دو نوع ميباشد:
اول شاهی مطلقه: كه به اصطلاح حقوق دولتی بنام ابسلوتيزم يعنی مطلق گرايی ياد شده که درين نوع نظام سياسی قدرت عام و تام و بدون قيد و شرط بدست شاه، مونارخ، تزار، قيسر، امپراتور و امثالهم منحيث رييس دولت تمرکز ميداشته باشد.
دوم شاهي مشروطه: درين نظام سياسی قدرت شاه توسط قانون اساسی محدود گرديده و شاه بحيث سمبول وحدت ويك پارچگی ملت در راس دولت قرار ميگيرد و حتی در بعضی موارد اهميت سياسی آن تقريبا با بيرق و يا نشان دولتی متوازن قرار گرفته و همه صلاحيت های آن سمبوليک و فارمولوليته ميباشد. مثال های چنين نظام سياسی را بيشتر ميتوان در کشور های اروپای غربی مشاهده کرد.
نظام جمهوری نيز از لحاظ سياسی بدو بخش تقسيم ميشو د:
اول جمهوری پارلمانی که صلاحيت بيشتر امور اجرائيوی اداره دولت بدست رييس حکومت و يا صدراعظم متمرکز بوده و پارلمان نقش تعيين كننده را در تنظيم امور حياتی جامعه بازی ميكند. دوم رياست جمهوری:
درين نوع ساختار نظام سياسی صلاحيت هاي موثر بدست رييس جمهور و يا رييس دولت قرار ميگيرد و اقتدار پارلمان از صلاحيت های رئيس جمهور وحق ويتوی آن متآثر ميباشد. البته در تاريخ سياسی دولت ها ما با نام های مختلف اين دو سيستم نظام سياسی آشنايی داريم، از قبيل شاهی، شهنشاهی، امپراطوری, جمهوری, امارات, خلافت وغيره ولی اصل در آنست که يک آن ميراثی و ديگری انتخابی ميباشد.
ماهيت دولت: در تعريف ماهيت دولت ما ميتوانيم تمايلات گوناگون را در تاريخ ماهيت دولت ها مطالعه کنيم از دموکراسی تا ديکتاتوری و از ملی گرايی تا فاشيستی از مذهبی تا بنياد گرايی افراطی وغيره.
اين تمايلات بدون در نظر داشت فورم ساختار نظام سياسی و ساختار اداري - ارضي ميتواند ظهور نمايد.
ساختار اداری - ارضی دولت: در ساختار اداری - ارضی دولت ميتوان تشکيل و ترتيب واحد های اداری يک کشور را مورد مطالعه قرار داد. اينرا بعضا ساختار اداری - تشکيلاتی نيز می نامند. البته اين بحث، مسئله تقسيم و يا تمركز قدرت دولتی اداره مملكت را تمثيل ميكند. يعنی كه يك دولت با تمركز قدرت اداره ميشود ويا تقسيم قدرت. سير تاريخی تكامل دولت ها نشان ميدهد كه برای دادن حق آزادی و نزديك ساختن مردم با دولت، تمايل روز افزون بسوی غير متمركز سازی قدرت اداره دولتی مشهود است.
تاريخ معاصر حقوق و دولت سه نوع ساختار اداری - تشکيلاتی را سراغ دارد: يك کانفدريشن، دو فدريشن، سه يونيتار و يا سنترال سيستم.
کانفدريشن عبارت از تشکُل داوطلبانه دو و يا چند دولت مستقل بخاطر هماهنگ ساختن منافع مشترک سياسی, اقتصادی و نظامی تحت شعاع وزرای خارجه, ماليه و دفاع مشترک و واحد در يک نظام کانفدريشن با داشتن قوانين اساسی و روئسای دولت جداگانه و بدون وابستگی دايمی از همديگر بوجود ميآيد. هر دولت عضو ميتواند داوطلبانه از کانفدريشن خارج شود. اين شکل ساختار اداری ارضی در عصر حاضر وجود ندارد و آخرين کانفدريشن در حدود صد سال قبل در اروپا ی غربی در بنای كانتون های سويس زايل گرديده است. اين يك شكل كلاسيك از ساختار كانفدريشن كه به تاريخ پيوسته است.
بنظر نويسنده با درنظر داشت علايم و مشخصات اين انستيتوت ميتوان شكل مدرن كانفدريشن را در ساختار اتحاديه اروپا مطالعه كرد.
پیش از داخل شدن در بحث فدریشن و یونیتار (سنترال سیستم) میخواهم در مورد دوتعریف ساختاری دولت بطور موجز اشاره نمایم:
1 – انستیتوت ساختار اداری و ارضی دولت ( تمركز قدرت و تقسیم قدرت )
2 – انستیتوت ساختار نظام سیاسی دولت ( سیستم ریاست جمهوری و سیستم پارلمانی )
اگر به زبان ساده گفته شود طوریكه از نامش پیداست “تمركز قدرت” یعنی ندادن اختیارات و صلاحیت در مناطق و منحصر كردن تمام اختیارات در پایتخت مملكت میباشد برخلاف “تقسیم قدرت” یعنی صلاحیت و اختیارات در بین پایتخت و مناطق یا ولایات مملكت تقسیم میگردد.
مگر “سیستم ریاستی” و “سیستم پارلمانی” كه ساختار نظام سیاسی دولت است، با توازن قدرت در بین اركان دولت در پایتخت یك مملكت سروكار دارد. به عباره دیگر ساختار نظام سیاسی، بحث وزنه قدرت در بین پارلمان و رئیس جمهور است. همانطوریكه در سیستم ریاستی صلاحیت های اجرائیوی بدست رئیس جمهور وحتی تعیین كننده استقامت سیاست داخلی و خارجی رئیس جمهور است و در سیستم پارلمانی صلاحیت های اجرائیوی بدست صدراعظم و تعیین كننده استقامت سیاست دولت پارلمان میباشد..به هر شكل پارلمانی ویا ریاستی هردو سیستم متمركز شمرده میشود.
پس درین باره داعیه داران غیر متمركز سازی قدرت در افغانستان توجه داشته باشند كه تبدیل سیستم ریاستی به پارلمانی درحالیكه یك قدم به مردمی ساختن قدرت سیاسی نزدیكتر است ولی مطابق تیوری دولت و حقوق به معنی غیرمتمركز سازی قدرت سیاسی نیست.
انتخابی بودن رئسای مناطق یعنی والی ها، اولسوالها، شاروالها، علاقه دارها و دادن صلاحیت های بیشتر به شورا های ولایتی به معنی غیر متمركز سازی نسبی تلقی میگردد
فدريشن و يا فدراسیون نوع ديگری از ساختار اداری و تشكيلاتی و نحوه اداره امور يك مملكت است که ساختار اداری - ارضی يک کشور را مبنی بر واقعيت های تاريخی, جغرافيايی, اقتصادی, اجتماعی، مذهبی, زبانی, فرهنگی و ديگر علايم و مشخصات به واحد های اداری ايالتی تشکيل و ترتيب نموده و حق خود اراديت را درين ايالت ها در چارچوب قانون اساسی مركزی دولت فدرال تفويض می نمايد . اين نوع نظام اداری و تشكيلاتی برای تعميم آزادی و دموكراسی، روبه رشد و بالندگی ميباشد.
در جهان معاصر بيش از 62 مملكت كُلاً و يا قسماً با اين سيستم اداره ميشود. اولين دولت فدرالی در سال 1776 ميلادی توسط جنرال جورج واشنگتن با متحد ساختن سيزده ایالت در حال تجزيه اساس گذاری گرديد. عراق تحت الحمايه امريكا و انگليس در سال 2005 ميلادی به مثابه آخرين دولت فدرالی عرض وجود كرد.
واحد های اداری ايالتی دول فدريشن با درنظرداشت واقعيت های درونی جامعه بر سه قسم تقسيم بندی گرديده است:
اول، تقسيمات اتنيكی، زبانی و مذهبی كه نمونه های آن پاكستان، عراق، بلژيك، كانادا و بعضی ممالك فدرالی ديگر هستند. دوم، تقسيمات جغرافيائی كه نمونه بارز آن جرمنی، امريكا وآسترليا ميباشد.
سوم، تقسيمات مختلط ( اتنيكی و جغرافيائی ) مثال بارز آن هند و فدراسيون روسيه ميباشد. مثلاً ايالت های والگاگراد، مسكو، آستره خان، كورسك و هم مانند آنها تحت تقسیمات جغرافيائی قرار ميگيرند اما ايالت ها ويا جمهوری های خود مختار تاتارستان، باشقرتستان، چيچنستان، قلمقستان و امثالهم از لحاظ اتنيكی و زبانی به واحد های اداری فدراسيون روسيه تقسيم شده اند.
يونيتار و يا سنترال سيستم كه در تيوری دولت و حقوق بعضا شکل ساده ساختار واحد هاي اداري و تشکيلاتي نيز ناميده شده است، عبارت اند از فورم و يا شکل ساختار واحد های اداری تشکيلاتی که به مثابه اجزای ارضی و اداری دولت، تحت اداره و کنترول بلا قيد و شرط دولت مرکزی قرار ميداشته باشد كه اين سيستم را ميتوان تمركز مطلق قدرت اداری به مركز ناميد. اين نوع اداره دولت بيشتر در كشور های جهان سوم ويا دولت های عقب نگه داشته شده اقتصادی مروج است كه افغانستان نيز شامل آن ميگردد.
اما بنابر رشد تمايلات غير متمركز سازی قدرت اداره دولتی، در بعضی كشور های جهان تمركز مطلق جای خود را به تمركز نسبی تعويض كرده است. البته نمونه سيستم يونيتار با تمركز نسبی قدرت كه بتواند دموكراسی را نه كمتر از ساختار فدرالی تمثيل نمايد دولت هالند ميباشد. فرانسه اين سيستم را عملی مينمايد و انگلستان نيز بخاطر حل معضلات تاريخی خود با ايرلند شمالی، سكاتلند و ولز و بهتر ساحتن اداره امور خود، به غير متمركز سازی معتقد است. اگر در مورد توضيحات فوق الذکر از زاويه سيکيچ بندی و يا بافت نظر اندازي کنيم پس ساختار ميکانيکی ذيل را ميتوانيم بدست بيآوريم:
24 آگوست 2013, 18:03, توسط jiran
داکتر لعلزاد مطلب تان خیلی به حال بود و در همه جوانب صحت نموده بودی اما حیف ، از دولت از قدرت و نظلم فیودالیزم ووو ، امااین را نباید فراموش کرد که کشور بنام افغانستان در قدرتی نیست که بتواند از هم چون نظریات ک پشنهادی که شما مطرح نموده اید انجام و بتواند به ان عمل نماید
چون که باید قدرت های دیگری در موضوع دخیل اند و شما از اقای کرزی توقع این و ان نموده اید انون بیچاره فرمان بر است ، نه فرمان گر که بتواند در وطنش به مردمش خدمت کنند ان سابق صاحب رستورانی در امریکا بود چه از سیاست و چه از دولت خبر داشت اما پرنده اقبال سر شانه اش نشست به دولت پول قدرت قصر های هم چنانی حتی به نواسه نبیره اش قصر دارد انونه چه به مردم به دولت فکر کند حتی اجازه بیرون رفتن را از ارگ ندارد با هیلی کپتر رفت امد میکند صلایت همچنانی ندارد و در باره اینکه کی و قدرت به کی میرسد بحث جدا است ، این جا مردم کشور افغنستان اصلا کسی به دهن انها کسی تره هم خورد نمی کند .
24 آگوست 2013, 18:48, توسط میر
آقای احمد یهودخان زیرنام مستعار طنز توحین آمیز نوشتی اگرآدم میبودی آگرفرهنگ داشتیدجناب داکتر عبدالخالق لعل زاد رانقد علمی میکردی مقایسه میشد شماهم درقطارآدم هستی متعسفم ازین آدم های بیخرد
24 آگوست 2013, 19:16, توسط پرویز "بهمن"
بازهم خدمت شخص بی نام ویا همان نادرک که فراز های ازنوشته های سابق بنده را کاپی کرده تشکر میکنم وبازهم جهت معلومات مزیدش همهء آن مطالب را دوباره تصدیق می نمایم. اما برای چندمین بار این را تکرار میکنم که آنانیکه درپی اثبات اصالت وبرتری خویش بنام افغان ویا اوغان اصیل بر دیگران استند هم نژاد ( خر) می باشند. من همیشه تکرار کرده ام آنهم از قول مولانا بجلیگر مرحوم که بعضی از قبایل پشتون ازنسل خر می باشند؛ خود کلمهء ( بعضی از قبایل) ناقض نظریات اصلی من دررابطه به خالص بودن نژادها نمی باشد بلکه مکمل آن است. من قبلا هم گفته ام حالا نیز میگویم : درجهان هیچ نژاد خالص پیدا نمیشود که با بقیهء نژادها وتبارها درطول زمان پیوند نداشته باشد؛ اما آنانیکه درپی اثبات خالص بودن نژاد افغان ازبقیهء اقوام استند باید این نظریه را بپذیرند که افغان اصیل وخالص همان افغانیست که ازنسل خر بدنیا آمده وحتی امروز نیزیک سلسله عادات وخصایل (خر) در رفتار وکردارش دیده میشود. شما میان نظریات قبلی ونظر فعلی من چه تناقض یافته اید؟یکی ازین عادات به قول اکثر دانشمندان پشتون (لجاجت ) است که اگر کدام پشتون درکاری لج بازی کرد؛ رام کردن او محال میگردد. درحالات دیگر خصلیتهای افاغنه به کفتار شباهت دارد که آن نیز حیوان درنده است؛ مثلا کفتار را کسانیکه میخواهند بدام افگنند؛ از راه تعریف وتوصیف ونعمه سرایی اورا بدام می افگنند؛ این خصلت نیز در وجود بعضی ازپشتونها خصوصا پشتونهای غلجایی دیده میشود.همین اکنون دراکثر مناطق پشتون نشین مردمانی وجود دارند که پشتو صحبت میکنند ولی سلسلهء نسب شان ازنظر قومی شان به جت های پنجاب میرسد. تعداد دیگر مانند احدی صاحب عرب می باشد. تعداد دیگری مثل امیرزی سنگین وجلالی صاحب (دهگان) استند که در اصل تاجیک اند اما ازنظر زبانی مخلوطی میان پشتو وفارسی می باشند اما بدبختانه ازهمه بیشتر همین اشخاص غیر پشتونی دهل افغانیت را بصدا می آورند. ا پس شما بگوئید که افغان یا پشتون اصیل اینجا کی است؟ به نظر من افغان اصیل را از رفتار وکردارش میتوان تشخیص داد؛ اگر عادتهای خر ویا کدام حیوان دیگر دروجودش به شکل پیشرفته آن رشد کرد بود بدانید که او ( افغان) است. واگر انسان صاحب حلم وادب واخلاق وبا تحمل بود ولو اگر به زبان پشتو هم صحبت کند او افغان اصیل نیست بلکه انسان اصیل است. دربالا به اشتراک بعضی از خصایل کفتار با پشتونها هم اشاره کردم حالا خودتان ببنید که کی ها کفتار گونه از پشتونها استفاده میکنند:
ازین تاکتیک بیشتر پنجابی ها علیه پشتونها استفاده کرده اند ومیکنند؛ مثلا طالبان پشتون را بنام غیرتی وشجاع ومسلمانان اصیل به کشتارگاه ها فرستاده وخودشان را دربرابر هند وامریکا حفظ کرده اندودرنهایت برای پشتون سیه روزی وتباهی به میراث مانده وبرای جنرالان پنجابی دالر وقصر وموتر وسلاح های پیشرفته واعزام اولادها دربهترین دانشگاه های اروپایی. حالا بفرمائید اگر من درقسمت نظریات قبلی ام ونظریات امروزی ام دچار اشتباه شده ام مرا متوجه سازید. اما حالا هم من میگویم که کسانیکه درپی اثبات اصالت قومی شان وتحمیل هویت قومی شان بالای دیگران استند؛ باید DNA بدن شان را در لابرتوارهای قوم شناسی به آزمایش بدهند تا معلوم شود که کی ها ازنسل کی استند
24 آگوست 2013, 19:38, توسط احمد
بهمن یا همان بچه بیریش نواز کثیف !
برو گم شو پدر لعنت بیناموس . برو که پنجابی های بویناک و کثیف ننه و زن و خواهرت ره گاییده گاییده بیست تا بهمن دیگه از سوراخ های کون و کوس شان کشیده.
اگر فکر کنی که تو اجنتک چتلستان را من اهمیت میدهم اشتباه کرده ای. من بعد از مدتها این سایت را باز کردم و فقط خواستم مانند شش ماه قبل که برایت گفته بودم که تو بیناموس اجنت دالخور های چتلستان هستی باز برایت بگویم که بدانی که خیلی اجنت هوشیار نیستی و مانند مادر و زن بویناک ات زود کون خوده لچ و آفتابی میکنی.
تو و این لوده احمق لعلزاد همان یک سگ استین که بدستور همان پنجابی های بویناک جف میزنین - پس جفدین ات مبارک
24 آگوست 2013, 20:00, توسط سنگ صبور
همی طنز یهود خان مانند نامش یکرقم بی خنده بود .
25 آگوست 2013, 16:28, توسط پرویز "بهمن"
جناب محترم احمد یا تنویر ویا بابر ویا بهادر ویا پیرمحمد بابر؛ پیامگزار همیشگی و سابق کابل پرس? که هر دم نامهای تان را عوض میکنید سلام ودرود برشما!
دوست عزیز! اگر خودت شش ماه بعد یا یکسال بعد ویا هرروز به سایت کابل پرس سر بزنی ومانند گژدم ومار زهر خود را خالی کنی ؛ بازهم من ترا از طرز خرامت می شناسم؛ حالا من فهمیدم که آن بزرگواریکه نام خودرا ننوشته وفرازهای از مقالات گذشتهء مرا درپیام بالا کاپی کرده است جناب عالی بودید؛ خیلی تشکر اززحمت کشی تان. ولی من مانند شما به خواهر ومادر تان فحش وناسزا نمیگویم؛ زیرا آن بیچاره ها را من نمی شناسم وانصافا آنها شاید ازین فحش نویسی تان خبر هم نباشند. باهمه حال؛ ازاینکه فرموده اید که به پیام های من اهمیت نمیدهید دروغ گفته اید ، چون از خلال زحمت کشی تان برای بیرون آوردن فراز های ازمقالات من دربارهء خالص بودن نژادها معلوم است که هر روز مانند سگ، مقالات مرا حتی بوی میکنید که مگر درکدام قسمت اش تناقض منطفی پیدا کنید وآنرا برخ من ودیگر خواننده ها بکشید. اما تا حال توفیقی برای تان حاصل نشده است.
خیر، دربخش دیگری از سخنگاه کابل پرس یعنی درستون مطلبی راجع به امرالله صالح بمن بازهم دشنام وفحش داده ایی که بنده درهمانجا پاسخ جناب عالی را داده ام، اما جای تعجب درآن بود که درهمانجا از امرالله صالح تقدیر بعمل آورده ایی، واورا بنام امرالله صالح بزرگ به تجلیل نشسته ایی؛
من نیز از تجلیل خودت راجع به شخصیت امرالله صالح استقبال میکنم واین را به فال نیک میگیرم که شاید دروازه های انسانیت وشرافت به رخ ات باز شده باشد. اما درین تفاؤل ( خوش بینی)؛ من از اغراق کار نمیگیرم واین را میدانم که چنین تجلیل نمودن از امرالله صالح توسط اشخاصی مانند جناب عالی؛ ازسر صداقت نیست بلکه شکل موقتی ومقطعی دارد.
زیرا امرالله صالح از دست پروردگان کسی است که جناب عالی اورا بحیث خائن ترین فرد درتاریخ سیاسی افغانستان میدانی؛ وآن زنده یاد احمد شاه مسعود بزرگ است که توهرگز اورا به سبب طبیعت سرکش اش نبخشیده ایی، کسیکه تا آخر عمر قلاده وزنجیر غلامی هیچ یک از رهبران اوغان خر را بگردن نیاویخت. بناء امرالله صالح نیز درمکتب همان شخصیت بزرگ؛ درس آزاده گی؛ استقلال طلبی؛ وطندوستی وپاکستان ستیزی را فرا گرفته است وبر ضد پلانهای پاکستان درهرجا وهرتربیون داد سخن میدهد. پس معلوم شد که بزرگ خواندن امرالله صالح توسط خودت هرگز صادقانه نیست.
تا چند ماه پیشتر همین امرالله صالح توسط یک هم قماش دیگرتان بنام سیدخلیل هاشمیان بحیث قاتل پشتونها درسایتهای لر وبر وافغان جرمن ودعوت معرفی شده است، چطور؟ آیا فکر میکنی که امرالله صالح ازین موضوع اطلاع ندارد ویا اینکه فکر کرده ایی حافظه اش را از دست داده است؟ به نظر محترم سیدخلیل الله هاشمیان ؛ امرالله صالح قاتل تمام پشتونهاست . یعنی اینکه امرالله صالح درمصاحبه هایش ازکشتن عناصر طالب بدست خودصحبت کرده ؛ پس کشتن هرطالب مساوی به کشته شدن یک پشتون می باشد؛ پس ازکجا باور ما شود که شما واقعا صادقانه امرالله صالح را شخصیت بزرگ میدانید؟
پس جا دارد که ازهمینجا شعر حضرت بیدل را به امرالله صالح ودیگر خواننده گان بنویسم که فرموده است:
تواضع های دشمن مکر صیادی بود بیدل
که خم خم رفتن صیاد بهر قتل مرغان است
بلی! این تجلیل نمودن وبزرگ خواندنهای امرالله صالح توسط جناب عالی هرگز رنگ صداقت ندارد بلکه بخاطر ایجاد نفاق ودو دستگی وایجاد فضای بی اعتمادی ؛ میان پیروان وبازمانده گان زنده یا مسعود می باشد که یکی را برضد دیگری تحریک وتشویق میکنید وخود ازین اختلافات ونفاق اندازیها ماهی دلخواه تان را میگیرید. ولی این را بدانید که حالا چنین ترفندها خیلی کهنه شده است، هم امرالله صالح وهم دیگر بازمانده گان شهید مسعود بزرگ به این ترفندهای نفاق افگنانهء شما آشنا شده اند، وانصافا هیچ ضرورتی هم ندارند که اشخاصی مانند شما یکی آنها را بزرگ ودیگرش را خائن وجاسوس کشورهای بیرونی معرفی کنید. واما بازهم دربارهء مخالفت ظاهری تان با پنجابی ها:
احمد محترم!
من بازهم بصورت مختصر همان گفته های قبلی ام را تکرار میکنم که جنرال حمید گل مومند وجنرال درانی وجنرال افریدی وغیره استخباراتچی های پاکستان تا وقتیکه یک پشتون اصیل یعنی یک خر مجسم در افغانستان وجود داشته باشد هرگز، بالای افراد دیگر از قومیت های غیر پشتون اعتماد نمیکند؛ زیرا آنها میدانند که قومیت های دیگر افغانستانی؛ هرگز به اندازهء یک پشتون گردن بسته ومنقاد به اوامر ودساتیر آنها ومتعهد به آرمان پاکستانی آنها؛ وفادارتر ومتعهد تر نیستند، تا وقتیکه اشخاصی مانند جناب عالی درصحنه حضور داشته باشید بالای ما بیچاره ها جنرالان چتلستان هرگز اعتماد نمیکنند واگر ما جاسوس هم شویم آنها هرگز راپورهای ما را به اندازهء یک (گوز) شما اهمیت نمیدهند. زیرا آنها میدانند که این ایل جلیل افغان است که بخاطر بدست گرفتن وحفظ قدرت قومی شان از حراج نمودن زن ودختر جوان شان به جنرالان پاکستانی دریغ نمی ورزند. ازهمین سبب است که آنها به افرادی مانند شما دستور داده اند که علی الظاهر خودتان را دشمن پاکستان معرفی کنید تا به این وسیله بتوانید بچشم دیگران خاک افشانده وبا این تاکتیکهای ماده رندانه؛ اقوام وباشنده گان غیر افغان را دربی اعتمادی وبی اتفاقی نگهدارید؛ اما غیر افغانها هم به این بازیهای موش وگربه مانند تان حالا خیلی خوب آشنا گردیده اند وهرگز به چنین شعارهای توخالی وابلیس مابانهء تان فریب نمیخورند.شما وامثال تان این شعار ها را از وقتیکه پای انگلیس ها به هند رسیده شروع کرده اید؛ ازیکطرف ساحهء بزرگ ازخاکهای افغانیهء تان را به بیع باع جایزی (گروی) ویاهم قطعی به انگلیس ها واگذار کرده اید وازجانب دیگر دهل استقلال طلبی را درین طرف مرز بصدا آورده اید تا مردمان غیر افغان را بیشتر خر بسازید. قبلا این بازی را با انگلیس ها انجام میدادید وحالا با پاکستان. به قول محترم توردیقل خان میمنگی ؛ بازی کثیف پشتونستانخواهی وضدیت تان با پاکستان مانند بازی مداری های مارگیری است که مارهای رام شده را درقوطی های تان نگاه کرده اید . مارهای که برای خودتان هیچ خطری را متوجه نمی سازد ولی برای ترساندن دیگران هرلحظهء که بخواهید آنها را ازقوطی ها کشیده دوباره آنرا به قوطی ها داخل میکنید.
26 آگوست 2013, 19:10, توسط محمد
جناب پرویز بهمن سلام واحترام باد برشما .
گرچه من به قوم شریف تاجیک منصوب نیستم تعصب باهیچ اقوام حقیقی ، صاد ق و عاری ا ز تبعیض و تعصب افغانستان ندا رم ، ا ز زمان کودتای کمونست ها تا این زمان د ر مسایل افغانستان علاقه داشتم و دارم ، د ر زمان جهاد مردم افغانستان علیه شوروی کمونستی سابق
، ازجمله رهبران مجاهدین یگانه مجاهدی که بیرون ازافغانستان نرفت و افغانستان را هیچ گاه ترک نکرد دارنده این امتیاز مجاهد احمد شاه
مسعود بود و بس احمد شاه مسعود به پاکستان به پای بوسی آ ی ا س آ ی پاکستان نرفته ا ست این را مردم دنیا هم میگویند با احترام
27 آگوست 2013, 00:24, توسط پنجاب
احمد خان ملتانی میدانم نام تان حقیقست!
همه حرف های تان درست اما از پاکستانی ها تا بیخ به ... شما اوهان ها رفته! ملا عمر حقانی گلبدین سیاف خالص محمدی گیلانی تنی کرزی گوشته ودمبه استخوان !!!!!!!!!!!! اما چه پر رو مزاقی استی که دیگران را غلام پاکستان جلوه میدهی افرین بر شیر شتر که خورده ای یک زمان چند تای دیگه مثل مزاری صاحب نبیل و خان را هم نوکر چتلستان میگفتی و انان ترا مسلی زاده مداری چوگی نایی شادی باز .............
27 آگوست 2013, 03:48, توسط زن غول را بگایم
نظریه ای پشتون از نسل خر کاملا درست است. کارهای پشتونها به کارهای ادمها نمی ماند بلکه به کردار و رفتار خرها می ماند. البته خر خالص از پشتون بسیار بهتر است. پس احتمال می رود که پشتون مخلوطی از خر و سگ باشد. لج باز است به مانند خر و سگ است به مانند سگ. به همین خاطر اینها غول می گویند چونکه غول یک حیوان خیالی است. انسانها اولاد خر و سگ را ندیده بودند پس پشتونها را نام غول دادند. غول یعنی خر و سگ زاده.